شرایط و موانع نظارت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نظارت براى مهار قدرت است و ضرورت آن نیاز به توضیح ندارد. هر جا اختیارات، مسؤولیت و اقتدار تفویض شود، نظارت براى جلوگیرى از انحراف و طغیان و براى رسیدن به اهداف و به قصد تطبیق برنامهها یا ا هداف از قبل تعیین شده لازم است.
خداوند تبارک وتعالى به انسان اختیار مىدهد و اعمال و رفتار او را نظارت مىکند؛ «اَلَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ الله یَرى»؛(1) «آیا نمىداند که خداوند مىبیند (اعمال او را؟)» و براى این کار فرشتگانى به عنوان رقیب و عتید از چپ و راست بر او مىگمارد، تا بنویسند آنچه را انجام مىدهد و آنها را «معقّبات» نام مىنهد که مراقبان و تعقیب کنندگان هستند و از همه اطراف او را مواظبت مىکنند، گویا حیوانات و فرشتگان ناظر ندارند چون اختیار ندارند و کار خود را خودجوش انجام مىدهند.
انسان بر خودش هم نظارت دارد؛ «قوا أنفسکم»؛ «خودتان را مراقبت و حفاظت کنید.» و این مهم از طریق مشارطه و مراقبه و محاسبه و مؤاخذه انجام مىپذیرد و آن را در اصطلاح حکمت عملى «تدبیر نفس» گویند. در علم مدیریت هم نظارت یکى از 5 رکن مدیریت است، که در کنار سازماندهى، هماهنگى، برنامهریزى و رهبرى قرار مىگیرد. و بلکه از همه ارکان مهمتر است.
نظارت و کنترل را به گونههاى مختلف تعریف کردهاند. در همه این تعریفها کنترل را نوعى مقایسه بین آنچه هست و آنچه باید باشد دانستهاند. براساس یکى از همین تعریفها کنترل مدیریتى؛ فرآیندى است جهت حصول اطمینان از اینکه فعالیتهاى انجام شده با فعالیتهاى برنامهریزى شده مطابقت دارد.(2)
در علم فقه هم برخى معتقدند که:(3) «نظارت به لحاظ سابقه فقهى در باب وصیت و وقف آمده و معمولاً در مورد وصى یا متولى یا مجرى به کار مىرود؛ عبارت از کارى است که فرد یا هیأتى به منظور کنترل و صحت عمل اظهار نظر مىکنند.»
نظارت در حقوق اساسى عبارت است از(4) «بررسى و ممیزى و ارزشیابى کارهاى انجام شده یا در حین انجام و انطباق آنها با تصمیمات اتخاذ شده و همچنین، قانون و مقررات در جهت جلوگیرى از انحراف افراد». از بُعد حقوقى و سیاسى هم کافى است نظرى به قانون اساسى انداخته شود که حاوى حقوق اساسى مىباشد. در این قانون واژه «نظارت» در اصول 55، 76، 99، 161 و 174 به کار رفته است.
1. نظارت اصل 55 مربوط به نظارت قوه مقنّنه بر مجریه است که به دو طریق انجام مىشود:
الف ـ نظارت بر دخل و خرج دولت و تفریغ بودجه از طریق دیوان محاسبات.
ب ـ نظارت بر عملکرد قوه مجریه از طریق نمایندگان منتخب مردم، طبق اصل 76
2. نظارت در اصول 161 و 174 مربوط به قوه قضائیه است. در اصل 161 دیوان عالى کشور هم بر اجراى صحیح قوانین در دادگاهها نظارت دارد. از طریق دادگاه انتظامى قضات هم به ایجاد وحدت رویه قضایى مىپردازد.
همچنین در اصل 174 قوه قضائیه از طریقِ سازمانى، به نام «بازرسى کل کشور» به حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین در دستگاههاى ادارى نظارت دارد.
3. و طبق اصل 99 قانون اساسى، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان، مجلس شوراى اسلامى و ریاست جمهورى و مراجعه به آراى عمومى و همهپرسى بر عهده شوراى نگهبان گذاشته شده است.
استاد عمید زنجانى به نظارتهاى دیگر هم اشاره مىکند:(5)
«یکى از موارد نظارت که در قانون اساسى آمده است، نظارت شوراهاى اسلامى و نیز انجمنها و سایر موارد اینچنینى است که به نوعى نظارت بر عملکردها را در حوزه مسؤولیتشان بر عهده دارند. نوع دیگر نظارت، نظارت احزاب و تشکلها است که چون در قانون اساسى به رسمیت شناخته شدهاند، صلاحیت نظارت دارند و مىتوانند در حدود مسؤولیتشان نسبت به اعمال دیگران اظهارنظر کنند، اما صلاحیت نظارت بر خودشان را ندارند. یکى دیگر از نظارتهاى پیشبینى شده نظارت رهبرى است در اصل 57 قانون اساسى رهبرى ناظر بر هر 3 قوه معرفى شده است، منتهى نحوه نظارت رهبرى نهادینه شده و در قالبهاى خاص، مشخص گردیده است بر طبق قانون، نظارت رهبرى بر مجلس شوراى اسلامى عمدتا از طریق شوراى نگهبان پیشبینى شده است. نظارت رهبرى بر قوه قضائیه هم از طریق نصب رئیس قوه قضائیه و نظارت رهبرى بر قوه مجریه از طریق تنفیذ حکم ریاست جمهورى اعمال مىشود.(على القاعده عزل و نصب بدون نظارت و استطلاع انجام نمىگیرد). آخرین نوع نظارتى که در قانون اساسى ذکر شده، نظارت عمومى است که مفاد اصل هشتم قانون اساسى است و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان نظارت عمومى در قانون مورد تأکید قرار گرفته است و طبق آن، آحاد ملت مىتوانند در مورد اعمال یکدیگر و نیز در مورد اعمال دولت اظهار نظر کنند. بهترین نهاد عمومى که مىتواند این نظارت را عملى کند رسانهها و مطبوعات و به نحوى احزاب هستند که مىتوانند دیدگاههاى مردم را در مورد مسائل اجتماعى، سیاسى و حکومتى ابراز کنند.»
نوع دیگرى از نظارت، بلکه مهمترین آن، که از اصل یکصدویازده قانون اساسى بالملازمه برداشت مىشود، نظارت بر رهبرى است. این اصل مىگوید:
«هر گاه رهبر از وظایف قانونى خود ناتوان شود یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصدونهم گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدوهشتم مىباشد.»
خبرگان برجستهاى چون آیت الله امینى، آیت الله مؤمن، آیتالله جوادى آملى از ملازمه بین حق عزل و برکنارى و حق نظارت دفاع مىکنند.(6)
در یک جمعبندى از دید مبانى اسلامى و قانون اساسى و مبانى مدیریتى و مبانى عرفى و عقلایى، نظارت امرى پذیرفته و نهادینه شده است و در تمامى تعابیر و تعاریف هدف از نظارت، کنترل صحت عمل است. چه تدبیر نفس، چه تدبیر منزل و چه تدبیر مدن، براى تصحیح و اصلاح عملکرد افراد و برنامهها و تطبیق و تقریب آن با اهداف مورد نظر، نظارت انجام مىگیرد. هیچ کس از نظارت مصون نیست. جز خداوند تبارک و تعالى که «لا یسئل عما یفعل» حتى معصومین زیر نظر خداوند هستند و تحت کنترل مىباشند. لذا به عبارتى وجود اختیار و اقتدار مقتضى نظارت است. منتهى نظارت مؤثر موانع و شرایطى براى تأثیر دارد که باید شناسایى شود. این موانع و شرایط براى هر نوع نظارتى است با برخى امتیازات. در اینجا لازم است مراد از «نظارت مؤثر» مشخص شود.
نظارت مؤثر
در مباحث مدیریتى، ذیل عنوان عامِ نظارت، فصلى را به عنوان «نظارت مؤثر» طرح مىکنند. مراد نظارتى است که به ثمر مىنشیند و آثار آن مشهود مىگردد. این نظارت ترکیبى از بهترین راهکارها و سازوکارها است که پس از استعلام و اطلاعاتگیرى از منابع مورد نظارت، بلافاصله به اقدام اصلاحى دست مىزند و تا پایان به حصول نتیجه، کار را پى مىگیرد.(7)
برخى کارشناسان از نظارت پویا، فعال و زنده یاد مىکنند(8) و در جایى دیگر از نظارت دقیق نام مىبرند.(9) برخى تفسیر نظارت را به استصوابى (در مقابل استطلاعى یا استرجاعى) مصداقى بارز از نظارت دقیق و مؤثر مىدانند. در جزوهاى که اداره کل روابط عمومى شوراى نگهبان، با عنوان نظارت استصوابى منتشر کرده است در نظارت مؤثر(استقراء) هر گونه عملکرد مجرى را بدون تصویب و تنفیذ ناظر، فاقد قدرت اجرایى و بىتأثیر مىداند.
آنچه مورد اهتمام این نگارش است «نظارت مؤثر» مىباشد که برآنیم موانع و شرایط تأثیر را بحث کنیم، تا هر ناظر و هر منظورى در هر رده و مقام و در هر وضعیتى وظیفه خود را بداند. على القاعده در مقابل نظارت مؤثر، نظارت نادرست، غیر مؤثر و ناقص مطرح است که نبودِ آن از بودش بهتر است و افاقهاى و افادهاى ندارد. و قطعا مطمح نظر قانونگذار و دیگر عناصر مطرح کننده نظارت، نبوده است.
الف ـ موانع تأثیر نظارت
موانع را مىتوان به دو دسته «بیرونى» و «درونى» تقسیم کرد؛ موانع درونى همان آفتهاى نفسانى و رذایل اخلاقى هستند و موانع بیرونى عبارتند از موانع ساختارى، قانونى، اجرایى، سیاسى و اجتماعى.
اول: موانع درونى
این موانع و عوایق، که هم در نظارت کننده هست و هم در نظارت شونده، ریشه در خودپرستى وخودخواهى دارند. اوجِ خودخواهى، خودکامگى است و خود را معیار قرار دادن و همه امور را با منافع خود سنجیدن، منافع دیگران را فرع بر منافع خود دانستن، دچار «اَثَره» شدن که «اثره» ضد «ایثار» و مقدم داشتن خود بر دیگران است نه مقدم داشتن دیگران بر خود. این خود محورى که ناشى از کبر است و خود برتربینى، عایق هر نوع کنترل و نظارتى است. گریز از نقد و خشم از ابراز عیوب و نقایص خود، چون نظارت را مجرایى براى افشاى عیوب خود مىداند آن را نمىپذیرد، نظارت گریز «یا نظارت ستیز» مىشود.
هر چه که با حفظ قدرت و جاه او مخالفت کند به سخریه مىگیرد. فساد مىکند. خود را مصلح مىداند؛ «وقتى به آنان گفته مىشود در زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندهایم، آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمىفهمند.»(10)
فرق نمىکند نظارت کننده هم مىتواند گرفتار هواى نفس باشد قصد انتقام دارد نه انتقاد. حسادت دارد، نمىتواند کسى را برتر و خوبتر ببیند. در قالب نظارت، نمّامى و همّازى مىکند. عیب مىچیند و تهمت مىزند. غیبت مىکند و سوء ظن دارد. به عنوان نظارت، تجسّس مىکند. به هر شکل رقیب را مىخواهد از صحنه بیرون کند. همه چیز را براى خود مىخواهد. او هم قصد اصلاح ندارد.
نظارت کننده دروغ مىبافد و پرونده مىسازد. نظارت شونده دروغ مىگوید و پروند مىسوزد و خود را برى مىداند. این همان است که حافظ مىگوید: «تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز» و مولوى مىسراید: «نفس اژدرها است او کى مرده است» و یوسف صدیق مىفرماید:
«من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم که نفس (سرکش) به بدیها امر مىکند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند پروردگارم آمرزنده، مهربان است.»(11)
تفاوت نمىکند در یک نظام دینى بر پا شده از خون شهدا و نفس نفیس امام خمینى قدسسره و مجاهدتهاى گمنامان و عبادات اصحاب لیل، باز هم نفس اماره هست. میل به کسب غنیمت بیشتر، پست بالاتر و حفظ مسند وجود دارد، شیفتگى قدرت به جاى تشنگى خدمت، وجود دارد.
نفس همه جا هست چه بسا در افراد متدین و نظام دینى بیشتر رخنه کند. بسیار کسان خوب شروع مىکنند بد عاقبت مىشوند. با شعار خدمت مىآیند و در پى قدرت هستند. میل به دنیا و ثروت هم که حدیث خود را دارد. دنیایى که خودخواهان را بر زمین زد! امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به دنیا مىفرماید:
«(اى دنیا) سوگند به خدا اگر تو شخصى دیدنى و قالبى حسى بودى، حدود خداوند را در مورد بندگانى که آنها را با آرزوها فریب دادهاى بر تو جارى مىکردم و کیفر پروردگار را در مورد ملتهایى که آنها را به هلاکت افکندهاى و قدرتمندانى که آنها را تسلیم مرگ و نابودى نمودهاى و هدف انواع بلاها قرار دادهاى، در آنجا که نه راه پس داشتهاند و نه راه پیش، دربارهات به مرحله اجرا مىگذاردم. هیهات، کسى که در لغزشگاههاى تو قدم گذارد، سقوط مىکند کسى که بر امواج بلاهاى تو سوار گردد غرق مىشود. (اما) کسى که از دامهاى تو خود را کنار دارد، پیروز مىگردد. آنکه از دست تو سالم رسته از هیچ ناراحت نیست که معیشت او به تنگى گراییده؛ چرا که دنیا در نظر او همچون روزى است که زمان زوال و پایان گرفتنش فرارسیده. از من دور شو، سوگند به خدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى. زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد، که به هر جا مىخواهى ببرى.»(12)
این امام معصوم و حاکم با دیدگاه فوق است که خود را از نظارت و مشورت مستغنى نمىداند:
«آگاه باشید حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى هیچ سرّى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش مىآید، جز حکم الهى کارى را بدون مشورت شما انجام ندهم. هیچ حقى را از شما به تأخیر نیندازم، بلکه آن را در وقت و سر رسیدن آن پرداخت کنم و نیز حق شما بر من این است که همه شما در پیشگاه من مساوى باشید...»
چرا امام حق پرسشگرى مردم و وظیفه پاسخگویى خود را مطرح مىکند؟ چون نظارتپذیر است و چون دنیا را با آن ادبیات زیبا کنار زده است. لذا بعد از خودمحورى و خودکامگى، دنیاگرایى و هوى و هوس و آرزوهاى دنیوى است که مانع نظارت پذیرى است و باعث نظارت غلط هم هست. در حکمت عملى و اخلاق، «کتمان سر»، «اهداى عیوب»، «عیب پوشى»، «عدم تشییع فاحشه» و «عدم اذاعه اسرار» را راهکارى براى ناظر و «عدم کتمان شهادت»، «صداقت»، «ترس از خدا» و «سداد» را راه کارى براى نظارت شونده در نظر گرفته است.
اگر در یک کلمه جامع بخواهیم سلامت نفسانى و اخلاقى فرآیند نظارت را طرح کنیم واژهاى بهتر از «نصیحت» نمىیابیم. خطبه 34 امیرالمؤمنین که حق خود را نصیحت مردم نسبت به خود، به عنوان حاکم مىداند و «النصیحة فی المشهد و المغیب» در جلوى رو و پشت سر باید نصیحت شود و نیز حق مردم را به گردن خود «فالنصیحة لکم» مىداند، (نصیحت طرفینى).
نصیحت به معناى موعظه و اندرز نیست به معناى دلسوزى و خیرخواهى است. حاکم و محکوم خیر یکدیگر را بخواهند. این خیرخواهى به عنوان یک ملاک عام است و در فرآیند نظارت هم مطرح است. نظارت شونده و نظارت کننده خیرخواهى نسبت به یکدیگر داشته باشند، در این صورت سلامت و امنیت طرفین تضمین مىشود.
«نصیحت» مادهاى است که ویروس خودخواهى و دنیاطلبى را، که مادر همه امراض اخلاقى است نابود مىکند. همه چیز شفاف و صاف مىشود. نظارت شونده هر نوع اطلاعاتى را، کما هو، ارائه مىکند و نظارت کننده هم این اطلاعات را با رعایت اخلاق اسلامى، بدون افشا و تشییع و اذاعه، به شکل مخفى مىگیرد و از طریق مراجع ذیصلاح اقدام اصلاحى را انجام مىدهد که به نفع طرفین خواهد بود. اوج نصیحت مانع درونى نظارت را مىزداید.
دوم: موانع بیرونى نظارت مؤثر
الف - موانع ساختاری
با چه سازوکاری باید نظارت کرد[«چه نظارت از بالا به پایین»، چه پایین به بالا» و «چه نظارت هم عرض»]. درست است که نهادهایی مثل خبرگان، شورای نگهبان، سازمان بازرسی قوه قضائیه و ... به عنوان سختارهای نظارتی در نظر گرفته شده اند، ولی در برخی مواقع ابهاماتی در سازوکار وجود دارد. به عنوان نمونه، ارائه لایحه های «اصلاح قانون انتخابات» و «لایحه اصلاح قانون وظایف و اختیارات رئیس جمهور»* و همچنین «عدم سازوکار لازم براى نظارت رهبرى در خبرگان» و «اشتراک قوه قضاییه و مقننه در نظارت بر قوه مجریه» و... از این قبیل ا ست که باید به یک اصلاح ساختارى و یک توافق دست یافته شود، تا جایى براى این گونه لوایح و اختلافات و ابهامات نباشد. همین موارد حاکى از مشکلات و عدم گویایى ساختارى است.
1. انتخابات
بزرگترین مشکل برگزارى انتخابات در ایران اسلامى، که به یک بیمارى اپیدمى و مزمن تبدیل شده، وجود مشکل ساختارى در قانون انتخابات کشور است که در هر دوره از برگزارى انتخابات با اندکى بىتدبیرى و یا بىاطلاعى و عدم توجه مجریان به دستگاه نظارتى، معضل و گره کورى را در روند اجرایى به وجود مىآورد. که تنها با تدبیر و دخالت ولى فقیه و استفاده از حکم حکومتى، موضوع حل و فصل مىگردد. ادامه این روند جداى از نشان دادن پویایى و نقش برجسته و لایت فقیه در اسلام و قانون اساسى مىتواند تهدید جدى براى نظام تلقى شود. بهتر است که با رفع مشکل ساختارى امور از طریق مجارى قانونى طى شود و معضلى به وجود نیاید. تا از پتانسیل رهبرى و ولى فقیه خرج گردد.
قانون اساسى، در اصل 99، تکلیف نظارت بر انتخابات را به عهده شوراى نگهبان گذاشته، ولى مسؤولیت اجراى انتخابات را با تمامى نقش و اهمیت و نقشى که مجرى مىتواند در جریان برگزارى انتخابات از خود بروز دهد به قوانین عادى سپرده است.
