اندیشه و منش سیاسى - اجتماعى آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از شخصیتهاى برجسته شیعه، که طى دو سده اخیر، بر حیات علمى (فقه) و سیاسى شیعیان تاثیر انکار ناپذیر دارد و کتاب فقهى ایشان به عنوان مهمترین منبع فقهى شناخته شده; به طورى که امروزه هیچ فقیهى نمىتواند خود را بىنیاز از این کتاب بداند، مرحوم سید کاظم یزدى است . مرحوم سید را معمولا با بینشهاى عمیق فقهىاش مىشناسند، لیکن بعد مهم دیگرى از شخصیت وى، که بعد سیاسى اوست، همواره تحریف شده یا در هالهاى از ابهام مانده است; چرا که با تسلط جریان روشنفکرى بر جامعه مسلمانان در قرن اخیر، هر چه که موافق این جریان نبود یا وارونه جلوه داده مىشد یا بکلى از ذهن جهانیان محو مىگشت و متاسفانه پروژه تحریف حقایق هنوز هم در خط روشنفکرى ما وجود دارد .
سید یکى از کسانى بود که پروژه تحریف و ترور شخصیتبا شدت تمام در مورد او اجرا شد و با آنکه هنوز هم چهره نورانىاش در زمینه سیاسى بر تارک باشکوهترین نهضتهاى اسلامى معاصر جلوهگر است، تلاش کردند تا از او چهرهاى منفور به نسلهاى بعد معرفى کنند . بنابراین، هدف اساسى این مقاله، نشان دادن آن بخش از حقایق زندگى سید است که همواره مخفى مانده و ارائه دورنمایى کلى از حیات علمى، سیاسى، اجتماعى این فقیه و مرجع عظیم جهان تشیع، مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى مىباشد .
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است ابتدا به زندگى، آثار و مقام علمى سید پرداخته شود .
گذرى بر زندگى سید
مرحوم آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى معروف به «صاحب عروه» در سال 1247ه . ق . (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کسنویه یزد (که اکنون جزو شهر شده) در خانوادهاى کشاورز چشم به جهان گشود . (1)
وى دروس مقدماتى (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس براى فراگیرى سطوح بالاتر، راهى مشهد شد . در آنجا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت; از جمله شیخ محمدباقر نجفى و سید محمدباقر خوانسارى، صاحب روضات الجنات و آیةالله میرزا محمدهاشم چهارسوقى و آیةالله ملامحمد جعفرآبادى کسب علم و فضل نمود . و از مرحوم نجفى (پدر بزرگوار آقانجفى اصفهانى و حاج آقا نور الله) اجازه اجتهاد گرفت . سید در سال 1281ه . ق . وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضى انصارى و انتقال مرجعیتبه میرزاى شیرازى . آن بزرگوار از محضر فقهاى بزرگى چون میرزاى شیرازى، شیخ مهدى جعفرى، شیخ راضى نجفى، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت الله شیخ مهدى آل کاشف الغطا (2) کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت . دیرى نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید . به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانى، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتواى او شدند . (3)
مقام علمى
در مورد مقام علمى سید همین بس که در دوران اخیر، فقهاى عظام، آغاز مرجعیتخویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهى ایشان; یعنى «عروة الوثقى» اعلام مىکنند و محمد على مدرسى او را از فحول و متبحرین علماى امامیه و سید علماى وقت، حامل لواى شریعت، سرآمد فقهاى عصر و ... مىداند . (4) . شیخ عباس قمى رحمه الله وى را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیاى شریعت و ... شمرده است . شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقى مىداند که هیچکس را یاراى رقابتبا او نبود . (5) حوزه درسش آنقدر پربار وگیرا بود که نزدیک بهدویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وى حاضر مىشدند . (6)
اثار و تالیفات
از سید نوشتههاى زیادى برجاى مانده که معروفترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقى» در فقه مىباشد . به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت . سایر کتابهاى سید عبارتند از:
1 . تعلیقه بر متاجر شیخ انصارى، چاپ تهران .
2 . رسالة فی حکم الظن المتعلق باعداد الصلاة و افعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3 . رسالة فی منجزات المریض
4 . غایة القصوى، ترجمه فارسى «عروةالوثقى» به قلم شیخ عباس قمى، چاپ بغداد .
5 . رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران .
6 . الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد .
7 . مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد .
8 . حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر .
9 . حاشیة جامع العباسى، شیخ بهایى .
10 . حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزاى شیرازى .
11 . حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانى .
12 . حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضى انصارى .
13 . الرسالة فی جواز اجتماع الامر و النهى، چاپ تهران .
14 . حاشیه مکاسب شیخ انصارى .
15 . السؤال و الجواب، چاپ نجف .
شاگردان
آیةالله سید محمدکاظم یزدى شاگردان بسیارى در حوزه پربار خود پرورش داد که برخى از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند; از جمله معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از:
آیةالله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (مؤسس حوزه علمیه قم)، آیةالله آقا سید محمدتقى خوانسارى، آیةالله سیداحمد خوانسارى، مجاهد شهید شیخ محمدتقى بافقى، آیةالله آقاضیاء عراقى، آیةالله مجاهد سیدحسن مدرس، آیةالله حسین بروجردى (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمد تنکابنى (مؤلف قصص العلما)، شیخ احمد کاشف الغطا، آیةالله شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیةالله حاج آقاحسین قمى، (7) حاج آقا رضا مسجد شاهى اصفهانى، سید عبدالحسین شرف الدین عاملى، سید محمد فیروزآبادى، شیخ زین الدین العابدین عابدى زنجانى، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، سید یونس اردبیلى، شیخ جعفر نقدى، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانى) میرزا مهدى آشتیانى، شیخ عبدالنبى عراقى و ...
مقام معنوى و نفوذ اجتماعى - دینى
عظمتشان معنوى و تقواى مرحوم سید، بیشتر از آن است که به وصف درآید; به طورى که دشمنانش نیز در این باره سخن به اعتراف گشودهاند; احمد کسروى مىگوید:
«سید یزدى در رده آخوند خراسانى و حاج شیخ (عبد الله) مازندرانى شمرده مىشدى و گروهى انبوه از ایرانیان، از مقلدان او مىبودى .» (8)
مهدى ملکزاده نیز مىنویسد:
«سید مریدان و مقلدان زیاد در ایران داشت و عشایرشیعه عراق عرب از او تقلید مىکردند و او را پیشواى مطلق خود مىدانستند و هرگاه ضرورت ایجاب مىکرد، ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختیار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پیش ببرند .» (9)
یحیى دولت آبادى هم با اشاره به نفوذ تمام عیار سید در میان مردم نوشته است:
«اکنون که خود رییس مسلم شده طرفى ندارد که مخالف یا موافق شناخته شود» . (10)
سرهنگ لاثر، از ماموران انگلیس در منطقه خاورمیانه، در گزارش 4 آگوست 1909 خود به انگلستان مىنویسد:
«موسیو ماسچکوف، یکى از کارمندان سفارت روسیه به من اطلاع داده است که متنفذترین شخصیت روحانى در خارج باکو و درمیان مسلمانان قفقاز، سیدکاظم یزدى است .» (11)
سید مردم را دوست مىداشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایى که در نجف او را پدر مىخواندند . میزان عشق واعتقاد مردم به سید به حدى بود که صحرانشینان از خاک پاى او برداشته، با خود به چادر مىبردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن براى اثبات حقانیتخود به آن قسم مىخوردند و مىگفتند: «به حق تراب قدم السید» .
سید با همه تواضعى که داشت نسبتبه خصوصیات علمى افراد سختگیرى مىکرد و به آسانى به کسى اجازه اجتهاد نمى داد . (12) سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب مىورزید مردم و علماى نجف که به مقام علمى و معنوى وى به خصوص پس از رحلت میرزاى شیرازى در سال 1312 پى برده بودند، نسبتبه پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار مىکردند، اما وى در زمان حیات میرزاى شیرازى، مرجعیت را نپذیرفت . پس از رحلت میرزا بسیارى از مردم براى آن فقید سعید مجلس ترحیم به پا کردند; به طور معمول، اگر عالمى بزرگ، براى مرجع از دست رفته، مجلس عزادارى ترتیب دهد، به عنون مدعى مرجعیتشناخته مىشود . سید محمد کاظم، پس از فوت میرزاى شیرازى از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد، این تواضع و فروتنى سید باعثشد که مردم به تقواى وى، بیش از پیش پى ببرند . (13)
اصول اندیشههاى سیاسى - اجتماعى سید ولایت فقیه
در بحبوحه مشروطیت، مباحثى که مستقیما به اصل و نوع حکومت مربوط مىشد، مورد سوء استفاده قرار مىگرفت . در این زمینه شواهد تاریخى بىشمارى وجود دارد که دال بر این گونه سوءاستفادهها است; مانند سوءاستفاده از کتاب نائینى که موجب شد ایشان شخصا به جمعآورى کتاب خود بپردازند و از این رو است که علماى طراز اول; مانند سید، که مرجع تقلید شیعیان جهان بودند، سعى مىکردند حرفى نزنند که دستاویز افراطیون و سوء استفادهچیان شود . بنابراین، دیده شده که بر خلاف اساتید خود (مانند میرزاى شیرازى و شیخ انصارى) بسیار محتاطانه با این نوع مباحثبرخورد مىکند و حتى زمانى که حاشیه بر مکاسب مىنویسد، آنجا که به بحث ولایت فقیه شیخ مىرسد، اصلا وارد بحث نشده و بر آن قسمت مکاسب حاشیه نمىزند . در حالى که همین فقیه بزرگوار در لابهلاى مباحث فقهى خود، مانند مبحث قضا، ذکات، خمس، هرجا که مناسب بوده و زمینه سوءاستفاده وجود نداشته، نظریات سیاسى خود را مطرح ساخته است . بنابراین، لازم استبراى دستیابى به اندیشههاى سیاسى - اجتماعى ایشان، سراغ کتاب فقهى وى «عروةالوثقى» برویم که در راس آنها کتاب القضاء مىدرخشد .
سید در کتاب قضا منصب قضاوت را «منصوب» از طرف شارع و منصبى از مناصب شرعى مىداند . (14) و حتى احتمال این که منصب قضا حکمى از احکام شرعى; مثل سایر واجبات باشد را، با استناد به حدیث «فانی قد جعلته حاکما» رد مىکند و معتقد است که منصب قضا، به اقتضاى حدیث مذکور ولایت است و ولایت همان سلطنتبر غیر، در جان و مال و امور شخصى مىباشد و این ولایت در قضا محقق است . (15) بعد براى ولایت مورد نظر خود مثالى آورده، مىنویسد: این ولایتى که شارع نصب کرده، نظیر ولایت پدر و جد بر مال و جان فرزند صغیرش مىباشد .
در این که چه کسى حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید (16) ذکرى از سلطان به میان نمىآید . در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتى ایشان براى این که نشان دهند که تنها فقیه جامعالشرائط حق حاکمیتبر جامعه اسلامى دارد هر جا که مىخواهد نامى از سلطان (غیر فقیه جامعالشرائط) بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه مىکند .
در ادامه مبحث قضا، سید به نکته بسیار دقیق و جالبى اشاره مىکند که حاوى معانى بسیارى است . ایشان در ادامه مىنویسد:
«ثم انه منصب جلیل، ومرتبة عالیة، فانه امارة شرعیة وغصن من دوحة الرئاسة العامة الثابتة للنبی صلى الله علیه و آله، والائمة علیهم السلام وخلافة عنهم»
«... همانا منصب قضاوت شکوفهاى است از درخت ریاست عامه که براى نبى و ائمه علیهم السلام ثابتبوده و جانشینى از آن بزرگواران مىباشد» .
چنین به نظر مىرسد که در نظر ایشان منصب ریاست عامه، شاخههاى زیادى دارد که در زمان او رسیدن به همه آنها امکان ندارد، ولى یک شاخه آن را که منصب قضا باشد، باید احیا کرد . به عبارت دیگر ایشان قدر مقدور از حکومت فقیه را، همانا عهده دارى منصب قضا مىداند، اما از سایر شاخههاى ولایت عامه، ظاهرا تنها از آن جهتبحث نمىکند که آنها را غیر مقدور و غیر قابل دستیابى مىداند . دلیل این امر آن است که:
اولا: سید ترافع و حل نزاع نزد غیر مجتهد جامع الشرائط (حاکم جور) را حرام مىداند (17) و این نشانگر آن است که ایشان قدرت حاکمان وقت را به رسمیت نمىشناسد و هر نوع به رسمیتشناختن حاکمیت غیر فقیه جامع الشرائط را ممنوع مىداند . بدیهى است رجوع به حاکم هنگام ترافع و نزاع، نوعى رسمیتبخشى به آنهاست .
ثانیا: در نظریه او منصب قضاوت، که یکى از ارکان نظام و مهمترین رکن قواى سه گانه حاکمیت است، تنها در اختیار فقهاى جامعالشرائط و مجتهدان قرار دارد . سید بعد از ذکر آیات و روایات وارده در این مورد، مىنویسد: «مقتضاى این روایات، عدم جواز عهدهدار بودن غیر مجتهد براى حکم و مرافعه مىباشد . حال فرقى نیست که این غیر مجتهد از اهل علم باشد یا نه .» (18)
ثالثا: لسان احادیثى که در باره وجوب اجتهاد قاضى است، آبى از تخصیص به مبحث قضا بوده و داراى عمومیت است; به طورى که موضوع بعضى از این احادیث ولایت و حکومت مىباشد . و این امر بر ایشان مخفى نبوده و شاید خواسته نظر خود درباره شرائط حاکم را در ضمن شرائط قاضى بیان کند . مطالب ایشان چنین است:
«جواز قضا براى غیر امام، متوقف استبر اذن امام و اخبارى که دلالت دارد بر اذن امام، اختصاص به علما و رواتى دارد که ظاهرا قادر به استنباط حکم شرعى باشند; مثل مقبوله عمربنحنظله (19) و توقیع بلند مرتبه امام زمان (واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم وانا حجة الله علیهم) و خبر تحف العقول (مجارى امور و احکام باید به دست علما باشد) و مرسله رسول الله (بارالها! بیامرز خلفاى مرا، که گفتهشد اى پیامبر خدا، خلفاى شما کیانند؟ فرمود: کسانى که بعد از من مىآیند و حدیث و سنت مرا رعایت مىکنند) و حدیثىکه در فقه الرضوى آمده (فقها در این زمان مانند انبیاى بنىاسرائیل مىباشند) (20)
در ادامه این احادیث مىفرماید: «معلوم است که اسم عالم و راوى بر شخص عامى صدق نمىکند و مصلحت نیست که عامى خلیفه رسول الله باشد و مجارى امور نباید به دست او باشد و عامى به منزله انبیا شمرده نمىشود) . (21) .
