امام خمینى(ره) اسوه جامع (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
احیات مکتب ها و شخصیت هاى بزرگ الهى بر سه رکن استوار است که راز ماندگارى و جاودانگى آنان نیز در پس این ارکان نهفته است:
1ـ اصول ثابت;
2ـ قواعد منعطف;
3ـ مواضع و تطبیقات.
اصول ثابت, معیارها و موازینى است که رنگ زمانه و محیط نمى گیرد و شرایط بر آن تأثیر نمى گذارد, و مى توان به عنوان نشانه هاى مکتبى و شخصیتى از آن یاد کرد. ویژگى این اصول, شمول, جاودانگى و وضوح مفهومى و مصداقى است.
قواعد منعطف, اصولى درجه دوم است که در عین کلیّت و ماندگارى, تفسیرهایى گوناگون مى پذیرد, ولى تنها در کنار اصول ثابت, تفسیر بایسته را مى یابد.
مواضع و تطبیقات, نیز ظهور عینى و خارجى آن دو رکن است.
ییکى از آفت هاى بزرگ در شناخت مکتب ها و شخصیت ها, نگاه تجزیه اى به این سه رکن است. اگر تنها به رکن اول اندیشه شود, پى آمدِ آن, جمود, ایستایى و یک سونگرى است, و چنان چه تنها رکن دوم منظور گردد, به برداشت هاى دل خواهانه و بى ثبات منجر خواهد شد, و اگر تنها به مواضع و تطبیقات نگریسته شود, در دید نخست تعارض و ناسازگارى در اندیشه و فکر, چهره مى نماید.
نگاه جامع, توجه به سه رکن یاد شده در پژوهش, شناخت, شناساندن و الگوگیرى است. که این نگاه مى تواند ما را به دو خصلت جاودانگى و عصرى گرى رهنمون سازد; یعنى از یک سو با نشانه ها خود را براى همیشه محفوظ مى دارد و از دیگر سو واقعیت هاى عینى و اجتماعى را منظور مى دارد.
امام خمینى ـ که ملت مسلمان ایران چندى پیش نهمین سالگرد ارتحالش را گرامى داشت و با همه آرمان ها, اهداف و راه او بیعتى دوباره کرد ـ از شخصیت هاى برجسته و بى نظیر تاریخ اسلام و ایران در عصر حاضر است. شناخت درست ایشان ـ بر پایه مقدمه پیش گفته ـ زمانى میسر است که اصول ثابت, قواعد منعطف و مواضع و تطبیقات وى در حیات علمى و سیاسى اش, دانسته شود و گرنه تحریف ها و آفت ها بر پیکره اندیشه و عمل, آسیب مى رسانند و آن را رنجور و ناتوان مى سازند.
پیروان اندیشه و راه امام اگر به این قاعده نیندیشند و بدان پاى بند نشوند, بى شک به بیراهه خواهند رفت.
امام در حیات علمـى و سیاسـى خـود مبنا و قاعده داشـت, وى بر اصولـى ثابت و قواعدى منعطف تکیه کرده و به مواضع شفاف و ژرفى رسیده بود. اینک تحلیل موضع گیرى هایش نیز باید در پرتو آن دو اصل باشد. در این صورت است که تصمیم وى بر جنگ و صلح, تعطیلى حجّ و شروع آن و… تفسیرپذیر است.
امام خمینى هویتى جامع داشـت و جاودانگـى و عصرى گـرى را در کنش و منش به هم پیوند داده بود. از این رو اقتباس معیارهاى جامد و لاینعطف, انحراف از مشى امام است; چنان که ترویج ابتذال سیاسى و فرهنگى به نام او, گونه اى دیگر از انحراف است.
امام دیـن و دینـدارى را رکـن اصلـى در جامعـه اسـلامـى مى دانسـت و از مسلمات دینى به هیچ روى عدول نمى کرد.
امام, اگرچه اجتهاد مصطلـح را براى اداره جامعـه کـافى نمى دانسـت, امّا حاکمیت فقیه را به عنوان حاکمیت دین و مظهر آن پذیرفته بود و فقه را تئورى کامل انسان سازى از گهواره تا گور مى دانست.
امام مردم را صاحبـان حق مى دانسـت و آنان را در شکل گیـرى, انتخـاب و نظارت بر حکومت سهیم مى دانست.
امام در درون جامعه اسلامى با تکیه بر اصلِ رحمت (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ) به نوعى تساهل پاى بند بود و به طبقات مردم و درجات ایمان توجه داشت.