براساس ماده 25 قانون انتخابات مصوب مجلس شوراى اسلامى، وزارت کشور مجرى انتخابات است. و طبق ماده 16 همان قانون، فرمانداران باید هیأت اجرایى تشکیل دهند و اینها باید از طرف هیأت نظارت تأیید شوند و وقت و هزینه توانفرسایى بر دوش نظام گذاشته مىشود تا اصطکاک این دو هیأت حل شود و نوعا اختلافات آنها حل نشدنى است. در جهان امروز کشورهایى که با نظام دموکراتیک رأىگیرى اداره مىشوند با تشکیل کمیته ملى انتخابات یا کمیسیون ملى انتخابات این مشکل ساختارى را برطرف کردهاند. در این کشورها کمیسیون یا کمیته ملى با عضویت نمایندگانى از 3 قوه و یا حتى حضور نمایندگانى از سندیکاها و احزاب سیاسى تشکیل مىشود که مسؤولیت برگزارى کلّ انتخابات در کشور را برعهده دارند.(13)
2. نظارت بر قوه مجریه
یکى از کارشناسان فقه سیاسى معتقد است:(14)
«نظارت بر قوه مجریه بین قوه قضاییه و مقننه مشترک است؛ یعنى مجلس شوراى اسلامى بر قوّه مجریه نظارت دارد و قوه قضاییه نیز همین طور، در پاسخ باید گفت: تفاوتِ نظارتِ این دو نهاد در آن است که نظارت قوه قضاییه مطلق است و موارد آن تعیین نشده است و به طور کلّى نظارت بر حسن اجراى قوانین بر عهده این قوّه نهاده شده است که در مورد قوّه مجریه و حتى قوّه مقننه، با رعایت سایر قوانین صلاحیت نظارت دارد، در حالى که نظارت مجلس شوراى اسلامى محدود است؛ یعنى راههاى نظارتى آن کاملاً تعیین شده است؛ مثل اظهار نظر نمایندگان، سؤال، استیضاح و تحقیق و تفحص. لذا قانون اساسى از به کار بردن لفظ نظارت براى مجلس شوراى اسلامى خوددارى کرده و فقط موارد نظارت را ذکر کرده است و این بدان معنا است که مجلس صرفا انواع خاصى از نظارت را مىتواند اعمال کند، نه همه موارد را، اما در مورد قوه قضاییه، نظارت به طور مطلق آمده است.»
نفس این پاسخ، حاکى از یک شکل ساختارى در بعد نظارتى در سطح قوا است. از لحاظ ارزش خوب است که ما این همه ناظر بر یکدیگر داشته باشیم، ولى عالم قانون و اجرا، ساختار مىطلبد و دچار درگیرى و اشکال مىشویم و همیشه با رفاقت یا کدخدا منشى باید حل کنیم یا هزینه مناقشات پدید آمده را متحمّل شویم و نهایتا دست به دامان ولى فقیه شویم.
3. نظارت بر رهبرى (توسط خبرگان)
این نظارت از ابعاد گوناگون مبهم است؛ از جمله ابهام ساختارى که در قانون اساسى اولیه (و پیامها و دیدارهاى امام خمینى رحمهالله و در وصیت نامه ایشان) به آن اشارهاى نشده است. در بازنگرى هم پس از رحلت امام رأى نیاورد. جالب است که نوعا از طرف کسانى رأى نیاورد که بعدها از طرفداران نظارت مردمى بر رهبرى شدند! بعدها که مجلس خبرگان «هیأت تحقیق» از رهبرى را تصویب کرد، اعتراض بعضى حقوقدانان را در پى داشت(15) که: «آیا مجلس خبرگان بر طبق قانون اساسى حق تصویب چنین مادهاى را داشته است؟ و آیا وظیفه هیأت تحقیق در این ماده دخالت در امور رهبرى تلقى نمىگردد؟»
با نگاهى به مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى، معلوم مىشود موافقان نظارت هم دچار نوعى تردید بودهاند:(16) «مقصود از نظارت، زیر نظر گرفتن اقدامات رهبرى توسط چند نفر نیست، بلکه مراقبت مورد نظر است (یک مراقبتى) نه نظارت که بگویند فردا چند نفرى انتخاب مىکنند که به این کار باید نظارت داشته باشند.» و بعدها این کمیته نظارتى تشکیل شد. بالأخره باید روشن شود و با حفظ قداست رهبرى وظیفه نظارت انجام پذیرد. اینکه نظارت در بازنگرى قانون اساسى تصویب نشود ولى در خبرگان تصویب شود و براى آن کمیته هم لحاظ شود، آیا این غیر از یک مشکل ساختارى در فرآیند نظارت است؟!(17)
4. لایحه اصلاح قانون وظایف و اختیارات رییس جمهورى
در ماده 13 قانون فعلى وظایف و اختیارات رییس جمهور دارد که:
«به منظور پاسدارى از قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و در اجراى اصل 113 قانون اساسى، رییس جمهور از طریق نظارت، کسب اطلاع بازرسى، پىگیرى، بررسى و اقدامات لازم مسؤول اجراى قانون اساسى مىباشد.»
در ماده 1 لایحه مزبور آمده است:
«متن زیر و تبصره ذیل آن به انتهاى ماده 13 اضافه مىشود:
«رییس جمهور مىتواند وظایف مربوط به نظارت، کسب اطلاع، بازرسى، پىگیرى و بررسى را از طریق هیأتى متشکل از افراد صاحب نظر در امور حقوقى و اجرایى به نام هیأت پىگیرى و نظارت بر اجراى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران انجام دهد.»
شوراى نگهبان هم پاسخ داد:
«در مواردى که رهبرى در دستگاهاى زیر نظر خود اعمال ولایت نموده باشند، دادن اختیارات نظارت و کسب اطلاع به رییس جمهور نسبت به آن خلاف شرع شناخته شد.»
این یک نمونه از این گفتمان بین دو نهاد عظیم نظام است که بعد از گذشت ربع قرن، طرح مىشود که خود نوعى مانع ساختارى است که ناظر چه کسى است، رهبر یا رییس جمهور؟
ب ـ موانع قانونى
1. انتخابات
منافشات ایجاد شده چگونگی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، جدای از برداشت علل متفاوت و جانبدارانه و تفسیر به رای از قانون موجود و عدم تمکین از ناظری که مسئولیت خود را از قانون اساسی میگیرد، نشان از مشکلات اساسی و وجود نقایصی در قانون موجود انتخابات دارد که پیوسته در دوره های مختلف با شدت و ضعف، میان مجری و ناظر ظهور و بروز می یابد.
به عنوان نمونه طبق قوانین موجود، صلاحیت داوطلبان برای نمایندگی مجلس، می باید احراز گردد اما حد و حدود و چگونگی احراز صلاحیت مشخص نشده است، لذا یکى از مناقشات جدّى دستگاه مجرى و ناظر از همین جا نشأت مىگیرد تا آنجا که رهبر معظم انقلاب براى جلوگیرى از زحمت اعضاى محترم شوراى نگهبان و استیفاى حقوق مردم، مجبور به تبیین شرایط احراز به حدود عرفى و عقلایى شد. در صورت وجود قانونى شفاف، ریشه درگیرى از بین مىرود.(18)
در حالیکه بعضى معتقدند: ما باید عدم صلاحیت را احراز کنیم.(19) و معتقدند که براساس اصل 37 قانون اساسى، اصل بر برائت است و نیز با توجه به اینکه اصالة الصحة از مسلّمات فقهى و دینى ما است، باید اصل را بر وجود شرایط لازم و صلاحیت و شایستگى قرار داد، مگر اینکه عدم صلاحیت و فقدان شرایط محرز شود.(20) در پاسخ مىآید که: امام رحمهالله وصیت کردهاند: «نااهلان و نامحرمان نباید در نظام نفوذ کنند و این که اصل برائت، در جرم و تخلّف است ولى در مناصب حکومتى که بحث از جرم نیست، جاى اصل صحّت و برائت نمىباشد.
به هر حال، قانون باید شفاف و با مبنا باشد و از جمله موارد غیر شفاف قانونى، نزاعى است که در نظارت استصوابى و استطلاعى است.(21)
2. نظارت بر رهبرى
گفته شده: اگر بنا ا ست که نظارت مطلق در اصل 99 قانون اساسى، نظارت استصوابى تفسیر شود، باید واژه «نظارت» در اصول دیگر قانون اساسى نیز به همین معنا تفسیر شود و حال آنکه چنین نیست؛ مثلاً مىدانیم خبرگان رهبرى بر کار رهبرى نظارت دارند، اما نظارت آنها استصوابى نیست و یا نظارت نمایندگان سه قوه بر صداوسیما استصوابى نیست.
پاسخ دادهاند: تفسیر نظارت در اصل 99 به نظارت استصوابى، معنایش این نیست که در همه جا نظارت استصوابى است و چیزى به نام نظارت استطلاعى در کار نیست. ممکن است در جایى منظور قانونگذار از نظارت، استصوابى باشد و در جاى دیگر استطلاعى باشد. این به نظر و رأى مفسّر بستگى دارد.(22)
چرا مسائل به این مهمى را به تفسیر مفسر واگذاریم، بهتر نیست قوانین را شفاف کنیم؟
ج ـ موانع اجرایى
در جاهایى که مشکلات ساختارى و قانونى وجود ندارد یا بر این فکر و ملاحظه که «اگر نظارت کنى، نظارت مىشوى، پس بهتر است نکنى» یک قاعده نانوشته مهلک است.
طرف مىشود، شاهد مشکلات اجرایى خواهیم بود که عمدتا به خاطر ضعف مدیریت، ندانم کارى، ناهماهنگى و ناکارآمدى به وجود مىآید؛ مثلاً ممکن است مجلس نظارت بر قوه مجریه و نظارت بر اجراى مصوّبات خود را توسط دولت به علت اشتغالات زیاد یا زائد، عدم مدیریت قوى در مجلس، عمل نکند یا مدیریت زمانى نداشته باشند و یا نمایندگان به جاى نظارت، به امور عمرانى مناطق خود مشغول شوند و براى جلب رضایت و آرا براى دور بعد، به یک کارگزار شبیه شوند و حتى لازم باشد در نوبت بنشینند واز استاندار وقت بگیرند، (با این حال) چگونه مىتوانند نظارت کنند.
و یا اعضاى خبرگان رهبرى، به علت کهولت سن یا مهیّا نکردن یا نبودن سازوکار نظارت و یا عدم عزم و اعتقاد به نظارت و اینکه ما چگونه مىتوانیم نظارت کنیم؟ این وظیفه را انجام ندهند؛ به خصوص که هر کدام مشاکل و مشاغل فراوان خاص خود را هم داشته باشند. نوع موانع اجرایى به ضعف یا عدم (مدیریت نظارت) بر مىگردد؛ چرا که باید بپذیریم نظارت امرى مهم است و مدیریت خاص مىخواهد و اصولاً (عدم نظارت) راحتتر است و دردسرهاى مخصوص را هم ندارد. در حالى که اگر سلامت یک نظام به نظارت بستگى دارد، باید آن را مثل یک سنگربان حفظ کرد. چشم تیزبین نظام بود و بدون خستگى و خیرگى، با مهارت و نظر به این مهمّ همّت گماشت. به هر حال، یکى از موانع و آسیبهاى نظارت، نبود «مدیریت نظارت» است که چه بسا از همه عمدهتر و شایعتر است. این فکر و ملاحظه که «اگر نظارت کنى، نظارت مىشوى، پس بهتر است نکنى» یک قاعده نانوشته مهلک است.
در اینجا مناسب است که نکاتى از نظارت نادرست و غیرمؤثر، که در مباحث مدیریت مطرح مىشود طرح گردد. در بسیارى از سازمانها سیستمهاى کنترل نمىتوانند اطلاعات صحیحى از عملکرد سازمانى به این مدیریت فراهم کنند، مدیرانى که باز خورد کنترلى ناصحیح دریافت مىدارند، به اقداماتى دست مىزنند که متناسب با موفقیت نیست.
الف ـ کنترل بیش از حد و کمتر از حدّ
کنترل بیش از حدّ، مقررات افراطى را بر فعالیتها و اجراى وظایف افراد تحمیل مىکند و آزادى عمل فردى را تحدید مىکند، کنترل کمتر از حد حاصل مقررّات ضعیف یا عدم وجود مقررات براى اجراى فعالیتها مىباشد. و به آزادى عمل بیش از اندازه منجر مىشود. هر دو نوع آسیبزا است؛ کنترل بسیار زیاد مانع از ابتکار عمل مىشود. مشکلات روحى ایجاد مىکند. سازمان را به سوى تشریفات زاید فراوان هدایت مىکند و موجب کندى تصمیمگیرى و اجرا مىشود. کنترل بسیار کم مىتواند به هماهنگى داخلى صدمه بزند و موجب مصرف افراطى منابع یا عدم بهرهبردارى کافى از آن بشود. اصل مهم، یافتن تعادل درست میان کنترلها براى پشتیبانى از عملکرد سازمان است.(23)
ب ـ ناهماهنگى در نظارت یا نظارتهاى ناهماهنگ
اگر سیستمهاى کنترل، به طور نامناسب طرّاحى شده باشند، امکان دارد پیامهاى نامربوطى براى کارکنان بفرستند. مدیران باید سیستمهاى کنترلى تهیه کنند که با ترغیب رفتارهاى مناسب در کارکنان موجب موفقیت سازمان در بلند مدت شوند؛ مثلاً اگر بخواهیم افراد تحت کنترل بخشى از وقت خود را صرف پروژههاى آینده کنند، ولى حقوق را ثابت نگهداریم، در نتیجه فرد مورد نظر بدون فکر به آینده و با خیال راحت از تأمین حقوقش در کار اجرایى صرف ادامه مىدهد. این جاست که سیستم کنترل با سیستم پرداخت ناهماهنگ است.
ج ـ عدم توانایى در تنوّع کنترلها
استراتژیهاى کنترل، غالبا انعکاس ساختار سازمانى است؛ براى نمونه، یک سازمان متمرکز، احتمالاً سیستم کنترل واحد و متمرکزى دارد که مجموعه استانداردهاى مشابه را براى اجرا در بخشها و واحدها وضع مىکند. برخى سازمانها پراکندگى فراوان دارند، در نقاط مختلف کشور، اینها سیستمهاى کنترل مختلف مىخواهند، اعمال، یک نوع نظارت کار را مشکل مىکند.(24)
د ـ نظارت تحمیلى به جاى نظارت برخود
حقیقت این است که براى بالا نگه داشتن عملکرد نمىتوان صرفا روى نظارت تکیه کرد؛ زیرا که افراد نظارت را از طریق غیبت، انتقال، بازده با کیفیت پایین و از این قبیل کارها خنثى مىکنند.
یکى از مشکلات ناشى از تأکید روى نظارتهاى رسمى این است که این گونه نظارتها اغلب به واکنشهاى نامطلوب منجر مىشوند. احساس بیزارى، ضعف بیشتر عملکرد و تلاش براى درهم شکستن سیستم منجر مىشود و منجر به امور ذیل مىگردد. (از دید «ادوارد لادار» و «جان راد»)
1. رفتار ادارى غیرقابل انعطاف (خشک)
این رفتار حاکى از تمایل افراد به این است که خود را در ارتباط با سیستم نظارت، خوب جلوه دهند. افراد تلاش خود را به نقاط مورد سنجش، بیشتر متوجه مىکنند و اغلب هدفهاى مهمتر سازمان را فراموش مىکنند.
2. رفتار استراتژیک
این رفتار عبارت است از تمایل افراد به تهیه اطلاعات، به گونهاى که این اطلاعات در محدوده زمانى معین خوشایند جلوه کند (فریب).
3. گزارش اطلاعات نامعتبر
بعضى اوقات، افراد از طریق اطلاعات نادرست و نامعتبر سیستم را مىکوبند.(25)
همه آنچه تا به حال گفته شد، خصایص و پیامدهاى نظارت غیرمؤثر و نادرست است که نوعاناشى از ضعف در مدیریت نظارت است که از آسیبهاى مهم به شمار مىرود.
لذا صرف عدم وجود اشکالات ساختارى و قانونى نمىتواند نظارت را مؤثر کند. باید ناظران را آموزش داد و به جاى «نظارت مدیریتى»، «مدیریت نظارتى» اعمال کرد. تا ماشین نظارت خاموش نشود و به گِل ننشیند.
ه ـ موانع سیاسى ـ اجتماعى
آقاى عمید زنجانى معتقد است:(26)«سه تعبیر الآن جزو تعابیر دارج در فرهنگ سیاسى کشور است که ممکن است در تمام نظارتها مطرح شود؛ یکى اعمال سلیقه، دیگرى منافع گروهى و سومى گرایش سیاسى. این سه در تمام سطوح مدیریت حضور دارد. در تمام سطوح نظارتى هم حضور دارد. اگر این مسأله موجب خدشه در نظارت باشد. باید در تمام نظارتها باشد و لازمهاش آن است که باید نظارت را از مدیریت حذف کرد.»
ما با اقتباس از این گفتار، این 3 عامل را، که مخدوش کننده نظارت است، به بررسى مختصر مىگذاریم:
1. اعمال سلیقه
هیچ انسانى خالى از سلیقه نیست و تردیدى نیست که سلایق در خلایق مختلف و پراکنده است. اختلاف سلیقه نوعا به روش بر مىگردد هر چند در هدف و یا وسیله هم مىتواند نمود کند. وقتى یک ناظر از یک روش ناخشنود باشد، با این پیش فرض منفى، به نظارت شونده نمره و نگاه منفى دارد. بالأخره افراد هم که معصوم نیستند. به این ایراد (یا شبهه) توجه کنید:(27)
«معناى نظارت استصوابى این است که یک عده خود را معیار اسلام و حق مطلق بپندارند و همه طبقات در شناخت مبانى اسلامى، ارزشها مفاسد و مصالح موظّف باشند عقل و درک خویش را کنار گذاشته، تابع محض درک و برداشت خاص آنان باشند. این یک امر خرافى است و با هیچ عقل و منطقى سازگار نیست.»
فعلاً کارى به ناصواب بودن و لحن بد این عبارت نداریم، ولى به هر حال، نظارت است و ناظر و سلیقههاى خاص. باید مواظب هر نوع اعمال سلیقه باشیم و خطر آن را گوشزد کنیم.
اعمال «بىطرفى» امرى بسیار مشکل است؛ چون انسان بىطرف نداریم. مثل داورى که در یک مسابقه ورزشى قضاوت کند و بىطرف باشد، امکان دارد ولى مشکل است.
2. منافع گروهى
نمىدانیم مراد ایشان از «منافع گروهى» یا «منافع حقوقى» چیست؟ شاید منافع صنفى مراد باشد[ در مقابل منافع شخصى که در عنوان قبل طرح شد]، به قرینه عنوان جداى «گرایش سیاسى» این منافع از سنخ سیاسى هم نیست، حدّى میانه است. گروه سرمایهداران، بازاریان، فرهنگیان، آیا این مراد است یا این حالت که در فرهنگ سازمانى است که هر کس به هر بخش که مىپیوندد، آنجا را محور قرار مىدهد و از آن موضع صحبت مىکند و تمام مقررّات و آیین نامهها را به نفع آن بخش که تصدّى یا تولّى آن را به عهده مىگیرد، تفسیر مىکند، و اعتبارات را به آن سمت سرازیر مىخواهد. و اتفاقا اگر بخش او تغییر کرد و به بخش مقابل رفت، همین حالات گروه خواهانه و حقوقگرایانه ناشى از بخشىنگرى را به آنجا مىبرد که این حالت در یک قضاوت مثبت این است که هر کس مىخواهد کارآمدى بخش خود را ارتقا دهد و حالت منفى آن، تسرّى روح عشیرهاى و قبیلهاى در دل سازمانهاى مدنى و مدرن است؟! با این تفسیر حقوق خاصّى براى بخشى بیش از بخشهاى دیگر طلب مىکند. از این حالت گاهى به «بخشىنگرى» تعبیر مىشود.