در جمع بندى از کلمات سید یزدى بر مىآید که ایشان اعتقاد به ولایت فقیه به نحو عام دارند; زیرا وقتى این جمله ایشان که: «مجارى امور نباید به دست عامى باشد» را در کنار جمله سابق او قرار دهیم که گفت: «مستفاد از قول امام، که فرمود: «فانی قد جعلته حاکما» این است که قضاوت ولایت است; زیرا ولایت همان حاکمیت و سلطنت استبر غیر در جان و مال او» (22) و توجه داشته باشیم که ایشان منصب قضاوت را منصبى منصوب از ناحیه ائمه مىداند نه صرف اداى تکلیف و امر به معروف و نهى از منکر، به این نتیجه مىرسیم که سید مىخواهد این مطلب را گوشزد کند که نخستین شرط حاکم، اجتهاد است .
و دلیل دیگر بر اینکه: مراد ایشان قضاوت عام است و شامل امور حکومتى هم مىشود، این است که سید در «شرط عدالتبراى قاضى» مىنویسد: «غیر عادل، حتى بر صبى و مجنون ولایت ندارد تا چه رسد به امر مهم قضا» . (23)
وى همچنین در مبحث تقلید، بعد از آن که تقلید از مجتهد مجهول الحال یا غیر عادل را جایز نمىشمارد، مىنویسد: «و همچنین سایر تصرفات این مجتهد (غیر عادل یا مجهولالحال) در امور عامه نافذ نیست و براى این مجتهد ولایتى در اوقاف و وصایا و اموال مجهولالمالک و قاصر متصور نمىباشد» . (24)
همان طور که ملاحظه شد، مراد ایشان از این کلمات، «ولایت» به معناى عام بوده و تنها منحصر به امور حسبه نمىشود .
اختیارات فقیه جامع الشرائط
ایشان اختیارات ولى فقیه را منحصر در امور حسبه نمىدانند و دایرهاش را وسیعتر گرفتهاند، به عنوان نمونه:
الف: در کتاب زکات عنوان مىکند که دادن زکات به فقیه جامعالشرائط مستحب است اما اگر فقیه مطالبه کرد، بر مالک واجب مىشود که زکات خود را تنها به فقیه جامعالشرائط پرداخت کند . (25) و اگر مال در دست فقیه تلف شد (حتى با افراط و تفریط مالک و دهنده زکات ضامن نیست . (26) حتى بعضى از فقها (مانند آقا ضیاء) اشکال کردهاند که این مورد، از امور حسبه خارج است لذا فقیه نباید حق مطالبه داشته باشد .
ب: ایشان در چند جا از فقیه جامعالشرائط، با نام «نایب امام زمان» یاد مىکند . (27) بنابراین، بدیهى است که نایب شخص، حداقل باید بعضى از اختیارات اصلى او را داشته باشد، تا عنوان «نیابت» بر او صدق کند; مثلا در باره پرداختخمس مىنویسد:
«و اماالنصف من الخمس الذی للامام (ع)، امره فی زمان الغیبة، راجع الى نائبه و هو المجتهد الجامع الشرائط، فلابد من الایصال الیه . .). (28) «اما نصف خمس، که مخصوص امام است، در زمان غیبتباید به نایبش، که مجتهد جامع الشرائط مىباشد، رداختشود ...» شبیه این عبارت را در جاهاى دیگر نیز آورده است .
ج: از موارد دیگرى که سید روى آن تاکید کرده، آن است که: حکم فقیه جامعالشرائط قابل نقض نیست ولو از سوى مجتهد دیگر (29) ، و روشنترین مورد آنجا است که ولى فقیه حکمى صادر کند، در این صورت، بر دیگر فقها - ولو خودشان را اعلم از او بدانند - واجب است از آن حکم اطاعت نمایند .
در مجموع مىتوان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضى از علماى وقت، معتقد بود حکومتى که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمىتواند مشروعیت داشته باشد . وى بر همین اساس، در ماجراى مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتى دید وضع جورى است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبد العظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسى خود را از مشروطه چیان جدا کرد .
منش عملى سید در امور سیاسى و اجتماعى
سیره مستمر سید در امور اجتماعى و سیاسى، به دست آوردن آگاهى دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها بود . او آنگاه در انتخاب صحیحترین راه مىاندیشید و پختهترین نوع برخورد را بر مىگزید . در اتخاذ تصمیم و برخورد با جریانات و جناحهاى گوناگون، از اقدامات شتابزده و احساساتى سخت پرهیز داشت و اگر کسانى - مغرضانه یا سادهلوحانه - سید را در قبال حوادثى که بر جوامع اسلامى و تشیع مىگذشت، عنصرى بىتفاوت و کناره گیر! شمردهاند، سختبه خطا رفتهاند . نامهاى که مرحوم سید، در ایام تحصن علماى تهران در قم، در صدر مشروطه، به دو تن از علماى تهران (مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدى و حاج شیخ روح الله قزوینى) نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وى به اصلاح امور جامعه اسلامى و در عین حال متانت و احتیاط اوست .
سید هرجا که احساس تکلیف شرعى مىکرد وارد عمل مىشد و با جو سازى و توهین و تهدید مخالفین، صحنه را خالى نمىکرد و در عین حال، نسبتبه آنچه که مربوط به شخص او بود، سعه صدر و گذشتبسیار نشان مىداد; چنانکه در گرماگرم مشروطه اول، وقتى جمعى در مقام توهین و تهدید او برآمدند و پخش این خبر موجب تحریک شدید احساسات دینى عشایر دجله و فرات شد و منتهى به ورود مسلحانه آنان به نجف و تعقیب توطئه چینان گردید و حکومت عثمانى از سید حمایت مىکرد و ... با این حال، سید از انبوه هواداران مسلح خویش مصرانه خواست که از تعقیب اشخاص باز ایستند . (30)
او که از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى بود، درس سیاست را همراه درس فقه واصول، از ایشان آموخت و همانند دیگر شاگردان میرزا (چون شیخ فضل الله نورى) معرفت و زیرکى خاصى از استاد خود به ارث برد . اهم مؤلفههاى منش و عملکرد سیاسى سید عبارتند از: (31)
1 . دفاع از کیان اسلامى: یکى از اصولى که سید در اعلامیههایش شدیدا مراقبت مىکرد، فرق نگذاشتن میان کشورهاى اسلامى بود; چرا که وقتى اشغالگران روسى شمال ایران و متجاوزان انگلیسى جنوب آن را تصرف مىکنند و سید به عنوان مرجع تقلید مىخواهد حکم جهاد بدهد و با اینکه کشور ایران زادگاه اوست و طبعا هر کسى به زادگاه خود تعلق خاطر ویژه دارد، با این حال مىبینیم که سید در فتواى جهاد، ابتدا اسم کشور لیبى را مىبرد و حمله ایتالیا به آن کشور اسلامى را جلوتر از اشغال ایران ذکر کرده و مقلدان خود مىخواهد که سرزمینهاى اسلامى را از دست کفار نجات دهند . (32) این امر نشان از توجه زیاد سید به اصل رعایت امت اسلامى دارد . . شاید سید در این فتوا مىخواهد به پیروانش گوشزد کند که در توجه به مشکلات مسلمانان نباید آنها را از هم جدا کرد .
2 . بیگانه ستیزى: در مکتب سید بیگانه ستیزى اهمیتى ویژه دارد و روى همین منش و عملکرد سیاسى اوست که در اعلامیههایش از حمله کشورهاى استعمارگر، با نام «تهاجم صلیبىها» یاد مىکند . و در حقیقتبا این جمله مىخواهد به همگان بفهماند که روى آورى جهان غرب به سوى کشورهاى اسلامى، ادامه همان جنگهاى صلیبى است که چهره عوض کرده است و این بار، از در حیله و تزویر وارد شدهاند!
بیگانه ستیزى سید، تنها به بعد نظامى خلاصه نمىشود، بلکه بعد اقتصادى را نیز شامل مىشود و این نشان از عمق تفکر آن بزرگوار دارد . بر همین اساس، مىبینیم که در راستاى حکم جهاد نظامى، حکم جهاد اقتصادى و تحریم کالاهاى اقتصادى را نیز صادر مىکند . (33)
3 . ترجیح ندادن مصلحت ظاهرى به احکام دینى: یا به تعبیر دیگر، در مکتب سید، هدف وسیله را توجیه نمىکند بلکه براى هدف عالى باید وسایل عالى نیز یافت و از هر وسیلهاى نمىتوان استفاده کرد . او در هیچیک از جنبشهاى مشروطه مشروعه و جنبش علماى شیعه بر ضد سلطه انگلستان در عراق و دیگر سرزمینهاى اسلامى، هیچگاه تقید خود به این سنت را از دست نداد و تحت تاثیر جوسازىها و تهدیدهاى دشمن قرار نگرفت .
از همین رو است که ایشان حاضر نشد، ولو در لواى مشروطه، به حکومت پادشاهى (یا هر حکومتى که غیر شرعى باشد; مثل دموکراسى غربى) مشروعیتببخشد و آنها را تایید کند و براى همین بود که بارها مورد تهدید جانى قرار گرفت و جوابش همواره یکى بود و آن اینکه:
«جان فدا کردن نزد من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است!» (34)
4 . تلاش در رسیدگى به ضعیفان: سید اصل رسیدگى به مستضعفان را از جد خود مولاى متقیان، على علیه السلام آموخته بود . براى همین، در تمامى مناقشاتى که به حیات اجتماعى مردم مربوط مىشد، حضورى جدى داشت . این سیاست و منش، در بیشتر اعلامیههاى او، که در دفاع از جنبش تحریم یا جنبش مشروطه و یا در رهبرى مبارزات شیعیان عراق و حتى زمانى که طوایف عرب (مثل دو طایفه «شمرت» و «زکرت) (35) به جان هم مىافتادند) صادر مىکرد، باز او بود که تلاش مىکرد حافظ منافع مسلمانان باشد .
دغدغه اصلى سید معیشت مردم بود و هرگاه بزرگان مملکتى به حضورش مىآمدند، نخستین و مهمترین چیزى که از آنان طلب مىکرد، مدارا با مردم بود .
نویسنده «لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث» به خوبى این اوضاع و اهتمام علما در حل آنها، به ویژه نقش سید را شرح داده است . مرحوم یزدى در تاریخ 24 محرم سال 1336ه . ق . در نامهاى به یکى از تجار نجف مىنویسد:
«در اوضاع نابسامان، فقراى مشاهد مقدسه و خانواده آنها در وضعى هستند که توانایى تامین غذا و قوت روزانه خود را - به جهت نداشتن پول و امکانات - ندارند و هرصبح صداى ضجه درماندگان و ایتام، دل انسان را به درد مىآورد! بر تو واجب است که تجار نجف و اشراف واعیان را جمع کنى و با تهیه پول، غذا و اطعام براى فقرا و مساکین تهیه نمایى» . (36)
همچنین سلیم الحسنى مىنویسد:
«سید محمد کاظم یزدى در حمایت از اوضاع ادارى شهر، نقش به سزایى داشت . وى تمام تلاش خود را براى از میان برداشتن مشکلاتى که این شهر با آن روبرو بود، به کار بست . هنگامى که در پى تحولات جنگ و سقوط بغداد به دست انگلیس، اوضاع اقتصادى رو به وخامت نهاد، نجف از جمله مناطقى بود که از این بحران زیان دید و زیر فشار سنگین آن، کمر خم کرد . از این رو سید تلاش کرد تا از نابسامانى اوضاع و بروز سختیها در زندگى مردم بکاهد . او با این کار از تاجران خواروبار و مواد غذایى، در برخى از مناطق عراق، خواستبا سرمایه داران نجف همکارى کنند و به آنان مواد غذایى بفروشند .» (37)
5 . حضور فعال در صحنه سیاست: در نهضت مشروطه و در مبارزه با استعمار انگلیس، سید فعال و مستمر در صحنه سیاسى حضور داشت و حتى وقتى مشروطه چیان سکولار، تهدید به قتلش کردند، ایشان فرمود: «من سالهاست آماده شهادتم» . (38) یعنى در راه مبارزه با مشروطه غربى، نه تنها گوشه گیرى نکرد، بلکه حاضر بود همه چیز خود را فدا کند و یا آنگاه که اشغالگران روسى با همکارى محمد علىشاه وارد ایران شدند، سید همراه با مرحوم آخوند و سایر فعالان مشروطه، «حکم به جهاد داد و یا وقتى که عراق در خطر اشغال در آمد، نه تنها اعلام جهاد کرد بلکه فرزندان خود را به جبهه فرستاد .
سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدى در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطهخواهان بود; چنانکه آقاى (ابوالحسنى) منذر مىنویسد:
«بر پایه اسنادى که از آن مرحوم در دست است و فتوکپى آنها نزد اینجانب موجود مىباشد، سید در دوران تحصن معترضانه علماى تهران و برخى بلاد، در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواستهاى مشروع آنان، دستبه اقداماتى زده است که احتمالا در صدور دستخط مظفرالدین شاه بىتاثیر نبوده است» . (39)
همچنین وقتى آن حرکتسخیفانه از مسیو نوز بلژیکى صادر، مىشود آخوند خراسانى و سید یزدى، مشترکا در تاریخ 9 ربیع الثانى 1323ه . ق . طى اعلامیهاى اعتراض خود را نسبتبه عملکرد نامبرده اعلام مىکنند (40) ولى تحولات بعدى در ایران، به ویژه اعلام اعتراض شیخ به قانون اساسى و مجلس، تردیدهاى عمیقى در درون سید یزدى در مورد روند جنبش ایجاد کرد . (41) بنابراین از امضاى بىقید و شرط مجلس شورا که از ماهیت اعضا و نیات واقعى آنان نامطمئن بود خوددارى کرد وحمایت از آن نهاد قانونگذارى را منوط به انطباق کامل مصوبات آن با موازین شرع انور شمرد . سید (یزدى) همسو با شیخ فضل الله نورى، بهدنبال تحقق مشروطه مشروعه بود و زمانى که شیخ به حضرت عبدالعظیم (در شهر رى) پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از او برخاست . نامهاى که یکى از پیروان نزدیک سید بنام شیخ عبدالحسین یزدى به پسرش سید احمد که در شاه عبدالعظیم در رکاب شیخ و نزد او بوده است، در محرم 1327، شش ماه پیش از اعدام شیخ، نوشت گواه این امر است . (42) متن نامه چنین است:
«به عرض مىرساند، امید که خداوند وجود جناب عالى را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد . تلوا فی الجمله، شرح بعضى وقایع را به عرض مىرسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فی الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیبه لا اله الا الله و محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیةالله فی الانام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید مىفرمودند . لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتى تهدید به قتل و در صورتى (تصویرى) که مشتمل بر این معنا (تهدید) و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهاى صحن مقدس چسبانیدند . اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلع شدند، به کلمه واحده، آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم، متمکن از بدگویى و انکار این امر مشؤوم شدند و بحمدالله، اهل حق قوتى گرفتند، لاینقطع شیوخ اعراب و علماى ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سؤال از مرتکبین این امر شنیع مىنمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند . از خود حضرت آقا جوابى به غیر آن که «به خدا واگذاشتم و احدى را نمى شناسیم» شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلاب فرمودند که: امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمانان باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفرى صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقتبا شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزى از عمر من باقى نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دستبردارم .» العبد، عبدالحسین یزدى (43) .
بر پایه نامههاى باقى مانده از سید در مشروطه، باید گفت که تمام تلاش وى دفع کفریات و حفظ عقیده و اجراى قوانین محکمه قرآنیه و شریعت ابدیه محمدیه، همراه با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صیانت دین و دماء مسلمانان بوده است .
