ساختار حکومت اسلامى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
درباره حکومت اسلامى، دیدگاههاى گوناگونى از سوى دانشوران اسلامى مطرح شده است.آشنایى با این دیدگاهها براى هر محققى که به نحوى در خصوص جایگاه نظامحکومتى در اسلام، پژوهش مىکند، ضرورتى انکارناپذیر است، از همین رو ما دراین مقال، مجموع نظریهها را با استفاده از منابع معتبر، در یک جا گرد آوردهایم. اولین کتابى که بعد حکومتى اسلامى و ساختارى دارد کتاب (خراج) ابو یوسف (متوفى 192ه.ق) است. کلمه (خراج) بار حکومتى و ساختارى دارد، چرا که خراج مالیات وضریبى است که یک حکومت مسلط از رعیت تحت امر خویش اخذ مىکند، طبیعى است کهاین کار نیاز به یک سازمان ویژه دارد. کتاب ابویوسف صرفا از یک جنبه به حکومتنگریسته است ولى به هر شکل آغازى سرافراز بر یک سلسله مباحث این چنینى است وچه بسا ابویوسف افتخار سرسلسله بودن در تدوین کتابهاى (نظام الحکم) را دارا باشد. اما از قدما بعد از ابو یوسف و کتاب مذکورش کسانى که با نگرش حکومتى، آثارى پدید آوردهاند با فهرست ذیل مشخص مىشوند: 1- یحیى بن آدم (متوفى 203 ه.) صاحب کتاب (خراج). 2- عبد الله بن سلام (متوفى 224 ه.) صاحب کتاب (اموال). 3- جهشیارى (متوفى 331 ه.) صاحب کتاب (وزراء و کتاب). 4- قدامه بن جعفر (متوفى 337 ه.) صاحب کتاب (خراج). 5- ابو عمر الکندى (متوفى 350 ه.) صاحب کتاب (ولاه). 6- هلال الصابى (متوفى 448 ه.) صاحب کتاب (وزارء و کتاب). 7- ماوردى (متوفى 450 ه.) صاحب کتاب (احکام سلطانیه). 8- ابو یعلى (متوفى 458 ه.) صاحب کتاب (احکام سلطانیه). 9- ابن منجب صیرفى (متوفى 542 ه.) (وزراء و کتاب). 10- ابن طباطبا (متوفى ؟) صاحب کتاب (آداب سلطانیه). 11- ابن تیمیه (متوفى 728 ه.) صاحب کتاب (سیاستشرعیه) (الحسبه). 12- ابن قیم الجوزیه (متوفى 751 ه.) صاحب کتاب (سیاستشرعیه). 13- على بن محمد بن مسعود الخزاعى (متوفى 789 ه.) صاحب کتاب (تخریج الدلالاتالسمعیه). 14- ابن خلدون (متوفى 808 ه.) صاحب کتاب (مقدمه). 15- مقریزى (متوفى 845 ه.) صاحب کتاب (اوزان و مکیال و نقود اسلامیه). 16- ابن حجر عسقلانى (متوفى 853 ه.) صاحب کتاب (قضاه).
در بین کتابهاى قدیمى فوق چند کتاب از منابع معتبر محسوب مىشود که اولین آنها «احکام سلطانیه»، از دو فقیه بزرگ یعنى ماوردى شافعى و ابو یعلى حنبلى است.آن دو، هم عصر بودند و بین وفاتشان هشتسال فاصله بیش تر نیست (ماوردى 450،ابو یعلى 458 ه.) عبارتهاى آنان نیز بسیار شبیه به هم بلکه در خیلى از فصولمثل یکدیگر است، مگر در مواردى که اختلاف فقهى دارند، چون یکى شافعى و دیگرىحنبلى است. دکتر صبحى الصالح معتقد است که یکى از آنها (که به احتمال زیادابو یعلى است) در کلیات و جزئیات از ماوردى اقتباس کرده است. اساتید معروفى چون دکتر حسن ابراهیم حسن و دکتر على ابراهیم حسن و استاد ناجىمعروف و دکتر عبد العزیز الدورى بغدادى که از جمله مولفان در حکومت و تمدناسلامى اند، به سبب همین شباهت از کتاب ابویعلى غفلت کرده اند،یا آن را باکتاب ماوردى یکى دانسته اند. این دو کتاب، از کتابهاى قبلى خود و چند کتاب بعدى در خصوص نظام و ساختاراسلامى، گسترده تر تحقیق کرده اند ولى از بسیارى جهات کافى نیست. به هر حالبعد از ابو یوسف مىتوانند سرسلسله دومین مرحله از سرى کتابهاى (نظام الحکم)محسوب شوند. بعد از این دو، نوبتبه على بن محمد بن مسعود الخزاعى (متوفى 789 ه.) مىرسد. وى کتا ب (تخریج الدلالات السمعیة على ما کان فى عهد رسول الله (ص) من الحرف والصنائع و العمالات الشرعیه) را در فاصله سالهاى (776 الى 786ه.) یعنى ده سالاز 66 سالگى تا 76 سالگى نگاشته است. خزاعى که به قول دکتر محمد عماره 1 غواصماهر اقیانوس سنت و معمار ساختار دولتشامخ دینى است این هنر را نشان داد کهساختار نظام اسلامى را که در کتابهاى مختلف سیره و مغازى پراکنده و مانند دانههاى تسبیح از هم گسیخته بود به شکل منظم و به هم پیوسته اى عرضه کرد. او سومین سرسلسله از مراحل تکوینى و تدوینى کتابهاى نظام الحکم بلکه مهمترینمصنف و مؤلف و مبتکر در این رشته به شمار مىرود و چه بسا کتاب او نشان درجه یک را دارا باشد. این کتاب، حرکتى جدید و تکاپویى تازه را در نگرشهاى حکومتى دانشمندان اسلامپدید آورد; یعنى نگرشى جامع و یک پارچه و ساختارى و منظم و به شکل امروزىاست. جالب است که مؤلفى که هفت قرن قبل مىزیسته چنین دید تشکیلاتى پیش رفته وجامعى به مسائل حکومتى داشته باشد، به طورى که حدود پانصد سال بعد (رفاعهطهطاوى) (متوفى 1290 ه.) جذب این کتاب شده و آن را تلخیص کرد و جزیى از کتاب (نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز) قرار از او بالاتر (کتانى) عالممغربى است که از کتاب مذکور به اعجاب آمده 3 و بر آن تعلیقه زده و به اجزا و فصول آن افزوده و آن را (تراتیب الاداریه) نام نهاده است. نسخهاى که کتانى به آن دستیافته فاقد جزء دهم که جزء آخر کتاب خزاعى استمى باشد و از این جهت مىتوان کتاب تراتیب را ناقص دانست. 4 هم چنین وقتى کهکتانى از تالیف کتابش فارغ شد، متوجه گردید که قبل از او (رفاعه طهطاوى) تلخیص از کتاب خزاعى را در کتاب (نهایة الایجاز) گنجانده است. وى چه بسا قبل از این توجه، فکر مىکرد که در برخورد با کتاب تخریج پیش تاز بوده است. به هر حال کتابهاى (رفاعه طهطاوى) و (ابن ادریس کتانى) حاکى از اهمیت کتابخزاعى است و هم چنین فاصله زیاد و چند قرنه بین این دو نویسنده دانشمند وخزاعى نشان مىدهد که طى این مدت کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) قدرش ناشناختهبوده است. و این دو دانشمند را مثل گوهرى از زیر آوار چند قرنه بیرون کشیدهاند. پس از آن چه بسا کتاب (تراتیب الاداریه) حتى از خود کتاب تخریجشهرت بیشترى پیدا کرد. به هر حال، کتابهاى نظام الحکم که بعدا پدید آمدند و روز به روز به تعداد آنها افزوده مىشود، مخصوصا بعد از پیروزى انقلاب اسلامى نوعا کتاب تراتیب رامحترم و مغتنم مىدارند که در حقیقت کتاب خزاعى را ارج مىنهند. و این دوکتاب سر سلسله یک مکتب فکرى شده اند که پیامبر اکرم (ص) را موسس یک نظام و یکساختار تشکیلاتى تام و تمام مىدانند. اکنون نظر به اهمیت کتاب خزاعى، لازم است مقدمه معروف آن را نقل کنم: «چون دیدم بسیارى که جاى پاى محکمى در معارف پیدا نکرده اند و از ابزار تحقیقو کاوش جز قلم و دوات نزدشان نیست! گمان مىکنند; هر کس در دوران ما به امورحکومتى مىپردازد بدعت کرده و به سنت عمل ننموده است. از خدا خواستم کهفهرستى از این گونه اعمال را (در زمان رسول اکرم -ص-)جمع کنم و نشر دهم تانادان بداند و دیگرى انصاف دهد. لذا این کتاب را تالیف کردم و نام آن را(تخریج الدلالات السمعیه على ما کان فى عهد رسول الله (ص) من الحرف و الصنائعو العمالات الشرعیه) گذاردم. و براى هر کدام از این اعمال حکومتى یکى از صحابهرا که رسول الله (ص) او را بر این مسئولیت گمارده بود نام بردم تا کسانى که درشرایط کنونى مسئولیتى قبول کرده اند خدا را شکر کنند که در حقیقتبه یک کارشرعى مشغول اند که یکى از صحابه رسول خدا (ص) آن را انجام مىداده است و خدارا شکر کند که او را جانشین یکى از صحابه رسول خدا (ص) قرار داده است و برتلاشش نسبتبه اقامه حق این مسئولیتبیفزاید. و بداند که سنتى را احیا و احرازمى کند و من امیدوارم با زحمت فراوانى که متحمل شده ام تا توانسته ام چنینتالیفى را به انجام برسانم موفق شده باشم اثبات کنم مجموعه حرفهها و صنایع و اعمال ذکر شده داراى شرافت و والایى و حایز جنبهشرعى هستند و از آن گمان زشت که آنها را بدعت مىداند، منزه مىباشند.» 6 در جاى دیگر از همین مقدمه مىگوید: «رسول خدا (ص) براى صحابه مسئولیتها ووظایفى را معین فرمود و هر کدام از صحابه را که مورد رضایت و اعتمادش بودندبر آن مسئولیتها گماشت و به آنها لقب (امراء و عمال) داد تا بر اساس بر وتقوا با یکدیگر تعاون و همکارى نمایند.» 7 چنان که پیدا است انگیزه خزاعى از تالیف کتاب معروفش این بوده تا منتقدین خودرا ساکت کند، زیرا او مورد انتقاد کسانى واقع شده بود که او را نسبتبه قبولمسئولیت قضائى زیر نظر یک سلطان نکوهش مىکردند و تصدى به این گونه اموردولتى را بدعت مىدانستند. البته ما به عنوان یک شیعه انقلابى چه بسا انگیزهاو را خیلى مثبت ندانیم ولى حاصل کار او را فوق العاده ارج مىنهیم، چرا کهنسبتبه یکى از معضلات مهم سیاسى اسلام گره گشا است. اکنون لازم مىدانیم به مقدمه کتاب (تراتیب الاداریه) بسط داده شده همان کتاب(تخریج) است اشاره کنم. ابن ادریس کتانى مىگوید: «کسانى که به تدوین تمدنعرب همت گماشته اند و از سازمانهاى ادارى خلفا در مملکت اسلامى دم زده اند واز سلسله مراتب تشکیلاتى و شرح وظایف کارمندان در زمان حکومتهاى اموى و عباسىیاد کرده اند، از ذکر این امور در عهد رسول اکرم (ص) سرباز زده اند در حالى کهضمن عهده دار شدن منصب نبوت دینى، دین او جامع بین سیاست دینى و دنیوى بود;ترکیبى که به گونه اى دو سلطه را به هم آمیخته بود که بتوان به هر دوى آن هانام واحدى تحت عنوان دین نهاد، به شکلى که ادارهها و تشکیلات لازم براى هر دوسلطه و هر دو سیاست در عهد او دایر و به مترقى ترین شکل جریان داشتبه گونهاى که با قدرى کاوش متوجه مىشویم حتى براى امور شخصى که یک حاکم به آن نیازدارد در زمان رسول اکرم (ص) مسئولینى تعیین شده بودند مانند صاحب وضو، صاحب فراش، صاحب نعال، صاحب اصطبل و... . چه بسا حاکمان و پادشاهان اسلامى بعدى امور فوق را از عهد پیامبر (ص) اقتباسکرده باشند. هر کس به ساختارى که در زمان رسول اکرم (ص) متعلق بوده توجه کندبه سلسله مراتب ادارى از انواع وزیران و مکاتبات ادارى و مستغلات و اقطاعات وتنظیم عهدنامهها و قراردادهاى صلح و سفرا و مترجمان و ثبت و ضبط امور نظامى وقضات و صاحب مظالم و تقسیم کنندگان هزینهها و تقسیم کنندگان مواریث و نیروىانتظامى شهر و زندان بان و جاسوسها و نیروهاى اطلاعاتى و بیمارستان و مدارس وزوایا و پزشکان و پرستاران و جراحان و صرافان و مسئول بیت المال و مسئولمالیات زمین و تقسیم کننده زمین و سازنده سلاحهایى مثل منجنیق، تیراندازان بامنجنیق و تک تیراندازان و تفنگچىها و خندقکنندگان و رنگرزان و انواع تجارتها و صنایع و حرفهها، مىیابد که در مدت حکومت رسول اکرم (ص) با وجود کوتاهىآن، خالى از این گونه اعمال حکومتى و ساختار مناسب با آنها نبوده است و مىیابد که این وظایف متکى به متخصصینى از اصحاب و یارانش بوده است. 8 رفاعه طهطاوى، که هم چون، ابن ادریس کتانى مذهب خزاعى را پیموده و بر او درمباحثش اعتماد کرده است 9 و تلخیصى از کتاب او را جزء کتاب خودش قرارداده است،مقدمه خزاعى را با کمى تغییر در کتابش نقل مىکند و بعد از آن که به اقتباساز او خلاصهاى از اعمال و وظایف حکومتى را به شکل مفصل مىآورد، در پایان مىگوید: «ان ذلک شىء لم یف به غالب مؤلفى کتب السیر بل جمیعهم.» 10 بعد از خزاعى نوبتبه ابن خلدون و مقدمه اش مىرسد که از لحاظ شهرت از تمام آنچه گفته شد گوى سبقت ربوده است. مى گوید: «خلافت اداره مردم استبه مقتضاى حکم شرع نسبتبه مصالح اخروى و دنیوى آنان که به اخرویه بر مىگردد، زیرا امور دنیوى از دیدگاه شرع کلا به مصالحاخروى اعتبار مىیابد، بنابراین خلافت و حکومت، جانشینى شارع است در حراست دین و سیاست دنیا به کمک دین.» 11 در جاى دیگر مىگوید: «خداى تبارک و تعالى همان گونه که پیامبر (ص) را براىابلاغ و دعوت حق مبعوث و اختیار نموده است، براى حفظ این دین و اداره اموردنیوى و سیاست دنیا به وسیله دین نیز برگزیده است. 12 تا بدین جا سابقه نگرش حکومتى به احکام اسلام و تاریخ اسلام بین متقدمین تاحدودى آشکار شد. و از آن پس تا کنون این نگرش حفظ، تداوم و توسعه داده شدهاست. خصوصا طرز فکر خزاعى مورد استقبال قرار گرفته است. و او به عنوان یکصاحب مکتب در این زمینه ظهور و بروز پیدا کرده است.