بر این اساس در فرآیند «نظارت»، «بخشىنگرى» یک آفت خواهد بود؛ چرا که اگر آن بخش ناظر باشد، خصمانه و غیر منصفانه نظارت مىکند و اگر نظارت شونده باشد نهایت فرار و اختفا از واقعیات را پیشه مىکند تا از هجوم ناظران مصون بماند تا بخش او هر چند ناموفق است و غیر سالم ولى موفق و سالم نشان داده شود.
3. گرایش سیاسى
این عامل یا مانع هم مثل عناصر قبل، امرى گریزناپذیر است. نمىشود بدون گرایش سیاسى بود. بالأخره انسان در یک جناح مىگنجد. البته بحث فقط از دو جناح نیست، جناحهاى فرعى و مخفى داخل هر جناح بزرگ بسى فراوانتر است؛ مثل احزاب غربى که در درون خود جناحهاى متعددى دارند که در زمان انتخابِ درون حزبى عود و بروز مىکند. وقتى گروه ناظر از یک گرایش سیاسى باشد، على القاعده نظارت یک سویه خواهد بود. براى حذف رقیب، ویا تضعیف جایگاه گرایش سیاسىمقابل، این گرایش حتى در قضاوت هم ممکن است دخالت کند؛ چرا که نظارت و قضاوت نهایتا از یک خانواده محسوب مىشوند؛ زیرا در نظارت، بالمآل، نوعى قضاوت نهفته است و در قضاوت هم نظارت وجود دارد. ما همیشه از این گرایشها در نظارتها ضرر مىبینیم و ضربه مىخوریم. احکام قاضیان و ناظران، خالى از اغراض سیاسى نمىتواند باشد.
آقاى عمید زنجانى دو راه حل براى شوراى نگهبان، براى سلامت از سه مانع (سلیقه، منافع گروهى و گرایش سیاسى) ارائه مىکند.(28)
(البته بحث ما در نظارت بسیار فراگیر و شامل است و نظارت شوراى نگهبان فقط بخشى از آن را تشکیل مىدهد ولى در عین حال چون این راه حل خطاب به این نهاد است، از باب نمونه اشاره مىشود):
راه حل نخست: توسعه راههاى کسب اطلاع است؛ به این شکل که دو سویه عمل شود تا به واقعیتها به اندازه کافى توجه شود و اطمینان بیشترى به بارآورد و سطح کار بالا رود. ممکن است انسان با کسب اطلاع از چهار مطلب، به یک نتیجهاى برسد، اما اگر اطلاع از چهل مطلب داشته باشد به نتیجه مطمئنترى مىرسد یا ممکن است در نتیجه هیچ تأثیرى نداشته باشد اما بدیهى است اطلاعات بیشتر اتقان بیشترى را در تصمیمگیرى خواهد داشت.
راه حل دوم (راه حل حقوقى): رویّهاى را که ما براى خروج از دوگانگى قضایى در سیستم اجرایى اتخاذ کردیم، کاملاً با سیستم نظارتى؛ مثلاً کشور فرانسه متفاوت است. آنها در درون قوه مجریه براى نظارت بر تخلّفات از یک نظام قضایى درجه 2 استفاده کردند، لذا از نظر معیارهاى حقوق اساسى، نظام فرانسه دچار مشکل است و دوگانگى قوّه قضاییه در کل ساختار نظام سیاسى فرانسه به چشم مىخورد، خوشبختانه ما به این ورطه دچار نشدیم. در هیأتهاى بدوى، کار را با حضور قضات اجرایى کردیم. قضات شخصشان را مىآورند اما شخصیّتشان را نمىآورند. قضات عضو این هیأتها هستند ولى نه به عنوان عضوى از قوّه قضاییه. پیشنهاد این است: هیأتهایى که شوراى نگهبان به عنوان ابزار کار براى انجام وظایف خودش در اجراى اصل 99 استفاده مىکند، از حضور قضات استفاده شود، البته به عنوان اشخاصى که صلاحیت تصمیمگیرى در مسائل حقوقى و قضایى را دارند، نه به عنوان قاضى قوّه قضاییه. حضور چنین افرادى که از صلاحیتهاى بالاى قضایى برخوردارند، در میان هیأتهاى نظارت شوراى نگهبان به این هیأتها یک حالت نیمه قضایى مىدهد که سنجش و تصمیمگیریها و نظرها به دور از معیارهاى قضایى نباشد و با توجه به جامعیت قضایى باشد.
البته هر دو پیشنهاد با حفظ استقلال شوراى نگهبان است؛ چون اصل 99 نظارت را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است. هیچ بخشى از این نظارت نمىتواند بیرون از شوراى نگهبان اعمال شود.
این دو پیشنهاد از طرف ایشان، یک راه حل هم قبلاً در ذیل موانع ساختارى عرضه شد که تشکیل (کمیته ملى انتخابات) است، (مراجعه شود).
ارائه این راه حلها حاکى از جدّى بودن آسیبها است، هر چند هیچ راه حلى خالى از مناقشه نیست. ولى صرف ارائه آن، آنهم از طرف انسانهاى بىغرض، نشانگر این است که همیشه یک پالایش در روشها و مقررات نظارتى باید اعمال شود تا از حدّاکثر اتقان برخودار گردد.
موانع نظارتى از طرف نظارت شوندگان در بُعد اجتماعى ـ سیاسى
1. غوغاسالارى؛ گردوغبار کردن و شلوغ بازى از ناحیه کسانى که ریگ به کفش دارند و با وجود عدم اهلیت و نامحرمیت با نظام، قصد دارند به هر شکل، خود را به درون اندام نظام برسانند و با امکانات تبلیغى که دارند جوّسازى مىکنند تا اعصاب ناظران را نامتعادل نمایند و بهرهبردارى کنند. ناظر باید مثل یک قاضى بر عقل خود تکیه کند و نه احساس و اسیر جوّ نشود.
2. بازى کردن نقش اپوزسیون؛ نظامى با زحمت تشکیل شده است، عدهاى ممکن است با خطگیرى از عناصر بیگانه و اپوزسیونهاى خارجى؛ خواه ناخواه به آن سو تمایل پیدا کنند و با حفظ ظاهر، خود را از حق شهروندى بهرهمند بدانند و فشار وارد کنند.
3. تجددّگرایى افراطى؛ این عامل باعث مىشود که حاکمیت ارزشها زیر سؤال رود و متجدّدان، هر ناظرى را که حامى ارزشها است، متهم کنند و در مقابل او بایستند.
4. نفاق؛ به ظاهر خود را طرفدار قانون نشان مىدهد ولى مدام در پى راه نفوذ یا راه فرار از قانون را دارد، ولى در باطن هیچ علاقه و عقیدهاى ندارد و دنبال تثبیت قدرت خود است.
و عواملى از این قبیل که نظارت شوندهها از آن برخوردارند. متأسفانه ناظران گاهى تحت تأثیر قرار مىگیرند و از حالت تعادل خارج مىشوند و نظارت ا فراطى یا تفریطى اعمال مىکنند و هیزم خشک وتر را مىسوزانند. (پیشتر به عامل تعادل در نظارت مؤثر اشاره شد.)
جمعبندى: موا نع انفسى و آ فاقى که در ابعاد گوناگون شمرده شد، هم شامل نظارت کننده و نظارت شونده و سیستم نظارت مىشود و منحصر در نظارت خاص نیست. نظارتهاى از پایین به بالا و از بالا به پایین و هم عرض را شامل مىشود و همچنین فرآیندهاى نظارتى، سیاسى، اجتماعى، ادارى و اخلاقى را نیز در بر مىگیرد. نظارتهاى رهبرى، بر رهبرى، قضایى، انتخاباتى، حقوقى و... را فرا مىگیرد. موانعى است براى نظارت مؤثر به معناى مطلق آن، براى سالمسازى سیستم نظارتى و کارآمدى آن، باید این موانع را حذف یا تضعیف کرد. نظارت سالم و مؤثر مایه اعتمادسازى و کارآمدى و تحکیم پایههاى نظام دینى خواهد بود. دنیا و آخرت را با هم تأمین مىکند و موجب رضایت خدا و رسول و مردم مؤمن به خدا و رسول هم مىباشد و ما نع ظلم و بىعدالتى مىشود.
شرایط نظارت مؤثر(29)
شاید به نظر بیاید که با وجود بیان «موانع» و بیان راههاى زدودن آنها، از بحث شرایط بىنیاز مىشویم. در حالى که با دقّت و تعمّق مىتوان تفاوت آن دو را دریافت؛ شرط آن است که با وجودش مشروط موجود است و با نبودش مفقود، ولى مانع با وجودش مقتضى موجود نیست با نبودش موجود است، و لزوما عدم مانع همان شرط نیست. هر چند گاهى اینگونه است. مراد ما از مشروط «نظارت کامل و مؤثّر» است. به هر حال به بیان این شرایط مىپردازیم:
1. حاکمیت ارزشها
مراد از «ارزش» مطلوبیت و قیمت است و مراد از ارزش که از آن در جامعهشناسى و روانشناسى به هنجار هم یاد مىکنند. در بُعد اسلامى آن امورى است که مطلوبیت شرعى و عقلى داشته باشد. شاید بتوان اصطلاح «معروف» را مرادف ارزش دینى و عقلى و منکر را مساوق «ضد ارزش» دانست. معیارهایى که توسط عقل و شرع مطلوب شناخته شود، ارزش است که براى برپایى آن، این همه مجاهدت شده است. جمله ماندنى شهید بهشتى که «انقلاب ما انقلاب ارزشهاست» ناظر بر همین مفاد است. از ارزشها گاهى به «اصول» هم یاد مىشود، که باید مورد پافشارى قرار گیرد و ارزشهاى شاهنشاهى باید منسوخ و منسى شود و ارزشهاى اسلامى و انقلابى حاکم گردد. اگر ما ارزشها را از دست بدهیم و یا معامله و مسامحه کنیم، فقط نامى از انقلاب باقى مىماند. جاى تطویل کلام نیست ولى باید دانست که «نظارت مؤثر» بدون رعایت ارزشها امکان ندارد.
انواع ارزشها
احکام اسلام و حدود الهى، ارزش هستند و باید پیاده شوند؛ تلخ یا شیرین، مکروه یا محبوب (مگر در مقام تزاحم با مصلحت اقوى که باز هم حکم اهم پیاده مىشود) شعارهاى انقلاب ارزش هستند؛ مانند استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى ـ نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى. اینها به هیچ وجه نباید خدشه پیدا کنند.
فضایل اخلاقى ارزش هستند؛ مانند ایثار، خدمت، احسان، فداکارى، وفادارى، سداد، عدالت، تقوى، دورى از رذایل و گناهان.
شخصیتهاى مقدس (معصوم و غیرمعصوم) ارزش هستند؛ چه حقیقى چه حقوقى، شخصیت مقدس کسى است که ارزشها را در خویش نهادینه کرده یا کمترین فاصله را با آنها دارد.
حفظ نظام و انقلاب و اسلام، یک ارزش است. سلامت نظام و معنویت و حراست آن از دست بیگانگان.
نظارت کننده و نظارت شونده و سازوکار و سیستم نظارت باید مبتنى بر این ارزشها باشد. و کوچکترین تخطى از آن نشود.
این ارزشها را باید همه توافق کنند و با یک فرآیند «خودنظارتى» هر کس فاصله دارد، خود را بسازد و توبه کند و فاصله خود را با ارزشها کم کند. نظارت کننده باید بداند در هر شرایطى مورد نظارت خداى متعال است و «إنّ الشاهد هو الحاکم». نظارت شونده هم باید تسلیم ارزشها باشد و اگر فاصله دارد جز خویش کسى را ملامت نکند. اگر ناظر حافظ ارزشها است و هدف او از نظارت حفظ ارزشها است، باید از ملامت ملامتگران نهراسد.
نظام هم در مقام توبیخ عادلانه ناظر و منظور بر طبق دورى و نزدیکى ارزشها عمل کند. به نظر مىرسد عدالت و تقوى، محورىترین ارزشهایى هستند که با وجود آنها، سایر ارزشها هم حفظ مىشود و با نبود آنها هم ارزشها مفقود مىگردد.
دو عنصر گرانقیمت و کمیاب، که باید ملکه شود؛ یعنى نهادینه گردد. این دو است که ناظر و منظور را از گروهگرایى و گرایشهاى سیاسى و شهوانى و دنیوى و اخروى مصون مىدارد. ترس از خدا را جایگزین ترس از انزوا و از دست دادن مقام قرار مىدهد. باید بر این دو عنصر تأکید شود و نماد و تابلو گردد.
این دو اصطلاحا عامل «نظارت درونى» یا «خود نظارتى» حساب مىشوند، که در صورت تحقّق، راه نظارتِ بیرونى هموار مىشود یا کمترین نیاز به آن است.
«اى کسانى که ایمان آوردهاید همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى، با جمعیتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید که به تقوى نزدیکتر است و از معصیت خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید، آگاه است.»(30)
این آیه به شکل گویا بر عدالت و تقوا در قیام و شهادت و نظارت و امثال آن دعوت مىکند لبیک به همین یک آیه نظارت مؤثر را تضمین مىنماید.
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، کاملاً قیام به عدالت کنید، براى خدا شهادت دهید، گرچه این گواهى به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد. چرا که اگر آنها غنى یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوى و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.»(31)
این آیه گویاتر از آیه قبل و مقارن آن است که بدون شرح، شرط نظارت مؤثر را بیان مىکند. نفى خویشگرایى و خویشاوند گروى و هوى و هوسخواهى مىکند و امر به عدالت و حق و تقوى مىنماید. اگر شعار ندهیم و واقعا مسلح به عدالت و تقوى شویم، از حق عدول نمىکنیم ولو به ضررمان باشد و این همان «خود نظارتى» است، که مسلما:
هر که در این بزم مقرّبتر است جام بلا بیشترش مىدهند
هر چه رده بالاتر، درجه «خود نظارتى» و «نظارت از درون» بالاتر.
این کار نیاز به یک نهضت اخلاقى و معنوى دارد که در کنار نهضت خدمترسانى و نهضت نرمافزارى که مقام معظم رهبرى کلید آن را زدهاند، مىتواند حلقه نهضتها را تکمیل و تتمیم نماید.
2. حاکمیت قانون
البته وقتى سخن از حاکمیت ارزشها شد، دیگر موارد، ذیل آن است یا از باب ذکر خاص بعد از عام است و به مناسبت تأکید و اهمیت مواردى همانند «حاکمیت قانون» را ذکر مىکنیم: قانون میزان نظم است که مورد توافق عقلاى قوم قرار گرفته و مبناى عمل اجتماعى است. البته قانون باید شفاف بوده و ابهام نداشته باشد که خود تبدیل به ضد نظم مىشود و مصداق «از قضا سرکنجبین صفرا فزود» مىشود. (که پیشتر در بحث موانع به آن اشاره کردیم.) قانون شفاف و عادلانه و بازنگرى شده. و پویاى غیرمخالف با مبانى اسلام، که مورد توافق همه جناحها و گروهاى وابسته به انقلاب و اسلام باشد و اجراى مو به مو شود و تفسیر به رأى نگردد و دچار «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نشود. نظارت را سالم مىکند. چه قانونى که شوراى نگهبان تصویب کند یا مجمع تشخیص مصلحت و یا مجلس خبرگان و یا هر نهاد دیگر که قانون به آن اجازه تقنین داده است. همه باید تسلیم قانون شوند رهبر فقید و جدید، هر دو بر این نکته پافشارى داشته و دارند.
آنچه مسلم است، نهادهاى حکومتى تنها یک وظیفه دارند و آن اجراى قانون است. قانون باید سرلوحه اعمال و اقدامات هر یک از مسؤولان باشد و مسؤولان نیز با درک صحیحى از قانون و اجراى منصفانه و بىطرفانه آن، از بروز تنشها، اختلافات و منازعات جلوگیرى کنند و بدینوسیله نگذارند که غوغاسالارى، زورگویى، اعمال فشار و زیادهخواهى در جامعه اسلامى پا بگیرد. باید با قانون شکنى مبارزه کرد. زمانى که قانون ملاک عمل شود و رقابتهاى حزبى و جناحى به گوشهاى روند، مردم احساس اعتماد مىکنند و تنها همین حسن اعتماد مردم است که پایههاى نظام را محکم مىکند. نظارتهاى غیر قانونى یا فراقانونى اعتماد زدا است.
3. حاکمیت مردم
در مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى آمده است:
«در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه است، براساس تلقّى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند. «إنّ الاْرض یرثها عبادی الصالحون» و قانونگذارى که مبیّن ضابطههاى مدیریت اجتماعى است بر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد. بنابراین، نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلام شناسان عادل و پرهیزگار و متعهد و فقهاى عادل امرى محتوم و ضرورى است و چون هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوى نظام الهى است: «إلى الله المصیر» تا زمینه بروز و شکوفایى استعدادها به منظور تجلّى ابعاد خداگونگى انسان فراهم آید.(تخلّقوا بأخلاق اللّه) و این جز در گرو مشارکت فعّال و گسترده تمامى عناصر اجتماعى در روند تحوّل جامعه نمىتواند باشد.»
مقام معظم رهبرى در ارتباط با جایگاه مردم در نظام اسلامى مىفرمایند:
«در نظام اسلامى، مردم تعیین کنندهاند. این هم از اسلام سرچشمه مىگیرد. مسأله اساسى که بنده بارها بر آن تأکید کردهام، این است که اسلامگرایى در نظام اسلامى از مردم جدا نیست. مردم گرایى در نظام اسلامى ریشه اسلامى دارد. وقتى ما مىگوییم نظام اسلامى، امکان ندارد که مردم نادیده گرفته شوند و پایه و اساس حق... خود اسلام است.»(32)
در این زمینه نباید دچار افراط و تفریط شد، مردم سالارى نه به معناى شرکت در انتخابات یا راه پیمایى به شکل زینت است «نه به شکل پوپولیسم که به معناى عوامزدگى است و تولد آن در روسیه است؛ بعد از انقلاب اکتبر، که دهقانان را مقدس و محور قرار داده بودند، بلکه مردم در چهارچوب اسلام نقش دارند رضایت آنها مبناى مشروعیت نظام نیست ولى پایه مقبولیت است و مقبولیت طبق مقدمه قانون اساسى اساس بقاى نظام اسلامى است. بنابراین، با نگاهى اعتدالى به مردم، باید رضایتمندى آنها را در چهارچوب اسلام ملاک قرار دارد. هر نظارتى که مایه خروج مردم مؤمن و انقلابى از صحنه و مایه سرخوردگى و دلزدگى آنها است، نظارتى غیر مؤثر نام دارد. صرف اینکه رضایت مردم شرط نیست، مصلحت آنان باید در نظر گرفته شود ولو قاعدتا حرف متینى است ولى عمومیت ندارد. رضایتمندى آنها هم در استحکام یک نظام شرط است که باید با ظرافت به آن دست یافت. ناظران در حقیقت چشمان مردم هستند و نباید چشمهاى نافرمانى با شند؛ مثلاً در صحنه انتخابات تا مىتوانیم باید گزینههاى مورد قبول مردم را با نظارت غیرمؤثر از صحنه خارج نکنیم تا مشارکت کنند و این نه به آن معنا است که عناصر خائن را در اندام نظام بیاوریم و حفظ کنیم. حضور مردم رابطه مستقیمى با اعتماد آنان به مسؤولان دارد. این اعتماد، جز از طریق عملکرد قانونى مسؤولین به دست نمىآید.
