آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

الف. نامه و پاسخ استیضاح‏گونه امام(ع) به معاویه
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
هشدار و اتمام حجت
ج. خطبه در منا
پیش‏بینى خطر و پیش‏گیرى
الف. درس‏ها و عبرت‏ها
1. عبرت‏آموزى از تاریخ
2. رسالت خواص
3. موضوع خطیر
4. گسست نسل‏ها و پیوند بین دو نسل
5. نظارت همگانى
6. مبارزه با نفاق
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
محیط و فضاى نورانى و پاک
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
د. ریشه‏ها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
ز. اهداف حکومت اسلام
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
ج. وظایف مردم
ح. اهداف نهضت عاشورا
ط . شیوه‏هاى مبارزاتى امام‏حسین(ع)
جلوه‏هایى از اندیشه سیاسى امام حسین(ع) در سخنرانى منا
امام حسین(ع) در نهضت عاشورا اندیشهسیاسى خود را به نمایش گذاشت که از بهترین وآموزنده‏ترین درس‏هاى تاریخ اسلام به شمارمى‏رود.
در این مقاله نویسنده براى نشان دادنجلوه‏هایى از این اندیشه ناب، سه نمونهازموضع‏گیرى‏هاى امام(ع) را مختصراً مطرحکرده‏و خطبه معروف ایشان در سرزمین منادرباره فراخوانى به امر به معروف و نهىازمنکر را توضیح مى‏دهد. ایشان درس‏هاوعبرت‏هاى بیان شده در این خطبه را برشمردهوبا الهام گرفتن از آن، جایگاه امر به معروفونهى از منکر، مسؤولیت بزرگ علما، عللوآثار ترک امر به معروف و نهى از منکر واهداف نهضت عاشورا و حکومت اسلامى راتبیین مى‏کند.
محور اصلى مقاله، خطبه سیدالشهدا(ع) درمنا مى‏باشد ولى نویسنده محترم در ترسیمجلوه‏هایى از اندیشه سیاسى حضرت، به برخىنکات دیگر نیز پرداخته است که طبعاً مى‏تواندفضاى سیاسى و اجتماعى ایراد خطبه راروشن‏ترکند.
|210|
پیش‏گفتار
تاریخ گذشتگان، چراغ راه آیندگان است. تاریخ عبرتگاهى آموزنده است که راه عزت وذلت و صعود و سقوط را به ما مى‏آموزد. کسى که گذشته خود را خوب نشناسد و آن رادرست تجزیه و تحلیل نکند، در راه رسیدن به قله‏هاى کمال و سربلندى، دچار مشکلخواهد شد.
تاریخ صدر اسلام و تحولات دهه‏هاى آغاز قرن اول و حوادث دل‏خراش پس از آن، تافاجعه غم‏انگیز عاشورا، با فراز و نشیب‏هاى فراوانى روبه‏رو است که تجزیه و تحلیل منطقىو خردمندانه آن، مى‏تواند اولاً راه درست و صراط مستقیم هدایت الهى را به ما بیاموزد، ثانیاًما را با حقایق اسلام، بهتر آشنا کند،ثالثاً به ما درس دین‏دارى و امام‏شناسى بیاموزد و رابعاً مارا در انتخاب راه آینده بهتر، هدایت و راهنمایى کند.
در این میان، یکى از درخشان‏ترین، مؤثرترین و حساس‏ترین وقایع (نیمه دوم) قرن اول،نهضت امام حسین(ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود ازبهترین و آموزنده‏ترین درس‏هاى تاریخ اسلام و تشیع و چراغى همیشه تابناک، فراروىآزادى‏خواهان است. بدون شک، پرچم‏دار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسین(ع)است، که پرچم امامت و ولایت را از حدود سال‏هاى 49 - 50 هجرى قمرى و پس از شهادتبرادر بزرگوارش، امام مجتبى(ع) به دوش گرفته و سکان‏دار کشتى امامت و ولایت است.
حادثه کربلا و قیام عاشورا پس از مرگ معاویه و در فاصله حدود پنج ماه و نیم اتفاق افتاد.اکنون پرسش این است که حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سیدالشهدا چگونهگذشته است و چرا پیش از آن، قیامى صورت نپذیرفته است؟
گر چه ما اطلاع چندانى از آن دوره نداریم، اما اخبار جسته گریخته‏ایى که به دست مارسیده است، نشان دهنده موضع صریح، روشن، قاطع و کوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوتزمان و ماهیت حکومت پلید اموى است. در این باره، نمونه‏هاى ارزنده‏اى از مکاتبات،سخنان کوتاه و روایات، گفت‏وگو، خطبه‏ها، روش‏ها، سجایا، اشعار و دعاها به ما رسیدهاست که هر یک، نشان‏گر بُعدى آموزنده و هدایت‏گر از شخصیت والا و ملکوتى آن امام هماماست. در این‏جا به بیان سه نمونه از موضع‏گیرى‏هاى آن حضرت، که بیش‏تر مربوط به سفرحج است و در سرزمین منا اتفاق افتاده، مى‏پردازیم.
سفر حج همواره یک فرصت ارزنده براى امت اسلامى و زعامت و رهبرى امت اسلامى
|211|
بوده و هست. سفر حج کنگره بزرگ و جهانى اسلام است که تابلوى عزت و عظمت اسلام ووحدت امت اسلامى، هم‏بستگى تک‏تک دل‏ها با یکدیگر و همگان با کعبه و رهبرى جهاناسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحید، عزت و عظمت، تبرى از کفر و شرک و نفاقو تولى با خدا، اولیاى خدا و بندگان خدا است که (و حَسُنَ اولئک رَفیقا).
[1]
محور سفر حج، از دیدگاه معارف اسلام و اهل بیت، ولایت و رهبرى امت اسلامى استکه هدایت و تربیت و تبیین سیاست‏هاى جهان اسلام و نیز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنیت،اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بیگانگان را ترسیم مى‏کند.
از حکمت‏هاى مهم سفرهاى حج و عمره، که از اهل بیت عصمت و طهارت نقل شده،توجه به مسائل یاد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است که امام مجتبى(ع) بیست و پنج بارکه بیست بار آن، با پاى پیاده بوده و حضرت سیدالشهدا(ع) نیز بیست و پنج بار به زیارتخانه خدا مشرف شده‏اند. واضح است که در عمر نیم قرنى حضرت سیدالشهدا(ع) پس ازوجود مبارک رسول اللَّه(ص) امکان این تعداد سفر حج و عمره، از مدینه منوره به مکهمعظمه، مسأله پیچیده‏اى نیست و اهداف بلند و فراوان معنوى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعىنیز در برداشته است؛ زیرا از فرصت مناسبى براى ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارفالهى، روشن‏گرى مردم، افشاگرى و استیضاح دستگاه غاصب حکومت، بیان احکام نورانىاسلام، و دفاع از اسلام و اهل‏بیت، تبیین مواضع بر حق امامت و ولایت و پاسدارى از حریمحق و عدالت برخوردار بوده است.
براى درک بهتر فضا و شرایط آن عصر و نیز نقش و جایگاه اهل‏بیت، به ویژه حضرتاباعبداللّه الحسین(ع) لازم است مبارزه گسترده حکام اموى با اسلام، اهل‏بیت و فرهنگاصیل اسلامى، در ابعاد گوناگون، مانند موضع‏گیرى‏ها، مهره‏چینى‏ها و تحریم‏ها ومحدودیت‏هاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى آل‏البیت ملاحظه شود؛ چنان که در چنینشرایط و فضایى باید به نقش و جایگاه امام مجتبى(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیزاصحاب و انصار فداکار اهل‏بیت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ایثارگرى‏ها وشهادت‏طلبى‏ها را بهتر شناسایى و ارزیابى کرد.
در این‏جا براى شناخت بهتر ابعاد تحرک سیاسى و مبارزاتى و اقدامات حضرتسیدالشهدا(ع) - چنان‏که گذشت به بیان سه نمونه از موضع‏گیرى‏هاى امام پرداخته وتوضیحاتى در این باره ارائه مى‏کنیم که خود، گویاى برنامه‏ها، اهداف و راهبرد آن حضرت،
|212|
در رویارویى با دستگاه استبدادى بنى‏امیه است .
الف. نامه به معاویه (پاسخ و استیضاح معاویه)
ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)
ج. خطبه در منا (فراخوانى براى امر به معروف و نهى از منکر)
الف. نامه و پاسخ استیضاح‏گونه امام(ع) به معاویه
معاویه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:
«فاتق شق عصا هذه الامة و ان یردهم اللَّه على یدیک فى فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهمفانظر لنفسک و لدینک و لامة محمد و لا یستخفنک السفهاء و الذین لا یعلمون.
[2]
پس، از شق عصاى مسلمان‏ها بپرهیز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه وگمراهى نیفکن! تو مردم را مى‏شناسى و آنان را آزموده‏اى. پس به فکر خود و دینت و امتمحمد باش و فریب سفیهان و فرومایگان و آنان را که چیزى نمى‏دانند، نخور!
این سخنان، گوشه‏اى از تبلیغات ناروا و تهمت‏ها، تهدیدها و دشنام‏ها به فرزند برومندرسول اکرم(ص)، حضرت سیدالشهدا(ع) است که در آن، معاویه بر اساس گزارش نارواىمروان حکم و سخن‏چینى عناصر فرصت‏طلب، زشت‏ترین تعبیرها را به کار مى‏برد.
امام(ع) در پاسخ به وى، در نامه مفصلى، به عملکرد معاویه به شدت حمله مى‏کند و او رابه علت رفتار ناشایست و ناپسندش ملامت مى‏کند و رسالت الهى و رهبرى خود را انجامداده، تذکراتى مشفقانه و نصایحى دوستانه و انتقاداتى پدرانه را یاد آور مى‏شود، اعمال زشتو نارواى او را گوشزد مى‏کند، جنایت وحشیانه باند اموى را بر مى‏شمرد و اعمالخشونت‏آمیز و مستبدانه او را در کشتن ابرار و اولیاى خداوند و هتک نوامیس امت اسلامى وبندگان صالح خداوند، یادآور مى‏شود و بدعت‏ها، تحریف‏ها، جنایت‏ها و خیانت‏هاىدستگاه پلید اموى و شجره ملعونه مذکور در قرآن کریم را بر مى‏شمرد؛ از جمله مى‏فرماید:
«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدین المخبتین الذین کانوا یستفظعون البدع و یأمرونبالمعروف و ینهون عن المنکر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطیتهم المواثیق الغلیظةُوالعهود الموکدة جرأة على اللَّه و استخفافاً بعهده...».
[3]
«مگر تو قاتل حجر بن عدى و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهیزگار نیستى؟همان‏ها که همواره با بدعت‏ها در ستیز بودند و امر به معروف و نهى از منکر مى‏کردند و تو ازروى ستم و دشمنى، آنان را به شهادت رساندى، پس از آن‏که سوگندهاى غلاظ و شداد
|213|
خوردى و پیمان بستى که درباره ایشان مکر و خدعه روا ندارى و پیمان نشکنى؛
اما بر خداوند متعال تجرى کردى و حقوق او را سبک شمردى و با جرأت بر خداوند واستخفاف حق او، این جنایت‏هاى وحشیانه را مرتکب شدى.
شگفتا! آیا تو نیستى قاتل عمروبن حمق، هم‏نشین و صحابى رسول اللّه(ص)، بنده صالحخداوند که عبادت و بندگى خدا او را پیر و فرسوده کرده بود و جسمش لاغر و رنگش ازکثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آن‏که او را امان دادى و پیمان‏ها و عهدهاى موثقى به اودادى که اگر به پرنده‏اى آن عهود و مواثیق را مى‏دادى، از کوه پایین مى‏آمد و بر تو فرودمى‏آمد؟ آن‏گاه با آن همه عهد و پیمان، او را به شهادت رساندى، از روى تجرى و جرأت برخداوند جبار و از روى استخفاف عهد و پیمانى که بسته بودى.