مرحوم آیةالله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضد دینى، ادامه این حرکت را به مثابه شبى ظلمانى و آسمانى تیره و تار در افقى نامعلوم و مبهم یافت و براى کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیةالله آخوند خراسانى، ملا عبدالله مازندرانى و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانى، حاضر نشد در این فضا تلگرافى در تایید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل الله تبلیغ کنند . (44)
شواهد تاریخى گواهى مىدهد که مرحوم سید، از کجروىهاى عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متالم و متاثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعى نمىتوانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد . وى سرانجام، بر اساس وظیفه الهى، سکوت خود را شکست و بر ضد بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل الله نورى در فضایى پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواه سکولار و ملحد شروع کرد .
نخستین بیانیه وى در 23 جمادى الاول سال 1325ه . ق . به آخوند ملا على در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادى الثانى 1325ه . ق . در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید . در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت:
«در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضى لوازم است، برخود روا نداشتم . ولى از تواتر ناملایمات و اصغاى نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدرى ملول و متاثر شده، که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهى است، ادا نمایم ...» (45)
بار دیگرسید در تلگرافى به تاریخ 26 جمادى الثانى 1325 از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتى کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانى از عقاید مسلمانان فرا خوانده وغم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز مىدارد . (46)
به عنوان نمونه ایشان در تلگرافى به آمیر سیدحسین قمى مىنویسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس» مىباشد . على التوالى، ناملایمات در تزاید و عمده آن از تجرى بى اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشى از گمان حریت قلم و لسان است که منشا خرابى ها شده . چندى قبل قرة العیون محترم، آقا سیدمحمد - حفظه الله تعالى - بعضى از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیه آن است که جنابان مستطابان، عمدتى العلماء العاملین، آقاى آخوند ملا حسن مالمیرى و آقاى حاجى میرزا آقا - دام تاییدهما - که از علماى به قاعده موجه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب مىباشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده; دور نیست آن جناب قضایاى ایشان را مستحضر باشد; چنان که ممکن باشد، تدارکى بفرمایید . دیگر آن که هفته گذشته تلگرافى مشوش خاطر مشوه الامضا به عنوان این جانب رسید . محصل آن تشکى از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجرى ملحدین به اشاعه کفر و زندقه، علنا بر منابر مسلمانان است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم - سلام الله علیه - حرکت فرموده، بى نهایت از آن متالم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملى - دام تاییده - بوده، لازم دانسته تلگرافى روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه راسا به طهران بزنند . البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمانان را منظور دارید و ملتفتباشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده . یفیتحالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتى مستحضرم دارید . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الاحقر سید محمدکاظم الطباطبایى» (47)
بهدنبال موضعگیرى صریح سید، مشروطه چیان سکولار تصمیم به ترور ایشان مىگیرند که بهدنبال پخش این خبر، عشایر مسلح عرب به نجف آمده و در حفظ و حراست وى، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله رفع مىگردد .
از یکى از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزى یکى از اهالى یزد به بهانه پرسش مسالهاى خدمتسید یزدى رسید و به محض حضور، نامهاى دال بر تایید مشروطه جلوى آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح) خواستار امضاى آن شد . سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم!
در «النجوم المسرده» به نقل از سیدهاشم بن سید عبدالحى آمده است: «یکى از اشرار به چنین کارى مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است .» (48)
موضع مشروطه خواهان سکولار در برابر سید
مشروطه خواهان سکولار سید را به دلیل موضع گیرى به حق او، مورد حمله قرار دادند و با آن که در زهد و پارسایى و بى اعتنایى به دنیا زبانزد دوست و دشمن بود، شخصیتى وارونه و دنیاگرا از او ساختند . تاریخ نویسانى چون کسروى، با بغض و کینه درباره وى مىنویسند:
«سید کاظم جز سود خود را نمىجست و جز در پى دستگاه آیة اللهى نبود .» (49)
ملک زاده نیز خردورزى سید در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینى مشروطه خواهان ملحد را ناشى از فریب خوردگى سید در ارتباط با نظام اطلاع رسانى طرف داران شیخ فضل الله دانسته، مىنویسد:
«سید کاظم یزدى، که یکى از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل الله را خورد و علنا بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد .» (50)
حتى بعضى از نویسندگان سکولار معاصر نیز به دنبال روى از سلف خود، خواستهاند چیزى از توهین و تهمت نسبتبه سید فروگذار نکنند، لذا عبد الهادى حائرى هرجا که اسمى از سید به میان مىآید، سعى مىکند انگى به او بچسباند . (51)
بیشتر مورخان سکولار مشروطه، از سید یزدى با نام «استبداد طلب!» یاد مىکنند، در حالى که بر اساس آموزههاى شیعى، هیچ مرجع تقلید و روحانى عالى مقام شیعه، با حکومتخودکامه موافق نبوده و نمىتوانست استبداد طلب باشد، بلکه این شگرد مشروطه خواهان سکولار بود که مىخواستند حریف را با ترفند «هرکه با ما نیست، پس طرفدار محمد على شاه و استبداد طلب است» ، از میدان به در کنند .
در تبیین این ترور شخصیت، سید مهدى موسوى اصفهانى کاظمى، که شاگرد مرحوم آیةالله یزدى و نائینى بود، مىنویسد:
«مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدى را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانى و نفوذ او برخوردار گردند . مشروطه گران مىخواستند یزدى را گمراه کنند، ولى یزدى به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرى در باره اصول مشروطهگرى پرداخت و چون خواسته هاى مشروطهگران را نادرستیافت، گوشه گیرى گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانى مىزیست .» (52)
سید و مسلمانان مستضعف
نامهها، تلگراف ها، پیغامهاى متعدد ایشان به صاحبان قدرت، پر است از توصیه به رعایت ضعفاى مسلمانان و حمایت از مظلومین و اعانتبه فقرا . و خود نیز همه جا به یارى تهیدستان و مستمندان به خصوص آنانکه آبرو و مناعت طبعى داشتند، مىشتافت . بر همین اساس آیت الله حرز الدین مىنویسد: «پس از مرگش عموم فقیران و حاجتمندان به سوگ فقدان وى گریستند .» (53)
هنگامى که ارتش انگلیس وارد عراق شد، با مقاومت مردم مسلمان آن کشور، به خصوص مناطق شیعه نشین، از جمله اهالى نجف مواجه شد . بنابراین وقتى که انگلیس بر عراق مسلط شد، در صدد انتقامجویى از اهالى نجف برآمد . دراین رابطه حاکم انگلیس به حضور سید آمد و گفت: دولت از شما خواهش مىکند که نجف را ترک کنید و به کوفه تشریف ببرید; زیرا دولت انگلستان مىخواهد اهالى نجف را تادیب نماید . سید فرمودند: به تنهایى بروم یا با اهل بیتخود خارج شوم؟ حاکم گفتبا اهل بیتخود خارج شوید ایشان گفتند تمام مردم نجف اهل بیت من هستند، پس من خارج نمىشوم، بگذار آنچه به اهل بیت من مىرسد به من نیز برسد . بدین ترتیب به برکت قاطعیت و بزرگوارى سید، مردم نجف از شر فتنه انگلیس، درامان ماندند; زیرا به خاطر نفوذ عمیقى که سید در جهان اسلام داشت انگلیسىها صلاح نمىدیدند که صریحا و رسما متعرض وى گردند و با این کار، احساسات شیعیان جهان را بر ضد خویش تحریک کنند . (54) روزى یکى از بزرگان حوزه علمیه، که به اتاق خصوصى ایشان رفته بود، درگوشه اتاق، یک دیزى کهنه و کج و کوله وسیاه مىبیند، از ایشان در باره دیزى مىپرسد، سید جواب مىدهد دیگ زمان طلبگى من است، گذاشتهام این بالا جلوى چشمم تا خود را فراموش نکنم . (55)
یعنى مىخواهم سختى و سادگى ایام طلبگى همواره جلوى چشمم مجسم باشد تا از حال ضعیفان و بیچارگان غافل نشوم .
سید و استعمار
یکى از برگهاى زرین پرونده زندگى سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است .
بدیهىاست مخالفتسید بامشروطه نیز عمدتا ناشى از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تاثیر دیگ پلوى سفارت انگلیس در تاسیس آن بود . و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اود» هند خوددارى مىکرد . دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار بهسکوت نماید، اما سید همانند شیخمرتضىانصارى از پذیرفتنآن وجوه سربازمىزد .
سر رونالد استورزیکى، از سیاستمداران انگلیسى که براى تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خوددارى کرده بود، نقل مىکند:
«من اطمینان حاصل کردم که با او نمىتوان صحبت پول کرد، مقام عالى او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتى ننماییم و البته چنین وضعى را در کشورهاى «مصر و حجاز» که همه براى پول به دنبال ما مىدوند نمىتوان یافت .» (56)
مبارزه نظامى با استعمار
در زمان مرجعیت فراگیر مرحوم آیةالله یزدى، دولت ایتالیا قواى خود را براى اشغال کشور لیبى در شمال آفریقا به حرکت درآورد . در آن ایام، قسمتشمال ایران در اشغال قواى روس و جنوب آن، مورد هجوم انگلیس واقع شده بود . مرحوم سید در دفاع از حدود و مرزهاى ممالک اسلامى و براى مقابله با حمله و اشغال قواى استعمارگران فتوایى صادر کرد که نشانگر بیدارى و استعمارستیزى آن بزرگ مرد است . این حکم یا فتوا در ذىحجه سال 1329ه . ق . به عربى صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، در این ایامى که کشورهاى اروپایى، مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسى ها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانى، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روس و انگلیس از ایران، هیچ فروگذار نکنند; زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامى است، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبىها محفوظ بماند .» سیدمحمدکاظم طباطبایى . (57)
همچنین در جنگ جهانى اول، دولت «عثمانى» با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهاى انگلیسى و فرانسوى از سوى دیگر، وارد جنگ شدند تا اینکه دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامى را در معرض خطر قرار داد .
در این هنگام، علماى بزرگ شیعه مقیم عراق، آیةالله آقا سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى، آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى و آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتى ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانى و طلاب علوم دینى به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقى وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانى و عشایر شیعه عراق، در مناطق «شعیبه» در اطراف بصره، «مزیرعه» در حومه «قرنه» و «ابى الدعالج» در اطراف «ناصریه» و «عماره» و «کوت» و «قصیبه» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامى عراق پرداختند . در صحن علوى، آیت الله سید محمد کاظم یزدى بالاى منبر براى مردم سخنرانى کرد و آنان را به دفاع از سرزمین اسلامى دعوت کرد و بر ثروتمند عاجز واجب کرد که با مالش، فقیر توانا را در امر جهاد تجهیز کند (58)
در این جنگ، مرحوم آقا سیدمحمد طباطبایى، فرزند ارشد آیةالله العظمى آقاى سیدکاظم یزدى و برادرش سید محمود طباطبایى، آیةالله آقا سیدمصطفى کاشانى و فرزند وى آیة الله سید ابوالقاسم کاشانى، آیةالله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، آیةالله شیخ محمدمهدى خالصى و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصى زاده، سیداسماعیل یزدى، آیةالله سیدمحمدسعید حبوبى، آقا سیدعلى تبریزى، میرزا مهدى خراسانى فرزند آیة الله خراسانى، شیخ محمدرضا شیرازى فرزند آیة الله میرزا محمدتقى شیرازى، آیةالله سید محسن حکیم، آیةالله شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیارى دیگر از علما و طلاب بودند . (59)
مخالفتسید تنها اختصاص به انگلستان نداشتبلکه زمانى که محمدعلى شاه براى سرکوب جنبش مشروطیت از روسیه مدد خواست و سربازان روسى وارد آذربایجان شدند، این اقدام خشم و تنفر زیادى در مردم علیه محمدعلى شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیةالله سید محمدکاظم یزدى نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلى شاه، دستبه کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسى را واجب شمردند .
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران . تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلى حضرت پادشاهى [انگلیس] در بغداد دریافت داشتهام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفر شدید علما بود، گویند شوم تر از تعلل شاه در اعلام مشروطه است; نمى توانیم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشیم . به طورى که شنیدهام، سیدکاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت، اینک همقطار روسىام به من اطلاع مىدهد که نفوذ قابل ملاحظهاى در قفقاز دارد; تلگرافى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است . درباره این تلگرام من چیزى به سرکنسول روس نگفتهام .» (60)
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علماى نجف; از جمله سید قصد داشتند به سوى ایران حرکت کنند . آقاى نجفى قوچانى، در این باره مىنویسد:
«چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدیات جابرانه مىنمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمدعلى میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاب و مجتهدین دیگر، حتى آقاى آقا سیدکاظم حرکت نمودیم . » (61)
مبارزه اقتصادى با استعمار
یکى از راههاى بهرهکشى کشورهاى استعمارگر، طریق اقتصادى است که با سرازیر کردن کالاهاى مصرفى خود به سایر کشورها، هم آنها را به خود وابسته کرده و هم اقتصاد آنها را فلج مىکنند . بهترین راه مقابله با استعمار اقتصادى، تحریم کالاهاى آنها است .