4. حاکمیت اسلام
در اصل چهارم قانون اساسى با اشاره به حراست از احکام اسلام آمده است:
«کلیه قوانین و مقرّرات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیراینها باید براساس موازین اسلام باشد.» در قانون بر حاکم بودن این اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسى تصریح شده است.
بىشک قوانین نظارتى هم مبتنى بر احکام اسلام استوار مىشود. همّ و غم نظارت کننده و نظارت شونده حفظ اسلام است و همه در مقابل احکام اسلام محکوم هستند.
«هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى در مقابل فرمان خدا داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.»(33) «البته ما مجمع تشخیص مصلحت داریم. اما آن مصلحتى که به خاطر آن در یک قانون باید از مخالفت با شرع در کشور بگذرد. باید مصلحت خیلى بالایى باشد.»(34)
5. حفظ قداستها
قداست در لغت به معناى طهارت و نزاهت و دورى از نقص است و برخى صاحبنظران آن را به معناى محبوبیت همراه با احترام شدید مىدانند.(35) انسان طبعا به علت پاکى و کمال خاصّى که در شخصیتى سراغ دارد، به او محبت ورزیده و احترام خاص مىگذارد، از سویى روح دین را قداست تشکیل مىدهد؛ به طورى که تمام ادیان الهى بر احترام گذاردن خاص به خداوند و هر چه و هر کس به او منسوب است تأکید مىورزند. روایات ما هم بر این مطلب تأکید دارند «هل الإیمان إلاّ الحُبُّ»؛(36) «آیا ایمان جز محبت و دوستى، امر دیگرى است؟»
کیان شیعه و حیات آن در زمان غیبت با همین قداست حفظ شده است. در طول تاریخ مردم براى مراجع خود احترام خاصّى قائل بودهاند. دشمنان نیز همواره از این قداست در هراس بودهاند. آنها دریافتهاند قداستى که مردم براى رهبرىو ولایت امر قائلند، نظام و انقلاب را بیمه کرده است. از این رو تمام تلاش خود را براى شکستن این قداست به کار گرفتهاند. رهبرى باید نظارت شود و مورد انتقاد قرار گیرد ولى با روش صحیح و خیرخواهى
و الاّ دیگر کسى امر او را مطاع نمىداند و عمل کردن به دستورهاى او را وظیفه شرعى نمىشمارد و این به نفع دشمن است.
یکى از اعضاى برجسته خبرگان معتقد است که:(37)
«انتقاد از رهبرى باید هوشمندانه طراحى شودتا موجب سوء استفاده دشمنان نگردد. مجلس خبرگان کمیسیونى براى نظارت بر فعالیتهاى رهبرى دارد که عملکرد ایشان را مورد بررسى قرار مىدهد و در موارد لازم نتیجه آن را به اطلاع ایشان مىرساند. این هیأت تحقیق به پیشنهاد خود مقام معظم رهبرى در مجلس خبرگان تشکیل شد. بهترین شیوه انتقاد، نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان موارد لازم است.» «انتقاد از دیگر مسؤولان نظام و مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه در اصل 90 قانون اساسى مطرح شده است؛ یعنى هر کس شکایتى از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضاییه داشته باشد، مىتواند شکایت خود را کتبا به مجلس شوراى اسلامى عرضه کند. مجلس موظف به رسیدگى و پاسخ است.» «ملاحظه مىشود که مراجعه به مجلس، راهکارى مناسب براى شکایت است. شکایت نوعى انتقاد است (و نوعى نظارت). این عمل موجب حفظ حرمت نهادهاى مذکور خواهد بود.»(38)
به هر حال یکى از شرایط نظارت حفظ حریمها و قداستها است. مقدسات مثل ستونهاى خیمه هستد، نباید شکسته شوند. در این صورت هیچ کس در امنیت معنوى نخواهد بود. در یک نگاه، هر فرد مؤمن مقدّس است و باید ایذاء و توهین نشود. بله، اگر کسى خودش قداست خود را از بین برد، از حلقه حرمت و مصونیت خارج مىشود و در مورد فاسق همه چیز آزاد است از جمله غیبت.
خصوصیات سیستمهاى کنترل کارآمد و مؤثر
«ویژگىهاى سیستمهاى کنترلِ کارآمد، این است که پیوندى قوى با سیستم برنامهریزى داشته باشد. دقیق و به هنگام باشد. حوزههاى اجرایى عینى کلیدى را کنترل کند. قابل اندازهگیرى باشد. صرفهجویى را رعایت کند. انعطافپذیر و قابل درک باشد. معیارهاى منطقى ارائه کند. بر تعیین محل استراتژیک و موارد استثنا تأکید ورزد و ا قدام اصلاحى ضرورى را پیشنهاد کند.»(39)
این بحث پایانى این مقاله است و در حقیقت نظارت مؤثر، را فرمولبندى مىکند و در هر نوع سیستم نظارتى که در طول مقاله طرح شد مىتواند مورد عمل قرار گیرد:
1. پیوستگى با برنامهریزى؛ وقتى وظیفه نظارت با برنامهریزى ارتباط نزدیکى داشته باشد، سیستمهاى نظارت مىتواند بازخوردهایى درباره پیشرفت به سوى هدفها فراهم کند یک برنامه استراتژیک (راهبردى) براساس عواملى از قبیل مرحله تکامل و موقعیت رقابت سازمان پدید مىآید. سپس این برنامه استانداردهاى اجرایى مناسب براى اندازهگیرى پیشرفتهاى آینده هر بخش را تعیین مىکند.
2. دقت؛ کارآمدى سیستمهاى کنترل و نظارت به جمعآورى و انتشارات اطلاعات موثق و معتبر نیاز دارد. اگر دادههاى کنترل دقیق نباشد مدیران تصمیمهاى نادرست اتخاذ مىکنند و به اقدامات نامناسب دست مىزنند. وقتى مدیران سیستمهاى کنترل را اجرا مىکنند، باید مطمئن باشند که دادههاى معتبرى را به دست مىآورند و آ نها را به اطلاعات دقیق تبدیل مىکنند؛
«آنان همگى در یک صف در پیشگاه پروردگارت عرضه مىشوند و به ایشان گفته مىشود که همگى نزد ما آمدید... و کتاب (نامه اعمال) آنجا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آناست ترسان و هراسانند و مىگویند: واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته، مگر اینکه آن را به شمار آورده است و این در حالى است که همه اعمال خود را حاضر مىبینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند.»(40)
این آیه نشان مىدهد که نظارتها باید بسیار دقیق انجام گیرد.
3. به هنگامى؛ دادههاى کنترل باید به طور مستمر و به اندازه کافى براى مدیران مسؤول فراهم شود و به آنها امکان دهد تا وقت باقى است اقدام سرنوشت سازى انجام دهند، بدون اطلاعات به هنگام کنترل موقعیتهاى دشوار به صورت فاجعهاى در خواهد آمد.
4. تعیین حوزه اجرایى کلیدى؛ براى فراهم کردن دادههاى مناسب جهت کنترل فرآیند عملیات، مدیران زمینههاى خاصى را که باید پىگیرى شود تعیین مىکنند. مدیران مىتوانند با نفوذ بر آن قسمت از فرآیند عملیات که واجد اهمیت است یا با تغییر آن، عملکرد سازمان را اصلاح کنند. وقتى حوزههاى کلیدى تعیین شوند، مدیران خواهند توانست نتایج را ا ندازه بگیرند و درباره اقداماتى که باید انجام بدهند فکر کنند. حوزههاى کلیدى جنبههایى از یک واحد است که باید به طور مؤثرى عمل کند تا کل واحد موفق شود. استونر(1995) به عنوان نمونه «روابط کار، جابهجایى نیروى کار، غیبت نیروى کار» را از حوزههاى کلیدى مىداند.
5. عینیت و قابلیت اندازهگیرى؛ دادههاى کنترل ا گر ذهنى و کیفى باشند به آسانى نمىتوانند امکان مقایسه افراد، واحدها، چهارچوبهاى زمانى و سایر عوامل را براى تصمیمگیران فراهم کنند. به عنوان مثال این داده که «پروژه اندکى از برنامه عقبتر است» و «تعدادى از معایب نرمافزارها که مورد انتظار مىباشد» کیفى و ذهنى است و نافع نیست و داده «پروژه پنج روز عقبتر از برنامه است» و «معایب نرمافزارها حدود 2% از استاندارد اجرایى فراتر رفته است» عینى و کمى و نافع است و به اقدامات اصلاحى کمک بیشترى مىکند.
6. صرفه جویى؛ یک سیستم کنترل باید از نظر اقتصادى براى اجرا مناسب و در مقابل هزینههایى که صرف مىکند، منافعى در برداشته باشد که آن را موجّه جلوه دهد. باید تلاش کرد تا با حداقل هزینه، حداقل کنترل براى دستیابى به نتایج مورد انتظار اعمال شود.
7. انعطافپذیرى؛ کنترلهاى کارآمد و «نظارت مؤثر» باید براى مطابقت با تغییر نامطلوب با استفاده از فرصتهاى جدید انعطافپذیر باشند. تعداد کمى از سازمانها با محیطهاى باثباتى مواجهاند که نیاز به انعطافپذیرى ندارند. حتى ساختارهاى کاملاً ماشینى، مستلزم کنترلهایى هستند که بتوانند آنها را با تغییر زمان و شرایط منطبق کنند.
8. قابلیت درک؛ نظارتهایى که به آسانى درک نمىشوند ارزش ندارند. بنابراین، گاهى اوقات ضرورى است در شرایط حساس، کنترلهاى سادهترى جایگزین کنترلهاى پیچیده شود. درک نکردن سیستم کنترل مىتواند موجب اشتباهات غیرضرورى، دلسردى نظارت شوندگان و سرانجام نادیده گرفتن و قهر با سیستم مزبور شود (و در مقابل آن، مقاومت انجام گیرد.)
9. معیارهاى منطقى؛ استانداردهاى نظارت باید منطقى و قابل دستیابى باشد. اگر آنها بسیار بالا یا غیر منطقى باشند، نمىتوانند براى مدت طولانى مایه انگیزش شوند؛ زیرا افراد اغلب نمىخواهند بر چسب نالایق و بىصلاحیت بخورند. در نتیجه به شیوههاى غیراخلاقى و غیرقانونى پناه برده مىشود (مانند تحصن و تجمع) لذا باید معیارهاى نظارتى به گونهاى باشد که بدون تشویق به روحیه فریبکارى در کارکنان، آنان را به رشد امیدوار سازد.
10. تعیین نقاط راهبردى(استراتژیک)؛ نمىتوان هر فعالیتى را نظارت کرد. ولو توان آن باشد. منافع حاصل از کنترل نمىتواند هزینههاى مصرفى را توجیه کند. نظارتها باید وقایع حیاتى را شامل شود. فعالیت هایى که احتمال وقوع انحراف از ارزشها در آن بسیار است، یا جایى که انحراف بیشترین صدمه را به نظام وارد مىنماید.
11. اجراى اقدام اصلاحى؛ این مهمترین جزو علت تامه و شرط مؤثر در نظارت کارآمد است. ختام مسک است. باید اقدام ضرورى به شکل نافع براى اصلاح انحرافات پیشنهاد شود. (رابینز 1994)
مواردى که باید کنترل شود و تحت نظارت قرار گیرد:
افراد، منابع مالى، عملیات و فعالیتها، اطلاعات وموفقیت و کارآمدى، امورى هستند که باید دائما مورد نظارت واقع شوند.
ـ ابزار نظارت
دادههاى آمارى، گزارشها و تحلیلهاى ویژه، حسابرسى، مشاهده شخصى، از نمونه ابزارهاى نظارت هستند.(41)
رهنمودهایى براى استقرار نظارتهاى مؤثر(42)؛
1. نظارتها باز دارنده و پیشگیرنده باشد.
2. معیارهاى مؤثر و منطقى، برقرار شود.
3. با روشهاى نظارتى موجود آشنایى حاصل گردد.
4. اقدام اصلاحى مؤثر به عمل آورده شود.
5. نظارتها با نوع وظیفه منطبق باشد.
6. روى نظارتهاى رسمى زیاد تکیه نشود.
نظارتى که در حقوق اساسى مطرح است در صورت اعمال، زمانى مؤثر خواهد بود که از فرمولها و روشهاى اعمال نظارت فوق تبعیت کند.
پىنوشتها
________________________________________
*. در صفحات بعد، به برخى از موارد این دو لایحه اشاره مىشود.
1. علق: 14
2. مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض به نقل از (استونر 1995، ص558).
3. فصلنامه حکومت اسلامى، ج30، ص62
4. حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى، ابوالفضل قاضى، ص352
5. ماهنامه ناظر، ش12(بهمن1382)، ص7
6. فصلنامه حکومت اسلامى، ش14، صص129ـ128
7. ر.ک.به: مبانى مدیریت، ج2، گرى دسلر با ترجمه داود مدنى، صص263ـ249
8. ماهنامه ناظر، ش16، ص12
9. همان، ش4، ص33
10. بقره: 11و12
11. یوسف: 53
12. نهج البلاغه، نامه 45، فرازهاى 23تا27
13. ر.ک.به: ماهنامه ناظر، شماره 14ـ13، صص62ـ61 (تلخیص).
14. عمید زنجانى، ماهنامه ناظر، ش12، صص8ـ7
15. حقوق اساسى در جمهورى اسلامى ایران، دکتر سیدجلالالدین مدنى، ج2، ص112 به نقل از فصلنامه حکومت اسلامى، شماره 14، ص128
16. مشروح مذاکرات، ص1264
17. به موجب ماده یک مصوبه مجلس خبرگان درباره اصل یکصد و یازدهم قانون اساسى آمده است: «به منظور اجراى اصل یکصدویازدهم قانون اساسى خبرگان از میان خود، هیئت تحقیقى را مرکب از هفت نفر براى دو سال با رأى مخفى انتخاب مىنمایند تا به وظائف مذکور در این قانون عمل نمایند. افراد هیأت باید فراغت کافى را براى انجام وظائف محوله داشته باشند و شاغل سمتهاى اجرایى و قضایى از جانب مقام رهبرى نبوده و از بستگان نزدیک وى نیز نباشند.»
هیأت تحقیق یاد شده در ماده یک طبق ماده 3 مصوبه مذکور موظف شده است که هر گونه اطلاع لازم را در رابطه با اصل یکصدو یازدهم در محدوده قوانین و موازین شرعى به دست آورد و نسبت به صحت و سقم گزارشهاى واصله در این رابطه تحقیق و بررسى کرده و در صورت لزوم با مقام رهبرى در این باره ملاقات کنند.
در اجراى حق نظارت خبرگان بر امور رهبرى هم چنین ماده نوزدهم مصوبه مذکور مقرر داشته است: «هیأت تحقیق موظف است با هماهنگى مقام رهبرى به تشکیلات ادارى آن مقام توجه داشته و آن مقام در جلوگیرى از دخالت عناصر نامطلوب در تشکیلات مذکور مساعدت نماید.» (کنگره امام خمینى رحمهالله و اندیشه حکومت اسلامى، مجموعه آثار شماره6، ص253)
18. ر.ک.به: ماهنامه ناظر، ش14ـ13، ص62
19. همان، ص15
20. نظارت استصوابى، عباس نیکزاد، (روابط عمومى شوراى نگهبان)، ص21
21. ر.ک.به: همان، که حدود 24شبهه را در اطراف نظارت استصوابى پاسخ داده است.
22. نظارت استصوابى، ص61، (روابط عمومى شوراى نگهبان).
23. مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض، صص7ـ226
24. همان، ص237
25. مبانى مدیریت، گرى رسلر، ترجمه داود مدنى، از ص 248 تا 254(تلخیص).
26. فصلنامه حکومت اسلامى، ش30، ص65
27. نامه آقاى منتظرى در رد نظارت استصوابى، به نقل از جزوه نظارت استصوابى (روابط عمومى شوراى نگهبان، ص44)
28. فصلنامه حکومت اسلامى، ش30، صص6ـ65
29. شرایط نظارت، از آیات زیر قابل استفاده است:
«ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدا نیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم (به یاد بیاورید) هنگامى که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند، انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اینکه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (ضبط آن) است.» (ق:8ـ6)
«او کسى است که انسان و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت و به تدبیر و مدیریت جهان پرداخت آنچه را در زمین فرو مىرود مىداند و آنچه را از آن خارج مىشود و آنچه را از آسمان نازل مىگردد و آنچه را به آسمان بالا مىرود، هر جا باشید او با شما است و خداوند به آ نچه انجام مىدهید بینا است»(حدید:4)
«براى انسان مأمورانى هستند که پىدرپى، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ مىکنند. خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (به علت اعمالشان) کند هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستى نخواهند داشت.»(رعد:11)
«در هیچ حال و اندیشهاى نیستى و هیچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمىکنى و هیچ عملى را انجام نمىدهید مگر اینکه ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن مىشوید. و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفى نمىماند حتى به اندازه سنگینى ذرّهاى و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن نیست مگر اینکه همه آنها در کتاب آشکار او (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است.»(یونس: 61)
«بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن، همان کسى که تو را به هنگامى که بر مىخیزى مىبیند و نیز حرکت تو را در میان سجده کنندگان (تحت نظر دارد) اوست خداى شنوا و دانا»(شعراء:69ـ67)
«پروردگارت مىداند که تو و گروهى از آنان که با تو هستند، نزدیک به دو سوم شب یا نصف یا ثلث آن، به پا مىخیزند. خداوند شب و روز را اندازهگیرى مىکند (و مىداند) که شما نمىتوانید مقدار آن را به دقت اندازهگیرى کنید، پس شما را بخشید، اکنون آنچه بر شما میسّر است قرآن بخوانید.»(مزمّل:20)
«بىشک بر شما نگاهبانانى (ناظرانى) والامقام و نویسنده گمارده شده است که مىدانند شما چه مىکنید.» (انفطار: 12ـ11)
«این کتاب ما است که به حق با شما سخن مىگوید (و اعمال شما را بازگو مىکند) ما آنچه را انجام مىدادید مىنوشتیم.» (جاثیه: 29)
آیات فوق هشدار و درسى براى اهل نظارت است. ناظر و نظارت شونده باید بدانند که چگونه و دقیق طبق مفاد وحیانى بالا، در کنترل هستند. اگر دست از پا خطا کنند و عدالت و تقوى را نادیده بگیرند، حساب خواهد شد. آیا با این ملاحظه وحیانى سیستم نظارت نظام دینى مؤثر و دقیق نخواهد شد؟
در خاتمه، امید داریم با زدودن موانع و افزودن شرایط، شاهد نظارت مؤثرِ خداپسندانه باشیم. تا هیچ کس حتى مورچهاى احساس ظلم و بىعدالتى نکند.
30.مائده: 8
31. نساء: 135
32. راهبردهاى ولایت، ج5، صص111و112
33. احزاب: 36
34. از بیانات مقام معظم رهبرى، 11 مهر 80
35. آیت الله مصباح یزدى، جزوه پرسشها و پاسخها، تهیه و تدوین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمهالله ، ص70
36. کافى، ج2، ص125، ح8
37. آیت الله مصباح یزدى، پیشین.
38. همان.