به راستى اى معاویه! آیا تو نیستى مدعى زیادبن سمیه، که او را فرزند پدرت دانستى و نامنهادى و حال آن‏که رسول اکرم فرموده‏اند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنترسول اللَّه را عمداً ترک کردى و از هواى نفس خود، بدون هدایت الهى پیروى کردى. آن‏گاهاو را به امارت کوفه و بصره منصوب کردى تا دست و پاى مسلمانان را ببرد و چشم‏هاى آنانرا دربیاورد و آنان را بر شاخه‏هاى درختان خرما به دار آویزد؛ همان‏طور که فرعون بابنى‏اسرائیل مى‏کرد. گویا تو از این امت نیستى و این امت از تو نیستند.
آیا تو قاتل حضرمى نیستى که فرزند سمیه، بسیار درباره او به تو نوشت که بر دین علىهست و دین على - به خدا سوگند - همان دینى است که پدرم تو را براى پذیرفتن آن با شمشیرمى‏زد و با شما جهاد مى‏کرد تا از شرک به اسلام روى آورید و امروز بر همان اساس، بر مسندخلافت مسلمانان تکیه زده‏اى و این جایگاه را تصاحب کرده‏اى و اگر جهاد و شمشیر علىنبود، شرف تو و پدرت سختى و رنج‏هاى تجارت بین مکه و شام و چاروادارى بود، نهحکومت و سلطنت بر امت اسلامى.
تو مرا نصیحت کرده‏اى که به حال خودم و دینم و امت محمد فکر کنم و از شق عصاىمسلمانان بپرهیزم و از این‏که آنان‏را در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنه‏اى بزرگ‏تر ازفتنه خلافت تو بر این امت سراغ ندارم و دیدگاهى برتر از جهاد با تو براى خودم و دینم وامت جدم، محمد مصطفى نمى‏شناسم و اگر این کار را بکنم، همانا آن را قربة الى اللّه مى‏دانم واگر آن را رها کنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهى مى‏کنم و از او مى‏خواهم که توفیقلازم براى هدایت امور عنایت فرماید.
|214|
اى معاویه! تهدید به کید و مکر کردى، هر کید و مکرى دارى، انجام بده. به جانم سوگندکه تو همواره و از قدیم با صالحان مکر ورزیدى و امید است مکر تو زیانى نرساند، مگربه‏خودت.
اى معاویه! آماده قصاص باش و بدان که هیچ کار کوچک یا بزرگى، از دید کاتبان وحساب‏گران الهى به دور نمى‏ماند و خداوند فراموش نمى‏کند که چه بى‏گناهانى را به اتهام وگمان کشته‏اى و خون پاکان را ریخته‏اى و چگونه یزید، پسر شراب‏خوار و سگ‏بازت را برمردم امیر ساختى.»
واضح است که این‏گونه تذکرات، هشدارها، پندها و اتمام حجت‏ها، در قلب سخت‏تر ازسنگ معاویه، کم‏ترین تأثیرى نمى‏گذاشت و او چیزى جز قدرت و ریاست و جاه‏طلبى،نمى‏شناخت. او در کینه و دشمنى با خاندان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و یاران آنبزرگوار، در حد افراط بود و براى زمینه سازى تصاحب قدرت، توسط فرزند پلیدش وتداوم سلطنت اموى، به هروسیله‏اى متوسل مى‏شد و از هر ابزارى استفاده مى‏کرد. معاویهبراى حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشیانه و دیوانه‏وار عمل مى‏کرد؛زیرا دوستى دنیا و ریاست و قدرت، چشم را کور و گوش را کر و دل را مى‏میراند و قدرتتشخیص را از انسان مى‏گیرد.
امام(ع) در ادامه این نامه مى‏فرماید:
نامه‏ها را چاپلوسان و سخن‏چینان و تفرقه‏افکنان و دین‏فروشان نوشته‏اند، آنان که منافع خودرا در خطر مى‏بینند و هدفى جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تورا ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزب اموى، که ستم‏گر ومنحرف و ملحد و از اولیاىشیطانند، خوفناکم و از خداوند مى‏ترسم.
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین (ع) صحابه و تابعین را در منا گرد آورد و ازآنان دعوت کرد تا در محفلى نورانى و مراسمى حیات‏بخش جمع شوند و پیام آن بزرگوار رابشنوند و پس از بازگشت به موطن‏هاى خود، آن را به مردم مسلمان و قابل اعتماد ابلاغ کنند.تعداد ایشان را حدود هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از اصحاب برآورد کرده‏اند.حضرت در جمع آنان، در سخنانى فرمود:
|215|
اما بعد فان هذا الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم.
[4]
همانا این طاغیه با ما و شیعیان ما روا داشته است آن‏چه شما دیده‏اید و علم دارید وشاهدهستید.
این خطبه، همان طور که گفته شد، یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه ایراد شد و این درحالى بود که معاویه با همه توان تلاش مى‏کرد تا یزید را بر مسند خلافت بنشاند و امام(ع) رابه تسلیم و سازش یا سکوت و عدم عکس‏العمل وا دارد. امام(ع) با به کار بردن جمله «ان هذاالطاغیة» آب پاک را روى دست همه ریخت و ماهیت باند اموى را افشا کرد و آنان را کانونفتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفى کرد. آن‏گاه گوشه‏هایى از عملکرد معاویه رابیان کرد، البته عملکردى که در برابر دیدگان همه بود و بر کسى پوشیده نبود. آنان درانجام‏دادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامى و ضد انسانى خود به نام اسلام نیز پروایىنداشتند و در کمال بى‏حیایى و آشکارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام مى‏دادند. برمنبرها و در رسانه‏ها و دستگاه‏هاى تبلیغاتى نیز اعمال منکر و فاسقانه آنان به عنوانافتخارات دستگاه خلافت معرفى و ترویج و تبلیغ مى‏شد. معروف به منکر تبدیل شده بود ومنکر به معروف. فسق رواج داشت و ایمان و عدل، در انزوا و در پرده.
اکنون تقاضاى من این است که شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسول‏اللَّه بر شما و حققرابت و خویشاوندى من با رسول اکرم، مطالب را بنویسید و ضبط کنید و چون به شهر و دیار وقبیله‏هاى خود بازگشتید، هر کس را که به او اطمینان و اعتماد دارید و مورد وثوق شما است،به آن‏چه از حق و حقیقت و حقوق آل‏البیت مى‏شناسید، دعوت کنید و حقایق را براى آنانبازگویید تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصیت‏هاى علمى و سیاسى و فرهنگى جهان اسلام وعلما و ائمه جمعه و جماعت، از این مسائل آگاهى یابند و با نقشه‏ها و توطئه‏ها و برنامه‏هاى بانداموى و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند که به نام اسلام، کمربه نابودى اسلام بسته شود و... «فانى اتخوَّفُ ان یدُرس هذا الامر و یذهب الحق و یغلب و اللَّهمتم نوره و لوکره الکافرون».
[5]
هشدار و اتمام حجت
سخنان امام(ع) در منا در باره هجده فضیلت از على بن‏ابى‏طالب و خاندان عصمت(ع) ونیز عملکرد معاویه و باند اموى، ماهیت ضداسلامى آنان‏را افشا کرد و علما و بزرگان اصحابرا در جریان مکر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه این سخنان آمده است که امام(ع) همواره بهدنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسیج کند و بانگ بیدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطرامارت یزید برحذر دارد و از خطرات آینده آگاه سازد.
|216|
از جمله این سخنان روشن‏گر و آگاهى‏بخش و اتمام حجت‏هااین بود که حضرت فرمود:«اُنشدکم اللَّه أتعلمون انَّ علىبن‏ابى‏طالب کان اخا رسول اللَّه...». عقد اخوت امیرالمؤمنین(ع) بارسول اکرم(ص) و این‏که در آغاز هجرت، هنگامى کهرسول‏اللّه(ص) بین مهاجرین و انصار، اخوت و برادرى برقرارکردند، بین خود و امام على(ع) نیز پیوند اخوت بستند، یکى از آنموارد بود.
یکى دیگر از موضوعاتى که حضرت اباعبداللَّه(ع) بیانفرمود، مسأله «سد ابواب» بود، که پیامبر(ص) در ورودى همهمنازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه امیرالمؤمنین(ع) را وفرمود:«انّ اللَّه أمرنى ان ابنى مسجداً طاهراً لایسکنه غیرى و غیراخى و بنیه»؛ یعنى خداوند به من فرمان داده که مسجدى پاک وطاهر بنا کنم و هیچ کس جز من و برادرم و فرزندانش در آنمسکن نگزیند. آن حضرت، على‏رغم اصرار خلیفه دوم، که تقاضاداشت حتى به اندازه نورگیرى کوچک، از منزلش به مسجد بازباشد تا امکان نگاه کردن براى او فراهم باشد، اجازه این کار را بهاوندادند.
هم چنین امام(ع) در باره مسأله غدیر خم و انتصاب امیرالمؤمنین(ع) به امامت و ولایت سخن گفت و واقعه مهم غدیر وپیمان ولایت و امامت را چنین گوشزد فرمود:«... اتعلمون انرسول اللَّه نصبه یوم غدیر خم فنادى له بالولایة و قال لیبلغالشاهدالغائب».
امام(ع) غیر از آن چه گذشت، موضوعات مهم دیگر مانندحدیث منزلت، پرچم فتح در روز خیبر و سخنان رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) (رجل یحبه اللَّه و رسوله و یحباللَّه و رسوله)، (کرّار غیر فرّار یفتحها اللَّه على یدیه...)، مسألهمباهله با نصاراى نجران و آیه مباهله، ابلاغ سوره برائت و ده‏ها
|217|
موضوع مهم دیگر را، که نشان‏دهنده احترام ویژه حضرتعلى(ع) نزد رسول‏اللَّه(ص) و قرب به خداوند و حرمت و کرامتوالاى او نزد رسولش بود، بیان فرمود و در هر بخش، حاضران بهحرمت و قداست و عظمت و شایستگى امام(ع) اعتراف مى‏کردندو بر صحت و اتقان سخنان ایشان مهر تأیید مى‏زدند. از جمله،امام(ع) فرمود: پیامبر اکرم، در آخرین خطبه‏اى که ایراد کردند،فرمودند:«انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى فتمسکوابها لن تضلوا».
این سخنان نورانى را برخى در هجده محور نقل کرده‏اند. البتهدر اصل روایتى که سلیم بن قیس آن را نقل کرده و در احتجاجطبرسى، بحارالانوار، و عوالم نیز نقل شده است، امام(ع) خطوطکلى فراوان و همه موضوعاتى را که در قرآن کریم درباره ایشاننازل شده، بیان فرمود و براى حاضران تفسیر کرد و آن‏چه راپیامبر اکرم(ص) درباره او و پدر و مادر و اهل بیت مکرمشفرموده بود، توضیح داد.
با این روشن‏گرى و تبیین حقایق و معارف اسلامى و قرآنى،در باره اهل بیت عصمت و طهارت و تأکید بر نگرانى‏ها،دغدغه‏ها، خطرها و تهدیداتى که از سوى دستگاه جبار اموى،متوجه اسلام و اهل بیت مى‏شد، اندیشمندان و صاحب‏نظران ورجال دینى و سیاسى امت اسلامى، موظف شدند که مسائل را بهامت اسلامى منتقل کنند و مردم را از حوادث و تحولات دنیاىاسلام و نگرانى‏هاى جدى حضرت سیدالشهدا(ع) و خانداننبوت و وحى، آگاه سازند و با بیدار باش افکار عمومى و اطلاعرسانى به جا و به موقع و تبلیغ صحیح دین، جلو سم‏پاشى و جنگروانى و نقشه‏هاى شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راهبیدارى و نهضت عظیم اسلامى، در جهت حاکمیت اسلام و نفىطاغوت، هموار گردد.
|218|
ج. خطبه در منا
پیش‏بینى خطر و پیش‏گیرى
معاویه در تلاشى سخت، همراه با تهدید و فضاسازى گسترده، در صدد تثبیت ولیعهدىیزید و تحمیل او بر امت اسلامى بود. تا این‏جا امام(ع) طبق عهد و پیمان امام مجتبى(ع) برپیمان صلح با معاویه پایدار بود؛ اما یکى از شرایط پیمان‏نامه و قرارداد صلح، این بود کهمعاویه براى خود جانشین تعیین نکند و به فکر تبدیل خلافت و یا حکومت اسلامى، بهسلطنت موروثى کسرایى و قیصرى نیفتد و امر امت اسلامى را به خودشان واگذار کند و یا بهفرد شایسته آن بسپارد؛ اما در عمل، همه تلاش معاویه، نقض پیمان خود با امام مجتبى(ع) بودو به آن قرارداد هرگز عمل نکرد. وى در سخنرانى خود در کوفه نیز این مطلب را اعلان کرد وسپس تلاش مضاعفى را انجام داد تا با حیله و تزویر و سرکوب آزادى‏خواهان و اصحابامیرالمؤمنین(ع)، راه را براى اهداف شوم و فریب مردم و تحمیل یزید، هموار سازد. در اینمیدان، تنها شخصیت والاى امام حسین(ع) بود که خطرها را با چشم بصیرت و نور معرفتمى‏دید. و در برابر چنین توطئه و خطرى احساس درد و رنج مى‏کرد و براى خنثا سازى اینفتنه و خیانت به امت محمد(ص) برنامه‏ریزى مى‏نمود.