سید از این امر مهم غفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن نیست . بنابراین، با تحریم کالاهاى غربى تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد . دستخط مرحوم سید خطاب به آقا میرزا رحیم، به روشنى حاکى از توجه اکید و شدید وى به لزوم استقلال و خود کفایى اقتصادى جامعه اسلامى است که به جهت اهمیت آن، بخشهایى از آن را مىآوریم:
«... دراین زمان که (دول) خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع و تجارت را، که مایه عزت و منشا ثروت است، از دست مسلمانان ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجارى عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدریج منحصر به دلالى و بیع و شراء اجناس خارجه شده ... مناسب است مسلمانان از خواب عفلتبیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تاییدات ربانیه، از ذل فقر و احتیاج و سؤال وتحمل عملگى کفار و تشتت در بلاد کفر برهند ... . امیدوارم اخوان مؤمنین اقتدا و تاسى به رؤساى ملت (62) نموده، بر حسب غیرت اسلامیت ... اقتصار به همان ملبوسات اسلامى نمایند . بلکه در تمام اثاث البیتخود تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامى نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود از شباهتبه کفار بپرهیزند ...» (63)
روش دیگر براى مبارزه با استعمار اقتصادى، تاسیس شرکتهایى براى رقابتبا شرکتهاى خارجى بود که در این راستا شرکت اسلامیه در تاریخ ذىقعده 1316ه . ق . به همت مرحوم آیت الله نجفى اصفهانى و جمعى دیگر از رجال دینى و اجتماعى اصفهان به وجود آمد که شعبه اصلى آن در اصفهان و شعبات فرعى آن در بلاد گوناگون ایران و حتى خارج از ایران قرار داشت . با تاسیس این شرکت، علماى بزرگ وقت ایران و عراق; از جمله سید محمد کاظم یزدى، صاحب عروه، از آن حمایت کردند و ایشان در حمایت از آن، دستخطى عنایت کردند که به فرازهایى از آن اشاره مىشود:
«... شایسته، مناسب و به موقع و محل است که عموم مؤمنین ... از هرصنف و هر نوع، هریک به قدر و مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس و ترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه محترز باشند، بلکه سزاوار این است که در سایر حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار از وضع و طرز کفار خود را بر حذر و برکنار دارند . (64)
رابطه آخوند با سید
رابطه شخصى سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفى در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده استبه عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضىها در همان تشییع جنازه زخم زبان مىزدند، ولى ایشان اهمیتى به زخم زبانها نمىداد . نمونه دیگر اینکه: شخصى نزد آیة الله آخوند خراسانى آمده، عرض مىکند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدى هستم و مىخواهم با فلان کس معاملهاى انجام دهم، مهر و امضاى اجازه سید محمد کاظم یزدى را براى خریدار بردهام، ولى چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و مىگوید: برو اجازه آقاى آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتى مىفرمایند: اى مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستى باید مهر و امضاى آقاى سید محمد کاظم یزدى را روى سرت بگذارى و فورا اطاعت کنى . (65)
درگذشت
آیةالله سید محمدکاظم یزدى، سرانجام، در روز 28 رجب سال 1337ه . ق . /18 اردیبهشت 1297 خورشیدى در اوج رهبرى مبارزات شیعیان عراق بر ضد سلطه استعمار انگلیس، بر اثر بیمارى ذات الریه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسى، صحن مرتضوى، به خاک سپرده شد . وى پیش از مرگ چندین تن از فقهاى عصر; از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا را اوصیاى خویش قرار داد . (66)
پىنوشت:
1) نامدار، مظفر، اسوه فقاهت و سیاست، مندرج در کتاب «تاملاتى سیاسى، در تاریخ تفکر اسلامى» به اهتمام موسى نجفى، ج 5 تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1377، ص26
2) بذرافشان، مرتضى، سید محمدکاظم یزدى فقیه دور اندیش، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، پژوهشکده باقر العلوم، قم . 1376 ، ص 38
3) مدرسى تبریزى، محمدعلى، ریحانة الادب، چاپخانه شرکتسهامى طبع کتاب، 1328 خورشیدى، ج 4، از مجلد 3 4/سید محسن امین: اعیان الشیعه، تحقیق و اخراج دکتر حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403، ه . ق . صص 10 تا 43
4) مدرسى، محمد على، همان، کتابفروشى خیام، چاپ دوم، تبریز، بىتا، ج 6، ص 391 .
5) حرز الدین، شیخ محمد، معارف الرجال، چاپ افست کتابخانه آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1405، ه . ق ج 2، ص 326
6) نامدار، همان، ص 27
7) الموسوى الاصفهانى الکاظمى، محمدمهدى، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، صص 192 - 191/الکهنوى الکشمیرى، میرزا محمدمهدى، نجوم السماء، انتشارات بصیرتى، قم، ج 2، ص 279/مدرسى، ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 335
8) ر . ک، کسروى، احمد ; تاریخ مشروطه ایران، موسسه چاپ و انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران . 1340 بخش دوم، صص 498 - 496
9) ملکزاده، مهدى; تاریخ مشروطه ایران، انتشارات علمى چاپ دوم، تهران، 1363، ج 3، ص512
10) دولت آبادى، یحیى، حیات یحیى، انتشارات عطار، چاپ سوم، تهران، 1361، ج 4، ص 13
11) نامدار، همان، ص 30
12) بذر افشان، ، همان، ص 108
13) بذر افشان، همان، صص 42 و 107
14) السید محمد کاظم طباطبایى یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 5
15) عین عبارت ایشان چنین است «اذا المستفاد من قوله (ع) (1): (فانى قد جعلته حاکما او قاضیا کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فى نفسه او ماله او امر من اموره، وهی متحققة فیه» (سید محمد کاظم یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2 ، ص 2)
16) خصوصا در حاشیه مکاسب، ج 1، ص 46 تا 49 مبحث اراضى خراجیه و مبحث جوائزالسلطان، صص 32 تا 38
17) تکمله عروه، ج2، ص9
18) تکمله العروة الوثقى ج2، ص7
19) متن مقبوله چنین است: «انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف احکامنا فارضوبه حکما» .
20) تکملة العروه الوثقى، ج 2، ص7 - 6
21) تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 7
22) عین عبارت سید چنین است: «اذا المستفاد من قوله (ع) «فانی قد جعلته حاکما ...» کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فی نفسه او ماله او امر من اموره، وهى متحققة فیه» (همان)
23) همان، ج 2، ص 5
24) همان، ج 1، ص 26
25) همان، ج 2، صص 323 - 364
26) همان، ج 2، ص 326 و ج 4، ص 226
27) همان، ج 2، ص 118
28) السید طباطبایى یزدى، العروه الوثقى، ج 2، ص 405
29) العروة الوثقى ج 1 ص 20:
30) ابوالحسنى (منذر)، على، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ستاد بزرگداشت آیة الله آقا سید محمد کاظم یزدى، یزد، 1417، ه . ق صص 5 - 6
31) در تدوین مؤلفههاى 2 تا 5، از مقاله مظفر نامدار (پیشگفته) بسیار استفاده شده است .
32) متن فتوا: «در این ایامى که کشورهاى اروپایى مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند ... تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند .» سید محمد کاظم طباطبایى» متن کامل فتوا و آدرس آن در ادامه مقاله خواهد آمد .
33) متن فتواى ایشان در ادامه این نوشتار ذیل عنوان «مبارزه اقتصادى با استعمار» خواهد آمد
34) ذبیح زاده، همان، ص 115، به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات
35) جهت کسب آگاهى بیشتر، در مورد این دو طایفه و نزاعهایى که میان آنان در مىگرفت، به کتاب «ماضى النجف وحاضرها» نوشته جعفر آل محبوبه مراجعه شود .
36) نامدار، همان، ص 36
37) الحسنى، سلیم، نقش علماى شیعه در رویارویى با استعمار، مترجم محمد باهرج صفاءالدین تبرائیان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر تهران، 1378 ، ص 124
38) ذبیح زاده، ص 115، به نقل ازشکوه پارسایى و پایدارى، ص 20
39) ابوالحسنى (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامى، 1374، ص 719
40) نامدار، همان، صص 64 و 65 به نقل از واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدى شریف کاشانى، ج 1، نشر تاریخ ایران، 1362 صص 24 - 25
41) السیف، توفیق، استبداد ستیزى، ترجمه محمد نورى، حسنعلى نوریها محمد نصر على زاهدپور، کانون پژوهش، اصفهان، 1379، ص 83
42) منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، همان، ص 6
43) کسروى، همان، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، صص 4 و 383
44) ذبیح زاده، على نقى، نقش آیةالله سید محمدکاظم یزدى در نهضت مشروطه، مجله معرفت، ش 50، بهمن 1380 ص 115، به نقل از ابراهیم صفایى، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقى .
45) ترکمان، محمد، مجموعه اى از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى، ج اول، ص 256
46) ترکمان، همان، صص 304 و 305
47) ترکمان، روزنامه شیخ شهید، صص304 و 305
48) ذبیح زاده، همان، ص 115 به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات .
49) کسروى، همان، ص 381
50) ملکزاده، همان، چاپ چهارم، ج3، ص 478
51) مىتوانند به کتاب «تشیع و مشروطیت» صص 113 و 160 و 161 مراجعه کنند
52) حائرى، عبدالهادى، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1381، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، صص 53 و 54
53) حرز الدین، همان، ج 2، ص 328/منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، ص9
54) بذر افشان، همان، صص 103 و 104 به نقل از نعمت الله حسینى، مردان علم در میدان عمل، ج1، ص460
55) بذر افشان همان، ص 108 به نقل از باقرى بیدهندى «نجوم امت» ، مجله نور علم، دوره دوم، ش3، ص84
56) بذر افشان، همان، ص 74 به نقل از موسوعة العتبات المقدسه، ج 6، صص 257 - 256
57) بذر افشان، همان ص 64 به نقل از سلیم الحسینى، دورة علماء الشریعة فی مواجهة الاستعمار، ص 64/على دوانى، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص131به نقل از: آیة الله سیدهبة الدین شهرستانى، مجله العلم، سال دوم، خورشیدى 6
58) بذر افشان، همان، صص67 - 66 به نقل از حسن شبر، تاریخ العراق السیاسى المعاصر، الجزء الثانى، ص 149
59) همان . فتواى سید در وجوب جهاد با کفار انگلیس، که در آن زمان براى نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سید بزرگوار، سیدعلى قزوینى - ادام الله توفیقک - فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمانان در همه جا پخش شده است . از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار، سختبالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد . اگر اهل جنگ نباشد یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند . از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است . النصر من الله تعالى ان شاء الله تعالى، سید محمدکاظم طباطبایى (دوانى، على، نهضت روحانیون ایران، بنیادفرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص 214 به نقل از الاضواء چاپ بغداد، سال سوم، خورشیدى 10
60) معاصر، حسن، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219
61) قوچانى، آقا نجفى، سیاحتشرق، امیر کبیر، 1376، صص 468 و 467
62) مراد از رؤساى ملت، همان علما و مراجع دینى است
63) منذر، همان، ص 22
64) منذر همان، ص 23 به نقل از روزنامه ثریا سال دوم، شماره 13، رجب 1317ه . ق .
65) بذر افشان، همان، ص 106 به نقل از مجید کفایى .
66) منذر، پیشین، ص 25/فصلنامه تراثنا، سال اول، ش 4، ص 163، ج165
سید یکى از کسانى بود که پروژه تحریف و ترور شخصیتبا شدت تمام در مورد او اجرا شد و با آنکه هنوز هم چهره نورانىاش در زمینه سیاسى بر تارک باشکوهترین نهضتهاى اسلامى معاصر جلوهگر است، تلاش کردند تا از او چهرهاى منفور به نسلهاى بعد معرفى کنند . بنابراین، هدف اساسى این مقاله، نشان دادن آن بخش از حقایق زندگى سید است که همواره مخفى مانده و ارائه دورنمایى کلى از حیات علمى، سیاسى، اجتماعى این فقیه و مرجع عظیم جهان تشیع، مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى مىباشد .
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است ابتدا به زندگى، آثار و مقام علمى سید پرداخته شود .
گذرى بر زندگى سید
مرحوم آیة الله سید محمدکاظم طباطبایى یزدى معروف به «صاحب عروه» در سال 1247ه . ق . (یا 1256 بنا به اختلاف اقوال) در ده کسنویه یزد (که اکنون جزو شهر شده) در خانوادهاى کشاورز چشم به جهان گشود . (1)
وى دروس مقدماتى (ادبیات و سطوح اولیه) را در مدرسه علمیه دو منار یزد گذراند و سپس براى فراگیرى سطوح بالاتر، راهى مشهد شد . در آنجا، هیئت و ریاضیات را آموخت و آن گاه به اصفهان آمد و از محضر آیات وقت; از جمله شیخ محمدباقر نجفى و سید محمدباقر خوانسارى، صاحب روضات الجنات و آیةالله میرزا محمدهاشم چهارسوقى و آیةالله ملامحمد جعفرآبادى کسب علم و فضل نمود . و از مرحوم نجفى (پدر بزرگوار آقانجفى اصفهانى و حاج آقا نور الله) اجازه اجتهاد گرفت . سید در سال 1281ه . ق . وارد حوزه نجف اشرف شد، ورودش مصادف بود با وفات شیخ اعظم، مرتضى انصارى و انتقال مرجعیتبه میرزاى شیرازى . آن بزرگوار از محضر فقهاى بزرگى چون میرزاى شیرازى، شیخ مهدى جعفرى، شیخ راضى نجفى، فرزند شیخ محمد جعفر و آیت الله شیخ مهدى آل کاشف الغطا (2) کسب فیض کرد تا آنکه خود در نجف اشرف به تدریس و تعلیم فقه و سایر علوم پرداخت . دیرى نگذشت که او از بزرگترین مراجع عصر خود گردید . به ویژه پس از در گذشت مرحوم آخوند خراسانى، اکثریت قاطع شیعیان جهان مقلد و مطیع فتواى او شدند . (3)
مقام علمى
در مورد مقام علمى سید همین بس که در دوران اخیر، فقهاى عظام، آغاز مرجعیتخویش را با حاشیه زدن بر کتاب فقهى ایشان; یعنى «عروة الوثقى» اعلام مىکنند و محمد على مدرسى او را از فحول و متبحرین علماى امامیه و سید علماى وقت، حامل لواى شریعت، سرآمد فقهاى عصر و ... مىداند . (4) . شیخ عباس قمى رحمه الله وى را سید عالمان امت و شیخ طایفه، پرچمدار تشیع و قطب آسیاى شریعت و ... شمرده است . شیخ محمد حرزالدین او را فقیه و زعیم مطلقى مىداند که هیچکس را یاراى رقابتبا او نبود . (5) حوزه درسش آنقدر پربار وگیرا بود که نزدیک بهدویست تا سیصد عالم در سر درس فقه وى حاضر مىشدند . (6)
اثار و تالیفات
از سید نوشتههاى زیادى برجاى مانده که معروفترین و گرانقدرترین آنها کتاب «عروة الوثقى» در فقه مىباشد . به سبب نگارش این کتاب، ایشان به صاحب عروه شهرت یافت . سایر کتابهاى سید عبارتند از:
1 . تعلیقه بر متاجر شیخ انصارى، چاپ تهران .
2 . رسالة فی حکم الظن المتعلق باعداد الصلاة و افعالها و کیفیة صلاة الاحتیاط
3 . رسالة فی منجزات المریض
4 . غایة القصوى، ترجمه فارسى «عروةالوثقى» به قلم شیخ عباس قمى، چاپ بغداد .
5 . رسالة فی التعادل و التراجیح، چاپ تهران .
6 . الصحیفة الکاظمیه، چاپ بغداد .
7 . مجموعه بستان نیاز و گلستان راز، چاپ بغداد .
8 . حاشیه نجاة العباد فی یوم المعاد، شیخ محمدحسن صاحب جواهر .
9 . حاشیة جامع العباسى، شیخ بهایى .
10 . حاشیه مجمع المسائل محمدحسن میرزاى شیرازى .
11 . حاشیه ذخیرة العباد لیوم المعاد، فاضل شربیانى .
12 . حاشیه فراید الاصول، شیخ مرتضى انصارى .
13 . الرسالة فی جواز اجتماع الامر و النهى، چاپ تهران .
14 . حاشیه مکاسب شیخ انصارى .
15 . السؤال و الجواب، چاپ نجف .
شاگردان
آیةالله سید محمدکاظم یزدى شاگردان بسیارى در حوزه پربار خود پرورش داد که برخى از آن ها به درجه اجتهاد رسیدند; از جمله معروفترین شاگردان ایشان عبارتند از:
آیةالله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى (مؤسس حوزه علمیه قم)، آیةالله آقا سید محمدتقى خوانسارى، آیةالله سیداحمد خوانسارى، مجاهد شهید شیخ محمدتقى بافقى، آیةالله آقاضیاء عراقى، آیةالله مجاهد سیدحسن مدرس، آیةالله حسین بروجردى (مرجع عالیقدر جهان اسلام)، محمد تنکابنى (مؤلف قصص العلما)، شیخ احمد کاشف الغطا، آیةالله شیخ محمدحسین کاشف الغطا، آیةالله حاج آقاحسین قمى، (7) حاج آقا رضا مسجد شاهى اصفهانى، سید عبدالحسین شرف الدین عاملى، سید محمد فیروزآبادى، شیخ زین الدین العابدین عابدى زنجانى، شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، سید یونس اردبیلى، شیخ جعفر نقدى، آقا میرزا محمود (امام جمعه زنجانى) میرزا مهدى آشتیانى، شیخ عبدالنبى عراقى و ...
