اقتصادعدالت محوراز دیدگاه هاشمى رفسنجانى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بحث «عدالت» از ریشهدارترین و در عین حال گستردهترین مباحث در فرهنگ اسلامى است; به طورى که به عنوان برترین صفت خداوند و هدف اصلى در رسالتِ پیامبران قرار گرفت; (لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...).[1]
خداوند متعال به انسانها نیز فرمان داد که عدالت را گسترش دهند; (اًّن الله یأمر بالعدل و الاًّحسان...).[2] براى اینکه عدالت تنها ترازویى است که خداوند متعال براى اقامه حق، در میان مخلوقات خویش وضع کرده است
[3] و عدالت همه ا مور را در جایگاه واقعى خود قرار مىدهد.
[4] «در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهاى فردى گرفته ت هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است.»
[5]
«عدالت» در حکومت اسلامى، جایگاه و ارزش والا و مضاعفى دارد; به گونهاى که مىتوان گفت فلسفه واقعى حکومتِ دینى، اجراى «عدالت» است و بدون آن، هویتى ندارد. به همین خاطر اجراى عدالت در حکومت نبوى و علوى، به عنوان نماد حکومتِ عدالت محور اسلامى، مورد اهتمام ویژه قرار گرفته وحضرت امیر(ع) به جهت پایدارى بر این اصلِ مهم و اساسى، جانِ خود را فدا کرد.
پس از قرنها انتظارِ مسلمانان، براى اجراى عدالت نبوى وعلوى، جمهورى اسلامى ایران با وعده گسترش عدالت در تمامى عرصههاى اجتماعى شکل گرفت و رهبر فرزانه آن، اعلام کرد: «مبناى جمهورى اسلامى بر عدالت اجتماعى است.»
[6] بنابراین، «عدالت» به عنوان محورىترین هدف حکومت دینى
[7] و طبیعىترین انتظار مردم مسلمان ایران، در دستور کار مسؤولان نظام قرار گرفت.
یکى از مهمترین عرصههاى عدالتِ اجتماعى، عدالت اقتصادى است، که به تعبیر استاد شهید مطهرى «اولىترین»
[8] احتیاج بشر به شمار مىرود و به خاطر ملموس بودن آن، در زندگى روزمره، مورد عنایت ویژه اقشار مختلف مردم نیز بوده است. سیاستهاى هوس مدارانه و منفعتطلبانه حاکم بر رژیم گذشته، مردم را به دو طبقه پرشکاف «برخوردار» و «محروم» تقسیم کرده بود; لذا طبیعى بود اکثریت مردم ایران، که خارج از زنجیره هزار فامیل و جیرهخواران خود فروخته حاکمیت طاغوت قرار داشته و از محرومیتهاى شکننده رنج مىبردند، با مشاهده نور امید از دل انقلاب اسلامى مشتاقانه منتظر اجراى عدالت، از سوى رهبران نهضت باشند.
رهبران نهضت نیز با توجه به جوهره عدالت محورانه آموزههاى دینى و رسالت اصلىانقلاب اسلامى در تحقّق عدالت و عنایت به انتظار به حق مردم ستمدیده، دورنماىعدالت در جمهورى اسلامى ایران را ترسیم و نگاه جمهورى اسلامى به اقتصادعدالت محور را تشریح کردهاند.
استاد شهید مرتضى مطهرى و شهید دکتر بهشتى از کسانى هستند که به مباحث نظرى در این زمینه پرداخته، آثارى نیز از خود به جاى گذاشتهاند.
[9] همچنین رهبر معظم انقلاب در سالهاى اخیر بر ضرورت تحقق آن تأکید کردهاند.
آیت الله هاشمى رفسنجانى نیز از کسانى بود که در آن مقطع، مباحث «عدالت اجتماعى در اسلام» را، که خواست و مورد اهتمام نظام جمهورى اسلامى بود، از سال 1360 مطرح کرد و طى چند سال، در خطبههاى نماز جمعه تهران، راهکارهاى تحقّق آن در جامعه اسلامى را ارائه کرد.
در این میان، «عدالت اقتصادى» به عنوان اصلىترین محور تحقّق عدالت اجتماعى، در مباحث ایشان نمود بیشترى داشت; تا جایى که مىتوان ادعا کرد از نگاه ایشان، عدالت اجتماعىِ واقعى، بر بستر عدالت اقتصادى قابل تحقّق است. این مباحث اگر چه در قالب دیدگاه اسلام مطرح شد اما ناظر به اهداف نظام جمهورى اسلامى و محور حرکت آینده و البته به عنوان وعده به مردمِ مشتاق عدالت، بیان گردید.
اکنون بیش از بیست سال از طرح آن مباحث مىگذرد و جمهورى اسلامى سه دوره «دفاع مقدس»، «بازسازى» و «تثبیت» را گذرانده است; لذا بازخوانى این مباحث از زبان هاشمى رفسنجانى، چه از آن رو که در آغازین روزهاى تشکیل نظام جمهورى اسلامى و بدون شائبههاى جانبى ارائه گردیده و چه از این جهت که وعدههاى نظام به مردم، از زبان یکى از رهبران نهضت اسلامى به شمار مىرود و چه از این باب که ایشان طى 25 سال گذشته در قلب مدیریت کلان نظام حضور داشتهاند، داراى اهمیتى ویژه است و براى ارزیابى کارآمدى نظام در این عرصه، مفید مىباشد. بدین منظور هدف آن بود که مباحث این نوشته، تنها از دیدگاههاى ایشان در سالهاى آغازین پیروزى انقلاب، که منحصر در خطبههاى جمعه است،
[10] استفاده شود، تا هم جنبه وعده دهىِ نظام به مردم حفظ شود و هم دورنماى ذهنیت مسؤولان و مردم از عدالت اقتصادى در نظام اسلامى ترسیم گردد.
طبیعى است از خطبههاى جمعه، که مخاطبان عام دارد وخطیب محترم تلاش کرده است مباحث فنى را با زبان ساده بیان کند، نمىتوان انتظار مباحث دقیق و فنى داشت.
عدالت اقتصادى در اسلام براى بررسى نظریه «عدالت اقتصادى اسلام»، باید تمامى آموزههاى اقتصادى اسلام را به عنوان یک کل منسجم در نظر گرفت و با کنار هم چیدن توصیههاى این آیین حق، براى تحقق عدالت، نظام مورد نظر اسلام در این زمینه را شناخت. بدین منظور، باید دو محور اساسى; «مبانى نظرىِ تحقق عدالت اقتصادى در اسلام» و «راهکارهاى اجرایى آن» مورد توجه قرارگیرد، که کلیت این چار چوب، در مباحث آقاى هاشمى رفسنجانى مورد توجه قرار گرفته است:
الف) مبانى نظرى اسلامبراى تحقق عدالت اقتصادى در جامعه، مبانىاى را در نظر گرفته است که لحاظ نکردن آنها در نظام اقتصادى جامعه، تحقق عدالت را مختل خواهد کرد و این پایهها به هر میزان لرزان شود بر عدالت نیز خلل وارد مىگردد. لیکن پیش از بررسى این مبانى، ابتدا باید مفهوم «عدالت اقتصادى» روشن شود تا بر پایه آن، بتوان قضاوت درستى را ارائه کرد.
مفهوم عدالت اقتصادى واژه «عدل» در لغت، در معانى مختلفى به کار مىرود; یکى از معانى آن را «الأمر المتوسط بین طرفى الاًّفراط والتفریط»; یعنى حد وسط میان افراط و تفریط دانستهاند.
[11] که همان «تعادل و توازن» در کارها است و در اصطلاح نیز «اِعطأُ کل ذى حق حقه»[12] یعنى حق هر صاحب حقى را بهخودش دادن معنا شده است. تناسب معناى لغوى واصطلاحى در آنج است که اگر حق هر صاحب حقى در جامعه ادا گردد، تعادل و توازن میان افراد و جامعه برقرار شده، از افراط و تفریط جلوگیرى مىشود و این امر در اقتصاد به این معنا است که امکانات اقتصادى جامعه به گونهاى برابر و براساس حق افراد تقسیم گردد تا از شکاف طبقاتى جلوگیرى شود. آقاى هاشمى نیز معتقدند:«اسلام دنبال جامعهاى است که مردم در سطحى نزدیک به هم و حتىالامکان شبیه به هم، از مواهب جهان استفاده کنند.
اسلام به شدت با دو قطبى شدن جامعه مخالف است.
نباید قطب مستضعف در کنار قطب مستکبر به وجود آید.
قطب مسرف در کنار قطب محروم سبب ایجاد شکافى وسیع بین مردم مىشود، که یکى از گرسنگى بمیرد و یک نفر از سیرى تُخَمه بزند (از پرخورى سأ هاضمه پیدا کند).»
[13]این همان عدالت اقتصادى است که یک نظام دینى باید به آن سو حرکت کند. این مطلوب در جامعه اسلامى، پیش فرضهایى دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:
1. نظام اقتصادى اسلام و تفاوت آن با نظامهاى دیگراولین پرسش در نگاه نظرى به عدالت اقتصادى این است که: «آیا اسلام براى تحقق عدالت اقتصادى در جامعه، نظام خاصى را طراحى کرده است؟»
قدر مسلّم آن است که اسلام براساس رویّه جارى آموزههاى وحیانى، به مباحث اقتصادى نیز صرفاً از دریچه علمى و نظرى نگاه نکرده است اما پیوند اسلام با اقتصاد ناگسستنى است. اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: «مستقیم» و«غیرمستقیم». پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد، از آن جهت است که مستقیماً یک سلسله مقررات اقتصادى درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهاى مالى یا مجازاتهایى در زمینه ثروت و غیر آن دارد; چنانکه در فقه نیز«کتاب البیع»، «کتاب الاجاره»، «کتابالوکاله»، «کتاب الرهن»، «کتاب الارث»، «کتاب الهبه» و«کتاب الوقف» دارد. پیوند غیر مستقیم اسلام با اقتصاد، از طریقاخلاق است; یعنى اسلام مردم را به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدى، خیانت، رشوه که در ارتباط با ثروت است، توصیه مىکند.
[14]
از مجموعه این مباحث و نوع ارتباط اسلام با اقتصاد، مىتوان نظام اقتصادى اسلام را طراحى کرد. به همین خاطر پاسخ آقاى هاشمى به پرسش فوق مثبت است:«بله، اسلام نظام و سیستم اقتصادى دارد و بهترین نوع آن را دارد. امروزه در دنیا سه سیستم اقتصادىِ مهم وجود دارد: کاپیتالیسم یا سرمایهدارى، سوسیالیسم که اوجش کمونیسم است و اقتصاد مختلط، به قول خودشان «میکسدا کونومى»، که معجونى از سرمایهدارى وسوسیالیسم است.
... اقتصاد اسلام، نه سرمایهدارى است، نه سوسیالیستى ونه از نوع «میکسدا کونومى»، بلکه نوع خاصى از اقتصاداست که با هیچ یک از سه جریان اصولىِ موجود در دنیا سازگارى کامل ندارد، ولى به اقتصاد مختلط نزدیکتر است.»
[15]
هر یک از دو نظام اقتصادىِ مطرح دنیا، از مؤلفههاى گوناگونى برخوردارند، اما اگر «دولت سالارى» و مالکیت دولتى مشخصه بارز اقتصاد سوسیالیستى و «سرمایه سالارى»، قدرت بلامنازع بخش خصوصى و منفعتگرایى، شاخص اصلى اقتصاد سرمایهدارى باشد; حداقل در تأمین عدالت ناکام بودهاند. تنزلِ تز «سوسیالیستى» به «سوسیال دموکرات» در اروپاى غربى و متعاقب آن روى آورى به اقتصاد باز و تعدیل نظریه کاپیتالیسم در تشکیل «دولت رفاهى» در کشورهاى سرمایهدارى، نشان این عدم موفقیت است. اما «اسلام از آغاز با واقعبینى مسائل را تنظیم کرد; یعنى نه اعلام کرد که همه چیز در اختیار بخش خصوصى است و نه گفت همه چیز در اختیار بخش دولتى; بلکه اسلام بخشى از امور را به دولت و بخش دیگر را به بخش خصوصى واگذار کرد و بهترین تعبیر این است که اقتصاد اسلام «اقتصاد تحت هدایت دولت» است; یعنى بخش خصوصى عنصر فعال و دولت هادى و راهنما و مهاردار اقتصاد است تا بخش خصوصى، مسیر صحیح خود را با اهدافى که تعیین شده بپیماید.»
[16]
این نظریه همان است که در اصل چهل و چهارم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به این شکل بیان شده است:«نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى
[17]وخصوصى، با برنامهریزى منظم و صحیح استوار است...»
هدایت دولت در اقتصاد مىتواند درآمد سرانه را سرشکن کرده، به نفع محرومان جامعه متعادل سازد. اصل هدایت دولت در اقتصاد، آن هم براى اجراى عدالت در جامعه و نزدیک کردن طبقات مختلف مردم در درآمد و رفاه، یک اصل پذیرفته شده در اقتصاد اسلامى و مورد تأکید روایات مىباشد. امیرالمؤمنین على(ع) در فرمان حکومتى به مالک اشتر، در مواضع متعددى به این امر اشاره کردهاند; از جمله مىفرمایند: «فامنع من الاًّحتکار فاًّن رسول الله(ص) منع منه و لیکن البیع بیعاً سمحاً بموازین عدلً، واسعاً لا یجحف بالفریقین من البائع و المبتاع. فمن قارف حکرْ بعد نهیک اًّیاه فنکل به و عاقب فى غیر اًّسراف».[18]
«پس از احتکار جلوگیرى کن که پیامبر خدا9 از آن منع کرد. و باید در کار خرید و فروش تسهیل گردد و این امر طبق معیارهاى عدالت و نرخهاى معمول صورت پذیرد که نه به ضرر فروشنده و نه خریدار تمام شود و آن کسى که پس از منع نمودن تو، به احتکار بپردازد، او را به عقوبت دچار ساز و آن را مایه عبرت دیگران قرار ده و در عقوبتش زیاده روى مکن.»
اما اینکه حد و حدود دخالت دولت در اقتصاد به چه مقدار باید باشد، بحث بسیار جدّى است که نیاز به بررسى بیشتر دارد. جمهورى اسلامى نیز تاکنون به ثبات رأى در این زمینه نرسیده است. در مقطعى به دولت به عنوان یک سهامدار بزرگ و متصدى مستقیم اقتصاد نگریسته مىشد، در مقطعى دیگر، اگر چه از لحاظ ساختارى دخالت دولت در اقتصاد اجتنابناپذیر بود اما در شعار و تئورى پردازى، هدایت دولت به هیچ انگاشته مىشد و به همین خاطر گفتمان عدالت نیز مىرفت که به فراموشى سپرده شود.
و هم اکنون نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام، بنا به دلایلى که توضیح داده نشد، از اصل چهل و چهارم قانون اساسى، که متکفل تبیین نظام اقتصادى در جمهورى اسلامى است، تفسیرى ارائه کرده است که باید همچنان منتظر نتایج حاصل از آن بود.
2. اهداف نظام اقتصادى اسلامنظام اقتصادى اسلام تابعى است از یک کل عدالتگستر که تمامى معارف دینى را براى تمامى زوایاى زندگى انسان، براى رسیدن به هدفى والا، در بر مىگیرد. بنابراین، عدالت در نظام اقتصادى نیز در رأس برنامههاى اسلام است. با این مبنا، حداکثر بهرهبردارى در «تولید»، رویه عدالتگرایانه در «توزیع» و استفاده به قدر نیاز در «مصرف» و مخالفت با استثمار و چپاول دست رنج دیگران; از جمله اهداف اقتصادى اسلام به شمار مىرود:«به نظر مىرسد که اسلام طرفدار نقد شدن ذخایر زمین و امکانات جهان و حداکثر بهرهگیرىِ ممکن از مواهب طبیعت است تا در خدمت انسانها در نهایت براى رفاه مردم و جامعه اسلامى قرار گیرد.
[19]
... هدفگیرى اسلام به این سمت است که حتى الامکان قشر متوسط جامعه ر توسعه بدهد
[20] تا همه مردم چیزى شبیه به هم شوند; نه مسرف داشته باشیم و نه محروم، نه مستکبر داشته باشیم و نه مستضعف.
همچنین اسلام به شدت با استثمار و بهرهکشى انسانمخالف است. اسلام با این پدیده که ثمره کاریک نفر بدون رضایت خودش به جیب شخص دیگرى برود،
[21] به طور ریشهاى و اساسى مخالفاست.»
[22]
«در این نظام خواسته شده که همه مردم از مواهب طبیعى استفاده کنند و اسراف و تبذیر نباشد. توزیع، عادلانه باشد. حقوق کسى غصب نشود. کسى حق دیگرى را نخورد و بهرهبردارىها در سطحى نزدیک به هم باشد... در بهرهبردارى ودرمالکیت هم، نظراسلام این است که حتىالامکان مردم در داشتنه از هم فاصله زیاد نداشته باشند، ولى تفاوت در مقدارمالکیت چیزى اجتنابناپذیر است... از لحاظ داشتن، بهترین چیزها حد متوسط است. ثروتِ زیاد وبال وفقر زیاد نکبت است; خیرالأمور هم کفاف وعفاف است.»
[23]
اگر «نقد حداکثرى ذخایر زمین» و «حداکثر بهرهبردارى از آن» از اهداف مهم توسعه اقتصادى در این دیدگاه باشد، روح حاکم بر آن، که مورد اهتمام اسلام مىباشد، همان توزیع عادلانه ثروت در میان مردم و ایجاد توسعه در قشر متوسط است که در برخى روایات «امر بین أمرین»
[24] تعبیر شده است.
3. کار جوهر عدالتاز نگاه اسلام، عدالت به این نیست که عدهاى با تمام توان کار کرده، از مواهب طبیعى بهرهبردارى نمایند و عدهاى نیز با تنبلى و بىعارى از محصول کار و تولید دیگران بهرهمند شوند و صرفاً مصرف کننده باشند. بلکه اسلام اصرار دارد که همه انسانها با نیروى تمام، وارد صحنه مبارزه با طبیعت شده و با تسخیر آن، براى بهتر زندگى کردن تلاش کنند و هر کس نیز با دست رنج خود زندگىاش را تأمین نماید:«از نظر اسلام کار عبادت است.
[25] هم کار براى دنیا عبادت است و هم کار براى آخرت. این بسیار جالب است. بیکارى و تنبلى و اتلاف وقت براى انسان عیب است و بعضى وقتها گناه محسوب مىشود. گاهى هم جرمِ قابل تعقیب است. اسلام به مسلمان اجازه نمىدهد نیرویى را که خداوند در وجودش گذاشته، معطل بگذارد;
[26] تلاش دارد این فکر را در ذهن مردم ایجاد کند که کار و استفاده کردن از فرصتى که خداوند داده، عبادت و مطلوب و محبوب خداست.
[27]»
[28]
ارزش کار در اسلام و برخوردارى از دست رنج خویش، آنچنان در اسلام ارزش دارد که از یک سو کسى که از دست رنج خود مىخورد داخل در مغفرت الهى است و گناهان او نزد خداوند متعال بخشوده است. چنانکه پیامبر اسلام مىفرماید: «من بات کالاّضً من طلب الحلال بات مغفوراً له»;[29] «کسى که روز را به شب برساند در حالى که براى تحصیل مال حلال خستهشده است، مورد غفران پروردگار عالم قرار مىگیرد» و از سوى دیگر کسى که ب بیکارى و بىعارى خود را دچار فقر و فلاکت کند، از رحمت خداوند به دور است.
امیرالمؤمنین(ع) که در عین عظمت و موقعیت ممتاز اجتماعى از دست رنج خویش ارتزاق مىکرد پیوسته مى فرمود: «من وجد مأاً و تراباً ثم افتقر، فأبعده الله»;[30] «کسى که با داشتن آب و خاک، خود را به فقر اندازد، از رحمت خدا بدور است.»
اساساً در منطق اسلام، کسى که خود را کَلّ بر مردم نماید و از دست رنج دیگران بخورد، لعنت شده است: «ملعون من ألقى کَلّه على الناس»[31] و به همین خاطر، ایجاد بستر لازم براى اشتغال نیز باید از عبادات الهى باشد، اما در طراحى این سیستم توسط آقاى هاشمى، اشارهاى به آن نشده است.
«در اسلام ثواب قرض دادن از ثواب صدقه دادن بیشتر است. این چیز عجیبى است.
مجانى، آدم بیکار درست مىکند، اما قرض دادن به]پول بى برگشت و[علتش این است که عنوان سرمایه، آدم را فعال مىکند.»
[32]
4. اعتدال در ثروتتشویق اسلام به کار و کوشش و تولید ذخایر طبیعى و عدم تعیین حدى براى مالکیت انسانها، به این معنا نیست که مردم مىتوانند هر چه بخواهند، ثروت بیندوزند، بلکه اسلام ثروتاندوزى بیش از حد نیاز و حد متوسط را مذموم و ناپسند شمرده است:«مکتب اخلاق و معارف انسانساز اسلام، ثروت زیاد را براى انسانهاى معمولى خطر شمرده است. قرآن مىگوید: (اًّن الاًّنسان لیطغى أن راه استغنى).[33] انسان در سایه احساس بىنیازى دچار طغیان و تجاوز مىشود. قرآن داستان قارون را بهعنوان یک سمبل [نماد] نقل مىکند که چگونه مایه بدبختى انسان فراهممىشود.»
[34]
«از قرآن در مىیابیم انسانهایى که دچار تورم امکانات مادى مىشوند و از حد تعادل عبور مىکنند به سراشیب سقوط مىافتند. توقعات، حرص و شهوترانىشان زیاد مىشود، مىخواهند خدایى کنند، دیگران را استثمار کنند. مىخواهند دیگران در خدمت آنها باشند. تمام اینها فسادآور است.»
[35]
البته در اینجا توضیح دو نکته ضرورى است. اول آنکه:جایگاه نکوهش ثروت در اخلاق اسلامى است، نه در اقتصاد.
بدین معنى که تحقیر ثروتاندوزى، در صورتى است که یک حالت استغنا در انسان ایجاد کرده، او را به طغیان وا دارد; به عبارت دیگر، به پولپرستى و حرص و آز برسد; چنانکه از کریمه: (... الذین یکنزون الذهب و الفضْ و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم)[36] بر مىآید ذخیره ثروت زمانى مذموم است که انفاق در راه خدا و دستگیرى از طبقات محروم جامعه و ایجاد اعتدال، فراموش گردد، اما اگر همین تولید ثروت در خدمت دین و مصالح اجتماع باشد، نه تنها مذموم نخواهد بود، بلکه مورد سفارش نیز مىباشد; چنانکه امام صادق7 مىفرماید: «لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال»;[37] «کسى که جمع مال حلال را دوست نداشته باشد، خیرى در او نیست.» یا حضرت از پیامبر اسلام نقل مىکنند: «نعم العون على تقوى الله الغنى»[38] «بهترین کمک کار تقواى الهى، غنا و بىنیازى است.»، در آیه 180 از سوره بقره نیز از ثروت با عنوان «خیر» نام برده شده است.
