جمهورى اسلامى،نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جمهورى اسلامى، ارمغان انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امامخمینى(قدس سره)در این سرزمین است. با رشد فزاینده فساد و تباهى، در بدنهمدیریت رژیم شاهنشاهى و یأس و نومیدى رهبرى نهضت از اصلاحامور در قالب آن نظام سیاسى، نهضت اسلامى ملت اوج گرفت و تغییررژیم سلطنتى در دستور کار گذاشته شد.
پس از آن که امام خمینى از تأسیس «جمهورى اسلامى» به عنوانجایگزین «نظام شاهنشاهى» سخن گفت، توجه محافل داخلى و خارجى،به این نوع از نظام سیاسى معطوف شد. شعارهاى مردم که تا آن زمان«استقلال، آزادى، حکومت اسلامى» بود، پس از این مقطع، به «استقلال،آزادى، جمهورى اسلامى» تبدیل شد. مردم پیش از آن، خواستارحاکمیت اسلام در ایران بودند، بدون آن که شکل خاصى را براى آنپیشبینى کرده باشند، اما پس از ارائه جمهورى اسلامى از سوى رهبرىِنهضت، که هم بیانگر شکل نظام بود و هم محتواى آن، از جمهورىاسلامى حمایت کرده و خواهان تأسیس آن شدند.
در مدت چندماهى که سخن از جمهورى اسلامى به میان آمد تا زمان |6|
برگزارى همهپرسى جمهورى اسلامى، در فروردین 1358، انواع دیگرىاز نظامهاى سیاسى، از سوى احزاب، جمعیتها، سازمانها وشخصیتهاى سیاسى چپ و راست و ملّى - مذهبى مطرح گردید، اماهیچ کدام با اقبال رهبرى و تودههاى میلیونى مردم روبهرو نشد.حکومت اسلامى، خلافت اسلامى، جمهورى دموکراتیک سوسیالیستى،جمهورى ملّى - اسلامى، جمهورى دموکراتیک اسلامى، جمهورىدموکراتیک خلق، جمهورى تودهاى و جمهورى; از جمله نظامهایى بودکه در مطبوعات و نشریات و محافل حزبى و سیاسى مطرح شد.[1]
پس از آن که نوع همهپرسى هم مشخص شد و مقرر گردید کهجمهورى اسلامى به رأى مردم گذاشته شود، گروهى به مخالفتبرخاسته، خواستار به رأى گذاشتن همه نظامهاى سیاسى شدند تا مردم بههر نظامى که خواستند رأى بدهند. اما اصرار رهبرى نهضت بر«جمهورى اسلامى، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» و حمایت ملت وآراى نود و هشت درصدى (2/98%) آنان به جمهورى اسلامى،مخالفان را به تسلیم وا داشت.
پس از برگزارى با شکوه همهپرسى و حمایت قاطع ملت از جمهورىاسلامى، تفسیرهاى متفاوت و گاه متضاد از آن آغاز شد. گروهىجمهوریت را نادیده گرفته و یا کمرنگ توصیف نمودند و احیاناً از مظاهرفرهنگ غرب و برخلاف آموزههاى دینى قلمداد کردند و عدهاى بهاسلامیت آن اشکال گرفته و آن را مخالف حاکمیت ملّى دانستند و یاتفسیرى بىخاصیت از آن نمودند. این اختلاف و تشتت آرا، از پیشنهادهاو طرحهایى که براى تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى ارائه شد، بهخوبى آشکار است. تنها کافى است مرورى شود بر مجموعه اسناد ومدارک تدوین قانون اساسى در سال 1358 تا معلوم گردد، علىرغماستقرار جمهورى اسلامى، مخالفان «جمهوریت» و دشمنان «اسلامیت»
[1] به عنوان نمونه، ر.ک.به: اطلاعات 3، 5، 17 و 29/12/57; 8/1/58; تهرانمصوّر 25/12/57; پیکار 28/3/58; آیندگان 26/4/58
|7|
از تعقیب و پىگیرى اهداف خود مأیوس نشده و امیدوار بودند که دیدگاهخود را در قانون اساسى، تثبیت نمایند. افزون بر آن، علاقمندان بهانقلاب، اسلام و رهبرى نیز تفسیرهاى گوناگونى از جمهوریت واسلامیت داشته و طرحهاى متفاوتى ارائه کردند.
اکنون مرورى بر این دیدگاهها:
* نوع حکومت ایران، حکومت اسلام یا دولت اسلام است،که به دست اولىالأمر که افضل و اعلم و ابصر امت است، ادارهمىشود و عنوان «جمهوریت» براى دخالت تمام افراد درتشکیل چنین حکومتى است.
جمهورى بدین طرز; رأىگیرى و انتخاب اکثریت، قسیمونظیر مشروطه، از قالبهاى غربى است و با روحاسلامسازگار نیست... حکومت اسلام، حکومت اسلاماست، حکومت رسول الله است; نه یک حرف کم و نه یکحرف زیاد.
[1]
* نظام جمهورى از اسلام نیست و نه از عقیده اسلامى و نه ازکتاب خدا و نه از سنت پیامبر سرچشمه گرفته است. بلکه ازنظام کفر، که نظام دموکراسى غربى است، گرفته شده است.جایز نیست که کشور اسلامى داراى نظام جمهورى باشد، بلباید داراى نظام خلافت یا نظام امامت شود.
[2]
* حکومت اکثریت مربوط به دوران حاکمیت تشتت برافکارو عقاید است، لذا داروى درد مللى است که از نوعى مکتب وایدئولوژى منسجم و مسؤولیت آفرین، که از اراده ملت به آناستناد گردد، برخوردار نیستند.
