آزادى در سایه استقلال (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
(استقلال) و (آزادى) از محورى ترین شعارها و خواسته هاى ملتمسلمان ایران در دوران مبارزه براى دستیابى به جمهورى اسلامىبه شمار مى روند. این دو شعار راهبردى آن گاه معنا و ارزشواقعى خود را پیدا خواهند کرد که در چارچوب جمهورى اسلامى،تفسیر شده و جامه عمل پوشند. (استقلال) بدون (آزادى)، یعنىبدون ظهور اراده مردم، دوام نخواهد داشت، و (آزادى) بدون(استقلال) همه جانبه، چیزى جز بردگى و دست نشاندگى، و در واقع،سلب آزادى، معنا و مفهوم دیگرى نخواهد یافت. و این هر دو،تنها در سایه (وحدت و حفظ تمامیت ارضى) جمهورى اسلامى ایران،قابل دفاع و حمایت است. (استقلال) به عنوان یک خواسته محورى دردوران مبارزه، و به عنوان یک اصل راهبردى و تعریف شده در نظامجمهورى اسلامى، مفهومى عام و جامع دارد که شامل ابعاد مختلف(سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى) مى گردد، و (آزادى) هموارهقیودى را همراه دارد که در جامعه اسلامى از آن به (آزادى مشروع)تعبیر مى شود.
این که شاخصه هاى استقلال یک ملت و مشخصا جامعه اسلامى ما چیست واین که تفسیر آزادى در کدام چارچوب صورت مى گیرد، پرسش هایىاست که پاسخ خود را مى طلبد اما این دو اصل محورى، آن گاه کهبه اساسى ترین خواست ملت مسلمان ایران در دوران مبارزه، یعنى(جمهورى اسلامى) پیوند مى خورند، و آن گاه که به عنوان دو اصلراهبردى و فراگیر، خاستگاه بسیارى از اصول قانون اساسى وقوانین عادى و تاثیرگذار در شاکله جمهورى اسلامى ایران ومناسبات اجتماعى داخلى، و روابط سیاسى بیرونى آن، درآمدند،لزوما معنا و مفهوم خاص خود را خواهند داشت. شاکله جمهورىاسلامى با دو ویژگى (جمهوریت) و (اسلامیت)، از یک سو متکى استبر خواست عمومى جامعه اسلامى و اراده ملتى مسلمان و متعهد واصیل که جز به اسلام نمى اندیشد و داعیه دیگرى ندارد، و از سوىدیگر، برخاسته از عمق باورهاى اسلامى و احکام شریعت و درچارچوب ارزشهاى دینى مى باشد و هر خواستى و حرکتى خارج از اینویژگى را بیرون از حوزه فلسفه وجودى خود مى شمارد.
خروج از سلطه و اراده بیگانه، و حاکمیت اراده ملت در تعیینسرنوشت و اداره کشور، چیزى است که (استقلال) در مفهوم سیاسى آنبه دست مى دهد و وجهه سیاستخارجى نظام را ترسیم مى کند; چهاین که در بعد (فرهنگى، اقتصادى و نظامى) نیز همین اصل مىتواند و باید ضامن عدم وابستگى جامعه و نفى زمینه سلطه پذیرىآن به شمار آید، اما (آزادى) واژه کش دار و پرفراز و نشیبى استکه براحتى تمام نمى توان در باب آن سخن گفت; گو این که آن قدردر تفسیر و تبیین آن، سخن رفته است که کمتر واژه اى را مىتوان به آزادى (آزادى) در تبیین و ترسیم آن یافت.
تردیدى نیست که (آزادى) را تنها باید در سایه استقلال کشور ونظام اسلامى جست و استقلال به یک معنا چیزى نیست جز صورت بیرونىآزادى در نگاه به بیگانگان و روابط با آنان. ملتى در درون خودآزاد است که از استقلال همه جانبه برخوردار باشد، و کشورى مىتواند مستقل بماند که تنها بتواند بر ارزش هاى موجود و فرهنگو هویت ملتخود و اراده آنان تکیه کرده و استوار بماند، و تلاشبراى دستیابى به آزادى، آن گاه راه گشا و ارزشمند است که همزمان در تحصیل استقلال همه جانبه و نفى استعمار کوشش شود. نیز،به یقین، تحصیل استقلال و بقاى آن، بدون پاس داشت آزادى هاىمردم و تکیه بر خواست عمومى جامعه و اراده ملت امرى ناشدنىاست و سرانجامى جز وابستگى به بیگانه و نفوذ استعمار، نخواهدداشت.