39. مبانى سازمان مدیریت، ص238
40. کهف: 49
41. درباره مطالب فوق مراجعه شود به مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض، صص228ـ237
42. مبانى مدیریت، ج2، گرى وسلر، ص263
خداوند تبارک وتعالى به انسان اختیار مىدهد و اعمال و رفتار او را نظارت مىکند؛ «اَلَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ الله یَرى»؛(1) «آیا نمىداند که خداوند مىبیند (اعمال او را؟)» و براى این کار فرشتگانى به عنوان رقیب و عتید از چپ و راست بر او مىگمارد، تا بنویسند آنچه را انجام مىدهد و آنها را «معقّبات» نام مىنهد که مراقبان و تعقیب کنندگان هستند و از همه اطراف او را مواظبت مىکنند، گویا حیوانات و فرشتگان ناظر ندارند چون اختیار ندارند و کار خود را خودجوش انجام مىدهند.
انسان بر خودش هم نظارت دارد؛ «قوا أنفسکم»؛ «خودتان را مراقبت و حفاظت کنید.» و این مهم از طریق مشارطه و مراقبه و محاسبه و مؤاخذه انجام مىپذیرد و آن را در اصطلاح حکمت عملى «تدبیر نفس» گویند. در علم مدیریت هم نظارت یکى از 5 رکن مدیریت است، که در کنار سازماندهى، هماهنگى، برنامهریزى و رهبرى قرار مىگیرد. و بلکه از همه ارکان مهمتر است.
نظارت و کنترل را به گونههاى مختلف تعریف کردهاند. در همه این تعریفها کنترل را نوعى مقایسه بین آنچه هست و آنچه باید باشد دانستهاند. براساس یکى از همین تعریفها کنترل مدیریتى؛ فرآیندى است جهت حصول اطمینان از اینکه فعالیتهاى انجام شده با فعالیتهاى برنامهریزى شده مطابقت دارد.(2)
در علم فقه هم برخى معتقدند که:(3) «نظارت به لحاظ سابقه فقهى در باب وصیت و وقف آمده و معمولاً در مورد وصى یا متولى یا مجرى به کار مىرود؛ عبارت از کارى است که فرد یا هیأتى به منظور کنترل و صحت عمل اظهار نظر مىکنند.»
نظارت در حقوق اساسى عبارت است از(4) «بررسى و ممیزى و ارزشیابى کارهاى انجام شده یا در حین انجام و انطباق آنها با تصمیمات اتخاذ شده و همچنین، قانون و مقررات در جهت جلوگیرى از انحراف افراد». از بُعد حقوقى و سیاسى هم کافى است نظرى به قانون اساسى انداخته شود که حاوى حقوق اساسى مىباشد. در این قانون واژه «نظارت» در اصول 55، 76، 99، 161 و 174 به کار رفته است.
1. نظارت اصل 55 مربوط به نظارت قوه مقنّنه بر مجریه است که به دو طریق انجام مىشود:
الف ـ نظارت بر دخل و خرج دولت و تفریغ بودجه از طریق دیوان محاسبات.
ب ـ نظارت بر عملکرد قوه مجریه از طریق نمایندگان منتخب مردم، طبق اصل 76
2. نظارت در اصول 161 و 174 مربوط به قوه قضائیه است. در اصل 161 دیوان عالى کشور هم بر اجراى صحیح قوانین در دادگاهها نظارت دارد. از طریق دادگاه انتظامى قضات هم به ایجاد وحدت رویه قضایى مىپردازد.
همچنین در اصل 174 قوه قضائیه از طریقِ سازمانى، به نام «بازرسى کل کشور» به حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین در دستگاههاى ادارى نظارت دارد.
3. و طبق اصل 99 قانون اساسى، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان، مجلس شوراى اسلامى و ریاست جمهورى و مراجعه به آراى عمومى و همهپرسى بر عهده شوراى نگهبان گذاشته شده است.
استاد عمید زنجانى به نظارتهاى دیگر هم اشاره مىکند:(5)
«یکى از موارد نظارت که در قانون اساسى آمده است، نظارت شوراهاى اسلامى و نیز انجمنها و سایر موارد اینچنینى است که به نوعى نظارت بر عملکردها را در حوزه مسؤولیتشان بر عهده دارند. نوع دیگر نظارت، نظارت احزاب و تشکلها است که چون در قانون اساسى به رسمیت شناخته شدهاند، صلاحیت نظارت دارند و مىتوانند در حدود مسؤولیتشان نسبت به اعمال دیگران اظهارنظر کنند، اما صلاحیت نظارت بر خودشان را ندارند. یکى دیگر از نظارتهاى پیشبینى شده نظارت رهبرى است در اصل 57 قانون اساسى رهبرى ناظر بر هر 3 قوه معرفى شده است، منتهى نحوه نظارت رهبرى نهادینه شده و در قالبهاى خاص، مشخص گردیده است بر طبق قانون، نظارت رهبرى بر مجلس شوراى اسلامى عمدتا از طریق شوراى نگهبان پیشبینى شده است. نظارت رهبرى بر قوه قضائیه هم از طریق نصب رئیس قوه قضائیه و نظارت رهبرى بر قوه مجریه از طریق تنفیذ حکم ریاست جمهورى اعمال مىشود.(على القاعده عزل و نصب بدون نظارت و استطلاع انجام نمىگیرد). آخرین نوع نظارتى که در قانون اساسى ذکر شده، نظارت عمومى است که مفاد اصل هشتم قانون اساسى است و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان نظارت عمومى در قانون مورد تأکید قرار گرفته است و طبق آن، آحاد ملت مىتوانند در مورد اعمال یکدیگر و نیز در مورد اعمال دولت اظهار نظر کنند. بهترین نهاد عمومى که مىتواند این نظارت را عملى کند رسانهها و مطبوعات و به نحوى احزاب هستند که مىتوانند دیدگاههاى مردم را در مورد مسائل اجتماعى، سیاسى و حکومتى ابراز کنند.»
نوع دیگرى از نظارت، بلکه مهمترین آن، که از اصل یکصدویازده قانون اساسى بالملازمه برداشت مىشود، نظارت بر رهبرى است. این اصل مىگوید:
«هر گاه رهبر از وظایف قانونى خود ناتوان شود یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصل پنجم و یکصدونهم گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدوهشتم مىباشد.»
خبرگان برجستهاى چون آیت الله امینى، آیت الله مؤمن، آیتالله جوادى آملى از ملازمه بین حق عزل و برکنارى و حق نظارت دفاع مىکنند.(6)
در یک جمعبندى از دید مبانى اسلامى و قانون اساسى و مبانى مدیریتى و مبانى عرفى و عقلایى، نظارت امرى پذیرفته و نهادینه شده است و در تمامى تعابیر و تعاریف هدف از نظارت، کنترل صحت عمل است. چه تدبیر نفس، چه تدبیر منزل و چه تدبیر مدن، براى تصحیح و اصلاح عملکرد افراد و برنامهها و تطبیق و تقریب آن با اهداف مورد نظر، نظارت انجام مىگیرد. هیچ کس از نظارت مصون نیست. جز خداوند تبارک و تعالى که «لا یسئل عما یفعل» حتى معصومین زیر نظر خداوند هستند و تحت کنترل مىباشند. لذا به عبارتى وجود اختیار و اقتدار مقتضى نظارت است. منتهى نظارت مؤثر موانع و شرایطى براى تأثیر دارد که باید شناسایى شود. این موانع و شرایط براى هر نوع نظارتى است با برخى امتیازات. در اینجا لازم است مراد از «نظارت مؤثر» مشخص شود.
نظارت مؤثر
در مباحث مدیریتى، ذیل عنوان عامِ نظارت، فصلى را به عنوان «نظارت مؤثر» طرح مىکنند. مراد نظارتى است که به ثمر مىنشیند و آثار آن مشهود مىگردد. این نظارت ترکیبى از بهترین راهکارها و سازوکارها است که پس از استعلام و اطلاعاتگیرى از منابع مورد نظارت، بلافاصله به اقدام اصلاحى دست مىزند و تا پایان به حصول نتیجه، کار را پى مىگیرد.(7)
برخى کارشناسان از نظارت پویا، فعال و زنده یاد مىکنند(8) و در جایى دیگر از نظارت دقیق نام مىبرند.(9) برخى تفسیر نظارت را به استصوابى (در مقابل استطلاعى یا استرجاعى) مصداقى بارز از نظارت دقیق و مؤثر مىدانند. در جزوهاى که اداره کل روابط عمومى شوراى نگهبان، با عنوان نظارت استصوابى منتشر کرده است در نظارت مؤثر(استقراء) هر گونه عملکرد مجرى را بدون تصویب و تنفیذ ناظر، فاقد قدرت اجرایى و بىتأثیر مىداند.
آنچه مورد اهتمام این نگارش است «نظارت مؤثر» مىباشد که برآنیم موانع و شرایط تأثیر را بحث کنیم، تا هر ناظر و هر منظورى در هر رده و مقام و در هر وضعیتى وظیفه خود را بداند. على القاعده در مقابل نظارت مؤثر، نظارت نادرست، غیر مؤثر و ناقص مطرح است که نبودِ آن از بودش بهتر است و افاقهاى و افادهاى ندارد. و قطعا مطمح نظر قانونگذار و دیگر عناصر مطرح کننده نظارت، نبوده است.
الف ـ موانع تأثیر نظارت
موانع را مىتوان به دو دسته «بیرونى» و «درونى» تقسیم کرد؛ موانع درونى همان آفتهاى نفسانى و رذایل اخلاقى هستند و موانع بیرونى عبارتند از موانع ساختارى، قانونى، اجرایى، سیاسى و اجتماعى.
اول: موانع درونى
این موانع و عوایق، که هم در نظارت کننده هست و هم در نظارت شونده، ریشه در خودپرستى وخودخواهى دارند. اوجِ خودخواهى، خودکامگى است و خود را معیار قرار دادن و همه امور را با منافع خود سنجیدن، منافع دیگران را فرع بر منافع خود دانستن، دچار «اَثَره» شدن که «اثره» ضد «ایثار» و مقدم داشتن خود بر دیگران است نه مقدم داشتن دیگران بر خود. این خود محورى که ناشى از کبر است و خود برتربینى، عایق هر نوع کنترل و نظارتى است. گریز از نقد و خشم از ابراز عیوب و نقایص خود، چون نظارت را مجرایى براى افشاى عیوب خود مىداند آن را نمىپذیرد، نظارت گریز «یا نظارت ستیز» مىشود.
هر چه که با حفظ قدرت و جاه او مخالفت کند به سخریه مىگیرد. فساد مىکند. خود را مصلح مىداند؛ «وقتى به آنان گفته مىشود در زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندهایم، آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمىفهمند.»(10)
فرق نمىکند نظارت کننده هم مىتواند گرفتار هواى نفس باشد قصد انتقام دارد نه انتقاد. حسادت دارد، نمىتواند کسى را برتر و خوبتر ببیند. در قالب نظارت، نمّامى و همّازى مىکند. عیب مىچیند و تهمت مىزند. غیبت مىکند و سوء ظن دارد. به عنوان نظارت، تجسّس مىکند. به هر شکل رقیب را مىخواهد از صحنه بیرون کند. همه چیز را براى خود مىخواهد. او هم قصد اصلاح ندارد.
نظارت کننده دروغ مىبافد و پرونده مىسازد. نظارت شونده دروغ مىگوید و پروند مىسوزد و خود را برى مىداند. این همان است که حافظ مىگوید: «تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز» و مولوى مىسراید: «نفس اژدرها است او کى مرده است» و یوسف صدیق مىفرماید:
«من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم که نفس (سرکش) به بدیها امر مىکند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند پروردگارم آمرزنده، مهربان است.»(11)
تفاوت نمىکند در یک نظام دینى بر پا شده از خون شهدا و نفس نفیس امام خمینى قدسسره و مجاهدتهاى گمنامان و عبادات اصحاب لیل، باز هم نفس اماره هست. میل به کسب غنیمت بیشتر، پست بالاتر و حفظ مسند وجود دارد، شیفتگى قدرت به جاى تشنگى خدمت، وجود دارد.
نفس همه جا هست چه بسا در افراد متدین و نظام دینى بیشتر رخنه کند. بسیار کسان خوب شروع مىکنند بد عاقبت مىشوند. با شعار خدمت مىآیند و در پى قدرت هستند. میل به دنیا و ثروت هم که حدیث خود را دارد. دنیایى که خودخواهان را بر زمین زد! امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به دنیا مىفرماید:
«(اى دنیا) سوگند به خدا اگر تو شخصى دیدنى و قالبى حسى بودى، حدود خداوند را در مورد بندگانى که آنها را با آرزوها فریب دادهاى بر تو جارى مىکردم و کیفر پروردگار را در مورد ملتهایى که آنها را به هلاکت افکندهاى و قدرتمندانى که آنها را تسلیم مرگ و نابودى نمودهاى و هدف انواع بلاها قرار دادهاى، در آنجا که نه راه پس داشتهاند و نه راه پیش، دربارهات به مرحله اجرا مىگذاردم. هیهات، کسى که در لغزشگاههاى تو قدم گذارد، سقوط مىکند کسى که بر امواج بلاهاى تو سوار گردد غرق مىشود. (اما) کسى که از دامهاى تو خود را کنار دارد، پیروز مىگردد. آنکه از دست تو سالم رسته از هیچ ناراحت نیست که معیشت او به تنگى گراییده؛ چرا که دنیا در نظر او همچون روزى است که زمان زوال و پایان گرفتنش فرارسیده. از من دور شو، سوگند به خدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى. زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد، که به هر جا مىخواهى ببرى.»(12)
این امام معصوم و حاکم با دیدگاه فوق است که خود را از نظارت و مشورت مستغنى نمىداند:
«آگاه باشید حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى هیچ سرّى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش مىآید، جز حکم الهى کارى را بدون مشورت شما انجام ندهم. هیچ حقى را از شما به تأخیر نیندازم، بلکه آن را در وقت و سر رسیدن آن پرداخت کنم و نیز حق شما بر من این است که همه شما در پیشگاه من مساوى باشید...»
چرا امام حق پرسشگرى مردم و وظیفه پاسخگویى خود را مطرح مىکند؟ چون نظارتپذیر است و چون دنیا را با آن ادبیات زیبا کنار زده است. لذا بعد از خودمحورى و خودکامگى، دنیاگرایى و هوى و هوس و آرزوهاى دنیوى است که مانع نظارت پذیرى است و باعث نظارت غلط هم هست. در حکمت عملى و اخلاق، «کتمان سر»، «اهداى عیوب»، «عیب پوشى»، «عدم تشییع فاحشه» و «عدم اذاعه اسرار» را راهکارى براى ناظر و «عدم کتمان شهادت»، «صداقت»، «ترس از خدا» و «سداد» را راه کارى براى نظارت شونده در نظر گرفته است.
اگر در یک کلمه جامع بخواهیم سلامت نفسانى و اخلاقى فرآیند نظارت را طرح کنیم واژهاى بهتر از «نصیحت» نمىیابیم. خطبه 34 امیرالمؤمنین که حق خود را نصیحت مردم نسبت به خود، به عنوان حاکم مىداند و «النصیحة فی المشهد و المغیب» در جلوى رو و پشت سر باید نصیحت شود و نیز حق مردم را به گردن خود «فالنصیحة لکم» مىداند، (نصیحت طرفینى).
نصیحت به معناى موعظه و اندرز نیست به معناى دلسوزى و خیرخواهى است. حاکم و محکوم خیر یکدیگر را بخواهند. این خیرخواهى به عنوان یک ملاک عام است و در فرآیند نظارت هم مطرح است. نظارت شونده و نظارت کننده خیرخواهى نسبت به یکدیگر داشته باشند، در این صورت سلامت و امنیت طرفین تضمین مىشود.
«نصیحت» مادهاى است که ویروس خودخواهى و دنیاطلبى را، که مادر همه امراض اخلاقى است نابود مىکند. همه چیز شفاف و صاف مىشود. نظارت شونده هر نوع اطلاعاتى را، کما هو، ارائه مىکند و نظارت کننده هم این اطلاعات را با رعایت اخلاق اسلامى، بدون افشا و تشییع و اذاعه، به شکل مخفى مىگیرد و از طریق مراجع ذیصلاح اقدام اصلاحى را انجام مىدهد که به نفع طرفین خواهد بود. اوج نصیحت مانع درونى نظارت را مىزداید.
دوم: موانع بیرونى نظارت مؤثر
الف - موانع ساختاری
با چه سازوکاری باید نظارت کرد[«چه نظارت از بالا به پایین»، چه پایین به بالا» و «چه نظارت هم عرض»]. درست است که نهادهایی مثل خبرگان، شورای نگهبان، سازمان بازرسی قوه قضائیه و ... به عنوان سختارهای نظارتی در نظر گرفته شده اند، ولی در برخی مواقع ابهاماتی در سازوکار وجود دارد. به عنوان نمونه، ارائه لایحه های «اصلاح قانون انتخابات» و «لایحه اصلاح قانون وظایف و اختیارات رئیس جمهور»* و همچنین «عدم سازوکار لازم براى نظارت رهبرى در خبرگان» و «اشتراک قوه قضاییه و مقننه در نظارت بر قوه مجریه» و... از این قبیل ا ست که باید به یک اصلاح ساختارى و یک توافق دست یافته شود، تا جایى براى این گونه لوایح و اختلافات و ابهامات نباشد. همین موارد حاکى از مشکلات و عدم گویایى ساختارى است.
1. انتخابات
بزرگترین مشکل برگزارى انتخابات در ایران اسلامى، که به یک بیمارى اپیدمى و مزمن تبدیل شده، وجود مشکل ساختارى در قانون انتخابات کشور است که در هر دوره از برگزارى انتخابات با اندکى بىتدبیرى و یا بىاطلاعى و عدم توجه مجریان به دستگاه نظارتى، معضل و گره کورى را در روند اجرایى به وجود مىآورد. که تنها با تدبیر و دخالت ولى فقیه و استفاده از حکم حکومتى، موضوع حل و فصل مىگردد. ادامه این روند جداى از نشان دادن پویایى و نقش برجسته و لایت فقیه در اسلام و قانون اساسى مىتواند تهدید جدى براى نظام تلقى شود. بهتر است که با رفع مشکل ساختارى امور از طریق مجارى قانونى طى شود و معضلى به وجود نیاید. تا از پتانسیل رهبرى و ولى فقیه خرج گردد.
قانون اساسى، در اصل 99، تکلیف نظارت بر انتخابات را به عهده شوراى نگهبان گذاشته، ولى مسؤولیت اجراى انتخابات را با تمامى نقش و اهمیت و نقشى که مجرى مىتواند در جریان برگزارى انتخابات از خود بروز دهد به قوانین عادى سپرده است.
