رساله اهوازیه علامه ملا محمد باقر مجلسى(ره) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
علما و اندیشمندان دینى از دیرباز علاوه بر بررسى و استنباط و بازگویى تکالیف و وظایف فردى, به وظایف و تکالیف اجتماعى و برقرارى عدالت و اجراى احکام دینى در سطح جامعه توجه داشته اند.
عالمان شیعى نیز به این مهم پرداخته اند, به خصوص در اعصار پیدایش دولت هاى شیعى, دانشمندان شیعى نقش ارزنده اى در هدایت فکرى و راهبرى مذهبى ایفا نموده و رمز نزدیکى آن بزرگان به حکام و سلاطین صفوى و دیگرپادشاهان, همانا راهنمایى و هدایت آنان و ایجادزمینهء اجراى حدود و احکام الهى در جامعه بوده است.
چرا که راه پیاده شدن عدالت اجتماعى را در پیمودن راه شریعت و اجراى فرمان هاى الهى مى دانستند.
با بررسى و تدبر در آیات قرآن کریم و احادیث مرویه از پیامبر اکرم (ص) واهل بیت(ع) دستورها و فرمان هاى نجات بخش براى همهء ملت ها و جوامع بشرى را مى توان یافت. دانشمندان و عالمان دین باور, عارفان به آیات و احادیث اند که به جهت انسى که با منابع دینى دارند مى توانند گوهرهاى حکمت را از آن دریاهاى معرفت به انسان ها عرضه دارند.
عـصـر صفویه از جـمـلـه اعصـارى است که به جهت تشکیل دولت شیعى فعالیت هاى اجتماعى علماى دینى بیش از زمان هاى دیگر به چشم مى خورد. آثار سیاسى به جا مانده از مولفان شیعى آن دوران نشان مى دهد که علما و دانشمندان با تفحص و اجتهاد در احکام اجتماعى اسلام و بازگو نمودن آن ها,اصلاح سردمداران حکومت و آشنا نمودن آن ها با احکام و وظایف شرعیه وحدود الهى را وجههء همت خود ساخته بودند.
مرحــوم علامهء مجلسى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ کــه نــقش ارزنده اش در احیا و گسترش مذهب تشیع برهیچ کسى پوشیده نیست, از جمله عالمان دین باورى بوده که در اصلاح دولت مردان زمان خویش و تذکر و راهنمایى آنان در هر چه بهتر پیدا شدن عدالت و احکام الهى, دغدغهء خاطر فراوانى داشته است.
از جمله آثارسیاسى به جا مانده از علامهء مجلسى, مجموعهء با ارزشى است که در آن, عهدنامه مالک اشتر و چند حدیث دیگر را که مناسبت با عهدنامه دارند ترجمه نموده و در مقدمهء آن تصریح فرموده است:
این رساله اى است در ترجمهء بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافهء عباد که ودایع رب الارباب اند وارد شده براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت که صلاح همگان منوط به صلاح ایشان است یکى از احادیثى که در این مجموعه, ترجمهء آن آمده, حدیث مفصلى است از امام صادق (ع) که به رساله اهوازیه مشهور است.
عبدالله بن النجاشى بن غنیم بن سمعان ابوبجیر, جد رجالى معروف شیعه جناب ابوالعباس احمدبن على بن احمد بن العباس النجاشى, که از معاصرین امام صادق (ع) بوده و در ابتدا مذهب زیدى داشته و بر اثر ملاقات با امام صادق (ع) به مذهب حق گرویده است,1پس ازآن که از طرف منصور به ولایت اهوازمنصوب گشت نامه اى به امام صادق (ع) نوشته و از حضرتش تقاضا نمود آن چه او را به حق تعالى و رسول او نزدیک مى کند, برایش بیان فرماید.
حضرت در پاسخ او نامهء مفصلى نگاشت و مطالب مهمى درآداب حکومت و احکام و حدود الهى را به او گوشزد نمود.
ابوالعباس نجاشى در رجالش ـ در شرح حال خود ـ نام جدش را به عنوان والى اهواز آورده و مى نویسد:
کتب الى ابى عبدالله (علیه السلام) یساله وکتب الیه رساله عبدالله بن النجاشى المعروفه.2
این رساله در کتاب هاى حدیثى شیعه نقل شده است, بنابه گفتهء علامه تهرانى, سید محیى الدین آن را در اربعین خود نقل نموده و شهید ثانى در کشف الریبه آورده3 و سید علاء الدین گلستانه شرحى بر آن نگاشته و میرداماد در رواشح بدان اشاره نموده است.4
علامهء مجلسى (ره) در بحارالانوار, رسالهء اهوازیه را از کتاب کشف الریبه شهید ثانى نقل مى نماید.5 ودر ترجمهء حدیث مى نویسد: به سند معتبر منقول است از عبدالله بن سلیمان.
مرحوم آیه الله خویى ـ قدس سره ـ در معجم رجال الحدیث آورده اند: نعم فى رساله الصادق الیه (عبدالله بن النجاشى) المعروفه دلاله على مدحه لکنها ضعیفه فان فى سندها عبدالله بن سلیمان النوفلى وهو مجهول.6
نسخه هاى خطى متعددى ازترجمهء رسالهء اهوازیه ـ که در ضمن ترجمهء عهدنامه مالک اشتر قرار دارد ـ موجود است. سیزده نسخه از ترجمهء وصیت امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر در کتاب شناسى مجلسى معرفى شده است.7
مجموعهء خطى شماره 187 کتاب خانهء آیه الله مرعشى (فهرست کتاب خانه مذکور ج1 ص215) رساله هاى متعددى از تالیفات علامهء مجلسى را در بر دارد و از برگ 273 الى 287 ترجمه عهد نامه مالک اشتر را متحمل است که در ضمن آن ترجمه رسالهء اهوازیه نیز آمده است. نوشتار حاضر را با استفاده از نسخه مذکور تقدیم مى داریم.
متن رساله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله وسلام على عباده الذین اصطفى محمد و آله خیره الورى.
وبعد, این رساله اى است در ترجمهء بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافهء عباد که ودایع رب الارباب اند وارد شده, براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت, که صلاح همگان منوط به صلاح ایــشان است و فســاد ایشان مورث اخلال نظام بنى نوع انسان, که زبدهء مکنونات و اشرف مخلوقات اند.