دیدگاه اول: موافقان حکومت در اسلام
1- امام خمینى (ره):
«رسول اکرم در راس تشکیلات اجرایى و ادارى قرار داشت و به برقرارى نظامات اسلامهمت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد خداوند متعال در کنار فرستادن یکمجموعه قانونى یعنى احکام شرع یک حکومت دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است،اسلام همان طورى که قانون گذارى کرده است قوه مجریه هم قرار داده است.» «پس از رسول اکرم (ص) در زمان خلفا و حضرت امیر (ع) هم سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مىگرفت. » «بسیارى از احکام بدون تشکیلات و سازمان دولت اجرا نمىشود مثل دیات و غیره،حتى حضرت صادق هم قاضى نصب مىکرد. چون ما بدانیم که در راس حکومت چه کسىباشد و الا نصب در زمان او لغو بود چون تاثیر نداشت پس معلوم مىشود براى زمان ما فرموده است.» «طرح حکومت و اداره و قوانین لازم براى آن آماده است.» 13
2- جعفر مرتضى عاملى:
«تجربه آشکار حکومتى رسول اکرم (ص) سرشار از سازمان و نظم ادارى و نظامى و امنیتى است. سازمانهایى که اکثر آن نزد امتهاى سابق شناخته شده نبود و حتى امم لاحقه نیز هنوز به آن دست نیافتهاند» 14
3- ابو القاسم السهیلى:
«پیامبر قوانین و نظامها و سازمانهایى مقرر فرمود که هر ذى حقى با وجود آنها به حق خود مىرسید و تجاوز و تعدى اشرار و طمع کاران از امت و حتى اهل ذمهدفع مىشد. احکام زوجیت و حقوق آن را به بهترین نظام و بدیع ترین قوانین مقررو بیان نمود. مقررات بازرگانى و معاملاتى از قبیل خرید و فروش و اجاره و شرکتو مداینه و تقسیم مواریث را به نحوى حکیمانه تنظیم فرمود و بعضى از مجازات هاو تعاذیر را براى حفظ جان و آبرو و مال مردم مقرر داشت. مجموعه آداب از هر بابرا مانند آداب اکل و شرب و نوم و کلام و مجالسه و محادثت و زیارت و سفر و حضرو زوجیت و ذوى الارحام و نهایتا براى انجام امور فوق، سازمانها و ادارات وقوانینى مقرر داشت که در نهایت اتقان و استحکام و ابداع بود.» 15
4- احمد حسن یعقوب:
«دولتى که رسول اکرم (ص) در صدر اسلام آن را به وجود آورد دولتى است که هیچ فرقىبا دولتهاى دیگر ندارد جز این که در راس آن نبى است و در راس آنان غیر نبى و شخص عادى است. تمام عناصر تشکیل دهنده دولت از قبیل سلطه و ملت و کشور در دولت رسول (ص) وجودداشته است و این امرى واضح است که نیاز به بیان ندارد ولى به خاطر مناقشه اىکه بین من و عالم ازهرى [على عبدالرازق ]در انکار وجود این ولتشده است مرامضطر و ناچار مىکند تا نشانههایى از دولت رسول و ساختار حکومتى او را بیانکنم. از جمله مظاهر وجود دولت اولیه اسلام عبارت است از: 1- ریاست این دولت که شخص نبى اکرم (ص) است که خداوند او را به عنوان نبىانتخاب کرده است و او را «ولى» نامیده است که کلامش نافذ و اوامرش مطاع است و اوست که: الف- نصب و یا عزل والى براى مناطق; ب- فرماندهى لشکر و یا تعیین فرماندهان; ج- فصل منازعات و خصومات; د- نصب جانشین براى خود در پایتخت و حکومت مىکند. 2- قانون و شریعت و برنامه براى این دولت ; 3- قواى مجریه و مقننه; 4- ارتش و تحرکات مختلف نظامى و منظم (تعیین و هدایت امراء، افسران و، بااصطلاحات نظامى مثل حامل رایه); 5- تنظیم عهدنامهها (مثل معاهده صلح حدیبیه و معاهده اهل مقنا); 6- مکاتبات دیپلماتیک (مثل مکاتبه با قیصر که دحیه کلبى واسطه بود); 7- تعیین پایتخت دولت; 8- تبلیغات دولت (که عبارت بودند از شعرا و خطبا مانند حسان بن ثابت، کعب بن مالک و عبدالله بن رواحه); 9- اجرا کنندگان احکام (مانند على بن ابى طالب، زبیر، مقداد، عاصم بن ثابت و ضحاک بن ابى سفیان); 10- کابینه و هیئت دولت (بزرگان صحابه و عترت طاهره که در عین حال مجلس شورا هم محسوب مىشدند); 11- ولایت عهد (على بن ابى طالب (ع) بود); 12- محافظین رئیس دولت (سعد بن معاذ پاسدار و محافظ رسول اکرم (ص) در شب جنگبدر و محمد بن مسلمه پاسدار او در شب جنگ احد، و زبیر بن عوام محافظ او دریوم حدیبیه و ابو ایوب انصارى در بعضى از طرق خیبر، سعدبن ابى وقاص و ابن ابىمرشد الغنوى در جنگ حنین. البته بعد از نزول آیه «والله یعصمک من الناس»تشکیلات حفاظت رسول اکرم (ص) منحل شد); 13- شهردارى (که حسبه نام دارد و مسئول آن در مکه، سعیدبن سعد بن العاص و در مدینه عمر بن خطاب). امورى که شمرده شد نشانههاى دولت اولیه اسلام بود و به جز از عهده یک دولتبرنمى آید و علائمى است که جز بر یک دولتحقیقى دلالت نمىکند.» 16
5- سمیح عاطف الزین:
«اجماع تاریخنویسان بر این است که اسلام یک دولت است که از همان سال نخستى کهپیامبر اکرم (ص) در مدینه مستقر شد، به وجود آمد و رسول اکرم (ص) دولتى باتشکیلات و عناصر کامل و داراى ساختار داخلى و خارجى بر پا کرد. ایشاناستاندارانى تعیین کرد تا بین مردم مطابق دستورها و قوانین دولت مرکزى عملکنند و به مردم تعلیم دهند که اسلام دینى استحاوى عبادت، سیاست و داراىساختار تشکیلاتى. بعدها دامنه نفوذ این دولت اسلامى در زمان خلفا تا شهرهاى دورگسترش پیدا کرد و پس از آن امویان و عباسیان و عثمانیان آن را ادامهدادند،.» 17 نظام حکومتى اسلام بر چهار پایه استوار است: 1- سیادت و حکومتشرع و قانون; 2- سلطنت و قدرت براى امت; 3- انتخاب و نصب خلیفه واحد; 4- حق خلیفه است که احکام را بنا کند; یعنى اداره حکومتى به شکلى مرکزى است.
ساختار ادارى اسلام بر هفت رکن استوار است: خلیفه، هیئت دولت (معاونین و هیئت تنفیذیه)، استانداران، نیروى نظامى، تشکیلات و سازمان ادارى، مجلس شوراى اسلامى و دستگاه قضائى. 18
6- استاد جعفر سبحانى:
«این حکومت هر چند از نظر سازمان و تشکیلات ادارى همانند حکومتهاى جهان امروزنبود ولى با یک ترکیب ابتدایى که به چهار رکن والى، عامل خراج، قاضى، اطاعت ازمرکز حکومت استوار بود، در حقیقت نمونه یک حکومت کاملى بود. البته سرعت تشکیلحکومت اسلامى به وسیله پیامبر (ص) ضرورت این کار را در جوامع اسلامى در اولینفرصت نشان مىدهد. پس جامعه مسلمانان باید در نخستین فرصت نظام سیاسى مستقلخود را متناسب با هر عصرى تاسیس کنند، همه اینها با مطالعه کتابهایى درزمینه سیره، تاریخ زندگانى پیامبر (ص)، سیره ابن هشام، تاریخ طبرى، تاریخ ابناثیر، ارشاد مفید، کشف الغمه و از متاخرین کتاب تاریخ سیاسى اسلام دکتر حسنابراهیم حسن و دیگر کتب تاریخى.» 19
7- محمد فاروق النبهان:
«دولت نو بنیاد عصر رسول اکرم (ص) به جلوه و مظاهر دینى اکتفا نکرده استبلکهاز لحاظ ساختار و سازمان نیز شکل منظمى پیدا نمود و این سازمان سیاسى به شکلزیر نمودار پیدا مىکند: 1- ریاست دولت (رسول اکرم (ص) به حکم رسالت ریاست عالیه دولت را به عهده گرفت); 2- فصل در منازعات «رسول اکرم (ص) در مسجد مىنشست و بین مردم طبق احکام شریعتبه حق حکم مىکرد); 3- اقامه حدود; 4- فرماندهى سپاه براى دفع دشمنان، رسول اکرم (ص) به فرماندهى سپاه اسلام مىپرداختبراى دفع دشمنان که علیه اولین دولت عربى - اسلامى داخل جزیرة العرب مىشوریدند، دولتى با بنیانى نیرومند و داراى ارکانى ریشه دار و ساختارى سیاسى،اقتصادى، اجتماعى منظم و مرزبندى شده،به این ترتیب آمال و خواستههاى امت عربتحقق یافت که عبارت بود از یک وحدت ناگسستنى تحت لواى اسلام، بعد از وفات رسولاکرم (ص) تحتشرایط اسف بارى على بن ابى طالب خلافت را تحویل گرفت و تصمیم گرفتامور را به معیارهاى حقیقى باز گرداند و امنیت و نظم و سازمان دهى را عودت دهدو این کار را با کنار گذاشتن کارگزاران از شهرها شروع کرد تا نقشههاى اصلاحى خویش را آغاز نماید.» 20
8- شیخ الاسلام ابن تیمیه:
«رسول خدا (ص) وظایف یک والى را به طور کامل انجام مىداد و استاندارها رااداره مىکرد ولو در اماکن دورى بودند، امور نظامى را اداره مىکرد، زکات راجمع آورى و بین مستحقین آن توزیع مىکرد مطابق آن چه در قرآن است، ازکارگزاران خویش در امور دخل و خرج حساب مىکشید.» 21
9- ظافر قاسمى:
«هنگامى که پذیرفتیم که اسلام مجموعه اى از عقیده و نظام و عبادت است ناچاراباید بپذیریم که این نظام که در کتاب و سنت وارد شده استیقینا اسباب و وسایلتحقق و تطبیق آن هم پیش بینى شده است والا صرفا نظامى نظرى و تئوریک مىشود کهثمره و فایده و ارزش عملى ندارد. یا این که بپذیریم اسلام یک نظام است ولى نظردهیم که قابل پیاده شدن نیست این را هم منطق سلیم نمىپذیرد مضافا به این کهسیره نبوى به روشنى از برپایى یک دولت منظم توسط رسول اکرم (ص) خبر مىدهد کهزیباترین و بهترین تشکیلات را داشته است، تشکیلاتى مطابق با نیازهاى عصر وتشکیل یافته در جهت اجراى وحى، یا آن امورى که مصالح عمومیه اقتضا مىکرد ولذا ما همان را مىگوییم که خزاعى گفته و جز یک تصنیف بر آن نمىافزاییم. در حقیقت تقسیم بندى ساختار رسول اکرم (ص) در سه قسم شئون داخلى، خارجى و نظامى خلاصه مىشود.» 22
10- دکتر صبحى الصالح:
«هر کاوش گرى که وسعت معرفت را با صفاى نیت پیوند زده باشد نمىتواند انکارکند که اسلام یک ساختار و تشکیلات اجتماعى داشته است که جز زورگو و مکابر وجهول با این واقعیت مقابله نمىکند و ما گمان نداریم که نیازى به اقامه دلیلبراى اثبات نظام و ساختار کامل اسلام داشته باشیم که دین و دولت را با هم شاملمى شود و نصوص و تعالیم اسلام پر است از مبادى و معیارهاى اساسى در قانون گذارىو تشریع سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى و حوادث تاریخى اثبات کرده کهاسلام صرف یک سرى عقاید دینى فردى نیست از آن زمان که دولت اولیه اسلام در عصررسول اکرم (ص) تکوین و تشکیل یافت.» 23
11- علامه شرف:
«رسول اکرم (ص) صفت نبوت و رسالت را به آن گونه که خدایش به او امر کرده بود ازطریق وحى، جمع کرد و صفت ریاست دولت را که رسول خدا به آن متصف شد و بر اساسآن تشکیلات و ساختار و برنامه ریزى مىکرد از حاکم عالم یعنى خدا گرفتهبود.» 24
دیدگاه دوم: مخالفان حکومت در اسلام
1- على عبد الرازق:
با اقوال گوناگون که موافق وجود تشکیلات اسلامى که مبتنى بر سیره و سنت رسولاکرم (ص) مىباشند، آشنا شدیم. چهره شاخص و برجسته آن را (خزاعى) یافتیم وعمده موافقان در حقیقتبا او هم افق بودند، ولى دانشمندانى هم هستند که بااین نگرش مخالفت کرده اند که در راس آنها دانشمند و قاضى پر سر و صداىالازهر، دکتر (على عبدالرازق) است. وى در هفتم رمضان 1343قمرى کتاب جنجالى(الاسلام و اصول الحکم) را نگاشت و پس از 557 سال به مقابله با طرز فکر (خزاعى)پرداخت، به طورى که دو کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) خزاعى و (الاسلام و اصولالحکم) عبد الرازق به دو نقطه عطف و دو کانون توجه در داستان حکومت اسلامى وساختار اسلامى تبدیل شد. کم تر کتابى در زمینه نظام الحکم تدوین شد که نفیا یا اثباتا از این دو مکتب و کتاب متاثر نشده باشد و ذکرى از آن دو به میاننیاورده باشد، لذا بد نیستبعد از آشنایى اجمالى با کتاب خزاعى اکنون باسرگذشت و سرنوشت کتاب عبدالرازق از زبان خودش و دیگران آشنا شویم. او در مقدمه کتاب مىنویسد: «اشهد ان لا اله الا الله و لا اعبد الا ایاه و لا اخشى احدا سواه له القوة و العزة وما سواه ضعیف ذلیل و له الحمد فى الاولى و الآخرة و هو حسبى و نعم الوکیل و اشهد انمحمدا رسول الله، ارسله شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجامنیرا صلى الله و ملائکته علیه و سلموا تسلیما کثیرا.» 25 گویا او عواقب چنین کتابى را پیشبینى کرده است و مىدانسته که دستبه کارىزده که به احتمال زیاد تکفیر خواهد شد لذا در همان آغاز براى پیش گیرى،اعتقاد خود را به اصول اولیه اسلام بیان کرده است! سپس مىگوید: «از سال 1333 قمرى متولى و متصدى امر قضا در دادگاههاى شرعى مصر شدم و همینامر باعثشد تا تحقیقى در تاریخ قضاوت شرعى انجام دهم و چون قضا با انواع واقسامش از شاخههاى حکومت است و تاریخ قضا پیوستگى برجسته اى به تاریخ حکومتدارد و هم چنین قضاوت شرعى رکنى از ارکان حکومت اسلامى و شعبه اى از شعبه هاىآن است، بنابراین کسى که در صدد تحقیق تاریخ قضاى شرعى استبه ناچار بایددرباره حکومت اسلامى هم تحقیق کند. اساس هر حکومتى هم در اسلام آن طور که مىگویند خلافت و امامت عظمى است، لذا به ناگزیر از خلافت هم ناچار از بحثشدیم. این بحثها را از چند سال قبل (یعنى قبل از 1343ه.) شروع کردم و با زحمت زیاد این کتاب حاصل شد که با شرمندگى تقدیم علاقه مندان مىکنم.» 26 براى آشنایى با اهداف و محتواى کتاب به عباراتى از آن توجه مىکنیم: «فمن المؤکد اننا لا نجد فیما وصل الینا من ذلک عن زمن الرساله شیئا واضحایمکننا ونحن مقنعون و مطمئنون، ان نقول انه کان نظام الحکومه النبویه.» 27 در جاى دیگر مىگوید: (ان محمد (ص) ما کان الا رسولا لدعوة دینیه خالصة للدینلا یشویها نزعة ملک و لا حکومة و انه لم یقم بتاسیس مملکة بالمعنى الذى یفهم سیاسةمن هذه الکلمة ومرادفاتها و ما کان الا رسولا کاخوانه من الرسل و ما کان ملکا و لامؤسس دولة و لا داعیا الى ذلک.» 28 و در جاى دیگر: (ترى من هذا انه لیس القرآن هو وحده الذى یمنعنا من اعتقاد انالنبى (ص) کان یدعو مع رسالته الدینیة الى دولة سیاسیة و لیست السنة هى وحدهاالتى تمنعنا من ذلک و لکن مع الکتاب و السنة حکم العقل و ما یقضى به معنىالرسالة و طبیعتها، انما کانت ولایة محمد (ص) على المؤمنین ولایة الرسالة غیرمشوبة بشىء من الحکم هیهات هیهات لم یکن ثمتحکومة و لا دولة و لا شىء من نزعاتالسیاسیة و لا اغراض الملوک و الامراء، لعلک الآن قد اهتدیت الى ما کنت تسال عنهقبلا من خلو العصر النبوى من مظاهر الحکم و اغراض الدولة و عرفت کیف لم یکن هنالک ترتیب حکومى و لم یکن ثمت ولاة و لا قضاة و لا دیوان الخ و لعل ظلام تلک الحیرة التىصادفتک قد استحال نورا و صارت النار علیک بردا و سلاما.» 29 دکتر على عبد الرازق -که به فقیه ازهرى معروف شده است- مىگوید: حکومت وسیاست و دولت و تشکیلات اجرائى و قضایى و دیوانى و غیره در عصر نبوى نبودهاست. البته این کلیات و امهات بحث اوست و الا در خلال کتابش که اتفاقا مختصر استبه صراحت نفى تشکیلات مىکند و براى هر ادعایى دلیل هم اقامه مىکند. در این جا بد نیست عبارتى از این کتاب نقل کنیم که حاکى از ارتباط او با(خزاعى) استیعنى رقیب اصلى او در محل نزاع: «مرحوم رفاعة بن رافع از کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) مطلبى را نقل کرده کهشبیه نظر ابن خلدون است «که خلافت را حراست دین و سیاست دنیا مىدانست» در اینتوافق، خلاصه نقل رفاعه از کتاب «تخریج» این است: «کسى که معرفت درستى ندارد وتازه کار است گمان مىبرد که بسیارى از اعمال حکومتى بدعت است و خلاف سنت استو کارگزار آن یک کار صرفا دنیوى انجام مىدهد و یک کارگزار دینى محسوب نمىشودو کار پست و بىارزشى را انجام مىدهد. به این علت، فهرستى از این کارها رادر یک کتاب جمع کرد تا موضوع بر همگان روشن شود، و در هر عملى هم مسئولى کهپیامبر (ص) بر آن گماشته بود نام بردم تا کسى که در عصر ما متولى آن امور استخدا را شکر کند که او را بر کار شرعى گمارده است، کارى که اصحاب رسول خدا (ص)طبق صلاحدید آن حضرت انجام مىداده اند، و خداى تبارک و تعالى او را قائم مقام صحابه رسول خدا (ص) قرار داده است.» 30 البته ما این احتمال را مىدهیم که عبد الرازق کتاب خزاعى را ندیده بلکه خلاصهآن را در کتاب (نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز) که از (رفاعه طهطاوى) استخوانده است، به هر حال تفاوتى نمىکند، چون خلاصه طهطاوى مخل نیست کما این کهتوسعه کتانى مخل نیست چرا که قبلا تذکر دادیم «رفاعه» تلخیص کتاب «خزاعى» رابه عهده گرفته و ابن ادریس کتانى توسعه آن را در کتاب «تراتیب الاداریه»،انجام داده است. به هر حال عبد الرازق نقطه مقابل خزاعى قرار دارد و در این تردیدى نیست کهخزاعى در اثبات موضوع مبالغه مىکند، چرا که ساختار حکومتى پیامبر (ص) را حتىکامل تر از زمان حال مىداند، هم چنین عبد الرازق هم مبالغه مىکند، زیراپیامبر (ص) را اصلا صاحب تشکیلات نمىداند.