براساس ماده 25 قانون انتخابات مصوب مجلس شوراى اسلامى، وزارت کشور مجرى انتخابات است. و طبق ماده 16 همان قانون، فرمانداران باید هیأت اجرایى تشکیل دهند و اینها باید از طرف هیأت نظارت تأیید شوند و وقت و هزینه توانفرسایى بر دوش نظام گذاشته مىشود تا اصطکاک این دو هیأت حل شود و نوعا اختلافات آنها حل نشدنى است. در جهان امروز کشورهایى که با نظام دموکراتیک رأىگیرى اداره مىشوند با تشکیل کمیته ملى انتخابات یا کمیسیون ملى انتخابات این مشکل ساختارى را برطرف کردهاند. در این کشورها کمیسیون یا کمیته ملى با عضویت نمایندگانى از 3 قوه و یا حتى حضور نمایندگانى از سندیکاها و احزاب سیاسى تشکیل مىشود که مسؤولیت برگزارى کلّ انتخابات در کشور را برعهده دارند.(13)
2. نظارت بر قوه مجریه
یکى از کارشناسان فقه سیاسى معتقد است:(14)
«نظارت بر قوه مجریه بین قوه قضاییه و مقننه مشترک است؛ یعنى مجلس شوراى اسلامى بر قوّه مجریه نظارت دارد و قوه قضاییه نیز همین طور، در پاسخ باید گفت: تفاوتِ نظارتِ این دو نهاد در آن است که نظارت قوه قضاییه مطلق است و موارد آن تعیین نشده است و به طور کلّى نظارت بر حسن اجراى قوانین بر عهده این قوّه نهاده شده است که در مورد قوّه مجریه و حتى قوّه مقننه، با رعایت سایر قوانین صلاحیت نظارت دارد، در حالى که نظارت مجلس شوراى اسلامى محدود است؛ یعنى راههاى نظارتى آن کاملاً تعیین شده است؛ مثل اظهار نظر نمایندگان، سؤال، استیضاح و تحقیق و تفحص. لذا قانون اساسى از به کار بردن لفظ نظارت براى مجلس شوراى اسلامى خوددارى کرده و فقط موارد نظارت را ذکر کرده است و این بدان معنا است که مجلس صرفا انواع خاصى از نظارت را مىتواند اعمال کند، نه همه موارد را، اما در مورد قوه قضاییه، نظارت به طور مطلق آمده است.»
نفس این پاسخ، حاکى از یک شکل ساختارى در بعد نظارتى در سطح قوا است. از لحاظ ارزش خوب است که ما این همه ناظر بر یکدیگر داشته باشیم، ولى عالم قانون و اجرا، ساختار مىطلبد و دچار درگیرى و اشکال مىشویم و همیشه با رفاقت یا کدخدا منشى باید حل کنیم یا هزینه مناقشات پدید آمده را متحمّل شویم و نهایتا دست به دامان ولى فقیه شویم.
3. نظارت بر رهبرى (توسط خبرگان)
این نظارت از ابعاد گوناگون مبهم است؛ از جمله ابهام ساختارى که در قانون اساسى اولیه (و پیامها و دیدارهاى امام خمینى رحمهالله و در وصیت نامه ایشان) به آن اشارهاى نشده است. در بازنگرى هم پس از رحلت امام رأى نیاورد. جالب است که نوعا از طرف کسانى رأى نیاورد که بعدها از طرفداران نظارت مردمى بر رهبرى شدند! بعدها که مجلس خبرگان «هیأت تحقیق» از رهبرى را تصویب کرد، اعتراض بعضى حقوقدانان را در پى داشت(15) که: «آیا مجلس خبرگان بر طبق قانون اساسى حق تصویب چنین مادهاى را داشته است؟ و آیا وظیفه هیأت تحقیق در این ماده دخالت در امور رهبرى تلقى نمىگردد؟»
با نگاهى به مشروح مذاکرات شوراى بازنگرى قانون اساسى، معلوم مىشود موافقان نظارت هم دچار نوعى تردید بودهاند:(16) «مقصود از نظارت، زیر نظر گرفتن اقدامات رهبرى توسط چند نفر نیست، بلکه مراقبت مورد نظر است (یک مراقبتى) نه نظارت که بگویند فردا چند نفرى انتخاب مىکنند که به این کار باید نظارت داشته باشند.» و بعدها این کمیته نظارتى تشکیل شد. بالأخره باید روشن شود و با حفظ قداست رهبرى وظیفه نظارت انجام پذیرد. اینکه نظارت در بازنگرى قانون اساسى تصویب نشود ولى در خبرگان تصویب شود و براى آن کمیته هم لحاظ شود، آیا این غیر از یک مشکل ساختارى در فرآیند نظارت است؟!(17)
4. لایحه اصلاح قانون وظایف و اختیارات رییس جمهورى
در ماده 13 قانون فعلى وظایف و اختیارات رییس جمهور دارد که:
«به منظور پاسدارى از قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران و در اجراى اصل 113 قانون اساسى، رییس جمهور از طریق نظارت، کسب اطلاع بازرسى، پىگیرى، بررسى و اقدامات لازم مسؤول اجراى قانون اساسى مىباشد.»
در ماده 1 لایحه مزبور آمده است:
«متن زیر و تبصره ذیل آن به انتهاى ماده 13 اضافه مىشود:
«رییس جمهور مىتواند وظایف مربوط به نظارت، کسب اطلاع، بازرسى، پىگیرى و بررسى را از طریق هیأتى متشکل از افراد صاحب نظر در امور حقوقى و اجرایى به نام هیأت پىگیرى و نظارت بر اجراى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران انجام دهد.»
شوراى نگهبان هم پاسخ داد:
«در مواردى که رهبرى در دستگاهاى زیر نظر خود اعمال ولایت نموده باشند، دادن اختیارات نظارت و کسب اطلاع به رییس جمهور نسبت به آن خلاف شرع شناخته شد.»
این یک نمونه از این گفتمان بین دو نهاد عظیم نظام است که بعد از گذشت ربع قرن، طرح مىشود که خود نوعى مانع ساختارى است که ناظر چه کسى است، رهبر یا رییس جمهور؟
ب ـ موانع قانونى
1. انتخابات
منافشات ایجاد شده چگونگی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، جدای از برداشت علل متفاوت و جانبدارانه و تفسیر به رای از قانون موجود و عدم تمکین از ناظری که مسئولیت خود را از قانون اساسی میگیرد، نشان از مشکلات اساسی و وجود نقایصی در قانون موجود انتخابات دارد که پیوسته در دوره های مختلف با شدت و ضعف، میان مجری و ناظر ظهور و بروز می یابد.
به عنوان نمونه طبق قوانین موجود، صلاحیت داوطلبان برای نمایندگی مجلس، می باید احراز گردد اما حد و حدود و چگونگی احراز صلاحیت مشخص نشده است، لذا یکى از مناقشات جدّى دستگاه مجرى و ناظر از همین جا نشأت مىگیرد تا آنجا که رهبر معظم انقلاب براى جلوگیرى از زحمت اعضاى محترم شوراى نگهبان و استیفاى حقوق مردم، مجبور به تبیین شرایط احراز به حدود عرفى و عقلایى شد. در صورت وجود قانونى شفاف، ریشه درگیرى از بین مىرود.(18)
در حالیکه بعضى معتقدند: ما باید عدم صلاحیت را احراز کنیم.(19) و معتقدند که براساس اصل 37 قانون اساسى، اصل بر برائت است و نیز با توجه به اینکه اصالة الصحة از مسلّمات فقهى و دینى ما است، باید اصل را بر وجود شرایط لازم و صلاحیت و شایستگى قرار داد، مگر اینکه عدم صلاحیت و فقدان شرایط محرز شود.(20) در پاسخ مىآید که: امام رحمهالله وصیت کردهاند: «نااهلان و نامحرمان نباید در نظام نفوذ کنند و این که اصل برائت، در جرم و تخلّف است ولى در مناصب حکومتى که بحث از جرم نیست، جاى اصل صحّت و برائت نمىباشد.
به هر حال، قانون باید شفاف و با مبنا باشد و از جمله موارد غیر شفاف قانونى، نزاعى است که در نظارت استصوابى و استطلاعى است.(21)
2. نظارت بر رهبرى
گفته شده: اگر بنا ا ست که نظارت مطلق در اصل 99 قانون اساسى، نظارت استصوابى تفسیر شود، باید واژه «نظارت» در اصول دیگر قانون اساسى نیز به همین معنا تفسیر شود و حال آنکه چنین نیست؛ مثلاً مىدانیم خبرگان رهبرى بر کار رهبرى نظارت دارند، اما نظارت آنها استصوابى نیست و یا نظارت نمایندگان سه قوه بر صداوسیما استصوابى نیست.
پاسخ دادهاند: تفسیر نظارت در اصل 99 به نظارت استصوابى، معنایش این نیست که در همه جا نظارت استصوابى است و چیزى به نام نظارت استطلاعى در کار نیست. ممکن است در جایى منظور قانونگذار از نظارت، استصوابى باشد و در جاى دیگر استطلاعى باشد. این به نظر و رأى مفسّر بستگى دارد.(22)
چرا مسائل به این مهمى را به تفسیر مفسر واگذاریم، بهتر نیست قوانین را شفاف کنیم؟
ج ـ موانع اجرایى
در جاهایى که مشکلات ساختارى و قانونى وجود ندارد یا بر این فکر و ملاحظه که «اگر نظارت کنى، نظارت مىشوى، پس بهتر است نکنى» یک قاعده نانوشته مهلک است.
طرف مىشود، شاهد مشکلات اجرایى خواهیم بود که عمدتا به خاطر ضعف مدیریت، ندانم کارى، ناهماهنگى و ناکارآمدى به وجود مىآید؛ مثلاً ممکن است مجلس نظارت بر قوه مجریه و نظارت بر اجراى مصوّبات خود را توسط دولت به علت اشتغالات زیاد یا زائد، عدم مدیریت قوى در مجلس، عمل نکند یا مدیریت زمانى نداشته باشند و یا نمایندگان به جاى نظارت، به امور عمرانى مناطق خود مشغول شوند و براى جلب رضایت و آرا براى دور بعد، به یک کارگزار شبیه شوند و حتى لازم باشد در نوبت بنشینند واز استاندار وقت بگیرند، (با این حال) چگونه مىتوانند نظارت کنند.
و یا اعضاى خبرگان رهبرى، به علت کهولت سن یا مهیّا نکردن یا نبودن سازوکار نظارت و یا عدم عزم و اعتقاد به نظارت و اینکه ما چگونه مىتوانیم نظارت کنیم؟ این وظیفه را انجام ندهند؛ به خصوص که هر کدام مشاکل و مشاغل فراوان خاص خود را هم داشته باشند. نوع موانع اجرایى به ضعف یا عدم (مدیریت نظارت) بر مىگردد؛ چرا که باید بپذیریم نظارت امرى مهم است و مدیریت خاص مىخواهد و اصولاً (عدم نظارت) راحتتر است و دردسرهاى مخصوص را هم ندارد. در حالى که اگر سلامت یک نظام به نظارت بستگى دارد، باید آن را مثل یک سنگربان حفظ کرد. چشم تیزبین نظام بود و بدون خستگى و خیرگى، با مهارت و نظر به این مهمّ همّت گماشت. به هر حال، یکى از موانع و آسیبهاى نظارت، نبود «مدیریت نظارت» است که چه بسا از همه عمدهتر و شایعتر است. این فکر و ملاحظه که «اگر نظارت کنى، نظارت مىشوى، پس بهتر است نکنى» یک قاعده نانوشته مهلک است.
در اینجا مناسب است که نکاتى از نظارت نادرست و غیرمؤثر، که در مباحث مدیریت مطرح مىشود طرح گردد. در بسیارى از سازمانها سیستمهاى کنترل نمىتوانند اطلاعات صحیحى از عملکرد سازمانى به این مدیریت فراهم کنند، مدیرانى که باز خورد کنترلى ناصحیح دریافت مىدارند، به اقداماتى دست مىزنند که متناسب با موفقیت نیست.
الف ـ کنترل بیش از حد و کمتر از حدّ
کنترل بیش از حدّ، مقررات افراطى را بر فعالیتها و اجراى وظایف افراد تحمیل مىکند و آزادى عمل فردى را تحدید مىکند، کنترل کمتر از حد حاصل مقررّات ضعیف یا عدم وجود مقررات براى اجراى فعالیتها مىباشد. و به آزادى عمل بیش از اندازه منجر مىشود. هر دو نوع آسیبزا است؛ کنترل بسیار زیاد مانع از ابتکار عمل مىشود. مشکلات روحى ایجاد مىکند. سازمان را به سوى تشریفات زاید فراوان هدایت مىکند و موجب کندى تصمیمگیرى و اجرا مىشود. کنترل بسیار کم مىتواند به هماهنگى داخلى صدمه بزند و موجب مصرف افراطى منابع یا عدم بهرهبردارى کافى از آن بشود. اصل مهم، یافتن تعادل درست میان کنترلها براى پشتیبانى از عملکرد سازمان است.(23)
ب ـ ناهماهنگى در نظارت یا نظارتهاى ناهماهنگ
اگر سیستمهاى کنترل، به طور نامناسب طرّاحى شده باشند، امکان دارد پیامهاى نامربوطى براى کارکنان بفرستند. مدیران باید سیستمهاى کنترلى تهیه کنند که با ترغیب رفتارهاى مناسب در کارکنان موجب موفقیت سازمان در بلند مدت شوند؛ مثلاً اگر بخواهیم افراد تحت کنترل بخشى از وقت خود را صرف پروژههاى آینده کنند، ولى حقوق را ثابت نگهداریم، در نتیجه فرد مورد نظر بدون فکر به آینده و با خیال راحت از تأمین حقوقش در کار اجرایى صرف ادامه مىدهد. این جاست که سیستم کنترل با سیستم پرداخت ناهماهنگ است.
ج ـ عدم توانایى در تنوّع کنترلها
استراتژیهاى کنترل، غالبا انعکاس ساختار سازمانى است؛ براى نمونه، یک سازمان متمرکز، احتمالاً سیستم کنترل واحد و متمرکزى دارد که مجموعه استانداردهاى مشابه را براى اجرا در بخشها و واحدها وضع مىکند. برخى سازمانها پراکندگى فراوان دارند، در نقاط مختلف کشور، اینها سیستمهاى کنترل مختلف مىخواهند، اعمال، یک نوع نظارت کار را مشکل مىکند.(24)
د ـ نظارت تحمیلى به جاى نظارت برخود
حقیقت این است که براى بالا نگه داشتن عملکرد نمىتوان صرفا روى نظارت تکیه کرد؛ زیرا که افراد نظارت را از طریق غیبت، انتقال، بازده با کیفیت پایین و از این قبیل کارها خنثى مىکنند.
یکى از مشکلات ناشى از تأکید روى نظارتهاى رسمى این است که این گونه نظارتها اغلب به واکنشهاى نامطلوب منجر مىشوند. احساس بیزارى، ضعف بیشتر عملکرد و تلاش براى درهم شکستن سیستم منجر مىشود و منجر به امور ذیل مىگردد. (از دید «ادوارد لادار» و «جان راد»)
1. رفتار ادارى غیرقابل انعطاف (خشک)
این رفتار حاکى از تمایل افراد به این است که خود را در ارتباط با سیستم نظارت، خوب جلوه دهند. افراد تلاش خود را به نقاط مورد سنجش، بیشتر متوجه مىکنند و اغلب هدفهاى مهمتر سازمان را فراموش مىکنند.
2. رفتار استراتژیک
این رفتار عبارت است از تمایل افراد به تهیه اطلاعات، به گونهاى که این اطلاعات در محدوده زمانى معین خوشایند جلوه کند (فریب).
3. گزارش اطلاعات نامعتبر
بعضى اوقات، افراد از طریق اطلاعات نادرست و نامعتبر سیستم را مىکوبند.(25)
همه آنچه تا به حال گفته شد، خصایص و پیامدهاى نظارت غیرمؤثر و نادرست است که نوعاناشى از ضعف در مدیریت نظارت است که از آسیبهاى مهم به شمار مىرود.
لذا صرف عدم وجود اشکالات ساختارى و قانونى نمىتواند نظارت را مؤثر کند. باید ناظران را آموزش داد و به جاى «نظارت مدیریتى»، «مدیریت نظارتى» اعمال کرد. تا ماشین نظارت خاموش نشود و به گِل ننشیند.
ه ـ موانع سیاسى ـ اجتماعى
آقاى عمید زنجانى معتقد است:(26)«سه تعبیر الآن جزو تعابیر دارج در فرهنگ سیاسى کشور است که ممکن است در تمام نظارتها مطرح شود؛ یکى اعمال سلیقه، دیگرى منافع گروهى و سومى گرایش سیاسى. این سه در تمام سطوح مدیریت حضور دارد. در تمام سطوح نظارتى هم حضور دارد. اگر این مسأله موجب خدشه در نظارت باشد. باید در تمام نظارتها باشد و لازمهاش آن است که باید نظارت را از مدیریت حذف کرد.»
ما با اقتباس از این گفتار، این 3 عامل را، که مخدوش کننده نظارت است، به بررسى مختصر مىگذاریم:
1. اعمال سلیقه
هیچ انسانى خالى از سلیقه نیست و تردیدى نیست که سلایق در خلایق مختلف و پراکنده است. اختلاف سلیقه نوعا به روش بر مىگردد هر چند در هدف و یا وسیله هم مىتواند نمود کند. وقتى یک ناظر از یک روش ناخشنود باشد، با این پیش فرض منفى، به نظارت شونده نمره و نگاه منفى دارد. بالأخره افراد هم که معصوم نیستند. به این ایراد (یا شبهه) توجه کنید:(27)
«معناى نظارت استصوابى این است که یک عده خود را معیار اسلام و حق مطلق بپندارند و همه طبقات در شناخت مبانى اسلامى، ارزشها مفاسد و مصالح موظّف باشند عقل و درک خویش را کنار گذاشته، تابع محض درک و برداشت خاص آنان باشند. این یک امر خرافى است و با هیچ عقل و منطقى سازگار نیست.»
فعلاً کارى به ناصواب بودن و لحن بد این عبارت نداریم، ولى به هر حال، نظارت است و ناظر و سلیقههاى خاص. باید مواظب هر نوع اعمال سلیقه باشیم و خطر آن را گوشزد کنیم.
اعمال «بىطرفى» امرى بسیار مشکل است؛ چون انسان بىطرف نداریم. مثل داورى که در یک مسابقه ورزشى قضاوت کند و بىطرف باشد، امکان دارد ولى مشکل است.
2. منافع گروهى
نمىدانیم مراد ایشان از «منافع گروهى» یا «منافع حقوقى» چیست؟ شاید منافع صنفى مراد باشد[ در مقابل منافع شخصى که در عنوان قبل طرح شد]، به قرینه عنوان جداى «گرایش سیاسى» این منافع از سنخ سیاسى هم نیست، حدّى میانه است. گروه سرمایهداران، بازاریان، فرهنگیان، آیا این مراد است یا این حالت که در فرهنگ سازمانى است که هر کس به هر بخش که مىپیوندد، آنجا را محور قرار مىدهد و از آن موضع صحبت مىکند و تمام مقررّات و آیین نامهها را به نفع آن بخش که تصدّى یا تولّى آن را به عهده مىگیرد، تفسیر مىکند، و اعتبارات را به آن سمت سرازیر مىخواهد. و اتفاقا اگر بخش او تغییر کرد و به بخش مقابل رفت، همین حالات گروه خواهانه و حقوقگرایانه ناشى از بخشىنگرى را به آنجا مىبرد که این حالت در یک قضاوت مثبت این است که هر کس مىخواهد کارآمدى بخش خود را ارتقا دهد و حالت منفى آن، تسرّى روح عشیرهاى و قبیلهاى در دل سازمانهاى مدنى و مدرن است؟! با این تفسیر حقوق خاصّى براى بخشى بیش از بخشهاى دیگر طلب مىکند. از این حالت گاهى به «بخشىنگرى» تعبیر مىشود.
بر این اساس در فرآیند «نظارت»، «بخشىنگرى» یک آفت خواهد بود؛ چرا که اگر آن بخش ناظر باشد، خصمانه و غیر منصفانه نظارت مىکند و اگر نظارت شونده باشد نهایت فرار و اختفا از واقعیات را پیشه مىکند تا از هجوم ناظران مصون بماند تا بخش او هر چند ناموفق است و غیر سالم ولى موفق و سالم نشان داده شود.