و به گفته شهید آیه الله بهشتى:
(استقلال و آزادى دو مطلبى هستند که بهیکدیگر ربط طبیعى و عینى دارند و هیچ یکبدون دیگرى قابل تحصیل نیست.) (1)
(آزادى) در سایه استقلال، و (استقلال) در سایه آزادى، و این هردو، به شرط وحدت و حفظ تمامیت ارضى کشور، ضامن بقاى جمهورىاسلامى است و جز این هرچه باشد یا به (استبداد) مى انجامد و یابه نفوذ و سلطه (استعمار); و سرانجام استبداد و بریدن ازاراده و قدرت مردم، چیزى جز وابستگى به بیگانه و سلطه استعمارنخواهد بود. دستیابى به استقلال همه جانبه بدون تامین حقآزادى، چیزى جز استبداد نخواهد بود و روشن است: (من استبدبرایه هلک) (2) . و آزادى بدون استقلال و به تعبیر زیبا و گویاىحضرت امام خمینى، (آزادى وارداتى) (3) جز بردگى و سلطه پذیرى وهضم شدن در نظام سلطه و سیطره استکبار جهانى نخواهد بود; چنانکه خداوند خطاب به پیامبر(ص) فرمود:
(ولن ترضى عنک الیهود ولاالنصارى حتىتتبع ملتهم ولئن اتبعت اهواءهم بعدالذى جاءک من العلم مالک من اللهمن ولى ولانصیر.) (4)
و نیز فرمود:
(ولئن اتبعت اهوائهم من بعد ماجاءکمن العلم انک اذا لمن الظالمین.) (5)
و این چنین است که اصل نهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، بهاین موضوع حیاتى اختصاص یافته است:
(در جمهورى اسلامى ایران آزادى و استقلالو وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگرتفکیک ناپذیرند و حفظ آن ها وظیفه دولت وآحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یامقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى،به استقلال سیاسى، فرهنگى، اقتصادى،نظامى و تمامیت ارضى ایران کمترین خدشهاى وارد کند و هیچ مقامى حق ندارد بنامحفظ استقلال و تمامیت ارضى کشور آزادىهاى مشروع را، هرچند با وضع قوانین ومقررات، سلب کند.)
این هردو، یعنى استقلال و آزادى، دستاورد بزرگ انقلاباسلامىاست کهملت ایران به رهبرى امام خمینى و با بهاى سنگینى که پرداختهاند، در شکلى نظام یافته و در قالب (جمهورى اسلامى) از فرداىپیروزى انقلاب، در دستان پرتوان خویش گرفته اند، بر دیواراستوار (استقلال) تکیه زده اند و بر روى (آزادى) چهره گشوده ولبخند زده اند. اگر جز این نیست که استقلال و آزادى تنها درچارچوب و در سایه جمهورى اسلامى معنا و مفهوم پیدا مى کند،قهرا، استقلال نمى تواند به گونه اى تفسیر و تبلیغ شود و یاابزارى گردد که با (جمهوریت) نظام و مردمى بودن حکومت و اتکاىبه قدرت درونى ملت و تامین آزادیهاى آنان همخوانى نداشتهباشد، و آزادى نیز نمى تواند به گونه اى ترسیم گردد یا تحققیابد که با (اسلامیت) نظام و احکام قطعى شریعت مقدس، سازگارنباشد، چراکه (جمهورى اسلامى) در تبیین و تفسیر از خود، نمىتواند و نباید به نفى خود بپردازد. ارائه تعریفى از (استقلال)
که با جمهوریت نظام یعنى ظهور و تحقق اراده مردم، سازگار نباشدو ترسیم و تبلیغ چهره اى از حق (آزادى) که با اسلامیت نظام درتعارض باشد، در واقع نفى جمهورى اسلامى است.