مرقوم رقم مشوش احقرعباد الله محمد باقربن محمد تقى گردید, امید از فضل کامل سبحانى ولطف شامل ربانى آن که کافه عباد را از این فواید لطیفه و نکات شریفه بهره مند سازند و خطى خطیر به این حقیر کثیر التقصیر عاید گرداند, انه تعالى یسمع ویجیب وعلیه اتوکل والیه انیب.
به سند معتبر منقول است از عبدالله بن سلیمان, که درخدمت حضرت امام جعفرصادق علیه السلام ـ بودم که ملازم عبدالله نجاشى به نزدآن حضــرت آمــد و سلام کــرد و نامهء نجاشى را به آن حضرت داد. چون نامه راگشود, نوشته بود
بسم الله الرحمن الرحیم
من مبتلا گردیده ام به حکومت اهواز و مستدعى ام که آقاى من و مولاى من حدى چند براى من بیان فرماید که بدانم که چه چیز مرا در این عــمل بــه حق تــعالى و رســول او ـ صــلى اللــه علیه وآلــه ـ نــزدیک مــى گرداند, و مرا به چه نحو باید سلوک کرد و زکات مال خود را به کى بدهم و به که اعتماد نمایم و راز خود را به او سپارم شاید حق تعالى به برکت هدایت تـو مرا از عقوبت خود نجات بخشد به درستى که تو ولى خداوند عالمیانى در میان عباد وامین خدایى در بلاد, پیوسته نعمت الهى بر تو فایض باد.
عبدالله بن سلیمان گفت که:حضرت در جواب او نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب ایزدى تو را حفظ نماید به احسان خود ولطف نمایدبه امتنان خود وحمایت نماید تو را به رعایت خود, به درستى که همهء امور در تحت قدرت اوست.
اما بعد به سوى من آمد فرستاده تو با نامه اى که ارسال نموده بودى, نامه را خواندم و مقصود تو را فهمیدم. نوشته بودى که: به حکومت اهواز مبتلا شده ام.
از این خبر هم شاد شدم و هم اندوه ناک گردیدم.
اما شادى من به جهت آن است که شاید حق تعالى به سبب تو فریادرسى نماید مضطر ترسانى را از آل محمد ـصلى الله علیه وآله و ذلیل ایشان را به سبب تو عزیز گرداند و برهنهء ایشان را منطفى گرداند.8
اما اندوه من پس کم تر چیزى که بر تو مى ترسم آن است که یکى از دوستان و شیعیان ما را کار بر او تنگ کنى و در هنگام عسرت چیزى از او طلب نمایى پس به این سبب بوى خطیرهء قدس را استشمام ننمایى و بهشت را بر خود حرام گردانى.
پس آن چه سوال کردى براى تـو بیان مى کنم, اگر به آن ها عمل نمایى و از آن ها تجاوز ننمایى امید دارم که از شرور آفات این سالم بمانى ـان شاءالله تعالى .
اى عبدالله! خبر داد پدرم از پدرانش از على بن ابى طالب ـ علیه السلام که حضرت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله فرمود که : هر که برادر مسلمان او در امرى مشورت نماید و آن چه محض نیکو خواهى او باشد نگوید, خدا عقل او را از او سلب نماید.
و بدان که من اشاره مى کنم برتو به رایى که اگر به آن عمل نمایى خلاصى یابى از آن چه از او مى ترسى و بدان که خلاص تو از مفاسد آن شغلى که در آنى, به آن است که خون مسلمان را حفظ نمایى و اذیت خود را از دوستان خدا و شیعیان بازدارى و با رعیت مدارا کنى و در امور تانى نمایى و در معاشرت خلق موافقت و مسالت 9 مسلوک دارى, با نرمى که از ضعف راى و سستى نباشد و با شدتى که از انف و تعدى و جور نسراید و مدارا نمایى آن که از جانب از منصوب شده اى با رسولان که از جانب او به نزد تو مىآیند و خلل امور رعیت خود را سد کن به آن که ایشان را بدارى بر آن چه موافق عدالت باشد ـ ان شاء الله.
وزینهار! بپــرهیز از بــدگویان و سخن چیــنان واحــدى از ایشــان را نزدیــک خود راه مده و مصاحب خود مکن و سخن ایشان را قبول مکن که خد را به خشم آورى و خود را رسوا گردانى و حذر کن از مکر اهل خوزستان زیرا که خبر داد مرا پدرم از پدرانش که حضرت امیرالمومنین ـعلیه السلام ـ فرمود که: ایمان ثابت نمى گردد در دل یهود و نه خوزى هرگز و اما آن که با او انس گیرى و محل استراحت خود دانى و کارهاى خود را به او گذارى, پس باید مردى باشد امتحان کرده شده و دانا و امین که موافق تو باشد در دین و تمیزکن و اختیار نما در میان هر که را که به رشد و صلاح اقرب باشد. و زنهار! مده درهمى یا جامه اى یا چهارپایى در غیر مصرفى که رضاى حق تعالى در آن نباشد, مانند شاعرى یا مسخره اى یا مزاح کننده اى و اگردهى باید مثال او را از مال خود در راه خدا بدهى و باید که جایزه ها و بخشش ها و خلعت هاى تو مخصوص امراى عسکر و ایلچیان لشگریان و رسولان و ملازمان و یساولان باشد. و آن چه خواهى صرف نمایى در وجوه برکارسازى مومنان و صدقات و حج و خوردن و آشامیدن و جامه اى که در آن نماز کنى و هدیه اى که براى خشنودى خدا و رسول فرستى باید که از حلال ترین اموال تو و پاکیزه ترین کسب تو باشد. اى عبدالله! جهد کن که طلا و نقره جمع ننمایى و گنج نگذارى که از اهل این آیه خواهى بود: والذین یکنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم وجنوبهم وظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ماکنتم تکنزون 10 یعنى: آنان که گنج مى گذارند طلا و نقره را, و صرف نمى کنند در راه خدا, پس بشارت ده ایشان را به عذاب درد آورنده, در روزى که تافته کنند آن ها را در آتش جهنم, پس داغ کنند به آنها پیشانى ها و پهلوهاى ایشان و پشتهاى ایشان را و گویند با ایشان که این است آن چه گنج گذاشتید براى خود, پس بچشید عذاب آن چه را گنج مى کردید و جمع مى نمودید. و اندک و کوچک مشمار شربتى یا زیادتى طعامى که مصروف گردانى و داخل نمایى در شکم هاى خالى گرسنه که به آن ساکن گردانى غضب پروردگار