این اقدام امام(ع) با برنامه ریزى، تیزبینى، آینده‏نگرى، شجاعت و صلابت بى‏نظیرىهمراه بود. از این رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهل‏بیت و دیگر افراد امتاسلامى، در کنگره عظیم حج دعوت به عمل آورد.
امام(ع) در نامه قبلى خود به معاویه نوشت:
من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزبپلید اموى و وابستگان و عمال و ایادى ظالم تو، که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلالمى‏کنند و پیروان شیطانند، نگران بوده و از خداوند مى‏ترسم.
در فرصت فراهم شده در کنگره حج و با برنامه‏ریزى و دعوت و تدارک لازم و چه بسادعوت قبلى از سران و علما و شخصیت‏هاى دنیاى اسلام، اکنون فرصت خوبى بود کهامام(ع) پیام خود را از سرزمین منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترین کار نیز اینبود که بسیار حکیمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسولاللَّه(ص) و رجال دنیاى اسلام، در جریان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرایط عمومىدنیاى اسلام قرار گیرند و حقایق بازگو شود و خطر و توطئه‏هاى دستگاه اموى افشا شود.
|219|
خطبه منسوب به امام‏حسین(ع) در کتاب شریف تحف‏العقول آمده است؛
[6] ولى متأسفانهمؤلف ارجمند، براى اقتصار یا اعتماد یا به هر علت دیگر، اسناد احادیث را ذکر نکرده و آن‏هارا به صورت مرسل آورده است. وانگهى محل و شرایط ایراد این خطبه شریف نیز ذکر نشدهاست که آیا واقعاً حضرت این خطبه را در منا ایراد فرموده است یا در سرزمین دیگرى. ذیلاین خطبه نیز با بیانى در نهج‏البلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً تردیدى نباید کرد کهخطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است. از این‏رو، گفتهشده است که چه بسا خطبه مذکور در تحف‏العقول، از سخنان امیرالمؤمنین(ع) بوده و استنادآن به امام حسین(ع) چندان قوى نباشد (صاحب تحف العقول این احتمال را نیز روایت کردهاست)؛ اما متن خطبه، نشان‏دهنده اعتبار و استحکام آن است و با سخنان، شخصیت و روش ومنش امام حسین(ع) هماهنگى دارد؛ زیرا مانند نهج‏البلاغه، که متن آن، دلیل بر سند آن است،دیگران ناتوان‏تر از آنند که هم‏چون حضرت على و اهل‏بیت سخن بگویند و یا معارف اسلامرا تقریر کنند؛ زیرا سخنان ایشان فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق است. این خطبهنیز از چنین وزانت و اعتبارى برخوردار است و از صلابت لفظ، استوارى و اتقان معنا،انسجام ظاهر و باطن و پیوند ناگسستنى با عمق معارف اسلام و اهل‏بیت حکایت دارد. غیر ازاین‏که مضامین بلند آن، در دیگر سخنان امام‏حسین(ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشممى‏خورد و از آن خطبه‏هایى است که لفظ، دلیل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن مى‏دهد.اشاره‏ها، رمزها، روشن‏گرى‏ها و افشاگرى‏هاى آن نیز خود بهترین دلیل است که از عهدهدیگران ساخته نیست و دهان دیگران کوچک‏تر از آن است که مانند این سخنان را بر زبانجارى کند و یا مانند این معانى و مفاهیم را در قالب الفاظ بریزد و یا با این عمق، مفاهیم ومعارف اسلامى و قرآنى را پیوند بزند ویا فلسفه تاریخ و تحولات آن‏را تبیین کند و یا به علماو بزرگان و خواص، درس عبرت بیاموزد و یا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموى وروابط پنهان عمال فاسد و علماى دربارى را افشا کند.
نمونه دیگر این بیان را در نامه حضرت زین‏العابدین(ع) به محمدبن‏شهاب زهرىمى‏بینیم که آن هم در کتاب شریف تحف‏العقول نقل شده است و آهنگ این بیان نورانى رادارد؛ هم‏چنان که ترکیب سخنان امام حسین(ع) با آیات قرآنى و نیز توجه دادن به آیات قرآنکریم و درس آموزى از قرآن و بیان وظایف دانشمندان الهى، ترسیم وظایف حکومتاسلامى، مبارزه بنیادین با مفاسد اجتماعى و بیان جایگاه بلند امر به معروف و نهى از منکر،
|220|
خود نشان و تأیید دیگرى بر اصالت این متن ارزنده و حکیمانه است.
بنابراین، هر کس با سبک و سیاق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، تردیدى درباره این متن، براى او باقى نمى‏ماند که این سخنان را تنها کسى فرموده است که «قد ذقّ العلمذقاً و عالم غیر معلم و فهم غیر مفهم و محدث من عنداللَّه» باشد.
اکنون این خطبه شریف را در چند بخش توضیح داده و درس‏هاى آموزنده آن را برمى‏شماریم، به امید آن‏که ره‏توشه‏اى براى همه راهیان نور و مشتاقان ظهور باشد.
الف. درس‏ها و عبرت‏ها
1. عبرت‏آموزى از تاریخ
در آغاز این بخش لازم است مطلبى به عنوان مقدمه یادآورى شود:
شناخت تاریخ ادیان الهى، به‏ویژه تاریخ یهود و نصارا وسیر تحولات و دگرگونى‏ها وریشه‏یابى علل و عوامل آن، خود بهترین درس و عبرت براى امت اسلامى است. اگر قرآنکریم نیز در بسیارى از سوره‏ها بر تاریخ تکیه کرده است، براى آن است که گذشته، چراغ راهآینده است، و درس‏هاى آن بسیار آموزنده و عبرت‏هاى آن سرمایه هدایت آیندگان است.فراموشى آن، فراموشى هویت، فرهنگ و میراث گران‏بهاى گذشتگان‏است.
در این باره، تاریخ و فرهنگ و تمدن قوم یهود و نصارا، خود فراز و نشیب‏هاى فراوانداشته ودر طول بیش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاریخ بشر، تأثیرگذار بوده و ازحوادث ملت‏ها و امت‏ها متأثرگردیده است، تجارب فراوان و تلخ و شیرین بسیار را لمسکرده و عزت‏ها و ذلت‏هاى بسیارى را تحمل کرده است.
از دیدگاه قرآن کریم، این فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانیان از اینتحولات بیگانه نبوده‏اند، بلکه محور اصلى ایشان بوده‏اند و اگر نبود انحراف و سهل‏انگارىعلما و رجال دین، ملت‏ها هرگز به ذلت و سقوط کشانیده نمى‏شدند. از این رو، نقش اصلى وبارز، بر عهده علما است: « و اذا صلح العالم صلح العالم».
اما فلسفه این تحولات را باید در رسالت علما در انجام فریضه امر به معروف و نهى ازمنکر جست‏وجو کرد. آن‏گاه که علما و رهبران جامعه، از انجام وظایف مهم و اصولى خودسر باز زدند و امر به معروف و نهى از منکر را رها کردند و ملاحظات سیاسى و مادى و قومىو نژادى به جاى تکلیف و وظیفه نشست و روح و فرهنگ حق‏طلبانه مردان خدا در چنبره
|221|
جاه‏طلبى و دنیا پرستى ارباب دنیا گرفتار شد و روحیه جهاد و حق‏خواهى جاى خود را بهدنیادوستى داد و ارزش‏هاى الهى فراموش شد و فداکارى و مجاهدت در برابر باطل، بهفراموشى سپرده شد، طبیعى است که باید سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار کشید وراه نفوذ دشمنان را هموار دید و گسست پیوندها و روابط را شاهد بود.
البته این مسأله، یک بحث عمیق قرآنى و تاریخى و سیاسى و اجتماعى است و در مباحثفلسفه تاریخ نیز از مسائل جدى و قابل تجزیه و تحلیل و تأمل است.
در نهج‏البلاغه، به‏ویژه در خطبه قاصعه، این موضوع به طور مبسوط وعبرت‏آموزى آمدهاست و مفاد جمله‏ها مؤید یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در این خطبه، رمز عزت و استقلال یاذلت و سقوط ملت‏ها بیان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در این باره ترسیم شده است.در خطبه شریف امام حسین(ع) نیز به این موضوع بسیار حساس و ارزشمند، پرداخته شده وبا استشهاد از آیات قرآن کریم در این باره، به عبرت‏هاى ارزنده‏اى از تاریخ علماى یهود ومسیحیّت اشاره شده است. امام(ع) دراین باره مى‏فرماید:
اعتبروا ایها الناس بما وعظ اللَّه به اولیائه من سوء ثنائه على الاحبار اذ یقول ''لولاینهاهم‏``... وقال لعن الذین کفروا... و انما عاب اللَّه ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بینأظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبة.
هان اى مردم! از آن‏چه خداوند، اولیا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و ازدانشمندان یهود انتقاد کرده، عبرت بگیرید و پند بیاموزید، آن‏جا که مى‏فرماید: (لولا ینهاهمالربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون)؛
[7] چرا دانشمنداننصارا و یهود، آنان را از سخنان گناه‏آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى‏کنند؟ چه زشت عملىاست که انجام مى‏دادند!
و نیز خداوند متعال مى‏فرماید: (لعن الذین کفروا من بنى‏اسرائیل على لسان داود و عیسىبن مریم ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوایفعلون.)؛
[8] کافران از بنى‏اسرائیل بر زبان داود و عیسى بن مریم لعن و نفرین شدند. این بدانعلت بود که گناه کردند و کارشان تجاوز از حدود الهى بود. آنان از اعمال زشتى که انجاممى‏دادند، یکدیگر را نهى نمى‏کردند. چه بد کارى انجام مى‏دادند!
(«... وانما عاب اللَّه ذلک علیهم...)؛ و چرا خداوند آنان را نکوهش کرده و از ایشان عیبگرفته است؟ براى آن‏که آنان ستمکاران را مى‏دیدند که به کارهاى زشت و فساد مشغولهستند و آنان را از منکر نهى نمى‏کردند به طمع آن‏که از آنان نصیب و بهره‏اى به اینان برسد ویا از ترس آن‏که مبادا خطرى آنان‏را نگران و یا تهدید کند، در حالى که خداوند مى‏فرماید:
|222|
(فلا تخشوا الناس واخشون)؛
[9] پس از مردم نهراسید و از من بترسید.
در این بخش از سخنان امام(ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:
الف. نکوهش کردن خداوند، دانشمندان یهود و نصارا را.
ب. علت این نکوهش که ترک امر به معروف و نهى از منکر است.
ج. علت ترک امر به معروف و نهى از منکر، که یا طمع و دنیا دوستى و جاه‏طلبى بوده و یاترس و علاقه به بقا و زندگى.
و در این باره، امام(ع) به چهار آیه از سوره مبارکه مائده استناد مى‏کند که جوهره ومحتواى اصلى سخنان ایشان را به خوبى مى‏توان از این آیات کریمه استفاده و استنتاج کرد.