امام در برخورد بـا دشمنان به ویـژه دشمنان فکر و اندیشه, بـه منشـور (اَشّداءُ عَلَى الْکُفّار) باور داشت و آن را در مناسبات و روابط خارجى منظور مى کرد.
امام به پاکى فطرى انسان ها اعتقاد داشت و حساب توده هاى مردم را ـ از هر نحله و ملت ـ از حساب زورمداران و زرمدارانِ ستمگر و طاغیان و باغیان جدا مى کرد.
امام همه جناح هـاى سیاسـى را در چهارچـوب اصول ثـابت مى پذیرفـت و تعادل و موازنه قدرت آن ها را در جامعه حفظ مى کرد و توانمندى هاى افراد و گروه ها را به کار مى گرفت.
امام, رضایت عامه را بر خشنودى خواص مقدم مى داشت.
امام, مسؤولان را به زهد و ساده زیستى توصیه کرد و بر آن پا مى فشرد.
امام, محرومان و مستضعفان و پابرهنه ها را گرامى مى داشت و رسیدگى به آنان را وظیفه حکومت اسلامى مى دانست.
امام, از طبقات مرفه بـى درد, که انسانیتشـان در لابه لاى چرخ هـاى ثروت مسخ شده, نفرت داشت.
امام, صداقت انسانى در همه روابط را ترویج مى کرد.
امام, حرمت همه نهادهاى قانـونى را نگه مى داشـت و مردم را بـدان ملـزم مى کرد.
امام به استعـداد و شایستگـى بانـوان باور داشـت و بر مشارکـت فرهنگـى, اجتماعى و سیاسى آنان تأکید مى کرد.
و امام…
به هر حال سلوک فکرى و عملى امام و آموزه هاى سترگ آن پیشوا, که در قالب وصیت نامه, صحیفه نور و آثار علمى دیگر به یادگار مانده, مشعلِ فروزانى براى هدایت انقلاب اسلامى است, لیک باید از (یُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَیَکْفُرُ بِبَعْضٍ) که نتیجه آن (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) است, پرهیز شود; زیرا امام همه این ها است و کسى که گزینش کند و بر بعضى از آن انگشت مى گذارد, خود را به جاى امام نشانده است.
امید است همه کسانى که به امام و اندیشه هاى والایش مى اندیشند, او را نه از زاویه اى تنگ, که در همه فراسو بنگرند و چونان اسوه اى فراگیر, فراروى دارند.
سردبیر
1ـ اصول ثابت;
2ـ قواعد منعطف;
3ـ مواضع و تطبیقات.
اصول ثابت, معیارها و موازینى است که رنگ زمانه و محیط نمى گیرد و شرایط بر آن تأثیر نمى گذارد, و مى توان به عنوان نشانه هاى مکتبى و شخصیتى از آن یاد کرد. ویژگى این اصول, شمول, جاودانگى و وضوح مفهومى و مصداقى است.
قواعد منعطف, اصولى درجه دوم است که در عین کلیّت و ماندگارى, تفسیرهایى گوناگون مى پذیرد, ولى تنها در کنار اصول ثابت, تفسیر بایسته را مى یابد.
مواضع و تطبیقات, نیز ظهور عینى و خارجى آن دو رکن است.
ییکى از آفت هاى بزرگ در شناخت مکتب ها و شخصیت ها, نگاه تجزیه اى به این سه رکن است. اگر تنها به رکن اول اندیشه شود, پى آمدِ آن, جمود, ایستایى و یک سونگرى است, و چنان چه تنها رکن دوم منظور گردد, به برداشت هاى دل خواهانه و بى ثبات منجر خواهد شد, و اگر تنها به مواضع و تطبیقات نگریسته شود, در دید نخست تعارض و ناسازگارى در اندیشه و فکر, چهره مى نماید.
نگاه جامع, توجه به سه رکن یاد شده در پژوهش, شناخت, شناساندن و الگوگیرى است. که این نگاه مى تواند ما را به دو خصلت جاودانگى و عصرى گرى رهنمون سازد; یعنى از یک سو با نشانه ها خود را براى همیشه محفوظ مى دارد و از دیگر سو واقعیت هاى عینى و اجتماعى را منظور مى دارد.
امام خمینى ـ که ملت مسلمان ایران چندى پیش نهمین سالگرد ارتحالش را گرامى داشت و با همه آرمان ها, اهداف و راه او بیعتى دوباره کرد ـ از شخصیت هاى برجسته و بى نظیر تاریخ اسلام و ایران در عصر حاضر است. شناخت درست ایشان ـ بر پایه مقدمه پیش گفته ـ زمانى میسر است که اصول ثابت, قواعد منعطف و مواضع و تطبیقات وى در حیات علمى و سیاسى اش, دانسته شود و گرنه تحریف ها و آفت ها بر پیکره اندیشه و عمل, آسیب مى رسانند و آن را رنجور و ناتوان مى سازند.