[3]
[1] نامه سیدمحمدحسین حسینىطهرانى به امام خمینى(قدس سره) و نقد پیشنویس قانوناساسى.
[2] قانون اساسى اسلام، حزب التحریر، 8/6/58
[3] سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، بیانیه شماره 14، 10/5/58
|8|
* انتخاب پیامبر یا امام، پس از آن که دانستیم ولایت و امامتآنان الهى است، مفهومى ندارد. مگر به عنوان بیعت از طرفمردم که آن هم انتخاب اصطلاحى نیست; زیرا مردم وظیفهدارند به این بیعت اقدام کنند و از آن، به هیچ عنوان نمىتوانندسرپیچى کنند.
[1]
* تدوین قانون اساسى در برابر قرآن نارواست و باید قانونىمثل رسالههاى عملیه از سوى مجتهدان تدوین شود.
[2]
* جمهورى اسلامى; یعنى قوانین مملکتى باید منطبق با
اسلام باشد. از اینرو، قانون اساسى باید توسط مجتهدیننوشته شود.
[3]
* دین و مذهب نباید در سیاست دخالت کند.
[4]
* دولت موظف است اسلام مبارز را به خاطر اتحاد بزرگخلق با ناسیونالیسم مترقى و سوسیالیسم انقلابى متحد نمایدتا در محیطى آزاد و برابر، مکاتب با هم به رقابت پرداخته و...
[5]* منحصر کردن تمام مقررات و قوانین به عناوین دینى و رد وطرد هر امر و موضوعى که درچارچوب دین و مذهبپیشبینى نشده باشد، نه تنها مغایر مفهوم عالى اسلام است،بلکه موجب مىشود که مقررات محدود و امر حکومتمنحصر به عناصر مذهبى گردد و یک قشر ممتاز مذهبى براىحکومت به وجود آید.
[6]
* طرح ولایت فقیه در قالب رژیم جمهورى و تحت عنوان
[1] مؤسسه در راه حق، 9/4/58
[2] مرتضوى، سیدحسن، آنچه باید هر مسلمانى درباره قانون اساسى جمهورى اسلامى بداند، تیرماه58
[3] موسوى کرمانى، سیدحسین، اعلان قرآن کریم، نداى فطرت.
[4] ملول، غلامعلى، آیندگان، 3/5/58
[5] طرح قانون اساسى، سازمان انقلابى، 9/4/58
[6] نامه سرگشاده جبهه ملى ایران، 1/7/1358
|9|
جمهورى اسلامى به علت تعارضات و تضاد ماهوى و شکلىبین دو مفهوم، موجد اشکالات فراوانى خواهد بود.
[1]
هدف از نقل نمونههایى که گذشت، این است که یادآور شویم هنگامتأسیس جمهورى اسلامى، تفسیرهاى متفاوتى از آن ارائه مىشد هرشخص، گروه و جمعیتى به تناسب گرایشهاى خویش، تفسیرىمتفاوت از ماهیت این نظام مىکردند.
از اینرو، افزون بر آن که باید در برابر نظامهاى سیاسى متنوعى کهپیشنهاد شد و امام و امت، تنها «جمهورى اسلامى» را برگزیدند، بایدتوجه داشت که از جمهورى اسلامى نیز تفسیرهاى گوناگون ارائه گردید.بدیهى است آنچه مىتواند بر همگان حجت باشد، تفسیر امام خمینى ازنظامى است که خود بنیانگذارش بوده و در قانون اساسى نیز نهادینه شدهاست. در قانون اساسى جمهورى اسلامى که به دست منتخبان و خبرگانملت، با دقّت نظر فراوان تدوین شد و از سوى رهبرى و مردم مورد تأییدقرار گرفت، نمادهاى جمهوریت به عنوان شکل نظام و نمادهاىاسلامیت به عنوان محتواى نظام، به گونهاى درهم تنیده شد که مردم براىنخستین بار، توانستند حاکمیت خود بر سرنوشت خویش را درچارچوب مکتب مورد علاقه خود، تجربه کنند. علىرغم تفسیرهاىمتنوع، برخى از صاحبنظران و شخصیتهاى انقلابى، حقوقدانانبرجسته و رهبران مذهبى به درستى مراد و مقصود از جمهورى اسلامىرا تشریح کردند.
[2]
علىرغم تلاش فراوانى که در طى سه دهه گذشته انجام شده تا در نظرو عمل «حاکمیت ملى» با «حاکمیت اسلام» متعارض قلمداد شوند، امامردم با تکیه بر ایمان دینى و اعتقاد مذهبى و با پایبندى به ارزشها
[1] خدیو پور، آذر، بامداد، 7/7/1358
[2] به عنوان نمونه ر.ک.به: شهید مرتضى مطهرى، جمهورى اسلامى; سیدمحمدمهدى خلخالى، بررسى قانون اساسى، حقوق ملتها در دو طرف تضاد; ناصر کاتوزیان، مقدمهاى بر جمهورىاسلامى.
|10|
واحکام اسلامى، سرنوشت خویش را رقم زده و با حضور فعالانه خوددر عرصه اجتماع و سیاست، جهانیان را شگفتزده کردند.
آگاهان و فعالان سیاسى بر این باورند که امروز در هیچ نظام سیاسىچنین حضور چشمگیرى از سوى اقشار مختلف مردم در تعیینسرنوشت خود مشاهده نمىشود، هر چند این نظام نوپاى سیاسى مانندهر نظام سیاسى جدید دیگرى مىتواند نارسایىها و مشکلاتى داشتهباشد، که طبعاً در گذر زمان و پس از کسب تجربههاى فراوان بروز مىکندو باید براى رفع آنها اقدام کرد; چنان که با عنایت رهبر فقید انقلاب،نارسایىهاى قانونى قانون اساسى، پس از گذشت یک دهه تجربه ادارهکشور با ساختار تعریف شده در قانون اساسى، برطرف شد تا ساختارناکارآمد و گرههاى قانونى، مانع حل مشکلات جامعه نگردد. ممکن استدر آینده نقایص دیگرى نیز نمایان شود که نیازمند بازنگرى باشد.