توضیح مطلب: سوره مبارکه مائده از آخرین سوره‏هاى نازل شده در مدینه منوره است وبه نظر مى‏رسد که ترسیمى از اصول کلى بیم‏ها، امیدها، تهدیدها و فرصت‏ها براى آیندهجامعه اسلامى است و به نوعى سرگذشت پیشینیان و پیروان ادیان گذشته و عملکرد آنان وعبرت‏آموزى از روش‏ها و منش‏هاى آنان نیز به عنوان درس و تجربه تاریخ، مورد توجه قرارگرفته است.
2. رسالت خواص
رسالت خواص در بیدارگرى و آگاهى و تحرک بخشیدن به جامعه اسلامى و یادآورىمسؤولیت خطیر علما در این باره، از حساس‏ترین تکالیف الهى و وظایف وجدانى و قرآنىجامعه اسلامى است. ابعاد و سطوح این مسؤولیت، بسى خطیر و حساس و بار امانت ومسؤولیت آن، بسیار سنگین و مهم است. علماى اسلام، در عصر نبوت و پس از آن باید بارسنگین رسالت تبلیغى اسلام را به دوش بکشند و عملاً اسوه و چراغ راهنماى امت باشند، دربرابر بدعت‏ها، انحراف‏ها و اغواگرى‏ها بایستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا وارزش‏هاى الهى پایمال شود و جباران و جانیان، به نام دین حاکم گردند و با سرنوشتانسان‏ها بازى کنند. علماى اسلام وظیفه دارند که به یارى حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلمو جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخیزند. بزرگان امت اسلامى وظیفه دارند که پاسدارحریم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقایق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستینىوارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا».
[10]
علماى اسلام وظیفه دارند که در برابر سلاطین ستم‏گر و مستبد بایستند و از آزادى و
|223|
عدالت و کرامت امت محمد(ص) دفاع کنند: «و لقد سمعت جدى رسول اللَّه یقول: من رأىسلطاناً جائراً...».
با توجه به مطالب بالا بود که امام(ع) بزرگان دنیاى اسلام را در سرزمین منا گردهم جمعکرد و شرایط دنیاى اسلام و نگرانى خود را براى آنان بیان فرمود و از آنان خواست که بهعنوان سفراى او و داعیان الى اللّه و آمران به معروف و ناهیان از منکر، حقایق را به گوش مردمجهان اسلام برسانند، افکار عمومى را بیدار کنند، انحرافات و جنایات معاویه را بازگونمایند، آنان را از فتنه‏ها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤولیت و رسالت علماى باللَّه و امناىالهى تأکید کنند و بدین وسیله، امت اسلامى را بر انگیزند و افکار عمومى را هدایت کنند تا باپشتوانه بیدارى و آگاهى افکار عمومى، اجازه شکل‏گیرى توطئه‏هاى جدید و نکبت‏بار وغصب خلافت و حکومت اسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به حاکمیت قومى و نژادى ونظام موروثى سلطنتى، به دربار معاویه داده نشود.
3. موضوع خطیر
طرح موضوع در موسم حج، در سرزمین منا و در حضور جمع بسیارى از علما، بزرگان،صحابه، تابعین و خاندان بزرگوار رسول اکرم(ص) و اهل‏بیت نشان دهنده اهمیت وحساسیت موضوع و خطر بزرگ و نگران‏کننده‏اى است که امام(ع) در آن شرایطاحساس‏مى‏کرد.
شرایط زمان و مکان، دعوت و تأکید بر ابلاغ پیام و بیان خطرها و هشدارها و انذارها وفرصت حج، از یک سو نگرانى‏ها را نشان مى‏دهد، از سوى دیگر، جایگاه حج و مکه و فلسفهحج را معرفى مى‏کند و از سوى دیگر، حساسیت امام‏حسین(ع) را درباره اوضاع اسفباردنیاى اسلام و قیام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان مى‏دهد.
4. گسست نسل‏ها و پیوند بین دو نسل
این خود، یک مسأله‏اى مهم و حساس است که در نیمه اول قرن اول هجرى، یعنى دقیقاً ازسال‏هاى 11 تا61 هجرى، چه تحولات تلخ و چه رنج‏هاى جانکاهى بر امت اسلامى، به‏ویژهدر مناطقى از دنیاى اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطین، سوریه، لبنان) تحمیل شده است.
با توجه به گذشت نیم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اکرم(ص) و گسترشجغرافیایى دنیاى اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگیر در دهه‏هاى اول اسلام، به موازات
|224|
پیش‏رفت‏هاى مادى و لشکرکشى‏ها و کشورگشایى‏ها و عدمتعهد سردمداران و زمام‏داران دنیاى اسلام و در نتیجه، ایجادانحرافات سیاسى و فکرى و غلبه قوم‏گرایى و نژادپرستى وجناح‏بندى‏هاى سیاسى و جاهلى، پر واضح است که نسل جدیددنیاى اسلام، با ارزش‏هاى زمان رسول اکرم(ص) بیگانه باشند،فضایل و کمالات اباذرها و سلمان‏ها به فراموشى سپرده شود،میراث ارزشمند رسول‏اللَّه(ص) از یاد برود، افراد، رفاه‏زده وغفلت‏زده شوند و ارزش‏هاى اصیل، تحریف شده و ارزش‏هاىجاهلى و وارداتى، به جاى فرهنگ مدینةالرسول حاکم و غالبگردد و این موضوع مهمى است.
اکنون پرسش این است که تداوم نسل‏ها و فرهنگ‏ها واستمرار ارزش‏ها و سنت‏ها چگونه باید باشد تا از نسلى به نسلدیگر منتقل شود. این موضوعى است که امروزه، یعنى در دههسوم انقلاب اسلامى، نیز به خوبى با آن روبه‏رو هستیم.
در این‏جا آن‏چه در درجه اول تعیین کننده است، جایگاه ورسالت علماى اسلام و دل‏سوزان فرهنگ و تمدن اسلامى وپاسداران حریم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فکرى وفرهنگى دوران نبوى(ص)، انتقال ارزش‏ها و فضایل به نسل‏هاىآینده، پاسدارى علمى و عملى و عینى و زبانى از معارف گذشته وانتقال آن به نسل جدید دنیاى اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگى وتحریفات تاریخى، همگى از این مقوله است.
تأکید امام(ع) بر محوریت اهل‏بیت و امیرالمؤمنین(ع) وجایگاه بلند و رفیع او نیز با این هدف و اعتراف بر کمالات وسوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ این ارزش‏هاو کرامت‏هاى الهى و انتقال آن به آیندگان، در جهت پیوند بین دونسل و استمرار جوهره حرکت نهضت عظیم اسلامى، به رهبرىرسول‏اللَّه(ص) و انتقال آن به نسل‏هاى آینده و ترسیم خطوط
|225|
روشن حرکت آیندگان است. البته اهل‏بیت در رأس هرم اینحرکت قرار دارند و تا روز قیامت، این رسالت را در همه سطوحو ابعاد، به بهتر شکل، انجام خواهند داد. این مفاد حدیث شریفغدیر خم نیز هست که «انى تارک فیکم الثقلین...»
[11] و سخننورانى امام حسین(ع) که مى‏فرماید:«انشدکم باللَّه...» نیز تأیید وتأکید دیگرى بر این حرمت‏ها و شعایر بزرگ الهى و معالمتوحیدى و قرآنى است.
5. نظارت همگانى
امر به معروف و نهى از منکر، روش پایدار مراقبت از کیاناسلام و قوانین و مقررات آن و مبارزه با کژى‏ها وکژاندیشى‏هااست.
تبیین مفهوم و محتواى عمیق دین و ولایت، رسالت بزرگعلماى ربانى است. در بحث امر به معروف و نهى از منکر، نظارتهمگانى، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادى کارکرد حاکمیت و مبارزهبا طاغوت‏ها و استبدادگران و سلطه‏طلبان، از وظایف دانشمندانالهى است و نقش محورى آنان در جلوگیرى از تسلطفرصت‏طلبان و منفعت‏جویان، روشن مى‏شود که مى‏فرمود: «انفینا اهل‏البیت فى کل خلف عدولا».
[12]
امر به معروف و نهى از منکر، عامل اعتلاى امت و جامعهاسلامى است و ترک آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد کههرگز وجدان‏هاى بیدار آن را نمى‏پذیرند. هم‏چنین ترک این دوفریضه الهى، آثار سوء و نتایج زیان‏بارى را به دنبال خواهد داشتو موجب سلطه حکومت‏هاى فاسد خواهد شد.
6. مبارزه با نفاق
شناخت نفاق و جریان‏هاى منافقانه، در تاریخ اسلام و بلکه درتاریخ ادیان الهى، از حساسیت و ویژگى خاصى برخوردار است
|226|
و مبارزه با آن و افشاى ریشه‏ها، شاخه‏ها، اهداف، برنامه‏ها و نقشه‏هاى شوم منافقان داخلى،از شناخت و افشاى کفار خارجى به مراتب سخت‏تر و حساس‏تر است. مرعوب نشدن درافشاى نفاق و ترور شخصیت و جوشکنى در برابر سیل تهمت‏ها و خیانت‏ها و دسیسه‏ها وتهدیدها درس بزرگى است که باید آن‏را از امام حسین(ع) آموخت.
فضاى تبلیغاتى و رسانه‏اى شکننده و خفقان حاکم بر فضاى جامعه اسلامى و فشارهاىشدید سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى گسترده‏اى براى مخدوش کردن چهرهامیرالمؤمنین(ع) و اهل‏بیت به کار مى‏رفت و حقیقتاً باند اموى در این زمینه، از هیچ تلاشىفروگذار نبود. آنان در تخریب شخصیت‏هاى بزرگ‏الهى و جعل و تحریف، بسیار کوشابودند و در خبرسازى و شایعه‏پراکنى و تهمت و افترا نظیر نداشتند.
این فضاى خفقان و نفاق، به‏ویژه پس از شهادت امام مجتبى(ع) به اوج خود رسید وشرایط را براى دوست‏داران و شیعیان اهل‏بیت، تیره و تار ساخت. البته باند اموى، در جهتتخریب چهره و ترور اهل‏بیت و طرف‏داران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سرکوب وقتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلکه به چهره‏سازى دروغین و شخصیت تراشى نیزمى‏پرداختند و تلاش مى‏کردند تا از معاویه و دار و دسته بنى‏امیه، شخصیت‏تراشى وچهره‏سازى کنند و باپردازش‏هاى دروغ و ظالمانه، بت‏هاى ساختگى را به جاى بت‏هاىجاهلى، بر مردم تحمیل کنند و آنان را ناجى امت اسلامى و خلیفه مسلمانان و اسوه و الگوىنجات‏بخش معرفى نمایند. در روایتى از امام باقر(ع) آمده است که فرمود:« و کان عظم ذلک وکبره فى زمن معاویة بعد موت الحسن فقتلت شیعتنا بکل بلدة و قطعت الایدى و الارجل علىالظنة...».
[13]
افشاى ماهیت نفاق و مبارزه با جریان خبیث و پیچیده آن و بسیج مردم در این راه، کارىبس دشوار، حساس و نیازمند بصیرت، ظرافت، تیزبینى و آینده نگرى است. پیامبراکرم(ص) خطر نفاق را بارها گوشزد کرده بود که از مؤمنان نترسید و از مشرکان نهراسید؛ولى از منافقان برحذر باشید: «انى لا اخاف علیکم المؤمن و لا المشرک...و لکن اخاف علیکمکل منافق الجنان عالم اللسان...».
[14] امیرالمؤمنین(ع) نیز مى‏فرماید:«ما اسلموا و لکناستسلموا و اسروا الکفر فلما وجدوا اعواناً علیه اظهروه».
[15]
مبارزه با این جریان پیچیده، ریاکار و متظاهر و افشاى ماهیت مرموز و دسیسه‏هاىشیطانى و حیله‏هاى فریبنده آن، رسالت بزرگى است که همگان تاب و یاراى مقابله با آن را
|227|
ندارند و این رسالت بزرگ امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار و علماى الهى است.