مقام معنوى و نفوذ اجتماعى - دینى
عظمتشان معنوى و تقواى مرحوم سید، بیشتر از آن است که به وصف درآید; به طورى که دشمنانش نیز در این باره سخن به اعتراف گشودهاند; احمد کسروى مىگوید:
«سید یزدى در رده آخوند خراسانى و حاج شیخ (عبد الله) مازندرانى شمرده مىشدى و گروهى انبوه از ایرانیان، از مقلدان او مىبودى .» (8)
مهدى ملکزاده نیز مىنویسد:
«سید مریدان و مقلدان زیاد در ایران داشت و عشایرشیعه عراق عرب از او تقلید مىکردند و او را پیشواى مطلق خود مىدانستند و هرگاه ضرورت ایجاب مىکرد، ممکن بود هزارها عرب مسلح تحت اختیار او گذارند و احکامش را با آهن و آتش پیش ببرند .» (9)
یحیى دولت آبادى هم با اشاره به نفوذ تمام عیار سید در میان مردم نوشته است:
«اکنون که خود رییس مسلم شده طرفى ندارد که مخالف یا موافق شناخته شود» . (10)
سرهنگ لاثر، از ماموران انگلیس در منطقه خاورمیانه، در گزارش 4 آگوست 1909 خود به انگلستان مىنویسد:
«موسیو ماسچکوف، یکى از کارمندان سفارت روسیه به من اطلاع داده است که متنفذترین شخصیت روحانى در خارج باکو و درمیان مسلمانان قفقاز، سیدکاظم یزدى است .» (11)
سید مردم را دوست مىداشت و مردم نیز او را دوست داشتند، تا جایى که در نجف او را پدر مىخواندند . میزان عشق واعتقاد مردم به سید به حدى بود که صحرانشینان از خاک پاى او برداشته، با خود به چادر مىبردند و در کیسه ریخته، هنگام سوگند خوردن براى اثبات حقانیتخود به آن قسم مىخوردند و مىگفتند: «به حق تراب قدم السید» .
سید با همه تواضعى که داشت نسبتبه خصوصیات علمى افراد سختگیرى مىکرد و به آسانى به کسى اجازه اجتهاد نمى داد . (12) سید در ابتدا از پذیرش مرجعیت اجتناب مىورزید مردم و علماى نجف که به مقام علمى و معنوى وى به خصوص پس از رحلت میرزاى شیرازى در سال 1312 پى برده بودند، نسبتبه پذیرش مرجعیت، به ایشان اصرار مىکردند، اما وى در زمان حیات میرزاى شیرازى، مرجعیت را نپذیرفت . پس از رحلت میرزا بسیارى از مردم براى آن فقید سعید مجلس ترحیم به پا کردند; به طور معمول، اگر عالمى بزرگ، براى مرجع از دست رفته، مجلس عزادارى ترتیب دهد، به عنون مدعى مرجعیتشناخته مىشود . سید محمد کاظم، پس از فوت میرزاى شیرازى از این عمل اجتناب ورزید و به مسجد سهله رفت و مجلس ترحیم ترتیب نداد، این تواضع و فروتنى سید باعثشد که مردم به تقواى وى، بیش از پیش پى ببرند . (13)
اصول اندیشههاى سیاسى - اجتماعى سید ولایت فقیه
در بحبوحه مشروطیت، مباحثى که مستقیما به اصل و نوع حکومت مربوط مىشد، مورد سوء استفاده قرار مىگرفت . در این زمینه شواهد تاریخى بىشمارى وجود دارد که دال بر این گونه سوءاستفادهها است; مانند سوءاستفاده از کتاب نائینى که موجب شد ایشان شخصا به جمعآورى کتاب خود بپردازند و از این رو است که علماى طراز اول; مانند سید، که مرجع تقلید شیعیان جهان بودند، سعى مىکردند حرفى نزنند که دستاویز افراطیون و سوء استفادهچیان شود . بنابراین، دیده شده که بر خلاف اساتید خود (مانند میرزاى شیرازى و شیخ انصارى) بسیار محتاطانه با این نوع مباحثبرخورد مىکند و حتى زمانى که حاشیه بر مکاسب مىنویسد، آنجا که به بحث ولایت فقیه شیخ مىرسد، اصلا وارد بحث نشده و بر آن قسمت مکاسب حاشیه نمىزند . در حالى که همین فقیه بزرگوار در لابهلاى مباحث فقهى خود، مانند مبحث قضا، ذکات، خمس، هرجا که مناسب بوده و زمینه سوءاستفاده وجود نداشته، نظریات سیاسى خود را مطرح ساخته است . بنابراین، لازم استبراى دستیابى به اندیشههاى سیاسى - اجتماعى ایشان، سراغ کتاب فقهى وى «عروةالوثقى» برویم که در راس آنها کتاب القضاء مىدرخشد .
سید در کتاب قضا منصب قضاوت را «منصوب» از طرف شارع و منصبى از مناصب شرعى مىداند . (14) و حتى احتمال این که منصب قضا حکمى از احکام شرعى; مثل سایر واجبات باشد را، با استناد به حدیث «فانی قد جعلته حاکما» رد مىکند و معتقد است که منصب قضا، به اقتضاى حدیث مذکور ولایت است و ولایت همان سلطنتبر غیر، در جان و مال و امور شخصى مىباشد و این ولایت در قضا محقق است . (15) بعد براى ولایت مورد نظر خود مثالى آورده، مىنویسد: این ولایتى که شارع نصب کرده، نظیر ولایت پدر و جد بر مال و جان فرزند صغیرش مىباشد .
در این که چه کسى حق حکومت دارد، در تمام کلمات سید (16) ذکرى از سلطان به میان نمىآید . در همه موارد، فقیه عادل جامع الشرائط را در مقابل حاکم جور قرار داده و حتى ایشان براى این که نشان دهند که تنها فقیه جامعالشرائط حق حاکمیتبر جامعه اسلامى دارد هر جا که مىخواهد نامى از سلطان (غیر فقیه جامعالشرائط) بیاورد کلمه «جور» را بدون فاصله به آن اضافه مىکند .
در ادامه مبحث قضا، سید به نکته بسیار دقیق و جالبى اشاره مىکند که حاوى معانى بسیارى است . ایشان در ادامه مىنویسد:
«ثم انه منصب جلیل، ومرتبة عالیة، فانه امارة شرعیة وغصن من دوحة الرئاسة العامة الثابتة للنبی صلى الله علیه و آله، والائمة علیهم السلام وخلافة عنهم»
«... همانا منصب قضاوت شکوفهاى است از درخت ریاست عامه که براى نبى و ائمه علیهم السلام ثابتبوده و جانشینى از آن بزرگواران مىباشد» .
چنین به نظر مىرسد که در نظر ایشان منصب ریاست عامه، شاخههاى زیادى دارد که در زمان او رسیدن به همه آنها امکان ندارد، ولى یک شاخه آن را که منصب قضا باشد، باید احیا کرد . به عبارت دیگر ایشان قدر مقدور از حکومت فقیه را، همانا عهده دارى منصب قضا مىداند، اما از سایر شاخههاى ولایت عامه، ظاهرا تنها از آن جهتبحث نمىکند که آنها را غیر مقدور و غیر قابل دستیابى مىداند . دلیل این امر آن است که:
اولا: سید ترافع و حل نزاع نزد غیر مجتهد جامع الشرائط (حاکم جور) را حرام مىداند (17) و این نشانگر آن است که ایشان قدرت حاکمان وقت را به رسمیت نمىشناسد و هر نوع به رسمیتشناختن حاکمیت غیر فقیه جامع الشرائط را ممنوع مىداند . بدیهى است رجوع به حاکم هنگام ترافع و نزاع، نوعى رسمیتبخشى به آنهاست .
ثانیا: در نظریه او منصب قضاوت، که یکى از ارکان نظام و مهمترین رکن قواى سه گانه حاکمیت است، تنها در اختیار فقهاى جامعالشرائط و مجتهدان قرار دارد . سید بعد از ذکر آیات و روایات وارده در این مورد، مىنویسد: «مقتضاى این روایات، عدم جواز عهدهدار بودن غیر مجتهد براى حکم و مرافعه مىباشد . حال فرقى نیست که این غیر مجتهد از اهل علم باشد یا نه .» (18)
ثالثا: لسان احادیثى که در باره وجوب اجتهاد قاضى است، آبى از تخصیص به مبحث قضا بوده و داراى عمومیت است; به طورى که موضوع بعضى از این احادیث ولایت و حکومت مىباشد . و این امر بر ایشان مخفى نبوده و شاید خواسته نظر خود درباره شرائط حاکم را در ضمن شرائط قاضى بیان کند . مطالب ایشان چنین است:
«جواز قضا براى غیر امام، متوقف استبر اذن امام و اخبارى که دلالت دارد بر اذن امام، اختصاص به علما و رواتى دارد که ظاهرا قادر به استنباط حکم شرعى باشند; مثل مقبوله عمربنحنظله (19) و توقیع بلند مرتبه امام زمان (واما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم وانا حجة الله علیهم) و خبر تحف العقول (مجارى امور و احکام باید به دست علما باشد) و مرسله رسول الله (بارالها! بیامرز خلفاى مرا، که گفتهشد اى پیامبر خدا، خلفاى شما کیانند؟ فرمود: کسانى که بعد از من مىآیند و حدیث و سنت مرا رعایت مىکنند) و حدیثىکه در فقه الرضوى آمده (فقها در این زمان مانند انبیاى بنىاسرائیل مىباشند) (20)
در ادامه این احادیث مىفرماید: «معلوم است که اسم عالم و راوى بر شخص عامى صدق نمىکند و مصلحت نیست که عامى خلیفه رسول الله باشد و مجارى امور نباید به دست او باشد و عامى به منزله انبیا شمرده نمىشود) . (21) .
در جمع بندى از کلمات سید یزدى بر مىآید که ایشان اعتقاد به ولایت فقیه به نحو عام دارند; زیرا وقتى این جمله ایشان که: «مجارى امور نباید به دست عامى باشد» را در کنار جمله سابق او قرار دهیم که گفت: «مستفاد از قول امام، که فرمود: «فانی قد جعلته حاکما» این است که قضاوت ولایت است; زیرا ولایت همان حاکمیت و سلطنت استبر غیر در جان و مال او» (22) و توجه داشته باشیم که ایشان منصب قضاوت را منصبى منصوب از ناحیه ائمه مىداند نه صرف اداى تکلیف و امر به معروف و نهى از منکر، به این نتیجه مىرسیم که سید مىخواهد این مطلب را گوشزد کند که نخستین شرط حاکم، اجتهاد است .
و دلیل دیگر بر اینکه: مراد ایشان قضاوت عام است و شامل امور حکومتى هم مىشود، این است که سید در «شرط عدالتبراى قاضى» مىنویسد: «غیر عادل، حتى بر صبى و مجنون ولایت ندارد تا چه رسد به امر مهم قضا» . (23)
وى همچنین در مبحث تقلید، بعد از آن که تقلید از مجتهد مجهول الحال یا غیر عادل را جایز نمىشمارد، مىنویسد: «و همچنین سایر تصرفات این مجتهد (غیر عادل یا مجهولالحال) در امور عامه نافذ نیست و براى این مجتهد ولایتى در اوقاف و وصایا و اموال مجهولالمالک و قاصر متصور نمىباشد» . (24)
همان طور که ملاحظه شد، مراد ایشان از این کلمات، «ولایت» به معناى عام بوده و تنها منحصر به امور حسبه نمىشود .
اختیارات فقیه جامع الشرائط
ایشان اختیارات ولى فقیه را منحصر در امور حسبه نمىدانند و دایرهاش را وسیعتر گرفتهاند، به عنوان نمونه:
الف: در کتاب زکات عنوان مىکند که دادن زکات به فقیه جامعالشرائط مستحب است اما اگر فقیه مطالبه کرد، بر مالک واجب مىشود که زکات خود را تنها به فقیه جامعالشرائط پرداخت کند . (25) و اگر مال در دست فقیه تلف شد (حتى با افراط و تفریط مالک و دهنده زکات ضامن نیست . (26) حتى بعضى از فقها (مانند آقا ضیاء) اشکال کردهاند که این مورد، از امور حسبه خارج است لذا فقیه نباید حق مطالبه داشته باشد .
ب: ایشان در چند جا از فقیه جامعالشرائط، با نام «نایب امام زمان» یاد مىکند . (27) بنابراین، بدیهى است که نایب شخص، حداقل باید بعضى از اختیارات اصلى او را داشته باشد، تا عنوان «نیابت» بر او صدق کند; مثلا در باره پرداختخمس مىنویسد:
«و اماالنصف من الخمس الذی للامام (ع)، امره فی زمان الغیبة، راجع الى نائبه و هو المجتهد الجامع الشرائط، فلابد من الایصال الیه . .). (28) «اما نصف خمس، که مخصوص امام است، در زمان غیبتباید به نایبش، که مجتهد جامع الشرائط مىباشد، رداختشود ...» شبیه این عبارت را در جاهاى دیگر نیز آورده است .
ج: از موارد دیگرى که سید روى آن تاکید کرده، آن است که: حکم فقیه جامعالشرائط قابل نقض نیست ولو از سوى مجتهد دیگر (29) ، و روشنترین مورد آنجا است که ولى فقیه حکمى صادر کند، در این صورت، بر دیگر فقها - ولو خودشان را اعلم از او بدانند - واجب است از آن حکم اطاعت نمایند .
در مجموع مىتوان چنین نتیجه گرفت که سید، بر خلاف بعضى از علماى وقت، معتقد بود حکومتى که فقیه عادل جامع الشرائط در راس آن نباشد، نمىتواند مشروعیت داشته باشد . وى بر همین اساس، در ماجراى مشروطه، بسیار محتاطانه عمل کرد و وقتى دید وضع جورى است که مجتهد طراز اول تهران مجبور شده به زاویه حضرت عبد العظیم پناه ببرد، آن گونه مسیر سیاسى خود را از مشروطه چیان جدا کرد .
منش عملى سید در امور سیاسى و اجتماعى
سیره مستمر سید در امور اجتماعى و سیاسى، به دست آوردن آگاهى دقیق و کامل از جوانب، آثار و تبعات حوادث و رویدادها بود . او آنگاه در انتخاب صحیحترین راه مىاندیشید و پختهترین نوع برخورد را بر مىگزید . در اتخاذ تصمیم و برخورد با جریانات و جناحهاى گوناگون، از اقدامات شتابزده و احساساتى سخت پرهیز داشت و اگر کسانى - مغرضانه یا سادهلوحانه - سید را در قبال حوادثى که بر جوامع اسلامى و تشیع مىگذشت، عنصرى بىتفاوت و کناره گیر! شمردهاند، سختبه خطا رفتهاند . نامهاى که مرحوم سید، در ایام تحصن علماى تهران در قم، در صدر مشروطه، به دو تن از علماى تهران (مرحوم حاج میرزا ابوتراب شهیدى و حاج شیخ روح الله قزوینى) نوشته، به وضوح نشانگر اهتمام وى به اصلاح امور جامعه اسلامى و در عین حال متانت و احتیاط اوست .