چه این که در درون کشور،آزادى عمل بىحساب، و در بیرون،به عنوانمثال، لب فروبستن از مخالفتبا موجودیت نامشروع رژیم اشغالگرفلسطین، در واقع نفى عملى نظامى است که فلسفه وجودى آن حکومتدین و اجراى شریعت، و حاکمیت اراده و خواست ملت مسلمان ایرانو سایر ملت هاى اسلامى مى باشد.
(آزادى) در معناى عام آن، و آزادى بیان در محدوده خاص خود، وآزادى مطبوعات در محدوده اى خاص تر، مفاهیمى مستقل از دیگراصول و ارزش هاى حاکم بر جامعه اسلامى نمى باشند، و طبعا هیچخردمندى آن ها را به گونه اى مطلق، براى جامعه نمى پسندد.
نیز، حفظ استقلال، و طبعا امنیت ملى کشور و حفظ تمامیت آن نمىتواند به مثابه ابزارى براى جلوگیرى از آزادى هاى مشروع جامعه،به کار گرفته شود.
(اصولا در جامعه اى که از استقلال سیاسى،فرهنگى، اقتصادى، نظامى و امثال این هادفاع نشود و جامعه به آن ها دسترسى پیدانکند صحبت از تحصیل آزادى ها، شعر و خیالاست و بالعکس، در جامعهاى کهاستبداد بخواهد در زمان ما بماند و یابوجود بیابد، این استبداد چون متکىبه وجود مردم نیست تکیه گاهش را کجا بایدپیدا کند؟ مسلما خارج از مردم.) (6)
حفظ وحدت و تمامیت ارضى کشور نیز در گرو تامین حقوق جامعه ومشخصا حق آزادى مردم است. حکومتى که خود را متعهد به حفظ وتامین آزادى هاى مشروع مردم و حاکمیت اراده عمومى نداند،سرانجام آن، استبداد و بریدگى از مردم و در نتیجه، تکیه بربیگانه و افتادن در دامن قدرت هاى خارجى خواهد بود; تا جایىکه از سر زبونى و براى حفظ قدرت ظاهرى و بقاى خویش، حاضر بهتجزیه کشور و واگذارى بخشى از خاک خود نیز خواهد شد. تجربههاى بسیار تلخ تجزیه مکرر کشور در رژیم هاى استبدادى گذشته ومقایسه آن با تجربه افتخارآمیز هشتسال دفاع مقدس و مقاومتتاریخى ملتشریف ایران براى حفظ تمامیت ارضى آن و آزادسازىوجب به وجب خاک کشور، شاهد گویایى بر حقیقتیاد شده است.
(استقلال) و (آزادى) همان گونه که به اشارت گذشت، شاخصه ها وشروط خویش را دارند و پرسشهاى متعددى را در تبیین آن دو، بایدپاسخ گفت، اما آن چه در این فرصت، مورد نظر و تاکید است رابطهتنگاتنگى است که میان این دو اصل راهبردى وجود دارد، بگونه اىکه هیچ یک از آن دو نمى تواند و نباید جداى از دیگرى تبیین وتبلیغ گردد. چه این که نمى توان و نباید در تحصیل آن ها، یکىرا قربانى دیگرى کرد و یا بهانه تضعیف و سلب دیگرى گرفت.
این مهم را در سخن شهید مظلوم آیت الله بهشتى چنین مى خوانیم:
(حفظ واقعى استقلال کشور، از طریق حفظعدالت و آزادى در کشور است. وقتى دریک جامعه و کشورى عدل و آزادى درستپاسدارى نشود، خود بخود راه براى نفوذبیگانه هموار مى شود و بالعکس آنچه مىتواند به آزادى یک ملت معنى بدهد، استقلالآن ملت است. ملتى که از یکى از جهات مثلااز جهت فرهنگى، اقتصادى، سیاسى بهدیگران وابسته باشد، آزادى خود رااز دست داده است. البته وابستگى خضوعآور، نه وابستگى ارتباط متقابل، ارتباطغیر از وابستگى است. کشور و ملتى که بهکشور و ملت دیگر حالت وابستگى و دنبالهروى پیدا کند، آزادى در این کشور خود هبخود به خطر مى افتد.) (7)
(فصلنامه حکومت اسلامى)
پىنوشتها:
1- مشروح مذاکرات بررسى نهایى قانون اساسى، ج1، ص421.