تأکید حضرت امام خمینى(قدس سره) و رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللهخامنهاى بر توجه مسؤولان و دستاندرکاران به آرمانها و احکاماسلامى از یک سو و تشویق فراوان مردم به حضور در عرصه تعیینسرنوشت از سوى دیگر، نشانگر اصالت و اهمیت دو مقوله جمهوریت واسلامیت در این نظام سیاسى است.
تجربه تاریخ این کشورنشان مىدهد که مبارزه با دین و ایمان مذهبىمردم، نه تنها خدمتى به ایران و ایرانى نیست، بلکه استقلال و هویت آنانرا به خطر مىاندازد. کافى است روشنفکران غرب زده و شرقگرا تاریخعملکرد اسلاف خود را در این مرز و بوم مطالعه کنند و ببینند بیش از آنکه به ایران و ایرانیان خدمت کرده باشند، در خدمت بیگانگان بوده چرا کهنادیده گرفتن دین و اعتقاد این ملت و پیچیدن نسخههاى وارداتى، نه تنهاگره از کار این مردم نمىگشاید، بلکه آنان را از قرار گرفتن در کاروانتمدن بشرى هم باز مىدارد. بیگانگان هیچ گاهخواهان رشد و پیشرفتاین ملت نبوده و نیستند. ماجراى انرژى هستهاى در ایران و رویارویىقدرتهاى استکبارى با دستیابى ایران به این فنآورى، تنها یک نمونه از
|11|
صدها نمونه است که در این روزها و ماهها شاهدیم.
بدیهى است، بىتوجهى به نقش مردم در عصرى که «مردمسالارى» بهعنوان بهترین تجربه بشرى در عرصه اجتماعى - سیاسى شناخته شده(هر چند تأکید بر حقوق اجتماعى مردم در اسلام به زمانى باز مىگردد کهبردهدارى و تبعیض و طبقاتى بودن اقشار جامعه در دنیاى شرق و غربسکه رایج بود) و ارائه تفسیرى از دین که مردم احساس کنند تنهامکلفاند و حقوق چندانى در برابر حکومت ندارند، خطایى بزرگ است.امیرمؤمنان على(ع) آن گاه که بر مسند خلافت مسلمین تکیه زد، ازپیوند حقوق اجتماعى مردم با حاکمیت الهى سخن گفت و به تبیینحقوق متقابل دولتمردان و شهروندان پرداخت.
مردمسالارى در جامعه دینى، که مردم داراى ایمان و اعتقاد راسخدینىاند، جز در چارچوب دین امکان تحقّق ندارد. حضور مردم; چه بهعنوان پایه مشروعیت حکومت و چه به عنوان عامل تحقق عملى آن، دردنیاى امروز یک ضرورت انکارناپذیر است. ایستادگى در برابر این نیازضرورى و فطرى، تنها به فاصله گرفتن از دین و اولیاى دین مىانجامد.حال که مردم با جان و مال خویش و براى دفاع از آرمانهاى دینى و احقاقحقوق پایمال شده خویش به صحنه آمده و بهترین عزیزان خود را براىاستقرار «جمهورى اسلامى» فدا کرده و از هیچ تلاش و کوششى دریغنورزیدهاند، چه ضرورتى دارد که نقش آنان کمرنگ ترسیم شود و تنها درقالب انجام وظیفه در برابر حکومت جلوه کند؟! نقش مردم را در انتخابمدیران جامعه، در همه سطوح یادآور شدن و دوام و موفقیت حکومت رامرهون حضور و مشارکت آنان شمردن و بدان تشویق کردن، هم سببرشد و تعالى آنان بوده و هم انگیزه حمایت و دفاع از حکومت را در آنانتقویت مىکند; چنانکه نقش آنان را کمرنگ جلوه دادن و حضور و عدمحضور آنان را در مشروعیت حکومت یکسان شمردن، جز به دلسردىآنان نمىانجامد.
به نظر مىرسد که پارهاى از اختلافات در جامعه علمى و سیاسى ما بر
|12|
سر جمهوریت و نقش مردم در حکومت، بدین دلیل است که عالماندینى با یک سرى مفاهیم و ادبیات سخن مىگویند و صاحبنظران رشتهسیاست با مفاهیم و ادبیاتى دیگر. آنان وقتى از مشروعیت سخنمىگویند، مرادشان مشروعیت در فرهنگ دینى است; یعنى «استنادحکومت به شرع» که بدون آن، حکومت طاغوتى و نامشروع است و اگرتصرف در شؤون زندگى مردم کند، کار حرام مرتکب شده است. و اینانوقتى از مشروعیت سخن مىگویند، مشروعیت در ادبیات متداول درعلم سیاست است، از اینرو، بر این باورند که میان مشروعیت و مقبولیتتفکیکى وجود ندارد; چرا که حکومت یا بر مبناى «زور و غلبه» زمام امورجامعه را به کف مىگیرد یا براساس رضایت مردم و حکومتى که رضایتمردم را به همراه ندارد، نامشروع است. به منظور رفع اختلافات و یا لااقلبه حداقل رساندن آن، باید با مفاهیم و اصطلاحات هر دو گروه آشنا شد ومحل نزاع را به خوبى روشن کرد.