3. گرایش سیاسى
این عامل یا مانع هم مثل عناصر قبل، امرى گریزناپذیر است. نمىشود بدون گرایش سیاسى بود. بالأخره انسان در یک جناح مىگنجد. البته بحث فقط از دو جناح نیست، جناحهاى فرعى و مخفى داخل هر جناح بزرگ بسى فراوانتر است؛ مثل احزاب غربى که در درون خود جناحهاى متعددى دارند که در زمان انتخابِ درون حزبى عود و بروز مىکند. وقتى گروه ناظر از یک گرایش سیاسى باشد، على القاعده نظارت یک سویه خواهد بود. براى حذف رقیب، ویا تضعیف جایگاه گرایش سیاسىمقابل، این گرایش حتى در قضاوت هم ممکن است دخالت کند؛ چرا که نظارت و قضاوت نهایتا از یک خانواده محسوب مىشوند؛ زیرا در نظارت، بالمآل، نوعى قضاوت نهفته است و در قضاوت هم نظارت وجود دارد. ما همیشه از این گرایشها در نظارتها ضرر مىبینیم و ضربه مىخوریم. احکام قاضیان و ناظران، خالى از اغراض سیاسى نمىتواند باشد.
آقاى عمید زنجانى دو راه حل براى شوراى نگهبان، براى سلامت از سه مانع (سلیقه، منافع گروهى و گرایش سیاسى) ارائه مىکند.(28)
(البته بحث ما در نظارت بسیار فراگیر و شامل است و نظارت شوراى نگهبان فقط بخشى از آن را تشکیل مىدهد ولى در عین حال چون این راه حل خطاب به این نهاد است، از باب نمونه اشاره مىشود):
راه حل نخست: توسعه راههاى کسب اطلاع است؛ به این شکل که دو سویه عمل شود تا به واقعیتها به اندازه کافى توجه شود و اطمینان بیشترى به بارآورد و سطح کار بالا رود. ممکن است انسان با کسب اطلاع از چهار مطلب، به یک نتیجهاى برسد، اما اگر اطلاع از چهل مطلب داشته باشد به نتیجه مطمئنترى مىرسد یا ممکن است در نتیجه هیچ تأثیرى نداشته باشد اما بدیهى است اطلاعات بیشتر اتقان بیشترى را در تصمیمگیرى خواهد داشت.
راه حل دوم (راه حل حقوقى): رویّهاى را که ما براى خروج از دوگانگى قضایى در سیستم اجرایى اتخاذ کردیم، کاملاً با سیستم نظارتى؛ مثلاً کشور فرانسه متفاوت است. آنها در درون قوه مجریه براى نظارت بر تخلّفات از یک نظام قضایى درجه 2 استفاده کردند، لذا از نظر معیارهاى حقوق اساسى، نظام فرانسه دچار مشکل است و دوگانگى قوّه قضاییه در کل ساختار نظام سیاسى فرانسه به چشم مىخورد، خوشبختانه ما به این ورطه دچار نشدیم. در هیأتهاى بدوى، کار را با حضور قضات اجرایى کردیم. قضات شخصشان را مىآورند اما شخصیّتشان را نمىآورند. قضات عضو این هیأتها هستند ولى نه به عنوان عضوى از قوّه قضاییه. پیشنهاد این است: هیأتهایى که شوراى نگهبان به عنوان ابزار کار براى انجام وظایف خودش در اجراى اصل 99 استفاده مىکند، از حضور قضات استفاده شود، البته به عنوان اشخاصى که صلاحیت تصمیمگیرى در مسائل حقوقى و قضایى را دارند، نه به عنوان قاضى قوّه قضاییه. حضور چنین افرادى که از صلاحیتهاى بالاى قضایى برخوردارند، در میان هیأتهاى نظارت شوراى نگهبان به این هیأتها یک حالت نیمه قضایى مىدهد که سنجش و تصمیمگیریها و نظرها به دور از معیارهاى قضایى نباشد و با توجه به جامعیت قضایى باشد.
البته هر دو پیشنهاد با حفظ استقلال شوراى نگهبان است؛ چون اصل 99 نظارت را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است. هیچ بخشى از این نظارت نمىتواند بیرون از شوراى نگهبان اعمال شود.
این دو پیشنهاد از طرف ایشان، یک راه حل هم قبلاً در ذیل موانع ساختارى عرضه شد که تشکیل (کمیته ملى انتخابات) است، (مراجعه شود).
ارائه این راه حلها حاکى از جدّى بودن آسیبها است، هر چند هیچ راه حلى خالى از مناقشه نیست. ولى صرف ارائه آن، آنهم از طرف انسانهاى بىغرض، نشانگر این است که همیشه یک پالایش در روشها و مقررات نظارتى باید اعمال شود تا از حدّاکثر اتقان برخودار گردد.
موانع نظارتى از طرف نظارت شوندگان در بُعد اجتماعى ـ سیاسى
1. غوغاسالارى؛ گردوغبار کردن و شلوغ بازى از ناحیه کسانى که ریگ به کفش دارند و با وجود عدم اهلیت و نامحرمیت با نظام، قصد دارند به هر شکل، خود را به درون اندام نظام برسانند و با امکانات تبلیغى که دارند جوّسازى مىکنند تا اعصاب ناظران را نامتعادل نمایند و بهرهبردارى کنند. ناظر باید مثل یک قاضى بر عقل خود تکیه کند و نه احساس و اسیر جوّ نشود.
2. بازى کردن نقش اپوزسیون؛ نظامى با زحمت تشکیل شده است، عدهاى ممکن است با خطگیرى از عناصر بیگانه و اپوزسیونهاى خارجى؛ خواه ناخواه به آن سو تمایل پیدا کنند و با حفظ ظاهر، خود را از حق شهروندى بهرهمند بدانند و فشار وارد کنند.
3. تجددّگرایى افراطى؛ این عامل باعث مىشود که حاکمیت ارزشها زیر سؤال رود و متجدّدان، هر ناظرى را که حامى ارزشها است، متهم کنند و در مقابل او بایستند.
4. نفاق؛ به ظاهر خود را طرفدار قانون نشان مىدهد ولى مدام در پى راه نفوذ یا راه فرار از قانون را دارد، ولى در باطن هیچ علاقه و عقیدهاى ندارد و دنبال تثبیت قدرت خود است.
و عواملى از این قبیل که نظارت شوندهها از آن برخوردارند. متأسفانه ناظران گاهى تحت تأثیر قرار مىگیرند و از حالت تعادل خارج مىشوند و نظارت ا فراطى یا تفریطى اعمال مىکنند و هیزم خشک وتر را مىسوزانند. (پیشتر به عامل تعادل در نظارت مؤثر اشاره شد.)
جمعبندى: موا نع انفسى و آ فاقى که در ابعاد گوناگون شمرده شد، هم شامل نظارت کننده و نظارت شونده و سیستم نظارت مىشود و منحصر در نظارت خاص نیست. نظارتهاى از پایین به بالا و از بالا به پایین و هم عرض را شامل مىشود و همچنین فرآیندهاى نظارتى، سیاسى، اجتماعى، ادارى و اخلاقى را نیز در بر مىگیرد. نظارتهاى رهبرى، بر رهبرى، قضایى، انتخاباتى، حقوقى و... را فرا مىگیرد. موانعى است براى نظارت مؤثر به معناى مطلق آن، براى سالمسازى سیستم نظارتى و کارآمدى آن، باید این موانع را حذف یا تضعیف کرد. نظارت سالم و مؤثر مایه اعتمادسازى و کارآمدى و تحکیم پایههاى نظام دینى خواهد بود. دنیا و آخرت را با هم تأمین مىکند و موجب رضایت خدا و رسول و مردم مؤمن به خدا و رسول هم مىباشد و ما نع ظلم و بىعدالتى مىشود.
شرایط نظارت مؤثر(29)
شاید به نظر بیاید که با وجود بیان «موانع» و بیان راههاى زدودن آنها، از بحث شرایط بىنیاز مىشویم. در حالى که با دقّت و تعمّق مىتوان تفاوت آن دو را دریافت؛ شرط آن است که با وجودش مشروط موجود است و با نبودش مفقود، ولى مانع با وجودش مقتضى موجود نیست با نبودش موجود است، و لزوما عدم مانع همان شرط نیست. هر چند گاهى اینگونه است. مراد ما از مشروط «نظارت کامل و مؤثّر» است. به هر حال به بیان این شرایط مىپردازیم:
1. حاکمیت ارزشها
مراد از «ارزش» مطلوبیت و قیمت است و مراد از ارزش که از آن در جامعهشناسى و روانشناسى به هنجار هم یاد مىکنند. در بُعد اسلامى آن امورى است که مطلوبیت شرعى و عقلى داشته باشد. شاید بتوان اصطلاح «معروف» را مرادف ارزش دینى و عقلى و منکر را مساوق «ضد ارزش» دانست. معیارهایى که توسط عقل و شرع مطلوب شناخته شود، ارزش است که براى برپایى آن، این همه مجاهدت شده است. جمله ماندنى شهید بهشتى که «انقلاب ما انقلاب ارزشهاست» ناظر بر همین مفاد است. از ارزشها گاهى به «اصول» هم یاد مىشود، که باید مورد پافشارى قرار گیرد و ارزشهاى شاهنشاهى باید منسوخ و منسى شود و ارزشهاى اسلامى و انقلابى حاکم گردد. اگر ما ارزشها را از دست بدهیم و یا معامله و مسامحه کنیم، فقط نامى از انقلاب باقى مىماند. جاى تطویل کلام نیست ولى باید دانست که «نظارت مؤثر» بدون رعایت ارزشها امکان ندارد.
انواع ارزشها
احکام اسلام و حدود الهى، ارزش هستند و باید پیاده شوند؛ تلخ یا شیرین، مکروه یا محبوب (مگر در مقام تزاحم با مصلحت اقوى که باز هم حکم اهم پیاده مىشود) شعارهاى انقلاب ارزش هستند؛ مانند استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى ـ نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى. اینها به هیچ وجه نباید خدشه پیدا کنند.
فضایل اخلاقى ارزش هستند؛ مانند ایثار، خدمت، احسان، فداکارى، وفادارى، سداد، عدالت، تقوى، دورى از رذایل و گناهان.
شخصیتهاى مقدس (معصوم و غیرمعصوم) ارزش هستند؛ چه حقیقى چه حقوقى، شخصیت مقدس کسى است که ارزشها را در خویش نهادینه کرده یا کمترین فاصله را با آنها دارد.
حفظ نظام و انقلاب و اسلام، یک ارزش است. سلامت نظام و معنویت و حراست آن از دست بیگانگان.
نظارت کننده و نظارت شونده و سازوکار و سیستم نظارت باید مبتنى بر این ارزشها باشد. و کوچکترین تخطى از آن نشود.
این ارزشها را باید همه توافق کنند و با یک فرآیند «خودنظارتى» هر کس فاصله دارد، خود را بسازد و توبه کند و فاصله خود را با ارزشها کم کند. نظارت کننده باید بداند در هر شرایطى مورد نظارت خداى متعال است و «إنّ الشاهد هو الحاکم». نظارت شونده هم باید تسلیم ارزشها باشد و اگر فاصله دارد جز خویش کسى را ملامت نکند. اگر ناظر حافظ ارزشها است و هدف او از نظارت حفظ ارزشها است، باید از ملامت ملامتگران نهراسد.
نظام هم در مقام توبیخ عادلانه ناظر و منظور بر طبق دورى و نزدیکى ارزشها عمل کند. به نظر مىرسد عدالت و تقوى، محورىترین ارزشهایى هستند که با وجود آنها، سایر ارزشها هم حفظ مىشود و با نبود آنها هم ارزشها مفقود مىگردد.
دو عنصر گرانقیمت و کمیاب، که باید ملکه شود؛ یعنى نهادینه گردد. این دو است که ناظر و منظور را از گروهگرایى و گرایشهاى سیاسى و شهوانى و دنیوى و اخروى مصون مىدارد. ترس از خدا را جایگزین ترس از انزوا و از دست دادن مقام قرار مىدهد. باید بر این دو عنصر تأکید شود و نماد و تابلو گردد.
این دو اصطلاحا عامل «نظارت درونى» یا «خود نظارتى» حساب مىشوند، که در صورت تحقّق، راه نظارتِ بیرونى هموار مىشود یا کمترین نیاز به آن است.
«اى کسانى که ایمان آوردهاید همواره براى خدا قیام کنید و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى، با جمعیتى شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید که به تقوى نزدیکتر است و از معصیت خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید، آگاه است.»(30)
این آیه به شکل گویا بر عدالت و تقوا در قیام و شهادت و نظارت و امثال آن دعوت مىکند لبیک به همین یک آیه نظارت مؤثر را تضمین مىنماید.
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، کاملاً قیام به عدالت کنید، براى خدا شهادت دهید، گرچه این گواهى به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد. چرا که اگر آنها غنى یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوى و هوس پیروى نکنید که از حق منحرف خواهید شد و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است.»(31)
این آیه گویاتر از آیه قبل و مقارن آن است که بدون شرح، شرط نظارت مؤثر را بیان مىکند. نفى خویشگرایى و خویشاوند گروى و هوى و هوسخواهى مىکند و امر به عدالت و حق و تقوى مىنماید. اگر شعار ندهیم و واقعا مسلح به عدالت و تقوى شویم، از حق عدول نمىکنیم ولو به ضررمان باشد و این همان «خود نظارتى» است، که مسلما:
هر که در این بزم مقرّبتر است جام بلا بیشترش مىدهند
هر چه رده بالاتر، درجه «خود نظارتى» و «نظارت از درون» بالاتر.
این کار نیاز به یک نهضت اخلاقى و معنوى دارد که در کنار نهضت خدمترسانى و نهضت نرمافزارى که مقام معظم رهبرى کلید آن را زدهاند، مىتواند حلقه نهضتها را تکمیل و تتمیم نماید.
2. حاکمیت قانون
البته وقتى سخن از حاکمیت ارزشها شد، دیگر موارد، ذیل آن است یا از باب ذکر خاص بعد از عام است و به مناسبت تأکید و اهمیت مواردى همانند «حاکمیت قانون» را ذکر مىکنیم: قانون میزان نظم است که مورد توافق عقلاى قوم قرار گرفته و مبناى عمل اجتماعى است. البته قانون باید شفاف بوده و ابهام نداشته باشد که خود تبدیل به ضد نظم مىشود و مصداق «از قضا سرکنجبین صفرا فزود» مىشود. (که پیشتر در بحث موانع به آن اشاره کردیم.) قانون شفاف و عادلانه و بازنگرى شده. و پویاى غیرمخالف با مبانى اسلام، که مورد توافق همه جناحها و گروهاى وابسته به انقلاب و اسلام باشد و اجراى مو به مو شود و تفسیر به رأى نگردد و دچار «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نشود. نظارت را سالم مىکند. چه قانونى که شوراى نگهبان تصویب کند یا مجمع تشخیص مصلحت و یا مجلس خبرگان و یا هر نهاد دیگر که قانون به آن اجازه تقنین داده است. همه باید تسلیم قانون شوند رهبر فقید و جدید، هر دو بر این نکته پافشارى داشته و دارند.
آنچه مسلم است، نهادهاى حکومتى تنها یک وظیفه دارند و آن اجراى قانون است. قانون باید سرلوحه اعمال و اقدامات هر یک از مسؤولان باشد و مسؤولان نیز با درک صحیحى از قانون و اجراى منصفانه و بىطرفانه آن، از بروز تنشها، اختلافات و منازعات جلوگیرى کنند و بدینوسیله نگذارند که غوغاسالارى، زورگویى، اعمال فشار و زیادهخواهى در جامعه اسلامى پا بگیرد. باید با قانون شکنى مبارزه کرد. زمانى که قانون ملاک عمل شود و رقابتهاى حزبى و جناحى به گوشهاى روند، مردم احساس اعتماد مىکنند و تنها همین حسن اعتماد مردم است که پایههاى نظام را محکم مىکند. نظارتهاى غیر قانونى یا فراقانونى اعتماد زدا است.
3. حاکمیت مردم
در مقدمه قانون اساسى جمهورى اسلامى آمده است:
«در ایجاد نهادها و بنیادهاى سیاسى که خود پایه تشکیل جامعه است، براساس تلقّى مکتبى، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت مىگردند. «إنّ الاْرض یرثها عبادی الصالحون» و قانونگذارى که مبیّن ضابطههاى مدیریت اجتماعى است بر مدار قرآن و سنت جریان مىیابد. بنابراین، نظارت دقیق و جدى از ناحیه اسلام شناسان عادل و پرهیزگار و متعهد و فقهاى عادل امرى محتوم و ضرورى است و چون هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوى نظام الهى است: «إلى الله المصیر» تا زمینه بروز و شکوفایى استعدادها به منظور تجلّى ابعاد خداگونگى انسان فراهم آید.(تخلّقوا بأخلاق اللّه) و این جز در گرو مشارکت فعّال و گسترده تمامى عناصر اجتماعى در روند تحوّل جامعه نمىتواند باشد.»
مقام معظم رهبرى در ارتباط با جایگاه مردم در نظام اسلامى مىفرمایند:
«در نظام اسلامى، مردم تعیین کنندهاند. این هم از اسلام سرچشمه مىگیرد. مسأله اساسى که بنده بارها بر آن تأکید کردهام، این است که اسلامگرایى در نظام اسلامى از مردم جدا نیست. مردم گرایى در نظام اسلامى ریشه اسلامى دارد. وقتى ما مىگوییم نظام اسلامى، امکان ندارد که مردم نادیده گرفته شوند و پایه و اساس حق... خود اسلام است.»(32)
در این زمینه نباید دچار افراط و تفریط شد، مردم سالارى نه به معناى شرکت در انتخابات یا راه پیمایى به شکل زینت است «نه به شکل پوپولیسم که به معناى عوامزدگى است و تولد آن در روسیه است؛ بعد از انقلاب اکتبر، که دهقانان را مقدس و محور قرار داده بودند، بلکه مردم در چهارچوب اسلام نقش دارند رضایت آنها مبناى مشروعیت نظام نیست ولى پایه مقبولیت است و مقبولیت طبق مقدمه قانون اساسى اساس بقاى نظام اسلامى است. بنابراین، با نگاهى اعتدالى به مردم، باید رضایتمندى آنها را در چهارچوب اسلام ملاک قرار دارد. هر نظارتى که مایه خروج مردم مؤمن و انقلابى از صحنه و مایه سرخوردگى و دلزدگى آنها است، نظارتى غیر مؤثر نام دارد. صرف اینکه رضایت مردم شرط نیست، مصلحت آنان باید در نظر گرفته شود ولو قاعدتا حرف متینى است ولى عمومیت ندارد. رضایتمندى آنها هم در استحکام یک نظام شرط است که باید با ظرافت به آن دست یافت. ناظران در حقیقت چشمان مردم هستند و نباید چشمهاى نافرمانى با شند؛ مثلاً در صحنه انتخابات تا مىتوانیم باید گزینههاى مورد قبول مردم را با نظارت غیرمؤثر از صحنه خارج نکنیم تا مشارکت کنند و این نه به آن معنا است که عناصر خائن را در اندام نظام بیاوریم و حفظ کنیم. حضور مردم رابطه مستقیمى با اعتماد آنان به مسؤولان دارد. این اعتماد، جز از طریق عملکرد قانونى مسؤولین به دست نمىآید.
4. حاکمیت اسلام
در اصل چهارم قانون اساسى با اشاره به حراست از احکام اسلام آمده است:
«کلیه قوانین و مقرّرات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیراینها باید براساس موازین اسلام باشد.» در قانون بر حاکم بودن این اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسى تصریح شده است.