2- دکتر طه حسین:
«قرآن به امور سیاسى نظم و سازمان و تشکیلات خاصى اجمالا یا تفصیلا نداده است واسلام فقط امر به عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و نهى از فحشا و منکر و بغىکرده است و براى مسلمین یک چهارچوب کلى ترسیم نموده سپس کار را به خود آنهاواگذار کرده است تا در چهارچوب شرع و اسلام، هر طور که مصلحت مىدانند عملکنند. هم چنین پیامبر اکرم (ص) هم ساختارى و نظامى معین براى حکومت و سیاستترسیم نکرده و براى خودش جانشین انتخاب نکرده است چه کتبى چه شفاهى وقتىبیمار بود فقط به ابوبکر امر به نماز کرد و مسلمانان گفتند که رسول خدا (ص)ابوبکر را براى امور دینى برگزید و امور دنیا مربوط به خودمان است و اگر براىمسلمین یک تشکیلات سیاسى آسمانى نازل شده بر اساس وحى بود هر آینه قرآن آن راترسیم و معرفى مىکرد و رسول خدا (ص) هم اصول آن را بیان مىنمود و بر مسلمین هم واجب مىکرد ایمان و اذعان به آن را.» 31
3- سید مهدى شمس الدین:
(در حجاز، گهواره اسلام نظام ادارى خاص و سیستم ادارى دولتى یا مردمى وجودنداشت ، در عهد پیامبر سازمان ادارى بدان معنا که بعدا پدید آمد و اکنونمشاهده مىکنیم نبود، آن حضرت به تنهایى رهبرى اداره را عهده دار مىشد، درشرع نصوص قانونى نرسیده که شکل و سیستم اداره را بیان نماید و علت آن روشناست، زیرا اداره واقعیتى پویا در حیات در حال تحول جامعه است و لذا حکمتاقتضاى آن را ندارد که به قانون خاصى مقید گردد ولى همین شکل اداره چهارچوبکلى و زمینهاى را تشکیل مىدهد که اصول کلى اداره اسلام از آن استنباط گردد(از خلال قوانین قرآنى و سنت) و حکومت على (ع) در پرتو آن تجربه بنا نهاده شده است که این اصول کلى عبارت اند از: مسئله دیات، اطاعت از ولى امر، اداره و تحول، مسئله وحدت، مسئله کفایت ورسالت، قلمرو کار اداره و سلطه و نظارت عمومى.
4- دکتر محمد حسنین هیکل:
«پیامبر اسلام (ص) در مکه اخلاق را مطرح کردند و در مدینه قواعد اساسى خانواده،ارث و تجارت و، را بیان کردند و این هیچ تفصیلى در زیربناى یک دولت نیست واسلام یک تعرض صریح به نظام حکومتى نداشته است و دو آیه کریمه: «و شاورهم فىالامر» و «امرهم شورى بینهم» در مناسباتى که متصل به نظام الحکم باشد نازلنشده اند و این دو آیه هرگز یک تصویر تفصیلى از ساختار نظام حکومتى ارائهنداده اند.» 33
دیدگاه سوم: بینا بین
بعد از بررسى اقوال موافق و مخالف وجود ساختار حکومت در اسلام، اکنون بهدیدگاهى مىپردازیم که حالتبین بین دارند; یعنى نه مثل خزاعى قائل به یکتشکیلات کامل در عهد رسول اکرم (ص) هستند و نه مثل عبد الرازق کلا آن را نفى مىکنند بلکه نوعا قائل به یک تشکیلات بسیط و سادهاند که تبدیل به معیارهایىبراى توسعه شده است. در این جا برخى از نظریات متفکران این دیدگاه را نقل مىکنیم:
1- محامى حمد، محمد الصمد
مىگوید: «درست است که اسلام به جزئیات مسائل سیاسى، نپرداخته است، ولى به مبادى ومعیارهاى عمومى یا مبانى ثابتى که در هر حکومت صالحى در هر عصر و نسلى بایدیافتشود توجه کرده است. علت نپرداختن به همه شئون حکومت هم به اجماع علما بهمصلحتى که منظور خداوند تبارک و تعالى استبرمى گردد، و آن مصلحت این است کهانسان در احکام شریعت اسلامى میدان وسیعى براى تطبیق و اجتهاد مطابق با نیازهاىهر عصر بیابد و دچار سختى و بن بست نشود. زیرا اسلام ختم همه شرایع آسمانىاست، پس معقول نیست که بر مردم تا ابد الدهر یک نظام حکومتى را با یک محدودهمشخصى که قواعدش تغییر ناپذیرند واجب کند، خصوصا این که تاریخ هیچ نظامى ازنظامهاى حکومتى را که قواعدش قابل تطبیق کامل با شرایط تمام عصرها و نسلهاباشد، نشان نمىدهد. مهمترین دستورها و مبادى اساسى که براى هر حکومت صالحه اى واجب است و حاکمانرا ملزم به عمل به مقتضاى آن نموده شورا، عدل، حریت و مساوات است.» 34
2- محمد مبارک:
«رفتار پیامبر (ص) مانند گفتارش مصدر و مدرک اصلى به شمار مىرود، که عبارت استاز سنت عملى و خط مشى فعلى او. ایشان دولتى را تاسیس کرد و علاوه بر نبوت ورسالت، امام مسلمین و فرمانده و رئیس دولتبود. آن بزرگوار قاضى نصب و تعیینمى کرد، سپاه اعزام مىنمود، زکات و غنائم را جمعآورى و در مصارفش صرف مىکرد، حدود اقامه مىکرد، قرارداد مىبست و هیئتهاى سیاسى به نزد پادشاهان مىفرستاد. 35 ... در اسلام الزام به یک نظام معین یا یک سازمان و ساختار، مشخص نشده است. اما آن چه که فقهایى مانند ماوردى و ابو یعلى در موضوع وزارت و وزرا و امرا وسایر ولایات و وظایف گفتهاند یکسرى امور اصطلاحى و اجتهادى است که براى ما ونسلهاى آینده الزامآور نیست و همانا ما باید به تجربیات عصر و مشکلات نوین وواقعیتهاى جامعه خویش توجه کنیم و از خلال آنها آن چه را که اهداف مورد نظراسلام را تحقق مىبخشد، اتخاذ کنیم. همین داستان نسبتبه تفکیک و تعادل قوا هم تکرار مىشود، پس آن چه که اهدافدولت اسلامى و آرمانهاى آن را محقق مىسازد احقاق حق، منع تجاوز و طغیان همهجانبه و، است; یعنى معیارهاى اساسى که مراعات آنها به منظور برپا نمودن دولت اسلامى و حفظ کیان و دستگاه ادارى آن و تشکیل قواى آن واجب است، زیرا این مبادى و معیارها از کتاب و سنت استنباط شده اند و مسلمانان از قبل آنها را مىشناخته و معتبر مىدانسته اند،. دولتهاى جدید در کشورهاى اسلامى از غرب متاثربوده اند و سزاوار است که مجددا پیمان ببندند که راه اسلام را بپیمایند. وجودیک قانون اساسى که مبادى اسلام را در زمینههاى سیاسى گوناگون و آموزش و اقتصاد و اخلاق تلخیص کند وسیله اى براى تجدید التزام به اسلام است.» 36
3- دکتر محمد کاظم مکى:
«عملکرد رسول اکرم (ص) در شئون حکومت و اداره و تدابیر تشکیلاتى آن حضرت امرىواضح است. ایشان براى جریان آسان امور مردم به این اداره و تشکیلات اعتماد مىکرد و همین عملکرد یکى از ادله تاریخى است که بر تاسیس هسته اصلى دولت در اسلام به دست پیامبر (ص) تاکید مىکند.
1- شئون داخلى: آن حضرت به دستگاهها و تجهیزاتى تکیه داشت که امور مهم ذیل را بر پا مىداشت: الف- وزارت: که معاون و مشاور رسول اکرم (ص) محسوب مىشود و در بسیارى ازموارد پیامبر (ص) نامهایى را ذکر مىکند که بعدها خلفاى راشدین نامیده شدند.آن بزرگوار، آنان را به عنوان وزیر توصیف مىکرد، مثل ابى بکر و عمر و على (ع); ب- صاحب سر: که همان امین عام و دبیر کل است و در حقیقت امور دفترى رسولاکرم (ص) را اداره مىکرد، این مقام را «حذیفة بن الیمان» به عهده داشت; ج- صاحب الخاتم و مسئول مکاتبات رسمى رسول اکرم (ص) که این وظیفه را «معیقیببن ابى فاطمة الدوسى» به عهده داشت و حفاظتخاتم رسول الله (ص) به عهده اوبود; د- امارت بر مناطق و نواحى; ه- محاسب و محتسب; و- اقامهکنندگان حدود و مسئولان زندانها; ز- صاحب جزیه «ابا عبیده بن الجراح»; ح مهمه التنظیم «عباده بن صامت»; ط- امور نظامى; ى- امور خارجى.
به این ترتیب محمد (ص) همانند یک رهبر سیاسى حکمرانى مىکرد. این عملکرد، هستهاصلى دولت اسلامى است. علاوه بر این، رسول اکرم (ص) از خلال قرآن کریم و سنت، یکسرى اصول و قواعد ثابتبراى دولت اسلامى طرح فرمود که مربوط به زمان خاصى نیستبلکه بر همه زمانها و مکانها قابل تطبیق است.»«... مؤسسات و تشکیلات ادارى در اسلام ثابت، مستقر و واحد نبوده استبلکه مطابق هرعصر و مطابق ماهیت هر حکومتى که به اسم اسلام ظهور کرده متغیر بوده است.» 37
4- محمد سلیم العواء:
«هر کارگزارى در حکومت اسلامى داراى ولایتى است که حدود و مکان و زمان آن را قانون مشخص مىکند و سه صورت را مىتوان در آن بحث کرد: الف- بحث تاریخى; ب- بحث فقهى; ج- بحث علمى: براساس حکومت اسلامى از نظر صحنه واقعیت موافق با مقتضیات زمان و این بحث دو پایه دارد: 1- استفاده از نصوص قطعى قرآن کریم و سنت نبوى و الا انتساب به اسلام نخواهد داشت; 2- در صورت فقدان نص صریح باید دید که چه چیزى مطابق با مصالح مسلمین است. ما معتقدیم که نظام ادارى و سیاسى اسلام جامد نیست، احکام تفصیلى در زمینهعدالت، امانت، تقوا به صورت نص صریح در قرآن و سنت پیامبر (ص) آمده است، ولىدر موارد جزئى ولى امر مسلمین حق اجتهاد داشته تا بر طبق مصالح، احکام وضعکند. بنابراین، هر نظام سیاسى یا ادارى که هدفش برپا داشتن دین و تامین مصالح دنیوىو اخروى مسلمانان باشد، اسلامى است، و هر نظام ادارى که هدفش جز این باشدحتى اگر نام اسلامى را هم داشته باشد غیر اسلامى خواهد بود.» 38
5- دکتر منیر العجلانى:
«دیدگاه صحیح در این قضیه مهم که مورد اختلاف علما است چیست؟ برخى مىگویندمسائل سیاسى و حکومتى جزء دین است، بعضى مىگویند این امور مثل عبادات، دینى نیستند که شارع براى آنها قواعد واجبى وضع کرده باشد. بهترین راه حل به نظر ما راه حل وسط است; یعنى برخى مسائل حکومتى را شارع بیانو الزام کرده و نسبتبه دسته اى از آنها ساکت است و امر آنها را به اجتهادحکام واگذاشته است. ... محمد (ص) در مدینه علاوه بر جنبه نبوت یک زعیم سیاسى به تمام معنا بود،ولى این زعامتبه شکل سریع یک تشکیلات و ساختار ادارى را موجب نشد چرا که این سرعتبا طبیعت اشیاء ناسازگار است. ، ساختار ادارى رسول اکرم (ص) ساده اما با عظمتبود; از لحاظ تشکیلات ساده بود ولى از نظر آداب و اهداف و معیارها، عظمت داشت; معیارهایى که ما را در به وجود آوردن «وظایف» و «مناصب» جدید در حکومت اسلامى، کمک مىکند و پیامبر (ص) همیشه به این معیارها سفارش مىفرمود. ... بعضى از مولفان پنداشته اند که تشکیلات ادارى در مدینه از زمانى شروع شد کهرسول اکرم (ص) اولین فرد را به عنوان والى در مدینه نصب کرد و او «سعد بنعباده» بود، در حالى که ما عملکرد این والى را مورد تتبع قرار دادیم، دیدیماو فقط اقامه و امامت نماز مىکرده است و عمل حکومتى دیگرى انجام نمىدادهاست. وى کوچک تر از آن بوده که به عنوان نائب رسول اکرم (ص) در مدینه در مدتغیبت آن حضرت، قلمداد شود. و به نظر ما اطلاق «والى» بر این افراد صحیح نیست،زیرا کلمه «والى» معنایى هم ردیف «امیر» و «حاکم» دارد. این اصطلاحات دو سالقبل از وفات پیامبر اکرم (ص) و بعد از توسعه مناطق تحتحکومت پیامبر (ص) رایجشدند. رسول اکرم (ص) قوه مجریه را تاسیس کرد، صدقات را جمع مىکرد، فرماندهى جنگ هارا بر عهده داشت، و غنائم را توزیع مىنمود، فرماندهان را نصب مىفرمود، نظام قضائى به وجود آورد و بین متخاصمین حکم مىکرد و حکمش الزام آور بود. قواعد و مقرراتى را به عنوان معیارهایى براى سلوک و رفتار اجتماعى مردم مقررفرمود و آنها را بر مردم واجب گردانید. هم چنین مردم را نسبتبه سلطه حکومتخاضع کرد وگرنه عرب به شکل نظام قبیله اى باقى مىماند، چون خضوع در مقابل یکحکومت مرکزى سابقه نداشت. آن حضرت (ص) به منظور رهایى مردم تلاش مىکرد نهاستیلاى بر آنان، سعى در اتحاد آنان داشت، براى عدالت آمده بود نه چپاول. پیامو نتیجه فعالیتهاى او اهداى نور، حریت، مساوات، اخوت و صلح به مردم بود. رسول اکرم (ص) اشتیاق زیادى براى مشورت با اصحاب از خویش نشان مىداد. البته بهخاطر وحى و الهام بىنیاز از مشورت بود لکن قصد داشت ارزش «مشورت» را بهعنوان یک معیار به مردم تفهیم فرماید. اقوال پیامبر (ص) در خصوص آداب کارمندان مسلمان، به عنوان آدابى جاویدان ومعیارهاى همیشگى در کتابهاى حدیث موجود است; به طورى که اگر کارمندان عصر ماآن معیارها را مراعات کنند مشکلى نخواهند داشت. هرچه حکومتها بیایند و زمانها تغییر کند این آداب به صورت یک الگوى غیر قابل تغییر باقى مىمانند. رسول اکرم (ص) علاوه بر آداب کارمندان معیارهایى را براى سیاستخارجى، جنگ، صلح،حقوق خصوصى و عمومى، مبارزه با فقر و تنگدستى، مبارزه با جهل و مرض، مقررفرمود. از میان آن چه مایلیم به آن تاکید و تنبیه نماییم، کمکى است که اینمعیارهاى کلى و جاویدان در تاسیس و احداث شغلها و مناصب جدید مىنمایند. ازبارزترین مصادیق مىتوان «حسبه» را نام برد که چنین تشکیلاتى در زمان رسولاکرم (ص) ایجاد نشد و چنین شغل و منصبى دایر نگردید و لى زمینه ایجاد آن را بااصرار و تحریص بر فریضه امر به معروف و نهى از منکر فراهم فرمود، زیرا شغل«حسبه» مسئول امر به معروف و نهى از منکر، منع از غش صنعتگران و تجار. درمعامله، مواظبت از ترازوها و مکیالها، مبارزه با احتکار، قیمتگذارى کالاها وارزاق ... مىباشد. و بر همین قیاس بسیارى از مناصب و تشکیلات در زمان بعد ازحضرت رسول اکرم (ص) پدیدار شد که معیارهایش در زمان آن حضرت تبیین شده بود، مااکنون گنجینه اى از این معیارها و قواعد را در اختیار داریم; مثلا رسولاکرم (ص) به تمام سفیران بیگانه به چشم مساوى نگاه مىکرد و آنان را در چترحمایتى خویش قرار مىداد و از آزارشان مانع مىشد،مالیات گمرکى را از عهده آنان برداشت، هر کالایى را از کشورشان بدون عوارض مىآوردند، این مقررات در زمان ما هم جارى است. پیامبر (ص) مسئولیتها را جز به متخصصین نمىداد، کسانى که امانت را با شناخت وتوانایى و کارآیى جمع کرده بودند لذا زمانى که ابوذر از ایشان مسئولیتى خواستفرمودند امارت و مسئولیت در قیامت موجب خزى و ندامت است و امانتى است که باید به اهلش سپرده شود تا حق آن را به خوبى ادا کند.» 39 این، چکیدهاى از نظریه دکتر «منیر العجلانى» بود. ما معتقدیم که رئیس نظریهسوم ایشان است. در قبال خزاعى و عبدالرازق که دو عنصر اصلى موافق و مخالفبودند مىتوان دکتر عجلانى را به عنوان عنصر اصلى نظریه بین آن دو معرفى کرد.نظریه اى که بر معیارها و آداب کلى و جاویدان اصرار فراوان دارد، و تاکید اوبر معیارها خیلى بیش از اصرارش بر وجود تشکیلات در زمان رسول اکرم (ص) است.