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
الف. در مبارزه با حکومت‏هاى طاغوتى و استبدادى
ب. در برقرارى حکومت اسلامى و مبارزه با مفاسد از طریق تشکیل حکومت
ج. در تحقق اهداف و آرمان‏هاى والاى الهى
د. مراتب و مراحل امر به معروف و نهى از منکر
ه. محدوده تقیه و رابطه آن با امر به معروف و نهى از منکر
و. امام حسین(ع) اسوه است و سیره آن حضرت حجت
این قبیل مسائل و ده‏ها مسأله مهم و کلیدى دیگر، همگى در پرتو نهضت عاشورا و قیام وانقلاب کربلا و سیره امام(ع) تفسیر و تحلیل‏پذیر است و آن بزرگوار با سیره و سنت خود،الهام‏بخش همه انسان‏هاى آزادى‏خواه و مصلحان بزرگ تاریخ بوده و خواهد بود.
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
و قال: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...)
[16]مردان و زنان با ایمان، بر یکدیگر ولایت دارند. امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند، نماز را برپا مى‏دارند و زکات را مى‏پردازند و از خدا و رسولش اطاعت مى‏کنند... خداوند ایشان را بهزودى مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حکیم و دانا است.
خداوند در این آیه کریمه، سخن را در باره امر به معروف و نهى از منکر، به عنوان یکفریضه الهى آغاز کرده است؛ زیرا، مى‏داند که چون این فریضه ادا شود و بر پا گردد، همهفرایض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و این بدانعلت است که اهداف امر به معروف و نهى از منکر، عبارتند از:
- دعوت به اسلام.
- رد مظالم و تأمین حقوق ستم‏دیدگان.
- مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران.
- تقسیم عادلانه بیت المال و برقرارى عدالت.
- دریافت صدقات و جمع آورى مالیات‏ها و برقرارى امنیت (نظم و امنیت).
- پرداخت و مصرف درست بیت المال و اداى حقوق مردم.
|228|
- برقرارى حدود الهى و اجراى احکام قرآنى.
- انجام اصلاحات جدى در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.
اهداف یاد شده، ترسیم کننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهى از منکر ومسؤولیت خطیر علما در این زمینه و نشان دهنده اهداف حکومت اسلامى و رسالت امنااست و در حقیقت، اهداف حکومتى اسلام است که جز در سایه حکومت، امکان اجرا وتحقق آن وجود نخواهد داشت.
در این بخش، امام(ع) به اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر، از سه زاویهاشاره‏مى‏کند:
الف. از زاویه قرآن کریم.
ب. نقش این دو، در پایدارى و تثبیت دیگر احکام.
ج. بیان مصادیق روشن و مهم.
دراین بخش، امام(ع) به بیان اهداف امر به معروف و نهى از منکر مى‏پردازد که به طورکامل، با اهداف حکومت اسلامى منطبق است و جز در سایه حکومت، امکان عملى رسیدنبه این اهداف و وظایف وجود ندارد و از جمله، به آیه شریفه یاد شده استناد مى‏فرماید کهخداوند در مقام بیان صفات مؤمنان، نخست وظیفه خطیر امر به معروف و نهى از منکر را بیانمى‏کند. این تقدم، داراى حکمتى است و نشان‏دهنده جایگاه بلند و محورى و کلیدى این دووظیفه، در رابطه با وظایف فردى و اجتماعى و سیاسى دیگرى است که مایه پایدارى احکامدین و تنظیم درست روابط جامعه اسلامى و برقرارى عدالت در میان امت و جهات فراواندیگر است.
در این‏جا باید اشاره کرد که در آغاز آیه شریفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شدهاست، که عبارتند از:
1. صفت ایمان .
2. ولایت مؤمنان بر یکدیگر (ولایت‏مدارى در جامعه اسلامى).
3. برقرارى روابط ولایى در جامعه اسلامى.
4. امر به معروف.
5. نهى از منکر.
6. آثار و برکات این دو فریضه.
|229|
7. حقیقت امر به معروف و نهى از منکر.
8. علما حافظان رسالت و حامیان امت.
9. پاداش الهى در دنیا و آخرت، در سایه انجام این رسالت بزرگ.
10. دستور جهاد با کافران و منافقان.
موضوع امر به معروف و نهى از منکر، به‏ویژه در سطوح عالى جامعه اسلامى و تعهد وتقید به رعایت و اجرا کردن آن و یا زمام‏داران و مسؤولان جامعه اسلامى را از منکر بازداشتنو به معروف امر کردن، رسالت بزرگ علما و نیز امت اسلامى و عامل صیانت اسلام و حقوقملت و تحقق اهداف الهى است. در قرآن کریم، و روایات اسلامى و داستان‏هاى انبیا، در اینباره، درس‏ها و عبرت‏هاى آموزنده‏اى وجود دارد. بى‏تفاوتى و سهل‏انگارى در این زمینه،عامل سقوط، انحطاط، فراموشى و وارونه شدن ارزش‏ها، انحراف در جامعه و تبدیلمعروف به منکر و منکر به معروف خواهد شد.
محیط و فضاى نورانى و پاک
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه بزرگ الهى مى‏فرماید این‏که خداوند پس ازوصف ایمان که یک امر قلبى و جوانحى است به امر به معروف و نهى از منکر پرداخته است،که یک امر رفتارى است و نماز و زکات را پس از آن ذکر فرموده، اهمیت و جایگاه این دووظیفه بزرگ را مى‏رساند و حکمت آن، این است که خداوند مى‏دانسته که چون این دوفریضه، به گونه‏اى مطلوب برپا شود و انجام گیرد، همه فرایض، به برکت آن، انجام خواهدگرفت و راه اجراى فرایض دیگر هموار خواهد شد. به بیان دیگر، این دو، بازوى توانایىاست که زمینه‏ساز تحقق معروف‏ها و ترک منکرها خواهد بود.
لعلمه بانها اذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به برکت این دو و در سایه تأثیر فراوان و فضاى شایسته و بایسته و پاکى که به وجود آمده،معروف‏ها رشد کرده، فضا نورانى مى‏شود، منکرها به فراموشى سپرده مى‏شود و یا زمینهاجراى منکر از بین خواهد رفت و کار منکر، زشت تلقى خواهد شد و اهل منکر تشویقنخواهند شد، بلکه توبیخ مى‏شوند و الگو نخواهند بود و بازارشان کساد خواهد شد.گرایش‏ها به سوى خوبى‏ها و معروف‏ها خواهد بود و بازار فضیلت، رواج خواهد یافت.بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذایل طالبى نخواهد داشت و همه جا
|230|
خوبى و پاکى ترویج خواهد شد و فضاى جامعه فضاى نور و رحمت و خیر و برکت و تقوا وفضیلت خواهد بود.
و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیئ و الغنائم....
و این امر براى آن است که امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم ومخالفت با ظالم و تقسیم درست بیت المال و صرف آن در مسیر صحیح خود است.
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه مهم، به مثال‏هاى روشن و مصادیق مهم و کارسازمتوسل مى‏شود که اساس حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى و عزت و اقتدار جامعه اسلامىرا تشکیل مى‏دهد. در حقیقت، ایشان اهداف حکومت اسلامى را به صورت خلاصه بیانفرموده و بر مسائل کلیدى جامعه، یعنى فراخوانى به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامى وتبلیغ آن در همه سطوح و ابعاد تأکید مى‏کند.
البته این دعوت، دعوت زبانى و قلمى و هنرى صرف نیست، بلکه تبیین آموزنده وسازنده معارف اسلامى است که چون با همه زیبایى‏ها و محاسن آن بیان شود، جاذبه فطرى والهى دارد و دل‏ها به آن تمایل مى‏یابند و منشأ حیات طیبه و برکت و سعادت ابدىخواهدبود.
فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا.
[17]
اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما پیروى مى‏کنند.
موضوعاتى که در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم،و هدایت و مدیریت کارآمد امور اقتصادى و بیت المال و اهداف و وظایف خطیر و حساسمربوط به آن، به تدبیر و تمشیت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامى، چرخش صحیح وکارآمد امور مالى و اقتصادى جامعه اسلامى و تنظیم صحیح و سازنده و عدالت‏خواهانهمعیشت جامعه توجه دارد.
نکته درخور توجه آن است که این امور حیاتى، که به دستگاه قضایى، حقوقى وسیاسى‏امت اسلامى مربوط مى‏شود و تحقق این اهداف بلند و والا، به برکت امر بهمعروف‏ونهى از منکر در جامعه اسلامى و به برکت بیدارى و هشیارى دانشمندان اسلامىاست که اگر علما رسالت خود را به گونه‏اى مطلوب به انجام برسانند، راه را براى حاکمیتاین ارزش‏ها فراهم کرده و چراغ راه سعادت و زندگى اجتماعى و سیاسى امت اسلامىخواهند بود.
|231|
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
ثم انتم ایتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فى انفسالناس مهابة...
پس شما اى گروه نیرومند! دسته‏اى به دانش معروف و به خوبى مذکور و به نصیحت وخیرخواهى در جامعه، نامور و مشهور هستید و به کمک خداوند و اعتبار دینى که دارید، در دلمردم مهابتى دارید که همگان از شما حساب مى‏برند.
در این بخش از سخنان نورانى آن حضرت، جایگاه خطیر دانشمندان و نخبگان بیان شدهو از مسؤولیت حساس و جایگاه و پایگاه والاى بزرگان جهان اسلام، در حفظ کیان اسلام وامت اسلامى پرده برداشته شده است. هم‏چنین ابعاد رسالت این حافظان شریعت و حاملانرسالت الهى بیان گردیده و سرّ و فلسفه این پایگاه و جایگاه ارزشمند و مسؤولیت اجتماعىآنان در حفظ منافع امت اسلامى و خدمت و فداکارى و جهاد در راه خدا و مردم ذکر شدهاست و اساس این اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامى، بر مسؤولیت‏شناسى ومسؤولیت‏پذیرى و پاسدارى از حریم دین و حقوق مردم و حاکمیت ارزش‏هاى الهى تبیینگردیده است.
آن‏چه مهم است، مسؤولیت بزرگ الهى آنان است و اساس این حرمت و کرامت و اعتبار،در مسؤولیت اجتماعى و دفاع از احکام و حدود الهى و حقوق مردم و اسوه بودن براى جامعهو روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بیداد و صلابت در راه خدا است. به تعبیرامیرالمؤمنین(ع):
فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا یقاروا على کظةظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها.
[18]
این بخش از بیانات حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) خود، مقدس‏ترین و ارزشمندترینمحور سیاست و تعلیم و تربیت و هدایت و پاسدارى امت اسلامى در فرهنگ قرآن و معارفاهل‏بیت است و صدها روایت و آیه قرآن کریم، این رسالت بزرگ و ابعاد آن‏را تبیین و ترسیممى‏کند. در حقیقت، راز بقا و استمرار اسلام را باید در استمرار فقاهت و پویایى فقه و اجتهادمستمر فقهاى اسلام، در پهنه زمین و گستره زمان دانست و این همان مفاد آیه کریم قرآنکریم است که مى‏فرماید:
(و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون).
[19]
|232|
امروز یکى از بخش‏هاى مهم و مؤثر و کارساز معارفاسلامى، همین بخش حیاتى و انسان‏ساز و عدالت‏خواه است کهعبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقیهانآشنابه زمان و مکان و نیازها و ضرورت‏ها و اجتهادپویاى‏فقیهان دین‏شناس جهان اسلام، که مشعل‏داران هدایتند ومعلمان سعادت و مربیان فضیلت و پاسداران حریم کرامت وعفاف و عدالت.
و این اجتهاد، باید در همه سطوح و زمینه‏هاى سیاسى،فرهنگى، اقتصادى و سیاست‏گذارى‏هاى گوناگون گسترش یابدو نباید به فقه به معناى مصطلح بسنده کرد، بلکه در سطوح دیگرنیز باید مدار اجتهاد، توسعه یابد و به‏ویژه در حوزه‏هاى مهمفرهنگى و تعلیم و تربیت و نیز حوزه‏هاى عمیق و ظریف و دقیقفقه سیاسى اسلام، با جدیت بیش‏تر و سخت‏کوشى مداوماستمرار یابد و تخصص‏هاى گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، بهیارى اندیشمندان بشتابد و با توجه به نیازها و ضرورت‏هارسالت بزرگ الهى خود را به بهترین شکل انجام دهند .