برخى معتقدند: حکومت اسلامى افزون بر آن که باید بر مبانى شرعىمتکى باشد تا مشروعیت (به معناى دینى آن) پیدا کند، باید مورد رضایتلااقل اکثریت مردم شود تا از نظر سیاسى هم مشروع باشد.
برخى دیگر بر این باورند که اگر حکومت اسلامى مشروعیت شرعىداشت، کافى است، هر چند نیمى از مردم (نه نصف به علاوه یک) با آ نموافق باشند و براى استقرار و تداوم آن تلاش کنند; چون مشروعیتحکومت تنها منوط به استناد آن به شرع مقدس است نه چیز دیگر.حمایت مردم به هر میزان که بتواند حکومت را محقق سازد، کافى است،هر چند حکومت بتواند با روش صحیح اکثریت مردم جامعه را با خودهمراه سازد.
هر یک از این دو نظریه را بپذیریم، در حال حاضر نظام سیاسى حاکمبر ایران، «جمهورى اسلامى» است و ساختار آن نیز در قانون اساسىترسیم شده و همه وفاداران به این نظام و انقلاب و اسلام باید بدان وفاداربوده و از هر گفتار و کردارى که این میثاق ملى را خدشه دار سازد،
|13|
بپرهیزند; چه آنان که مىخواهند حضور دین و عالمان دینى را در حدنظارت بر قوانین (در قالب شوراى نگهبان) کاهش دهند و چه آنان کهقصد دارند ریاست جمهورى را نیز از انتخابى بودن خارج کرده وانتصابى نمایند. اگر روزى شکل بهترى از «جمهورى» براى حکومتاسلامى یافتیم; به طورى که در جهان و در برابر افکار عمومى دنیا قابلعرضه باشد، مىتوان از آن سخن گفت و دفاع کرد و البته این سخنِجدیدى نیست و فعالان سیاسى با گرایشهاى مختلف بدانمعترفاند.
[1] اما امروز که جمهورى اسلامى در آغاز راه است و پیروزىنهایى آن نیازمند تلاش و مجاهدت مخلصانه و خستگىناپذیر همهعلاقمندان و دلسوزان است، طرح مباحث اختلافى، که کمترین ثمرى دراداره جامعه ندارد و جز ایجاد نقار و بدبینىِ نیروهاى درون نظام اثردیگرى به دنبال نمىآورد، خدمت به اسلام و نظام اسلامى نیست.
دلبستگى ملتها به موفقیت جمهورى اسلامى، ایجاب مىکند کهپیوند مبارک میان حاکمیت دینى و حاکمیت ملى در این نظام روزبهروزتقویت شود. طرح پیشنهادهاى جدید که یا جمهوریت نظام را فاقد استیا اسلامیت آن را، به معناى عدم موفقیت جمهورى اسلامى در ادارهجامعه خواهد بود، که از یک سو باعث خشنودى دشمنان و از سویىدیگر سبب یأس و دلسردى دوستان انقلاب در اقصىنقاط جهان است.دشمنان قسم خورده این کشور آرزوى شکست این تجربه جدید را دارند
[1] جمهوریت قالبى است که در این زمان براى تحقّق حکومت اسلامى در نظر گرفتهشده و هیچ اصالتى ندارد. (سخنرانى آیت الله مصباح یزدى در مسجد چهارمردان قم،سال 1379)، مهندس میرحسین موسوى در شوراى بازنگرى قانون اساسى هنگامبحث از حذف ریاست جمهورى یا نخستوزیرى در مقابل استدلال موافقان حذفنخستوزیرى و تمرکز قدرت قوه مجریه در رییس جمهور مبنى بر اینکه نظام ماجمهورى است و نمىتوان رییس جمهور را حذف کرد گفت: «ما نمىتوانیم بهواژهها و پستها اصالت بدهیم، اگر یک موقعى به این نتیجه رسیدیم که اسمجمهورى نباشد، اسم حکومت اسلامى باشد، هیچ گونه ابایى نباید باشد، چون اصل،پیاده کردن اسلام است. اصل، صلاح مملکت است. ولى به نظر ما به این مسألهنمىرسیم.»، (مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى، صص269-270)
|14|
و چه تحفهاى براى آنان بهتر از این است که عدهاى در این کشور از به بنبست رسیدن «جمهورى اسلامى» و ضرورت حذف جمهوریت نظام یااسلامیت آن سخن بگویند.
فصلنامه حکومت اسلامى با اذعان به تفسیر رهبر معظم انقلاب ازجمهورى اسلامى، مبنى بر این که «جمهورى اسلامى یک مرکبانضمامى نیست، بلکه یک حقیقت است. آن جمهورى است و آن اتکا بهآراى مردمى است که خدا آن را مقرر کرده است. خدا مقرّر کرده که ما دراین زمینه رأى مردم و انتخاب مردم و اراده مردم را معتبر بشماریم.»
[1]وپس از فرونشستن فضاى غبارآلود سیاسى، به منظور طرح مباحثىعلمى، اقدام به انتشار یک شماره در موضوع «جمهورى اسلامى» نمود تابر این نکته تأکید کند که جایگاه طرح دیدگاههاى مختلف در موضوعاتىاز این قبیل، محافل علمى، نشریات تخصصى و محضر صاحبان فکرواندیشه است. هر قدر با نگاهى علمى و تخصصى در این زمینه تحقیقوپژوهش صورت گیرد، شایسته است. اما کشاندن مباحث تخصصى بهنشریات عمومى و سیاسى کردن مسائل علمى و آمیختن آن به حبّوبغضها و با عینک جناحى بدان نگریستن و یکدیگر را آماج تهمتهاوافتراها قرار دادن، هیچ خدمتى به جمهورى اسلامى نیست.