جبار را. و بدان که شنیدم از پدرم که روایت مى کرد از پدرانش از حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ که شنیدم از حضرت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله ـ که مى گفت با اصحاب خود روزى که: ایمان نیاورده است به خدا و رسول و روز قیامت هر که شب به سر آورد سیر و همسایه اش گرسنه باشد. پس گفتیم: هلاک شدیم یا رسول الله. حضرت فرمود که: بدهید از زیادتى طعام خود را و از زیادتى خرماى خود را و روزى خود را و از جامه هاى کهنهء خود که منطفى گردانید به این ها زبانهء آتش را و غضب پروردگار را. پس نوشتند قدرى از فناى دنیا و بى اعتبارى آن را و بى قدرى لذت و شرف دنیا را نزد گذشتگان و زهاد و صحابه و تابعان. پس پندى از زهد حضرت مولاى متقیان بیان فرمود آن که دنیا را مکرر سه طلاق گفتند.11 پس نوشت که فرستادم به نزد تو مکارم دنیا و آخرت را بر رایت صادق مصدق رسول خدا ـصلى الله علیه وآله ـ که اگر عمل نمایى به آن چه تو را در این نامه نصیحت کردم و بر تو باشد از گناهان و خطاها مانند سنگینى کوه ها و موج دریاها هر آینه امید دارم که رحیم غفار از این خطاهاى بى شمار در گذرد و رقم عفو بر جریدهء اعمال تو کشد. اى عبدالله! تو را حذر مى فرمایم از آن که مومنى را بترسانى. به درستى که خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ که هر که نظر کند به سوى مومنى نظرى که او را در بیم خوف اندازد خدا بترساند او را در روزى که به غیر از سایهء مرحمت او سایه اى نباشد و او را در قیامت به صورت مورچه, که حقیرترین خلق است, محشور گرداند تا او را به محل عقوبت خود رسانند. و خبر داد مرا پدرم از پدرانش که حضرت رسول ـ صلى الله علیه وآله ـ گفت که: هر که به فریاد رسد درماندهء مضطرى را از مومنان, به فریاد رسد او را حق تعالى در روزى که سایه اى نباشد مگر سایهء عرش او وظل مرحمت او و ایمن گرداند او را در روز فزع اکبر که جمیع خلق ترسان باشند و در امان باشد از سکرات مرگ. و هر که بر آورد حاجتى براى برادر مومن خود, قاضى الحاجات حوایج بسیار از او به انجاح قرین گرداند که یکى از آن ها بهشت باشد. و هر که یک جامه بپوشاند بر برادران مومن خود, او را از عریانى برآورد, حق تعالى از سندس و استبرق و حریر بهشت بپوشاند و تا از آن جامه تارى براى مومن باشد جامه دهنده قرین رضاى خدا و مشمول خشنودى حق تعالى باشد. و هر که برادر مومن خود را از گرسنگى طعام دهد کریم رزاق از طیبات بهشت او را طعام دهد و هر که برادر مومن را در هنگام تشنگى آب دهد پروردگار از شراب سر به مهر بهشت او را سیراب گرداند. و هر که خدمت کارى به مومن بخشد یا خادم خود را به خدمت او فرستد خداوند عالمیان از غلمان بهشت که پیوسته به حلیهء حسن و جمال آراسته اند به خدمت او بدارد و او را در جوار ائمهء طاهرین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ ساکن گرداند. و هر که برادر مومن پیادهء خود را سوار گرداند, پروردگار عالم او را بر ناقه هاى جنان سوار گرداند و در روز قیامت به او ملائکهء مقربین مباهات نمایند. و هرکه برادر مومن را زنى دهد که مونس او گردد و از صحبت او راحت یابد. حق تعالى حورالعین بهشت ر ا جفت او گرداند و صدیقان از اهل بیت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله مونس او گرداند و ایشان را به او انس دهد. و که هر اعانت نماید برادر مومن خود را بر پادشاه جبار, خداوند12 او را بر صراط بگذارند در هنگامى که قدم ها بر آن لغزد, و هر که به سوى خانهء برادر مومن خود به زیارت او رود13, او را از زیارت کنندگان خدا بنویسند و سزاوار است که خدا زیارت کنندهء خود را گرامى دارد. اى عبدالله! شنیدم از پدرم از پدرانش که گفت شنیدم از رسول خدا ـصلى الله علیه وآله ـ روزى به اصحاب خود گفت که: اى گروه مردمان به درستى که نیست مومن کسى که به زبان ایمان آورد و به دل ایمان نیاورد, پس تجسس منمایید لغزش ها و گناهان مومنان را, به درستى که هر که لغزش مومن را تتبع نماید, و او را در دنیا در میان خانهء خود رسوا گرداند.14 و خبر داد مرا پدرم از پدرش که حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ گفت که: حق تعالى پیمان مومن را گرفته است که کسى باور ندارد سخن او را و انتقام نتواند کشید از دشمن خود و تدارک خشم نکند مگر به رسوایى خود, زیرا که هر مومنى در دنیا ممنوع است از استیلاى بر دشمنان, اما این حالت او را تا اندک مدتى است که عمرش به سر آید و بعد از آن مهیاست براى او راحتى دور و دراز و گرفته است خداوند مهیمن پیمان مومن را بر امرى چند که آسان تر آن ها بر مومن آن است که مومنى مثل او که در اعتقاد با او موافق باشد بر او زیادتى کند و حسد او برد و شیطان در مقام اذیت و گمراه کردن او باشد و پادشاه تفحص لغزش هاى او نماید و کسى که کافر باشد به خداى که مومن به او ایمان دارد, در ریختن خون او و مباح گردیدن حریم او و خون و عرض و مال او را حلال شمارد. پس انصاف بده , با این همه دشمنان مومن چگونه باقى مى تواند ماند.15