د. ریشه‏ها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
با توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهى از منکر، به‏ویژهنسبت به امور حساس و سرنوشت‏ساز در جامعه بشرى و وظیفهخطیر علما در این زمینه، این پرسش مطرح مى‏شود که علت‏ترکاین دو فریضه بزرگ الهى چیست و چرا دانشمندان و سردمداراندین و ناموس جامعه و پاسداران حریم‏هاى الهى، در انجام‏دادنآن، سست و بى‏تفاوتند و در بیان و اجراى این دو امر حیاتى، کوشاو فعال نیستند؟
امام(ع) در این سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلى اشارهمى‏فرماید؛ از جمله است:
|233|
- دنیا دوستى و وابستگى به دنیا.
- مقام‏پرستى و حب جاه و مقام.
- عدم آمادگى براى مرگ و فرار از آن.
- وابستگى‏هاى شدید خانوادگى، گروهى، سیاسى، جناحىوقومى.
- روحیه سازش‏کارى در برابر جباران.
- نداشتن روحیه صبر و مقاومت در راه خدا.
- هزینه نکردن در راه خدا و نداشتن روحیه ایثار و فداکارى.
- تفرق در برابر حق.
- اختلاف در دین.
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
اکنون به این مطلب باید توجه کرد که یکى از تلخ‏ترین واسفبارترین آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، سلطهیافتن حاکمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعهاسلامى و اسلام است تا هر گونه که خواستند، اهداف خود را رقمبزنند و مسیر جامعه و امت را ترسیم کنند و به خواست‏هاى خودلباس عمل بپوشانند. امام(ع) در این خطبه شریف، آثار شومسلطه ستم‏گران و حاکمیت و سلطه زورگویان را بیان مى‏فرماید؛از جمله:
- به شبهات عمل مى‏کنند.
- بر اساس تمایلات نفسانى، در شهوات سیر مى‏کنند.
- با روحیه استبدادى و استعبادى، بر مردم حکومت مى‏کنند.
- بر محرومان و مستضعفان سلطه مى‏یابند.
- طبق آرا و هواهاى خود عمل مى‏کنند.
- از اشرار پیروى مى‏کنند.
- در برابر خداوند جرأت پیدا مى‏کنند.
|234|
- دستگاه تبلیغاتى و جایگاه خطابه را در جهت اهداف پلید خود به کار مى‏گیرند.
- بر اساس آزادى مطلق عمل مى‏کنند و دستشان در کارها باز است.
- کشور را ملک خود مى‏دانند.
- مردم را به بردگى و بیگارى مى‏کشانند و به بندگان زرخرید خود تبدیل مى‏کنند.
- قدرت دفاع و آزادى را از مردم مى‏گیرند.
- زمین را در تصرف جباران دغلباز قرار مى‏دهند.
- بیت المال را غاصبانه تصرف مى‏کنند.
- در دریافت بیت المال، به مردم ستم و اجحاف روا مى‏دارند.
- نابه‏کاران را بر مردم مسلط مى‏سازند.
- بر مؤمنان ترحم نمى‏کنند.
- مانع از آزادى‏هاى به حق و مشروع مردم مى‏شوند.
آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، به‏ویژه در سطح خواص و سطوح عالىجامعه اسلامى، بلکه جهان، مطلبى نیست که در این مختصر بتوان ابعاد آن‏را توضیح داد وعواقب تلخ و دردناک آن‏را براى جامعه انسانى برشمرد؛ ولى اگر ما شناخت درستى از این دوفریضه الهى و دو چراغ آسمانى داشته باشیم، به‏خوبى مى‏توانیم حدس بزنیم که آثار ایجابى واجراى این دو تکلیف مهم چیست و آثار سلبى و رها کردن این دو وظیفه الهى و انسانى کداماست.
در حقیقت، معروف، هر کار خیر و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت استکه خردمندان و حکیمان و نخبگان جوامع انسانى، به آن دل مى‏بندند، در راه تحقق آن،فداکارى مى‏کنند و حیات و سعادت بشر را در سایه اجراى آن مى‏دانند. منکر نیز هر عمل ورفتار زشت و ناپسندى است که موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعهبشرى را به سوى هلاکت و خسارت پیش مى‏برد و موجب مى‏شود تا انسانیت بمیرد، عدالترخت بر بندد، علم و حکمت گوشه‏نشین شود و فساد و طغیان میدان‏دارى کند.
آرى، آن‏چه بیان شد، صرفاً برخى از تبعات و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر استوگرنه، تارکان این دو فریضه مهم، مورد لعن و نفرین خداوند هستند و خداوند با تعبیر (لعنالذین کفروا من بنى‏اسرائیل).
[20] از آنان یاد کرده است که شدت خشم و غضب الهى را ازچنین مرده‏دلان و غافلانى مى‏رساند. امیرالمؤمنین در نهج‏البلاغه مى‏فرماید:
|235|
فلعن اللَّه السفهاء لرکوب المعاصى و الحلماء لترک التناهى...
[21]
خداوند لعنت کند سفیهان و فرومایگانى را که مرتکب گناهان و معاصى مى‏شوند و خداوندلعنت کند آنان را که بردبارى مى‏کنند و در برابر گناه گناهکاران، نهى از منکر نمى‏کنند. دعاىآنان به هدف اجابت نخواهد رسید و دنیاى آنان تباه و آخرتشان تباه‏تر خواهد شد و موجبسلطه اشرار مى‏شود.
و نیز مى‏فرماید:
لا تترکوا الامربالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون خیارکم فلایستجاب‏لکم.
[22]
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
تشکیل حکومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر، بزرگ‏ترین وظیفه علماى اسلامو امینان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع کارها هستند. امر به معروف ونهى از منکر عامل و وسیله تشکیل حکومت اسلامى است و حکومت اسلامى نیز بهترینوسیله براى امر به معروف و نهى از منکر است. در حقیقت، امر به معروف و نهى از منکر، هممبناى تشکیل حکومت اسلامى است و هم هدف آن، هم علت فاعلى است و هم علت غایى.از یک سو، عامل نفى حکومت‏هاى طاغوتى و ستم پیشه و استبدادى است و از سوى دیگر،هدف برقرارى نظام عادلانه و مردم سالارى دینى و اسلامى است. این مفهوم والا و بلند وروشن، در این بخش از سخنان امام(ع) به زیبایى بیان و ترسیم شده است:
ذلک بان مجاری الامور و الاحکام بید العلماء باللَّه الامناء علی حلاله و حرامه....
این براى آن است که مجارى امور و احکام، به دست دانشمندان دین و عالمان الهى است کهامین بر حلال و حرام و احکام او هستند و باید زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.
این بخش که به صورت‏هاى گوناگون، در این خطبه شریف آمده است، نظیر این بخش‏هااز خطبه است:
اللَّهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً من فضول الحطام.
...ثم انکم ایتها العصابة....
مکنتم الظلمة....
ذلک ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیى‏ء و الغنائم....
و یا نظیر تعبیر دیگر آن حضرت است که فرمود:
|236|
لعلمه بانهااذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به این بخش از سخنان امام(ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خمینى(ره) به عنوان شاهد وتأییدى بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامى، استناد کرده‏اند. در این‏جا نکته‏اى به نظرمى‏رسد که بیان آن، خالى از لطف نیست و آن این‏که در بحث از اهداف و انگیزه‏هاى قیامحضرت اباعبداللَّه الحسین(ع) و این‏که هدف ایشان چه بوده و چیست، باید یادآور شد که درصورت قیام براى تشکیل حکومت اسلامى نیز حکومت، یک وسیله است نه هدف. اساس،تحقق آرمان‏ها و اهداف اسلام و تحقق حاکمیت اسلامى و اجرا شدن احکام نورانى اسلاماست و حکومت، خود وسیله و زمینه‏ساز رسیدن به اهداف دیگر است. هدف عالى و غایى،تعالى و تکامل جامعه و رسیدن انسان‏ها به مقصد نهایى خلقت و قرب الى اللَّه است وحکومت باید زمینه‏ساز دست یابى به این هدف والا و مقدس باشد.
واضح است که در این بیان، امام(ع) در مقام بیان وظیفه علماى اسلام و حافظان شریعت ومرزبانان رسالت است و قطعاً حکومت نیز خود، وسیله‏اى براى اجرا کردن احکام نورانىاسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتیان و جباران از جامعه اسلامىاست. باید زمام امور امت اسلامى، به دست فقیهان دل‏سوز و عدالت‏پرور و ظالم‏ستیز باشد.منزلت و جایگاه علما در جامعه اسلامى، جایگاه انبیا و پیامبران و پیامبر اکرم(ص) است کهدر روایات فراوانى به این مطلب تصریح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبیاء».
[23] منزلتو جایگاه انبیا(ع) نیز، جایگاه اجراى امور و احکام، نگاهبانى از حلال و حرام و پاسدارى ازحقوق و حدود الهى است.
مطلب دیگر این‏که امر به معروف و نهى از منکر، داراى مراتب و درجاتى است. در اینخطبه شریف، امر به معروف و نهى از منکر، در بالاترین سطح مطرح شده است. عالى‏ترینمراحل و مراتب آن، برقرارى حکومت عادلانه اسلامى و نفى حکومت‏هاى جبارانه بنى‏امیهو امثال آنان است. در حقیقت، این مرحله، همان مرحله قیام انبیا و اولیا و صلحا و مصلحانبزرگ عالم انسانیت است.
قیام در عالى‏ترین سطح، مبارزه با عمیق‏ترین ریشه‏هاى فتنه و فساد، طاغوت‏زدایى ازجامعه اسلامى و اقامه قسط و عدل در بالاترین سطح، در میان امت محمد(ص) منطبق استبا جوهره قیام حضرت سیدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، که خود امام(ع) در عالى‏ترینسطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قیام کربلا را رهبرى و
|237|
هدایت‏فرمود.
ز. اهداف حکومت اسلام
موضوع اهداف حکومت اسلامى، بسیار حساس، مهم و هدایت‏گر است. در اسلام،حکومت و قدرت، هدف نیستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتى و بالاصاله ندارند، بلکهحکومت و قدرت وسیله‏اى است براى خدمت و قرب الى اللَّه. حکومت امانت الهى وتکلیف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشى ندارد و نمى‏تواند ملاک شخصیت واعتبار باشد؛ همان‏گونه که مال و ثروت، ملاک افتخار و نشان‏گر اعتبار نیست. در روایت آمدهاست که «لعن اللّه من اکرم غنیا لغناه»
[24] و در قران نیز مى‏خوانیم که (فلا تعجبک اموالهم و لااولادهم).
[25] امیرالمؤمنین(ع) به اشعث بن قیس مى‏فرماید که «ان عملک لیس لک بطمعة ولکنه فی عنقک امانة».
[26]
هدف آن است که نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگراید، حق کهنه ومندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:
بار خدایا! تو مى‏دانى که این همه تلاش و کوشش ما براى این نبوده است که بر سر جیفه دنیا بایکدیگر رقابت کنیم و یا براى قدرت با یکدیگر بجنگیم و یا به دنبال افزون‏طلبى و زیادهخواهى باشیم و یا انگیزه‏هاى دنیا طلبانه و جاه‏پرستانه داشته باشیم.
هدف احیاى ارزش‏هاى فراموش شده اسلام و آرمان‏هاى بلند رسالت و قرآن و اهدافنورانى ولایت و ایمان است. این همان راه على مرتضى(ع)، فاطمه زهرا(س) حسنمجتبى(ع) و خاتم الانبیا(ص) است و ایشان اسوه‏ها و زمامداران و پرچم‏داران راه هدایت وپاکان صراط مستقیم و پاسداران حریم الهى‏اند.