6- مؤلفان کتاب مقدمة الدستور:
کتاب «مقدمة الدستور» به همت گروهى از نویسندگان سورى که نامشان معلوم نیستنوشته شده است. این کتاب در میان کتاب «نظام الحکم» یک امتیاز است و آنتبدیل نظریات به قانون اساسى است که قانون پیش نهادى گروه براى هر حکومتى استکه ادعاى اسلامیت دارد. اکنون که در این مقال دیدگاههاى مختلف را درخصوصساختار حکومت در اسلام طرح کردیم شایسته است که به نظریه مؤلفان «مقدمةالدستور» هم توجه کنیم: «تشکیلات و ساختار ادارى اسلام یک شیوه و اسلوب عملى و یک وسیله استبنابراین،احتیاج به دلیل خاص ندارد، بلکه دلیل عامى که اصل اداره را اثبات و دلالت مىکند براى ما کافى است. شاید بگویند: این شیوهها عملکرد عبد است و ناچارادلیل شرعى مىخواهد. در پاسخ خواهیم گفت که: این افعال و شیوهها نسبتبهاصلشان یک دلیل کلى شرعى اقامه شده است و این دلیل عام شامل تمام فروعات همخواهد شد. بله اگر بر فروعات هم دلیل اقامه شد ما تابع آن هستیم ولى فروعاتلزوما دلیل خاص لازم ندارند; مثلا خداى تبارک و تعالى مىفرماید: «آتوا الزکاه»این یک دلیل عام است و در عین حال ادله اى هم بر فروع آن اقامه شده است، مثل:مقدار نصاب، عاملین، اصنافى که مشمول مالیات مىشوند و، که همگى از «آتواالزکاه» متفرع شده اند، ولى در عین حال دلیلى بر کیفیت عملکرد عاملین قائمنشده است که آیا پیاده بروند یا سواره؟ اجیر استخدام کنند یا نه؟ آیا در دفترثبت کنند یا نه؟ آیا مکان مخصوصى لازم دارند؟ آیا احتیاج به صندوق یا گاوصندوق دارند؟ آیا مالیاتها را زیر زمین بگذارند یا مثل حبوبات داخل خانهقرار دهند؟ و، امثال این احکام، اعمالى جزئى استکه از تنه «آتوا الزکاة» منشعب و متفرع مىشوند و دلیل عام و کلى شامل آنهااست، زیرا دلیل خاصى ندارند و همین گونه استسایر شیوهها و عملکردها که همگىفرعى از یک اصل هستند و دلیل خاص جداى از دلیل اصل نیاز ندارند. اما به وجود آوردن اداره و تشکیلات و ساختار حکومتى و شیوه مدیریت در اسلام یکعمل اصلى است و احتیاج به دلیل دارد; دلیل آن هم سیره و فعل پیامبر (ص) است که حکومت تاسیس کرد و اداره بر پا نمود. پیامبر هم مبلغ بود و هم مجرى و هم به مصالح مسلمین اهتمام و قیام مىورزید.بعد تبلیغى آن حضرت معروف است و نیازى به بحث ندارد، اما بعد تنفیذى و اجرایىو ادارى اش منطبق بر وحى است آن جا که به ایشان امر شد صدقات را جمع آورىکند، حدود را برپا دارد، بتها را بشکند، بجنگد و اسیر بگیرد، مردم را به عدلامر کند، مردم را وادار کند به دستورات خدا عمل کنند. تمام اینها غیر تبلیغىو جنبه تنفیذ و اجرا دارند. در کنار اینها پیامبر تشکیلاتى براى اجراى اینامور و این مصالح برپا نمود، مردم را اداره مىکرد، نویسندگان و دبیرانى رابراى این گونه مدیریتها تعیین فرمود. پیامبر (ص) در مدینه مدیریت مىکرد وعلى بن ابى طالب هم او را کمک مىکرد و عهدنامهها را مىنوشت، اگر صلحى رخمى داد ثبت مىکرد و اینها همه اداره است و تشکیلات است و حکومت نیست. یا«حارث بن عوف المرى» مسئول خاتم آن حضرت بود، «معیقیب بن ابى فاطمه» غنائم راثبت مىکرد، «حذیفة بن یمان» خرص الحجاز را مىنوشت، «عبد الله بن ارقم» آمارقبایل و آبهاى آنها را ثبت مىکرد، همه اینها اداره است و حکومت نیست. همه اینها دلیل است که رسول خدا (ص) همان گونه که به حکومت قیام و اقدام مىفرمود نسبتبه اداره و تشکیلات هم اهتمام مىورزید. البته رسول خدا (ص) براى هرکدام از کارگزاران و مدیران که نصب مىکرد شرح وظایف و دستورالعملهایى راصادر و بیان مىکرد، ولى نه به این شکل که حتى نسبتبه امور فرعیه و جزئى همآنها را محدود کند و همین نشان مىدهد که این امور فرع بر یک اصل هستند، وپیامبر (ص) امکان مىداد هر مدیرى براى اجراى شرح وظایف صادره از شیوهها وروشهاى دل خواه استفاده کند که براى او آسان ترین راه باشد. خلفاى پیامبر (ص) بعدها حق داشتند هر اسلوب و ساختار ادارى که دوست دارند مبناقرار دهند و مردم را به آن ملزم کنند، زیرا تشکیلات و نظام ادارى و مقرراتمربوط به آن از اعمال فرعیه محسوب مىشود که خلیفه مىتواند به آن امر کند ومردم هم واجب است اطاعت کنند، زیرا این الزام به شاخههاى حکمى است که خلیفهبنا گذاشته است و الزام یعنى ترک غیر آن و منع از غیر آن، و این خارج ازاحکام شرعیه نخواهد بود. ... اینها راجع به اصل اداره بود، اما نسبتبه جزئیات اداره و تشکیلات، باید گفتاین جزئیات از واقعیت اداره اخذ مىشوند، زیرا به کمک تدقیق در واقعیت اداره،عملکرد خلیفه و معاونین او روشن مىشود و این احتیاج به روشها و شیوههادارد، و هر حاکمى به ناچار یک جهاز ادارى و ساختار تشکیلاتى خاص لازم دارد، تابتواند مسئولیتهاى خویش را انجام دهد، هم چنین با تدقیق براى ما روشن مىشودکه رعیت هم امورى دارند که براى چرخش آن امور احتیاج به روشها و شیوههایى است و این جاست که ضرورت ایجاد یک تشکیلات ادارى خاص براى مدیریت امورمردم احساس مىشود.» 40 این نظریه در حقیقت مقدمه اى استبر ماده 54 قانون اساسى پیش نهادى این کتابکه مىگوید: در اسلام یک حکومت است و یک اداره، و اداره هم یک اصل دارد و یکفرع، حکومت دلیل خاص مىخواهد که داریم، اصل اداره هم دلیل خاص مىخواهد کهوجود دارد، منتها فرع آن که شیوه و اسلوب استبه خلیفه و حکومت او واگذار شدهاست و هر حکومت هم دو نوع اداره دارد: یکى اداره خودش و دیگرى اداره مردمش،که اولى را اداره عامه و دومى را اداره مصالح مىگویند. و براى هر دو اسلوب وروش و جهاز و ساختار لازم است و هیچ کدام دلیل خاص نمىخواهد چون همه فرع وشاخه هستند بر یک اصل که اصل اداره است و آن هم مبتنى بر اصل حکومت است کهدلیل خاص بر آن اقامه شده است. ابتدائا چه بسا به نظر بیاید که صاحبان مقدمه دستور، دیدگاه شان شبیه «خزاعى»است که موافق با تشکیلات اسلامى است، ولى با قدرى دقت متوجه مىشویم که ایندیدگاه بیش تر به نظر میانه روهایى مثل دکتر «العجلانى» نزدیک است که تشکیلاتپیامبر (ص) را بسیط و مدلل به دلیل مىدانستند ولى توسعه را به اختیار مردم و حکومتهاى آنان مىگذاشتند.
دیدگاه چهارم: ساختار مجهول
بعد از بیان نظریههاى خزاعى، عبد الرازق و عجلانى به عنوان سه طرز فکر اصلى درمحل نزاع یعنى وجود تشکیلات ادارى و ساختارى در زمان رسول اکرم (ص)، در لابه لاىاقوال به نظریه چهارمى بر مىخوریم که حرفى غیر از آن سه نظر و آن سه نفردارد، نظریه اى که قائل است اسلام تشکیلات و ساختار دارد ولى براى ما مجهول استو نمىتوانیم آن را بشناسیم، یعنى منابع کافى در اختیار نداریم تا به آنساختار مطلوب برسیم لذا باید به آن چه عقلا مىگویند بسنده کنیم. در این جا به نظریه دو تن از طرفداران این دیدگاه اشاره مىکنیم:
1- نواف بن عبد العزیز آل سعود:
«آیا در اسلام نظام اسلامى به ما معرفى شده است؟ باید گفت این ساختار و نظام درلابه لاى کتابها و نظریات گوناگون و نزد بسیارى از دانشمندان مجاهد در جهاناسلام است و هنوز خداوند کسى را برنینگیخته تا آن ساختار را احیا کند و یکقانون اساسى مشخص و همه جانبه را تدوین کند که حاوى و حایز همه دیدگاههابراى همه فرقههاى اسلامى باشد. یک فرد، هر چه قدر هم صاحب عمق علمى باشد، نمىتواند این نظام را تدوین ومعرفى کند، زیرا با این اختلاف آرایى که در جهان اسلام موجود است و همه آنهاهم استناد به براهین و حجتهاى قانع کننده مىنمایند، این امر ، کار مشکلىاست، مگر این که خداوند فردى را مبعوث کند که این ساختار را زنده گرداند بهطورى که تعداد زیادى از دانشمندان با دیدگاههاى مختلف و عمیق را متحد کند تاآنان ساختار و نظام اسلامى را پس از اظهار و تبیین منتشر کنند و پیادهنمایند.» 41
2- ابن حزم:
«امویان در خلافت، انحصار طلب و خودکامه هستند، فقیهى در اردن به پاخاسته و مىگوید که خلافتشرعا جز براى بنى امیه جایز نیست، راوندیه مىگویند که خلافتشرعاجز براى فرزندان عباس بن عبدالمطلب جایز نیست، اصحاب على بن ابى طالب هم ندا مىدهند که خلافتشرعا جایز نیست مگر در فرزندان على. از این آراى متناقض که صاحبانش آن را به دین نسبت مىدهند نتیجه مىگیریم کهدین هیچ کدام از آنها را امضا نمىکند و قبول ندارد.» 42
خلاصه
این سؤال براى هر پژوهشگرى مطرح است که: آیا اسلام نظام حکومتى دارد یا نه؟ بهاین سؤال، پاسخهاى گوناگونى داده اند که به اندازه حوصله این مقاله آن پاسخها را مطرح کردیم، خلاصه آن چه را که گفته ایم، چهار دیدگاه زیر است: 1- خزاعى: اسلام تشکیلات کاملى را معرفى کرده است. 2- عبد الرازق: اسلام براى حکومت اصلا تشکیلات ارائه نداده است. 3- عجلانى: اسلام تشکیلات بسیط را ارائه داده و اعمال کرده است و براى توسعه آن هم معیارهایى جاویدان مقرر کرده است. 4- نواف: اسلام تشکیلات دارد ولى ما نمىدانیم و مجهول است و هنوز شناخته نشده است، شاید بعدا شناخته شود. گفتنى است که دیدگاههاى چهارگانه فوق، نتیجه تحقیق و تفحص در منابع و کتابهاى فراوانى است، به طورى که با اطمینان مىتوان گفت که دیدگاه پنجمى در این زمینه وجود ندارد.
پىنوشتها:
1. دکتر محمد عماره ، الدولة الاسلامیة بین العلمانیة و السلطة الدینیة، ج1،ص217. 2. دکتر احسان عباس، مقدمه تخریج الدلالات السمعیة، ص14. 3. همان و نیز ظافر قاسمى، نظام الحکم فى الشریعة، ج1، ص46. 4. دکتر احسان عباس، همان، ص15. 5. عبد الحى الکتانى، تراتیب الاداریة، ،ج1، ص36. 6. على بن محمد بن مسعود الخزاعى، تخریج الدلالات السمعیة، ص22. (خلاصه این مقدمهدر کتاب نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز، اثر رفاعه طهطاوى، ص35 آمده است،طبع بمطبعة المعارف الملکیة تحت نظارة قلم الروضة و المطبوعات، 1291ه.ق). 7. همان، ص21. 8. التراتیب الاداریه، مقدمه، ص109. 9. ظافر قاسمى، نظام الحکم فى الشریعه، ج1، ص46. 10. على عبد الرازق، الاسلام و اصول الحکم، ج1، ص5251، به نقل از کتاب «نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز» رفاعه طهطاوى. 11. مقدمه ابن خلدون، ص180. 12. همان، ص181. 13. امام خمینى (ره)، ولایت فقیه و جهاد اکبر، ص6 18. 14. موسوعة الاستخبارات الامن، ج2، ص8. 15. الروض الانف (شرح سیره ابن هشام) به نقل از تراتیب الاداریه، ج1، ص14. 16. النظام السیاسى فى الاسلام، ج1، ص6. 17. سمیح عاطف الزین، الاسلام نظام، ج1، ص11. 18. همان، ج1، ص47. 19. جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ج1، ص2221. 20. محمد فاروق النبهان، نظام الحکم فى الاسلام، ج1، ص9791 و 104. 21. ظافر قاسمى، همان، ج1، ص46. 22. همان. 23. صبحى صالح، النظم الاسلامیة نشاتها و تطورها، ص7. 24. نشاة الفکر السیاسى و تطوره فى الاسلام، ص23. 25. على عبد الرازق، الاسلام و اصول الحکم، مقدمه. 26. همان. 27. همان، ص45. 28. همان. 29. همان، ص80. 30. همان، ص51. 31. دکتر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ج2، ص17. 32. سید مهدى شمس الدین، (حکومت در اسلام)، مقالات چهارمین کنفرانس اندیشهاسلامى، ج1، ص172. 33. دکتر محمد حسنین هیکل، الحکومة الاسلامیه، ج2، ص29. 34. المحامى حمد محمد الصمد، نظام الحکم فى عهد الخلفاء الراشدین، ج1، ص18. 35. محمد مبارک، نظام الاسلام، ج1، ص16. 36. همان، ج1، ص85. 37. دکتر محمد کاظم مکى، النظم الاسلامیة فى ادارة الدولة و سیاسة المجتمع، به نقل از از دکتر حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج1، ص100-107. 38. محمد سلیم الحواء، «کارگزاران در حکومت اسلامى»، مقالات چهارمین کنفرانساندیشه اسلامى، ج1، ص387. 39. دکتر منیر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ص16-48. 40. مقدمة الدستور او الاسباب الموجبة له، ص179-181. 41. دکتر منیر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ج1، ص9. 42. همان، ج1، ص17.