2- نهج البلاغه، حکمت 161.
3- صحیفه نور، ج9، ص155 و نیز ص62، 73 و146.
4- بقره، آیه 120.
5- همان، 145.
6- شهید آیت الله بهشتى، مشروح مذاکرات براى قانون اساسى، ج1،ص4226 .
7- همان، ص421 .
این که شاخصه هاى استقلال یک ملت و مشخصا جامعه اسلامى ما چیست واین که تفسیر آزادى در کدام چارچوب صورت مى گیرد، پرسش هایىاست که پاسخ خود را مى طلبد اما این دو اصل محورى، آن گاه کهبه اساسى ترین خواست ملت مسلمان ایران در دوران مبارزه، یعنى(جمهورى اسلامى) پیوند مى خورند، و آن گاه که به عنوان دو اصلراهبردى و فراگیر، خاستگاه بسیارى از اصول قانون اساسى وقوانین عادى و تاثیرگذار در شاکله جمهورى اسلامى ایران ومناسبات اجتماعى داخلى، و روابط سیاسى بیرونى آن، درآمدند،لزوما معنا و مفهوم خاص خود را خواهند داشت. شاکله جمهورىاسلامى با دو ویژگى (جمهوریت) و (اسلامیت)، از یک سو متکى استبر خواست عمومى جامعه اسلامى و اراده ملتى مسلمان و متعهد واصیل که جز به اسلام نمى اندیشد و داعیه دیگرى ندارد، و از سوىدیگر، برخاسته از عمق باورهاى اسلامى و احکام شریعت و درچارچوب ارزشهاى دینى مى باشد و هر خواستى و حرکتى خارج از اینویژگى را بیرون از حوزه فلسفه وجودى خود مى شمارد.
خروج از سلطه و اراده بیگانه، و حاکمیت اراده ملت در تعیینسرنوشت و اداره کشور، چیزى است که (استقلال) در مفهوم سیاسى آنبه دست مى دهد و وجهه سیاستخارجى نظام را ترسیم مى کند; چهاین که در بعد (فرهنگى، اقتصادى و نظامى) نیز همین اصل مىتواند و باید ضامن عدم وابستگى جامعه و نفى زمینه سلطه پذیرىآن به شمار آید، اما (آزادى) واژه کش دار و پرفراز و نشیبى استکه براحتى تمام نمى توان در باب آن سخن گفت; گو این که آن قدردر تفسیر و تبیین آن، سخن رفته است که کمتر واژه اى را مىتوان به آزادى (آزادى) در تبیین و ترسیم آن یافت.
تردیدى نیست که (آزادى) را تنها باید در سایه استقلال کشور ونظام اسلامى جست و استقلال به یک معنا چیزى نیست جز صورت بیرونىآزادى در نگاه به بیگانگان و روابط با آنان. ملتى در درون خودآزاد است که از استقلال همه جانبه برخوردار باشد، و کشورى مىتواند مستقل بماند که تنها بتواند بر ارزش هاى موجود و فرهنگو هویت ملتخود و اراده آنان تکیه کرده و استوار بماند، و تلاشبراى دستیابى به آزادى، آن گاه راه گشا و ارزشمند است که همزمان در تحصیل استقلال همه جانبه و نفى استعمار کوشش شود. نیز،به یقین، تحصیل استقلال و بقاى آن، بدون پاس داشت آزادى هاىمردم و تکیه بر خواست عمومى جامعه و اراده ملت امرى ناشدنىاست و سرانجامى جز وابستگى به بیگانه و نفوذ استعمار، نخواهدداشت.