«سردبیر»
[1] سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، حکومتاسلامى، ش23، ویژه بهار 1381
پس از آن که امام خمینى از تأسیس «جمهورى اسلامى» به عنوانجایگزین «نظام شاهنشاهى» سخن گفت، توجه محافل داخلى و خارجى،به این نوع از نظام سیاسى معطوف شد. شعارهاى مردم که تا آن زمان«استقلال، آزادى، حکومت اسلامى» بود، پس از این مقطع، به «استقلال،آزادى، جمهورى اسلامى» تبدیل شد. مردم پیش از آن، خواستارحاکمیت اسلام در ایران بودند، بدون آن که شکل خاصى را براى آنپیشبینى کرده باشند، اما پس از ارائه جمهورى اسلامى از سوى رهبرىِنهضت، که هم بیانگر شکل نظام بود و هم محتواى آن، از جمهورىاسلامى حمایت کرده و خواهان تأسیس آن شدند.
در مدت چندماهى که سخن از جمهورى اسلامى به میان آمد تا زمان |6|
برگزارى همهپرسى جمهورى اسلامى، در فروردین 1358، انواع دیگرىاز نظامهاى سیاسى، از سوى احزاب، جمعیتها، سازمانها وشخصیتهاى سیاسى چپ و راست و ملّى - مذهبى مطرح گردید، اماهیچ کدام با اقبال رهبرى و تودههاى میلیونى مردم روبهرو نشد.حکومت اسلامى، خلافت اسلامى، جمهورى دموکراتیک سوسیالیستى،جمهورى ملّى - اسلامى، جمهورى دموکراتیک اسلامى، جمهورىدموکراتیک خلق، جمهورى تودهاى و جمهورى; از جمله نظامهایى بودکه در مطبوعات و نشریات و محافل حزبى و سیاسى مطرح شد.[1]
پس از آن که نوع همهپرسى هم مشخص شد و مقرر گردید کهجمهورى اسلامى به رأى مردم گذاشته شود، گروهى به مخالفتبرخاسته، خواستار به رأى گذاشتن همه نظامهاى سیاسى شدند تا مردم بههر نظامى که خواستند رأى بدهند. اما اصرار رهبرى نهضت بر«جمهورى اسلامى، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» و حمایت ملت وآراى نود و هشت درصدى (2/98%) آنان به جمهورى اسلامى،مخالفان را به تسلیم وا داشت.
پس از برگزارى با شکوه همهپرسى و حمایت قاطع ملت از جمهورىاسلامى، تفسیرهاى متفاوت و گاه متضاد از آن آغاز شد. گروهىجمهوریت را نادیده گرفته و یا کمرنگ توصیف نمودند و احیاناً از مظاهرفرهنگ غرب و برخلاف آموزههاى دینى قلمداد کردند و عدهاى بهاسلامیت آن اشکال گرفته و آن را مخالف حاکمیت ملّى دانستند و یاتفسیرى بىخاصیت از آن نمودند. این اختلاف و تشتت آرا، از پیشنهادهاو طرحهایى که براى تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى ارائه شد، بهخوبى آشکار است. تنها کافى است مرورى شود بر مجموعه اسناد ومدارک تدوین قانون اساسى در سال 1358 تا معلوم گردد، علىرغماستقرار جمهورى اسلامى، مخالفان «جمهوریت» و دشمنان «اسلامیت»
[1] به عنوان نمونه، ر.ک.به: اطلاعات 3، 5، 17 و 29/12/57; 8/1/58; تهرانمصوّر 25/12/57; پیکار 28/3/58; آیندگان 26/4/58
|7|
از تعقیب و پىگیرى اهداف خود مأیوس نشده و امیدوار بودند که دیدگاهخود را در قانون اساسى، تثبیت نمایند. افزون بر آن، علاقمندان بهانقلاب، اسلام و رهبرى نیز تفسیرهاى گوناگونى از جمهوریت واسلامیت داشته و طرحهاى متفاوتى ارائه کردند.
اکنون مرورى بر این دیدگاهها:
* نوع حکومت ایران، حکومت اسلام یا دولت اسلام است،که به دست اولىالأمر که افضل و اعلم و ابصر امت است، ادارهمىشود و عنوان «جمهوریت» براى دخالت تمام افراد درتشکیل چنین حکومتى است.
جمهورى بدین طرز; رأىگیرى و انتخاب اکثریت، قسیمونظیر مشروطه، از قالبهاى غربى است و با روحاسلامسازگار نیست... حکومت اسلام، حکومت اسلاماست، حکومت رسول الله است; نه یک حرف کم و نه یکحرف زیاد.
[1]
* نظام جمهورى از اسلام نیست و نه از عقیده اسلامى و نه ازکتاب خدا و نه از سنت پیامبر سرچشمه گرفته است. بلکه ازنظام کفر، که نظام دموکراسى غربى است، گرفته شده است.جایز نیست که کشور اسلامى داراى نظام جمهورى باشد، بلباید داراى نظام خلافت یا نظام امامت شود.
[2]
* حکومت اکثریت مربوط به دوران حاکمیت تشتت برافکارو عقاید است، لذا داروى درد مللى است که از نوعى مکتب وایدئولوژى منسجم و مسؤولیت آفرین، که از اراده ملت به آناستناد گردد، برخوردار نیستند.
[3]
[1] نامه سیدمحمدحسین حسینىطهرانى به امام خمینى(قدس سره) و نقد پیشنویس قانوناساسى.