در بین کتابهاى قدیمى فوق چند کتاب از منابع معتبر محسوب مىشود که اولین آنها «احکام سلطانیه»، از دو فقیه بزرگ یعنى ماوردى شافعى و ابو یعلى حنبلى است.آن دو، هم عصر بودند و بین وفاتشان هشتسال فاصله بیش تر نیست (ماوردى 450،ابو یعلى 458 ه.) عبارتهاى آنان نیز بسیار شبیه به هم بلکه در خیلى از فصولمثل یکدیگر است، مگر در مواردى که اختلاف فقهى دارند، چون یکى شافعى و دیگرىحنبلى است. دکتر صبحى الصالح معتقد است که یکى از آنها (که به احتمال زیادابو یعلى است) در کلیات و جزئیات از ماوردى اقتباس کرده است. اساتید معروفى چون دکتر حسن ابراهیم حسن و دکتر على ابراهیم حسن و استاد ناجىمعروف و دکتر عبد العزیز الدورى بغدادى که از جمله مولفان در حکومت و تمدناسلامى اند، به سبب همین شباهت از کتاب ابویعلى غفلت کرده اند،یا آن را باکتاب ماوردى یکى دانسته اند. این دو کتاب، از کتابهاى قبلى خود و چند کتاب بعدى در خصوص نظام و ساختاراسلامى، گسترده تر تحقیق کرده اند ولى از بسیارى جهات کافى نیست. به هر حالبعد از ابو یوسف مىتوانند سرسلسله دومین مرحله از سرى کتابهاى (نظام الحکم)محسوب شوند. بعد از این دو، نوبتبه على بن محمد بن مسعود الخزاعى (متوفى 789 ه.) مىرسد. وى کتا ب (تخریج الدلالات السمعیة على ما کان فى عهد رسول الله (ص) من الحرف والصنائع و العمالات الشرعیه) را در فاصله سالهاى (776 الى 786ه.) یعنى ده سالاز 66 سالگى تا 76 سالگى نگاشته است. خزاعى که به قول دکتر محمد عماره 1 غواصماهر اقیانوس سنت و معمار ساختار دولتشامخ دینى است این هنر را نشان داد کهساختار نظام اسلامى را که در کتابهاى مختلف سیره و مغازى پراکنده و مانند دانههاى تسبیح از هم گسیخته بود به شکل منظم و به هم پیوسته اى عرضه کرد. او سومین سرسلسله از مراحل تکوینى و تدوینى کتابهاى نظام الحکم بلکه مهمترینمصنف و مؤلف و مبتکر در این رشته به شمار مىرود و چه بسا کتاب او نشان درجه یک را دارا باشد. این کتاب، حرکتى جدید و تکاپویى تازه را در نگرشهاى حکومتى دانشمندان اسلامپدید آورد; یعنى نگرشى جامع و یک پارچه و ساختارى و منظم و به شکل امروزىاست. جالب است که مؤلفى که هفت قرن قبل مىزیسته چنین دید تشکیلاتى پیش رفته وجامعى به مسائل حکومتى داشته باشد، به طورى که حدود پانصد سال بعد (رفاعهطهطاوى) (متوفى 1290 ه.) جذب این کتاب شده و آن را تلخیص کرد و جزیى از کتاب (نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز) قرار از او بالاتر (کتانى) عالممغربى است که از کتاب مذکور به اعجاب آمده 3 و بر آن تعلیقه زده و به اجزا و فصول آن افزوده و آن را (تراتیب الاداریه) نام نهاده است. نسخهاى که کتانى به آن دستیافته فاقد جزء دهم که جزء آخر کتاب خزاعى استمى باشد و از این جهت مىتوان کتاب تراتیب را ناقص دانست. 4 هم چنین وقتى کهکتانى از تالیف کتابش فارغ شد، متوجه گردید که قبل از او (رفاعه طهطاوى) تلخیص از کتاب خزاعى را در کتاب (نهایة الایجاز) گنجانده است. وى چه بسا قبل از این توجه، فکر مىکرد که در برخورد با کتاب تخریج پیش تاز بوده است. به هر حال کتابهاى (رفاعه طهطاوى) و (ابن ادریس کتانى) حاکى از اهمیت کتابخزاعى است و هم چنین فاصله زیاد و چند قرنه بین این دو نویسنده دانشمند وخزاعى نشان مىدهد که طى این مدت کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) قدرش ناشناختهبوده است. و این دو دانشمند را مثل گوهرى از زیر آوار چند قرنه بیرون کشیدهاند. پس از آن چه بسا کتاب (تراتیب الاداریه) حتى از خود کتاب تخریجشهرت بیشترى پیدا کرد. به هر حال، کتابهاى نظام الحکم که بعدا پدید آمدند و روز به روز به تعداد آنها افزوده مىشود، مخصوصا بعد از پیروزى انقلاب اسلامى نوعا کتاب تراتیب رامحترم و مغتنم مىدارند که در حقیقت کتاب خزاعى را ارج مىنهند. و این دوکتاب سر سلسله یک مکتب فکرى شده اند که پیامبر اکرم (ص) را موسس یک نظام و یکساختار تشکیلاتى تام و تمام مىدانند. اکنون نظر به اهمیت کتاب خزاعى، لازم است مقدمه معروف آن را نقل کنم: «چون دیدم بسیارى که جاى پاى محکمى در معارف پیدا نکرده اند و از ابزار تحقیقو کاوش جز قلم و دوات نزدشان نیست! گمان مىکنند; هر کس در دوران ما به امورحکومتى مىپردازد بدعت کرده و به سنت عمل ننموده است. از خدا خواستم کهفهرستى از این گونه اعمال را (در زمان رسول اکرم -ص-)جمع کنم و نشر دهم تانادان بداند و دیگرى انصاف دهد. لذا این کتاب را تالیف کردم و نام آن را(تخریج الدلالات السمعیه على ما کان فى عهد رسول الله (ص) من الحرف و الصنائعو العمالات الشرعیه) گذاردم. و براى هر کدام از این اعمال حکومتى یکى از صحابهرا که رسول الله (ص) او را بر این مسئولیت گمارده بود نام بردم تا کسانى که درشرایط کنونى مسئولیتى قبول کرده اند خدا را شکر کنند که در حقیقتبه یک کارشرعى مشغول اند که یکى از صحابه رسول خدا (ص) آن را انجام مىداده است و خدارا شکر کند که او را جانشین یکى از صحابه رسول خدا (ص) قرار داده است و برتلاشش نسبتبه اقامه حق این مسئولیتبیفزاید. و بداند که سنتى را احیا و احرازمى کند و من امیدوارم با زحمت فراوانى که متحمل شده ام تا توانسته ام چنینتالیفى را به انجام برسانم موفق شده باشم اثبات کنم مجموعه حرفهها و صنایع و اعمال ذکر شده داراى شرافت و والایى و حایز جنبهشرعى هستند و از آن گمان زشت که آنها را بدعت مىداند، منزه مىباشند.» 6 در جاى دیگر از همین مقدمه مىگوید: «رسول خدا (ص) براى صحابه مسئولیتها ووظایفى را معین فرمود و هر کدام از صحابه را که مورد رضایت و اعتمادش بودندبر آن مسئولیتها گماشت و به آنها لقب (امراء و عمال) داد تا بر اساس بر وتقوا با یکدیگر تعاون و همکارى نمایند.» 7 چنان که پیدا است انگیزه خزاعى از تالیف کتاب معروفش این بوده تا منتقدین خودرا ساکت کند، زیرا او مورد انتقاد کسانى واقع شده بود که او را نسبتبه قبولمسئولیت قضائى زیر نظر یک سلطان نکوهش مىکردند و تصدى به این گونه اموردولتى را بدعت مىدانستند. البته ما به عنوان یک شیعه انقلابى چه بسا انگیزهاو را خیلى مثبت ندانیم ولى حاصل کار او را فوق العاده ارج مىنهیم، چرا کهنسبتبه یکى از معضلات مهم سیاسى اسلام گره گشا است. اکنون لازم مىدانیم به مقدمه کتاب (تراتیب الاداریه) بسط داده شده همان کتاب(تخریج) است اشاره کنم. ابن ادریس کتانى مىگوید: «کسانى که به تدوین تمدنعرب همت گماشته اند و از سازمانهاى ادارى خلفا در مملکت اسلامى دم زده اند واز سلسله مراتب تشکیلاتى و شرح وظایف کارمندان در زمان حکومتهاى اموى و عباسىیاد کرده اند، از ذکر این امور در عهد رسول اکرم (ص) سرباز زده اند در حالى کهضمن عهده دار شدن منصب نبوت دینى، دین او جامع بین سیاست دینى و دنیوى بود;ترکیبى که به گونه اى دو سلطه را به هم آمیخته بود که بتوان به هر دوى آن هانام واحدى تحت عنوان دین نهاد، به شکلى که ادارهها و تشکیلات لازم براى هر دوسلطه و هر دو سیاست در عهد او دایر و به مترقى ترین شکل جریان داشتبه گونهاى که با قدرى کاوش متوجه مىشویم حتى براى امور شخصى که یک حاکم به آن نیازدارد در زمان رسول اکرم (ص) مسئولینى تعیین شده بودند مانند صاحب وضو، صاحب فراش، صاحب نعال، صاحب اصطبل و... . چه بسا حاکمان و پادشاهان اسلامى بعدى امور فوق را از عهد پیامبر (ص) اقتباسکرده باشند. هر کس به ساختارى که در زمان رسول اکرم (ص) متعلق بوده توجه کندبه سلسله مراتب ادارى از انواع وزیران و مکاتبات ادارى و مستغلات و اقطاعات وتنظیم عهدنامهها و قراردادهاى صلح و سفرا و مترجمان و ثبت و ضبط امور نظامى وقضات و صاحب مظالم و تقسیم کنندگان هزینهها و تقسیم کنندگان مواریث و نیروىانتظامى شهر و زندان بان و جاسوسها و نیروهاى اطلاعاتى و بیمارستان و مدارس وزوایا و پزشکان و پرستاران و جراحان و صرافان و مسئول بیت المال و مسئولمالیات زمین و تقسیم کننده زمین و سازنده سلاحهایى مثل منجنیق، تیراندازان بامنجنیق و تک تیراندازان و تفنگچىها و خندقکنندگان و رنگرزان و انواع تجارتها و صنایع و حرفهها، مىیابد که در مدت حکومت رسول اکرم (ص) با وجود کوتاهىآن، خالى از این گونه اعمال حکومتى و ساختار مناسب با آنها نبوده است و مىیابد که این وظایف متکى به متخصصینى از اصحاب و یارانش بوده است. 8 رفاعه طهطاوى، که هم چون، ابن ادریس کتانى مذهب خزاعى را پیموده و بر او درمباحثش اعتماد کرده است 9 و تلخیصى از کتاب او را جزء کتاب خودش قرارداده است،مقدمه خزاعى را با کمى تغییر در کتابش نقل مىکند و بعد از آن که به اقتباساز او خلاصهاى از اعمال و وظایف حکومتى را به شکل مفصل مىآورد، در پایان مىگوید: «ان ذلک شىء لم یف به غالب مؤلفى کتب السیر بل جمیعهم.» 10 بعد از خزاعى نوبتبه ابن خلدون و مقدمه اش مىرسد که از لحاظ شهرت از تمام آنچه گفته شد گوى سبقت ربوده است. مى گوید: «خلافت اداره مردم استبه مقتضاى حکم شرع نسبتبه مصالح اخروى و دنیوى آنان که به اخرویه بر مىگردد، زیرا امور دنیوى از دیدگاه شرع کلا به مصالحاخروى اعتبار مىیابد، بنابراین خلافت و حکومت، جانشینى شارع است در حراست دین و سیاست دنیا به کمک دین.» 11 در جاى دیگر مىگوید: «خداى تبارک و تعالى همان گونه که پیامبر (ص) را براىابلاغ و دعوت حق مبعوث و اختیار نموده است، براى حفظ این دین و اداره اموردنیوى و سیاست دنیا به وسیله دین نیز برگزیده است. 12 تا بدین جا سابقه نگرش حکومتى به احکام اسلام و تاریخ اسلام بین متقدمین تاحدودى آشکار شد. و از آن پس تا کنون این نگرش حفظ، تداوم و توسعه داده شدهاست. خصوصا طرز فکر خزاعى مورد استقبال قرار گرفته است. و او به عنوان یکصاحب مکتب در این زمینه ظهور و بروز پیدا کرده است.