سید هرجا که احساس تکلیف شرعى مىکرد وارد عمل مىشد و با جو سازى و توهین و تهدید مخالفین، صحنه را خالى نمىکرد و در عین حال، نسبتبه آنچه که مربوط به شخص او بود، سعه صدر و گذشتبسیار نشان مىداد; چنانکه در گرماگرم مشروطه اول، وقتى جمعى در مقام توهین و تهدید او برآمدند و پخش این خبر موجب تحریک شدید احساسات دینى عشایر دجله و فرات شد و منتهى به ورود مسلحانه آنان به نجف و تعقیب توطئه چینان گردید و حکومت عثمانى از سید حمایت مىکرد و ... با این حال، سید از انبوه هواداران مسلح خویش مصرانه خواست که از تعقیب اشخاص باز ایستند . (30)
او که از شاگردان برجسته میرزاى شیرازى بود، درس سیاست را همراه درس فقه واصول، از ایشان آموخت و همانند دیگر شاگردان میرزا (چون شیخ فضل الله نورى) معرفت و زیرکى خاصى از استاد خود به ارث برد . اهم مؤلفههاى منش و عملکرد سیاسى سید عبارتند از: (31)
1 . دفاع از کیان اسلامى: یکى از اصولى که سید در اعلامیههایش شدیدا مراقبت مىکرد، فرق نگذاشتن میان کشورهاى اسلامى بود; چرا که وقتى اشغالگران روسى شمال ایران و متجاوزان انگلیسى جنوب آن را تصرف مىکنند و سید به عنوان مرجع تقلید مىخواهد حکم جهاد بدهد و با اینکه کشور ایران زادگاه اوست و طبعا هر کسى به زادگاه خود تعلق خاطر ویژه دارد، با این حال مىبینیم که سید در فتواى جهاد، ابتدا اسم کشور لیبى را مىبرد و حمله ایتالیا به آن کشور اسلامى را جلوتر از اشغال ایران ذکر کرده و مقلدان خود مىخواهد که سرزمینهاى اسلامى را از دست کفار نجات دهند . (32) این امر نشان از توجه زیاد سید به اصل رعایت امت اسلامى دارد . . شاید سید در این فتوا مىخواهد به پیروانش گوشزد کند که در توجه به مشکلات مسلمانان نباید آنها را از هم جدا کرد .
2 . بیگانه ستیزى: در مکتب سید بیگانه ستیزى اهمیتى ویژه دارد و روى همین منش و عملکرد سیاسى اوست که در اعلامیههایش از حمله کشورهاى استعمارگر، با نام «تهاجم صلیبىها» یاد مىکند . و در حقیقتبا این جمله مىخواهد به همگان بفهماند که روى آورى جهان غرب به سوى کشورهاى اسلامى، ادامه همان جنگهاى صلیبى است که چهره عوض کرده است و این بار، از در حیله و تزویر وارد شدهاند!
بیگانه ستیزى سید، تنها به بعد نظامى خلاصه نمىشود، بلکه بعد اقتصادى را نیز شامل مىشود و این نشان از عمق تفکر آن بزرگوار دارد . بر همین اساس، مىبینیم که در راستاى حکم جهاد نظامى، حکم جهاد اقتصادى و تحریم کالاهاى اقتصادى را نیز صادر مىکند . (33)
3 . ترجیح ندادن مصلحت ظاهرى به احکام دینى: یا به تعبیر دیگر، در مکتب سید، هدف وسیله را توجیه نمىکند بلکه براى هدف عالى باید وسایل عالى نیز یافت و از هر وسیلهاى نمىتوان استفاده کرد . او در هیچیک از جنبشهاى مشروطه مشروعه و جنبش علماى شیعه بر ضد سلطه انگلستان در عراق و دیگر سرزمینهاى اسلامى، هیچگاه تقید خود به این سنت را از دست نداد و تحت تاثیر جوسازىها و تهدیدهاى دشمن قرار نگرفت .
از همین رو است که ایشان حاضر نشد، ولو در لواى مشروطه، به حکومت پادشاهى (یا هر حکومتى که غیر شرعى باشد; مثل دموکراسى غربى) مشروعیتببخشد و آنها را تایید کند و براى همین بود که بارها مورد تهدید جانى قرار گرفت و جوابش همواره یکى بود و آن اینکه:
«جان فدا کردن نزد من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است!» (34)
4 . تلاش در رسیدگى به ضعیفان: سید اصل رسیدگى به مستضعفان را از جد خود مولاى متقیان، على علیه السلام آموخته بود . براى همین، در تمامى مناقشاتى که به حیات اجتماعى مردم مربوط مىشد، حضورى جدى داشت . این سیاست و منش، در بیشتر اعلامیههاى او، که در دفاع از جنبش تحریم یا جنبش مشروطه و یا در رهبرى مبارزات شیعیان عراق و حتى زمانى که طوایف عرب (مثل دو طایفه «شمرت» و «زکرت) (35) به جان هم مىافتادند) صادر مىکرد، باز او بود که تلاش مىکرد حافظ منافع مسلمانان باشد .
دغدغه اصلى سید معیشت مردم بود و هرگاه بزرگان مملکتى به حضورش مىآمدند، نخستین و مهمترین چیزى که از آنان طلب مىکرد، مدارا با مردم بود .
نویسنده «لمعات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث» به خوبى این اوضاع و اهتمام علما در حل آنها، به ویژه نقش سید را شرح داده است . مرحوم یزدى در تاریخ 24 محرم سال 1336ه . ق . در نامهاى به یکى از تجار نجف مىنویسد:
«در اوضاع نابسامان، فقراى مشاهد مقدسه و خانواده آنها در وضعى هستند که توانایى تامین غذا و قوت روزانه خود را - به جهت نداشتن پول و امکانات - ندارند و هرصبح صداى ضجه درماندگان و ایتام، دل انسان را به درد مىآورد! بر تو واجب است که تجار نجف و اشراف واعیان را جمع کنى و با تهیه پول، غذا و اطعام براى فقرا و مساکین تهیه نمایى» . (36)
همچنین سلیم الحسنى مىنویسد:
«سید محمد کاظم یزدى در حمایت از اوضاع ادارى شهر، نقش به سزایى داشت . وى تمام تلاش خود را براى از میان برداشتن مشکلاتى که این شهر با آن روبرو بود، به کار بست . هنگامى که در پى تحولات جنگ و سقوط بغداد به دست انگلیس، اوضاع اقتصادى رو به وخامت نهاد، نجف از جمله مناطقى بود که از این بحران زیان دید و زیر فشار سنگین آن، کمر خم کرد . از این رو سید تلاش کرد تا از نابسامانى اوضاع و بروز سختیها در زندگى مردم بکاهد . او با این کار از تاجران خواروبار و مواد غذایى، در برخى از مناطق عراق، خواستبا سرمایه داران نجف همکارى کنند و به آنان مواد غذایى بفروشند .» (37)
5 . حضور فعال در صحنه سیاست: در نهضت مشروطه و در مبارزه با استعمار انگلیس، سید فعال و مستمر در صحنه سیاسى حضور داشت و حتى وقتى مشروطه چیان سکولار، تهدید به قتلش کردند، ایشان فرمود: «من سالهاست آماده شهادتم» . (38) یعنى در راه مبارزه با مشروطه غربى، نه تنها گوشه گیرى نکرد، بلکه حاضر بود همه چیز خود را فدا کند و یا آنگاه که اشغالگران روسى با همکارى محمد علىشاه وارد ایران شدند، سید همراه با مرحوم آخوند و سایر فعالان مشروطه، «حکم به جهاد داد و یا وقتى که عراق در خطر اشغال در آمد، نه تنها اعلام جهاد کرد بلکه فرزندان خود را به جبهه فرستاد .
سید و مشروطه
مرحوم سید محمد کاظم یزدى در آغاز نهضت مشروطه، همراه و همگام با مشروطهخواهان بود; چنانکه آقاى (ابوالحسنى) منذر مىنویسد:
«بر پایه اسنادى که از آن مرحوم در دست است و فتوکپى آنها نزد اینجانب موجود مىباشد، سید در دوران تحصن معترضانه علماى تهران و برخى بلاد، در قم (در صدر مشروطه) جهت رفع مظلومیت علما و تحریض دربار به قبول درخواستهاى مشروع آنان، دستبه اقداماتى زده است که احتمالا در صدور دستخط مظفرالدین شاه بىتاثیر نبوده است» . (39)
همچنین وقتى آن حرکتسخیفانه از مسیو نوز بلژیکى صادر، مىشود آخوند خراسانى و سید یزدى، مشترکا در تاریخ 9 ربیع الثانى 1323ه . ق . طى اعلامیهاى اعتراض خود را نسبتبه عملکرد نامبرده اعلام مىکنند (40) ولى تحولات بعدى در ایران، به ویژه اعلام اعتراض شیخ به قانون اساسى و مجلس، تردیدهاى عمیقى در درون سید یزدى در مورد روند جنبش ایجاد کرد . (41) بنابراین از امضاى بىقید و شرط مجلس شورا که از ماهیت اعضا و نیات واقعى آنان نامطمئن بود خوددارى کرد وحمایت از آن نهاد قانونگذارى را منوط به انطباق کامل مصوبات آن با موازین شرع انور شمرد . سید (یزدى) همسو با شیخ فضل الله نورى، بهدنبال تحقق مشروطه مشروعه بود و زمانى که شیخ به حضرت عبدالعظیم (در شهر رى) پناهنده شد، سید مجدانه به حمایت از او برخاست . نامهاى که یکى از پیروان نزدیک سید بنام شیخ عبدالحسین یزدى به پسرش سید احمد که در شاه عبدالعظیم در رکاب شیخ و نزد او بوده است، در محرم 1327، شش ماه پیش از اعدام شیخ، نوشت گواه این امر است . (42) متن نامه چنین است:
«به عرض مىرساند، امید که خداوند وجود جناب عالى را از جمیع آلام و اسقام مصون و محروس بدارد . تلوا فی الجمله، شرح بعضى وقایع را به عرض مىرسانم که حضرات مفسدین آن حدود خواستند تلگراف مساعد با اغراض خبیثه خود، که فی الحقیقه هدم اسلام و پایمال کردن کلمه طیبه لا اله الا الله و محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بود، از حضرت مستطاب حجة الاسلام و آیةالله فی الانام حضرت آقا بگیرند، امتناع شدید مىفرمودند . لذا مفسدین در مقام صدمه و اذیت آن وجود مبارک برآمدند، حتى تهدید به قتل و در صورتى (تصویرى) که مشتمل بر این معنا (تهدید) و دو شکل شش لول بر آن کشیدند، نوشتند و بر درهاى صحن مقدس چسبانیدند . اهل نجف از عرب و عجم که این معنا را دیدند، از بطلان این امر و اغراض مفسدین مطلع شدند، به کلمه واحده، آن ها را لعن کردند و این معنا موجب شد که متدینین و علما و اهل علم، متمکن از بدگویى و انکار این امر مشؤوم شدند و بحمدالله، اهل حق قوتى گرفتند، لاینقطع شیوخ اعراب و علماى ایشان از حضرت آقا و اصحاب ایشان سؤال از مرتکبین این امر شنیع مىنمودند که آن ها را به مجازات خود برسانند و تلف کنند . از خود حضرت آقا جوابى به غیر آن که «به خدا واگذاشتم و احدى را نمى شناسیم» شنیده نشد و یک روز خود آقا هم بر منبر درس به محضر همه آقایان طلاب فرمودند که: امر راجع به دین اسلام است و حفظ نفوس و اعراض مسلمانان باید بشود و حفظ شوکت مذهب جعفرى صلوات الله علیه و على آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین و دماء باید بشود و این معنا جز به مطابقتبا شریعت مطهره نخواهد شد و از کشتن هم باک ندارم، چیزى از عمر من باقى نمانده که از آن خائف باشم و از دین خود دستبردارم .» العبد، عبدالحسین یزدى (43) .
بر پایه نامههاى باقى مانده از سید در مشروطه، باید گفت که تمام تلاش وى دفع کفریات و حفظ عقیده و اجراى قوانین محکمه قرآنیه و شریعت ابدیه محمدیه، همراه با ملاحظه جهات موجبات صلاح و صیانت دین و دماء مسلمانان بوده است .
مرحوم آیةالله سید محمد کاظم طباطبایى یزدى در جریان نهضت مشروطه بر اثر اشاعه افکار ضد دینى، ادامه این حرکت را به مثابه شبى ظلمانى و آسمانى تیره و تار در افقى نامعلوم و مبهم یافت و براى کشف حقایق سکوت کرد و در هنگامه اختلاف مجلس، بر خلاف آیةالله آخوند خراسانى، ملا عبدالله مازندرانى و حاج میرزا حسین میرخلیل تهرانى، حاضر نشد در این فضا تلگرافى در تایید مشروطه و مجلس امضا کند تا مبادا بدخواهان آن را در تضعیف مرحوم شیخ فضل الله تبلیغ کنند . (44)
شواهد تاریخى گواهى مىدهد که مرحوم سید، از کجروىهاى عناصر به اصطلاح مشروطه خواه متالم و متاثر گردید و به عنوان مرجع تقلید و عالم شیعى نمىتوانست مفاسد مشروطه در مقابله با شریعت و مسخ آن را نادیده بگیرد . وى سرانجام، بر اساس وظیفه الهى، سکوت خود را شکست و بر ضد بدخواهان و در حمایت از مواضع شیخ فضل الله نورى در فضایى پر از خطر و ترور، مبارزات جانانه خود را با کج اندیشان مشروطه خواه سکولار و ملحد شروع کرد .