[2] قانون اساسى اسلام، حزب التحریر، 8/6/58
[3] سازمان مجاهدین انقلاب اسلامى، بیانیه شماره 14، 10/5/58
|8|
* انتخاب پیامبر یا امام، پس از آن که دانستیم ولایت و امامتآنان الهى است، مفهومى ندارد. مگر به عنوان بیعت از طرفمردم که آن هم انتخاب اصطلاحى نیست; زیرا مردم وظیفهدارند به این بیعت اقدام کنند و از آن، به هیچ عنوان نمىتوانندسرپیچى کنند.
[1]
* تدوین قانون اساسى در برابر قرآن نارواست و باید قانونىمثل رسالههاى عملیه از سوى مجتهدان تدوین شود.
[2]
* جمهورى اسلامى; یعنى قوانین مملکتى باید منطبق با
اسلام باشد. از اینرو، قانون اساسى باید توسط مجتهدیننوشته شود.
[3]
* دین و مذهب نباید در سیاست دخالت کند.
[4]
* دولت موظف است اسلام مبارز را به خاطر اتحاد بزرگخلق با ناسیونالیسم مترقى و سوسیالیسم انقلابى متحد نمایدتا در محیطى آزاد و برابر، مکاتب با هم به رقابت پرداخته و...
[5]* منحصر کردن تمام مقررات و قوانین به عناوین دینى و رد وطرد هر امر و موضوعى که درچارچوب دین و مذهبپیشبینى نشده باشد، نه تنها مغایر مفهوم عالى اسلام است،بلکه موجب مىشود که مقررات محدود و امر حکومتمنحصر به عناصر مذهبى گردد و یک قشر ممتاز مذهبى براىحکومت به وجود آید.
[6]
* طرح ولایت فقیه در قالب رژیم جمهورى و تحت عنوان
[1] مؤسسه در راه حق، 9/4/58
[2] مرتضوى، سیدحسن، آنچه باید هر مسلمانى درباره قانون اساسى جمهورى اسلامى بداند، تیرماه58
[3] موسوى کرمانى، سیدحسین، اعلان قرآن کریم، نداى فطرت.
[4] ملول، غلامعلى، آیندگان، 3/5/58
[5] طرح قانون اساسى، سازمان انقلابى، 9/4/58
[6] نامه سرگشاده جبهه ملى ایران، 1/7/1358
|9|
جمهورى اسلامى به علت تعارضات و تضاد ماهوى و شکلىبین دو مفهوم، موجد اشکالات فراوانى خواهد بود.
[1]
هدف از نقل نمونههایى که گذشت، این است که یادآور شویم هنگامتأسیس جمهورى اسلامى، تفسیرهاى متفاوتى از آن ارائه مىشد هرشخص، گروه و جمعیتى به تناسب گرایشهاى خویش، تفسیرىمتفاوت از ماهیت این نظام مىکردند.
از اینرو، افزون بر آن که باید در برابر نظامهاى سیاسى متنوعى کهپیشنهاد شد و امام و امت، تنها «جمهورى اسلامى» را برگزیدند، بایدتوجه داشت که از جمهورى اسلامى نیز تفسیرهاى گوناگون ارائه گردید.بدیهى است آنچه مىتواند بر همگان حجت باشد، تفسیر امام خمینى ازنظامى است که خود بنیانگذارش بوده و در قانون اساسى نیز نهادینه شدهاست. در قانون اساسى جمهورى اسلامى که به دست منتخبان و خبرگانملت، با دقّت نظر فراوان تدوین شد و از سوى رهبرى و مردم مورد تأییدقرار گرفت، نمادهاى جمهوریت به عنوان شکل نظام و نمادهاىاسلامیت به عنوان محتواى نظام، به گونهاى درهم تنیده شد که مردم براىنخستین بار، توانستند حاکمیت خود بر سرنوشت خویش را درچارچوب مکتب مورد علاقه خود، تجربه کنند. علىرغم تفسیرهاىمتنوع، برخى از صاحبنظران و شخصیتهاى انقلابى، حقوقدانانبرجسته و رهبران مذهبى به درستى مراد و مقصود از جمهورى اسلامىرا تشریح کردند.
[2]
علىرغم تلاش فراوانى که در طى سه دهه گذشته انجام شده تا در نظرو عمل «حاکمیت ملى» با «حاکمیت اسلام» متعارض قلمداد شوند، امامردم با تکیه بر ایمان دینى و اعتقاد مذهبى و با پایبندى به ارزشها
[1] خدیو پور، آذر، بامداد، 7/7/1358
[2] به عنوان نمونه ر.ک.به: شهید مرتضى مطهرى، جمهورى اسلامى; سیدمحمدمهدى خلخالى، بررسى قانون اساسى، حقوق ملتها در دو طرف تضاد; ناصر کاتوزیان، مقدمهاى بر جمهورىاسلامى.
|10|
واحکام اسلامى، سرنوشت خویش را رقم زده و با حضور فعالانه خوددر عرصه اجتماع و سیاست، جهانیان را شگفتزده کردند.
آگاهان و فعالان سیاسى بر این باورند که امروز در هیچ نظام سیاسىچنین حضور چشمگیرى از سوى اقشار مختلف مردم در تعیینسرنوشت خود مشاهده نمىشود، هر چند این نظام نوپاى سیاسى مانندهر نظام سیاسى جدید دیگرى مىتواند نارسایىها و مشکلاتى داشتهباشد، که طبعاً در گذر زمان و پس از کسب تجربههاى فراوان بروز مىکندو باید براى رفع آنها اقدام کرد; چنان که با عنایت رهبر فقید انقلاب،نارسایىهاى قانونى قانون اساسى، پس از گذشت یک دهه تجربه ادارهکشور با ساختار تعریف شده در قانون اساسى، برطرف شد تا ساختارناکارآمد و گرههاى قانونى، مانع حل مشکلات جامعه نگردد. ممکن استدر آینده نقایص دیگرى نیز نمایان شود که نیازمند بازنگرى باشد.