دیدگاه اول: موافقان حکومت در اسلام
1- امام خمینى (ره):
«رسول اکرم در راس تشکیلات اجرایى و ادارى قرار داشت و به برقرارى نظامات اسلامهمت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد خداوند متعال در کنار فرستادن یکمجموعه قانونى یعنى احکام شرع یک حکومت دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است،اسلام همان طورى که قانون گذارى کرده است قوه مجریه هم قرار داده است.» «پس از رسول اکرم (ص) در زمان خلفا و حضرت امیر (ع) هم سازمان دولتى وجود داشت و اداره و اجرا صورت مىگرفت. » «بسیارى از احکام بدون تشکیلات و سازمان دولت اجرا نمىشود مثل دیات و غیره،حتى حضرت صادق هم قاضى نصب مىکرد. چون ما بدانیم که در راس حکومت چه کسىباشد و الا نصب در زمان او لغو بود چون تاثیر نداشت پس معلوم مىشود براى زمان ما فرموده است.» «طرح حکومت و اداره و قوانین لازم براى آن آماده است.» 13
2- جعفر مرتضى عاملى:
«تجربه آشکار حکومتى رسول اکرم (ص) سرشار از سازمان و نظم ادارى و نظامى و امنیتى است. سازمانهایى که اکثر آن نزد امتهاى سابق شناخته شده نبود و حتى امم لاحقه نیز هنوز به آن دست نیافتهاند» 14
3- ابو القاسم السهیلى:
«پیامبر قوانین و نظامها و سازمانهایى مقرر فرمود که هر ذى حقى با وجود آنها به حق خود مىرسید و تجاوز و تعدى اشرار و طمع کاران از امت و حتى اهل ذمهدفع مىشد. احکام زوجیت و حقوق آن را به بهترین نظام و بدیع ترین قوانین مقررو بیان نمود. مقررات بازرگانى و معاملاتى از قبیل خرید و فروش و اجاره و شرکتو مداینه و تقسیم مواریث را به نحوى حکیمانه تنظیم فرمود و بعضى از مجازات هاو تعاذیر را براى حفظ جان و آبرو و مال مردم مقرر داشت. مجموعه آداب از هر بابرا مانند آداب اکل و شرب و نوم و کلام و مجالسه و محادثت و زیارت و سفر و حضرو زوجیت و ذوى الارحام و نهایتا براى انجام امور فوق، سازمانها و ادارات وقوانینى مقرر داشت که در نهایت اتقان و استحکام و ابداع بود.» 15
4- احمد حسن یعقوب:
«دولتى که رسول اکرم (ص) در صدر اسلام آن را به وجود آورد دولتى است که هیچ فرقىبا دولتهاى دیگر ندارد جز این که در راس آن نبى است و در راس آنان غیر نبى و شخص عادى است. تمام عناصر تشکیل دهنده دولت از قبیل سلطه و ملت و کشور در دولت رسول (ص) وجودداشته است و این امرى واضح است که نیاز به بیان ندارد ولى به خاطر مناقشه اىکه بین من و عالم ازهرى [على عبدالرازق ]در انکار وجود این ولتشده است مرامضطر و ناچار مىکند تا نشانههایى از دولت رسول و ساختار حکومتى او را بیانکنم. از جمله مظاهر وجود دولت اولیه اسلام عبارت است از: 1- ریاست این دولت که شخص نبى اکرم (ص) است که خداوند او را به عنوان نبىانتخاب کرده است و او را «ولى» نامیده است که کلامش نافذ و اوامرش مطاع است و اوست که: الف- نصب و یا عزل والى براى مناطق; ب- فرماندهى لشکر و یا تعیین فرماندهان; ج- فصل منازعات و خصومات; د- نصب جانشین براى خود در پایتخت و حکومت مىکند. 2- قانون و شریعت و برنامه براى این دولت ; 3- قواى مجریه و مقننه; 4- ارتش و تحرکات مختلف نظامى و منظم (تعیین و هدایت امراء، افسران و، بااصطلاحات نظامى مثل حامل رایه); 5- تنظیم عهدنامهها (مثل معاهده صلح حدیبیه و معاهده اهل مقنا); 6- مکاتبات دیپلماتیک (مثل مکاتبه با قیصر که دحیه کلبى واسطه بود); 7- تعیین پایتخت دولت; 8- تبلیغات دولت (که عبارت بودند از شعرا و خطبا مانند حسان بن ثابت، کعب بن مالک و عبدالله بن رواحه); 9- اجرا کنندگان احکام (مانند على بن ابى طالب، زبیر، مقداد، عاصم بن ثابت و ضحاک بن ابى سفیان); 10- کابینه و هیئت دولت (بزرگان صحابه و عترت طاهره که در عین حال مجلس شورا هم محسوب مىشدند); 11- ولایت عهد (على بن ابى طالب (ع) بود); 12- محافظین رئیس دولت (سعد بن معاذ پاسدار و محافظ رسول اکرم (ص) در شب جنگبدر و محمد بن مسلمه پاسدار او در شب جنگ احد، و زبیر بن عوام محافظ او دریوم حدیبیه و ابو ایوب انصارى در بعضى از طرق خیبر، سعدبن ابى وقاص و ابن ابىمرشد الغنوى در جنگ حنین. البته بعد از نزول آیه «والله یعصمک من الناس»تشکیلات حفاظت رسول اکرم (ص) منحل شد); 13- شهردارى (که حسبه نام دارد و مسئول آن در مکه، سعیدبن سعد بن العاص و در مدینه عمر بن خطاب). امورى که شمرده شد نشانههاى دولت اولیه اسلام بود و به جز از عهده یک دولتبرنمى آید و علائمى است که جز بر یک دولتحقیقى دلالت نمىکند.» 16
5- سمیح عاطف الزین:
«اجماع تاریخنویسان بر این است که اسلام یک دولت است که از همان سال نخستى کهپیامبر اکرم (ص) در مدینه مستقر شد، به وجود آمد و رسول اکرم (ص) دولتى باتشکیلات و عناصر کامل و داراى ساختار داخلى و خارجى بر پا کرد. ایشاناستاندارانى تعیین کرد تا بین مردم مطابق دستورها و قوانین دولت مرکزى عملکنند و به مردم تعلیم دهند که اسلام دینى استحاوى عبادت، سیاست و داراىساختار تشکیلاتى. بعدها دامنه نفوذ این دولت اسلامى در زمان خلفا تا شهرهاى دورگسترش پیدا کرد و پس از آن امویان و عباسیان و عثمانیان آن را ادامهدادند،.» 17 نظام حکومتى اسلام بر چهار پایه استوار است: 1- سیادت و حکومتشرع و قانون; 2- سلطنت و قدرت براى امت; 3- انتخاب و نصب خلیفه واحد; 4- حق خلیفه است که احکام را بنا کند; یعنى اداره حکومتى به شکلى مرکزى است.
ساختار ادارى اسلام بر هفت رکن استوار است: خلیفه، هیئت دولت (معاونین و هیئت تنفیذیه)، استانداران، نیروى نظامى، تشکیلات و سازمان ادارى، مجلس شوراى اسلامى و دستگاه قضائى. 18
6- استاد جعفر سبحانى:
«این حکومت هر چند از نظر سازمان و تشکیلات ادارى همانند حکومتهاى جهان امروزنبود ولى با یک ترکیب ابتدایى که به چهار رکن والى، عامل خراج، قاضى، اطاعت ازمرکز حکومت استوار بود، در حقیقت نمونه یک حکومت کاملى بود. البته سرعت تشکیلحکومت اسلامى به وسیله پیامبر (ص) ضرورت این کار را در جوامع اسلامى در اولینفرصت نشان مىدهد. پس جامعه مسلمانان باید در نخستین فرصت نظام سیاسى مستقلخود را متناسب با هر عصرى تاسیس کنند، همه اینها با مطالعه کتابهایى درزمینه سیره، تاریخ زندگانى پیامبر (ص)، سیره ابن هشام، تاریخ طبرى، تاریخ ابناثیر، ارشاد مفید، کشف الغمه و از متاخرین کتاب تاریخ سیاسى اسلام دکتر حسنابراهیم حسن و دیگر کتب تاریخى.» 19
7- محمد فاروق النبهان:
«دولت نو بنیاد عصر رسول اکرم (ص) به جلوه و مظاهر دینى اکتفا نکرده استبلکهاز لحاظ ساختار و سازمان نیز شکل منظمى پیدا نمود و این سازمان سیاسى به شکلزیر نمودار پیدا مىکند: 1- ریاست دولت (رسول اکرم (ص) به حکم رسالت ریاست عالیه دولت را به عهده گرفت); 2- فصل در منازعات «رسول اکرم (ص) در مسجد مىنشست و بین مردم طبق احکام شریعتبه حق حکم مىکرد); 3- اقامه حدود; 4- فرماندهى سپاه براى دفع دشمنان، رسول اکرم (ص) به فرماندهى سپاه اسلام مىپرداختبراى دفع دشمنان که علیه اولین دولت عربى - اسلامى داخل جزیرة العرب مىشوریدند، دولتى با بنیانى نیرومند و داراى ارکانى ریشه دار و ساختارى سیاسى،اقتصادى، اجتماعى منظم و مرزبندى شده،به این ترتیب آمال و خواستههاى امت عربتحقق یافت که عبارت بود از یک وحدت ناگسستنى تحت لواى اسلام، بعد از وفات رسولاکرم (ص) تحتشرایط اسف بارى على بن ابى طالب خلافت را تحویل گرفت و تصمیم گرفتامور را به معیارهاى حقیقى باز گرداند و امنیت و نظم و سازمان دهى را عودت دهدو این کار را با کنار گذاشتن کارگزاران از شهرها شروع کرد تا نقشههاى اصلاحى خویش را آغاز نماید.» 20
8- شیخ الاسلام ابن تیمیه:
«رسول خدا (ص) وظایف یک والى را به طور کامل انجام مىداد و استاندارها رااداره مىکرد ولو در اماکن دورى بودند، امور نظامى را اداره مىکرد، زکات راجمع آورى و بین مستحقین آن توزیع مىکرد مطابق آن چه در قرآن است، ازکارگزاران خویش در امور دخل و خرج حساب مىکشید.» 21
9- ظافر قاسمى:
«هنگامى که پذیرفتیم که اسلام مجموعه اى از عقیده و نظام و عبادت است ناچاراباید بپذیریم که این نظام که در کتاب و سنت وارد شده استیقینا اسباب و وسایلتحقق و تطبیق آن هم پیش بینى شده است والا صرفا نظامى نظرى و تئوریک مىشود کهثمره و فایده و ارزش عملى ندارد. یا این که بپذیریم اسلام یک نظام است ولى نظردهیم که قابل پیاده شدن نیست این را هم منطق سلیم نمىپذیرد مضافا به این کهسیره نبوى به روشنى از برپایى یک دولت منظم توسط رسول اکرم (ص) خبر مىدهد کهزیباترین و بهترین تشکیلات را داشته است، تشکیلاتى مطابق با نیازهاى عصر وتشکیل یافته در جهت اجراى وحى، یا آن امورى که مصالح عمومیه اقتضا مىکرد ولذا ما همان را مىگوییم که خزاعى گفته و جز یک تصنیف بر آن نمىافزاییم. در حقیقت تقسیم بندى ساختار رسول اکرم (ص) در سه قسم شئون داخلى، خارجى و نظامى خلاصه مىشود.» 22
10- دکتر صبحى الصالح:
«هر کاوش گرى که وسعت معرفت را با صفاى نیت پیوند زده باشد نمىتواند انکارکند که اسلام یک ساختار و تشکیلات اجتماعى داشته است که جز زورگو و مکابر وجهول با این واقعیت مقابله نمىکند و ما گمان نداریم که نیازى به اقامه دلیلبراى اثبات نظام و ساختار کامل اسلام داشته باشیم که دین و دولت را با هم شاملمى شود و نصوص و تعالیم اسلام پر است از مبادى و معیارهاى اساسى در قانون گذارىو تشریع سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى و حوادث تاریخى اثبات کرده کهاسلام صرف یک سرى عقاید دینى فردى نیست از آن زمان که دولت اولیه اسلام در عصررسول اکرم (ص) تکوین و تشکیل یافت.» 23
11- علامه شرف:
«رسول اکرم (ص) صفت نبوت و رسالت را به آن گونه که خدایش به او امر کرده بود ازطریق وحى، جمع کرد و صفت ریاست دولت را که رسول خدا به آن متصف شد و بر اساسآن تشکیلات و ساختار و برنامه ریزى مىکرد از حاکم عالم یعنى خدا گرفتهبود.» 24
دیدگاه دوم: مخالفان حکومت در اسلام
1- على عبد الرازق:
با اقوال گوناگون که موافق وجود تشکیلات اسلامى که مبتنى بر سیره و سنت رسولاکرم (ص) مىباشند، آشنا شدیم. چهره شاخص و برجسته آن را (خزاعى) یافتیم وعمده موافقان در حقیقتبا او هم افق بودند، ولى دانشمندانى هم هستند که بااین نگرش مخالفت کرده اند که در راس آنها دانشمند و قاضى پر سر و صداىالازهر، دکتر (على عبدالرازق) است. وى در هفتم رمضان 1343قمرى کتاب جنجالى(الاسلام و اصول الحکم) را نگاشت و پس از 557 سال به مقابله با طرز فکر (خزاعى)پرداخت، به طورى که دو کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) خزاعى و (الاسلام و اصولالحکم) عبد الرازق به دو نقطه عطف و دو کانون توجه در داستان حکومت اسلامى وساختار اسلامى تبدیل شد. کم تر کتابى در زمینه نظام الحکم تدوین شد که نفیا یا اثباتا از این دو مکتب و کتاب متاثر نشده باشد و ذکرى از آن دو به میاننیاورده باشد، لذا بد نیستبعد از آشنایى اجمالى با کتاب خزاعى اکنون باسرگذشت و سرنوشت کتاب عبدالرازق از زبان خودش و دیگران آشنا شویم. او در مقدمه کتاب مىنویسد: «اشهد ان لا اله الا الله و لا اعبد الا ایاه و لا اخشى احدا سواه له القوة و العزة وما سواه ضعیف ذلیل و له الحمد فى الاولى و الآخرة و هو حسبى و نعم الوکیل و اشهد انمحمدا رسول الله، ارسله شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الى الله باذنه و سراجامنیرا صلى الله و ملائکته علیه و سلموا تسلیما کثیرا.» 25 گویا او عواقب چنین کتابى را پیشبینى کرده است و مىدانسته که دستبه کارىزده که به احتمال زیاد تکفیر خواهد شد لذا در همان آغاز براى پیش گیرى،اعتقاد خود را به اصول اولیه اسلام بیان کرده است! سپس مىگوید: «از سال 1333 قمرى متولى و متصدى امر قضا در دادگاههاى شرعى مصر شدم و همینامر باعثشد تا تحقیقى در تاریخ قضاوت شرعى انجام دهم و چون قضا با انواع واقسامش از شاخههاى حکومت است و تاریخ قضا پیوستگى برجسته اى به تاریخ حکومتدارد و هم چنین قضاوت شرعى رکنى از ارکان حکومت اسلامى و شعبه اى از شعبه هاىآن است، بنابراین کسى که در صدد تحقیق تاریخ قضاى شرعى استبه ناچار بایددرباره حکومت اسلامى هم تحقیق کند. اساس هر حکومتى هم در اسلام آن طور که مىگویند خلافت و امامت عظمى است، لذا به ناگزیر از خلافت هم ناچار از بحثشدیم. این بحثها را از چند سال قبل (یعنى قبل از 1343ه.) شروع کردم و با زحمت زیاد این کتاب حاصل شد که با شرمندگى تقدیم علاقه مندان مىکنم.» 26 براى آشنایى با اهداف و محتواى کتاب به عباراتى از آن توجه مىکنیم: «فمن المؤکد اننا لا نجد فیما وصل الینا من ذلک عن زمن الرساله شیئا واضحایمکننا ونحن مقنعون و مطمئنون، ان نقول انه کان نظام الحکومه النبویه.» 27 در جاى دیگر مىگوید: (ان محمد (ص) ما کان الا رسولا لدعوة دینیه خالصة للدینلا یشویها نزعة ملک و لا حکومة و انه لم یقم بتاسیس مملکة بالمعنى الذى یفهم سیاسةمن هذه الکلمة ومرادفاتها و ما کان الا رسولا کاخوانه من الرسل و ما کان ملکا و لامؤسس دولة و لا داعیا الى ذلک.» 28 و در جاى دیگر: (ترى من هذا انه لیس القرآن هو وحده الذى یمنعنا من اعتقاد انالنبى (ص) کان یدعو مع رسالته الدینیة الى دولة سیاسیة و لیست السنة هى وحدهاالتى تمنعنا من ذلک و لکن مع الکتاب و السنة حکم العقل و ما یقضى به معنىالرسالة و طبیعتها، انما کانت ولایة محمد (ص) على المؤمنین ولایة الرسالة غیرمشوبة بشىء من الحکم هیهات هیهات لم یکن ثمتحکومة و لا دولة و لا شىء من نزعاتالسیاسیة و لا اغراض الملوک و الامراء، لعلک الآن قد اهتدیت الى ما کنت تسال عنهقبلا من خلو العصر النبوى من مظاهر الحکم و اغراض الدولة و عرفت کیف لم یکن هنالک ترتیب حکومى و لم یکن ثمت ولاة و لا قضاة و لا دیوان الخ و لعل ظلام تلک الحیرة التىصادفتک قد استحال نورا و صارت النار علیک بردا و سلاما.» 29 دکتر على عبد الرازق -که به فقیه ازهرى معروف شده است- مىگوید: حکومت وسیاست و دولت و تشکیلات اجرائى و قضایى و دیوانى و غیره در عصر نبوى نبودهاست. البته این کلیات و امهات بحث اوست و الا در خلال کتابش که اتفاقا مختصر استبه صراحت نفى تشکیلات مىکند و براى هر ادعایى دلیل هم اقامه مىکند. در این جا بد نیست عبارتى از این کتاب نقل کنیم که حاکى از ارتباط او با(خزاعى) استیعنى رقیب اصلى او در محل نزاع: «مرحوم رفاعة بن رافع از کتاب (تخریج الدلالات السمعیه) مطلبى را نقل کرده کهشبیه نظر ابن خلدون است «که خلافت را حراست دین و سیاست دنیا مىدانست» در اینتوافق، خلاصه نقل رفاعه از کتاب «تخریج» این است: «کسى که معرفت درستى ندارد وتازه کار است گمان مىبرد که بسیارى از اعمال حکومتى بدعت است و خلاف سنت استو کارگزار آن یک کار صرفا دنیوى انجام مىدهد و یک کارگزار دینى محسوب نمىشودو کار پست و بىارزشى را انجام مىدهد. به این علت، فهرستى از این کارها رادر یک کتاب جمع کرد تا موضوع بر همگان روشن شود، و در هر عملى هم مسئولى کهپیامبر (ص) بر آن گماشته بود نام بردم تا کسى که در عصر ما متولى آن امور استخدا را شکر کند که او را بر کار شرعى گمارده است، کارى که اصحاب رسول خدا (ص)طبق صلاحدید آن حضرت انجام مىداده اند، و خداى تبارک و تعالى او را قائم مقام صحابه رسول خدا (ص) قرار داده است.» 30 البته ما این احتمال را مىدهیم که عبد الرازق کتاب خزاعى را ندیده بلکه خلاصهآن را در کتاب (نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز) که از (رفاعه طهطاوى) استخوانده است، به هر حال تفاوتى نمىکند، چون خلاصه طهطاوى مخل نیست کما این کهتوسعه کتانى مخل نیست چرا که قبلا تذکر دادیم «رفاعه» تلخیص کتاب «خزاعى» رابه عهده گرفته و ابن ادریس کتانى توسعه آن را در کتاب «تراتیب الاداریه»،انجام داده است. به هر حال عبد الرازق نقطه مقابل خزاعى قرار دارد و در این تردیدى نیست کهخزاعى در اثبات موضوع مبالغه مىکند، چرا که ساختار حکومتى پیامبر (ص) را حتىکامل تر از زمان حال مىداند، هم چنین عبد الرازق هم مبالغه مىکند، زیراپیامبر (ص) را اصلا صاحب تشکیلات نمىداند.