دوم اینکه: اساساً نکوهش جمع مال و ثروت و عوارض مترتب بر آن، براى «فرد» است نه اجتماع. نشانهاش این است که امیرالمؤمنین(ع) بااینکه در نهایت زهد در منش شخصى زندگىمىکردند، در عینحال سرآمد تولیدگران نیز بودهاند تا جایى که نقل شده است آنحضرت هزار عبد مملوک را از دست رنج خویش به نفع اجتماع آزادکرد.
[39] همان حضرت در نامه تاریخى خود به مالک اشتر پس از اینکه طبقات اجتماعى را یک به یک معرفى مىکند، قوامبخش همه آنها را زیرساخت اقتصادى جامعه و کارگزاران آن معرفى مىکند: «گروهها و طبقاتى که پیش ازاین از ایشان یاد شد، به قوام و استحکام نخواهند رسید، مگر در سایه تاجران، سوداگرانوصنعتگران، بازار خرید و فروش راگرم مىکنند و با این کار، به وضع دیگرطبقات، سامان مىدهند. دیگران، هیچگاه از پس این مهم چنان که باید و شاید برنمىآیند.»
[40]
این همه نشان مىدهد که در آموزههاى دینى، به جمعآورى مال در زندگى شخصى و نوع دلبستگى به آن، با جمع مال براى استحکام پایههاى اقتصادى جامعه به نفع طبقات مختلف،به ویژه طبقه محروم; با دو زاویه دید کاملاً متفاوت نگریسته مىشود. لذ جمعثروت بىاندازه در زندگى شخصى، با توجه به عوارض سأ ناشى از آن مردود اعلامشده است.
چنانکه به موازات آن، فقر نیز براى فرد و جامعه انسانى فساد آور است تا جایى که:«على بن ابىطالب(ع) مىفرمود: «الفقر الموت الأکبر»[41] فقر مرگ بزرگ است. در جاى دیگر فرمود: «لو تمثل لى الفقر لقتلته»; «اگر فقر را به صورت یک انسان مجسمى در مقابل من مجسم کنند من او را فورى مىکشم.»
به فرزندش محمد حنفیه مىفرمود: «یا بنى اًّنى أخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه فاًّن الفقر منقصْ للدین و مدهشْ للعقل داعىْ للمقت»;[42] «من از فقر تو مىترسم که هم به دینت ضربه بزند و هم به عقلت [و هم باعث دشمنى شود].»
[43]
بنابراین، اعتدال در جمعِ ثروت، تنها راهِ زندگى سعادتمندانه است تا حتى المقدور دارایى اقشار جامعه به همدیگر نزدیک شود و عدالت اجتماعىِ مورد نظر اسلام تحقّق یابد.در صورتى که همه افراد جامعه به تولید زیاد براى جامعه و برخوردارى معتدل درزندگى شخصى رو آورند نتیجه آن سرازیر شدن سرمایه جامعه به نفع محرومان ودرماندگان و در نهایت تحقق عدالت در اجتماع است.
به عبارت دیگر همه مردم در حد متوسط از ثروت و برخوردارى قرار مىگیرند. حد متوسط از ثروت در زندگى، همان است که پیامبر اسلام آن را کفاف نامیده و حد مطلوب از زندگى را معین فرمودند:«از دعاهاى معروف پیغمبر این است که مىگوید: «خدایا! به من و امّت من کفاف و عفاف عنایت فرما.»
[44] یعنى در زندگى به اندازه کافى داشته باشیم، حرص نزنیم، خودمان را نبازیم و در برابر امکانات دیگران، شخصیت خودمان را خُرد نکنیم، این حالتِ یک انسان و یا یک خانواده خوب است. بهترین موقعیت براى انسان این است که مسکن، امکانات نقل و انتقال، امکانات غذا و لباس و تحصیل و دیگر امکانات اولیه را به حد کافى داشته باشد، شغل آبرومندى هم داشته باشد که زندگىاش تأمین شود.»
[45]
بیان این مصادیق که در حقیقت شاخص تحقق عدالت در جامعه مىباشند، انسان را در ارزیابى درست جایگاه عدالت در یک جامعه یارى مىکند. اما نکتهاى که نباید آن را فراموش کرد و در سخنان آقاى هاشمى در این مقطع بحث نشده، وضعیت زندگى مسؤولان نظام اسلامى و سطح معیشت آنان است. امیرالمؤمنین(ع) در فرازى از فرمان خود به مالک اشتر مىگویند: «و اًّنما یعوز أهلها لاًّشراف أنفس الولاْ على الجمع»;[46] «مردم شهرها هنگامى تهیدست گردند که مدیران جامعه به گردآورى ثروت روى آورند.»
سیره غیرقابل خدشه حضرت در مشى عدالت گرایانه، عزل حاکمان غیرعادل و توصیه اکید به کارگزاران حکومتى خود به عدالت و انصاف، شاهد گویاى این حقیقت است که: «اًّن الله تعالى فرض على أئمْ العدل أن یقدروا أنفسهم بضعفْ الناس، کیلا یتبیغ بالفقیرفقره»;[47]
«خداوند بر امامان عدل فرض و واجب کرده است که خود را با اقشار ناتوان و محروم جامعه اندازهگیرى کنند و زندگى خود را با آنان برابر نهند، تا تنگدستى فقیر، او را به هیجان نیاورد و موجب هلاکت و نابودىاش نگردد.»
فقط در این صورت است که مىتوان به اجراى عدالت از سوى دولتیان و کارگزاران حکومت امیدوار بود.
5. میانهروى در مصرفانسان مسلمان وقتى با دورى از تنبلى و بیکارى و اجتناب از نادارى و با کار و تولید، حد متعادلى از ثروت را جمعآورى کرده باشد، اسلام اجازه مصرف بىحدوحصر و مسرفانه را به او نمىدهد. چنانکه ریاضت را نیز براى مسلمانان نمىپسندد:«در اسلام، نه ریاضت مطلوب است و نه اسراف و تبذیر. اسلام ریاضت بىحساب و بدون دلیل را به شدت محکوم کرده و مضرّ مىداند. زندگى مادى مسرفانه را هم دون شأن انسان مىداند و آن ر براى جامعه خطرى عظیم و لازم الاجتناب [شمرده است].»
[48]
لحن شماتتآمیز آیه شریفه 32، از سوره اعراف: (قل من حرم زینْ الله التى أخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیاْ الدنیا خالصْ یوم القیامْ...)«بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزىهاى پاکیزه را حرام کرده است؟!بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند، (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند; ولى) در قیامت خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.»
اساساً براى ردّ این منطق است که مؤمن بودن باید ب ریاضت همراه باشد، بلکه به عکس، اصل خلقت روزىهاى پاکیزه، براى مؤمنان وبندگان شایسته خداست. اگر ریاضت در بعضى از روایات توصیه شده، مربوط به عرصه اخلاق، با هدف ویژه براى بندگانى است کهدر طریق خودسازى براى رسیدن به قرب الهى گام نهادهاند، نه یک قانون کلى براى همهمردم. البته بشرطى که «بخورید و بیاشامید ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان رادوست نمىدارد.»
[49]
محکوم بودن ریاضت در اسلام براى این است که خداوند متعال نخواسته است بندگانش از مواهب طبیعى خلق شده محروم باشند و شماتت اسراف و تبذیر در مصرف نیز براى این است که عدالت را در جامعه مىمیراند:«جامعهاى که دو قطبى بشود فاجعه است. این حالت که زندگىِ عدهاى از مردم پایینتر از حداقل باشد و یک عده هم مسرفانه بخواهند زندگى بکنند، بدترین ومضرترین وضع ممکن براى اجتماع است. صفا و رحم را مىکشد و به جاى آن کینهتوزى و دوئیت ایجاد مىکند. برادرى را از بین مىبرد و حالتى درست مىکند که مردم مثل گوسفند و گرگ به هم نگاه مىکنند; دلهاشان با هم جور نمىشود. این وضعیت در جامعه غیراسلامى هم معقول نیست.»
[50]
اما اگر مازاد مصرف متعارف، به نفع طبقه پایین جامعه به کار گرفته شود، علاوه بر این که عدالت را در جامعه رواج مىدهد، روح برادرى و اخوت اسلامى را نیز زنده مىکند.
در اینجا نیز مصرف در مخارج حکومت و در زندگى مسؤولان حکومتى باید مورد توجه جدى قرار گیرد. در حکومتى که مصرف بیت المال در نزد برخى از امانتداران مردم، حساب و کتاب ندارد، هزینه افتتاح بعضى از طرحها میلیاردى مىشود. سفرههاى رنگین آن، چشم هر بیننده را خیره مىکند، چگونه مىتوان به تحقق عدالت واقعى امیدوار بود؟! نامه حضرت امیر7 به یکى از عاملان حکومتِ خود، نشان دهنده این واقعیت است که تا حسابرسى قاطعانه در این امر از سوى حکومت و دلسوزانِ حق مردم که کم هم نیستند، اعمال نشود، این گونه اجحافها و مصرفهاى بىرویه در حکومت سامان نمىیابد:
«به من گزارش دادهاند، خیانت در اموال نموده، محصول و میوه زمینهاى آباد ر برداشت کرده، آنچه را توانسته، متصرف شده و آنچه در اختیار بوده، خوردهاى، «فارفع اًّلىَّ حسابک» بى درنگ صورت دارایى و محاسبه اموالت را برایم بفرست و بدان که حساب خداوند، عظیمتر از حساب مردم است.»
[51]
6. انواع مالکیت در اسلامیکى از مبانىِ مهم عدالتِ اقتصادى در اسلام، مسأله مالکیت و چگونگى تصرف در آن است. در این زمینه هم نظام اقتصادى اسلام با نظامهاى دیگر متفاوت است و آثار مترتب بر آن هم متفاوت خواهد بود. مالکیت در اسلام را مىتوان به مالکیت خدا، مالکیت انسان و مالکیت جامعه تقسیم کرد:
اول: مالکیت خدا«یکى از چیزهایى که محرز و قطعى است و کسى نمىتواند با دید اسلامى، آن ر نفى کند، این است که تمام جهان، از جمله انسان و عمل انسان، مِلک خداست و مالکیت واقعى هم اینجاست، هم مُلک خداست و هم مِلک خدا; یعنى خداوند، هم مالک است و هم مَلِک و ملیک... موجودات، غیر از خدا، منهاى خدا، هیچاند وارتباطشان با خدا، با یک تنزّلى، ارتباط سایه و صاحب سایه است. خداوند آن چنان مالک مخلوقات و موجودات است که اگر نخواهد هیچ چیز نیست و اگر بخواهد همه چیز هست.»
[52]
مهمترین مسأله در اینجا این است که چه کسانى و با چه مجوّزى حق تصرف در ملک خداوند متعال را دارند به اعتقاد آقاى هاشمى رفسنجانى:«انبیا، ائمه و حکومتهاى مشروع بشرى اسلامى، جانشین خداوند در اعمال حق مالکیت خدا هستند; یعنى همان مالکیت در طول، که ما نسبت به خداوند داشتیم، در مالکیتمان نسبت به رهبرى جامعه و ولایت فقیه و حکومت مشروع هم، در بعضى از جاها چنین حالتى را داریم که آنها وقتى مصالح جامعه اقتضا بکند و شرایط فرد و جامعه ایجاب بکند، مىتوانند تصرفهایى از بالاى سر در محصول کار خودِ ما بکنند.»
[53]
مسأله مالکیت مطلق خداوند متعال بر مخلوقات، یکى از مبانى محکم اعتقادى مسلمانان است; بگونهاى که عدم اعتقاد به آن، شخص را از جرگه مسلمانى بیرون مىبرد و مسأله تصرف حکومت مشروع در اِعمال حق مالکیت خداوند نیز از اصول اعتقادى شیعه است که به صورت اصولى مورد اتفاق فقها مىباشد. اگر چه در فروع آن اختلاف نظریههایى وجود دارد. حضرت امام نیز این مبنا را در کتاب ولایت فقیه و دیگر آثار خود تبیین کردهاند. در خصوص تصرفات مالى حاکم، روایات عدیدهاى از ائمه: به ما رسیده است; از جمله امام صادق(ع) مىفرماید: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَض اللهُ طاعَتَنا، لَنا اْلأَنفال و لَنا صَفْوُ الْمالِ».[54] در روایت دیگرى پس از بیان معناى انفال مىفرماید: «فهو لرسول اللّه9 و هو للاًّمام من بعده یضعه حیث یشأ»;[55] و این حق، یکى ازاهرمهاى مؤثر حکومت اسلامى در تحقق عدالت در جامعهمىباشد.
با این حال، نقش حکومت در تعدیلِ ثروتِ جامعه و اجراى عدالت، نمایان مىشود: «حکومت مشروع اسلامى و الهى، در اِعمال اراده خدا در طبیعت، نماینده خداست تا نظارت داشته باشد در اموالى که خداوند به حکم (وَ الأرضَ وَضَعَها لِلأَنامِ)[56] به این جامعه داده است.»
[57]
دوم: مالکیت انسان«اما مالکیت انسان این طور نیست. مالکیت ما نسبت به چیزهایى که خارج از وجود ماست، قراردادى و اعتبارى است; یعنى شما اگر مالک خانهاى هستید، . رابطه]و وضع کردهاند[طبق قرارى است که شرع یا حکومت یا یک جمع دیگرى گذاشتهاند واقعى بین شما و خانهتان، لباستان و دیگر مایملکتان وجود ندارد. این، اعتبار و فرضى است که طبق قرار گذاشتهاند و مىتواند به هم بخورد; مثلاً اگر کسى مرتد شد، خود به خود آن قرار داد به هم مىخورد و رابطه قطع مىشود یا به محض اینکه کسى مرد، رابطه قطع است و مال به دیگرى منتقل مىشود و یا با هبه، یا بیع از انسان جدا مىگردد.
وقتى مىگوییم «قرار داد» است; یعنى رابطه واقعى در متن خلقت، بین اموال و انسان نیست. بنابراین، مالکیت انسان واقعى نخواهد بود، بلکه حق اولویت در تصرّف و منع دیگران است.»
[58] بنابراین، «چنین نیست که در متملّکات خود، فعال مایشأ باشیم. ما مىتوانیم استفاده کنیم، نگه داریم و دیگران را از تصرف منع کنیم; چرا که دیگران حق ندارند به مال کسى تجاوز کنند و اگر تجاوز کردند، غاصباند.»
[59]
این منطق، علاوه بر این که اصل مالکیت انسان و تثبیت آن را به رسمیت مىشناسد، در عین حال، مصرف بىرویه و به کارگیرى سرمایههاى خدادادى در جهت خلاف مصلحت شخص و جامعه را نیز گوشزد مىکند و این بدین معنا است که حکومت مشروع با حق هدایتى که در اقتصاد دارد، مىتواند سرمایههاى مردم را در مسیر مصالح جامعه، که همان تحقّق عدالت است، هدایت نماید.
سوم: مالکیت جامعهمالکیت انسان در اسلام، به سه گونه تصویر شده است:
[60] «مالکیت شخصى»، «مالکیت عمومى» و «مالکیت حکومت». به عنوان مثال در نگاه فقهاى شیعه اگر کفار منطقهاى بدون جنگ مسلمان شوند، زمینهاى آنان متعلق به خودشان خواهد بود (للمالک). اما اگر سرزمینشان با قهر و غلبه فتح گردد، زمینهاى موات از آن حاکم (للاًّمام) و زمینهاى آبادشان براى همه مسلمانان خواهد بود (للمسلمین).صاحب جواهر در تعریف مالکیت جامعه مىنویسد:«کلّ أرضً فتحت عنوْ و المراد هنا القهر و الغلبْ بالسیف و کانت محیاْ حال الفتح فهى للمسلمین قاطبْ، الحاضرین و الغائبین و المتجدّدین بولادْ و غیرها و الغانمون فى الجمله لا اختصاص لأحد منهم بشى منها».
[61]
«همه زمین هایى که با قهر و غلبه و با شمشیر فتح شوند و در زمان فتح آباد باشند، براى همه مسلمانان; اعم از حاضر و غایب و آیندگان و از جمله خود فتحکنندگان است. البته هر کدام از آنان سهم اختصاصى در آن ندارند (بلکه مال مشترک آناناست).»
لذا همه مردم; از نسل حاضر تا نسلهاى آینده، در آن شریک هستند و منافع آن از سوى دولت اسلامى در مصالح عمومى مصرف خواهد شد. تفاوت این نوع مالکیت با مالکیت دولت در این است که اگر چه دولت اسلامى به نمایندگى از مردم اختیار مصرف آن را دارد ام به هیچ عنوان حق تصرف مالکانه در آن را ندارد:«وَ کیفَ کان فلا خلاف و لا اشکال فى أنّه لا یملکها المتصرّف بها على الخصوص و ل یصح له بیعها و لا هبتها و لا وقفها و لاغیر ذلک من التّصرفات الموقوفْ على الملک».
[62]
«به هر حال، بدون تردید تصرف کننده این نوع از زمین، حق تملک آن را ندارد; چنانکه صحیح نیست آن را بفروشد یا ببخشد یا وقف کند و نه به گونههاى دیگر تصرف.»
چنانکه دانسته شد، برخلاف دیدگاه سوسیالیستها در مالکیت عمومى، که آن ر «مالکیت اشتراکى» مىدانند; مالکیت عامه مردم در این اموال، به این معنا نیست که تکتک مردم در آن حق تصرّف شخصى دارند و مىتوانند سهم خود را جدا نمایند و یا پس از مرگ به ارث بگذارند، بلکه بدین معنا است که این اموال مانند مساجد و یا موقوفات، براى همه جامعه در نظر گرفته شده است. در حقیقت مىتوان گفت اهرم نیرومندى «از آنِ ملت»، «براىِ ملت» است تا شکافهاى طبقاتى را پر کند.
7. کار، پایه ارزش در اقتصاد[63]یکى از پرسشهاى مهم در مورد «مالکیت» این است که عامل مالکیت چیست و انسان از چه راهى مالک مىشود؟ در این زمینه، نظامهاى مختلف اقتصادى، نظریههاى متفاوتى دارند. اما به اعتقاد آقاى هاشمى، ریشه اصلى تملّک در اسلام، کار است:«بنده الاَّن، اگر مالک این عبا هستم، اگر شما مالک یک قطعه زمین و یا چیزهاى دیگرى هستید، ممکن است این چیزها با هبه یا ارث - مثلاً - به من و شما رسیده باشد. اما آن کسى که در اصل، اینها را تملّک کرده و از طبیعت گرفته و اختصاص به خودش داده، با «کار» این را تصرف کرده است. به اندازهاى که روى طبیعت کار مىشود و مواد عالم به دست انسان تسخیر مىگردد، انسان هم در طبیعت حق پید مىکند.»
[64]
به عبارت دیگر:«چون اساس متملکاتِ طبیعت را خداوند، که مالک حقیقى است، در طبیعت قرار داده و همه مردم و همه مخلوقات هم در این جهان در رابطهاى مساوى زندگى مىکنند، آن کسى مىتواند در استفاده از مخلوقات خدا و موجودات عالم از حق تقدم برخوردار باشد که خودش - با کار خویش - تقدّمى را ایجاد کرده باشد.»
[65]
معناى این اصل در تحقق عدالت این است که سرمایه هر کس براى خودش محترم است و کسى حق ندارد به بهانه رفع محرومیت، سرمایه مردم را مورد تهدید قرار داده، از آن بهرهبردارى غاصبانه کند. با همه اهتمامى که اسلام براى «عدالت» دارد، اما اجازه نمىدهد براى جبران محرومیتِ یک عده، از کار و تلاش عدهاى دیگر سأ استفاده شود.
از این رو، استثمار به معناى اینکه انسان ثمره کار دیگرى را به ناحق از آنِ خود کند، در اسلام محکوم و ناپسند است:
«بى تردید، استثمار، بدین معنا که دیگرى کار بکند و ما ثمره کار او را به ناحق بگیریم، از کارهاى بسیار بد و از محرّمات بسیار زشت است. در قرآن کریم آیات فراوانى داریم که نشان مىدهد حاصل کارِ انسان از آنِ اوست: (وَ أنْ لَیْس لِلاًِّْنسانِ اًّلاّ ما سَعى) [66] «[و اینکه: از آنِ انسان نیست مگر آنچه تلاش مىکند.].»
[67]
بنابراین مىتوان گفت براى برقرارى عدالت در جامعه، اصل اوّلى این است که هر کس ب تکیه به توان خدادادى، با کار و تلاش، زندگى ِ خود را تأمین کند و منتظر محصول کار دیگران نباشد و کسى هم به بهانه رفع فقر و محرومیت حق تعرّض به حاصل کار دیگران را ندارد.
8. اختلاف انسانها، موهبتى الهىگاهى تصوّر مىشود که عدالت، به مساوات و بهرهبردارى همگونِ انسانها از امکانات مادّى است و در این نگاه، مسأله اختلاف طبیعى انسانها در استعداد و تلاش و شرایط محیطى نادیده انگاشته مىشود. در حالى که: مبتنى است بر فلسفه]این[«انسانها مساوى و از هر جهت مثل هم نیستند که آفرینش و نیاز حرکت انسان در جهان... این است که انسانها با هم اختلاف دارند و این امر از نشانههاى قدرت الهى است: (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَاخْتِلافُ ألسِنَتِکُم و ألوانکم...)[68] از نشانههاى شگفت خلقت، آفرینش آسمانها وزمین و اختلاف زبانها و رنگهاست].»
[69]
بنابراین، روشن شد که انسانها مختلفاند. وقتى که انسانها در میدان برداشت واستفاده از طبیعت وارد شوند، ضریب اختلاف خیلى بالا مىرود; چون خودِ طبیعت هم مختلف است... تصادفات روزگار، کسالتها، مرضها، جنگها، درگیرىها، رذالتها و دیگر موانع را هم که اضافه کنید، ضریب اختلافات به توان چند بالا مىرود و تفاوت انسانها در برداشت از طبیعت منعکس مىشود.»
[70]
با این مبنا تز «مساوات» در عدالت، مردود شمرده مىشود. عدهاى گمان کردهاند عدالت آن است که سرمایه ملّى و حتى حاصل کار دیگران به صورت مساوى میان افراد جامعه تقسیم گردد. اما در نگاه اسلامى عدالت آن است که حق هر صاحب حقى بدون کم و کاست به او داده شود. البته با همین نگاه، فقرا و محرومان جامعه حقى در ثروت طبقه برخوردار دارند که اسلام راهکارهاى قانونى آن را تحت عناوینى مانند «زکات» «خمس»، «صدقات» و «مالیات» مشخص کرده است، اما در عین حال، اصل اختلاف در استعداد، توان، شرایط و در نهایت برخوردارى را نیز به رسمیت شناخته است.