جالب آن است که این سخنان نورانى، عیناً در نهج‏البلاغه نیز با اندک تفاوتى، درخطبه‏131آمده است. این خطبه، در باره حکومت اسلامى و وظایف سنگین و خطیرحاکم‏اسلامى‏است و نشان دهنده آن است که هر دو خطبه، از یک آبشخورسرچشمه‏مى‏گیرند و به یک کانون متصلند و از یک منبع الهام مى‏گیرند، که مصداق «اناوعلی‏من شجرة واحدة و سایر الناس من شجرشتى
[27]» «انا من رسول اللَّه کالصنومن‏الصنو
[28]و العضد من الذارع» و «لقد کنت معه ارى نور الوحی و النبوة»
[29] ومصداق «انا مدینة العلم وعلی بابها» و (انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل‏البیت)
[30]هستند.
در این‏جا به کمک این بخش از خطبه شریف و نیز به کمک دیگر بیانات حضرت
|238|
سیدالشهدا(ع) و بیانات پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین(ع) فهرست‏وار اهداف حکومتاسلامى را بیان کرده و توضیحاتى نیز ارائه مى‏کنیم.
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
1. پرهیز از رقابت‏هاى ناسالم براى کسب قدرت.
2. پرهیز از جاه‏پرستى.
3. پرهیز از دنیاپرستى.
در این بخش، امام(ع) به شرایط، ویژگى‏ها و صفات حاکمان الهى اشاره فرموده، دوویژگى مهم را از صفات برجسته رهبران الهى توضیح داده و هر گونه اهداف پست مادى ورقابت‏هاى ناسالم دنیوى را نفى مى‏کند و مى‏افزاید که هدف، نان و نام و دنیا و شهرتنیست‏و... .
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
1. بر پا داشتن معالم دین.
2. ایجاد اصلاحات در زمین.
3. برقرارى نظم و امنیت براى بندگان مظلوم خدا (تأمین امنیت براى ستم‏دیدگان).
4. ایجاد محیط مناسب براى عمل به وظایف الهى.
5. احیاى فرایض و سنن.
6. اجراى احکام و حدود الهى.
ج. وظایف مردم
1. نصرت اهل‏بیت.
2. با انصاف با اهل‏بیت رفتار کنند.
3. حق را به اهل‏بیت بدهند و از آنان حمایت کنند.
ح. اهداف نهضت عاشورا
با بررسى این سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه(ع) (1. نامه به معاویه 2. سخنان درمنا 3. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهى از منکر) و نیز بررسى سیر حادثه
|239|
جان‏خراش کربلا، سخنان امام(ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگى اهل‏بیت و سیرهرسول اکرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پیامبر(ص) یک مطلب دیگر روشنمى‏شود و آن این‏که هدف از قیام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به دیدگاه‏ها ونظریه‏هاى گوناگون، که در این باره ارائه شده، بهترین و متقن‏ترین دیدگاه‏ها کدام است.
به نطر مى‏رسد که بررسى سوابق نهضت عاشورا و تاریخ حکومت معاویه و نیزآرمان‏هاى والاى امام(ع) و افق‏هاى روحى و اعتقادى و سیاسى ایشان، خود راهنماى خوبىبراى شناخت نهضت کربلا است. آرى، نهضت کربلا را باید در جریان رخدادهاى تاریخىپنجاه ساله پس از رسول اکرم(ص) با بیش از چهل سال دوران حاکمیت معاویه و بنى‏امیه، برشامات و دو دهه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در سال‏هاى 40 تا 61، یعنى سال شهادتامام حسین(ع) و عملکرد دوران به قدرت رسیدن معاویه جست‏وجو کرد.
دهه پنجاه - شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه(ع) و اوج قدرت معاویه و استبداد،خشونت و شقاوت بنى‏امیه است. دوران پس از شهادت امام مجتبى(ع)، دوران ایجاد زمینهبراى ولایتعهدى یزید، همراه با سخت‏گیرى، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموىاست. دوران انتقام‏گیرى و محو آثار خاندان رسالت و تحکیم موقعیت بنى‏امیه است. از اینرو، سخنان امام(ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشى اصولى و کلىایشان را تبیین مى‏کند و قلمرو مبارزاتى آن امام و خطوط اصلى هدایت را از منظر ایشانترسیم مى‏کند. به بیان دیگر، فعالیت‏هاى امام(ع) را مى‏توان در سه مرحله بیان کرد:
1. نامه به معاویه و تذکر و هشدار به او.
2. دعوت از نخبگان و خواص.
3. دعوت فراگیر و عمومى.
در مرحله نخست، امام(ع) براى معاویه نامه نوشت و جنایت‏هاى او را گوشزد و از اوانتقاد کرد و اعمال ناشایست و عواقب ناپسند آن‏ها را به او یادآور شد و از تکرار آن‏ها نهىکرد. در مرحله دیگر، امام(ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهاى لازم راارائه داد، خطرها را بیان کرد و در باره آینده هشدار داد، نصایح لازم را کرد، انتقادهاىدل‏سوزانه خود را بیان فرمود، وضعیت اسفبار دنیاى اسلام و رسالت علماى دین را یادآورشد، روند جریانات را خطرناک توصیف کرد و از آنان خواست که افکار عمومى را آگاهىداده، آن‏ها را بسیج کنند و اجازه ندهند که افکار عمومى فریب بخورد یا مرعوب شود و یا
|240|
جذب دستگاه جبار خلافت و پایگاه دشمنان اسلام گردد.
پیدا است که حساس‏ترین موضوع و مسأله دنیاى اسلام، درآن شرایط و آن سال‏ها تبدیل خلافت اسلامى به سلطنت اموى ویزیدى است که «على الاسلام السلام اذ بلیت الامة براع مثل یزید».این همان نگرانى امام(ع) است که مى‏فرماید: «مى‏ترسم که اسلاممندرس شود».
امام(ع) با عینک واقع‏بین و ضمیر روشن خود مى‏بیند کهسمت و سوى حرکت جامعه و دستگاه غاصب اموى، در جهتاضمحلال کامل آرمان‏ها و فرهنگ عمیق اسلامى، بدعت‏گذارىو انحراف جامعه‏اسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به سلطنتکسرى و قیصر است و نتیجه این روند، نابودى اصول نورانىاسلام و احکام قرآن و بازگشت به جاهلیت و استبداد است.
از این رو، باید در برابر این سیل خروشان فتنه و فساد وتفرعن، به پاخاست و ایستاد و از این‏که سیلاب، همگان را ببرد وغرق کند، مانع شد و اجازه نداد که همه زحمات رسول اللَّه(ص)به باد رود و اسلام پوستینى وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبسالفرو مقلوبا»
[31] به همین علت، امام(ع) بزرگان امت را در بهترینزمین و زمان، یعنى ایام حج و در منا فرا مى‏خواند و این خطبه وسخنان حکیمانه را به آنان القا کرده، از آنان مى‏خواهد که چون بهسرزمین خود بازگشتند، مردم را آگاه کنند.
تا این‏جا فعالیت‏هاى امام(ع) را مى‏توان فعالیت‏هاى نیمهمخفى و دعوت و سازماندهى افراد مؤمن و آماده سازى آنان براىقیام و دعوت علنى، پس از معاویه و تغییر اوضاع و شرایط و ایجادفرصت‏هاى مناسب بیان کرد تا پس از آن‏که شرایط و زمینه‏هافراهم گردید، دعوت غیرعلنى به دعوت علنى تبدیل شود.
امام(ع) نیز پایبند به عهد و پیمان امام مجتبى (ع) بود. از اینرو، با تغییر شرایط و تحولات بعدى، طبیعى بود که امام(ع)
|241|
دعوت خود را آشکار سازد و راه را براى قیام و انقلاب کربلاهموار کند.
مرحله سوم، هم‏زمان با مرگ معاویه آغاز مى‏شود. پیش از آن،هر چه مردم، به ویژه مردم عراق، از امام(ع) براى بیعت و قیامدعوت مى‏کردند، حضرت نمى‏پذیرفت و عذر مى‏آورد که بهبیعت خود پایبند است و به عهد امام مجتبى(ع) وفادار خواهدماند؛ اما اکنون فرصتى بود تا حرکت را علنى سازد و معارضه ومبارزه و مقاومت را آشکار کند و از به رسمیت شناختن حکومتجبار بنى‏امیه و یزید، سر باز زند و این موضوع را به گوشهمگان‏برساند.
در این‏جا در بیان اهداف نهضت عاشورا و حرکت امام(ع)، دونمونه از سخنان و نامه‏هاى آن‏حضرت را مى‏آوریم که خود،هم‏سو با مباحث قبلى و نشان‏دهنده آرمان‏ها و راهبرد آنبزرگواراست:
الف. وصیت‏نامه آن حضرت در مدینه.
ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشکریان حر.
امام(ع) در وصیت‏نامه خود فرمود:
«و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجتلطلب الاصلاح فی‏امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهى عنالمنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن‏ابى‏طالب...»
[32]
این وصیت‏نامه، به خوبى اهداف قیام آن حضرت را تبیینمى‏کند و موضوع اصلاحات عمیق و ریشه دار در نظام اسلامىرامطرح مى‏سازد و مسأله امر به معروف و نهى از منکر راتوضیح‏مى‏دهد.
در منزل بیضه، امام(ع) در ملاقات با حربن‏یزید ریاحى ویارانش - که براى مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتندکه مانع از حرکت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به
|242|
کوفه ببرند - پس از حمد و ثناى الهى، خطبه معروفى را از قول رسول اکرم(ص) بیان فرمود وآن‏را با شرایط آن روز دنیاى اسلام و دستگاه اموى منطبق دانسته و قیام در برابر آن‏را وظیفهخود و امت اسلامى اعلام مى‏کند:
ایها الناس! ان رسول اللَّه قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه، مخالفاًلسنة رسول اللَّه یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علىاللَّه ان یدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهرواالفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیئی و احلوا حرام اللَّه و حرموا حلال اللَّه و انا احقمن‏غیر.
[33]
هان اى مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستم‏گرى را ببیند که حرام خدا را حلالمى‏کند، عهد و پیمان خدا را مى‏شکند، با سنت رسول اللَّه مخالفت مى‏ورزد، در میان بندگانخدا با گناه و تجاوز رفتار مى‏کند آن‏گاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا سزاواراست که او را در جایگاهى که براى آن ستم‏گر منظور شده، قرار و جاى دهد. آگاه باشید که اینانملازم طاعت شیطانند و طاعت خداى رحمان را ترک کردند و فساد را در زمین آشکار ساخته وحدود الهى را تعطیل و بیت‏المال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام ساخته‏اند و من از هر کس سزاوارترم.
که این شرایط را دگرگون کنم و جامعه اسلامى را در مسیر اصلى و صحیح خود قرار دهمو با دستگاه جبار و غاصب بنى‏امیه به مبارزه برخیزم و از اسلام و آرمان‏هاى اسلام دفاع کنم ودر راه احیاى آن بکوشم و با جباران به مخالفت و ستیز برخیزم و دست آنان را از سر امتاسلامى و اسلام کوتاه سازم و حیات و عزت اسلام و قرآن را تضمین کنم و درس آزادى وآزادگى و مرگ سرخ بیاموزم که مرگ سرخ، بهتر از زندگى ننگین است.
ط . شیوه‏هاى مبارزاتى امام‏حسین(ع)
این مطلب روشن است که در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جریان اصلى و ریشه‏دار، درجهان اسلام حضور داشتند که در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز این دو جریان وجود داشته و بایکدیگر در تعارض بودند، که سرانجام، جریان اموى غالب شد و توانست جریان مقابل را ازصحنه سیاسى و اقتدار امت اسلامى کنار بزند و عناصر وابسته و بى‏هویت را جایگزین سازد.جریان بنى‏امیه، در بیست سال پس از شهادت حضرت على(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بودو خاکریزها را تصرف کرده بود و تقریباً جریان حاکم و غالب و بى‏منازع دنیاى اسلام بود وکسى را یاراى مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.
بدیهى است که بنى‏امیه و معاویه (با گمان غلط و خوى قدرت‏طلبانه خود) براى خارج
|243|
ساختن رقیب دیرینه خود از صحنه سیاسى و اجتماعى دنیاى اسلام، از همه شیوه‏ها وشگردهاى ممکن استفاده مى‏کردند و به هر وسیله‏اى متوسل مى‏شدند و هدف براى آنانوسیله را توجیه مى‏کرد.