پیروان اندیشه و راه امام اگر به این قاعده نیندیشند و بدان پاى بند نشوند, بى شک به بیراهه خواهند رفت.
امام در حیات علمـى و سیاسـى خـود مبنا و قاعده داشـت, وى بر اصولـى ثابت و قواعدى منعطف تکیه کرده و به مواضع شفاف و ژرفى رسیده بود. اینک تحلیل موضع گیرى هایش نیز باید در پرتو آن دو اصل باشد. در این صورت است که تصمیم وى بر جنگ و صلح, تعطیلى حجّ و شروع آن و… تفسیرپذیر است.
امام خمینى هویتى جامع داشـت و جاودانگـى و عصرى گـرى را در کنش و منش به هم پیوند داده بود. از این رو اقتباس معیارهاى جامد و لاینعطف, انحراف از مشى امام است; چنان که ترویج ابتذال سیاسى و فرهنگى به نام او, گونه اى دیگر از انحراف است.
امام دیـن و دینـدارى را رکـن اصلـى در جامعـه اسـلامـى مى دانسـت و از مسلمات دینى به هیچ روى عدول نمى کرد.
امام, اگرچه اجتهاد مصطلـح را براى اداره جامعـه کـافى نمى دانسـت, امّا حاکمیت فقیه را به عنوان حاکمیت دین و مظهر آن پذیرفته بود و فقه را تئورى کامل انسان سازى از گهواره تا گور مى دانست.
امام مردم را صاحبـان حق مى دانسـت و آنان را در شکل گیـرى, انتخـاب و نظارت بر حکومت سهیم مى دانست.
امام در درون جامعه اسلامى با تکیه بر اصلِ رحمت (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ) به نوعى تساهل پاى بند بود و به طبقات مردم و درجات ایمان توجه داشت.
امام در برخورد بـا دشمنان به ویـژه دشمنان فکر و اندیشه, بـه منشـور (اَشّداءُ عَلَى الْکُفّار) باور داشت و آن را در مناسبات و روابط خارجى منظور مى کرد.
امام به پاکى فطرى انسان ها اعتقاد داشت و حساب توده هاى مردم را ـ از هر نحله و ملت ـ از حساب زورمداران و زرمدارانِ ستمگر و طاغیان و باغیان جدا مى کرد.
امام همه جناح هـاى سیاسـى را در چهارچـوب اصول ثـابت مى پذیرفـت و تعادل و موازنه قدرت آن ها را در جامعه حفظ مى کرد و توانمندى هاى افراد و گروه ها را به کار مى گرفت.
امام, رضایت عامه را بر خشنودى خواص مقدم مى داشت.
امام, مسؤولان را به زهد و ساده زیستى توصیه کرد و بر آن پا مى فشرد.
امام, محرومان و مستضعفان و پابرهنه ها را گرامى مى داشت و رسیدگى به آنان را وظیفه حکومت اسلامى مى دانست.
امام, از طبقات مرفه بـى درد, که انسانیتشـان در لابه لاى چرخ هـاى ثروت مسخ شده, نفرت داشت.
امام, صداقت انسانى در همه روابط را ترویج مى کرد.
امام, حرمت همه نهادهاى قانـونى را نگه مى داشـت و مردم را بـدان ملـزم مى کرد.
امام به استعـداد و شایستگـى بانـوان باور داشـت و بر مشارکـت فرهنگـى, اجتماعى و سیاسى آنان تأکید مى کرد.
و امام…
به هر حال سلوک فکرى و عملى امام و آموزه هاى سترگ آن پیشوا, که در قالب وصیت نامه, صحیفه نور و آثار علمى دیگر به یادگار مانده, مشعلِ فروزانى براى هدایت انقلاب اسلامى است, لیک باید از (یُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَیَکْفُرُ بِبَعْضٍ) که نتیجه آن (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ) است, پرهیز شود; زیرا امام همه این ها است و کسى که گزینش کند و بر بعضى از آن انگشت مى گذارد, خود را به جاى امام نشانده است.
امید است همه کسانى که به امام و اندیشه هاى والایش مى اندیشند, او را نه از زاویه اى تنگ, که در همه فراسو بنگرند و چونان اسوه اى فراگیر, فراروى دارند.
سردبیر