بىشک قوانین نظارتى هم مبتنى بر احکام اسلام استوار مىشود. همّ و غم نظارت کننده و نظارت شونده حفظ اسلام است و همه در مقابل احکام اسلام محکوم هستند.
«هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى در مقابل فرمان خدا داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.»(33) «البته ما مجمع تشخیص مصلحت داریم. اما آن مصلحتى که به خاطر آن در یک قانون باید از مخالفت با شرع در کشور بگذرد. باید مصلحت خیلى بالایى باشد.»(34)
5. حفظ قداستها
قداست در لغت به معناى طهارت و نزاهت و دورى از نقص است و برخى صاحبنظران آن را به معناى محبوبیت همراه با احترام شدید مىدانند.(35) انسان طبعا به علت پاکى و کمال خاصّى که در شخصیتى سراغ دارد، به او محبت ورزیده و احترام خاص مىگذارد، از سویى روح دین را قداست تشکیل مىدهد؛ به طورى که تمام ادیان الهى بر احترام گذاردن خاص به خداوند و هر چه و هر کس به او منسوب است تأکید مىورزند. روایات ما هم بر این مطلب تأکید دارند «هل الإیمان إلاّ الحُبُّ»؛(36) «آیا ایمان جز محبت و دوستى، امر دیگرى است؟»
کیان شیعه و حیات آن در زمان غیبت با همین قداست حفظ شده است. در طول تاریخ مردم براى مراجع خود احترام خاصّى قائل بودهاند. دشمنان نیز همواره از این قداست در هراس بودهاند. آنها دریافتهاند قداستى که مردم براى رهبرىو ولایت امر قائلند، نظام و انقلاب را بیمه کرده است. از این رو تمام تلاش خود را براى شکستن این قداست به کار گرفتهاند. رهبرى باید نظارت شود و مورد انتقاد قرار گیرد ولى با روش صحیح و خیرخواهى
و الاّ دیگر کسى امر او را مطاع نمىداند و عمل کردن به دستورهاى او را وظیفه شرعى نمىشمارد و این به نفع دشمن است.
یکى از اعضاى برجسته خبرگان معتقد است که:(37)
«انتقاد از رهبرى باید هوشمندانه طراحى شودتا موجب سوء استفاده دشمنان نگردد. مجلس خبرگان کمیسیونى براى نظارت بر فعالیتهاى رهبرى دارد که عملکرد ایشان را مورد بررسى قرار مىدهد و در موارد لازم نتیجه آن را به اطلاع ایشان مىرساند. این هیأت تحقیق به پیشنهاد خود مقام معظم رهبرى در مجلس خبرگان تشکیل شد. بهترین شیوه انتقاد، نوشتن نامه به دبیرخانه مجلس خبرگان و بیان موارد لازم است.» «انتقاد از دیگر مسؤولان نظام و مجلس، قوه مجریه و قوه قضاییه در اصل 90 قانون اساسى مطرح شده است؛ یعنى هر کس شکایتى از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضاییه داشته باشد، مىتواند شکایت خود را کتبا به مجلس شوراى اسلامى عرضه کند. مجلس موظف به رسیدگى و پاسخ است.» «ملاحظه مىشود که مراجعه به مجلس، راهکارى مناسب براى شکایت است. شکایت نوعى انتقاد است (و نوعى نظارت). این عمل موجب حفظ حرمت نهادهاى مذکور خواهد بود.»(38)
به هر حال یکى از شرایط نظارت حفظ حریمها و قداستها است. مقدسات مثل ستونهاى خیمه هستد، نباید شکسته شوند. در این صورت هیچ کس در امنیت معنوى نخواهد بود. در یک نگاه، هر فرد مؤمن مقدّس است و باید ایذاء و توهین نشود. بله، اگر کسى خودش قداست خود را از بین برد، از حلقه حرمت و مصونیت خارج مىشود و در مورد فاسق همه چیز آزاد است از جمله غیبت.
خصوصیات سیستمهاى کنترل کارآمد و مؤثر
«ویژگىهاى سیستمهاى کنترلِ کارآمد، این است که پیوندى قوى با سیستم برنامهریزى داشته باشد. دقیق و به هنگام باشد. حوزههاى اجرایى عینى کلیدى را کنترل کند. قابل اندازهگیرى باشد. صرفهجویى را رعایت کند. انعطافپذیر و قابل درک باشد. معیارهاى منطقى ارائه کند. بر تعیین محل استراتژیک و موارد استثنا تأکید ورزد و ا قدام اصلاحى ضرورى را پیشنهاد کند.»(39)
این بحث پایانى این مقاله است و در حقیقت نظارت مؤثر، را فرمولبندى مىکند و در هر نوع سیستم نظارتى که در طول مقاله طرح شد مىتواند مورد عمل قرار گیرد:
1. پیوستگى با برنامهریزى؛ وقتى وظیفه نظارت با برنامهریزى ارتباط نزدیکى داشته باشد، سیستمهاى نظارت مىتواند بازخوردهایى درباره پیشرفت به سوى هدفها فراهم کند یک برنامه استراتژیک (راهبردى) براساس عواملى از قبیل مرحله تکامل و موقعیت رقابت سازمان پدید مىآید. سپس این برنامه استانداردهاى اجرایى مناسب براى اندازهگیرى پیشرفتهاى آینده هر بخش را تعیین مىکند.
2. دقت؛ کارآمدى سیستمهاى کنترل و نظارت به جمعآورى و انتشارات اطلاعات موثق و معتبر نیاز دارد. اگر دادههاى کنترل دقیق نباشد مدیران تصمیمهاى نادرست اتخاذ مىکنند و به اقدامات نامناسب دست مىزنند. وقتى مدیران سیستمهاى کنترل را اجرا مىکنند، باید مطمئن باشند که دادههاى معتبرى را به دست مىآورند و آ نها را به اطلاعات دقیق تبدیل مىکنند؛
«آنان همگى در یک صف در پیشگاه پروردگارت عرضه مىشوند و به ایشان گفته مىشود که همگى نزد ما آمدید... و کتاب (نامه اعمال) آنجا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آناست ترسان و هراسانند و مىگویند: واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته، مگر اینکه آن را به شمار آورده است و این در حالى است که همه اعمال خود را حاضر مىبینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند.»(40)
این آیه نشان مىدهد که نظارتها باید بسیار دقیق انجام گیرد.
3. به هنگامى؛ دادههاى کنترل باید به طور مستمر و به اندازه کافى براى مدیران مسؤول فراهم شود و به آنها امکان دهد تا وقت باقى است اقدام سرنوشت سازى انجام دهند، بدون اطلاعات به هنگام کنترل موقعیتهاى دشوار به صورت فاجعهاى در خواهد آمد.
4. تعیین حوزه اجرایى کلیدى؛ براى فراهم کردن دادههاى مناسب جهت کنترل فرآیند عملیات، مدیران زمینههاى خاصى را که باید پىگیرى شود تعیین مىکنند. مدیران مىتوانند با نفوذ بر آن قسمت از فرآیند عملیات که واجد اهمیت است یا با تغییر آن، عملکرد سازمان را اصلاح کنند. وقتى حوزههاى کلیدى تعیین شوند، مدیران خواهند توانست نتایج را ا ندازه بگیرند و درباره اقداماتى که باید انجام بدهند فکر کنند. حوزههاى کلیدى جنبههایى از یک واحد است که باید به طور مؤثرى عمل کند تا کل واحد موفق شود. استونر(1995) به عنوان نمونه «روابط کار، جابهجایى نیروى کار، غیبت نیروى کار» را از حوزههاى کلیدى مىداند.
5. عینیت و قابلیت اندازهگیرى؛ دادههاى کنترل ا گر ذهنى و کیفى باشند به آسانى نمىتوانند امکان مقایسه افراد، واحدها، چهارچوبهاى زمانى و سایر عوامل را براى تصمیمگیران فراهم کنند. به عنوان مثال این داده که «پروژه اندکى از برنامه عقبتر است» و «تعدادى از معایب نرمافزارها که مورد انتظار مىباشد» کیفى و ذهنى است و نافع نیست و داده «پروژه پنج روز عقبتر از برنامه است» و «معایب نرمافزارها حدود 2% از استاندارد اجرایى فراتر رفته است» عینى و کمى و نافع است و به اقدامات اصلاحى کمک بیشترى مىکند.
6. صرفه جویى؛ یک سیستم کنترل باید از نظر اقتصادى براى اجرا مناسب و در مقابل هزینههایى که صرف مىکند، منافعى در برداشته باشد که آن را موجّه جلوه دهد. باید تلاش کرد تا با حداقل هزینه، حداقل کنترل براى دستیابى به نتایج مورد انتظار اعمال شود.
7. انعطافپذیرى؛ کنترلهاى کارآمد و «نظارت مؤثر» باید براى مطابقت با تغییر نامطلوب با استفاده از فرصتهاى جدید انعطافپذیر باشند. تعداد کمى از سازمانها با محیطهاى باثباتى مواجهاند که نیاز به انعطافپذیرى ندارند. حتى ساختارهاى کاملاً ماشینى، مستلزم کنترلهایى هستند که بتوانند آنها را با تغییر زمان و شرایط منطبق کنند.
8. قابلیت درک؛ نظارتهایى که به آسانى درک نمىشوند ارزش ندارند. بنابراین، گاهى اوقات ضرورى است در شرایط حساس، کنترلهاى سادهترى جایگزین کنترلهاى پیچیده شود. درک نکردن سیستم کنترل مىتواند موجب اشتباهات غیرضرورى، دلسردى نظارت شوندگان و سرانجام نادیده گرفتن و قهر با سیستم مزبور شود (و در مقابل آن، مقاومت انجام گیرد.)
9. معیارهاى منطقى؛ استانداردهاى نظارت باید منطقى و قابل دستیابى باشد. اگر آنها بسیار بالا یا غیر منطقى باشند، نمىتوانند براى مدت طولانى مایه انگیزش شوند؛ زیرا افراد اغلب نمىخواهند بر چسب نالایق و بىصلاحیت بخورند. در نتیجه به شیوههاى غیراخلاقى و غیرقانونى پناه برده مىشود (مانند تحصن و تجمع) لذا باید معیارهاى نظارتى به گونهاى باشد که بدون تشویق به روحیه فریبکارى در کارکنان، آنان را به رشد امیدوار سازد.
10. تعیین نقاط راهبردى(استراتژیک)؛ نمىتوان هر فعالیتى را نظارت کرد. ولو توان آن باشد. منافع حاصل از کنترل نمىتواند هزینههاى مصرفى را توجیه کند. نظارتها باید وقایع حیاتى را شامل شود. فعالیت هایى که احتمال وقوع انحراف از ارزشها در آن بسیار است، یا جایى که انحراف بیشترین صدمه را به نظام وارد مىنماید.
11. اجراى اقدام اصلاحى؛ این مهمترین جزو علت تامه و شرط مؤثر در نظارت کارآمد است. ختام مسک است. باید اقدام ضرورى به شکل نافع براى اصلاح انحرافات پیشنهاد شود. (رابینز 1994)
مواردى که باید کنترل شود و تحت نظارت قرار گیرد:
افراد، منابع مالى، عملیات و فعالیتها، اطلاعات وموفقیت و کارآمدى، امورى هستند که باید دائما مورد نظارت واقع شوند.
ـ ابزار نظارت
دادههاى آمارى، گزارشها و تحلیلهاى ویژه، حسابرسى، مشاهده شخصى، از نمونه ابزارهاى نظارت هستند.(41)
رهنمودهایى براى استقرار نظارتهاى مؤثر(42)؛
1. نظارتها باز دارنده و پیشگیرنده باشد.
2. معیارهاى مؤثر و منطقى، برقرار شود.
3. با روشهاى نظارتى موجود آشنایى حاصل گردد.
4. اقدام اصلاحى مؤثر به عمل آورده شود.
5. نظارتها با نوع وظیفه منطبق باشد.
6. روى نظارتهاى رسمى زیاد تکیه نشود.
نظارتى که در حقوق اساسى مطرح است در صورت اعمال، زمانى مؤثر خواهد بود که از فرمولها و روشهاى اعمال نظارت فوق تبعیت کند.
پىنوشتها
________________________________________
*. در صفحات بعد، به برخى از موارد این دو لایحه اشاره مىشود.
1. علق: 14
2. مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض به نقل از (استونر 1995، ص558).
3. فصلنامه حکومت اسلامى، ج30، ص62
4. حقوق اساسى و نهادهاى سیاسى، ابوالفضل قاضى، ص352
5. ماهنامه ناظر، ش12(بهمن1382)، ص7
6. فصلنامه حکومت اسلامى، ش14، صص129ـ128
7. ر.ک.به: مبانى مدیریت، ج2، گرى دسلر با ترجمه داود مدنى، صص263ـ249
8. ماهنامه ناظر، ش16، ص12
9. همان، ش4، ص33
10. بقره: 11و12
11. یوسف: 53
12. نهج البلاغه، نامه 45، فرازهاى 23تا27
13. ر.ک.به: ماهنامه ناظر، شماره 14ـ13، صص62ـ61 (تلخیص).
14. عمید زنجانى، ماهنامه ناظر، ش12، صص8ـ7
15. حقوق اساسى در جمهورى اسلامى ایران، دکتر سیدجلالالدین مدنى، ج2، ص112 به نقل از فصلنامه حکومت اسلامى، شماره 14، ص128
16. مشروح مذاکرات، ص1264
17. به موجب ماده یک مصوبه مجلس خبرگان درباره اصل یکصد و یازدهم قانون اساسى آمده است: «به منظور اجراى اصل یکصدویازدهم قانون اساسى خبرگان از میان خود، هیئت تحقیقى را مرکب از هفت نفر براى دو سال با رأى مخفى انتخاب مىنمایند تا به وظائف مذکور در این قانون عمل نمایند. افراد هیأت باید فراغت کافى را براى انجام وظائف محوله داشته باشند و شاغل سمتهاى اجرایى و قضایى از جانب مقام رهبرى نبوده و از بستگان نزدیک وى نیز نباشند.»
هیأت تحقیق یاد شده در ماده یک طبق ماده 3 مصوبه مذکور موظف شده است که هر گونه اطلاع لازم را در رابطه با اصل یکصدو یازدهم در محدوده قوانین و موازین شرعى به دست آورد و نسبت به صحت و سقم گزارشهاى واصله در این رابطه تحقیق و بررسى کرده و در صورت لزوم با مقام رهبرى در این باره ملاقات کنند.
در اجراى حق نظارت خبرگان بر امور رهبرى هم چنین ماده نوزدهم مصوبه مذکور مقرر داشته است: «هیأت تحقیق موظف است با هماهنگى مقام رهبرى به تشکیلات ادارى آن مقام توجه داشته و آن مقام در جلوگیرى از دخالت عناصر نامطلوب در تشکیلات مذکور مساعدت نماید.» (کنگره امام خمینى رحمهالله و اندیشه حکومت اسلامى، مجموعه آثار شماره6، ص253)
18. ر.ک.به: ماهنامه ناظر، ش14ـ13، ص62
19. همان، ص15
20. نظارت استصوابى، عباس نیکزاد، (روابط عمومى شوراى نگهبان)، ص21
21. ر.ک.به: همان، که حدود 24شبهه را در اطراف نظارت استصوابى پاسخ داده است.
22. نظارت استصوابى، ص61، (روابط عمومى شوراى نگهبان).
23. مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض، صص7ـ226
24. همان، ص237
25. مبانى مدیریت، گرى رسلر، ترجمه داود مدنى، از ص 248 تا 254(تلخیص).
26. فصلنامه حکومت اسلامى، ش30، ص65
27. نامه آقاى منتظرى در رد نظارت استصوابى، به نقل از جزوه نظارت استصوابى (روابط عمومى شوراى نگهبان، ص44)
28. فصلنامه حکومت اسلامى، ش30، صص6ـ65
29. شرایط نظارت، از آیات زیر قابل استفاده است:
«ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نفس او را مىدا نیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم (به یاد بیاورید) هنگامى که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسانند، انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اینکه همان دم فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (ضبط آن) است.» (ق:8ـ6)
«او کسى است که انسان و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت و به تدبیر و مدیریت جهان پرداخت آنچه را در زمین فرو مىرود مىداند و آنچه را از آن خارج مىشود و آنچه را از آسمان نازل مىگردد و آنچه را به آسمان بالا مىرود، هر جا باشید او با شما است و خداوند به آ نچه انجام مىدهید بینا است»(حدید:4)
«براى انسان مأمورانى هستند که پىدرپى، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ مىکنند. خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (به علت اعمالشان) کند هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستى نخواهند داشت.»(رعد:11)
«در هیچ حال و اندیشهاى نیستى و هیچ قسمتى از قرآن را تلاوت نمىکنى و هیچ عملى را انجام نمىدهید مگر اینکه ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن مىشوید. و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفى نمىماند حتى به اندازه سنگینى ذرّهاى و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن نیست مگر اینکه همه آنها در کتاب آشکار او (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است.»(یونس: 61)
«بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن، همان کسى که تو را به هنگامى که بر مىخیزى مىبیند و نیز حرکت تو را در میان سجده کنندگان (تحت نظر دارد) اوست خداى شنوا و دانا»(شعراء:69ـ67)
«پروردگارت مىداند که تو و گروهى از آنان که با تو هستند، نزدیک به دو سوم شب یا نصف یا ثلث آن، به پا مىخیزند. خداوند شب و روز را اندازهگیرى مىکند (و مىداند) که شما نمىتوانید مقدار آن را به دقت اندازهگیرى کنید، پس شما را بخشید، اکنون آنچه بر شما میسّر است قرآن بخوانید.»(مزمّل:20)
«بىشک بر شما نگاهبانانى (ناظرانى) والامقام و نویسنده گمارده شده است که مىدانند شما چه مىکنید.» (انفطار: 12ـ11)
«این کتاب ما است که به حق با شما سخن مىگوید (و اعمال شما را بازگو مىکند) ما آنچه را انجام مىدادید مىنوشتیم.» (جاثیه: 29)
آیات فوق هشدار و درسى براى اهل نظارت است. ناظر و نظارت شونده باید بدانند که چگونه و دقیق طبق مفاد وحیانى بالا، در کنترل هستند. اگر دست از پا خطا کنند و عدالت و تقوى را نادیده بگیرند، حساب خواهد شد. آیا با این ملاحظه وحیانى سیستم نظارت نظام دینى مؤثر و دقیق نخواهد شد؟
در خاتمه، امید داریم با زدودن موانع و افزودن شرایط، شاهد نظارت مؤثرِ خداپسندانه باشیم. تا هیچ کس حتى مورچهاى احساس ظلم و بىعدالتى نکند.
30.مائده: 8
31. نساء: 135
32. راهبردهاى ولایت، ج5، صص111و112
33. احزاب: 36
34. از بیانات مقام معظم رهبرى، 11 مهر 80
35. آیت الله مصباح یزدى، جزوه پرسشها و پاسخها، تهیه و تدوین مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمهالله ، ص70
36. کافى، ج2، ص125، ح8
37. آیت الله مصباح یزدى، پیشین.
38. همان.
39. مبانى سازمان مدیریت، ص238
40. کهف: 49
41. درباره مطالب فوق مراجعه شود به مبانى سازمان مدیریت، طاهره فیض، صص228ـ237
42. مبانى مدیریت، ج2، گرى وسلر، ص263