البته براى تحقق عدالت، این اختلافات طبیعى نیز به کنترل نیاز دارد که در راهکارهاى اجرایىِ اسلام براى تحقق عدالت پیشبینى شده است.
9. حبّ ذات، محرّک اقتصادهمه موجودات زنده، به طور فطرى خود خواهاند و داراى حبّ ذات، اما انسان بیش از هر موجود زنده دیگرى داراى این غریزه طبیعى است:«بر این اساس، مسأله خودخواهى و انگیزه سودِ شخصى و جلب منفعت و دفع ضرر از خود، چیزى نیست که در روند اقتصاد و در جریان تولید و توزیع بشود از آن صرف نظر کرد. خودخواهى از نظر اسلام محکوم نیست، چیزى است که خد قرار داده و باید باشد، ولى به شکلى کنترل شده.»
[71]
و بر همین اساس، خداوند در نظام احسن خود، راه هدایت و کنترل این غریزه را نیز براى برقرارى تعادل و عدالت معین کرده است:«اسلام، باتوجه به روحِ خودخواهى انسان و باتوجه به بىپایانطلبى انسان، آن خودخواهى را در مسیر صحیحى قرار مىدهد و افق زندگى را به انسان نشان مىدهد، زندگى مادى، زندگى اخروى و بهشت و جهنّم طورى انسان را مىسازد در درون انسانها به عامل که همان خودخواهى، [خودکار] به طور اتوماتیک توزیع ثروت تبدیل مىشود. این سازندگى، به جایى مىرسد که همین انسان، که بیش از همه چیز و همه کس به خودش علاقه دارد، جانش را کف دستش مىگذارد و در راه دیگران به استقبال شهادت مىرود و قبل از جان، مالش رامىدهد!»
[72]
«مارکسیسم و طرفداران مکتب مارکس، یک راه حل انتخاب کردند که نتوانستند موفق بشوند. آنها آمدند و به طور کلّى خواستند انگیزه فردى را در بخش اقتصاد از انسان بگیرند... در دنیاى سرمایهدارى هم، این گرگها این کفتار درنده را، این نفس سیر نشدنى انسان را آزاد گذاشتند که تا هر جا مىخواهد پیش برود و نتیجهاش اینشده است که راکفلرها در کنار سیاههاى بدبختى که درزیر این آسمان هیچ چیز ندارند، در کنار هم در شهرىمثل نیویورک زندگى مىکنند. آن هم به آن بلا مبتل شده است.»
[73]
اما اسلام که دین فطرت و واقعیت است:«اولاً ضرورت این حس خودخواهى را مىداند; چون صاحب دین، این حس را آفریده، فقط بحث این بوده که چگونه کنترل بکند. کنترل هم خیلى جالب است; قسمتى با قوانین و مقررات کیفرهاست - که خیلى کم است - و قسمت اساسىاش در بحث تربیتى و توجه دادن انسان به واقعیتها است... به انسان مىگوید که خودخواهى درست، اما این خودخواهى مسیر صحیحش این است که انسان خودش را در خدا و حق محو بکند!»
[74]
با این اعتقاد، انسانهاى ثروتمند، خودبهخود و بدون هیچ اجبارى، فقط براى رضایت الهى و تأمین آخرتشان دست به انفاق مىزنند و از محرومان جامعه دستگیرى مىکنند و با این اصل، عدالت اقتصادى اسلامى، سرعت فوقالعادهاى مىیابد. به عبارت دیگر غریزهاى که ذاتاً مىتواند یک «تهدید» براى عدالت باشد به یک «فرصت» ویژه براى تحقق عدالت تبدیل شده است.
10. ظرفیت طبیعت براى بهرهورى همه انسانهایکى از پرسشها در اجراى عدالت و بهرهمندى همه انسانها از امکانات خدادادى، این است که: آیا مواد زمین و امکاناتِ تغذیه و رفاه انسان، به اندازهاى هست که همه نیازهاى انسانهاى روى زمین را تأمین کند؟ ممکن است گروهى براى توجیه ناعدالتىهاى خود، این گونه تبلیغ کنند که ظرفیت زمین محدود و مواد طبیعت براى همه انسانها کافى نیست اما:
«از نظر اسلام، این حرف قابل قبول نیست. ما با آیات فراوانى از قرآن مىفهمیم که مطلب این طور نیست. قرآن مىگوید: (و آتاکُمْ مِن کلّ ما سَأَلْتُموه...)[75]
[و از هر آنچه که خواستتان اقتضا کند به شما داده مىشود.] یعنى هر چه در شما نیاز آفریدهایم، جواب این نیاز را هم براى شما دادهایم.»
[76]
کشور ما نیز از این قاعده مستثنى نیست بلکه ایران در مقایسه با کشورهاى همجوار، و حتى نسبت به بسیارى از کشورهاى دیگر، از جهت منابع خدادادى و شرایط جغرافیایى و نیز از جهت نیروى انسانى و استعداد کار، در حد قابل قبولى قرار دارد که مىتواند بسترهاى مناسب براى یک اقتصاد عدالت محور را فراهم آورد.
ب) راهکارهاى اجرایىباتکیه به مبانىاى که گذشت، اسلام در صدد است جامعهاى برخوردار از مواهب خدادادى، با ثروت و مصرفى همسان، براى همه اقشار جامعه و به دور از استثمار و بهرهکشى ظالمانه و در یک کلمه جامعهاى عادلانه را براى بشریت تأمین کند، اما پرسش این است که: با چه راهکارهایى چنین جامعهاى دست یافتنى خواهد بود و راههاى کنترلى اسلام براى تعادل اقتصادى جامعه چیست؟ اصل پذیرش مالکیت دولتى در کنار مالکیت آزاد و تعاونى در نظام اقتصادى اسلام، نشان آن دارد که اسلام اقتصاد رها شده را چاره کار نمىداند، بلکه در عین پذیرش سازوکار طبیعى عملیات اقتصادى، کنترل و هدایت دولت را نیز اهرم مهار کننده اشتهاى سیرىناپذیر انسان در امور اقتصادى دانسته است; چرا که: «اگر انسان و جامعه بشریت را به حال خود واگذاریم، هدایت نکنیم و با قانون، با تربیت یا کیفر کنترل نکنیم، جامعه انسانى به دو قطب تبدیل مىشود: اقلیتى مرفه و زورگو و مستثمر و اکثریتى محروم و فقیر. اگر کنترل نباشد. این حرکت طبیعى انسان است و اسلام خواسته که این کنترل را ایجاد کند.»
[77]
لذا اسلام براى برقرارى عدالت، تمامى گذرگاههاى ممکن براى پیدایش تبعیض، زورگویى و تجاوز را شناسایى کرده و نظام کنترلى خود را بر آن حاکم ساخته است:«شما اگر زندگى ثروتمندان و مترفینِ دنیا را مطالعه کنید، مىبینید که منشأش یکى از این طرق است: یا بىحساب از منابع زمین برده و غارت کردهاند یا در تبدیل کیفیت منابع و یا در و مواد، با نظام غیر صحیح عمل کردهاند[تولید] و یا بخش خدمات و تجارت و «توزیع»، طرق ناعادلانهاى به کار گرفتهاند.»
[78]
بنابراین«فقه شیعه، برداشت از زمین و منابع طبیعت را، که اولین قدم تحصیل ثروت است، محدود کرده است; یعنى اشیاى قابل تملّک در فقه شیعه محدود است. قدم دوم; یعنى خط بزرگِ اصولى بعدى این است که طرق برداشت از طبیعت هم محدود است. خود برداشت محدود است و طرق تحصیل ثروت، هم در بخش حیازت، هم دربخش تولید و هم در بخش توزیع و خدمات محدود است و در واقع بسیارى از طرقى که امروز در دنیا پولساز است، حرام است. در خط سوم بعد از این دو محدودیت، جریانِ دیگرى شروع مىشود که پس گرفتن از همین مال مشروع است; یعنى یک خط جذب مال داریم، دوباره یک خطى شروع مىشود - خط انفال، مالیاتها، حقوق واجب و انفاقات - که نقش آن برگرداندن مال است...
آخرین خط - که بسیار مهم است - خط محدودیت مصرف است... که آزاد نیست، اسراف، مصرف در حرام، تجمل بىمورد...»
[79]
از اینرو، مىتوان راهکارهاى اجرایىِ عدالتِ اقتصادى در اسلام از نگاه آقاى هاشمى رفسنجانى را در سه حوزه; «تحدید ثروت»، «بازگشت سرمایه» و «کنترل مصرف» سامان داد:
یک: تحدید ثروتدر نگاه اسلامى، انسان تنها «کلمه»اى از «کلمات آفرینش» است که آزاد، خلاّق، مسؤول و داراى قدرتِ تصمیم آفریده شده است. یکى از عرصههاى آزادى انسان، حوزه اقتصاد است
[80] که شخص مىتواند به صورت مشروع کسب ثروت کرده و آن را در مسیر رفاه خود و خانوادهاش به کار گیرد. به همین منظور بخش خصوصى در اقتصاد اسلامى به رسمیت شناخته شده و ثبات مالکیت و سرمایه مورد تأکید قرار گرفته است. اما این امر بدین معن نیست که اهرمهاى کنترلى اسلام غریزه فزونطلب انسان را مهار نکند. به همین خاطر در نظام اقتصادى اسلام راههایى براى تحدید و کنترل ثروت پیشبینى شده است:
1. حکومت اسلامى و انفالیکى از منابع مهم ثروت در جامعه، انفال است. وضعیت انفال یا همان منابع دست نخورده زمین، در قانون اساسىِ جمهورى اسلامى ایران - که به دست جمع فراوانى از فقهاى شیعه تنظیم شده - این گونه تبیین شده است:«انفال و ثروتهاى عمومى; از قبیل زمینهاى موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهاى عمومى، کوهها، درّهها، جنگلها، نیزارها، بیشههاى طبیعى، مراتعى که حریم نیست، ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک و اموال عمومى که از غاصبین مسترد مىشود، در اختیار حکومت اسلامى است تا بر طبق مصالح عامّه نسبت به آنها عمل نماید. تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معین مىکند.»
[81]
و این بدین معنا است که:در اختیار حکومت اسلامى است که تصمیم]انفال[«از نظر اسلام و فقه تشیّع ما... مىگیرد چگونه از اینها استفاده شود.»
[82]
روایات فراوانى بر این نکته صراحت دارند که انفال و ملحقات آن «فهو لرسول الله(ص) و هو للاًّمام من بعده یضعه حیث یشأ[83]; انفال براى رسول الله و هر حاکم بعد از اوست ت بگونهاى که مصلحت مىداند خرج کند.» و برخى از این روایات نیز به روشنى حق تصرف مردم در آن را بکلى نفى کردهاند: «کُلُّها لِلاًِّمامِ وَ لَیْسَ لِلنّاسِ فِیها شَیْئٌ»[84]
بنابراین دولت اسلامى با این اهرم قوىِ اقتصادى مىتواند هم نشاط و انگیزههاى شخصى در بخش خصوصى را تقویت و آنها را در سامان دادن اقتصاد جامعه فعال نماید و هم جلوى تکاثر، استثمار و تبعیضاتِ کشنده را بگیرد:«ولایت حکومت اسلامى، مشکلگشاى بسیارى از مشکلات است، آن هم با حکم اولیه، نه حکم ثانویه. خود ولایت از والاترین [و برترین] احکام است. در مراحلى که تزاحم و تداخل با آزادى دیگران پیش مىآید، باید رفت به سراغ ولایت دولت و قیمومت ولى فقیه و بدین طریق، جلوى این تزاحمها و تداخله را گرفت و هر کسى را، در حدّ خودش، با اکراه و اجبار محدود کرد.»
[85]
البته:«وقتى ما، دم از آزادى و کنترل مىزنیم، در جمع این دو مقوله به این معنا مىرسیم که دولت اسلامى، با مراعات جهات مختلف اقتصادى و با عنایت به وضع محرومان، طبقه اهل کار، دارندگان سرمایه و امکانات، و با توجه به مصالح کلّى کشور، یا باید منابع را خودش استخراج کند و یا در اختیار کسانى قرار دهد که استخراج نمایند.»
[86]
و دولت هم نباید وضعیتى فراهم آورد که مردم وابسته و جیرهخوار او باشند و از خلاقیت و تکامل باز بمانند:«اسلام نمىخواهد مردم مثل فنر کار کنند، نمىخواهد مردم کارکن دولت باشند. نمىخواهد زندگى مردم - مثل محیط مارکسیستها - زندگى قالبى باشد. نمىخواهد مردم با کوپن و جیره زندگى کنند. مىخواهد مردم آزاد باشند. کار مشروع کنند. آن مقدار که زندگى و امکاناتشان اجازه مىدهد، آزاد بخرند، آزاد بخورند و آزاد نگه دارند. دولت هم باید مواظب باشد که به حدود و حقوق و آزادى دیگران تجاوز نشود.»
[87]
نکته ظریفى که هم از روایات قابل استنباط است و هم در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به آن اشاره شده این است که اساساً اموال دولتى یا انفال «در اختیار حکومت اسلامى» است و این امر به معناى تصدّى مستقیم دولت در این امور نیست، بلکه سیاستهاى دولت باید بگونهاى باشد که بتواند از راه این اهرم، اقتصاد عدالت محور را در درون فعالیتهاى آزاد اقتصادى ایجاد کند.
2. تولید و نظارت دولتیکى از گذرگاههاى انحراف اقتصادى، مرحله تولید است. مقصود از تولید در اینجا تغییر کیفیت کالا و ایجاد ارزش جدید است. انسان با بسیارى از حیوانات این تفاوت را دارد که آنه معاش خود را از طبیعت، به صورت آماده دریافت مىکنند و خود قادر به تولید غذا نیستند; یعنى لزومى ندارد که مقدارى کار روى مواد طبیعى انجام دهند تا آماده شود و هم قادر به انجام چنین کارهایى نیستند; ولى انسان از سویى ناگزیر است که غالب وسایل معاش خود ر با کار آماده کند و هم استعداد چنین کارهایى در او هست.
[88] اما در جریان تولید، عوامل چندى سهیم مىباشند. سرمایه، کار، فنّ، محیط، امنیت و... که در جریان تولید دخالت دارند. از دیدگاه اسلام باید سهم هر بخش مشخص و به آن تعلق گیرد. در این صورت از استثمار جلوگیرى شده و مسیر عدالت هموار خواهد شد:«اگر مزد، سطح مزد، شرایط کار، انتخاب کار، حدود سود سرمایه، حدود سود فن، حدود سود مواد خام، حدود محیط و بازار و امنیت - که دولت برایش مالیات مىبندد - و خدمات دولت تعیین شود، ما مىتوانیم در کارخانه و در امر تولید، شرایطى به وجود آوریم که استثمار نباشد.»
[89]
و این امر هم در اختیار حکومت اسلامى است و حکومت مىتواند از طریق سهم عمومى، عدالت اجتماعى را گسترش دهد:«در مرحله تولید، که مهمترین مرحله تجمّع ثروت است، نظارت کامل اسلامى بر تولید است تا سهم کسى ضایع نشود. دولت با مالیاتها، حقّ جامعه را مىگیرد.
صاحب سرمایه و مدیر، حق مدیریت و سرمایه را مىگیرند. کارگر هم حق خودش را مىگیرد و تقسیم ارزش اضافىِ تولید، عادلانه است.»
[90]
مهمترین ابزارى که در جریان تولید به نفع عدالتگرایى وجود دارد، سهم اجتماع در آن است که از طریق دولت براى مصالح عمومى به کار گرفته مىشود. استاد شهید مطهرى در رابطه با حق اجتماع در تلاش انسانى مىگویند:«او مخلوقى است اجتماعى; اجتماع در نیروى علمى و دماغى و بدنى او، که آن محصول را به وجود آورده سهیم است. او در قواى جسمى و روحى خود مدیون اجتماع است. آن قوا و نیروها تنها مال خود او نیست. اجتماع در خود آنها ذىحق است، علىهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذىحق است.» احکام است.
[91]
لذا اگر در مرحله تولید کنترلى صورت مىگیرد یا از راههاى مالیاتها حق طبقات محروم گرفته مىشود، نه از اموال تولیدگر، بلکه از اموال خود جامعه مىباشد.
3. مهار مبادلاتپس از تحصیل ثروت و کسب درآمد از طریق بهرهبردارى از طبیعت یا تولید از راه تغییر کیفیت، نوبت به مبادله کالا مىرسد. روشن است که هر انسانى نمىتواند تمامى محصول تولید خود را به تنهایى مصرف کند و از سویى هر کس نمىتواند همه نیازهاى شخصى خود را تولید کند; لذا ناچار است با مبادله محصولات و تجارت، نیازهاى خود را برطرف کند.
مرحله مبادله، به خاطر ویژگىهایى که دارد، لغزندهترین مراحل اقتصادى از جهت انحراف از مسیر انصاف بشمار مىرود. این مرحله، اولاً، هزینه کمترى دارد ثانیاً، مشکلات تولید ر ندارد. ثالثاً، نیاز به استعداد و توانایى فوقالعاده ندارد رابعاً، گاهى از سود سرشار برخوردار است لذا مىتواند براى هر کس وسوسهانگیز باشد. بنابراین مىتواند یکى از مواضع انحراف از تعادل اجتماعى جامعه باشد:«جمع ثروت، تنها با تولید نیست. در مرحله مبادله است که انسان ثروت زیادى مىاندوزد و در مرحله مبادله است که انسانهایى لخت مىشوند و اموالشان به غارت مىرود. از سوى دیگر، تجارت و توزیع و نظارت بر معاملات است که مىتواند عدالت واقعى را تأمین کند. اگر دولت انفال را عادلانه تقسیم کند و اگر ارزش افزوده - با نظارت دولت - عادلانه بین عوامل تولید تقسیم شود، ولى در مبادله، دست دزدها و غارتگرها و محتکرها و گرانفروشها و غِشْ کنندگان در معامله و انحصارگرها باز باشد، همه آن مراحل عدالت نابود مىشود و هر چه که رشته شده، باز پنبه مىشود.»
[92]
در این مرحله، اسلام براى تحقق عدالت، انواع کسب و درآمد را ارزشگذارى کرده و از این میان درآمدهایى که مىتواند عدالت اقتصادى را مخدوش نماید، حرام کرده است که در فقه با نام «مکاسب محرّمه» شهرت دارد. برنامه اقتصادى اسلام این است که جلوى حرکتهاى ظالمانه و تجاوز به حقوق دیگران را در مبادلات و معاملات; همچون مرحله کسب ثروت و تولید، بگیرد; چرا که اگر معاملات عادلانه انجام پذیرد، بخش عظیمى از تکاثرها و تراکمهاى ثروت و تجاوز به حقوق محرومان از بین مىرود:«مکاسب محرمه بر دو - سه نوع است; بعضى تجاوز به حق فرد است، بعضى تجاوز به حق جامعه است و بعضى، هم تجاوز به حق فرد است و هم جامعه و به مقدار تفاوتى که در حدّ تجاوز و اغتصاب اموال مردم وجود دارد، گناه و عقاب و شدت عمل، متفاوت است; مثلاً احتکار، ربا، قمار، غِش در معامله، غَرر، کارهاى حرام، فروختن اشیاى حرام، فروختن آلات خاص لهو و لعب، فروختن شراب، فروختن انگور براى شراب، فروختن سلاح به دشمن و چیزهاى دیگر»
[93] ، «اما ضامن اجرایى اسلام چیست که این مقررات را پیاده کند؟ اسلام سه ضامن اصولى دارد: یکى سازندگى وتربیت است، دیگرى اِعمال حقوق دولت است، ودیگرى کیفر دادن به متخلّف است.»
[94]اساساً منطق اسلام در برخورد با تخلفات، منطق تدریج است. در قدم اول سعى کرده است انسانها را از عواقب سأ حرام خوارى آگاهکرده، از این عمل زشت و بد عاقبت برحذر دارد; چنانکه پیامبر اسلام مىفرماید: «کلّ لحمً نَبَتَ من حرامً فالنّارُ أولى بِهِ»; «هر مقدار از گوشت بدن انسان، که از راه حرام بروید، به آتش جهنم سزاوارتر است.»
[95]
در جاى دیگر مىفرماید: «اًِّنَّ لِلّه مَلَکٌ یُنادى على بیتِ المقدسِ کُلَّ لیلًْ مَنْ أکَلَ حَراماً لَمْ یَقبَل مِنْهُ صرفاً وَ لا عَدْلاً»; «خداوند متعال مَلَکى را بر روى بیت المقدس مأمور کرده که هر شب فریاد بر مىآورد: کسى که حرامخوارى مىکند هیچ کار خیرى از او پذیرفته نمىشود.»
[96]
تازه پس از این مرحله است که اگر انسان متنبّه نشده و دست به حرامخوارى بزند، قدم بعدى را برداشته، ضمن دریافت حقوق اجتماع از متخلّف او را مجازات مىکند. این اصل اسلامى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران این گونه تجلّى یافته است:«دولت موظف است ثروتهاى ناشى از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، س استفاده از موقوفات، سأ استفاده از مقاطعه کارىها و معاملات دولتى، فروش زمینهاى موات و مباحات اصلى، دایر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت معلوم نبودن او به بیتالمال بدهد. این حکم باید با رسیدگى وتحقیق و ثبوت شرعى به وسیله دولت اجرا شود.»
[97]
دو: بازگشت سرمایهاسلام علاوه بر اینکه بر تحصیل ثروت، تولید و درآمدهاى غیرمشروع مهار عدالت زدهاست، براى تعادل بیشتر جامعه و تحقّق عدالت اجتماعى، سیاست تعدیل ثروتهاى مشروع را نیز در پیش گرفته است:بخشى از آن[«چیزهاى زیادى در اسلام هست که فرد بعد از تحصیل مال مشروع، دوباره به جامعه بر مىگرداند و این چیزها براى تعدیل ثروت، پر کردن] ر و پر کردن کانال بین]به همدیگر[خلأها، نزدیک کردن قشر مترف و مستضعف غنى و فقیر به وجود آمده است. قسمتى از آن، مالیاتهاى مشخص شده و قطعى در اسلام است و قسمت دیگر آن، مالیاتهاى سیال است که مىتواند در شرایط مختلف، نسبتهاى گوناگونى به خود بگیرد; هر درصدى که حکومت و ولىّ امر مصلحت بداند. قسمتى از آن هم مالیاتهایى است که مقطعى است و در زمانها و شرایط خاص به صورت کفّاره و دیه و امثال اینها گرفته مىشود، اما اینها هر کدام اسم و احکام خاصى دارد; بخشى از آن، انفاقات مستحبى است که به نظر من وقتى وارد آن میدان شوید مىبینید اسلام چه برنامه و طرح جالبى دارد براى برگرداندن اموالى که از راه شرعى به دست آمده است، تا آن اموال به مصارف عمومى جامعه برسد.»