تأکید حضرت امام خمینى(قدس سره) و رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت اللهخامنهاى بر توجه مسؤولان و دستاندرکاران به آرمانها و احکاماسلامى از یک سو و تشویق فراوان مردم به حضور در عرصه تعیینسرنوشت از سوى دیگر، نشانگر اصالت و اهمیت دو مقوله جمهوریت واسلامیت در این نظام سیاسى است.
تجربه تاریخ این کشورنشان مىدهد که مبارزه با دین و ایمان مذهبىمردم، نه تنها خدمتى به ایران و ایرانى نیست، بلکه استقلال و هویت آنانرا به خطر مىاندازد. کافى است روشنفکران غرب زده و شرقگرا تاریخعملکرد اسلاف خود را در این مرز و بوم مطالعه کنند و ببینند بیش از آنکه به ایران و ایرانیان خدمت کرده باشند، در خدمت بیگانگان بوده چرا کهنادیده گرفتن دین و اعتقاد این ملت و پیچیدن نسخههاى وارداتى، نه تنهاگره از کار این مردم نمىگشاید، بلکه آنان را از قرار گرفتن در کاروانتمدن بشرى هم باز مىدارد. بیگانگان هیچ گاهخواهان رشد و پیشرفتاین ملت نبوده و نیستند. ماجراى انرژى هستهاى در ایران و رویارویىقدرتهاى استکبارى با دستیابى ایران به این فنآورى، تنها یک نمونه از
|11|
صدها نمونه است که در این روزها و ماهها شاهدیم.
بدیهى است، بىتوجهى به نقش مردم در عصرى که «مردمسالارى» بهعنوان بهترین تجربه بشرى در عرصه اجتماعى - سیاسى شناخته شده(هر چند تأکید بر حقوق اجتماعى مردم در اسلام به زمانى باز مىگردد کهبردهدارى و تبعیض و طبقاتى بودن اقشار جامعه در دنیاى شرق و غربسکه رایج بود) و ارائه تفسیرى از دین که مردم احساس کنند تنهامکلفاند و حقوق چندانى در برابر حکومت ندارند، خطایى بزرگ است.امیرمؤمنان على(ع) آن گاه که بر مسند خلافت مسلمین تکیه زد، ازپیوند حقوق اجتماعى مردم با حاکمیت الهى سخن گفت و به تبیینحقوق متقابل دولتمردان و شهروندان پرداخت.
مردمسالارى در جامعه دینى، که مردم داراى ایمان و اعتقاد راسخدینىاند، جز در چارچوب دین امکان تحقّق ندارد. حضور مردم; چه بهعنوان پایه مشروعیت حکومت و چه به عنوان عامل تحقق عملى آن، دردنیاى امروز یک ضرورت انکارناپذیر است. ایستادگى در برابر این نیازضرورى و فطرى، تنها به فاصله گرفتن از دین و اولیاى دین مىانجامد.حال که مردم با جان و مال خویش و براى دفاع از آرمانهاى دینى و احقاقحقوق پایمال شده خویش به صحنه آمده و بهترین عزیزان خود را براىاستقرار «جمهورى اسلامى» فدا کرده و از هیچ تلاش و کوششى دریغنورزیدهاند، چه ضرورتى دارد که نقش آنان کمرنگ ترسیم شود و تنها درقالب انجام وظیفه در برابر حکومت جلوه کند؟! نقش مردم را در انتخابمدیران جامعه، در همه سطوح یادآور شدن و دوام و موفقیت حکومت رامرهون حضور و مشارکت آنان شمردن و بدان تشویق کردن، هم سببرشد و تعالى آنان بوده و هم انگیزه حمایت و دفاع از حکومت را در آنانتقویت مىکند; چنانکه نقش آنان را کمرنگ جلوه دادن و حضور و عدمحضور آنان را در مشروعیت حکومت یکسان شمردن، جز به دلسردىآنان نمىانجامد.
به نظر مىرسد که پارهاى از اختلافات در جامعه علمى و سیاسى ما بر
|12|
سر جمهوریت و نقش مردم در حکومت، بدین دلیل است که عالماندینى با یک سرى مفاهیم و ادبیات سخن مىگویند و صاحبنظران رشتهسیاست با مفاهیم و ادبیاتى دیگر. آنان وقتى از مشروعیت سخنمىگویند، مرادشان مشروعیت در فرهنگ دینى است; یعنى «استنادحکومت به شرع» که بدون آن، حکومت طاغوتى و نامشروع است و اگرتصرف در شؤون زندگى مردم کند، کار حرام مرتکب شده است. و اینانوقتى از مشروعیت سخن مىگویند، مشروعیت در ادبیات متداول درعلم سیاست است، از اینرو، بر این باورند که میان مشروعیت و مقبولیتتفکیکى وجود ندارد; چرا که حکومت یا بر مبناى «زور و غلبه» زمام امورجامعه را به کف مىگیرد یا براساس رضایت مردم و حکومتى که رضایتمردم را به همراه ندارد، نامشروع است. به منظور رفع اختلافات و یا لااقلبه حداقل رساندن آن، باید با مفاهیم و اصطلاحات هر دو گروه آشنا شد ومحل نزاع را به خوبى روشن کرد.
برخى معتقدند: حکومت اسلامى افزون بر آن که باید بر مبانى شرعىمتکى باشد تا مشروعیت (به معناى دینى آن) پیدا کند، باید مورد رضایتلااقل اکثریت مردم شود تا از نظر سیاسى هم مشروع باشد.