2- دکتر طه حسین:
«قرآن به امور سیاسى نظم و سازمان و تشکیلات خاصى اجمالا یا تفصیلا نداده است واسلام فقط امر به عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و نهى از فحشا و منکر و بغىکرده است و براى مسلمین یک چهارچوب کلى ترسیم نموده سپس کار را به خود آنهاواگذار کرده است تا در چهارچوب شرع و اسلام، هر طور که مصلحت مىدانند عملکنند. هم چنین پیامبر اکرم (ص) هم ساختارى و نظامى معین براى حکومت و سیاستترسیم نکرده و براى خودش جانشین انتخاب نکرده است چه کتبى چه شفاهى وقتىبیمار بود فقط به ابوبکر امر به نماز کرد و مسلمانان گفتند که رسول خدا (ص)ابوبکر را براى امور دینى برگزید و امور دنیا مربوط به خودمان است و اگر براىمسلمین یک تشکیلات سیاسى آسمانى نازل شده بر اساس وحى بود هر آینه قرآن آن راترسیم و معرفى مىکرد و رسول خدا (ص) هم اصول آن را بیان مىنمود و بر مسلمین هم واجب مىکرد ایمان و اذعان به آن را.» 31
3- سید مهدى شمس الدین:
(در حجاز، گهواره اسلام نظام ادارى خاص و سیستم ادارى دولتى یا مردمى وجودنداشت ، در عهد پیامبر سازمان ادارى بدان معنا که بعدا پدید آمد و اکنونمشاهده مىکنیم نبود، آن حضرت به تنهایى رهبرى اداره را عهده دار مىشد، درشرع نصوص قانونى نرسیده که شکل و سیستم اداره را بیان نماید و علت آن روشناست، زیرا اداره واقعیتى پویا در حیات در حال تحول جامعه است و لذا حکمتاقتضاى آن را ندارد که به قانون خاصى مقید گردد ولى همین شکل اداره چهارچوبکلى و زمینهاى را تشکیل مىدهد که اصول کلى اداره اسلام از آن استنباط گردد(از خلال قوانین قرآنى و سنت) و حکومت على (ع) در پرتو آن تجربه بنا نهاده شده است که این اصول کلى عبارت اند از: مسئله دیات، اطاعت از ولى امر، اداره و تحول، مسئله وحدت، مسئله کفایت ورسالت، قلمرو کار اداره و سلطه و نظارت عمومى.
4- دکتر محمد حسنین هیکل:
«پیامبر اسلام (ص) در مکه اخلاق را مطرح کردند و در مدینه قواعد اساسى خانواده،ارث و تجارت و، را بیان کردند و این هیچ تفصیلى در زیربناى یک دولت نیست واسلام یک تعرض صریح به نظام حکومتى نداشته است و دو آیه کریمه: «و شاورهم فىالامر» و «امرهم شورى بینهم» در مناسباتى که متصل به نظام الحکم باشد نازلنشده اند و این دو آیه هرگز یک تصویر تفصیلى از ساختار نظام حکومتى ارائهنداده اند.» 33
دیدگاه سوم: بینا بین
بعد از بررسى اقوال موافق و مخالف وجود ساختار حکومت در اسلام، اکنون بهدیدگاهى مىپردازیم که حالتبین بین دارند; یعنى نه مثل خزاعى قائل به یکتشکیلات کامل در عهد رسول اکرم (ص) هستند و نه مثل عبد الرازق کلا آن را نفى مىکنند بلکه نوعا قائل به یک تشکیلات بسیط و سادهاند که تبدیل به معیارهایىبراى توسعه شده است. در این جا برخى از نظریات متفکران این دیدگاه را نقل مىکنیم:
1- محامى حمد، محمد الصمد
مىگوید: «درست است که اسلام به جزئیات مسائل سیاسى، نپرداخته است، ولى به مبادى ومعیارهاى عمومى یا مبانى ثابتى که در هر حکومت صالحى در هر عصر و نسلى بایدیافتشود توجه کرده است. علت نپرداختن به همه شئون حکومت هم به اجماع علما بهمصلحتى که منظور خداوند تبارک و تعالى استبرمى گردد، و آن مصلحت این است کهانسان در احکام شریعت اسلامى میدان وسیعى براى تطبیق و اجتهاد مطابق با نیازهاىهر عصر بیابد و دچار سختى و بن بست نشود. زیرا اسلام ختم همه شرایع آسمانىاست، پس معقول نیست که بر مردم تا ابد الدهر یک نظام حکومتى را با یک محدودهمشخصى که قواعدش تغییر ناپذیرند واجب کند، خصوصا این که تاریخ هیچ نظامى ازنظامهاى حکومتى را که قواعدش قابل تطبیق کامل با شرایط تمام عصرها و نسلهاباشد، نشان نمىدهد. مهمترین دستورها و مبادى اساسى که براى هر حکومت صالحه اى واجب است و حاکمانرا ملزم به عمل به مقتضاى آن نموده شورا، عدل، حریت و مساوات است.» 34
2- محمد مبارک:
«رفتار پیامبر (ص) مانند گفتارش مصدر و مدرک اصلى به شمار مىرود، که عبارت استاز سنت عملى و خط مشى فعلى او. ایشان دولتى را تاسیس کرد و علاوه بر نبوت ورسالت، امام مسلمین و فرمانده و رئیس دولتبود. آن بزرگوار قاضى نصب و تعیینمى کرد، سپاه اعزام مىنمود، زکات و غنائم را جمعآورى و در مصارفش صرف مىکرد، حدود اقامه مىکرد، قرارداد مىبست و هیئتهاى سیاسى به نزد پادشاهان مىفرستاد. 35 ... در اسلام الزام به یک نظام معین یا یک سازمان و ساختار، مشخص نشده است. اما آن چه که فقهایى مانند ماوردى و ابو یعلى در موضوع وزارت و وزرا و امرا وسایر ولایات و وظایف گفتهاند یکسرى امور اصطلاحى و اجتهادى است که براى ما ونسلهاى آینده الزامآور نیست و همانا ما باید به تجربیات عصر و مشکلات نوین وواقعیتهاى جامعه خویش توجه کنیم و از خلال آنها آن چه را که اهداف مورد نظراسلام را تحقق مىبخشد، اتخاذ کنیم. همین داستان نسبتبه تفکیک و تعادل قوا هم تکرار مىشود، پس آن چه که اهدافدولت اسلامى و آرمانهاى آن را محقق مىسازد احقاق حق، منع تجاوز و طغیان همهجانبه و، است; یعنى معیارهاى اساسى که مراعات آنها به منظور برپا نمودن دولت اسلامى و حفظ کیان و دستگاه ادارى آن و تشکیل قواى آن واجب است، زیرا این مبادى و معیارها از کتاب و سنت استنباط شده اند و مسلمانان از قبل آنها را مىشناخته و معتبر مىدانسته اند،. دولتهاى جدید در کشورهاى اسلامى از غرب متاثربوده اند و سزاوار است که مجددا پیمان ببندند که راه اسلام را بپیمایند. وجودیک قانون اساسى که مبادى اسلام را در زمینههاى سیاسى گوناگون و آموزش و اقتصاد و اخلاق تلخیص کند وسیله اى براى تجدید التزام به اسلام است.» 36
3- دکتر محمد کاظم مکى:
«عملکرد رسول اکرم (ص) در شئون حکومت و اداره و تدابیر تشکیلاتى آن حضرت امرىواضح است. ایشان براى جریان آسان امور مردم به این اداره و تشکیلات اعتماد مىکرد و همین عملکرد یکى از ادله تاریخى است که بر تاسیس هسته اصلى دولت در اسلام به دست پیامبر (ص) تاکید مىکند.
1- شئون داخلى: آن حضرت به دستگاهها و تجهیزاتى تکیه داشت که امور مهم ذیل را بر پا مىداشت: الف- وزارت: که معاون و مشاور رسول اکرم (ص) محسوب مىشود و در بسیارى ازموارد پیامبر (ص) نامهایى را ذکر مىکند که بعدها خلفاى راشدین نامیده شدند.آن بزرگوار، آنان را به عنوان وزیر توصیف مىکرد، مثل ابى بکر و عمر و على (ع); ب- صاحب سر: که همان امین عام و دبیر کل است و در حقیقت امور دفترى رسولاکرم (ص) را اداره مىکرد، این مقام را «حذیفة بن الیمان» به عهده داشت; ج- صاحب الخاتم و مسئول مکاتبات رسمى رسول اکرم (ص) که این وظیفه را «معیقیببن ابى فاطمة الدوسى» به عهده داشت و حفاظتخاتم رسول الله (ص) به عهده اوبود; د- امارت بر مناطق و نواحى; ه- محاسب و محتسب; و- اقامهکنندگان حدود و مسئولان زندانها; ز- صاحب جزیه «ابا عبیده بن الجراح»; ح مهمه التنظیم «عباده بن صامت»; ط- امور نظامى; ى- امور خارجى.
به این ترتیب محمد (ص) همانند یک رهبر سیاسى حکمرانى مىکرد. این عملکرد، هستهاصلى دولت اسلامى است. علاوه بر این، رسول اکرم (ص) از خلال قرآن کریم و سنت، یکسرى اصول و قواعد ثابتبراى دولت اسلامى طرح فرمود که مربوط به زمان خاصى نیستبلکه بر همه زمانها و مکانها قابل تطبیق است.»«... مؤسسات و تشکیلات ادارى در اسلام ثابت، مستقر و واحد نبوده استبلکه مطابق هرعصر و مطابق ماهیت هر حکومتى که به اسم اسلام ظهور کرده متغیر بوده است.» 37
4- محمد سلیم العواء:
«هر کارگزارى در حکومت اسلامى داراى ولایتى است که حدود و مکان و زمان آن را قانون مشخص مىکند و سه صورت را مىتوان در آن بحث کرد: الف- بحث تاریخى; ب- بحث فقهى; ج- بحث علمى: براساس حکومت اسلامى از نظر صحنه واقعیت موافق با مقتضیات زمان و این بحث دو پایه دارد: 1- استفاده از نصوص قطعى قرآن کریم و سنت نبوى و الا انتساب به اسلام نخواهد داشت; 2- در صورت فقدان نص صریح باید دید که چه چیزى مطابق با مصالح مسلمین است. ما معتقدیم که نظام ادارى و سیاسى اسلام جامد نیست، احکام تفصیلى در زمینهعدالت، امانت، تقوا به صورت نص صریح در قرآن و سنت پیامبر (ص) آمده است، ولىدر موارد جزئى ولى امر مسلمین حق اجتهاد داشته تا بر طبق مصالح، احکام وضعکند. بنابراین، هر نظام سیاسى یا ادارى که هدفش برپا داشتن دین و تامین مصالح دنیوىو اخروى مسلمانان باشد، اسلامى است، و هر نظام ادارى که هدفش جز این باشدحتى اگر نام اسلامى را هم داشته باشد غیر اسلامى خواهد بود.» 38
5- دکتر منیر العجلانى:
«دیدگاه صحیح در این قضیه مهم که مورد اختلاف علما است چیست؟ برخى مىگویندمسائل سیاسى و حکومتى جزء دین است، بعضى مىگویند این امور مثل عبادات، دینى نیستند که شارع براى آنها قواعد واجبى وضع کرده باشد. بهترین راه حل به نظر ما راه حل وسط است; یعنى برخى مسائل حکومتى را شارع بیانو الزام کرده و نسبتبه دسته اى از آنها ساکت است و امر آنها را به اجتهادحکام واگذاشته است. ... محمد (ص) در مدینه علاوه بر جنبه نبوت یک زعیم سیاسى به تمام معنا بود،ولى این زعامتبه شکل سریع یک تشکیلات و ساختار ادارى را موجب نشد چرا که این سرعتبا طبیعت اشیاء ناسازگار است. ، ساختار ادارى رسول اکرم (ص) ساده اما با عظمتبود; از لحاظ تشکیلات ساده بود ولى از نظر آداب و اهداف و معیارها، عظمت داشت; معیارهایى که ما را در به وجود آوردن «وظایف» و «مناصب» جدید در حکومت اسلامى، کمک مىکند و پیامبر (ص) همیشه به این معیارها سفارش مىفرمود. ... بعضى از مولفان پنداشته اند که تشکیلات ادارى در مدینه از زمانى شروع شد کهرسول اکرم (ص) اولین فرد را به عنوان والى در مدینه نصب کرد و او «سعد بنعباده» بود، در حالى که ما عملکرد این والى را مورد تتبع قرار دادیم، دیدیماو فقط اقامه و امامت نماز مىکرده است و عمل حکومتى دیگرى انجام نمىدادهاست. وى کوچک تر از آن بوده که به عنوان نائب رسول اکرم (ص) در مدینه در مدتغیبت آن حضرت، قلمداد شود. و به نظر ما اطلاق «والى» بر این افراد صحیح نیست،زیرا کلمه «والى» معنایى هم ردیف «امیر» و «حاکم» دارد. این اصطلاحات دو سالقبل از وفات پیامبر اکرم (ص) و بعد از توسعه مناطق تحتحکومت پیامبر (ص) رایجشدند. رسول اکرم (ص) قوه مجریه را تاسیس کرد، صدقات را جمع مىکرد، فرماندهى جنگ هارا بر عهده داشت، و غنائم را توزیع مىنمود، فرماندهان را نصب مىفرمود، نظام قضائى به وجود آورد و بین متخاصمین حکم مىکرد و حکمش الزام آور بود. قواعد و مقرراتى را به عنوان معیارهایى براى سلوک و رفتار اجتماعى مردم مقررفرمود و آنها را بر مردم واجب گردانید. هم چنین مردم را نسبتبه سلطه حکومتخاضع کرد وگرنه عرب به شکل نظام قبیله اى باقى مىماند، چون خضوع در مقابل یکحکومت مرکزى سابقه نداشت. آن حضرت (ص) به منظور رهایى مردم تلاش مىکرد نهاستیلاى بر آنان، سعى در اتحاد آنان داشت، براى عدالت آمده بود نه چپاول. پیامو نتیجه فعالیتهاى او اهداى نور، حریت، مساوات، اخوت و صلح به مردم بود. رسول اکرم (ص) اشتیاق زیادى براى مشورت با اصحاب از خویش نشان مىداد. البته بهخاطر وحى و الهام بىنیاز از مشورت بود لکن قصد داشت ارزش «مشورت» را بهعنوان یک معیار به مردم تفهیم فرماید. اقوال پیامبر (ص) در خصوص آداب کارمندان مسلمان، به عنوان آدابى جاویدان ومعیارهاى همیشگى در کتابهاى حدیث موجود است; به طورى که اگر کارمندان عصر ماآن معیارها را مراعات کنند مشکلى نخواهند داشت. هرچه حکومتها بیایند و زمانها تغییر کند این آداب به صورت یک الگوى غیر قابل تغییر باقى مىمانند. رسول اکرم (ص) علاوه بر آداب کارمندان معیارهایى را براى سیاستخارجى، جنگ، صلح،حقوق خصوصى و عمومى، مبارزه با فقر و تنگدستى، مبارزه با جهل و مرض، مقررفرمود. از میان آن چه مایلیم به آن تاکید و تنبیه نماییم، کمکى است که اینمعیارهاى کلى و جاویدان در تاسیس و احداث شغلها و مناصب جدید مىنمایند. ازبارزترین مصادیق مىتوان «حسبه» را نام برد که چنین تشکیلاتى در زمان رسولاکرم (ص) ایجاد نشد و چنین شغل و منصبى دایر نگردید و لى زمینه ایجاد آن را بااصرار و تحریص بر فریضه امر به معروف و نهى از منکر فراهم فرمود، زیرا شغل«حسبه» مسئول امر به معروف و نهى از منکر، منع از غش صنعتگران و تجار. درمعامله، مواظبت از ترازوها و مکیالها، مبارزه با احتکار، قیمتگذارى کالاها وارزاق ... مىباشد. و بر همین قیاس بسیارى از مناصب و تشکیلات در زمان بعد ازحضرت رسول اکرم (ص) پدیدار شد که معیارهایش در زمان آن حضرت تبیین شده بود، مااکنون گنجینه اى از این معیارها و قواعد را در اختیار داریم; مثلا رسولاکرم (ص) به تمام سفیران بیگانه به چشم مساوى نگاه مىکرد و آنان را در چترحمایتى خویش قرار مىداد و از آزارشان مانع مىشد،مالیات گمرکى را از عهده آنان برداشت، هر کالایى را از کشورشان بدون عوارض مىآوردند، این مقررات در زمان ما هم جارى است. پیامبر (ص) مسئولیتها را جز به متخصصین نمىداد، کسانى که امانت را با شناخت وتوانایى و کارآیى جمع کرده بودند لذا زمانى که ابوذر از ایشان مسئولیتى خواستفرمودند امارت و مسئولیت در قیامت موجب خزى و ندامت است و امانتى است که باید به اهلش سپرده شود تا حق آن را به خوبى ادا کند.» 39 این، چکیدهاى از نظریه دکتر «منیر العجلانى» بود. ما معتقدیم که رئیس نظریهسوم ایشان است. در قبال خزاعى و عبدالرازق که دو عنصر اصلى موافق و مخالفبودند مىتوان دکتر عجلانى را به عنوان عنصر اصلى نظریه بین آن دو معرفى کرد.نظریه اى که بر معیارها و آداب کلى و جاویدان اصرار فراوان دارد، و تاکید اوبر معیارها خیلى بیش از اصرارش بر وجود تشکیلات در زمان رسول اکرم (ص) است.