[98]
1. مالیاتهاى ثابتیکى از مالیاتهاى ثابت اسلام براى تأمین جامعه، خمس است:«خمس به طور کلى از ضروریات اسلام است; یعنى وجود خمس در احکام مالى اسلام آن چنان واضح است که هیچ کس نمىتواند منکر آن باشد و اگر انکار کند، ب موازین فقهى کافر است.»
«این خمس یک حالت عبادى - اقتصادى دارد، رقم بزرگى هم هست که هر چه کشور توسعه یابد، این بودجه به تناسب رشد پساندازها و درآمدها، بالا مىرود.
موضوع عادلانهاى هم هست; یعنى آنهایى که خمس مىدهند هیچ کمبودى در زندگیشان احساس نمىکنند.»
[99]
زکات نیز یکى دیگر از مالیاتهاى ثابت است که نقش عمدهترى در جوامع اسلامى ایف کرده است:«در زمان پیامبر اکرم9 و على بن ابى طالب7 زکات مهمترین منبع رایج اداره امور عامه کشور بوده است. براى اینکه به اهمیت زکات توجه بفرمایید، عرض کنم که در قرآن کریم حدود 150 آیه با تعبیرات مختلف، به این مالیات اشارهدارد.»
[100]
زکات فطره و انواع کفارات، از دیگر سیاستهاى مالى ثابت هستند که عمده مصارف آنها، فقرا و طبقه محروم جامعه هستند که به دست خودِ مردم یا حکومت مشروع، به مصلحت و رفاه آنان خرج مىشود و مىتواند تأثیر بسزایى در عدالت اجتماعى داشته باشد; چنانکه انفاقات مستحبى اسلام نیز به همین منظور طراحى شدهاند.
البته نظام اسلامى بویژه در عصر حاضر باید تکلیف خود را با این مالیاتهاى ثابتشرعى مشخص کند که با چه راهکارى باید جمعآورى و چگونه مصرف شود.
کارىکه تاکنون نه تنها صورت تحقق به خود نگرفته بلکه برنامهریزى نیز براى آن نشدهاست.
2. مالیاتهاى غیرثابتدر حکومت اسلامى براى کالاها و خدماتى که مشمول مالیاتهاى ثابت نمىشوند، مالیاتهاى غیرثابتى پیشبینى شده است که مقدار و چگونگى آن، بر اساس نیاز و مصلحت جامعه، از سوى حکومت، با موازین عدل تعیین مىگردد; به عبارت دیگر، به منظور پر کردن چالههاى فقر و عقبماندگى و تأمین هزینههاى مدیریت کشور، براى اداره جامعه، سهمى از اموال مشروع مردم به عنوان مالیات، از سوى دولت اخذ مىشود و این امر در حکومت اسلامى کاملاً مشروع است. اگر چه بحث «مالیات» سواى خمس و زکات مقرر شرعى، از مسائل بحثانگیز فقهى است و در اندازه آن، اتفاقنظر وجود ندارد، اما در مجامع روایى شیعه اسناد معتبر آن موجود است. از جمله به سند صحیح نقل شده است که: «وَضَعَ امیرالمؤمنین(ع) عَلَى الْخَیْلِ الْعِتاقِ الرّاعِىَِْ فِى فَرَسً فِى کُلِّ عامً دِینارَیْنِ وَ جَعَلَ عَلَى الْبَراذَینِ دِیْناراً»;[101]
«امیرالمؤمنین على(ع) براى اسبهاى عربى در هر سال مالیات قرار دادهاند. براى هر اسب اصیل دو دینار و براى اسب ناخالص یک دینار.»
این کار حکومتى حضرت از دو حال خارج نیست، یا همان زکات مقرر شرعى است و ی مالیات غیر ثابت است. اگر زکات مقرر شرعى باشد. پس از نگاه على(ع) زکات شرعى فراتر از کالاهاى نُهگانه ثابت، به کالاهاى دیگرى که در چارچوب مصلحت حکومت قرار بگیرد تعلق مىگیرد و یا اینکه مالیات غیرثابت است که براساس نظر حکومت براى پیشبرد اهداف اقتصادى جامعه از مردم گرفته مىشود. در هر دو صورت اصل مالیات در نظام اقتصادى اسلام ثابت مىشود. روایات دیگرى نیز در «کتاب الزکاْ» مجامع روایى وجود دارد که مؤید این امر است.
[102]
علاوه اینکه دلیل عقلى محکمى پشتوانه این برداشت از اسلام است. با این حال از اوایل پیروزى انقلاب، زمزمههایى در غیرشرعى بودن «مالیات» علاوه بر خمس و زکات شنیده مىشد; از جمله اینکه رابطه مالیات با خمس و زکات چیست و آیا کسانى که وظیفه شرعى خود را در این دو واجب انجام مىدهند، مکلفاند مالیاتهاى مقرّر دولتى را بپردازند یا نه؟ از اینرو، آیت الله هاشمى رفسنجانى، لازم دیدند پیش از طرح این مسأله در نماز جمعه جدیدترین نظریه حضرت امام در این زمینه را جویا شوند:«من در آخرین ملاقاتى که خدمت امام داشتم و مىخواستم این بحث را مطرح کنم، به عنوان تأکید مطلب، با خودِ امام هم صحبت کردم و از ایشان پرسیدم: نظر شم درباره مالیاتهایى که دولت وضع مىکند چیست؟ ایشان ب صراحت فرمودند: خوب، دولت مخارجى دارد و خدماتى مىکند و چیزهایى دارد که طبعاً در مقابل اینها و براى اینها مىتواند حقوقى با نام مالیات وضع کند و از ملّت بگیرد. این چیز روشنى است.»
[103]
سه: کنترل مصرفیکى از راههاى انحراف اقتصادىِ جامعه و به هم خوردنِ عدالت اجتماعى، اسراف و تبذیر و مصرف بىرویه است که علاوه بر آثار سأ اخلاقى و به هدر دادن امکانات جامعه اسلامى، به مرور شکاف میان طبقه محروم و برخوردار را عمیق خواهد کرد:«اسلام، ضمن اینکه مردم را آزاد گذاشته است تلاش کنند و زحمت بکشند، تولید کنند، به تجارت رو آورند، کاسبى کنند و درآمد داشته باشند، اجازه نداده است که با دست باز، هر جور مىخواهند خرج کنند. بلکه معارف عمیق اسلامى، جلوى اسراف و تبذیر را گرفته، که بخشى از آن اخلاقى و بخشى حقوقى است. اسلام، محکم ایستاده است تا اتراف و اسراف، جامعه را دچار دو قطبى نکند و وضعى پیش نیاید که عدهاى از امکانات فراوانى استفاده کنند که در احلام و آرزوهاى توده مردم هم نیست!»
[104]
حرمت شرعى اسراف و مصرفهاى بىرویه در اسلام، روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد. حدود بیست آیه از آیات قرآن در نکوهش اسراف مىباشد که نشان دهنده اهتمام ویژه به این مسأله در نظام اقتصادى اسلام است.
یعنى، اسلام خواسته است فراتر از ممنوع کردن درآمدهاى نامشروع با جلوگیرى از بهرهگیرى خارج از حد، جامعه را معتدل ساخته، زندگى نسبتاً نزدیک به همى براى اقشار مختلف جامعه اسلامى پدید آورد:«اسلام با جلوگیرى از اسراف و تبذیر در بهرهگیرى، تعادلى به وجود آورده است و افرادى که زیاد دارند، از مصرف بىرویه و احتکار منع شدهاند و باید اموالشان در گردش باشد و به اندازه معتدل از آن استفاده کنند.»
[105]
ناگفته پیدا است که در یک نظام اقتصادى منسجم نمىتوان مردم را بصورت کلى به خود دارى از مصرف بىرویه دعوت کرد بلکه باید، براى جامعه الگوى مصرف مشخصى تعریف شود که در گام اول مسؤولان حکومتى به آن پایبند باشند و در مرحله بعد مردم را به آن میزان راهنمایى کرد.
اخوت اسلامى، عدالت اجتماعىپیشتر آوردیم که نظام اقتصادى اسلام، به گونهاى طرّاحى شده است که بتواند جامعه اسلامى را از تبعیضهاى ناروا برهاند و حتىالمقدور زندگى همسنگى را براى اقشار مردم فراهم آورد و عدالت را در تمامى زوایاى جامعه بگستراند. بدین منظور راهکارهایى عمدت حقوقى را تعبیه کرده است که منافذ تحصیل ثروتهاى نامشروع را مسدود و مصرف و بهرهبردارىهاى بىاندازه را نیز تقلیل دهد. علاوه اینکه راههایى را پیشبینى کرده است که کوههاى ثروتهاى مشروع هم براى هموار کردن درههاى فقر و حرمان در جامعه، شکسته شوند. اما همان گونه که بیان شد، این همه، بیشتر راهکارهاى حقوقىِ اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى در سایه اقتصاد عدالت محور بوده است. دینِ جامعى چون اسلام، که دین خاتم براى بشریت است، براى ایجاد عدالت در جامعه به این حد اکتفا نکرده است بلکه فراتر از آن، تلاش دارد جامعه اسلامى را به یک جمعیت «برادر» تبدیل کند و با فضاى گرم «برادرى» مشکلات اقتصادى جامعه را نیز حلّ نماید:«واقعیت آن است که در محیط آزاد، هر چند هم کنترل شدید و هدایت زیاد باشد، باز به خاطر شرایط مختلف، عدّهاى پولدارتر و عدهاى بىنواتر مىشوند و حوادث هم عدهاى را زمینگیر و مسکین مىکند که راههایى هم هست، تا آن عقب افتادهها را نیز اداره کنیم... لذا در اینجا، اسلام چیزى به نام «اخوّت و برادرىِ اسلامى»
[106] را مطرح کرده است.»
[107]
«اسلام مىخواهد همین تولید و مصرف، تبدیل به یک مدرسه سازنده براى آدم بشود. به براى دستیابى به این مقام در[جاى اینکه آدم نوکر «مال» شود، «مال» ابزار سازنده آدم شود...
اولین مرحله و نازلترین مرحله، مرحله «مواسات» است. مرحله بالاتر]جامعه اسلامى «مساوات» است. مرحله عالى «ایثار» است...
«مواسات» از روحیه همدردى انسان پیش مىآید. اگر شما درد و رنج و کمبود دیگران ر احساس کنید، در رنج آنها شریک شوید و بخشى از امکانات خود را براى رفع رنج و کمبود آنها بگذارید، این «مواسات» مىشود.
«مساوات» یک مرحله بالاتر است; یعنى در حدّى که خودتان را تأمین مىکنید، رنجشان را برطرف کنید; یعنى نیازمندها را با خود مقایسه کنید و مثل هم از اموالتان بهرهگیرى کنید، این درجه بالاترى است.
«ایثار» از این هم بالاتر مىزند و به مرحلهاى مىرسد که آدم، خود کمتر استفاده مىکند و دیگران را بر خود مقدم مىدارد که هر یک از اینها در شأن بخشى از مردم است.»
[108]
نیم نگاهآنچه گذشته نمایى اجمالى از اقتصاد عدالت محور، با نگاه آیت الله هاشمى رفسنجانى بود که در سالهاى اول پیروزى انقلاب اسلامى ترسیم شد و به خاطر عطش موجود در جامعه، مورد استقبال مردم ایران نیز قرار گرفت و در حقیقت، وعده نظام نوپاى اسلامى به مردم به شمار مىرود که از طریق خطبههاى نماز جمعه ارائه و از رسانههاى گروهى پخش شد. اما این که اکنون پس از 26 سال از پیروزى انقلاب اسلامى، نظام جمهورى اسلامى چه مقدار در دستیابى به این هدف مهم توفیق داشته و تا چه حد به انتظارات مردم پاسخ گفته است; نیازمند بررسى دقیق در مجالى گستردهتر و اطلاعاتى افزونتر است. البته که نوپا بودن نظام و کمتجربگى مسؤولان در امور اقتصادى، پیچیدگى مسائل اقتصادى، توطئههاى گوناگون دشمنان از جمله محاصره اقتصادى و جنگ ویرانگر و تحمیلى هشت ساله، قضاوت در این زمینه را دشوار مىکند، با این حال، توجه به چند نکته ما را در قضاوت صحیح، یارى خواهد کرد:1. یکى از اهداف مهم و اصولى نظام جمهورى اسلامى، اجراى عدالت در تمامى عرصهها; از جمله در اقتصاد بوده است که بارها از سوى حضرت امام پیش و پس از انقلاب اسلامى بیان شد. اساساً انقلابى با ماهیت انقلاب اسلامى ایران، که استمرار حرکت انبیا است، نمىتواند نسبت به مهمترین هدف انبیا بىتفاوت باشد.
2. نظام جمهورى اسلامى، وارث حکومتى بود که نظام اقتصادى وابسته و به هم ریخته آن، دور نماى ناامید کنندهاى براى تحقّق عدالت در آیندهاى نزدیک، پیش روى گذاشته بود.
3. تحمیل هشت سال جنگ ویرانگر بر جمهورى اسلامى، علاوه بر این که بیشتر زیر ساختهاى اقتصادى کشور را ویران یا تحتتأثیر شدید قرارداد، طى یک دهه، درآمدهاى کشور را نیز از مسیر سازندگى جدا کرد و به تقویت بنیه نظامى کشور و اداره جنگ اختصاص داد. چنان که توطئههاى دیگر دشمنان; از جمله محاصره اقتصادى، عدم همکارى مجامع بین المللى و... را نیز نباید از نظر دور داشت.
4. با این حال، باید اذعان کرد، گامهاى بلندى براى رفع تبعیضها و کم کردن فاصله طبقاتى و اجراى عدالت در جمهورى اسلامى برداشته شد. نگاه به اقشار محروم جامعه و روستاها و برخوردارى فعلى آنها از امکانات اولیه، غیر قابل انکار است.
5. تردیدى نیز وجود ندارد که نظام ما با عدالت مورد انتظار فاصله بسیار دارد. تأکید مکرّرمقام معظم رهبرى بر رفع «فقر، فساد وتبعیض» در سالهاى اخیر مؤیّد روشن اینمدعا است.
عدم توفیق نظام در اجراى عدالت و جلب توجه مردم در این زمینه، عوامل بسیارى مىتواند داشته باشد، اما چندعامل مهم بیشتر جلب نظر مىکند: الف) فقر تئوریک: نظام جمهورى اسلامى ایران، طى دو دهه ونیمِ گذشته، نتوانسته است راهکار مشخصى را براى تحقّق عدالت مبتنى بر آموزههاى وحیانى ارائه دهد، به همین خاطر در تمام برنامههاى اقتصادى بحث عدالت در حاشیه قرار دارد.
ب) مدیران نالایق: طى دو دهه گذشته، معمولاً کسانى هدایت امور اقتصادى را به عهده گرفتهاند که براساس آموختههاى خود،باورى به اقتصاد عدالت محور نداشتهاند. اساساً از دهه دومانقلاب گفتمان عدالت در میان کارگزاران حکومت به صورتجدى رنگ باخته به گفتمان توسعه با تعریف وارداتى تبدیلشده است.
ج) فقدان نظارت: یکى از مؤثرترین راههاى تحقّق عدالت، نظارت دقیق و علىوار بر درآمدها و هزینههاى بیت المال مىباشد.
اما متأسفانه از زمانى که درآمدهاى کشور به نفع سازندگى رها شده ودر مسیر توسعه قرار گرفته، نظارت کارآمدى بر آن اعمال نشده است. حیف و میل خیره کننده بیت المال، ارتقاى فوق العاده سطح معیشت و مصرف مسؤولان حکومتى، دستاندازى جمعى خاص به امکانات ویژه حکومتى و درآمدهاى نجومى و بادآورده و در نهایت به وجود آمدن یک طبقه نوکیسه و بىباکِ مستظهر به قدرت و از سوى دیگر به وجود آمدن قشر عظیم محروم و بیکار و افزایش افرادى که در دهکهاى پایین درآمدى قرار مىگیرند، حاصل مشمئز کننده این نظارت غیر کارآمد است.
*. دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات
پى نوشت ها:
[1] حدید: 25
[2] نحل: 90
[3] شرح غررالحکم، ج2، ص508
[4] نهج البلاغه، حکمت 437
[5] مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج1، ص61
[6] صحیفه امام، ج9، ص71
[7] امیرمؤمنان، على(ع) هنگامى که مورد اقبال عمومى براى تشکیل حکومت قرار گرفتند. هدف خویش از قبول تشکیل حکومت علوى را این گونه بیان کردند: «... و ما أخذ الله على العلمأ ألا یقارّوا على کظْ ظالم، و لاسغب مظلوم، لالقیت حبلها على غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها»;«اگر خداوند از عالمان پیمانى سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمدیده، آرام و قرار نگیرند، بىتأمل رشته حکومت را از دست مىگذاشتم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم و چون گذشته، خود را به کنارى مىکشیدم»، نهج البلاغه، خطبه سوم.
[8] مجموعه آثار، ج20، ص412
[9] استاد مطهرى، علاوه بر این که پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، مشخصههاى نظام اقتصادى اسلام و تمایزات آن با اقتصاد سرمایهدارى و سوسیالیستى را در کتاب «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» آوردهاند، پس از پیروزى نیز اصل عدالت اجتماعى را مطرح کردهاند. ر.ک.به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص142; مرحوم شهید بهشتى نیز در سخنرانىهاى مختلف خود، این مباحث را مطرح کردهاند. ر.ک.به: جاودانه تاریخ، آشنایى با افکار و اندیشههاى شهید مظلوم آیت الله بهشتى، ج4
[10] آنچه که میان گیومهها آمده، نظر مستقیم آقاى هاشمى رفسنجانى و توضیحات از نویسنده است.
[11] فرهنگ لاروس، ص819
[12] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج4، ص954
[13] هاشمى رفسنجانى، خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص512
[14] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، نظرى به نظام اقتصادى اسلام، مجموعه آثار، ج20، ص402
[15] خطبههاى نماز جمعه، همان، ص511
[16] همان، ج5، ص372
[17] مرحوم شهید بهشتى که از نظریهپردازان اقتصادى نظام جمهورى اسلامى بشمار مىرود، ابعاد مختلف این بخش از نظام اقتصادى را تحت عنوان «رابطه میان رشد تعاونىها و نفى سرمایهدارى» تبیین کرده است. ر.ک.به: جاودانه تاریخ، ج4، ص45 به بعد.
[18] نهج البلاغه، نامه 53
[19] ملک: 15، (هو الذى جعل لکم الارض ذلولاً فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه واًّلیه النشور) و آیه 32 از سوره اعراف: (قل من حرّم زینْ الله التى أخرج لعباده و الطیبات من الرزق...) مؤید این برداشت است.
[20] ر.ک.به: وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، ابواب مقدماتها، باب 5، ح6 و باب13، ح3
[21] ر.ک.به: همان، ابواب مایکسب به، باب1، ح2
[22] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص511
[23] همان، ج5، ص373
[24] وسائل الشیعه، ج17، ص26، (کتاب التجارْ)
[25] مضمون روایتى است از امام صادق(ع): قال رسول الله(ص): «العبادْ سبعون جزاً، أفضلها طلب الحلال»; «عبادت هفتاد جز دارد که برترین آن کار براى روزى حلال است.» وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، أبواب مقدماتها، باب4، ح6
[26] (و أن لیس للانسان الا ما سعى) النجم: 39
[27] روایات بسیارى این مطلب را تأکید کردهاند; از جمله ر.ک.به: وسائل الشیعه، همان، باب 9، باب استحباب العمل بالید.
[28] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص513
[29] وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، ابواب مقدماتها، باب 4، ح15
[30] همان، باب 9، ح13
[31] همان، باب6، ح10
[32] خطبههاى نماز جمعه، ص516
[33] علق: 6-7
[34] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص535
[35] همان، ص537
[36] توبه: 34
[37] وسائل الشیعه، همان، باب7، ح1
[38] همان، باب6، ح1
[39] همان، باب9، ح1
[40] نهج البلاغه، نامه53
[41] همان، حکمت 163
[42] همان، حکمت 319
[43] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص533
[44] ر.ک.به: کافى، ج1، ص140; بحارالانوار، ج69، صص62و60
[45] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص538
[46] نهج البلاغه، نامه 53
[47] همان، خطبه209
[48] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص576
[49] اعراف: 31
[50] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص583
[51] نهجالبلاغه، نامه 40
[52] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص11
[53] همان، ج5، ص376
[54] وسائل الشیعه، الزکاْ و الخمس، ابواب الانفال و ما یختص بالامام، باب2، ح2
[55] همان، باب1، ح1
[56] الرحمن: 10
[57] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص53
[58] همان.
[59] همان، ص14
[60] راجع به انواع مالکیت انسان، ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج20، نظرى به نظام اقتصادى اسلام.
[61] جواهر الکلام، ج21، ص157
[62] همان، ص164
[63] اصل این نظریه که «کار ،پایه ارزش در اقتصاد است» را شهید صدر در کتاب «اقتصادنا» مطرح کرده است که البته با نظریه «منشأ ارزش» در اقتصاد که از سوى کارل مارکس «کار» دانسته شده، متفاوت است.
[64] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص13
[65] همان.
[66] النجم: 39
[67] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص44
[68] روم: 22
[69] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص80
[70] همان، ص82
[71] همان، ص83
[72] همان، ص87
[73] همان، ص121
[74] همان.
[75] ابراهیم: 34
[76] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص126
[77] همان، ص186
[78] همان، ص187
[79] همان، ص188
[80] ر.ک.به: بهشتى، محمد، آزادى و تأثیر آن بر زمینههاى مختلف اجتماعى، جاودانه تاریخ، ج4، ص127
[81] قانون اساسى، اصل چهل و پنجم.
[82] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص195
[83] وسائل الشیعه، ابواب الانفال و ما یختص بالاًّمام، باب1، ح 1
[84] همان، ح6
[85] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص268
[86] همان، ص270
[87] همان، ص274
[88] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج20، ص413
[89] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص395
[90] همان، ص426
[91] مجموعه آثار، ج20، ص433
[92] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص427
[93] همان، ص428
[94] همان، ج3، ص8
[95] بحارالانوار، ج103، ص13
[96] همان، ص12-10
[97] اصل چهل و نهم.
[98] خطبههاى نماز جمعه، ج3، ص238
[99] همان، ص265
[100] همان، ص309
[101] کافى، ج3، ص530; الاستبصار، ج2، ص12
[102] ر.ک.به: وسائل الشیعه، ج9، کتاب الزکاْ.
[103] خطبههاى نماز جمعه، ج3، ص336
[104] همان، ص486
[105] همان، ص525
[106] در یک برآورد غیرکامل، حدود 200 آیه از آیات قرآن انسانها را به انفاقات و دستگیریهایى دعوت مىکنند که از حقوق واجب نیست و تنها از تقواى درونى انسان سرچشمه مىگیرند.
[107] خطبههاى نماز جمعه، ج4، ص47
[108] همان، ص12
خداوند متعال به انسانها نیز فرمان داد که عدالت را گسترش دهند; (اًّن الله یأمر بالعدل و الاًّحسان...).[2] براى اینکه عدالت تنها ترازویى است که خداوند متعال براى اقامه حق، در میان مخلوقات خویش وضع کرده است
[3] و عدالت همه ا مور را در جایگاه واقعى خود قرار مىدهد.