نخستین بیانیه وى در 23 جمادى الاول سال 1325ه . ق . به آخوند ملا على در تهران مخابره شد و در روز یکشنبه هفدهم جمادى الثانى 1325ه . ق . در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید . در این بیانیه، انگیزه سکوت پیشین خود و شکستن آن را در این زمان اعلام داشت:
«در این حوادث واقعه و فتن مستحدثه، ناچار سکوت را اصلح دانسته، مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعضى لوازم است، برخود روا نداشتم . ولى از تواتر ناملایمات و اصغاى نشر کفر و زندقه و الحاد در سواد اعظم ایران، به قدرى ملول و متاثر شده، که لابد شدم به حسب وقت، آنچه تکلیف الهى است، ادا نمایم ...» (45)
بار دیگرسید در تلگرافى به تاریخ 26 جمادى الثانى 1325 از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز، ابراز نارضایتى کرده و همگان را به حفظ دین اسلام و نگهبانى از عقاید مسلمانان فرا خوانده وغم و اندوه خود را از مهاجرت علما به آستان حضرت عبدالعظیم و اذیت و آزار نمایندگان خود در یزد ابراز مىدارد . (46)
به عنوان نمونه ایشان در تلگرافى به آمیر سیدحسین قمى مىنویسد:
«بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، فی الحقیقه، این اوقات مصداق آیه شریفه «ظهر الفساد فى البر والبحر بما کسبت ایدى الناس» مىباشد . على التوالى، ناملایمات در تزاید و عمده آن از تجرى بى اندازه مبدعین و ملحدین و اشاعه کفریات و زندقه، که ناشى از گمان حریت قلم و لسان است که منشا خرابى ها شده . چندى قبل قرة العیون محترم، آقا سیدمحمد - حفظه الله تعالى - بعضى از آن را معروض داشته، باعث مزاحمت فعلیه آن است که جنابان مستطابان، عمدتى العلماء العاملین، آقاى آخوند ملا حسن مالمیرى و آقاى حاجى میرزا آقا - دام تاییدهما - که از علماى به قاعده موجه مسموع الکلمه عند عامة اهل البلد و در حقیقت، مورد اطمینان این جانب مىباشد، در دارالعباده یزد توهینات به ایشان وارد آمده; دور نیست آن جناب قضایاى ایشان را مستحضر باشد; چنان که ممکن باشد، تدارکى بفرمایید . دیگر آن که هفته گذشته تلگرافى مشوش خاطر مشوه الامضا به عنوان این جانب رسید . محصل آن تشکى از وضع زمان، ضعف ایمان خلق و تجرى ملحدین به اشاعه کفر و زندقه، علنا بر منابر مسلمانان است و اخبار به این که به آن واسطه، نوع علما به حضرت عبدالعظیم - سلام الله علیه - حرکت فرموده، بى نهایت از آن متالم گردید و چنین ظاهر بود که امضا از جناب ثقة الاسلام آخوند آملى - دام تاییده - بوده، لازم دانسته تلگرافى روز گذشته نوشته، فرستادم تلگرافخانه راسا به طهران بزنند . البته به نظر شریف رسیده، امیدوارم از اهتمامات صحیحه آن جناب با نهایت متانت، موجبات حفظ دین مبین و عقاید مسلمانان را منظور دارید و ملتفتباشید مبادا آثار فتنه در این مقام شده . یفیتحالات را مرقوم دارید و از بشارت سلامتى مستحضرم دارید . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، الاحقر سید محمدکاظم الطباطبایى» (47)
بهدنبال موضعگیرى صریح سید، مشروطه چیان سکولار تصمیم به ترور ایشان مىگیرند که بهدنبال پخش این خبر، عشایر مسلح عرب به نجف آمده و در حفظ و حراست وى، اهتمام تمام به کار بردند تا آن که غایله رفع مىگردد .
از یکى از روحانیان سرشناس یزد نقل شده است: روزى یکى از اهالى یزد به بهانه پرسش مسالهاى خدمتسید یزدى رسید و به محض حضور، نامهاى دال بر تایید مشروطه جلوى آقا نهاد و با تهدید اسلحه (سلاح) خواستار امضاى آن شد . سید سینه را سپر کرد و گفت: من سال هاست آماده شهادتم!
در «النجوم المسرده» به نقل از سیدهاشم بن سید عبدالحى آمده است: «یکى از اشرار به چنین کارى مبادرت کرده و سید در پاسخ گفته:
«جان فدا کردن پیش من آسان تر از امضا کردن این مشروطه است .» (48)
موضع مشروطه خواهان سکولار در برابر سید
مشروطه خواهان سکولار سید را به دلیل موضع گیرى به حق او، مورد حمله قرار دادند و با آن که در زهد و پارسایى و بى اعتنایى به دنیا زبانزد دوست و دشمن بود، شخصیتى وارونه و دنیاگرا از او ساختند . تاریخ نویسانى چون کسروى، با بغض و کینه درباره وى مىنویسند:
«سید کاظم جز سود خود را نمىجست و جز در پى دستگاه آیة اللهى نبود .» (49)
ملک زاده نیز خردورزى سید در کشف موضوعات و مخالفت او با روند ضد دینى مشروطه خواهان ملحد را ناشى از فریب خوردگى سید در ارتباط با نظام اطلاع رسانى طرف داران شیخ فضل الله دانسته، مىنویسد:
«سید کاظم یزدى، که یکى از اعلم روحانیون نجف بود، فریب نمایندگان شیخ فضل الله را خورد و علنا بر خلاف مشروطیت قیام کرد و در نتیجه، آشوب ضد انقلاب در تهران برپا شد .» (50)
حتى بعضى از نویسندگان سکولار معاصر نیز به دنبال روى از سلف خود، خواستهاند چیزى از توهین و تهمت نسبتبه سید فروگذار نکنند، لذا عبد الهادى حائرى هرجا که اسمى از سید به میان مىآید، سعى مىکند انگى به او بچسباند . (51)
بیشتر مورخان سکولار مشروطه، از سید یزدى با نام «استبداد طلب!» یاد مىکنند، در حالى که بر اساس آموزههاى شیعى، هیچ مرجع تقلید و روحانى عالى مقام شیعه، با حکومتخودکامه موافق نبوده و نمىتوانست استبداد طلب باشد، بلکه این شگرد مشروطه خواهان سکولار بود که مىخواستند حریف را با ترفند «هرکه با ما نیست، پس طرفدار محمد على شاه و استبداد طلب است» ، از میدان به در کنند .
در تبیین این ترور شخصیت، سید مهدى موسوى اصفهانى کاظمى، که شاگرد مرحوم آیةالله یزدى و نائینى بود، مىنویسد:
«مشروطه خواهان کوشش کردند که یزدى را در انقلاب درگیر سازند تا از پشتیبانى و نفوذ او برخوردار گردند . مشروطه گران مىخواستند یزدى را گمراه کنند، ولى یزدى به وسیله آشنایانش در تهران، اصفهان، تبریز و همدان به تحقیقات سرى در باره اصول مشروطهگرى پرداخت و چون خواسته هاى مشروطهگران را نادرستیافت، گوشه گیرى گزید و در نتیجه، در حال بیم و نگرانى مىزیست .» (52)
سید و مسلمانان مستضعف
نامهها، تلگراف ها، پیغامهاى متعدد ایشان به صاحبان قدرت، پر است از توصیه به رعایت ضعفاى مسلمانان و حمایت از مظلومین و اعانتبه فقرا . و خود نیز همه جا به یارى تهیدستان و مستمندان به خصوص آنانکه آبرو و مناعت طبعى داشتند، مىشتافت . بر همین اساس آیت الله حرز الدین مىنویسد: «پس از مرگش عموم فقیران و حاجتمندان به سوگ فقدان وى گریستند .» (53)
هنگامى که ارتش انگلیس وارد عراق شد، با مقاومت مردم مسلمان آن کشور، به خصوص مناطق شیعه نشین، از جمله اهالى نجف مواجه شد . بنابراین وقتى که انگلیس بر عراق مسلط شد، در صدد انتقامجویى از اهالى نجف برآمد . دراین رابطه حاکم انگلیس به حضور سید آمد و گفت: دولت از شما خواهش مىکند که نجف را ترک کنید و به کوفه تشریف ببرید; زیرا دولت انگلستان مىخواهد اهالى نجف را تادیب نماید . سید فرمودند: به تنهایى بروم یا با اهل بیتخود خارج شوم؟ حاکم گفتبا اهل بیتخود خارج شوید ایشان گفتند تمام مردم نجف اهل بیت من هستند، پس من خارج نمىشوم، بگذار آنچه به اهل بیت من مىرسد به من نیز برسد . بدین ترتیب به برکت قاطعیت و بزرگوارى سید، مردم نجف از شر فتنه انگلیس، درامان ماندند; زیرا به خاطر نفوذ عمیقى که سید در جهان اسلام داشت انگلیسىها صلاح نمىدیدند که صریحا و رسما متعرض وى گردند و با این کار، احساسات شیعیان جهان را بر ضد خویش تحریک کنند . (54) روزى یکى از بزرگان حوزه علمیه، که به اتاق خصوصى ایشان رفته بود، درگوشه اتاق، یک دیزى کهنه و کج و کوله وسیاه مىبیند، از ایشان در باره دیزى مىپرسد، سید جواب مىدهد دیگ زمان طلبگى من است، گذاشتهام این بالا جلوى چشمم تا خود را فراموش نکنم . (55)
یعنى مىخواهم سختى و سادگى ایام طلبگى همواره جلوى چشمم مجسم باشد تا از حال ضعیفان و بیچارگان غافل نشوم .
سید و استعمار
یکى از برگهاى زرین پرونده زندگى سید، مقابله و مبارزه با استعمار، به خصوص انگلیس است .
بدیهىاست مخالفتسید بامشروطه نیز عمدتا ناشى از هویدا بودن دست دشمن در آستین آن حرکت و تاثیر دیگ پلوى سفارت انگلیس در تاسیس آن بود . و درست از همین رو بود که از قبول پول «موقوفه اود» هند خوددارى مىکرد . دولت انگلستان بسیار کوشید تا با استفاده از وجوه موقوفات هند، نظر سید را جلب کرده، او را وادار بهسکوت نماید، اما سید همانند شیخمرتضىانصارى از پذیرفتنآن وجوه سربازمىزد .
سر رونالد استورزیکى، از سیاستمداران انگلیسى که براى تقدیم هزار لیره به نزد سید رفته بود و سید از پذیرفتن آن خوددارى کرده بود، نقل مىکند:
«من اطمینان حاصل کردم که با او نمىتوان صحبت پول کرد، مقام عالى او، قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتى ننماییم و البته چنین وضعى را در کشورهاى «مصر و حجاز» که همه براى پول به دنبال ما مىدوند نمىتوان یافت .» (56)
مبارزه نظامى با استعمار
در زمان مرجعیت فراگیر مرحوم آیةالله یزدى، دولت ایتالیا قواى خود را براى اشغال کشور لیبى در شمال آفریقا به حرکت درآورد . در آن ایام، قسمتشمال ایران در اشغال قواى روس و جنوب آن، مورد هجوم انگلیس واقع شده بود . مرحوم سید در دفاع از حدود و مرزهاى ممالک اسلامى و براى مقابله با حمله و اشغال قواى استعمارگران فتوایى صادر کرد که نشانگر بیدارى و استعمارستیزى آن بزرگ مرد است . این حکم یا فتوا در ذىحجه سال 1329ه . ق . به عربى صادر گردید که ترجمه آن چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، در این ایامى که کشورهاى اروپایى، مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند و انگلیسى ها نیز نیروهاى خود را در جنوب ایران پیاده کرده اند و اسلام را در معرض خطر نابودى قرار داده اند، بر عموم مسلمانان، از عرب و ایرانى، واجب است که خود را براى عقب راندن کفار از ممالک اسلامى مهیا سازند و از بذل جان و مال در راه بیرون راندن نیروهاى ایتالیا از طرابلس غرب و اخراج قواى روس و انگلیس از ایران، هیچ فروگذار نکنند; زیرا این کار از مهم ترین فرایض اسلامى است، تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبىها محفوظ بماند .» سیدمحمدکاظم طباطبایى . (57)
همچنین در جنگ جهانى اول، دولت «عثمانى» با کمک دولت آلمان از یک سو و نیروهاى انگلیسى و فرانسوى از سوى دیگر، وارد جنگ شدند تا اینکه دامنه جنگ به کشور عراق کشیده شد و آن کشور اسلامى را در معرض خطر قرار داد .
در این هنگام، علماى بزرگ شیعه مقیم عراق، آیةالله آقا سیدمحمدکاظم طباطبایى یزدى، آیةالله میرزا محمدتقى شیرازى و آیةالله شیخ الشریعه اصفهانى علیه انگلیس، که عراق را اشغال نموده بود، اعلان جهاد دادند و حتى ده ها تن از مجتهدان بزرگ ایرانى و طلاب علوم دینى به اتفاق سایر علما و مجتهدان شیعه عراقى وارد جنگ شدند و پیشاپیش سپاه عثمانى و عشایر شیعه عراق، در مناطق «شعیبه» در اطراف بصره، «مزیرعه» در حومه «قرنه» و «ابى الدعالج» در اطراف «ناصریه» و «عماره» و «کوت» و «قصیبه» واقع در حومه بغداد، به دفاع از مملکت اسلامى عراق پرداختند . در صحن علوى، آیت الله سید محمد کاظم یزدى بالاى منبر براى مردم سخنرانى کرد و آنان را به دفاع از سرزمین اسلامى دعوت کرد و بر ثروتمند عاجز واجب کرد که با مالش، فقیر توانا را در امر جهاد تجهیز کند (58)
در این جنگ، مرحوم آقا سیدمحمد طباطبایى، فرزند ارشد آیةالله العظمى آقاى سیدکاظم یزدى و برادرش سید محمود طباطبایى، آیةالله آقا سیدمصطفى کاشانى و فرزند وى آیة الله سید ابوالقاسم کاشانى، آیةالله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، آیةالله شیخ محمدمهدى خالصى و فرزندش مرحوم شیخ محمد خالصى زاده، سیداسماعیل یزدى، آیةالله سیدمحمدسعید حبوبى، آقا سیدعلى تبریزى، میرزا مهدى خراسانى فرزند آیة الله خراسانى، شیخ محمدرضا شیرازى فرزند آیة الله میرزا محمدتقى شیرازى، آیةالله سید محسن حکیم، آیةالله شیخ محمدحسین کاشف الغطا و بسیارى دیگر از علما و طلاب بودند . (59)
مخالفتسید تنها اختصاص به انگلستان نداشتبلکه زمانى که محمدعلى شاه براى سرکوب جنبش مشروطیت از روسیه مدد خواست و سربازان روسى وارد آذربایجان شدند، این اقدام خشم و تنفر زیادى در مردم علیه محمدعلى شاه و روس ها به وجود آورد و علما از جمله آیةالله سید محمدکاظم یزدى نیز علیه روسیه، این پشتوانه محمدعلى شاه، دستبه کار شدند و جهاد در دفع متجاوزان روسى را واجب شمردند .
در این باره، در تلگرام لاثر، وزیر مختار انگلیس در قسطنطنیه، به وزیر امورخارجه انگلیس آمده است:
موضوع: ایران . تلگرام زیر را از نماینده سیاسى و سرکنسول دولت اعلى حضرت پادشاهى [انگلیس] در بغداد دریافت داشتهام: «معتقدم تا تخلیه ایران از سپاهیان روس که مورد تنفر شدید علما بود، گویند شوم تر از تعلل شاه در اعلام مشروطه است; نمى توانیم انتظار چندان کمکى از علماى نجف و کربلا داشته باشیم . به طورى که شنیدهام، سیدکاظم یزدى، که تاکنون در سیاست دخالتى نداشت، اینک همقطار روسىام به من اطلاع مىدهد که نفوذ قابل ملاحظهاى در قفقاز دارد; تلگرافى به عنوان شاه مخابره کرده و اشغال خاک ایران را توسط سپاهیان بیگانه تقبیح کرده است . درباره این تلگرام من چیزى به سرکنسول روس نگفتهام .» (60)
به دنبال اشغال ایران توسط روس ها، همه علماى نجف; از جمله سید قصد داشتند به سوى ایران حرکت کنند . آقاى نجفى قوچانى، در این باره مىنویسد:
«چون روس عساکر خود را به ایران سوق داده و تعدیات جابرانه مىنمود، آقاى آخوند به عزم جهاد و بیرون نمودن روس و سرکوبى محمدعلى میرزا حرکت نمود و من هم با آخوند و تمام طلاب و مجتهدین دیگر، حتى آقاى آقا سیدکاظم حرکت نمودیم . » (61)
مبارزه اقتصادى با استعمار
یکى از راههاى بهرهکشى کشورهاى استعمارگر، طریق اقتصادى است که با سرازیر کردن کالاهاى مصرفى خود به سایر کشورها، هم آنها را به خود وابسته کرده و هم اقتصاد آنها را فلج مىکنند . بهترین راه مقابله با استعمار اقتصادى، تحریم کالاهاى آنها است .