اى عبدالله! حدیث کرد پدرم از پدران اش از امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ که حضرت سید انبیا ـ صلى الله علیه وآله فرمود که: نازل شد بر من جبرئیل امین و گفت: خداوند جلیل تو را سلام مى رساند و مى گوید که من براى مومن اشتقاق کرده ام نامى از نام هاى خود, زیرا که نام من مومن است و او را مومن نامیده ام, پس مومن از من است و من از اویم, هر که سعى نماید در خوارى و مذلت مومنى چنان است که با من رو به رو محاربه کرده است و به جنگ من آمده است. اى عبدالله! خبر داد مرا پدرم از پدران اش که روزى حضرت سید انبیا با سید اوصیا ـ علیهما السلام ـ گفت: یا على مناظره و مجادله مکن با کسى تا نظر کنى به احوال نهانى او, اگر نیک باشد با او معارضه مکن زیرا که خدا دوست خود را وا نمى گذارد و دست از یارى بر نمى دارد, اگر احوال نهانى او بد باشد همانا بدىهاى او براى او بس است, اگر سعى کنى که به او ضرر رسانى زیاده از آن چه خود به خود کرده است نتوانى, زیرا که ضررهاى دنیوى را در جنب عقوبات اخروى قدرى نباشد. اى عبدالله! حدیث کرد مرا پدرم از پدران اطهارش از حیدر کرار که حضرت نبى مختار ـ صلى الله علیه وآله ـ فرمود که: ادناى کفر آن است که مردى از برادر مومن خود کلمه اى بشنود و آن را حفظ نماید و در خاطر نگاه دارد به قصد آن که او را به آن کلمه رسوا گرداند, این گروه را در آخرت بهره اى از رحمت حق تعالى نیست. اى عبدالله! خبر داد مرا پدر نیک احترام از پدران رفیع مکان که امیرمومنان ـ علیه السلام ـ فرمود که: هر که در حق مومنى بگوید آن چه دیدهاى او دیده و گوش هاى او شنیده که موجب عیب او باشد و مروت او را در نظر مردم منهدم وضایع گرداند, او از آن هاست که عزیز جبار و کریم ستار در حق ایشان فرموده است: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین امنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا والاخره 16 یعنى: به درستى آنان که دوست مى دارند امور قبیحه را در حق آنان که ایمان آورده اند, از براى ایشان است عذابى دردناک در دنیا و آخرت. اى عبدالله! گفت پدر اطهرم از پدران عالى شان خود که حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ فرمود که: هر که روایت کند از برادر مومنش روایتى که خواهد درهم شکند مروت و مردى و نیک نامى او را در میان مردم و عیب او را ظاهر گرداند, خدا او را به خطاى خود باز دارد تا آن که به در شدى از آن چه گفت بیاورد و هرگز نتواند و هر که داخل گرداند بر برادر مومن خود سرور و شادى چنان است که شادى بر اهل بیت رسالت ـعلیهم السلام ـ داخل گردانیده و هرکه بر اهل بیت شادى در آورد چنان است که بر حضرت رسول ـ صلى الله علیه وآله در آورده و هر که شادى بر آن حضرت در آورد چنان است که خداى عزوجل را شاد گردانیده و هرکه شادى بر ساحت عزت و جلال داخل گرداند بر او لازم است که داخل بهشت گرداند. پس وصیت مى کنم تو را به تقوا و پرهیزکارى از معاصى خدا و آن که طاعت او را بر همه چیز اختیار نمایى و چنگ زنى در حبل او که متابعت اهل بیت رسالت ـ علیهم السلام ـ است و هر که در این حبل متین چنگ زند پس هدایت یافته است به سوى راه راست و صراط مستقیم. پس بپرهیز از معاصى خدا و حذر کن از عقوبات حق تعالى, و خشنودى احدى را بر خشنودى و خواهش او اختیار مکن, به درستى که این است وصیت خدا به سوى خلقش و قبول ننماید از ایشان به جز این را.
و بدان که خلایق را وا نگذاشته اند به امرى و وصیت نکرده اند به چیزى که عظیم تر از پرهیزکارى باشد و آن باشد وصیت 17 به اهل بیت رسالت. اگر توانى که از دنیا تصرف ننمایى چیزى را که فردا از تو حساب طلبد, پس بکن. عبدالله بن سلیمان گفت که: چون نامهء آن حضرت به نجاشى رسید نظر کرد در آن گفت: سوگند یاد مى کنم به آن خداوندى که به جز آن خداوندى نیست که راست گفته است مولاى من, هر که به این عمل نماید البته نجات مى یابد. عبدالله تا زنده بود به این نامهء کریمه عمل مى نمود. حق تعالى جمیع عباد را توفیق عمل به این وصیت مشحون به حکمت کرامت کناد بمحمد وآله الامجاد.
________________________________________
پى نوشت ها:
1 ـ جریان ملاقات عبدالله نجاشى با امام صادق(ع) در کتاب هاى حدیثى شیعه از آن جمله کافى, مناقب ابن شهرآشوب و بصائر الدرجات آمده است. نک: معجم رجال الحدیث, آیه الله خویى ره 359/10 که این روایت را به تفصیل نقل نموده است.
2 . رجال نجاشى (طبع جامعه مدرسین) ص101, شماره 253.
3 . کشف الریبه عن احکام الغیبه (چاپ سنگى) ص85 ـ 96.
4 . الذریعه الى تصانیف الشیعه 485/2.
5 . بحارالانوار (چاپ بیروت) ج74, ص360 -366, حدیث 77.
6 . معجم رجال الحدیث, 362/10.
7 . حسین درگاهى و على اکبر تلافى, کتابشناسى مجلسى, ص 193 ـ 194 و نیز نک: الذریعه 119/4 نسخه هاى خطى فارسى نوشته منزوى ج2 ص1516 و 1571 فرهنگ ایران زمین ج19 مقالهء کتابشناسى اخلاق از آقاى دانش پژوه.
8 . در کشف الریبه در حاشیهء متن اصلى حدیث, آمده است: و یکسو بک عاریهم ویقوى بک ضعیفهم ویطفى بک نار المخالفین عنهم.
9 . در متن حدیث چنین است: الرفق بالرعیه والتانى وحسن المعاشره.
10 . توبه (9) آیه 35.
11 . قسمتى از متن حدیث ترجمه نشده و فقط گزارش مختصرى از آن در ترجمه آمده است.از جملهء سانبئک بهوان الدنیا تا جملهء قد وجهت الیک در ترجمه حذف شده است. 12 . در نسخه بخشنده آمده است.
13 . در متن حدیث چنین است: من زار اخاه المومن الى منزله لا لحاجه ک منه الیه کتب من زوار الله وکان حقیقا على الله ان یکرم زائره.
14 . در متن حدیث چنین است: فانه من اتبع عثره مومن اتبع الله عثراته یوم القیامه وفضحه فى جوف بیته.
15 . در متن حدیث دارد: فما بقاء المومن بعد هذا.
16 . نور (24) آیه 19.