[4] «در قرآن از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهاى فردى گرفته ت هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است.»
[5]
«عدالت» در حکومت اسلامى، جایگاه و ارزش والا و مضاعفى دارد; به گونهاى که مىتوان گفت فلسفه واقعى حکومتِ دینى، اجراى «عدالت» است و بدون آن، هویتى ندارد. به همین خاطر اجراى عدالت در حکومت نبوى و علوى، به عنوان نماد حکومتِ عدالت محور اسلامى، مورد اهتمام ویژه قرار گرفته وحضرت امیر(ع) به جهت پایدارى بر این اصلِ مهم و اساسى، جانِ خود را فدا کرد.
پس از قرنها انتظارِ مسلمانان، براى اجراى عدالت نبوى وعلوى، جمهورى اسلامى ایران با وعده گسترش عدالت در تمامى عرصههاى اجتماعى شکل گرفت و رهبر فرزانه آن، اعلام کرد: «مبناى جمهورى اسلامى بر عدالت اجتماعى است.»
[6] بنابراین، «عدالت» به عنوان محورىترین هدف حکومت دینى
[7] و طبیعىترین انتظار مردم مسلمان ایران، در دستور کار مسؤولان نظام قرار گرفت.
یکى از مهمترین عرصههاى عدالتِ اجتماعى، عدالت اقتصادى است، که به تعبیر استاد شهید مطهرى «اولىترین»
[8] احتیاج بشر به شمار مىرود و به خاطر ملموس بودن آن، در زندگى روزمره، مورد عنایت ویژه اقشار مختلف مردم نیز بوده است. سیاستهاى هوس مدارانه و منفعتطلبانه حاکم بر رژیم گذشته، مردم را به دو طبقه پرشکاف «برخوردار» و «محروم» تقسیم کرده بود; لذا طبیعى بود اکثریت مردم ایران، که خارج از زنجیره هزار فامیل و جیرهخواران خود فروخته حاکمیت طاغوت قرار داشته و از محرومیتهاى شکننده رنج مىبردند، با مشاهده نور امید از دل انقلاب اسلامى مشتاقانه منتظر اجراى عدالت، از سوى رهبران نهضت باشند.
رهبران نهضت نیز با توجه به جوهره عدالت محورانه آموزههاى دینى و رسالت اصلىانقلاب اسلامى در تحقّق عدالت و عنایت به انتظار به حق مردم ستمدیده، دورنماىعدالت در جمهورى اسلامى ایران را ترسیم و نگاه جمهورى اسلامى به اقتصادعدالت محور را تشریح کردهاند.
استاد شهید مرتضى مطهرى و شهید دکتر بهشتى از کسانى هستند که به مباحث نظرى در این زمینه پرداخته، آثارى نیز از خود به جاى گذاشتهاند.
[9] همچنین رهبر معظم انقلاب در سالهاى اخیر بر ضرورت تحقق آن تأکید کردهاند.
آیت الله هاشمى رفسنجانى نیز از کسانى بود که در آن مقطع، مباحث «عدالت اجتماعى در اسلام» را، که خواست و مورد اهتمام نظام جمهورى اسلامى بود، از سال 1360 مطرح کرد و طى چند سال، در خطبههاى نماز جمعه تهران، راهکارهاى تحقّق آن در جامعه اسلامى را ارائه کرد.
در این میان، «عدالت اقتصادى» به عنوان اصلىترین محور تحقّق عدالت اجتماعى، در مباحث ایشان نمود بیشترى داشت; تا جایى که مىتوان ادعا کرد از نگاه ایشان، عدالت اجتماعىِ واقعى، بر بستر عدالت اقتصادى قابل تحقّق است. این مباحث اگر چه در قالب دیدگاه اسلام مطرح شد اما ناظر به اهداف نظام جمهورى اسلامى و محور حرکت آینده و البته به عنوان وعده به مردمِ مشتاق عدالت، بیان گردید.
اکنون بیش از بیست سال از طرح آن مباحث مىگذرد و جمهورى اسلامى سه دوره «دفاع مقدس»، «بازسازى» و «تثبیت» را گذرانده است; لذا بازخوانى این مباحث از زبان هاشمى رفسنجانى، چه از آن رو که در آغازین روزهاى تشکیل نظام جمهورى اسلامى و بدون شائبههاى جانبى ارائه گردیده و چه از این جهت که وعدههاى نظام به مردم، از زبان یکى از رهبران نهضت اسلامى به شمار مىرود و چه از این باب که ایشان طى 25 سال گذشته در قلب مدیریت کلان نظام حضور داشتهاند، داراى اهمیتى ویژه است و براى ارزیابى کارآمدى نظام در این عرصه، مفید مىباشد. بدین منظور هدف آن بود که مباحث این نوشته، تنها از دیدگاههاى ایشان در سالهاى آغازین پیروزى انقلاب، که منحصر در خطبههاى جمعه است،
[10] استفاده شود، تا هم جنبه وعده دهىِ نظام به مردم حفظ شود و هم دورنماى ذهنیت مسؤولان و مردم از عدالت اقتصادى در نظام اسلامى ترسیم گردد.
طبیعى است از خطبههاى جمعه، که مخاطبان عام دارد وخطیب محترم تلاش کرده است مباحث فنى را با زبان ساده بیان کند، نمىتوان انتظار مباحث دقیق و فنى داشت.
عدالت اقتصادى در اسلام براى بررسى نظریه «عدالت اقتصادى اسلام»، باید تمامى آموزههاى اقتصادى اسلام را به عنوان یک کل منسجم در نظر گرفت و با کنار هم چیدن توصیههاى این آیین حق، براى تحقق عدالت، نظام مورد نظر اسلام در این زمینه را شناخت. بدین منظور، باید دو محور اساسى; «مبانى نظرىِ تحقق عدالت اقتصادى در اسلام» و «راهکارهاى اجرایى آن» مورد توجه قرارگیرد، که کلیت این چار چوب، در مباحث آقاى هاشمى رفسنجانى مورد توجه قرار گرفته است:
الف) مبانى نظرى اسلامبراى تحقق عدالت اقتصادى در جامعه، مبانىاى را در نظر گرفته است که لحاظ نکردن آنها در نظام اقتصادى جامعه، تحقق عدالت را مختل خواهد کرد و این پایهها به هر میزان لرزان شود بر عدالت نیز خلل وارد مىگردد. لیکن پیش از بررسى این مبانى، ابتدا باید مفهوم «عدالت اقتصادى» روشن شود تا بر پایه آن، بتوان قضاوت درستى را ارائه کرد.
مفهوم عدالت اقتصادى واژه «عدل» در لغت، در معانى مختلفى به کار مىرود; یکى از معانى آن را «الأمر المتوسط بین طرفى الاًّفراط والتفریط»; یعنى حد وسط میان افراط و تفریط دانستهاند.
[11] که همان «تعادل و توازن» در کارها است و در اصطلاح نیز «اِعطأُ کل ذى حق حقه»[12] یعنى حق هر صاحب حقى را بهخودش دادن معنا شده است. تناسب معناى لغوى واصطلاحى در آنج است که اگر حق هر صاحب حقى در جامعه ادا گردد، تعادل و توازن میان افراد و جامعه برقرار شده، از افراط و تفریط جلوگیرى مىشود و این امر در اقتصاد به این معنا است که امکانات اقتصادى جامعه به گونهاى برابر و براساس حق افراد تقسیم گردد تا از شکاف طبقاتى جلوگیرى شود. آقاى هاشمى نیز معتقدند:«اسلام دنبال جامعهاى است که مردم در سطحى نزدیک به هم و حتىالامکان شبیه به هم، از مواهب جهان استفاده کنند.
اسلام به شدت با دو قطبى شدن جامعه مخالف است.
نباید قطب مستضعف در کنار قطب مستکبر به وجود آید.
قطب مسرف در کنار قطب محروم سبب ایجاد شکافى وسیع بین مردم مىشود، که یکى از گرسنگى بمیرد و یک نفر از سیرى تُخَمه بزند (از پرخورى سأ هاضمه پیدا کند).»
[13]این همان عدالت اقتصادى است که یک نظام دینى باید به آن سو حرکت کند. این مطلوب در جامعه اسلامى، پیش فرضهایى دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:
1. نظام اقتصادى اسلام و تفاوت آن با نظامهاى دیگراولین پرسش در نگاه نظرى به عدالت اقتصادى این است که: «آیا اسلام براى تحقق عدالت اقتصادى در جامعه، نظام خاصى را طراحى کرده است؟»
قدر مسلّم آن است که اسلام براساس رویّه جارى آموزههاى وحیانى، به مباحث اقتصادى نیز صرفاً از دریچه علمى و نظرى نگاه نکرده است اما پیوند اسلام با اقتصاد ناگسستنى است. اسلام دو پیوند با اقتصاد دارد: «مستقیم» و«غیرمستقیم». پیوند مستقیم اسلام با اقتصاد، از آن جهت است که مستقیماً یک سلسله مقررات اقتصادى درباره مالکیت، مبادلات، مالیاتها، حجرها، ارث، هبات و صدقات، وقف، مجازاتهاى مالى یا مجازاتهایى در زمینه ثروت و غیر آن دارد; چنانکه در فقه نیز«کتاب البیع»، «کتاب الاجاره»، «کتابالوکاله»، «کتاب الرهن»، «کتاب الارث»، «کتاب الهبه» و«کتاب الوقف» دارد. پیوند غیر مستقیم اسلام با اقتصاد، از طریقاخلاق است; یعنى اسلام مردم را به امانت، عفت، عدالت، احسان، ایثار، منع دزدى، خیانت، رشوه که در ارتباط با ثروت است، توصیه مىکند.
[14]
از مجموعه این مباحث و نوع ارتباط اسلام با اقتصاد، مىتوان نظام اقتصادى اسلام را طراحى کرد. به همین خاطر پاسخ آقاى هاشمى به پرسش فوق مثبت است:«بله، اسلام نظام و سیستم اقتصادى دارد و بهترین نوع آن را دارد. امروزه در دنیا سه سیستم اقتصادىِ مهم وجود دارد: کاپیتالیسم یا سرمایهدارى، سوسیالیسم که اوجش کمونیسم است و اقتصاد مختلط، به قول خودشان «میکسدا کونومى»، که معجونى از سرمایهدارى وسوسیالیسم است.
... اقتصاد اسلام، نه سرمایهدارى است، نه سوسیالیستى ونه از نوع «میکسدا کونومى»، بلکه نوع خاصى از اقتصاداست که با هیچ یک از سه جریان اصولىِ موجود در دنیا سازگارى کامل ندارد، ولى به اقتصاد مختلط نزدیکتر است.»
[15]
هر یک از دو نظام اقتصادىِ مطرح دنیا، از مؤلفههاى گوناگونى برخوردارند، اما اگر «دولت سالارى» و مالکیت دولتى مشخصه بارز اقتصاد سوسیالیستى و «سرمایه سالارى»، قدرت بلامنازع بخش خصوصى و منفعتگرایى، شاخص اصلى اقتصاد سرمایهدارى باشد; حداقل در تأمین عدالت ناکام بودهاند. تنزلِ تز «سوسیالیستى» به «سوسیال دموکرات» در اروپاى غربى و متعاقب آن روى آورى به اقتصاد باز و تعدیل نظریه کاپیتالیسم در تشکیل «دولت رفاهى» در کشورهاى سرمایهدارى، نشان این عدم موفقیت است. اما «اسلام از آغاز با واقعبینى مسائل را تنظیم کرد; یعنى نه اعلام کرد که همه چیز در اختیار بخش خصوصى است و نه گفت همه چیز در اختیار بخش دولتى; بلکه اسلام بخشى از امور را به دولت و بخش دیگر را به بخش خصوصى واگذار کرد و بهترین تعبیر این است که اقتصاد اسلام «اقتصاد تحت هدایت دولت» است; یعنى بخش خصوصى عنصر فعال و دولت هادى و راهنما و مهاردار اقتصاد است تا بخش خصوصى، مسیر صحیح خود را با اهدافى که تعیین شده بپیماید.»
[16]
این نظریه همان است که در اصل چهل و چهارم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به این شکل بیان شده است:«نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى
[17]وخصوصى، با برنامهریزى منظم و صحیح استوار است...»
هدایت دولت در اقتصاد مىتواند درآمد سرانه را سرشکن کرده، به نفع محرومان جامعه متعادل سازد. اصل هدایت دولت در اقتصاد، آن هم براى اجراى عدالت در جامعه و نزدیک کردن طبقات مختلف مردم در درآمد و رفاه، یک اصل پذیرفته شده در اقتصاد اسلامى و مورد تأکید روایات مىباشد. امیرالمؤمنین على(ع) در فرمان حکومتى به مالک اشتر، در مواضع متعددى به این امر اشاره کردهاند; از جمله مىفرمایند: «فامنع من الاًّحتکار فاًّن رسول الله(ص) منع منه و لیکن البیع بیعاً سمحاً بموازین عدلً، واسعاً لا یجحف بالفریقین من البائع و المبتاع. فمن قارف حکرْ بعد نهیک اًّیاه فنکل به و عاقب فى غیر اًّسراف».[18]
«پس از احتکار جلوگیرى کن که پیامبر خدا9 از آن منع کرد. و باید در کار خرید و فروش تسهیل گردد و این امر طبق معیارهاى عدالت و نرخهاى معمول صورت پذیرد که نه به ضرر فروشنده و نه خریدار تمام شود و آن کسى که پس از منع نمودن تو، به احتکار بپردازد، او را به عقوبت دچار ساز و آن را مایه عبرت دیگران قرار ده و در عقوبتش زیاده روى مکن.»
اما اینکه حد و حدود دخالت دولت در اقتصاد به چه مقدار باید باشد، بحث بسیار جدّى است که نیاز به بررسى بیشتر دارد. جمهورى اسلامى نیز تاکنون به ثبات رأى در این زمینه نرسیده است. در مقطعى به دولت به عنوان یک سهامدار بزرگ و متصدى مستقیم اقتصاد نگریسته مىشد، در مقطعى دیگر، اگر چه از لحاظ ساختارى دخالت دولت در اقتصاد اجتنابناپذیر بود اما در شعار و تئورى پردازى، هدایت دولت به هیچ انگاشته مىشد و به همین خاطر گفتمان عدالت نیز مىرفت که به فراموشى سپرده شود.
و هم اکنون نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام، بنا به دلایلى که توضیح داده نشد، از اصل چهل و چهارم قانون اساسى، که متکفل تبیین نظام اقتصادى در جمهورى اسلامى است، تفسیرى ارائه کرده است که باید همچنان منتظر نتایج حاصل از آن بود.
2. اهداف نظام اقتصادى اسلامنظام اقتصادى اسلام تابعى است از یک کل عدالتگستر که تمامى معارف دینى را براى تمامى زوایاى زندگى انسان، براى رسیدن به هدفى والا، در بر مىگیرد. بنابراین، عدالت در نظام اقتصادى نیز در رأس برنامههاى اسلام است. با این مبنا، حداکثر بهرهبردارى در «تولید»، رویه عدالتگرایانه در «توزیع» و استفاده به قدر نیاز در «مصرف» و مخالفت با استثمار و چپاول دست رنج دیگران; از جمله اهداف اقتصادى اسلام به شمار مىرود:«به نظر مىرسد که اسلام طرفدار نقد شدن ذخایر زمین و امکانات جهان و حداکثر بهرهگیرىِ ممکن از مواهب طبیعت است تا در خدمت انسانها در نهایت براى رفاه مردم و جامعه اسلامى قرار گیرد.
[19]
... هدفگیرى اسلام به این سمت است که حتى الامکان قشر متوسط جامعه ر توسعه بدهد
[20] تا همه مردم چیزى شبیه به هم شوند; نه مسرف داشته باشیم و نه محروم، نه مستکبر داشته باشیم و نه مستضعف.
همچنین اسلام به شدت با استثمار و بهرهکشى انسانمخالف است. اسلام با این پدیده که ثمره کاریک نفر بدون رضایت خودش به جیب شخص دیگرى برود،
[21] به طور ریشهاى و اساسى مخالفاست.»
[22]
«در این نظام خواسته شده که همه مردم از مواهب طبیعى استفاده کنند و اسراف و تبذیر نباشد. توزیع، عادلانه باشد. حقوق کسى غصب نشود. کسى حق دیگرى را نخورد و بهرهبردارىها در سطحى نزدیک به هم باشد... در بهرهبردارى ودرمالکیت هم، نظراسلام این است که حتىالامکان مردم در داشتنه از هم فاصله زیاد نداشته باشند، ولى تفاوت در مقدارمالکیت چیزى اجتنابناپذیر است... از لحاظ داشتن، بهترین چیزها حد متوسط است. ثروتِ زیاد وبال وفقر زیاد نکبت است; خیرالأمور هم کفاف وعفاف است.»
[23]
اگر «نقد حداکثرى ذخایر زمین» و «حداکثر بهرهبردارى از آن» از اهداف مهم توسعه اقتصادى در این دیدگاه باشد، روح حاکم بر آن، که مورد اهتمام اسلام مىباشد، همان توزیع عادلانه ثروت در میان مردم و ایجاد توسعه در قشر متوسط است که در برخى روایات «امر بین أمرین»
[24] تعبیر شده است.
3. کار جوهر عدالتاز نگاه اسلام، عدالت به این نیست که عدهاى با تمام توان کار کرده، از مواهب طبیعى بهرهبردارى نمایند و عدهاى نیز با تنبلى و بىعارى از محصول کار و تولید دیگران بهرهمند شوند و صرفاً مصرف کننده باشند. بلکه اسلام اصرار دارد که همه انسانها با نیروى تمام، وارد صحنه مبارزه با طبیعت شده و با تسخیر آن، براى بهتر زندگى کردن تلاش کنند و هر کس نیز با دست رنج خود زندگىاش را تأمین نماید:«از نظر اسلام کار عبادت است.
[25] هم کار براى دنیا عبادت است و هم کار براى آخرت. این بسیار جالب است. بیکارى و تنبلى و اتلاف وقت براى انسان عیب است و بعضى وقتها گناه محسوب مىشود. گاهى هم جرمِ قابل تعقیب است. اسلام به مسلمان اجازه نمىدهد نیرویى را که خداوند در وجودش گذاشته، معطل بگذارد;
[26] تلاش دارد این فکر را در ذهن مردم ایجاد کند که کار و استفاده کردن از فرصتى که خداوند داده، عبادت و مطلوب و محبوب خداست.
[27]»
[28]
ارزش کار در اسلام و برخوردارى از دست رنج خویش، آنچنان در اسلام ارزش دارد که از یک سو کسى که از دست رنج خود مىخورد داخل در مغفرت الهى است و گناهان او نزد خداوند متعال بخشوده است. چنانکه پیامبر اسلام مىفرماید: «من بات کالاّضً من طلب الحلال بات مغفوراً له»;[29] «کسى که روز را به شب برساند در حالى که براى تحصیل مال حلال خستهشده است، مورد غفران پروردگار عالم قرار مىگیرد» و از سوى دیگر کسى که ب بیکارى و بىعارى خود را دچار فقر و فلاکت کند، از رحمت خداوند به دور است.
امیرالمؤمنین(ع) که در عین عظمت و موقعیت ممتاز اجتماعى از دست رنج خویش ارتزاق مىکرد پیوسته مى فرمود: «من وجد مأاً و تراباً ثم افتقر، فأبعده الله»;[30] «کسى که با داشتن آب و خاک، خود را به فقر اندازد، از رحمت خدا بدور است.»
اساساً در منطق اسلام، کسى که خود را کَلّ بر مردم نماید و از دست رنج دیگران بخورد، لعنت شده است: «ملعون من ألقى کَلّه على الناس»[31] و به همین خاطر، ایجاد بستر لازم براى اشتغال نیز باید از عبادات الهى باشد، اما در طراحى این سیستم توسط آقاى هاشمى، اشارهاى به آن نشده است.
«در اسلام ثواب قرض دادن از ثواب صدقه دادن بیشتر است. این چیز عجیبى است.
مجانى، آدم بیکار درست مىکند، اما قرض دادن به]پول بى برگشت و[علتش این است که عنوان سرمایه، آدم را فعال مىکند.»
[32]
4. اعتدال در ثروتتشویق اسلام به کار و کوشش و تولید ذخایر طبیعى و عدم تعیین حدى براى مالکیت انسانها، به این معنا نیست که مردم مىتوانند هر چه بخواهند، ثروت بیندوزند، بلکه اسلام ثروتاندوزى بیش از حد نیاز و حد متوسط را مذموم و ناپسند شمرده است:«مکتب اخلاق و معارف انسانساز اسلام، ثروت زیاد را براى انسانهاى معمولى خطر شمرده است. قرآن مىگوید: (اًّن الاًّنسان لیطغى أن راه استغنى).[33] انسان در سایه احساس بىنیازى دچار طغیان و تجاوز مىشود. قرآن داستان قارون را بهعنوان یک سمبل [نماد] نقل مىکند که چگونه مایه بدبختى انسان فراهممىشود.»
[34]
«از قرآن در مىیابیم انسانهایى که دچار تورم امکانات مادى مىشوند و از حد تعادل عبور مىکنند به سراشیب سقوط مىافتند. توقعات، حرص و شهوترانىشان زیاد مىشود، مىخواهند خدایى کنند، دیگران را استثمار کنند. مىخواهند دیگران در خدمت آنها باشند. تمام اینها فسادآور است.»
[35]
البته در اینجا توضیح دو نکته ضرورى است. اول آنکه:جایگاه نکوهش ثروت در اخلاق اسلامى است، نه در اقتصاد.
بدین معنى که تحقیر ثروتاندوزى، در صورتى است که یک حالت استغنا در انسان ایجاد کرده، او را به طغیان وا دارد; به عبارت دیگر، به پولپرستى و حرص و آز برسد; چنانکه از کریمه: (... الذین یکنزون الذهب و الفضْ و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب ألیم)[36] بر مىآید ذخیره ثروت زمانى مذموم است که انفاق در راه خدا و دستگیرى از طبقات محروم جامعه و ایجاد اعتدال، فراموش گردد، اما اگر همین تولید ثروت در خدمت دین و مصالح اجتماع باشد، نه تنها مذموم نخواهد بود، بلکه مورد سفارش نیز مىباشد; چنانکه امام صادق7 مىفرماید: «لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال»;[37] «کسى که جمع مال حلال را دوست نداشته باشد، خیرى در او نیست.» یا حضرت از پیامبر اسلام نقل مىکنند: «نعم العون على تقوى الله الغنى»[38] «بهترین کمک کار تقواى الهى، غنا و بىنیازى است.»، در آیه 180 از سوره بقره نیز از ثروت با عنوان «خیر» نام برده شده است.