سید از این امر مهم غفلت نداشت و متوجه بود که استقلال سیاسى بدون استقلال اقتصادى ممکن نیست . بنابراین، با تحریم کالاهاى غربى تلاش کرد تا از این طریق، به مبارزه با آنان برخیزد . دستخط مرحوم سید خطاب به آقا میرزا رحیم، به روشنى حاکى از توجه اکید و شدید وى به لزوم استقلال و خود کفایى اقتصادى جامعه اسلامى است که به جهت اهمیت آن، بخشهایى از آن را مىآوریم:
«... دراین زمان که (دول) خارجه، به انواع حیل، رشته کسب و صنایع و تجارت را، که مایه عزت و منشا ثروت است، از دست مسلمانان ربوده و منحصر به خود نموده و مثل خون در مجارى عروق ایشان راسخ و نافذ شده و شغل اهل اسلام به تدریج منحصر به دلالى و بیع و شراء اجناس خارجه شده ... مناسب است مسلمانان از خواب عفلتبیدار شوند و به تدریج رفع احتیاجات خود را از خارجه بنمایند و به تاییدات ربانیه، از ذل فقر و احتیاج و سؤال وتحمل عملگى کفار و تشتت در بلاد کفر برهند ... . امیدوارم اخوان مؤمنین اقتدا و تاسى به رؤساى ملت (62) نموده، بر حسب غیرت اسلامیت ... اقتصار به همان ملبوسات اسلامى نمایند . بلکه در تمام اثاث البیتخود تا ممکن است، اکتفا به مصنوعات اسلامى نموده و در ملبس و مطعم و مسلک خود از شباهتبه کفار بپرهیزند ...» (63)
روش دیگر براى مبارزه با استعمار اقتصادى، تاسیس شرکتهایى براى رقابتبا شرکتهاى خارجى بود که در این راستا شرکت اسلامیه در تاریخ ذىقعده 1316ه . ق . به همت مرحوم آیت الله نجفى اصفهانى و جمعى دیگر از رجال دینى و اجتماعى اصفهان به وجود آمد که شعبه اصلى آن در اصفهان و شعبات فرعى آن در بلاد گوناگون ایران و حتى خارج از ایران قرار داشت . با تاسیس این شرکت، علماى بزرگ وقت ایران و عراق; از جمله سید محمد کاظم یزدى، صاحب عروه، از آن حمایت کردند و ایشان در حمایت از آن، دستخطى عنایت کردند که به فرازهایى از آن اشاره مىشود:
«... شایسته، مناسب و به موقع و محل است که عموم مؤمنین ... از هرصنف و هر نوع، هریک به قدر و مقدور و به وجه میسور، در تشیید اساس و ترویج این امر مهم، اهتمام تمام و بذل جهد و صرف همت نمایند و مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجه محترز باشند، بلکه سزاوار این است که در سایر حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و شراب و گفتار و کردار از وضع و طرز کفار خود را بر حذر و برکنار دارند . (64)
رابطه آخوند با سید
رابطه شخصى سید با آخوند و به عکس، بسیار خوب بوده است، هیچگاه دیده نشد که این دو حرفى در تنقیص هم زده باشند بلکه عکس آن گزارش شده استبه عنوان نمونه: سید در تشیع جنازه آخوند شرکت کرده بود با آنکه بعضىها در همان تشییع جنازه زخم زبان مىزدند، ولى ایشان اهمیتى به زخم زبانها نمىداد . نمونه دیگر اینکه: شخصى نزد آیة الله آخوند خراسانى آمده، عرض مىکند که: آقا! من مقلد سید محمد کاظم یزدى هستم و مىخواهم با فلان کس معاملهاى انجام دهم، مهر و امضاى اجازه سید محمد کاظم یزدى را براى خریدار بردهام، ولى چون خریدار مقلد شماست، قبول نکرده و مىگوید: برو اجازه آقاى آخوند را بیاور، هنوز کلام آن مرد تمام نشده بود که آقا با ناراحتى مىفرمایند: اى مرد، برو از قول من به او بگو، اگر تو واقعا مقلد من هستى باید مهر و امضاى آقاى سید محمد کاظم یزدى را روى سرت بگذارى و فورا اطاعت کنى . (65)
درگذشت
آیةالله سید محمدکاظم یزدى، سرانجام، در روز 28 رجب سال 1337ه . ق . /18 اردیبهشت 1297 خورشیدى در اوج رهبرى مبارزات شیعیان عراق بر ضد سلطه استعمار انگلیس، بر اثر بیمارى ذات الریه درگذشت و در شهر نجف و در باب طوسى، صحن مرتضوى، به خاک سپرده شد . وى پیش از مرگ چندین تن از فقهاى عصر; از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا را اوصیاى خویش قرار داد . (66)
پىنوشت:
1) نامدار، مظفر، اسوه فقاهت و سیاست، مندرج در کتاب «تاملاتى سیاسى، در تاریخ تفکر اسلامى» به اهتمام موسى نجفى، ج 5 تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1377، ص26
2) بذرافشان، مرتضى، سید محمدکاظم یزدى فقیه دور اندیش، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، پژوهشکده باقر العلوم، قم . 1376 ، ص 38
3) مدرسى تبریزى، محمدعلى، ریحانة الادب، چاپخانه شرکتسهامى طبع کتاب، 1328 خورشیدى، ج 4، از مجلد 3 4/سید محسن امین: اعیان الشیعه، تحقیق و اخراج دکتر حسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403، ه . ق . صص 10 تا 43
4) مدرسى، محمد على، همان، کتابفروشى خیام، چاپ دوم، تبریز، بىتا، ج 6، ص 391 .
5) حرز الدین، شیخ محمد، معارف الرجال، چاپ افست کتابخانه آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم، 1405، ه . ق ج 2، ص 326
6) نامدار، همان، ص 27
7) الموسوى الاصفهانى الکاظمى، محمدمهدى، احسن الودیعه، چاپ بغداد، ج 1، صص 192 - 191/الکهنوى الکشمیرى، میرزا محمدمهدى، نجوم السماء، انتشارات بصیرتى، قم، ج 2، ص 279/مدرسى، ریحانة الادب، ج 3 و 4، ص 335
8) ر . ک، کسروى، احمد ; تاریخ مشروطه ایران، موسسه چاپ و انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران . 1340 بخش دوم، صص 498 - 496
9) ملکزاده، مهدى; تاریخ مشروطه ایران، انتشارات علمى چاپ دوم، تهران، 1363، ج 3، ص512
10) دولت آبادى، یحیى، حیات یحیى، انتشارات عطار، چاپ سوم، تهران، 1361، ج 4، ص 13
11) نامدار، همان، ص 30
12) بذر افشان، ، همان، ص 108
13) بذر افشان، همان، صص 42 و 107
14) السید محمد کاظم طباطبایى یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 5
15) عین عبارت ایشان چنین است «اذا المستفاد من قوله (ع) (1): (فانى قد جعلته حاکما او قاضیا کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فى نفسه او ماله او امر من اموره، وهی متحققة فیه» (سید محمد کاظم یزدى، تکملة العروة الوثقى، ج 2 ، ص 2)
16) خصوصا در حاشیه مکاسب، ج 1، ص 46 تا 49 مبحث اراضى خراجیه و مبحث جوائزالسلطان، صص 32 تا 38
17) تکمله عروه، ج2، ص9
18) تکمله العروة الوثقى ج2، ص7
19) متن مقبوله چنین است: «انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف احکامنا فارضوبه حکما» .
20) تکملة العروه الوثقى، ج 2، ص7 - 6
21) تکملة العروة الوثقى، ج 2، ص 7
22) عین عبارت سید چنین است: «اذا المستفاد من قوله (ع) «فانی قد جعلته حاکما ...» کونه ولایة اذ الولایة هی الامارة والسلطنة على الغیر فی نفسه او ماله او امر من اموره، وهى متحققة فیه» (همان)
23) همان، ج 2، ص 5
24) همان، ج 1، ص 26
25) همان، ج 2، صص 323 - 364
26) همان، ج 2، ص 326 و ج 4، ص 226
27) همان، ج 2، ص 118
28) السید طباطبایى یزدى، العروه الوثقى، ج 2، ص 405
29) العروة الوثقى ج 1 ص 20:
30) ابوالحسنى (منذر)، على، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى پرچمدار عرصه جهاد و اجتهاد، ستاد بزرگداشت آیة الله آقا سید محمد کاظم یزدى، یزد، 1417، ه . ق صص 5 - 6
31) در تدوین مؤلفههاى 2 تا 5، از مقاله مظفر نامدار (پیشگفته) بسیار استفاده شده است .
32) متن فتوا: «در این ایامى که کشورهاى اروپایى مانند ایتالیا، به طرابلس غرب (لیبى) حمله نموده و از طرفى روس ها شمال ایران را با قواى خود اشغال کرده اند ... تا به یارى خداوند دو مملکت اسلامى از تهاجم صلیبى ها محفوظ بماند .» سید محمد کاظم طباطبایى» متن کامل فتوا و آدرس آن در ادامه مقاله خواهد آمد .
33) متن فتواى ایشان در ادامه این نوشتار ذیل عنوان «مبارزه اقتصادى با استعمار» خواهد آمد
34) ذبیح زاده، همان، ص 115، به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات
35) جهت کسب آگاهى بیشتر، در مورد این دو طایفه و نزاعهایى که میان آنان در مىگرفت، به کتاب «ماضى النجف وحاضرها» نوشته جعفر آل محبوبه مراجعه شود .
36) نامدار، همان، ص 36
37) الحسنى، سلیم، نقش علماى شیعه در رویارویى با استعمار، مترجم محمد باهرج صفاءالدین تبرائیان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر تهران، 1378 ، ص 124
38) ذبیح زاده، ص 115، به نقل ازشکوه پارسایى و پایدارى، ص 20
39) ابوالحسنى (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، چاپ اول، دفتر انتشارات اسلامى، 1374، ص 719
40) نامدار، همان، صص 64 و 65 به نقل از واقعات اتفاقیه در روزگار، محمد مهدى شریف کاشانى، ج 1، نشر تاریخ ایران، 1362 صص 24 - 25
41) السیف، توفیق، استبداد ستیزى، ترجمه محمد نورى، حسنعلى نوریها محمد نصر على زاهدپور، کانون پژوهش، اصفهان، 1379، ص 83
42) منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، همان، ص 6
43) کسروى، همان، چاپ چهاردهم، امیر کبیر، ج 1، صص 4 و 383
44) ذبیح زاده، على نقى، نقش آیةالله سید محمدکاظم یزدى در نهضت مشروطه، مجله معرفت، ش 50، بهمن 1380 ص 115، به نقل از ابراهیم صفایى، رهبران مشروطه، چاپ دوم، سازمان انتشارات جاوید، 1362، پاورقى .
45) ترکمان، محمد، مجموعه اى از: رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات و روزنامه شیخ شهید فضل الله نورى، مؤسسه خدمات فرهنگى، ج اول، ص 256
46) ترکمان، همان، صص 304 و 305
47) ترکمان، روزنامه شیخ شهید، صص304 و 305
48) ذبیح زاده، همان، ص 115 به نقل از: النجوم المسرده، ص 12، تعلیقات .
49) کسروى، همان، ص 381
50) ملکزاده، همان، چاپ چهارم، ج3، ص 478
51) مىتوانند به کتاب «تشیع و مشروطیت» صص 113 و 160 و 161 مراجعه کنند
52) حائرى، عبدالهادى، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، امیر کبیر، 1381، ص 201 به نقل از: احسن الودیعه، ج 1، صص 53 و 54
53) حرز الدین، همان، ج 2، ص 328/منذر، آیة الله العظمى سید محمد کاظم طباطبایى یزدى، ص9
54) بذر افشان، همان، صص 103 و 104 به نقل از نعمت الله حسینى، مردان علم در میدان عمل، ج1، ص460
55) بذر افشان همان، ص 108 به نقل از باقرى بیدهندى «نجوم امت» ، مجله نور علم، دوره دوم، ش3، ص84
56) بذر افشان، همان، ص 74 به نقل از موسوعة العتبات المقدسه، ج 6، صص 257 - 256
57) بذر افشان، همان ص 64 به نقل از سلیم الحسینى، دورة علماء الشریعة فی مواجهة الاستعمار، ص 64/على دوانى، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص131به نقل از: آیة الله سیدهبة الدین شهرستانى، مجله العلم، سال دوم، خورشیدى 6
58) بذر افشان، همان، صص67 - 66 به نقل از حسن شبر، تاریخ العراق السیاسى المعاصر، الجزء الثانى، ص 149
59) همان . فتواى سید در وجوب جهاد با کفار انگلیس، که در آن زمان براى نماینده خود در کوفه صادر نمود، چنین است:
سید بزرگوار، سیدعلى قزوینى - ادام الله توفیقک - فتواى ما مبنى بر دفاع در مقابل هجوم کفار به بلاد مسلمانان در همه جا پخش شده است . از آن جا که دشمن نزدیک شده و کار، سختبالا گرفته و مشکلات زیادى پدید آورده است، بر هر کس لازم است که در عقب راندن قواى دشمن و سعى در حفظ ثغور اسلام، با همه امکاناتى که دارد، غفلت نورزد . اگر اهل جنگ نباشد یا عذرى داشته باشد، وظیفه دارد که عشایر را با نصیحت و موعظه تشویق به جهاد کند . از این رو، بر شما هم واجب است که آنچه را گفتیم به دیگران برسانید; زیرا حفظ اسلام بر هر فردى، به هر صورت که امکان دارد، واجب است . النصر من الله تعالى ان شاء الله تعالى، سید محمدکاظم طباطبایى (دوانى، على، نهضت روحانیون ایران، بنیادفرهنگى امام رضا ( علیه السلام)، 1360، ص 214 به نقل از الاضواء چاپ بغداد، سال سوم، خورشیدى 10
60) معاصر، حسن، تاریخ استقرار مشروطیت، چاپ دوم، انتشارات ابن سینا، ج 2، ص 1219
61) قوچانى، آقا نجفى، سیاحتشرق، امیر کبیر، 1376، صص 468 و 467
62) مراد از رؤساى ملت، همان علما و مراجع دینى است
63) منذر، همان، ص 22
64) منذر همان، ص 23 به نقل از روزنامه ثریا سال دوم، شماره 13، رجب 1317ه . ق .
65) بذر افشان، همان، ص 106 به نقل از مجید کفایى .
66) منذر، پیشین، ص 25/فصلنامه تراثنا، سال اول، ش 4، ص 163، ج165