برخى دیگر بر این باورند که اگر حکومت اسلامى مشروعیت شرعىداشت، کافى است، هر چند نیمى از مردم (نه نصف به علاوه یک) با آ نموافق باشند و براى استقرار و تداوم آن تلاش کنند; چون مشروعیتحکومت تنها منوط به استناد آن به شرع مقدس است نه چیز دیگر.حمایت مردم به هر میزان که بتواند حکومت را محقق سازد، کافى است،هر چند حکومت بتواند با روش صحیح اکثریت مردم جامعه را با خودهمراه سازد.
هر یک از این دو نظریه را بپذیریم، در حال حاضر نظام سیاسى حاکمبر ایران، «جمهورى اسلامى» است و ساختار آن نیز در قانون اساسىترسیم شده و همه وفاداران به این نظام و انقلاب و اسلام باید بدان وفاداربوده و از هر گفتار و کردارى که این میثاق ملى را خدشه دار سازد،
|13|
بپرهیزند; چه آنان که مىخواهند حضور دین و عالمان دینى را در حدنظارت بر قوانین (در قالب شوراى نگهبان) کاهش دهند و چه آنان کهقصد دارند ریاست جمهورى را نیز از انتخابى بودن خارج کرده وانتصابى نمایند. اگر روزى شکل بهترى از «جمهورى» براى حکومتاسلامى یافتیم; به طورى که در جهان و در برابر افکار عمومى دنیا قابلعرضه باشد، مىتوان از آن سخن گفت و دفاع کرد و البته این سخنِجدیدى نیست و فعالان سیاسى با گرایشهاى مختلف بدانمعترفاند.
[1] اما امروز که جمهورى اسلامى در آغاز راه است و پیروزىنهایى آن نیازمند تلاش و مجاهدت مخلصانه و خستگىناپذیر همهعلاقمندان و دلسوزان است، طرح مباحث اختلافى، که کمترین ثمرى دراداره جامعه ندارد و جز ایجاد نقار و بدبینىِ نیروهاى درون نظام اثردیگرى به دنبال نمىآورد، خدمت به اسلام و نظام اسلامى نیست.
دلبستگى ملتها به موفقیت جمهورى اسلامى، ایجاب مىکند کهپیوند مبارک میان حاکمیت دینى و حاکمیت ملى در این نظام روزبهروزتقویت شود. طرح پیشنهادهاى جدید که یا جمهوریت نظام را فاقد استیا اسلامیت آن را، به معناى عدم موفقیت جمهورى اسلامى در ادارهجامعه خواهد بود، که از یک سو باعث خشنودى دشمنان و از سویىدیگر سبب یأس و دلسردى دوستان انقلاب در اقصىنقاط جهان است.دشمنان قسم خورده این کشور آرزوى شکست این تجربه جدید را دارند
[1] جمهوریت قالبى است که در این زمان براى تحقّق حکومت اسلامى در نظر گرفتهشده و هیچ اصالتى ندارد. (سخنرانى آیت الله مصباح یزدى در مسجد چهارمردان قم،سال 1379)، مهندس میرحسین موسوى در شوراى بازنگرى قانون اساسى هنگامبحث از حذف ریاست جمهورى یا نخستوزیرى در مقابل استدلال موافقان حذفنخستوزیرى و تمرکز قدرت قوه مجریه در رییس جمهور مبنى بر اینکه نظام ماجمهورى است و نمىتوان رییس جمهور را حذف کرد گفت: «ما نمىتوانیم بهواژهها و پستها اصالت بدهیم، اگر یک موقعى به این نتیجه رسیدیم که اسمجمهورى نباشد، اسم حکومت اسلامى باشد، هیچ گونه ابایى نباید باشد، چون اصل،پیاده کردن اسلام است. اصل، صلاح مملکت است. ولى به نظر ما به این مسألهنمىرسیم.»، (مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى، صص269-270)
|14|
و چه تحفهاى براى آنان بهتر از این است که عدهاى در این کشور از به بنبست رسیدن «جمهورى اسلامى» و ضرورت حذف جمهوریت نظام یااسلامیت آن سخن بگویند.
فصلنامه حکومت اسلامى با اذعان به تفسیر رهبر معظم انقلاب ازجمهورى اسلامى، مبنى بر این که «جمهورى اسلامى یک مرکبانضمامى نیست، بلکه یک حقیقت است. آن جمهورى است و آن اتکا بهآراى مردمى است که خدا آن را مقرر کرده است. خدا مقرّر کرده که ما دراین زمینه رأى مردم و انتخاب مردم و اراده مردم را معتبر بشماریم.»
[1]وپس از فرونشستن فضاى غبارآلود سیاسى، به منظور طرح مباحثىعلمى، اقدام به انتشار یک شماره در موضوع «جمهورى اسلامى» نمود تابر این نکته تأکید کند که جایگاه طرح دیدگاههاى مختلف در موضوعاتىاز این قبیل، محافل علمى، نشریات تخصصى و محضر صاحبان فکرواندیشه است. هر قدر با نگاهى علمى و تخصصى در این زمینه تحقیقوپژوهش صورت گیرد، شایسته است. اما کشاندن مباحث تخصصى بهنشریات عمومى و سیاسى کردن مسائل علمى و آمیختن آن به حبّوبغضها و با عینک جناحى بدان نگریستن و یکدیگر را آماج تهمتهاوافتراها قرار دادن، هیچ خدمتى به جمهورى اسلامى نیست.
«سردبیر»
[1] سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، حکومتاسلامى، ش23، ویژه بهار 1381