دوم اینکه: اساساً نکوهش جمع مال و ثروت و عوارض مترتب بر آن، براى «فرد» است نه اجتماع. نشانهاش این است که امیرالمؤمنین(ع) بااینکه در نهایت زهد در منش شخصى زندگىمىکردند، در عینحال سرآمد تولیدگران نیز بودهاند تا جایى که نقل شده است آنحضرت هزار عبد مملوک را از دست رنج خویش به نفع اجتماع آزادکرد.
[39] همان حضرت در نامه تاریخى خود به مالک اشتر پس از اینکه طبقات اجتماعى را یک به یک معرفى مىکند، قوامبخش همه آنها را زیرساخت اقتصادى جامعه و کارگزاران آن معرفى مىکند: «گروهها و طبقاتى که پیش ازاین از ایشان یاد شد، به قوام و استحکام نخواهند رسید، مگر در سایه تاجران، سوداگرانوصنعتگران، بازار خرید و فروش راگرم مىکنند و با این کار، به وضع دیگرطبقات، سامان مىدهند. دیگران، هیچگاه از پس این مهم چنان که باید و شاید برنمىآیند.»
[40]
این همه نشان مىدهد که در آموزههاى دینى، به جمعآورى مال در زندگى شخصى و نوع دلبستگى به آن، با جمع مال براى استحکام پایههاى اقتصادى جامعه به نفع طبقات مختلف،به ویژه طبقه محروم; با دو زاویه دید کاملاً متفاوت نگریسته مىشود. لذ جمعثروت بىاندازه در زندگى شخصى، با توجه به عوارض سأ ناشى از آن مردود اعلامشده است.
چنانکه به موازات آن، فقر نیز براى فرد و جامعه انسانى فساد آور است تا جایى که:«على بن ابىطالب(ع) مىفرمود: «الفقر الموت الأکبر»[41] فقر مرگ بزرگ است. در جاى دیگر فرمود: «لو تمثل لى الفقر لقتلته»; «اگر فقر را به صورت یک انسان مجسمى در مقابل من مجسم کنند من او را فورى مىکشم.»
به فرزندش محمد حنفیه مىفرمود: «یا بنى اًّنى أخاف علیک الفقر، فاستعذ بالله منه فاًّن الفقر منقصْ للدین و مدهشْ للعقل داعىْ للمقت»;[42] «من از فقر تو مىترسم که هم به دینت ضربه بزند و هم به عقلت [و هم باعث دشمنى شود].»
[43]
بنابراین، اعتدال در جمعِ ثروت، تنها راهِ زندگى سعادتمندانه است تا حتى المقدور دارایى اقشار جامعه به همدیگر نزدیک شود و عدالت اجتماعىِ مورد نظر اسلام تحقّق یابد.در صورتى که همه افراد جامعه به تولید زیاد براى جامعه و برخوردارى معتدل درزندگى شخصى رو آورند نتیجه آن سرازیر شدن سرمایه جامعه به نفع محرومان ودرماندگان و در نهایت تحقق عدالت در اجتماع است.
به عبارت دیگر همه مردم در حد متوسط از ثروت و برخوردارى قرار مىگیرند. حد متوسط از ثروت در زندگى، همان است که پیامبر اسلام آن را کفاف نامیده و حد مطلوب از زندگى را معین فرمودند:«از دعاهاى معروف پیغمبر این است که مىگوید: «خدایا! به من و امّت من کفاف و عفاف عنایت فرما.»
[44] یعنى در زندگى به اندازه کافى داشته باشیم، حرص نزنیم، خودمان را نبازیم و در برابر امکانات دیگران، شخصیت خودمان را خُرد نکنیم، این حالتِ یک انسان و یا یک خانواده خوب است. بهترین موقعیت براى انسان این است که مسکن، امکانات نقل و انتقال، امکانات غذا و لباس و تحصیل و دیگر امکانات اولیه را به حد کافى داشته باشد، شغل آبرومندى هم داشته باشد که زندگىاش تأمین شود.»
[45]
بیان این مصادیق که در حقیقت شاخص تحقق عدالت در جامعه مىباشند، انسان را در ارزیابى درست جایگاه عدالت در یک جامعه یارى مىکند. اما نکتهاى که نباید آن را فراموش کرد و در سخنان آقاى هاشمى در این مقطع بحث نشده، وضعیت زندگى مسؤولان نظام اسلامى و سطح معیشت آنان است. امیرالمؤمنین(ع) در فرازى از فرمان خود به مالک اشتر مىگویند: «و اًّنما یعوز أهلها لاًّشراف أنفس الولاْ على الجمع»;[46] «مردم شهرها هنگامى تهیدست گردند که مدیران جامعه به گردآورى ثروت روى آورند.»
سیره غیرقابل خدشه حضرت در مشى عدالت گرایانه، عزل حاکمان غیرعادل و توصیه اکید به کارگزاران حکومتى خود به عدالت و انصاف، شاهد گویاى این حقیقت است که: «اًّن الله تعالى فرض على أئمْ العدل أن یقدروا أنفسهم بضعفْ الناس، کیلا یتبیغ بالفقیرفقره»;[47]
«خداوند بر امامان عدل فرض و واجب کرده است که خود را با اقشار ناتوان و محروم جامعه اندازهگیرى کنند و زندگى خود را با آنان برابر نهند، تا تنگدستى فقیر، او را به هیجان نیاورد و موجب هلاکت و نابودىاش نگردد.»
فقط در این صورت است که مىتوان به اجراى عدالت از سوى دولتیان و کارگزاران حکومت امیدوار بود.
5. میانهروى در مصرفانسان مسلمان وقتى با دورى از تنبلى و بیکارى و اجتناب از نادارى و با کار و تولید، حد متعادلى از ثروت را جمعآورى کرده باشد، اسلام اجازه مصرف بىحدوحصر و مسرفانه را به او نمىدهد. چنانکه ریاضت را نیز براى مسلمانان نمىپسندد:«در اسلام، نه ریاضت مطلوب است و نه اسراف و تبذیر. اسلام ریاضت بىحساب و بدون دلیل را به شدت محکوم کرده و مضرّ مىداند. زندگى مادى مسرفانه را هم دون شأن انسان مىداند و آن ر براى جامعه خطرى عظیم و لازم الاجتناب [شمرده است].»
[48]
لحن شماتتآمیز آیه شریفه 32، از سوره اعراف: (قل من حرم زینْ الله التى أخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیاْ الدنیا خالصْ یوم القیامْ...)«بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزىهاى پاکیزه را حرام کرده است؟!بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند، (اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند; ولى) در قیامت خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.»
اساساً براى ردّ این منطق است که مؤمن بودن باید ب ریاضت همراه باشد، بلکه به عکس، اصل خلقت روزىهاى پاکیزه، براى مؤمنان وبندگان شایسته خداست. اگر ریاضت در بعضى از روایات توصیه شده، مربوط به عرصه اخلاق، با هدف ویژه براى بندگانى است کهدر طریق خودسازى براى رسیدن به قرب الهى گام نهادهاند، نه یک قانون کلى براى همهمردم. البته بشرطى که «بخورید و بیاشامید ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان رادوست نمىدارد.»
[49]
محکوم بودن ریاضت در اسلام براى این است که خداوند متعال نخواسته است بندگانش از مواهب طبیعى خلق شده محروم باشند و شماتت اسراف و تبذیر در مصرف نیز براى این است که عدالت را در جامعه مىمیراند:«جامعهاى که دو قطبى بشود فاجعه است. این حالت که زندگىِ عدهاى از مردم پایینتر از حداقل باشد و یک عده هم مسرفانه بخواهند زندگى بکنند، بدترین ومضرترین وضع ممکن براى اجتماع است. صفا و رحم را مىکشد و به جاى آن کینهتوزى و دوئیت ایجاد مىکند. برادرى را از بین مىبرد و حالتى درست مىکند که مردم مثل گوسفند و گرگ به هم نگاه مىکنند; دلهاشان با هم جور نمىشود. این وضعیت در جامعه غیراسلامى هم معقول نیست.»
[50]
اما اگر مازاد مصرف متعارف، به نفع طبقه پایین جامعه به کار گرفته شود، علاوه بر این که عدالت را در جامعه رواج مىدهد، روح برادرى و اخوت اسلامى را نیز زنده مىکند.
در اینجا نیز مصرف در مخارج حکومت و در زندگى مسؤولان حکومتى باید مورد توجه جدى قرار گیرد. در حکومتى که مصرف بیت المال در نزد برخى از امانتداران مردم، حساب و کتاب ندارد، هزینه افتتاح بعضى از طرحها میلیاردى مىشود. سفرههاى رنگین آن، چشم هر بیننده را خیره مىکند، چگونه مىتوان به تحقق عدالت واقعى امیدوار بود؟! نامه حضرت امیر7 به یکى از عاملان حکومتِ خود، نشان دهنده این واقعیت است که تا حسابرسى قاطعانه در این امر از سوى حکومت و دلسوزانِ حق مردم که کم هم نیستند، اعمال نشود، این گونه اجحافها و مصرفهاى بىرویه در حکومت سامان نمىیابد:
«به من گزارش دادهاند، خیانت در اموال نموده، محصول و میوه زمینهاى آباد ر برداشت کرده، آنچه را توانسته، متصرف شده و آنچه در اختیار بوده، خوردهاى، «فارفع اًّلىَّ حسابک» بى درنگ صورت دارایى و محاسبه اموالت را برایم بفرست و بدان که حساب خداوند، عظیمتر از حساب مردم است.»
[51]
6. انواع مالکیت در اسلامیکى از مبانىِ مهم عدالتِ اقتصادى در اسلام، مسأله مالکیت و چگونگى تصرف در آن است. در این زمینه هم نظام اقتصادى اسلام با نظامهاى دیگر متفاوت است و آثار مترتب بر آن هم متفاوت خواهد بود. مالکیت در اسلام را مىتوان به مالکیت خدا، مالکیت انسان و مالکیت جامعه تقسیم کرد:
اول: مالکیت خدا«یکى از چیزهایى که محرز و قطعى است و کسى نمىتواند با دید اسلامى، آن ر نفى کند، این است که تمام جهان، از جمله انسان و عمل انسان، مِلک خداست و مالکیت واقعى هم اینجاست، هم مُلک خداست و هم مِلک خدا; یعنى خداوند، هم مالک است و هم مَلِک و ملیک... موجودات، غیر از خدا، منهاى خدا، هیچاند وارتباطشان با خدا، با یک تنزّلى، ارتباط سایه و صاحب سایه است. خداوند آن چنان مالک مخلوقات و موجودات است که اگر نخواهد هیچ چیز نیست و اگر بخواهد همه چیز هست.»
[52]
مهمترین مسأله در اینجا این است که چه کسانى و با چه مجوّزى حق تصرف در ملک خداوند متعال را دارند به اعتقاد آقاى هاشمى رفسنجانى:«انبیا، ائمه و حکومتهاى مشروع بشرى اسلامى، جانشین خداوند در اعمال حق مالکیت خدا هستند; یعنى همان مالکیت در طول، که ما نسبت به خداوند داشتیم، در مالکیتمان نسبت به رهبرى جامعه و ولایت فقیه و حکومت مشروع هم، در بعضى از جاها چنین حالتى را داریم که آنها وقتى مصالح جامعه اقتضا بکند و شرایط فرد و جامعه ایجاب بکند، مىتوانند تصرفهایى از بالاى سر در محصول کار خودِ ما بکنند.»
[53]
مسأله مالکیت مطلق خداوند متعال بر مخلوقات، یکى از مبانى محکم اعتقادى مسلمانان است; بگونهاى که عدم اعتقاد به آن، شخص را از جرگه مسلمانى بیرون مىبرد و مسأله تصرف حکومت مشروع در اِعمال حق مالکیت خداوند نیز از اصول اعتقادى شیعه است که به صورت اصولى مورد اتفاق فقها مىباشد. اگر چه در فروع آن اختلاف نظریههایى وجود دارد. حضرت امام نیز این مبنا را در کتاب ولایت فقیه و دیگر آثار خود تبیین کردهاند. در خصوص تصرفات مالى حاکم، روایات عدیدهاى از ائمه: به ما رسیده است; از جمله امام صادق(ع) مىفرماید: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَض اللهُ طاعَتَنا، لَنا اْلأَنفال و لَنا صَفْوُ الْمالِ».[54] در روایت دیگرى پس از بیان معناى انفال مىفرماید: «فهو لرسول اللّه9 و هو للاًّمام من بعده یضعه حیث یشأ»;[55] و این حق، یکى ازاهرمهاى مؤثر حکومت اسلامى در تحقق عدالت در جامعهمىباشد.
با این حال، نقش حکومت در تعدیلِ ثروتِ جامعه و اجراى عدالت، نمایان مىشود: «حکومت مشروع اسلامى و الهى، در اِعمال اراده خدا در طبیعت، نماینده خداست تا نظارت داشته باشد در اموالى که خداوند به حکم (وَ الأرضَ وَضَعَها لِلأَنامِ)[56] به این جامعه داده است.»
[57]
دوم: مالکیت انسان«اما مالکیت انسان این طور نیست. مالکیت ما نسبت به چیزهایى که خارج از وجود ماست، قراردادى و اعتبارى است; یعنى شما اگر مالک خانهاى هستید، . رابطه]و وضع کردهاند[طبق قرارى است که شرع یا حکومت یا یک جمع دیگرى گذاشتهاند واقعى بین شما و خانهتان، لباستان و دیگر مایملکتان وجود ندارد. این، اعتبار و فرضى است که طبق قرار گذاشتهاند و مىتواند به هم بخورد; مثلاً اگر کسى مرتد شد، خود به خود آن قرار داد به هم مىخورد و رابطه قطع مىشود یا به محض اینکه کسى مرد، رابطه قطع است و مال به دیگرى منتقل مىشود و یا با هبه، یا بیع از انسان جدا مىگردد.
وقتى مىگوییم «قرار داد» است; یعنى رابطه واقعى در متن خلقت، بین اموال و انسان نیست. بنابراین، مالکیت انسان واقعى نخواهد بود، بلکه حق اولویت در تصرّف و منع دیگران است.»
[58] بنابراین، «چنین نیست که در متملّکات خود، فعال مایشأ باشیم. ما مىتوانیم استفاده کنیم، نگه داریم و دیگران را از تصرف منع کنیم; چرا که دیگران حق ندارند به مال کسى تجاوز کنند و اگر تجاوز کردند، غاصباند.»
[59]
این منطق، علاوه بر این که اصل مالکیت انسان و تثبیت آن را به رسمیت مىشناسد، در عین حال، مصرف بىرویه و به کارگیرى سرمایههاى خدادادى در جهت خلاف مصلحت شخص و جامعه را نیز گوشزد مىکند و این بدین معنا است که حکومت مشروع با حق هدایتى که در اقتصاد دارد، مىتواند سرمایههاى مردم را در مسیر مصالح جامعه، که همان تحقّق عدالت است، هدایت نماید.
سوم: مالکیت جامعهمالکیت انسان در اسلام، به سه گونه تصویر شده است:
[60] «مالکیت شخصى»، «مالکیت عمومى» و «مالکیت حکومت». به عنوان مثال در نگاه فقهاى شیعه اگر کفار منطقهاى بدون جنگ مسلمان شوند، زمینهاى آنان متعلق به خودشان خواهد بود (للمالک). اما اگر سرزمینشان با قهر و غلبه فتح گردد، زمینهاى موات از آن حاکم (للاًّمام) و زمینهاى آبادشان براى همه مسلمانان خواهد بود (للمسلمین).صاحب جواهر در تعریف مالکیت جامعه مىنویسد:«کلّ أرضً فتحت عنوْ و المراد هنا القهر و الغلبْ بالسیف و کانت محیاْ حال الفتح فهى للمسلمین قاطبْ، الحاضرین و الغائبین و المتجدّدین بولادْ و غیرها و الغانمون فى الجمله لا اختصاص لأحد منهم بشى منها».
[61]
«همه زمین هایى که با قهر و غلبه و با شمشیر فتح شوند و در زمان فتح آباد باشند، براى همه مسلمانان; اعم از حاضر و غایب و آیندگان و از جمله خود فتحکنندگان است. البته هر کدام از آنان سهم اختصاصى در آن ندارند (بلکه مال مشترک آناناست).»
لذا همه مردم; از نسل حاضر تا نسلهاى آینده، در آن شریک هستند و منافع آن از سوى دولت اسلامى در مصالح عمومى مصرف خواهد شد. تفاوت این نوع مالکیت با مالکیت دولت در این است که اگر چه دولت اسلامى به نمایندگى از مردم اختیار مصرف آن را دارد ام به هیچ عنوان حق تصرف مالکانه در آن را ندارد:«وَ کیفَ کان فلا خلاف و لا اشکال فى أنّه لا یملکها المتصرّف بها على الخصوص و ل یصح له بیعها و لا هبتها و لا وقفها و لاغیر ذلک من التّصرفات الموقوفْ على الملک».
[62]
«به هر حال، بدون تردید تصرف کننده این نوع از زمین، حق تملک آن را ندارد; چنانکه صحیح نیست آن را بفروشد یا ببخشد یا وقف کند و نه به گونههاى دیگر تصرف.»
چنانکه دانسته شد، برخلاف دیدگاه سوسیالیستها در مالکیت عمومى، که آن ر «مالکیت اشتراکى» مىدانند; مالکیت عامه مردم در این اموال، به این معنا نیست که تکتک مردم در آن حق تصرّف شخصى دارند و مىتوانند سهم خود را جدا نمایند و یا پس از مرگ به ارث بگذارند، بلکه بدین معنا است که این اموال مانند مساجد و یا موقوفات، براى همه جامعه در نظر گرفته شده است. در حقیقت مىتوان گفت اهرم نیرومندى «از آنِ ملت»، «براىِ ملت» است تا شکافهاى طبقاتى را پر کند.
7. کار، پایه ارزش در اقتصاد[63]یکى از پرسشهاى مهم در مورد «مالکیت» این است که عامل مالکیت چیست و انسان از چه راهى مالک مىشود؟ در این زمینه، نظامهاى مختلف اقتصادى، نظریههاى متفاوتى دارند. اما به اعتقاد آقاى هاشمى، ریشه اصلى تملّک در اسلام، کار است:«بنده الاَّن، اگر مالک این عبا هستم، اگر شما مالک یک قطعه زمین و یا چیزهاى دیگرى هستید، ممکن است این چیزها با هبه یا ارث - مثلاً - به من و شما رسیده باشد. اما آن کسى که در اصل، اینها را تملّک کرده و از طبیعت گرفته و اختصاص به خودش داده، با «کار» این را تصرف کرده است. به اندازهاى که روى طبیعت کار مىشود و مواد عالم به دست انسان تسخیر مىگردد، انسان هم در طبیعت حق پید مىکند.»
[64]
به عبارت دیگر:«چون اساس متملکاتِ طبیعت را خداوند، که مالک حقیقى است، در طبیعت قرار داده و همه مردم و همه مخلوقات هم در این جهان در رابطهاى مساوى زندگى مىکنند، آن کسى مىتواند در استفاده از مخلوقات خدا و موجودات عالم از حق تقدم برخوردار باشد که خودش - با کار خویش - تقدّمى را ایجاد کرده باشد.»
[65]
معناى این اصل در تحقق عدالت این است که سرمایه هر کس براى خودش محترم است و کسى حق ندارد به بهانه رفع محرومیت، سرمایه مردم را مورد تهدید قرار داده، از آن بهرهبردارى غاصبانه کند. با همه اهتمامى که اسلام براى «عدالت» دارد، اما اجازه نمىدهد براى جبران محرومیتِ یک عده، از کار و تلاش عدهاى دیگر سأ استفاده شود.
از این رو، استثمار به معناى اینکه انسان ثمره کار دیگرى را به ناحق از آنِ خود کند، در اسلام محکوم و ناپسند است:
«بى تردید، استثمار، بدین معنا که دیگرى کار بکند و ما ثمره کار او را به ناحق بگیریم، از کارهاى بسیار بد و از محرّمات بسیار زشت است. در قرآن کریم آیات فراوانى داریم که نشان مىدهد حاصل کارِ انسان از آنِ اوست: (وَ أنْ لَیْس لِلاًِّْنسانِ اًّلاّ ما سَعى) [66] «[و اینکه: از آنِ انسان نیست مگر آنچه تلاش مىکند.].»
[67]
بنابراین مىتوان گفت براى برقرارى عدالت در جامعه، اصل اوّلى این است که هر کس ب تکیه به توان خدادادى، با کار و تلاش، زندگى ِ خود را تأمین کند و منتظر محصول کار دیگران نباشد و کسى هم به بهانه رفع فقر و محرومیت حق تعرّض به حاصل کار دیگران را ندارد.
8. اختلاف انسانها، موهبتى الهىگاهى تصوّر مىشود که عدالت، به مساوات و بهرهبردارى همگونِ انسانها از امکانات مادّى است و در این نگاه، مسأله اختلاف طبیعى انسانها در استعداد و تلاش و شرایط محیطى نادیده انگاشته مىشود. در حالى که: مبتنى است بر فلسفه]این[«انسانها مساوى و از هر جهت مثل هم نیستند که آفرینش و نیاز حرکت انسان در جهان... این است که انسانها با هم اختلاف دارند و این امر از نشانههاى قدرت الهى است: (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ وَاخْتِلافُ ألسِنَتِکُم و ألوانکم...)[68] از نشانههاى شگفت خلقت، آفرینش آسمانها وزمین و اختلاف زبانها و رنگهاست].»
[69]
بنابراین، روشن شد که انسانها مختلفاند. وقتى که انسانها در میدان برداشت واستفاده از طبیعت وارد شوند، ضریب اختلاف خیلى بالا مىرود; چون خودِ طبیعت هم مختلف است... تصادفات روزگار، کسالتها، مرضها، جنگها، درگیرىها، رذالتها و دیگر موانع را هم که اضافه کنید، ضریب اختلافات به توان چند بالا مىرود و تفاوت انسانها در برداشت از طبیعت منعکس مىشود.»
[70]
با این مبنا تز «مساوات» در عدالت، مردود شمرده مىشود. عدهاى گمان کردهاند عدالت آن است که سرمایه ملّى و حتى حاصل کار دیگران به صورت مساوى میان افراد جامعه تقسیم گردد. اما در نگاه اسلامى عدالت آن است که حق هر صاحب حقى بدون کم و کاست به او داده شود. البته با همین نگاه، فقرا و محرومان جامعه حقى در ثروت طبقه برخوردار دارند که اسلام راهکارهاى قانونى آن را تحت عناوینى مانند «زکات» «خمس»، «صدقات» و «مالیات» مشخص کرده است، اما در عین حال، اصل اختلاف در استعداد، توان، شرایط و در نهایت برخوردارى را نیز به رسمیت شناخته است.
البته براى تحقق عدالت، این اختلافات طبیعى نیز به کنترل نیاز دارد که در راهکارهاى اجرایىِ اسلام براى تحقق عدالت پیشبینى شده است.