17 . در متن حدیث چنین است: فانه وصیتنا اهل البیت.
عالمان شیعى نیز به این مهم پرداخته اند, به خصوص در اعصار پیدایش دولت هاى شیعى, دانشمندان شیعى نقش ارزنده اى در هدایت فکرى و راهبرى مذهبى ایفا نموده و رمز نزدیکى آن بزرگان به حکام و سلاطین صفوى و دیگرپادشاهان, همانا راهنمایى و هدایت آنان و ایجادزمینهء اجراى حدود و احکام الهى در جامعه بوده است.
چرا که راه پیاده شدن عدالت اجتماعى را در پیمودن راه شریعت و اجراى فرمان هاى الهى مى دانستند.
با بررسى و تدبر در آیات قرآن کریم و احادیث مرویه از پیامبر اکرم (ص) واهل بیت(ع) دستورها و فرمان هاى نجات بخش براى همهء ملت ها و جوامع بشرى را مى توان یافت. دانشمندان و عالمان دین باور, عارفان به آیات و احادیث اند که به جهت انسى که با منابع دینى دارند مى توانند گوهرهاى حکمت را از آن دریاهاى معرفت به انسان ها عرضه دارند.
عـصـر صفویه از جـمـلـه اعصـارى است که به جهت تشکیل دولت شیعى فعالیت هاى اجتماعى علماى دینى بیش از زمان هاى دیگر به چشم مى خورد. آثار سیاسى به جا مانده از مولفان شیعى آن دوران نشان مى دهد که علما و دانشمندان با تفحص و اجتهاد در احکام اجتماعى اسلام و بازگو نمودن آن ها,اصلاح سردمداران حکومت و آشنا نمودن آن ها با احکام و وظایف شرعیه وحدود الهى را وجههء همت خود ساخته بودند.
مرحــوم علامهء مجلسى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ کــه نــقش ارزنده اش در احیا و گسترش مذهب تشیع برهیچ کسى پوشیده نیست, از جمله عالمان دین باورى بوده که در اصلاح دولت مردان زمان خویش و تذکر و راهنمایى آنان در هر چه بهتر پیدا شدن عدالت و احکام الهى, دغدغهء خاطر فراوانى داشته است.
از جمله آثارسیاسى به جا مانده از علامهء مجلسى, مجموعهء با ارزشى است که در آن, عهدنامه مالک اشتر و چند حدیث دیگر را که مناسبت با عهدنامه دارند ترجمه نموده و در مقدمهء آن تصریح فرموده است:
این رساله اى است در ترجمهء بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافهء عباد که ودایع رب الارباب اند وارد شده براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت که صلاح همگان منوط به صلاح ایشان است یکى از احادیثى که در این مجموعه, ترجمهء آن آمده, حدیث مفصلى است از امام صادق (ع) که به رساله اهوازیه مشهور است.
عبدالله بن النجاشى بن غنیم بن سمعان ابوبجیر, جد رجالى معروف شیعه جناب ابوالعباس احمدبن على بن احمد بن العباس النجاشى, که از معاصرین امام صادق (ع) بوده و در ابتدا مذهب زیدى داشته و بر اثر ملاقات با امام صادق (ع) به مذهب حق گرویده است,1پس ازآن که از طرف منصور به ولایت اهوازمنصوب گشت نامه اى به امام صادق (ع) نوشته و از حضرتش تقاضا نمود آن چه او را به حق تعالى و رسول او نزدیک مى کند, برایش بیان فرماید.
حضرت در پاسخ او نامهء مفصلى نگاشت و مطالب مهمى درآداب حکومت و احکام و حدود الهى را به او گوشزد نمود.
ابوالعباس نجاشى در رجالش ـ در شرح حال خود ـ نام جدش را به عنوان والى اهواز آورده و مى نویسد:
کتب الى ابى عبدالله (علیه السلام) یساله وکتب الیه رساله عبدالله بن النجاشى المعروفه.2
این رساله در کتاب هاى حدیثى شیعه نقل شده است, بنابه گفتهء علامه تهرانى, سید محیى الدین آن را در اربعین خود نقل نموده و شهید ثانى در کشف الریبه آورده3 و سید علاء الدین گلستانه شرحى بر آن نگاشته و میرداماد در رواشح بدان اشاره نموده است.4
علامهء مجلسى (ره) در بحارالانوار, رسالهء اهوازیه را از کتاب کشف الریبه شهید ثانى نقل مى نماید.5 ودر ترجمهء حدیث مى نویسد: به سند معتبر منقول است از عبدالله بن سلیمان.
مرحوم آیه الله خویى ـ قدس سره ـ در معجم رجال الحدیث آورده اند: نعم فى رساله الصادق الیه (عبدالله بن النجاشى) المعروفه دلاله على مدحه لکنها ضعیفه فان فى سندها عبدالله بن سلیمان النوفلى وهو مجهول.6
نسخه هاى خطى متعددى ازترجمهء رسالهء اهوازیه ـ که در ضمن ترجمهء عهدنامه مالک اشتر قرار دارد ـ موجود است. سیزده نسخه از ترجمهء وصیت امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر در کتاب شناسى مجلسى معرفى شده است.7
مجموعهء خطى شماره 187 کتاب خانهء آیه الله مرعشى (فهرست کتاب خانه مذکور ج1 ص215) رساله هاى متعددى از تالیفات علامهء مجلسى را در بر دارد و از برگ 273 الى 287 ترجمه عهد نامه مالک اشتر را متحمل است که در ضمن آن ترجمه رسالهء اهوازیه نیز آمده است. نوشتار حاضر را با استفاده از نسخه مذکور تقدیم مى داریم.
متن رساله
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله وسلام على عباده الذین اصطفى محمد و آله خیره الورى.
وبعد, این رساله اى است در ترجمهء بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافهء عباد که ودایع رب الارباب اند وارد شده, براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت, که صلاح همگان منوط به صلاح ایــشان است و فســاد ایشان مورث اخلال نظام بنى نوع انسان, که زبدهء مکنونات و اشرف مخلوقات اند.
مرقوم رقم مشوش احقرعباد الله محمد باقربن محمد تقى گردید, امید از فضل کامل سبحانى ولطف شامل ربانى آن که کافه عباد را از این فواید لطیفه و نکات شریفه بهره مند سازند و خطى خطیر به این حقیر کثیر التقصیر عاید گرداند, انه تعالى یسمع ویجیب وعلیه اتوکل والیه انیب.