و به گفته شهید آیه الله بهشتى:
(استقلال و آزادى دو مطلبى هستند که بهیکدیگر ربط طبیعى و عینى دارند و هیچ یکبدون دیگرى قابل تحصیل نیست.) (1)
(آزادى) در سایه استقلال، و (استقلال) در سایه آزادى، و این هردو، به شرط وحدت و حفظ تمامیت ارضى کشور، ضامن بقاى جمهورىاسلامى است و جز این هرچه باشد یا به (استبداد) مى انجامد و یابه نفوذ و سلطه (استعمار); و سرانجام استبداد و بریدن ازاراده و قدرت مردم، چیزى جز وابستگى به بیگانه و سلطه استعمارنخواهد بود. دستیابى به استقلال همه جانبه بدون تامین حقآزادى، چیزى جز استبداد نخواهد بود و روشن است: (من استبدبرایه هلک) (2) . و آزادى بدون استقلال و به تعبیر زیبا و گویاىحضرت امام خمینى، (آزادى وارداتى) (3) جز بردگى و سلطه پذیرى وهضم شدن در نظام سلطه و سیطره استکبار جهانى نخواهد بود; چنانکه خداوند خطاب به پیامبر(ص) فرمود:
(ولن ترضى عنک الیهود ولاالنصارى حتىتتبع ملتهم ولئن اتبعت اهواءهم بعدالذى جاءک من العلم مالک من اللهمن ولى ولانصیر.) (4)
و نیز فرمود:
(ولئن اتبعت اهوائهم من بعد ماجاءکمن العلم انک اذا لمن الظالمین.) (5)
و این چنین است که اصل نهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، بهاین موضوع حیاتى اختصاص یافته است:
(در جمهورى اسلامى ایران آزادى و استقلالو وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگرتفکیک ناپذیرند و حفظ آن ها وظیفه دولت وآحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یامقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى،به استقلال سیاسى، فرهنگى، اقتصادى،نظامى و تمامیت ارضى ایران کمترین خدشهاى وارد کند و هیچ مقامى حق ندارد بنامحفظ استقلال و تمامیت ارضى کشور آزادىهاى مشروع را، هرچند با وضع قوانین ومقررات، سلب کند.)
این هردو، یعنى استقلال و آزادى، دستاورد بزرگ انقلاباسلامىاست کهملت ایران به رهبرى امام خمینى و با بهاى سنگینى که پرداختهاند، در شکلى نظام یافته و در قالب (جمهورى اسلامى) از فرداىپیروزى انقلاب، در دستان پرتوان خویش گرفته اند، بر دیواراستوار (استقلال) تکیه زده اند و بر روى (آزادى) چهره گشوده ولبخند زده اند. اگر جز این نیست که استقلال و آزادى تنها درچارچوب و در سایه جمهورى اسلامى معنا و مفهوم پیدا مى کند،قهرا، استقلال نمى تواند به گونه اى تفسیر و تبلیغ شود و یاابزارى گردد که با (جمهوریت) نظام و مردمى بودن حکومت و اتکاىبه قدرت درونى ملت و تامین آزادیهاى آنان همخوانى نداشتهباشد، و آزادى نیز نمى تواند به گونه اى ترسیم گردد یا تحققیابد که با (اسلامیت) نظام و احکام قطعى شریعت مقدس، سازگارنباشد، چراکه (جمهورى اسلامى) در تبیین و تفسیر از خود، نمىتواند و نباید به نفى خود بپردازد. ارائه تعریفى از (استقلال)
که با جمهوریت نظام یعنى ظهور و تحقق اراده مردم، سازگار نباشدو ترسیم و تبلیغ چهره اى از حق (آزادى) که با اسلامیت نظام درتعارض باشد، در واقع نفى جمهورى اسلامى است.
چه این که در درون کشور،آزادى عمل بىحساب، و در بیرون،به عنوانمثال، لب فروبستن از مخالفتبا موجودیت نامشروع رژیم اشغالگرفلسطین، در واقع نفى عملى نظامى است که فلسفه وجودى آن حکومتدین و اجراى شریعت، و حاکمیت اراده و خواست ملت مسلمان ایرانو سایر ملت هاى اسلامى مى باشد.