9. حبّ ذات، محرّک اقتصادهمه موجودات زنده، به طور فطرى خود خواهاند و داراى حبّ ذات، اما انسان بیش از هر موجود زنده دیگرى داراى این غریزه طبیعى است:«بر این اساس، مسأله خودخواهى و انگیزه سودِ شخصى و جلب منفعت و دفع ضرر از خود، چیزى نیست که در روند اقتصاد و در جریان تولید و توزیع بشود از آن صرف نظر کرد. خودخواهى از نظر اسلام محکوم نیست، چیزى است که خد قرار داده و باید باشد، ولى به شکلى کنترل شده.»
[71]
و بر همین اساس، خداوند در نظام احسن خود، راه هدایت و کنترل این غریزه را نیز براى برقرارى تعادل و عدالت معین کرده است:«اسلام، باتوجه به روحِ خودخواهى انسان و باتوجه به بىپایانطلبى انسان، آن خودخواهى را در مسیر صحیحى قرار مىدهد و افق زندگى را به انسان نشان مىدهد، زندگى مادى، زندگى اخروى و بهشت و جهنّم طورى انسان را مىسازد در درون انسانها به عامل که همان خودخواهى، [خودکار] به طور اتوماتیک توزیع ثروت تبدیل مىشود. این سازندگى، به جایى مىرسد که همین انسان، که بیش از همه چیز و همه کس به خودش علاقه دارد، جانش را کف دستش مىگذارد و در راه دیگران به استقبال شهادت مىرود و قبل از جان، مالش رامىدهد!»
[72]
«مارکسیسم و طرفداران مکتب مارکس، یک راه حل انتخاب کردند که نتوانستند موفق بشوند. آنها آمدند و به طور کلّى خواستند انگیزه فردى را در بخش اقتصاد از انسان بگیرند... در دنیاى سرمایهدارى هم، این گرگها این کفتار درنده را، این نفس سیر نشدنى انسان را آزاد گذاشتند که تا هر جا مىخواهد پیش برود و نتیجهاش اینشده است که راکفلرها در کنار سیاههاى بدبختى که درزیر این آسمان هیچ چیز ندارند، در کنار هم در شهرىمثل نیویورک زندگى مىکنند. آن هم به آن بلا مبتل شده است.»
[73]
اما اسلام که دین فطرت و واقعیت است:«اولاً ضرورت این حس خودخواهى را مىداند; چون صاحب دین، این حس را آفریده، فقط بحث این بوده که چگونه کنترل بکند. کنترل هم خیلى جالب است; قسمتى با قوانین و مقررات کیفرهاست - که خیلى کم است - و قسمت اساسىاش در بحث تربیتى و توجه دادن انسان به واقعیتها است... به انسان مىگوید که خودخواهى درست، اما این خودخواهى مسیر صحیحش این است که انسان خودش را در خدا و حق محو بکند!»
[74]
با این اعتقاد، انسانهاى ثروتمند، خودبهخود و بدون هیچ اجبارى، فقط براى رضایت الهى و تأمین آخرتشان دست به انفاق مىزنند و از محرومان جامعه دستگیرى مىکنند و با این اصل، عدالت اقتصادى اسلامى، سرعت فوقالعادهاى مىیابد. به عبارت دیگر غریزهاى که ذاتاً مىتواند یک «تهدید» براى عدالت باشد به یک «فرصت» ویژه براى تحقق عدالت تبدیل شده است.
10. ظرفیت طبیعت براى بهرهورى همه انسانهایکى از پرسشها در اجراى عدالت و بهرهمندى همه انسانها از امکانات خدادادى، این است که: آیا مواد زمین و امکاناتِ تغذیه و رفاه انسان، به اندازهاى هست که همه نیازهاى انسانهاى روى زمین را تأمین کند؟ ممکن است گروهى براى توجیه ناعدالتىهاى خود، این گونه تبلیغ کنند که ظرفیت زمین محدود و مواد طبیعت براى همه انسانها کافى نیست اما:
«از نظر اسلام، این حرف قابل قبول نیست. ما با آیات فراوانى از قرآن مىفهمیم که مطلب این طور نیست. قرآن مىگوید: (و آتاکُمْ مِن کلّ ما سَأَلْتُموه...)[75]
[و از هر آنچه که خواستتان اقتضا کند به شما داده مىشود.] یعنى هر چه در شما نیاز آفریدهایم، جواب این نیاز را هم براى شما دادهایم.»
[76]
کشور ما نیز از این قاعده مستثنى نیست بلکه ایران در مقایسه با کشورهاى همجوار، و حتى نسبت به بسیارى از کشورهاى دیگر، از جهت منابع خدادادى و شرایط جغرافیایى و نیز از جهت نیروى انسانى و استعداد کار، در حد قابل قبولى قرار دارد که مىتواند بسترهاى مناسب براى یک اقتصاد عدالت محور را فراهم آورد.
ب) راهکارهاى اجرایىباتکیه به مبانىاى که گذشت، اسلام در صدد است جامعهاى برخوردار از مواهب خدادادى، با ثروت و مصرفى همسان، براى همه اقشار جامعه و به دور از استثمار و بهرهکشى ظالمانه و در یک کلمه جامعهاى عادلانه را براى بشریت تأمین کند، اما پرسش این است که: با چه راهکارهایى چنین جامعهاى دست یافتنى خواهد بود و راههاى کنترلى اسلام براى تعادل اقتصادى جامعه چیست؟ اصل پذیرش مالکیت دولتى در کنار مالکیت آزاد و تعاونى در نظام اقتصادى اسلام، نشان آن دارد که اسلام اقتصاد رها شده را چاره کار نمىداند، بلکه در عین پذیرش سازوکار طبیعى عملیات اقتصادى، کنترل و هدایت دولت را نیز اهرم مهار کننده اشتهاى سیرىناپذیر انسان در امور اقتصادى دانسته است; چرا که: «اگر انسان و جامعه بشریت را به حال خود واگذاریم، هدایت نکنیم و با قانون، با تربیت یا کیفر کنترل نکنیم، جامعه انسانى به دو قطب تبدیل مىشود: اقلیتى مرفه و زورگو و مستثمر و اکثریتى محروم و فقیر. اگر کنترل نباشد. این حرکت طبیعى انسان است و اسلام خواسته که این کنترل را ایجاد کند.»
[77]
لذا اسلام براى برقرارى عدالت، تمامى گذرگاههاى ممکن براى پیدایش تبعیض، زورگویى و تجاوز را شناسایى کرده و نظام کنترلى خود را بر آن حاکم ساخته است:«شما اگر زندگى ثروتمندان و مترفینِ دنیا را مطالعه کنید، مىبینید که منشأش یکى از این طرق است: یا بىحساب از منابع زمین برده و غارت کردهاند یا در تبدیل کیفیت منابع و یا در و مواد، با نظام غیر صحیح عمل کردهاند[تولید] و یا بخش خدمات و تجارت و «توزیع»، طرق ناعادلانهاى به کار گرفتهاند.»
[78]
بنابراین«فقه شیعه، برداشت از زمین و منابع طبیعت را، که اولین قدم تحصیل ثروت است، محدود کرده است; یعنى اشیاى قابل تملّک در فقه شیعه محدود است. قدم دوم; یعنى خط بزرگِ اصولى بعدى این است که طرق برداشت از طبیعت هم محدود است. خود برداشت محدود است و طرق تحصیل ثروت، هم در بخش حیازت، هم دربخش تولید و هم در بخش توزیع و خدمات محدود است و در واقع بسیارى از طرقى که امروز در دنیا پولساز است، حرام است. در خط سوم بعد از این دو محدودیت، جریانِ دیگرى شروع مىشود که پس گرفتن از همین مال مشروع است; یعنى یک خط جذب مال داریم، دوباره یک خطى شروع مىشود - خط انفال، مالیاتها، حقوق واجب و انفاقات - که نقش آن برگرداندن مال است...
آخرین خط - که بسیار مهم است - خط محدودیت مصرف است... که آزاد نیست، اسراف، مصرف در حرام، تجمل بىمورد...»
[79]
از اینرو، مىتوان راهکارهاى اجرایىِ عدالتِ اقتصادى در اسلام از نگاه آقاى هاشمى رفسنجانى را در سه حوزه; «تحدید ثروت»، «بازگشت سرمایه» و «کنترل مصرف» سامان داد:
یک: تحدید ثروتدر نگاه اسلامى، انسان تنها «کلمه»اى از «کلمات آفرینش» است که آزاد، خلاّق، مسؤول و داراى قدرتِ تصمیم آفریده شده است. یکى از عرصههاى آزادى انسان، حوزه اقتصاد است
[80] که شخص مىتواند به صورت مشروع کسب ثروت کرده و آن را در مسیر رفاه خود و خانوادهاش به کار گیرد. به همین منظور بخش خصوصى در اقتصاد اسلامى به رسمیت شناخته شده و ثبات مالکیت و سرمایه مورد تأکید قرار گرفته است. اما این امر بدین معن نیست که اهرمهاى کنترلى اسلام غریزه فزونطلب انسان را مهار نکند. به همین خاطر در نظام اقتصادى اسلام راههایى براى تحدید و کنترل ثروت پیشبینى شده است:
1. حکومت اسلامى و انفالیکى از منابع مهم ثروت در جامعه، انفال است. وضعیت انفال یا همان منابع دست نخورده زمین، در قانون اساسىِ جمهورى اسلامى ایران - که به دست جمع فراوانى از فقهاى شیعه تنظیم شده - این گونه تبیین شده است:«انفال و ثروتهاى عمومى; از قبیل زمینهاى موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهاى عمومى، کوهها، درّهها، جنگلها، نیزارها، بیشههاى طبیعى، مراتعى که حریم نیست، ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک و اموال عمومى که از غاصبین مسترد مىشود، در اختیار حکومت اسلامى است تا بر طبق مصالح عامّه نسبت به آنها عمل نماید. تفصیل و ترتیب استفاده از هر یک را قانون معین مىکند.»
[81]
و این بدین معنا است که:در اختیار حکومت اسلامى است که تصمیم]انفال[«از نظر اسلام و فقه تشیّع ما... مىگیرد چگونه از اینها استفاده شود.»
[82]
روایات فراوانى بر این نکته صراحت دارند که انفال و ملحقات آن «فهو لرسول الله(ص) و هو للاًّمام من بعده یضعه حیث یشأ[83]; انفال براى رسول الله و هر حاکم بعد از اوست ت بگونهاى که مصلحت مىداند خرج کند.» و برخى از این روایات نیز به روشنى حق تصرف مردم در آن را بکلى نفى کردهاند: «کُلُّها لِلاًِّمامِ وَ لَیْسَ لِلنّاسِ فِیها شَیْئٌ»[84]
بنابراین دولت اسلامى با این اهرم قوىِ اقتصادى مىتواند هم نشاط و انگیزههاى شخصى در بخش خصوصى را تقویت و آنها را در سامان دادن اقتصاد جامعه فعال نماید و هم جلوى تکاثر، استثمار و تبعیضاتِ کشنده را بگیرد:«ولایت حکومت اسلامى، مشکلگشاى بسیارى از مشکلات است، آن هم با حکم اولیه، نه حکم ثانویه. خود ولایت از والاترین [و برترین] احکام است. در مراحلى که تزاحم و تداخل با آزادى دیگران پیش مىآید، باید رفت به سراغ ولایت دولت و قیمومت ولى فقیه و بدین طریق، جلوى این تزاحمها و تداخله را گرفت و هر کسى را، در حدّ خودش، با اکراه و اجبار محدود کرد.»
[85]
البته:«وقتى ما، دم از آزادى و کنترل مىزنیم، در جمع این دو مقوله به این معنا مىرسیم که دولت اسلامى، با مراعات جهات مختلف اقتصادى و با عنایت به وضع محرومان، طبقه اهل کار، دارندگان سرمایه و امکانات، و با توجه به مصالح کلّى کشور، یا باید منابع را خودش استخراج کند و یا در اختیار کسانى قرار دهد که استخراج نمایند.»
[86]
و دولت هم نباید وضعیتى فراهم آورد که مردم وابسته و جیرهخوار او باشند و از خلاقیت و تکامل باز بمانند:«اسلام نمىخواهد مردم مثل فنر کار کنند، نمىخواهد مردم کارکن دولت باشند. نمىخواهد زندگى مردم - مثل محیط مارکسیستها - زندگى قالبى باشد. نمىخواهد مردم با کوپن و جیره زندگى کنند. مىخواهد مردم آزاد باشند. کار مشروع کنند. آن مقدار که زندگى و امکاناتشان اجازه مىدهد، آزاد بخرند، آزاد بخورند و آزاد نگه دارند. دولت هم باید مواظب باشد که به حدود و حقوق و آزادى دیگران تجاوز نشود.»
[87]
نکته ظریفى که هم از روایات قابل استنباط است و هم در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به آن اشاره شده این است که اساساً اموال دولتى یا انفال «در اختیار حکومت اسلامى» است و این امر به معناى تصدّى مستقیم دولت در این امور نیست، بلکه سیاستهاى دولت باید بگونهاى باشد که بتواند از راه این اهرم، اقتصاد عدالت محور را در درون فعالیتهاى آزاد اقتصادى ایجاد کند.
2. تولید و نظارت دولتیکى از گذرگاههاى انحراف اقتصادى، مرحله تولید است. مقصود از تولید در اینجا تغییر کیفیت کالا و ایجاد ارزش جدید است. انسان با بسیارى از حیوانات این تفاوت را دارد که آنه معاش خود را از طبیعت، به صورت آماده دریافت مىکنند و خود قادر به تولید غذا نیستند; یعنى لزومى ندارد که مقدارى کار روى مواد طبیعى انجام دهند تا آماده شود و هم قادر به انجام چنین کارهایى نیستند; ولى انسان از سویى ناگزیر است که غالب وسایل معاش خود ر با کار آماده کند و هم استعداد چنین کارهایى در او هست.
[88] اما در جریان تولید، عوامل چندى سهیم مىباشند. سرمایه، کار، فنّ، محیط، امنیت و... که در جریان تولید دخالت دارند. از دیدگاه اسلام باید سهم هر بخش مشخص و به آن تعلق گیرد. در این صورت از استثمار جلوگیرى شده و مسیر عدالت هموار خواهد شد:«اگر مزد، سطح مزد، شرایط کار، انتخاب کار، حدود سود سرمایه، حدود سود فن، حدود سود مواد خام، حدود محیط و بازار و امنیت - که دولت برایش مالیات مىبندد - و خدمات دولت تعیین شود، ما مىتوانیم در کارخانه و در امر تولید، شرایطى به وجود آوریم که استثمار نباشد.»
[89]
و این امر هم در اختیار حکومت اسلامى است و حکومت مىتواند از طریق سهم عمومى، عدالت اجتماعى را گسترش دهد:«در مرحله تولید، که مهمترین مرحله تجمّع ثروت است، نظارت کامل اسلامى بر تولید است تا سهم کسى ضایع نشود. دولت با مالیاتها، حقّ جامعه را مىگیرد.
صاحب سرمایه و مدیر، حق مدیریت و سرمایه را مىگیرند. کارگر هم حق خودش را مىگیرد و تقسیم ارزش اضافىِ تولید، عادلانه است.»
[90]
مهمترین ابزارى که در جریان تولید به نفع عدالتگرایى وجود دارد، سهم اجتماع در آن است که از طریق دولت براى مصالح عمومى به کار گرفته مىشود. استاد شهید مطهرى در رابطه با حق اجتماع در تلاش انسانى مىگویند:«او مخلوقى است اجتماعى; اجتماع در نیروى علمى و دماغى و بدنى او، که آن محصول را به وجود آورده سهیم است. او در قواى جسمى و روحى خود مدیون اجتماع است. آن قوا و نیروها تنها مال خود او نیست. اجتماع در خود آنها ذىحق است، علىهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذىحق است.» احکام است.
[91]
لذا اگر در مرحله تولید کنترلى صورت مىگیرد یا از راههاى مالیاتها حق طبقات محروم گرفته مىشود، نه از اموال تولیدگر، بلکه از اموال خود جامعه مىباشد.
3. مهار مبادلاتپس از تحصیل ثروت و کسب درآمد از طریق بهرهبردارى از طبیعت یا تولید از راه تغییر کیفیت، نوبت به مبادله کالا مىرسد. روشن است که هر انسانى نمىتواند تمامى محصول تولید خود را به تنهایى مصرف کند و از سویى هر کس نمىتواند همه نیازهاى شخصى خود را تولید کند; لذا ناچار است با مبادله محصولات و تجارت، نیازهاى خود را برطرف کند.
مرحله مبادله، به خاطر ویژگىهایى که دارد، لغزندهترین مراحل اقتصادى از جهت انحراف از مسیر انصاف بشمار مىرود. این مرحله، اولاً، هزینه کمترى دارد ثانیاً، مشکلات تولید ر ندارد. ثالثاً، نیاز به استعداد و توانایى فوقالعاده ندارد رابعاً، گاهى از سود سرشار برخوردار است لذا مىتواند براى هر کس وسوسهانگیز باشد. بنابراین مىتواند یکى از مواضع انحراف از تعادل اجتماعى جامعه باشد:«جمع ثروت، تنها با تولید نیست. در مرحله مبادله است که انسان ثروت زیادى مىاندوزد و در مرحله مبادله است که انسانهایى لخت مىشوند و اموالشان به غارت مىرود. از سوى دیگر، تجارت و توزیع و نظارت بر معاملات است که مىتواند عدالت واقعى را تأمین کند. اگر دولت انفال را عادلانه تقسیم کند و اگر ارزش افزوده - با نظارت دولت - عادلانه بین عوامل تولید تقسیم شود، ولى در مبادله، دست دزدها و غارتگرها و محتکرها و گرانفروشها و غِشْ کنندگان در معامله و انحصارگرها باز باشد، همه آن مراحل عدالت نابود مىشود و هر چه که رشته شده، باز پنبه مىشود.»
[92]
در این مرحله، اسلام براى تحقق عدالت، انواع کسب و درآمد را ارزشگذارى کرده و از این میان درآمدهایى که مىتواند عدالت اقتصادى را مخدوش نماید، حرام کرده است که در فقه با نام «مکاسب محرّمه» شهرت دارد. برنامه اقتصادى اسلام این است که جلوى حرکتهاى ظالمانه و تجاوز به حقوق دیگران را در مبادلات و معاملات; همچون مرحله کسب ثروت و تولید، بگیرد; چرا که اگر معاملات عادلانه انجام پذیرد، بخش عظیمى از تکاثرها و تراکمهاى ثروت و تجاوز به حقوق محرومان از بین مىرود:«مکاسب محرمه بر دو - سه نوع است; بعضى تجاوز به حق فرد است، بعضى تجاوز به حق جامعه است و بعضى، هم تجاوز به حق فرد است و هم جامعه و به مقدار تفاوتى که در حدّ تجاوز و اغتصاب اموال مردم وجود دارد، گناه و عقاب و شدت عمل، متفاوت است; مثلاً احتکار، ربا، قمار، غِش در معامله، غَرر، کارهاى حرام، فروختن اشیاى حرام، فروختن آلات خاص لهو و لعب، فروختن شراب، فروختن انگور براى شراب، فروختن سلاح به دشمن و چیزهاى دیگر»
[93] ، «اما ضامن اجرایى اسلام چیست که این مقررات را پیاده کند؟ اسلام سه ضامن اصولى دارد: یکى سازندگى وتربیت است، دیگرى اِعمال حقوق دولت است، ودیگرى کیفر دادن به متخلّف است.»
[94]اساساً منطق اسلام در برخورد با تخلفات، منطق تدریج است. در قدم اول سعى کرده است انسانها را از عواقب سأ حرام خوارى آگاهکرده، از این عمل زشت و بد عاقبت برحذر دارد; چنانکه پیامبر اسلام مىفرماید: «کلّ لحمً نَبَتَ من حرامً فالنّارُ أولى بِهِ»; «هر مقدار از گوشت بدن انسان، که از راه حرام بروید، به آتش جهنم سزاوارتر است.»
[95]
در جاى دیگر مىفرماید: «اًِّنَّ لِلّه مَلَکٌ یُنادى على بیتِ المقدسِ کُلَّ لیلًْ مَنْ أکَلَ حَراماً لَمْ یَقبَل مِنْهُ صرفاً وَ لا عَدْلاً»; «خداوند متعال مَلَکى را بر روى بیت المقدس مأمور کرده که هر شب فریاد بر مىآورد: کسى که حرامخوارى مىکند هیچ کار خیرى از او پذیرفته نمىشود.»
[96]
تازه پس از این مرحله است که اگر انسان متنبّه نشده و دست به حرامخوارى بزند، قدم بعدى را برداشته، ضمن دریافت حقوق اجتماع از متخلّف او را مجازات مىکند. این اصل اسلامى در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران این گونه تجلّى یافته است:«دولت موظف است ثروتهاى ناشى از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، س استفاده از موقوفات، سأ استفاده از مقاطعه کارىها و معاملات دولتى، فروش زمینهاى موات و مباحات اصلى، دایر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت معلوم نبودن او به بیتالمال بدهد. این حکم باید با رسیدگى وتحقیق و ثبوت شرعى به وسیله دولت اجرا شود.»
[97]
دو: بازگشت سرمایهاسلام علاوه بر اینکه بر تحصیل ثروت، تولید و درآمدهاى غیرمشروع مهار عدالت زدهاست، براى تعادل بیشتر جامعه و تحقّق عدالت اجتماعى، سیاست تعدیل ثروتهاى مشروع را نیز در پیش گرفته است:بخشى از آن[«چیزهاى زیادى در اسلام هست که فرد بعد از تحصیل مال مشروع، دوباره به جامعه بر مىگرداند و این چیزها براى تعدیل ثروت، پر کردن] ر و پر کردن کانال بین]به همدیگر[خلأها، نزدیک کردن قشر مترف و مستضعف غنى و فقیر به وجود آمده است. قسمتى از آن، مالیاتهاى مشخص شده و قطعى در اسلام است و قسمت دیگر آن، مالیاتهاى سیال است که مىتواند در شرایط مختلف، نسبتهاى گوناگونى به خود بگیرد; هر درصدى که حکومت و ولىّ امر مصلحت بداند. قسمتى از آن هم مالیاتهایى است که مقطعى است و در زمانها و شرایط خاص به صورت کفّاره و دیه و امثال اینها گرفته مىشود، اما اینها هر کدام اسم و احکام خاصى دارد; بخشى از آن، انفاقات مستحبى است که به نظر من وقتى وارد آن میدان شوید مىبینید اسلام چه برنامه و طرح جالبى دارد براى برگرداندن اموالى که از راه شرعى به دست آمده است، تا آن اموال به مصارف عمومى جامعه برسد.»
[98]
1. مالیاتهاى ثابتیکى از مالیاتهاى ثابت اسلام براى تأمین جامعه، خمس است:«خمس به طور کلى از ضروریات اسلام است; یعنى وجود خمس در احکام مالى اسلام آن چنان واضح است که هیچ کس نمىتواند منکر آن باشد و اگر انکار کند، ب موازین فقهى کافر است.»