6- مؤلفان کتاب مقدمة الدستور:
کتاب «مقدمة الدستور» به همت گروهى از نویسندگان سورى که نامشان معلوم نیستنوشته شده است. این کتاب در میان کتاب «نظام الحکم» یک امتیاز است و آنتبدیل نظریات به قانون اساسى است که قانون پیش نهادى گروه براى هر حکومتى استکه ادعاى اسلامیت دارد. اکنون که در این مقال دیدگاههاى مختلف را درخصوصساختار حکومت در اسلام طرح کردیم شایسته است که به نظریه مؤلفان «مقدمةالدستور» هم توجه کنیم: «تشکیلات و ساختار ادارى اسلام یک شیوه و اسلوب عملى و یک وسیله استبنابراین،احتیاج به دلیل خاص ندارد، بلکه دلیل عامى که اصل اداره را اثبات و دلالت مىکند براى ما کافى است. شاید بگویند: این شیوهها عملکرد عبد است و ناچارادلیل شرعى مىخواهد. در پاسخ خواهیم گفت که: این افعال و شیوهها نسبتبهاصلشان یک دلیل کلى شرعى اقامه شده است و این دلیل عام شامل تمام فروعات همخواهد شد. بله اگر بر فروعات هم دلیل اقامه شد ما تابع آن هستیم ولى فروعاتلزوما دلیل خاص لازم ندارند; مثلا خداى تبارک و تعالى مىفرماید: «آتوا الزکاه»این یک دلیل عام است و در عین حال ادله اى هم بر فروع آن اقامه شده است، مثل:مقدار نصاب، عاملین، اصنافى که مشمول مالیات مىشوند و، که همگى از «آتواالزکاه» متفرع شده اند، ولى در عین حال دلیلى بر کیفیت عملکرد عاملین قائمنشده است که آیا پیاده بروند یا سواره؟ اجیر استخدام کنند یا نه؟ آیا در دفترثبت کنند یا نه؟ آیا مکان مخصوصى لازم دارند؟ آیا احتیاج به صندوق یا گاوصندوق دارند؟ آیا مالیاتها را زیر زمین بگذارند یا مثل حبوبات داخل خانهقرار دهند؟ و، امثال این احکام، اعمالى جزئى استکه از تنه «آتوا الزکاة» منشعب و متفرع مىشوند و دلیل عام و کلى شامل آنهااست، زیرا دلیل خاصى ندارند و همین گونه استسایر شیوهها و عملکردها که همگىفرعى از یک اصل هستند و دلیل خاص جداى از دلیل اصل نیاز ندارند. اما به وجود آوردن اداره و تشکیلات و ساختار حکومتى و شیوه مدیریت در اسلام یکعمل اصلى است و احتیاج به دلیل دارد; دلیل آن هم سیره و فعل پیامبر (ص) است که حکومت تاسیس کرد و اداره بر پا نمود. پیامبر هم مبلغ بود و هم مجرى و هم به مصالح مسلمین اهتمام و قیام مىورزید.بعد تبلیغى آن حضرت معروف است و نیازى به بحث ندارد، اما بعد تنفیذى و اجرایىو ادارى اش منطبق بر وحى است آن جا که به ایشان امر شد صدقات را جمع آورىکند، حدود را برپا دارد، بتها را بشکند، بجنگد و اسیر بگیرد، مردم را به عدلامر کند، مردم را وادار کند به دستورات خدا عمل کنند. تمام اینها غیر تبلیغىو جنبه تنفیذ و اجرا دارند. در کنار اینها پیامبر تشکیلاتى براى اجراى اینامور و این مصالح برپا نمود، مردم را اداره مىکرد، نویسندگان و دبیرانى رابراى این گونه مدیریتها تعیین فرمود. پیامبر (ص) در مدینه مدیریت مىکرد وعلى بن ابى طالب هم او را کمک مىکرد و عهدنامهها را مىنوشت، اگر صلحى رخمى داد ثبت مىکرد و اینها همه اداره است و تشکیلات است و حکومت نیست. یا«حارث بن عوف المرى» مسئول خاتم آن حضرت بود، «معیقیب بن ابى فاطمه» غنائم راثبت مىکرد، «حذیفة بن یمان» خرص الحجاز را مىنوشت، «عبد الله بن ارقم» آمارقبایل و آبهاى آنها را ثبت مىکرد، همه اینها اداره است و حکومت نیست. همه اینها دلیل است که رسول خدا (ص) همان گونه که به حکومت قیام و اقدام مىفرمود نسبتبه اداره و تشکیلات هم اهتمام مىورزید. البته رسول خدا (ص) براى هرکدام از کارگزاران و مدیران که نصب مىکرد شرح وظایف و دستورالعملهایى راصادر و بیان مىکرد، ولى نه به این شکل که حتى نسبتبه امور فرعیه و جزئى همآنها را محدود کند و همین نشان مىدهد که این امور فرع بر یک اصل هستند، وپیامبر (ص) امکان مىداد هر مدیرى براى اجراى شرح وظایف صادره از شیوهها وروشهاى دل خواه استفاده کند که براى او آسان ترین راه باشد. خلفاى پیامبر (ص) بعدها حق داشتند هر اسلوب و ساختار ادارى که دوست دارند مبناقرار دهند و مردم را به آن ملزم کنند، زیرا تشکیلات و نظام ادارى و مقرراتمربوط به آن از اعمال فرعیه محسوب مىشود که خلیفه مىتواند به آن امر کند ومردم هم واجب است اطاعت کنند، زیرا این الزام به شاخههاى حکمى است که خلیفهبنا گذاشته است و الزام یعنى ترک غیر آن و منع از غیر آن، و این خارج ازاحکام شرعیه نخواهد بود. ... اینها راجع به اصل اداره بود، اما نسبتبه جزئیات اداره و تشکیلات، باید گفتاین جزئیات از واقعیت اداره اخذ مىشوند، زیرا به کمک تدقیق در واقعیت اداره،عملکرد خلیفه و معاونین او روشن مىشود و این احتیاج به روشها و شیوههادارد، و هر حاکمى به ناچار یک جهاز ادارى و ساختار تشکیلاتى خاص لازم دارد، تابتواند مسئولیتهاى خویش را انجام دهد، هم چنین با تدقیق براى ما روشن مىشودکه رعیت هم امورى دارند که براى چرخش آن امور احتیاج به روشها و شیوههایى است و این جاست که ضرورت ایجاد یک تشکیلات ادارى خاص براى مدیریت امورمردم احساس مىشود.» 40 این نظریه در حقیقت مقدمه اى استبر ماده 54 قانون اساسى پیش نهادى این کتابکه مىگوید: در اسلام یک حکومت است و یک اداره، و اداره هم یک اصل دارد و یکفرع، حکومت دلیل خاص مىخواهد که داریم، اصل اداره هم دلیل خاص مىخواهد کهوجود دارد، منتها فرع آن که شیوه و اسلوب استبه خلیفه و حکومت او واگذار شدهاست و هر حکومت هم دو نوع اداره دارد: یکى اداره خودش و دیگرى اداره مردمش،که اولى را اداره عامه و دومى را اداره مصالح مىگویند. و براى هر دو اسلوب وروش و جهاز و ساختار لازم است و هیچ کدام دلیل خاص نمىخواهد چون همه فرع وشاخه هستند بر یک اصل که اصل اداره است و آن هم مبتنى بر اصل حکومت است کهدلیل خاص بر آن اقامه شده است. ابتدائا چه بسا به نظر بیاید که صاحبان مقدمه دستور، دیدگاه شان شبیه «خزاعى»است که موافق با تشکیلات اسلامى است، ولى با قدرى دقت متوجه مىشویم که ایندیدگاه بیش تر به نظر میانه روهایى مثل دکتر «العجلانى» نزدیک است که تشکیلاتپیامبر (ص) را بسیط و مدلل به دلیل مىدانستند ولى توسعه را به اختیار مردم و حکومتهاى آنان مىگذاشتند.
دیدگاه چهارم: ساختار مجهول
بعد از بیان نظریههاى خزاعى، عبد الرازق و عجلانى به عنوان سه طرز فکر اصلى درمحل نزاع یعنى وجود تشکیلات ادارى و ساختارى در زمان رسول اکرم (ص)، در لابه لاىاقوال به نظریه چهارمى بر مىخوریم که حرفى غیر از آن سه نظر و آن سه نفردارد، نظریه اى که قائل است اسلام تشکیلات و ساختار دارد ولى براى ما مجهول استو نمىتوانیم آن را بشناسیم، یعنى منابع کافى در اختیار نداریم تا به آنساختار مطلوب برسیم لذا باید به آن چه عقلا مىگویند بسنده کنیم. در این جا به نظریه دو تن از طرفداران این دیدگاه اشاره مىکنیم:
1- نواف بن عبد العزیز آل سعود:
«آیا در اسلام نظام اسلامى به ما معرفى شده است؟ باید گفت این ساختار و نظام درلابه لاى کتابها و نظریات گوناگون و نزد بسیارى از دانشمندان مجاهد در جهاناسلام است و هنوز خداوند کسى را برنینگیخته تا آن ساختار را احیا کند و یکقانون اساسى مشخص و همه جانبه را تدوین کند که حاوى و حایز همه دیدگاههابراى همه فرقههاى اسلامى باشد. یک فرد، هر چه قدر هم صاحب عمق علمى باشد، نمىتواند این نظام را تدوین ومعرفى کند، زیرا با این اختلاف آرایى که در جهان اسلام موجود است و همه آنهاهم استناد به براهین و حجتهاى قانع کننده مىنمایند، این امر ، کار مشکلىاست، مگر این که خداوند فردى را مبعوث کند که این ساختار را زنده گرداند بهطورى که تعداد زیادى از دانشمندان با دیدگاههاى مختلف و عمیق را متحد کند تاآنان ساختار و نظام اسلامى را پس از اظهار و تبیین منتشر کنند و پیادهنمایند.» 41
2- ابن حزم:
«امویان در خلافت، انحصار طلب و خودکامه هستند، فقیهى در اردن به پاخاسته و مىگوید که خلافتشرعا جز براى بنى امیه جایز نیست، راوندیه مىگویند که خلافتشرعاجز براى فرزندان عباس بن عبدالمطلب جایز نیست، اصحاب على بن ابى طالب هم ندا مىدهند که خلافتشرعا جایز نیست مگر در فرزندان على. از این آراى متناقض که صاحبانش آن را به دین نسبت مىدهند نتیجه مىگیریم کهدین هیچ کدام از آنها را امضا نمىکند و قبول ندارد.» 42
خلاصه
این سؤال براى هر پژوهشگرى مطرح است که: آیا اسلام نظام حکومتى دارد یا نه؟ بهاین سؤال، پاسخهاى گوناگونى داده اند که به اندازه حوصله این مقاله آن پاسخها را مطرح کردیم، خلاصه آن چه را که گفته ایم، چهار دیدگاه زیر است: 1- خزاعى: اسلام تشکیلات کاملى را معرفى کرده است. 2- عبد الرازق: اسلام براى حکومت اصلا تشکیلات ارائه نداده است. 3- عجلانى: اسلام تشکیلات بسیط را ارائه داده و اعمال کرده است و براى توسعه آن هم معیارهایى جاویدان مقرر کرده است. 4- نواف: اسلام تشکیلات دارد ولى ما نمىدانیم و مجهول است و هنوز شناخته نشده است، شاید بعدا شناخته شود. گفتنى است که دیدگاههاى چهارگانه فوق، نتیجه تحقیق و تفحص در منابع و کتابهاى فراوانى است، به طورى که با اطمینان مىتوان گفت که دیدگاه پنجمى در این زمینه وجود ندارد.
پىنوشتها:
1. دکتر محمد عماره ، الدولة الاسلامیة بین العلمانیة و السلطة الدینیة، ج1،ص217. 2. دکتر احسان عباس، مقدمه تخریج الدلالات السمعیة، ص14. 3. همان و نیز ظافر قاسمى، نظام الحکم فى الشریعة، ج1، ص46. 4. دکتر احسان عباس، همان، ص15. 5. عبد الحى الکتانى، تراتیب الاداریة، ،ج1، ص36. 6. على بن محمد بن مسعود الخزاعى، تخریج الدلالات السمعیة، ص22. (خلاصه این مقدمهدر کتاب نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز، اثر رفاعه طهطاوى، ص35 آمده است،طبع بمطبعة المعارف الملکیة تحت نظارة قلم الروضة و المطبوعات، 1291ه.ق). 7. همان، ص21. 8. التراتیب الاداریه، مقدمه، ص109. 9. ظافر قاسمى، نظام الحکم فى الشریعه، ج1، ص46. 10. على عبد الرازق، الاسلام و اصول الحکم، ج1، ص5251، به نقل از کتاب «نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز» رفاعه طهطاوى. 11. مقدمه ابن خلدون، ص180. 12. همان، ص181. 13. امام خمینى (ره)، ولایت فقیه و جهاد اکبر، ص6 18. 14. موسوعة الاستخبارات الامن، ج2، ص8. 15. الروض الانف (شرح سیره ابن هشام) به نقل از تراتیب الاداریه، ج1، ص14. 16. النظام السیاسى فى الاسلام، ج1، ص6. 17. سمیح عاطف الزین، الاسلام نظام، ج1، ص11. 18. همان، ج1، ص47. 19. جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ج1، ص2221. 20. محمد فاروق النبهان، نظام الحکم فى الاسلام، ج1، ص9791 و 104. 21. ظافر قاسمى، همان، ج1، ص46. 22. همان. 23. صبحى صالح، النظم الاسلامیة نشاتها و تطورها، ص7. 24. نشاة الفکر السیاسى و تطوره فى الاسلام، ص23. 25. على عبد الرازق، الاسلام و اصول الحکم، مقدمه. 26. همان. 27. همان، ص45. 28. همان. 29. همان، ص80. 30. همان، ص51. 31. دکتر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ج2، ص17. 32. سید مهدى شمس الدین، (حکومت در اسلام)، مقالات چهارمین کنفرانس اندیشهاسلامى، ج1، ص172. 33. دکتر محمد حسنین هیکل، الحکومة الاسلامیه، ج2، ص29. 34. المحامى حمد محمد الصمد، نظام الحکم فى عهد الخلفاء الراشدین، ج1، ص18. 35. محمد مبارک، نظام الاسلام، ج1، ص16. 36. همان، ج1، ص85. 37. دکتر محمد کاظم مکى، النظم الاسلامیة فى ادارة الدولة و سیاسة المجتمع، به نقل از از دکتر حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ج1، ص100-107. 38. محمد سلیم الحواء، «کارگزاران در حکومت اسلامى»، مقالات چهارمین کنفرانساندیشه اسلامى، ج1، ص387. 39. دکتر منیر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ص16-48. 40. مقدمة الدستور او الاسباب الموجبة له، ص179-181. 41. دکتر منیر العجلانى، عبقریة الاسلام فى اصول الحکم، ج1، ص9. 42. همان، ج1، ص17.