به سند معتبر منقول است از عبدالله بن سلیمان, که درخدمت حضرت امام جعفرصادق علیه السلام ـ بودم که ملازم عبدالله نجاشى به نزدآن حضــرت آمــد و سلام کــرد و نامهء نجاشى را به آن حضرت داد. چون نامه راگشود, نوشته بود
بسم الله الرحمن الرحیم
من مبتلا گردیده ام به حکومت اهواز و مستدعى ام که آقاى من و مولاى من حدى چند براى من بیان فرماید که بدانم که چه چیز مرا در این عــمل بــه حق تــعالى و رســول او ـ صــلى اللــه علیه وآلــه ـ نــزدیک مــى گرداند, و مرا به چه نحو باید سلوک کرد و زکات مال خود را به کى بدهم و به که اعتماد نمایم و راز خود را به او سپارم شاید حق تعالى به برکت هدایت تـو مرا از عقوبت خود نجات بخشد به درستى که تو ولى خداوند عالمیانى در میان عباد وامین خدایى در بلاد, پیوسته نعمت الهى بر تو فایض باد.
عبدالله بن سلیمان گفت که:حضرت در جواب او نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب ایزدى تو را حفظ نماید به احسان خود ولطف نمایدبه امتنان خود وحمایت نماید تو را به رعایت خود, به درستى که همهء امور در تحت قدرت اوست.
اما بعد به سوى من آمد فرستاده تو با نامه اى که ارسال نموده بودى, نامه را خواندم و مقصود تو را فهمیدم. نوشته بودى که: به حکومت اهواز مبتلا شده ام.
از این خبر هم شاد شدم و هم اندوه ناک گردیدم.
اما شادى من به جهت آن است که شاید حق تعالى به سبب تو فریادرسى نماید مضطر ترسانى را از آل محمد ـصلى الله علیه وآله و ذلیل ایشان را به سبب تو عزیز گرداند و برهنهء ایشان را منطفى گرداند.8
اما اندوه من پس کم تر چیزى که بر تو مى ترسم آن است که یکى از دوستان و شیعیان ما را کار بر او تنگ کنى و در هنگام عسرت چیزى از او طلب نمایى پس به این سبب بوى خطیرهء قدس را استشمام ننمایى و بهشت را بر خود حرام گردانى.
پس آن چه سوال کردى براى تـو بیان مى کنم, اگر به آن ها عمل نمایى و از آن ها تجاوز ننمایى امید دارم که از شرور آفات این سالم بمانى ـان شاءالله تعالى .
اى عبدالله! خبر داد پدرم از پدرانش از على بن ابى طالب ـ علیه السلام که حضرت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله فرمود که : هر که برادر مسلمان او در امرى مشورت نماید و آن چه محض نیکو خواهى او باشد نگوید, خدا عقل او را از او سلب نماید.
و بدان که من اشاره مى کنم برتو به رایى که اگر به آن عمل نمایى خلاصى یابى از آن چه از او مى ترسى و بدان که خلاص تو از مفاسد آن شغلى که در آنى, به آن است که خون مسلمان را حفظ نمایى و اذیت خود را از دوستان خدا و شیعیان بازدارى و با رعیت مدارا کنى و در امور تانى نمایى و در معاشرت خلق موافقت و مسالت 9 مسلوک دارى, با نرمى که از ضعف راى و سستى نباشد و با شدتى که از انف و تعدى و جور نسراید و مدارا نمایى آن که از جانب از منصوب شده اى با رسولان که از جانب او به نزد تو مىآیند و خلل امور رعیت خود را سد کن به آن که ایشان را بدارى بر آن چه موافق عدالت باشد ـ ان شاء الله.
وزینهار! بپــرهیز از بــدگویان و سخن چیــنان واحــدى از ایشــان را نزدیــک خود راه مده و مصاحب خود مکن و سخن ایشان را قبول مکن که خد را به خشم آورى و خود را رسوا گردانى و حذر کن از مکر اهل خوزستان زیرا که خبر داد مرا پدرم از پدرانش که حضرت امیرالمومنین ـعلیه السلام ـ فرمود که: ایمان ثابت نمى گردد در دل یهود و نه خوزى هرگز و اما آن که با او انس گیرى و محل استراحت خود دانى و کارهاى خود را به او گذارى, پس باید مردى باشد امتحان کرده شده و دانا و امین که موافق تو باشد در دین و تمیزکن و اختیار نما در میان هر که را که به رشد و صلاح اقرب باشد. و زنهار! مده درهمى یا جامه اى یا چهارپایى در غیر مصرفى که رضاى حق تعالى در آن نباشد, مانند شاعرى یا مسخره اى یا مزاح کننده اى و اگردهى باید مثال او را از مال خود در راه خدا بدهى و باید که جایزه ها و بخشش ها و خلعت هاى تو مخصوص امراى عسکر و ایلچیان لشگریان و رسولان و ملازمان و یساولان باشد. و آن چه خواهى صرف نمایى در وجوه برکارسازى مومنان و صدقات و حج و خوردن و آشامیدن و جامه اى که در آن نماز کنى و هدیه اى که براى خشنودى خدا و رسول فرستى باید که از حلال ترین اموال تو و پاکیزه ترین کسب تو باشد. اى عبدالله! جهد کن که طلا و نقره جمع ننمایى و گنج نگذارى که از اهل این آیه خواهى بود: والذین یکنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم یوم یحمى علیها فى نار جهنم فتکوى بها جباههم وجنوبهم وظهورهم هذا ما کنزتم لانفسکم فذوقوا ماکنتم تکنزون 10 یعنى: آنان که گنج مى گذارند طلا و نقره را, و صرف نمى کنند در راه خدا, پس بشارت ده ایشان را به عذاب درد آورنده, در روزى که تافته کنند آن ها را در آتش جهنم, پس داغ کنند به آنها پیشانى ها و پهلوهاى ایشان و پشتهاى ایشان را و گویند با ایشان که این است آن چه گنج گذاشتید براى خود, پس بچشید عذاب آن چه را گنج مى کردید و جمع مى نمودید. و اندک و کوچک مشمار شربتى یا زیادتى طعامى که مصروف گردانى و داخل نمایى در شکم هاى خالى گرسنه که به آن ساکن گردانى غضب پروردگار جبار را. و بدان که شنیدم از پدرم که روایت مى کرد از پدرانش از حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ که شنیدم از حضرت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله ـ که مى گفت با اصحاب خود روزى که: ایمان نیاورده است به خدا و رسول و روز قیامت هر که شب به سر آورد سیر و همسایه اش گرسنه باشد. پس گفتیم: هلاک شدیم یا رسول الله. حضرت فرمود که: بدهید از زیادتى طعام خود را و از زیادتى خرماى خود را و روزى خود را و از جامه هاى کهنهء خود که منطفى گردانید به این ها زبانهء آتش را و غضب پروردگار را. پس نوشتند قدرى از فناى دنیا و بى اعتبارى آن را و بى قدرى لذت و شرف دنیا را نزد گذشتگان و زهاد و صحابه و تابعان. پس پندى از زهد حضرت مولاى متقیان بیان فرمود آن که دنیا را مکرر سه طلاق گفتند.11 پس نوشت که فرستادم به نزد تو مکارم دنیا و آخرت را بر رایت صادق مصدق رسول خدا ـصلى الله علیه وآله ـ که اگر عمل نمایى به آن چه تو را در این نامه نصیحت کردم و بر تو باشد از گناهان و خطاها مانند سنگینى کوه ها و موج دریاها هر آینه امید دارم که رحیم غفار از این خطاهاى بى شمار در گذرد و رقم عفو بر جریدهء اعمال تو کشد. اى عبدالله! تو را حذر مى فرمایم از آن که مومنى را بترسانى. به درستى که خبر داد مرا پدرم از پدرش از جدش على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ که هر که نظر کند به سوى مومنى نظرى که او را در بیم خوف اندازد خدا بترساند او را در روزى که به غیر از سایهء مرحمت او سایه اى نباشد و او را در قیامت به صورت مورچه, که حقیرترین خلق است, محشور گرداند تا او را به محل عقوبت خود رسانند. و خبر داد مرا پدرم از پدرانش که حضرت رسول ـ صلى الله علیه وآله ـ گفت که: هر که به فریاد رسد درماندهء مضطرى را از مومنان, به فریاد رسد او را حق تعالى در روزى که سایه اى نباشد مگر سایهء عرش او وظل مرحمت او و ایمن گرداند او را در روز فزع اکبر که جمیع خلق ترسان باشند و در امان باشد از سکرات مرگ. و هر که بر آورد حاجتى براى برادر مومن خود, قاضى الحاجات حوایج بسیار از او به انجاح قرین گرداند که یکى از آن ها بهشت باشد. و هر که یک جامه بپوشاند بر برادران مومن خود, او را از عریانى برآورد, حق تعالى از سندس و استبرق و حریر بهشت بپوشاند و تا از آن جامه تارى براى مومن باشد جامه دهنده قرین رضاى خدا و مشمول خشنودى حق تعالى باشد. و هر که برادر مومن خود را از گرسنگى طعام دهد کریم رزاق از طیبات بهشت او را طعام دهد و هر که برادر مومن را در هنگام تشنگى آب دهد پروردگار از شراب سر به مهر بهشت او را سیراب گرداند. و هر که خدمت کارى به مومن بخشد یا خادم خود را به خدمت او فرستد خداوند عالمیان از غلمان بهشت که پیوسته به حلیهء حسن و جمال آراسته اند به خدمت او بدارد و او را در جوار ائمهء طاهرین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ ساکن گرداند. و هر که برادر مومن پیادهء خود را سوار گرداند, پروردگار عالم او را بر ناقه هاى جنان سوار گرداند و در روز قیامت به او ملائکهء مقربین مباهات نمایند. و هرکه برادر مومن را زنى دهد که مونس او گردد و از صحبت او راحت یابد. حق تعالى حورالعین بهشت ر ا جفت او گرداند و صدیقان از اهل بیت رسالت پناه ـ صلى الله علیه وآله مونس او گرداند و ایشان را به او انس دهد. و که هر اعانت نماید برادر مومن خود را بر پادشاه جبار, خداوند12 او را بر صراط بگذارند در هنگامى که قدم ها بر آن لغزد, و هر که به سوى خانهء برادر مومن خود به زیارت او رود13, او را از زیارت کنندگان خدا بنویسند و سزاوار است که خدا زیارت کنندهء خود را گرامى دارد. اى عبدالله! شنیدم از پدرم از پدرانش که گفت شنیدم از رسول خدا ـصلى الله علیه وآله ـ روزى به اصحاب خود گفت که: اى گروه مردمان به درستى که نیست مومن کسى که به زبان ایمان آورد و به دل ایمان نیاورد, پس تجسس منمایید لغزش ها و گناهان مومنان را, به درستى که هر که لغزش مومن را تتبع نماید, و او را در دنیا در میان خانهء خود رسوا گرداند.14 و خبر داد مرا پدرم از پدرش که حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ گفت که: حق تعالى پیمان مومن را گرفته است که کسى باور ندارد سخن او را و انتقام نتواند کشید از دشمن خود و تدارک خشم نکند مگر به رسوایى خود, زیرا که هر مومنى در دنیا ممنوع است از استیلاى بر دشمنان, اما این حالت او را تا اندک مدتى است که عمرش به سر آید و بعد از آن مهیاست براى او راحتى دور و دراز و گرفته است خداوند مهیمن پیمان مومن را بر امرى چند که آسان تر آن ها بر مومن آن است که مومنى مثل او که در اعتقاد با او موافق باشد بر او زیادتى کند و حسد او برد و شیطان در مقام اذیت و گمراه کردن او باشد و پادشاه تفحص لغزش هاى او نماید و کسى که کافر باشد به خداى که مومن به او ایمان دارد, در ریختن خون او و مباح گردیدن حریم او و خون و عرض و مال او را حلال شمارد. پس انصاف بده , با این همه دشمنان مومن چگونه باقى مى تواند ماند.15