«این خمس یک حالت عبادى - اقتصادى دارد، رقم بزرگى هم هست که هر چه کشور توسعه یابد، این بودجه به تناسب رشد پساندازها و درآمدها، بالا مىرود.
موضوع عادلانهاى هم هست; یعنى آنهایى که خمس مىدهند هیچ کمبودى در زندگیشان احساس نمىکنند.»
[99]
زکات نیز یکى دیگر از مالیاتهاى ثابت است که نقش عمدهترى در جوامع اسلامى ایف کرده است:«در زمان پیامبر اکرم9 و على بن ابى طالب7 زکات مهمترین منبع رایج اداره امور عامه کشور بوده است. براى اینکه به اهمیت زکات توجه بفرمایید، عرض کنم که در قرآن کریم حدود 150 آیه با تعبیرات مختلف، به این مالیات اشارهدارد.»
[100]
زکات فطره و انواع کفارات، از دیگر سیاستهاى مالى ثابت هستند که عمده مصارف آنها، فقرا و طبقه محروم جامعه هستند که به دست خودِ مردم یا حکومت مشروع، به مصلحت و رفاه آنان خرج مىشود و مىتواند تأثیر بسزایى در عدالت اجتماعى داشته باشد; چنانکه انفاقات مستحبى اسلام نیز به همین منظور طراحى شدهاند.
البته نظام اسلامى بویژه در عصر حاضر باید تکلیف خود را با این مالیاتهاى ثابتشرعى مشخص کند که با چه راهکارى باید جمعآورى و چگونه مصرف شود.
کارىکه تاکنون نه تنها صورت تحقق به خود نگرفته بلکه برنامهریزى نیز براى آن نشدهاست.
2. مالیاتهاى غیرثابتدر حکومت اسلامى براى کالاها و خدماتى که مشمول مالیاتهاى ثابت نمىشوند، مالیاتهاى غیرثابتى پیشبینى شده است که مقدار و چگونگى آن، بر اساس نیاز و مصلحت جامعه، از سوى حکومت، با موازین عدل تعیین مىگردد; به عبارت دیگر، به منظور پر کردن چالههاى فقر و عقبماندگى و تأمین هزینههاى مدیریت کشور، براى اداره جامعه، سهمى از اموال مشروع مردم به عنوان مالیات، از سوى دولت اخذ مىشود و این امر در حکومت اسلامى کاملاً مشروع است. اگر چه بحث «مالیات» سواى خمس و زکات مقرر شرعى، از مسائل بحثانگیز فقهى است و در اندازه آن، اتفاقنظر وجود ندارد، اما در مجامع روایى شیعه اسناد معتبر آن موجود است. از جمله به سند صحیح نقل شده است که: «وَضَعَ امیرالمؤمنین(ع) عَلَى الْخَیْلِ الْعِتاقِ الرّاعِىَِْ فِى فَرَسً فِى کُلِّ عامً دِینارَیْنِ وَ جَعَلَ عَلَى الْبَراذَینِ دِیْناراً»;[101]
«امیرالمؤمنین على(ع) براى اسبهاى عربى در هر سال مالیات قرار دادهاند. براى هر اسب اصیل دو دینار و براى اسب ناخالص یک دینار.»
این کار حکومتى حضرت از دو حال خارج نیست، یا همان زکات مقرر شرعى است و ی مالیات غیر ثابت است. اگر زکات مقرر شرعى باشد. پس از نگاه على(ع) زکات شرعى فراتر از کالاهاى نُهگانه ثابت، به کالاهاى دیگرى که در چارچوب مصلحت حکومت قرار بگیرد تعلق مىگیرد و یا اینکه مالیات غیرثابت است که براساس نظر حکومت براى پیشبرد اهداف اقتصادى جامعه از مردم گرفته مىشود. در هر دو صورت اصل مالیات در نظام اقتصادى اسلام ثابت مىشود. روایات دیگرى نیز در «کتاب الزکاْ» مجامع روایى وجود دارد که مؤید این امر است.
[102]
علاوه اینکه دلیل عقلى محکمى پشتوانه این برداشت از اسلام است. با این حال از اوایل پیروزى انقلاب، زمزمههایى در غیرشرعى بودن «مالیات» علاوه بر خمس و زکات شنیده مىشد; از جمله اینکه رابطه مالیات با خمس و زکات چیست و آیا کسانى که وظیفه شرعى خود را در این دو واجب انجام مىدهند، مکلفاند مالیاتهاى مقرّر دولتى را بپردازند یا نه؟ از اینرو، آیت الله هاشمى رفسنجانى، لازم دیدند پیش از طرح این مسأله در نماز جمعه جدیدترین نظریه حضرت امام در این زمینه را جویا شوند:«من در آخرین ملاقاتى که خدمت امام داشتم و مىخواستم این بحث را مطرح کنم، به عنوان تأکید مطلب، با خودِ امام هم صحبت کردم و از ایشان پرسیدم: نظر شم درباره مالیاتهایى که دولت وضع مىکند چیست؟ ایشان ب صراحت فرمودند: خوب، دولت مخارجى دارد و خدماتى مىکند و چیزهایى دارد که طبعاً در مقابل اینها و براى اینها مىتواند حقوقى با نام مالیات وضع کند و از ملّت بگیرد. این چیز روشنى است.»
[103]
سه: کنترل مصرفیکى از راههاى انحراف اقتصادىِ جامعه و به هم خوردنِ عدالت اجتماعى، اسراف و تبذیر و مصرف بىرویه است که علاوه بر آثار سأ اخلاقى و به هدر دادن امکانات جامعه اسلامى، به مرور شکاف میان طبقه محروم و برخوردار را عمیق خواهد کرد:«اسلام، ضمن اینکه مردم را آزاد گذاشته است تلاش کنند و زحمت بکشند، تولید کنند، به تجارت رو آورند، کاسبى کنند و درآمد داشته باشند، اجازه نداده است که با دست باز، هر جور مىخواهند خرج کنند. بلکه معارف عمیق اسلامى، جلوى اسراف و تبذیر را گرفته، که بخشى از آن اخلاقى و بخشى حقوقى است. اسلام، محکم ایستاده است تا اتراف و اسراف، جامعه را دچار دو قطبى نکند و وضعى پیش نیاید که عدهاى از امکانات فراوانى استفاده کنند که در احلام و آرزوهاى توده مردم هم نیست!»
[104]
حرمت شرعى اسراف و مصرفهاى بىرویه در اسلام، روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد. حدود بیست آیه از آیات قرآن در نکوهش اسراف مىباشد که نشان دهنده اهتمام ویژه به این مسأله در نظام اقتصادى اسلام است.
یعنى، اسلام خواسته است فراتر از ممنوع کردن درآمدهاى نامشروع با جلوگیرى از بهرهگیرى خارج از حد، جامعه را معتدل ساخته، زندگى نسبتاً نزدیک به همى براى اقشار مختلف جامعه اسلامى پدید آورد:«اسلام با جلوگیرى از اسراف و تبذیر در بهرهگیرى، تعادلى به وجود آورده است و افرادى که زیاد دارند، از مصرف بىرویه و احتکار منع شدهاند و باید اموالشان در گردش باشد و به اندازه معتدل از آن استفاده کنند.»
[105]
ناگفته پیدا است که در یک نظام اقتصادى منسجم نمىتوان مردم را بصورت کلى به خود دارى از مصرف بىرویه دعوت کرد بلکه باید، براى جامعه الگوى مصرف مشخصى تعریف شود که در گام اول مسؤولان حکومتى به آن پایبند باشند و در مرحله بعد مردم را به آن میزان راهنمایى کرد.
اخوت اسلامى، عدالت اجتماعىپیشتر آوردیم که نظام اقتصادى اسلام، به گونهاى طرّاحى شده است که بتواند جامعه اسلامى را از تبعیضهاى ناروا برهاند و حتىالمقدور زندگى همسنگى را براى اقشار مردم فراهم آورد و عدالت را در تمامى زوایاى جامعه بگستراند. بدین منظور راهکارهایى عمدت حقوقى را تعبیه کرده است که منافذ تحصیل ثروتهاى نامشروع را مسدود و مصرف و بهرهبردارىهاى بىاندازه را نیز تقلیل دهد. علاوه اینکه راههایى را پیشبینى کرده است که کوههاى ثروتهاى مشروع هم براى هموار کردن درههاى فقر و حرمان در جامعه، شکسته شوند. اما همان گونه که بیان شد، این همه، بیشتر راهکارهاى حقوقىِ اسلام براى برقرارى عدالت اجتماعى در سایه اقتصاد عدالت محور بوده است. دینِ جامعى چون اسلام، که دین خاتم براى بشریت است، براى ایجاد عدالت در جامعه به این حد اکتفا نکرده است بلکه فراتر از آن، تلاش دارد جامعه اسلامى را به یک جمعیت «برادر» تبدیل کند و با فضاى گرم «برادرى» مشکلات اقتصادى جامعه را نیز حلّ نماید:«واقعیت آن است که در محیط آزاد، هر چند هم کنترل شدید و هدایت زیاد باشد، باز به خاطر شرایط مختلف، عدّهاى پولدارتر و عدهاى بىنواتر مىشوند و حوادث هم عدهاى را زمینگیر و مسکین مىکند که راههایى هم هست، تا آن عقب افتادهها را نیز اداره کنیم... لذا در اینجا، اسلام چیزى به نام «اخوّت و برادرىِ اسلامى»
[106] را مطرح کرده است.»
[107]
«اسلام مىخواهد همین تولید و مصرف، تبدیل به یک مدرسه سازنده براى آدم بشود. به براى دستیابى به این مقام در[جاى اینکه آدم نوکر «مال» شود، «مال» ابزار سازنده آدم شود...
اولین مرحله و نازلترین مرحله، مرحله «مواسات» است. مرحله بالاتر]جامعه اسلامى «مساوات» است. مرحله عالى «ایثار» است...
«مواسات» از روحیه همدردى انسان پیش مىآید. اگر شما درد و رنج و کمبود دیگران ر احساس کنید، در رنج آنها شریک شوید و بخشى از امکانات خود را براى رفع رنج و کمبود آنها بگذارید، این «مواسات» مىشود.
«مساوات» یک مرحله بالاتر است; یعنى در حدّى که خودتان را تأمین مىکنید، رنجشان را برطرف کنید; یعنى نیازمندها را با خود مقایسه کنید و مثل هم از اموالتان بهرهگیرى کنید، این درجه بالاترى است.
«ایثار» از این هم بالاتر مىزند و به مرحلهاى مىرسد که آدم، خود کمتر استفاده مىکند و دیگران را بر خود مقدم مىدارد که هر یک از اینها در شأن بخشى از مردم است.»
[108]
نیم نگاهآنچه گذشته نمایى اجمالى از اقتصاد عدالت محور، با نگاه آیت الله هاشمى رفسنجانى بود که در سالهاى اول پیروزى انقلاب اسلامى ترسیم شد و به خاطر عطش موجود در جامعه، مورد استقبال مردم ایران نیز قرار گرفت و در حقیقت، وعده نظام نوپاى اسلامى به مردم به شمار مىرود که از طریق خطبههاى نماز جمعه ارائه و از رسانههاى گروهى پخش شد. اما این که اکنون پس از 26 سال از پیروزى انقلاب اسلامى، نظام جمهورى اسلامى چه مقدار در دستیابى به این هدف مهم توفیق داشته و تا چه حد به انتظارات مردم پاسخ گفته است; نیازمند بررسى دقیق در مجالى گستردهتر و اطلاعاتى افزونتر است. البته که نوپا بودن نظام و کمتجربگى مسؤولان در امور اقتصادى، پیچیدگى مسائل اقتصادى، توطئههاى گوناگون دشمنان از جمله محاصره اقتصادى و جنگ ویرانگر و تحمیلى هشت ساله، قضاوت در این زمینه را دشوار مىکند، با این حال، توجه به چند نکته ما را در قضاوت صحیح، یارى خواهد کرد:1. یکى از اهداف مهم و اصولى نظام جمهورى اسلامى، اجراى عدالت در تمامى عرصهها; از جمله در اقتصاد بوده است که بارها از سوى حضرت امام پیش و پس از انقلاب اسلامى بیان شد. اساساً انقلابى با ماهیت انقلاب اسلامى ایران، که استمرار حرکت انبیا است، نمىتواند نسبت به مهمترین هدف انبیا بىتفاوت باشد.
2. نظام جمهورى اسلامى، وارث حکومتى بود که نظام اقتصادى وابسته و به هم ریخته آن، دور نماى ناامید کنندهاى براى تحقّق عدالت در آیندهاى نزدیک، پیش روى گذاشته بود.
3. تحمیل هشت سال جنگ ویرانگر بر جمهورى اسلامى، علاوه بر این که بیشتر زیر ساختهاى اقتصادى کشور را ویران یا تحتتأثیر شدید قرارداد، طى یک دهه، درآمدهاى کشور را نیز از مسیر سازندگى جدا کرد و به تقویت بنیه نظامى کشور و اداره جنگ اختصاص داد. چنان که توطئههاى دیگر دشمنان; از جمله محاصره اقتصادى، عدم همکارى مجامع بین المللى و... را نیز نباید از نظر دور داشت.
4. با این حال، باید اذعان کرد، گامهاى بلندى براى رفع تبعیضها و کم کردن فاصله طبقاتى و اجراى عدالت در جمهورى اسلامى برداشته شد. نگاه به اقشار محروم جامعه و روستاها و برخوردارى فعلى آنها از امکانات اولیه، غیر قابل انکار است.
5. تردیدى نیز وجود ندارد که نظام ما با عدالت مورد انتظار فاصله بسیار دارد. تأکید مکرّرمقام معظم رهبرى بر رفع «فقر، فساد وتبعیض» در سالهاى اخیر مؤیّد روشن اینمدعا است.
عدم توفیق نظام در اجراى عدالت و جلب توجه مردم در این زمینه، عوامل بسیارى مىتواند داشته باشد، اما چندعامل مهم بیشتر جلب نظر مىکند: الف) فقر تئوریک: نظام جمهورى اسلامى ایران، طى دو دهه ونیمِ گذشته، نتوانسته است راهکار مشخصى را براى تحقّق عدالت مبتنى بر آموزههاى وحیانى ارائه دهد، به همین خاطر در تمام برنامههاى اقتصادى بحث عدالت در حاشیه قرار دارد.
ب) مدیران نالایق: طى دو دهه گذشته، معمولاً کسانى هدایت امور اقتصادى را به عهده گرفتهاند که براساس آموختههاى خود،باورى به اقتصاد عدالت محور نداشتهاند. اساساً از دهه دومانقلاب گفتمان عدالت در میان کارگزاران حکومت به صورتجدى رنگ باخته به گفتمان توسعه با تعریف وارداتى تبدیلشده است.
ج) فقدان نظارت: یکى از مؤثرترین راههاى تحقّق عدالت، نظارت دقیق و علىوار بر درآمدها و هزینههاى بیت المال مىباشد.
اما متأسفانه از زمانى که درآمدهاى کشور به نفع سازندگى رها شده ودر مسیر توسعه قرار گرفته، نظارت کارآمدى بر آن اعمال نشده است. حیف و میل خیره کننده بیت المال، ارتقاى فوق العاده سطح معیشت و مصرف مسؤولان حکومتى، دستاندازى جمعى خاص به امکانات ویژه حکومتى و درآمدهاى نجومى و بادآورده و در نهایت به وجود آمدن یک طبقه نوکیسه و بىباکِ مستظهر به قدرت و از سوى دیگر به وجود آمدن قشر عظیم محروم و بیکار و افزایش افرادى که در دهکهاى پایین درآمدى قرار مىگیرند، حاصل مشمئز کننده این نظارت غیر کارآمد است.
*. دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات
پى نوشت ها:
[1] حدید: 25
[2] نحل: 90
[3] شرح غررالحکم، ج2، ص508
[4] نهج البلاغه، حکمت 437
[5] مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج1، ص61
[6] صحیفه امام، ج9، ص71
[7] امیرمؤمنان، على(ع) هنگامى که مورد اقبال عمومى براى تشکیل حکومت قرار گرفتند. هدف خویش از قبول تشکیل حکومت علوى را این گونه بیان کردند: «... و ما أخذ الله على العلمأ ألا یقارّوا على کظْ ظالم، و لاسغب مظلوم، لالقیت حبلها على غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها»;«اگر خداوند از عالمان پیمانى سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمگر و گرسنگى ستمدیده، آرام و قرار نگیرند، بىتأمل رشته حکومت را از دست مىگذاشتم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم و چون گذشته، خود را به کنارى مىکشیدم»، نهج البلاغه، خطبه سوم.
[8] مجموعه آثار، ج20، ص412
[9] استاد مطهرى، علاوه بر این که پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، مشخصههاى نظام اقتصادى اسلام و تمایزات آن با اقتصاد سرمایهدارى و سوسیالیستى را در کتاب «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» آوردهاند، پس از پیروزى نیز اصل عدالت اجتماعى را مطرح کردهاند. ر.ک.به: پیرامون انقلاب اسلامى، ص142; مرحوم شهید بهشتى نیز در سخنرانىهاى مختلف خود، این مباحث را مطرح کردهاند. ر.ک.به: جاودانه تاریخ، آشنایى با افکار و اندیشههاى شهید مظلوم آیت الله بهشتى، ج4
[10] آنچه که میان گیومهها آمده، نظر مستقیم آقاى هاشمى رفسنجانى و توضیحات از نویسنده است.
[11] فرهنگ لاروس، ص819
[12] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج4، ص954
[13] هاشمى رفسنجانى، خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص512
[14] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، نظرى به نظام اقتصادى اسلام، مجموعه آثار، ج20، ص402
[15] خطبههاى نماز جمعه، همان، ص511
[16] همان، ج5، ص372
[17] مرحوم شهید بهشتى که از نظریهپردازان اقتصادى نظام جمهورى اسلامى بشمار مىرود، ابعاد مختلف این بخش از نظام اقتصادى را تحت عنوان «رابطه میان رشد تعاونىها و نفى سرمایهدارى» تبیین کرده است. ر.ک.به: جاودانه تاریخ، ج4، ص45 به بعد.
[18] نهج البلاغه، نامه 53
[19] ملک: 15، (هو الذى جعل لکم الارض ذلولاً فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه واًّلیه النشور) و آیه 32 از سوره اعراف: (قل من حرّم زینْ الله التى أخرج لعباده و الطیبات من الرزق...) مؤید این برداشت است.
[20] ر.ک.به: وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، ابواب مقدماتها، باب 5، ح6 و باب13، ح3
[21] ر.ک.به: همان، ابواب مایکسب به، باب1، ح2
[22] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص511
[23] همان، ج5، ص373
[24] وسائل الشیعه، ج17، ص26، (کتاب التجارْ)
[25] مضمون روایتى است از امام صادق(ع): قال رسول الله(ص): «العبادْ سبعون جزاً، أفضلها طلب الحلال»; «عبادت هفتاد جز دارد که برترین آن کار براى روزى حلال است.» وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، أبواب مقدماتها، باب4، ح6
[26] (و أن لیس للانسان الا ما سعى) النجم: 39
[27] روایات بسیارى این مطلب را تأکید کردهاند; از جمله ر.ک.به: وسائل الشیعه، همان، باب 9، باب استحباب العمل بالید.
[28] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص513
[29] وسائل الشیعه، کتاب التجارْ، ابواب مقدماتها، باب 4، ح15
[30] همان، باب 9، ح13
[31] همان، باب6، ح10
[32] خطبههاى نماز جمعه، ص516
[33] علق: 6-7
[34] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص535
[35] همان، ص537
[36] توبه: 34
[37] وسائل الشیعه، همان، باب7، ح1
[38] همان، باب6، ح1
[39] همان، باب9، ح1
[40] نهج البلاغه، نامه53
[41] همان، حکمت 163
[42] همان، حکمت 319
[43] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص533
[44] ر.ک.به: کافى، ج1، ص140; بحارالانوار، ج69، صص62و60
[45] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص538
[46] نهج البلاغه، نامه 53
[47] همان، خطبه209
[48] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص576
[49] اعراف: 31
[50] خطبههاى نماز جمعه، ج1، ص583
[51] نهجالبلاغه، نامه 40
[52] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص11
[53] همان، ج5، ص376
[54] وسائل الشیعه، الزکاْ و الخمس، ابواب الانفال و ما یختص بالامام، باب2، ح2
[55] همان، باب1، ح1
[56] الرحمن: 10
[57] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص53
[58] همان.
[59] همان، ص14
[60] راجع به انواع مالکیت انسان، ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج20، نظرى به نظام اقتصادى اسلام.
[61] جواهر الکلام، ج21، ص157
[62] همان، ص164
[63] اصل این نظریه که «کار ،پایه ارزش در اقتصاد است» را شهید صدر در کتاب «اقتصادنا» مطرح کرده است که البته با نظریه «منشأ ارزش» در اقتصاد که از سوى کارل مارکس «کار» دانسته شده، متفاوت است.
[64] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص13
[65] همان.
[66] النجم: 39
[67] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص44
[68] روم: 22
[69] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص80
[70] همان، ص82
[71] همان، ص83
[72] همان، ص87
[73] همان، ص121
[74] همان.
[75] ابراهیم: 34
[76] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص126
[77] همان، ص186
[78] همان، ص187
[79] همان، ص188
[80] ر.ک.به: بهشتى، محمد، آزادى و تأثیر آن بر زمینههاى مختلف اجتماعى، جاودانه تاریخ، ج4، ص127
[81] قانون اساسى، اصل چهل و پنجم.
[82] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص195
[83] وسائل الشیعه، ابواب الانفال و ما یختص بالاًّمام، باب1، ح 1
[84] همان، ح6
[85] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص268
[86] همان، ص270
[87] همان، ص274
[88] ر.ک.به: مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج20، ص413
[89] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص395
[90] همان، ص426
[91] مجموعه آثار، ج20، ص433
[92] خطبههاى نماز جمعه، ج2، ص427
[93] همان، ص428
[94] همان، ج3، ص8
[95] بحارالانوار، ج103، ص13
[96] همان، ص12-10
[97] اصل چهل و نهم.
[98] خطبههاى نماز جمعه، ج3، ص238
[99] همان، ص265
[100] همان، ص309
[101] کافى، ج3، ص530; الاستبصار، ج2، ص12
[102] ر.ک.به: وسائل الشیعه، ج9، کتاب الزکاْ.
[103] خطبههاى نماز جمعه، ج3، ص336
[104] همان، ص486
[105] همان، ص525
[106] در یک برآورد غیرکامل، حدود 200 آیه از آیات قرآن انسانها را به انفاقات و دستگیریهایى دعوت مىکنند که از حقوق واجب نیست و تنها از تقواى درونى انسان سرچشمه مىگیرند.
[107] خطبههاى نماز جمعه، ج4، ص47
[108] همان، ص12