در چنین شرایط اسفبار و تلخى، که ابرار شکنجه مى‏شدند و اشرار اکرام، ابرار زندانىبودند و اشرار حاکم، ابرار خانه‏نشین بودند و اشرار مشغول فساد و فتنه‏گرى، امام حسین(ع)راه جد بزرگوار و پدر عالى‏مقدار و برادر ارجمند خود را ادامه مى‏دهد و در این راه،کوچک‏ترین تردیدى به خود راه نمى‏دهد و براى حاکمیت اسلام، جان‏فشانى مى‏کند.
بنابراین، توجه به این ظرافت‏ها خود بهترین سرمایه براى نظام اسلامى و چراغ راهنمابراى تجزیه و تحلیل نهضت کربلا و قیام عاشورا و سیر حرکت آن امام، در طول دورانامامت است:
1. افشاگرى: پاسخ استیضاح‏گونه به نامه معاویه و انتقاد شدید از عملکرد و رفتار زشتو ناپسند او و نیز توضیح خواستن درباره جنایت‏هاى بى‏شمارى که به نام اسلام و قرآن وخلافت اسلامى انجام مى‏گرفت و طرح پرسش‏هاى اساسى در این زمینه، بخشى از اینمبارزه و موضع‏گیرى و افشاگرى قاطع امام(ع) را در برابر جنایات وحشیانه باند اموى نشانمى‏دهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».
2. فعالیت نیمه‏علنى و نیمه مخفى: دعوت امام(ع) در سرزمین منا از این نوعفعالیت حکیمانه و مدبرانه و هدایت‏گرانه امام(ع) بود و به نظر مى‏رسد که حضرت درپى‏گیرى آرمان‏ها و اهداف، انتخاب راهبرد و نیز شیوه‏ها و روش‏هاى رفتارى، از حداکثرعقل و حکمت و تدبیر و توکل بهره برده، با هوشیارى و دل‏سوزى لازم و تیزبینى عمیق، کهویژه رهبران الهى است، برنامه خود را تنظیم کرده و در راه تحقق اهداف الهى، امور راتمشیت‏مى‏فرمود.
در این بخش، امام با تأکید بر استفاده از اصول مربوط به تقیه، استتار، حفظ نیروها، حفظسرمایه‏ها و ضرورت پاسدارى از ارزش‏ها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتى وافشاى ماهیت شیطانى و اموى حرکت مى‏کرد.
موضوع تقیه، که همواره یک مسأله زنده و پویا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهل‏بیت وپیروان آن بزرگواران است، در سیره و مکاتبات اباعبداللّه(ع) نیز در همان مسیر حقیقى خود،رخ مى‏نماید و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشکار مى‏گردد و این ذهنیت منفى و
|244|
غلط، که احیاناً بهانه‏اى مى‏شود براى فرار از مسؤولیت و فدا کردن دین و ارزش‏هاى دینى، بهبهانه عمل به اصل استوار قرآنى و برهانى در زمینه تقیه، از بین مى‏رود. تقیه در حقیقت،انجام‏دادن خردمندانه و حکیمانه مسؤولیت است، نه فرار از مسؤولیت. تقیه براى صیانت ازاسلام و نیروهاى وفادار و مؤمن است، نه براى فدا کردن اسلام و یا مؤمنان راستین. تقیه سپرمؤمن است و ابزار دفاعى و پدافندى. تقیه روش و شیوه مبارزاتى معقول و آگاهانه است.
قرآن کریم در سوره مبارکه انفال، آیات 14 و 15 مى‏فرماید:
(یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من یولهم یؤمئذ دبره الامتحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فَقَد باء بغضب من اللَّه و مأویه جهنم و بئس المصیر).
اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با انبوه کافران، در میدان نبرد روبه رو شوید، به آنانپشت نکنید و هر کس در آن هنگام به آنان پشت کند، مگر آن‏که هدفش کناره‏گیرى از میدان،براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى دیگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد وجایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامى است.
درس کلى این آیات کریمه، در مبارزه با کفر و شرک و نفاق، درس مبارزه، پایدارى،مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شیوه‏هاى، مبارزه، با توجه به شرایط، ضرورت‏ها،نیازها، امکانات و خطرها تابع آن شرایط است. هدف و راهبرد یکى است؛ اما روش‏ها باتوجه به شرایط زمان و مکان متغیر است. در هیچ حالى پشت کردن به دشمن جایز نیست،بلکه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.
تسلیم شدن در برابر دشمن، پشت کردن به جبهه جهاد فى سبیل اللَّه، ارتداد از دین،انحراف‏محورى، هضم و جذب در بیگانگان، خودباختن و یا عقب‏نشینى از مبانى، اصول،اهداف و آرمان‏ها هرگز نه پسندیده است و نه پذیرفته.
اما تغییر جبهه‏ها و خاکریزها، معبرها و پایگاه‏ها، روش‏ها و سیاست‏هاى مبارزه، در بسترزمین و زمان، همواره تغییر و تحول و انعطاف‏پذیر است و در این راه، جنگ و صلح، دو روىیک سکه‏اند و هر دو، وسیله‏اى براى رسیدن به یک هدف.
سخنان نورانى حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور این موضوع، این پاسدارى از ارکان و جوهرهاسلام را به خوبى نشان مى‏دهد و مراحل یک مبارزه و جهاد همه‏جانبه، آگاهانه و مستمر راترسیم مى‏کند و ابعاد و حوزه‏هاى گوناگون یک نهضت را ارائه مى‏کند.
امام(ع) در جلسه منا به سیاست‏هاى پنهان‏کارى و رازدارى و فعالیت‏هاى هشیارانه وحساب‏شده و استوار اشاره و بر آن تأکید مى‏فرماید. سخن از ترک وظیفه یا سستى در انجام
|245|
وظایف محوله یا فرار از مسؤولیت نیست، بلکه سخن از ایجاد یک جریان سالم، سازنده،ریشه‏دار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلى این جریان با یکدیگر است. البته تا چنینجریان هدایت شده و مؤثرى به رهبرى امام(ع) در پیکره دنیاى اسلام به وجود نیاید ومدیریت و رهبرى نشود، امکان پیروزى حق و نابودى باطل وجود ندارد. دربار خلافتاموى، با همه ابزارهاى روا و ناروا و همه وسایل قدرت و ثروت و زور و تزویر، کوشید تااسلام را آن‏چنان که خود مى‏خواهد، معرفى کند، چهره اهل‏بیت و امیرالمؤمنین(ع) راتخریب کند، راه اسلام را منحرف و سنت‏ها را از بین ببرد و بمیراند و بدعت‏ها را زنده کند.در برابر این جریان فاسد و طغیان‏گر و بدعت‏گذار، باید برنامه‏ریزى و سیاست‏گذارى کرد،تدبیر کرد، سازماندهى کرد، مردم را بسیج کرد، به مردم آگاهى داد، افکار عمومى را بیدارساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشن‏گرى و افشاگرى کرد. البته از سپرتقیه و روش رازدارى و کتمان اسرار و اطلاعات نیز باید استفاده کرد و از اصل غافل‏گیرىبهره برد و حتى‏المقدور نیروها را حفظ کرد تا توفیق بیش‏ترى به دست آید و خطر کم‏ترىعناصر اصلى نهضت را تهدید کند.
3. دعوت علنى: در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علنى و مخالفت و مبارزه خود راآشکار ساخت، با قاطعیت در برابر خواست دستگاه جبار بنى‏امیه ایستاد و با صلابت به آناننه گفت و حکومت فاسد و غاصب آنان را به رسمیت نشناخت، که این بخش، بیش‏تر پس ازمرگ معاویه ظهور کرد. پیش از مرگ او نیز امام(ع) هرگز تن به ذلت بیعت با یزید نداد و اینننگ را بر دامان اسلام نپذیرفت. پس از فوت او نیز با قاطعیت وصف‏ناپذیرى در برابرخواست‏هاى نا حق و استبداد دستگاه حاکمه ایستاد.
در این‏جا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا امام(ع) در این مقطع نیز از اصل تقیهو پنهان‏کارى استفاده نکرد. پاسخ آن است که:
اولاً مسائل، دیگر علنى شده بود.
ثانیاً امام در برابر تجاوز وحشیانه آنان به حریم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله مى‏دید.
ثالثاً تکلیف امام با مردم عادى، به نوعى متفاوت است. همان‏گونه که حفظ جان امام باجان مردم عادى فرق مى‏کند و همه باید فدایى امام باشند، در مقام تقیه نیز حساب افراد عادىبا امام متفاوت است و تسلیم شدن امام، به معناى انحراف کلى جامعه از مسیر صحیح است. برخلاف تسلیم شدن افراد معمولى، که چه بسا کار غلطى باشد؛ اما آثار تخریبى و سیاسى بیعت
|246|
امام را هرگز ندارد.
4. به کارگیرى روش‏هاى مناسب: در هر صورت، در برابر شگردهاى دشمن باید ازشیوه‏ها و شگردهاى مناسب استفاده کرد تا هر چه بیش‏تر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاحکرد. باید از همه ابزار و ادوات و شیوه‏هاى اصیل اسلامى و حکیمانه، در راه اهداف بلندقرآنى استفاده کرد و حرکت سازندگى و روشن‏گرى دوستان و افشاگرى دشمنان را با جدیتو در عین حال، در کمال مراقبت و هشیارى دنبال کرد. این رسالت ائمه اطهار(ع) و همهاولیاى خداوند متعال و علماى ربانى تا قیامت است. در روایت بسیار ارزنده‏اى آمده است:
المؤمن علوی، الى ان قال: المؤمن مجاهد، لانه یجاهد اعداء اللَّه فی دولة الباطل بالتقیة و فیدولة الحق بالسیف.
[34]
مؤمن على گونه است و صفات علوى دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زیرا او علیهدشمنان خدا، در دولت حق با شمشیر و در دولت باطل با تقیه جهاد مى‏کند.
5. مبارزه با ریشه‏ها: در این‏جا دو مطلب و دو اصل مهم دیگر وجود دارد که توجه بهآن‏ها بسیار مفید و لازم است:
الف. اصل تقدم پیش‏گیرى بر درمان
ب. اصل مبارزه با ریشه‏ها و علل، به جاى مبارزه با معلول‏ها.
[1]. نساء، آیه 69.
[2]. بحار الانوار، ج 44، ص 212.
[3]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 253.
[4]. الغدیر، ج‏1، ص‏398 به بعد.
[5]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص‏271.
[6]. تحف‏العقول، ص 237.
[7]. مائده، آیه 63.
[8]. همان، آیه 78 و 79.
[9]. همان، آیه 44.
[10]. نهج‏البلاغه، خ 147.
[11]. بحارالانوار، ج‏2، ص‏226، ح‏3.
[12]. کافى، ج‏1، باب صفة العلم و فضله.
[13]. تاریخ سیاسى تشیع، ص 35 و 37.
[14]. نهج البلاغه، نامه 27.
|247|
[15]. همان، نامه 16.
[16]. توبه، آیه 71 - 73.
[17]. وسائل‏الشیعه، ج‏27، باب وجوب العمل باحادیث النبى(ص).
[18]. نهج‏البلاغه، خطبه 3، ط3.
[19]. توبه، آیه 122.
[20]. مائده، آیه 78.
[21]. نهج‏البلاغه، صبحى صالح، ص‏229.
[22]. همان، ص‏422.
[23]. اصول کافى، ج‏1، ص 34.
[24]. ارشاد القلوب، ص‏194.
[25]. توبه، آیه 9.
[26]. نهج البلاغه، نامه 5.
[27]. دعاى ندبه.
[28]. نهج البلاغه، نامه 45.
[29]. همان، خ‏192.
[30]. احزاب، آیه 33.
[31]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[32]. بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.
[33]. موسوعة کلمات الحسین(ع)، ص‏360 و 361.
[34]. علل الشرائع، ج‏2، ص‏467.

تبلیغات