(آزادى) در معناى عام آن، و آزادى بیان در محدوده خاص خود، وآزادى مطبوعات در محدوده اى خاص تر، مفاهیمى مستقل از دیگراصول و ارزش هاى حاکم بر جامعه اسلامى نمى باشند، و طبعا هیچخردمندى آن ها را به گونه اى مطلق، براى جامعه نمى پسندد.
نیز، حفظ استقلال، و طبعا امنیت ملى کشور و حفظ تمامیت آن نمىتواند به مثابه ابزارى براى جلوگیرى از آزادى هاى مشروع جامعه،به کار گرفته شود.
(اصولا در جامعه اى که از استقلال سیاسى،فرهنگى، اقتصادى، نظامى و امثال این هادفاع نشود و جامعه به آن ها دسترسى پیدانکند صحبت از تحصیل آزادى ها، شعر و خیالاست و بالعکس، در جامعهاى کهاستبداد بخواهد در زمان ما بماند و یابوجود بیابد، این استبداد چون متکىبه وجود مردم نیست تکیه گاهش را کجا بایدپیدا کند؟ مسلما خارج از مردم.) (6)
حفظ وحدت و تمامیت ارضى کشور نیز در گرو تامین حقوق جامعه ومشخصا حق آزادى مردم است. حکومتى که خود را متعهد به حفظ وتامین آزادى هاى مشروع مردم و حاکمیت اراده عمومى نداند،سرانجام آن، استبداد و بریدگى از مردم و در نتیجه، تکیه بربیگانه و افتادن در دامن قدرت هاى خارجى خواهد بود; تا جایىکه از سر زبونى و براى حفظ قدرت ظاهرى و بقاى خویش، حاضر بهتجزیه کشور و واگذارى بخشى از خاک خود نیز خواهد شد. تجربههاى بسیار تلخ تجزیه مکرر کشور در رژیم هاى استبدادى گذشته ومقایسه آن با تجربه افتخارآمیز هشتسال دفاع مقدس و مقاومتتاریخى ملتشریف ایران براى حفظ تمامیت ارضى آن و آزادسازىوجب به وجب خاک کشور، شاهد گویایى بر حقیقتیاد شده است.
(استقلال) و (آزادى) همان گونه که به اشارت گذشت، شاخصه ها وشروط خویش را دارند و پرسشهاى متعددى را در تبیین آن دو، بایدپاسخ گفت، اما آن چه در این فرصت، مورد نظر و تاکید است رابطهتنگاتنگى است که میان این دو اصل راهبردى وجود دارد، بگونه اىکه هیچ یک از آن دو نمى تواند و نباید جداى از دیگرى تبیین وتبلیغ گردد. چه این که نمى توان و نباید در تحصیل آن ها، یکىرا قربانى دیگرى کرد و یا بهانه تضعیف و سلب دیگرى گرفت.
این مهم را در سخن شهید مظلوم آیت الله بهشتى چنین مى خوانیم:
(حفظ واقعى استقلال کشور، از طریق حفظعدالت و آزادى در کشور است. وقتى دریک جامعه و کشورى عدل و آزادى درستپاسدارى نشود، خود بخود راه براى نفوذبیگانه هموار مى شود و بالعکس آنچه مىتواند به آزادى یک ملت معنى بدهد، استقلالآن ملت است. ملتى که از یکى از جهات مثلااز جهت فرهنگى، اقتصادى، سیاسى بهدیگران وابسته باشد، آزادى خود رااز دست داده است. البته وابستگى خضوعآور، نه وابستگى ارتباط متقابل، ارتباطغیر از وابستگى است. کشور و ملتى که بهکشور و ملت دیگر حالت وابستگى و دنبالهروى پیدا کند، آزادى در این کشور خود هبخود به خطر مى افتد.) (7)
(فصلنامه حکومت اسلامى)
پىنوشتها:
1- مشروح مذاکرات بررسى نهایى قانون اساسى، ج1، ص421.
2- نهج البلاغه، حکمت 161.
3- صحیفه نور، ج9، ص155 و نیز ص62، 73 و146.
4- بقره، آیه 120.
5- همان، 145.
6- شهید آیت الله بهشتى، مشروح مذاکرات براى قانون اساسى، ج1،ص4226 .
7- همان، ص421 .