اى عبدالله! حدیث کرد پدرم از پدران اش از امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ که حضرت سید انبیا ـ صلى الله علیه وآله فرمود که: نازل شد بر من جبرئیل امین و گفت: خداوند جلیل تو را سلام مى رساند و مى گوید که من براى مومن اشتقاق کرده ام نامى از نام هاى خود, زیرا که نام من مومن است و او را مومن نامیده ام, پس مومن از من است و من از اویم, هر که سعى نماید در خوارى و مذلت مومنى چنان است که با من رو به رو محاربه کرده است و به جنگ من آمده است. اى عبدالله! خبر داد مرا پدرم از پدران اش که روزى حضرت سید انبیا با سید اوصیا ـ علیهما السلام ـ گفت: یا على مناظره و مجادله مکن با کسى تا نظر کنى به احوال نهانى او, اگر نیک باشد با او معارضه مکن زیرا که خدا دوست خود را وا نمى گذارد و دست از یارى بر نمى دارد, اگر احوال نهانى او بد باشد همانا بدىهاى او براى او بس است, اگر سعى کنى که به او ضرر رسانى زیاده از آن چه خود به خود کرده است نتوانى, زیرا که ضررهاى دنیوى را در جنب عقوبات اخروى قدرى نباشد. اى عبدالله! حدیث کرد مرا پدرم از پدران اطهارش از حیدر کرار که حضرت نبى مختار ـ صلى الله علیه وآله ـ فرمود که: ادناى کفر آن است که مردى از برادر مومن خود کلمه اى بشنود و آن را حفظ نماید و در خاطر نگاه دارد به قصد آن که او را به آن کلمه رسوا گرداند, این گروه را در آخرت بهره اى از رحمت حق تعالى نیست. اى عبدالله! خبر داد مرا پدر نیک احترام از پدران رفیع مکان که امیرمومنان ـ علیه السلام ـ فرمود که: هر که در حق مومنى بگوید آن چه دیدهاى او دیده و گوش هاى او شنیده که موجب عیب او باشد و مروت او را در نظر مردم منهدم وضایع گرداند, او از آن هاست که عزیز جبار و کریم ستار در حق ایشان فرموده است: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین امنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا والاخره 16 یعنى: به درستى آنان که دوست مى دارند امور قبیحه را در حق آنان که ایمان آورده اند, از براى ایشان است عذابى دردناک در دنیا و آخرت. اى عبدالله! گفت پدر اطهرم از پدران عالى شان خود که حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ فرمود که: هر که روایت کند از برادر مومنش روایتى که خواهد درهم شکند مروت و مردى و نیک نامى او را در میان مردم و عیب او را ظاهر گرداند, خدا او را به خطاى خود باز دارد تا آن که به در شدى از آن چه گفت بیاورد و هرگز نتواند و هر که داخل گرداند بر برادر مومن خود سرور و شادى چنان است که شادى بر اهل بیت رسالت ـعلیهم السلام ـ داخل گردانیده و هرکه بر اهل بیت شادى در آورد چنان است که بر حضرت رسول ـ صلى الله علیه وآله در آورده و هر که شادى بر آن حضرت در آورد چنان است که خداى عزوجل را شاد گردانیده و هرکه شادى بر ساحت عزت و جلال داخل گرداند بر او لازم است که داخل بهشت گرداند. پس وصیت مى کنم تو را به تقوا و پرهیزکارى از معاصى خدا و آن که طاعت او را بر همه چیز اختیار نمایى و چنگ زنى در حبل او که متابعت اهل بیت رسالت ـ علیهم السلام ـ است و هر که در این حبل متین چنگ زند پس هدایت یافته است به سوى راه راست و صراط مستقیم. پس بپرهیز از معاصى خدا و حذر کن از عقوبات حق تعالى, و خشنودى احدى را بر خشنودى و خواهش او اختیار مکن, به درستى که این است وصیت خدا به سوى خلقش و قبول ننماید از ایشان به جز این را.
و بدان که خلایق را وا نگذاشته اند به امرى و وصیت نکرده اند به چیزى که عظیم تر از پرهیزکارى باشد و آن باشد وصیت 17 به اهل بیت رسالت. اگر توانى که از دنیا تصرف ننمایى چیزى را که فردا از تو حساب طلبد, پس بکن. عبدالله بن سلیمان گفت که: چون نامهء آن حضرت به نجاشى رسید نظر کرد در آن گفت: سوگند یاد مى کنم به آن خداوندى که به جز آن خداوندى نیست که راست گفته است مولاى من, هر که به این عمل نماید البته نجات مى یابد. عبدالله تا زنده بود به این نامهء کریمه عمل مى نمود. حق تعالى جمیع عباد را توفیق عمل به این وصیت مشحون به حکمت کرامت کناد بمحمد وآله الامجاد.
________________________________________
پى نوشت ها:
1 ـ جریان ملاقات عبدالله نجاشى با امام صادق(ع) در کتاب هاى حدیثى شیعه از آن جمله کافى, مناقب ابن شهرآشوب و بصائر الدرجات آمده است. نک: معجم رجال الحدیث, آیه الله خویى ره 359/10 که این روایت را به تفصیل نقل نموده است.
2 . رجال نجاشى (طبع جامعه مدرسین) ص101, شماره 253.
3 . کشف الریبه عن احکام الغیبه (چاپ سنگى) ص85 ـ 96.
4 . الذریعه الى تصانیف الشیعه 485/2.
5 . بحارالانوار (چاپ بیروت) ج74, ص360 -366, حدیث 77.
6 . معجم رجال الحدیث, 362/10.
7 . حسین درگاهى و على اکبر تلافى, کتابشناسى مجلسى, ص 193 ـ 194 و نیز نک: الذریعه 119/4 نسخه هاى خطى فارسى نوشته منزوى ج2 ص1516 و 1571 فرهنگ ایران زمین ج19 مقالهء کتابشناسى اخلاق از آقاى دانش پژوه.
8 . در کشف الریبه در حاشیهء متن اصلى حدیث, آمده است: و یکسو بک عاریهم ویقوى بک ضعیفهم ویطفى بک نار المخالفین عنهم.
9 . در متن حدیث چنین است: الرفق بالرعیه والتانى وحسن المعاشره.
10 . توبه (9) آیه 35.
11 . قسمتى از متن حدیث ترجمه نشده و فقط گزارش مختصرى از آن در ترجمه آمده است.از جملهء سانبئک بهوان الدنیا تا جملهء قد وجهت الیک در ترجمه حذف شده است. 12 . در نسخه بخشنده آمده است.
13 . در متن حدیث چنین است: من زار اخاه المومن الى منزله لا لحاجه ک منه الیه کتب من زوار الله وکان حقیقا على الله ان یکرم زائره.
14 . در متن حدیث چنین است: فانه من اتبع عثره مومن اتبع الله عثراته یوم القیامه وفضحه فى جوف بیته.
15 . در متن حدیث دارد: فما بقاء المومن بعد هذا.
16 . نور (24) آیه 19.
17 . در متن حدیث چنین است: فانه وصیتنا اهل البیت.