جلوه هایى از اندیشه سیاسى امام حسین(ع) در سخنرانى منا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
الف. نامه و پاسخ استیضاحگونه امام(ع) به معاویه
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
هشدار و اتمام حجت
ج. خطبه در منا
پیشبینى خطر و پیشگیرى
الف. درسها و عبرتها
1. عبرتآموزى از تاریخ
2. رسالت خواص
3. موضوع خطیر
4. گسست نسلها و پیوند بین دو نسل
5. نظارت همگانى
6. مبارزه با نفاق
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
محیط و فضاى نورانى و پاک
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
د. ریشهها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
ز. اهداف حکومت اسلام
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
ج. وظایف مردم
ح. اهداف نهضت عاشورا
ط . شیوههاى مبارزاتى امامحسین(ع)
جلوههایى از اندیشه سیاسى امام حسین(ع) در سخنرانى منا
امام حسین(ع) در نهضت عاشورا اندیشهسیاسى خود را به نمایش گذاشت که از بهترین وآموزندهترین درسهاى تاریخ اسلام به شمارمىرود.
در این مقاله نویسنده براى نشان دادنجلوههایى از این اندیشه ناب، سه نمونهازموضعگیرىهاى امام(ع) را مختصراً مطرحکردهو خطبه معروف ایشان در سرزمین منادرباره فراخوانى به امر به معروف و نهىازمنکر را توضیح مىدهد. ایشان درسهاوعبرتهاى بیان شده در این خطبه را برشمردهوبا الهام گرفتن از آن، جایگاه امر به معروفونهى از منکر، مسؤولیت بزرگ علما، عللوآثار ترک امر به معروف و نهى از منکر واهداف نهضت عاشورا و حکومت اسلامى راتبیین مىکند.
محور اصلى مقاله، خطبه سیدالشهدا(ع) درمنا مىباشد ولى نویسنده محترم در ترسیمجلوههایى از اندیشه سیاسى حضرت، به برخىنکات دیگر نیز پرداخته است که طبعاً مىتواندفضاى سیاسى و اجتماعى ایراد خطبه راروشنترکند.
|210|
پیشگفتار
تاریخ گذشتگان، چراغ راه آیندگان است. تاریخ عبرتگاهى آموزنده است که راه عزت وذلت و صعود و سقوط را به ما مىآموزد. کسى که گذشته خود را خوب نشناسد و آن رادرست تجزیه و تحلیل نکند، در راه رسیدن به قلههاى کمال و سربلندى، دچار مشکلخواهد شد.
تاریخ صدر اسلام و تحولات دهههاى آغاز قرن اول و حوادث دلخراش پس از آن، تافاجعه غمانگیز عاشورا، با فراز و نشیبهاى فراوانى روبهرو است که تجزیه و تحلیل منطقىو خردمندانه آن، مىتواند اولاً راه درست و صراط مستقیم هدایت الهى را به ما بیاموزد، ثانیاًما را با حقایق اسلام، بهتر آشنا کند،ثالثاً به ما درس دیندارى و امامشناسى بیاموزد و رابعاً مارا در انتخاب راه آینده بهتر، هدایت و راهنمایى کند.
در این میان، یکى از درخشانترین، مؤثرترین و حساسترین وقایع (نیمه دوم) قرن اول،نهضت امام حسین(ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود ازبهترین و آموزندهترین درسهاى تاریخ اسلام و تشیع و چراغى همیشه تابناک، فراروىآزادىخواهان است. بدون شک، پرچمدار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسین(ع)است، که پرچم امامت و ولایت را از حدود سالهاى 49 - 50 هجرى قمرى و پس از شهادتبرادر بزرگوارش، امام مجتبى(ع) به دوش گرفته و سکاندار کشتى امامت و ولایت است.
حادثه کربلا و قیام عاشورا پس از مرگ معاویه و در فاصله حدود پنج ماه و نیم اتفاق افتاد.اکنون پرسش این است که حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سیدالشهدا چگونهگذشته است و چرا پیش از آن، قیامى صورت نپذیرفته است؟
گر چه ما اطلاع چندانى از آن دوره نداریم، اما اخبار جسته گریختهایى که به دست مارسیده است، نشان دهنده موضع صریح، روشن، قاطع و کوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوتزمان و ماهیت حکومت پلید اموى است. در این باره، نمونههاى ارزندهاى از مکاتبات،سخنان کوتاه و روایات، گفتوگو، خطبهها، روشها، سجایا، اشعار و دعاها به ما رسیدهاست که هر یک، نشانگر بُعدى آموزنده و هدایتگر از شخصیت والا و ملکوتى آن امام هماماست. در اینجا به بیان سه نمونه از موضعگیرىهاى آن حضرت، که بیشتر مربوط به سفرحج است و در سرزمین منا اتفاق افتاده، مىپردازیم.
سفر حج همواره یک فرصت ارزنده براى امت اسلامى و زعامت و رهبرى امت اسلامى
|211|
بوده و هست. سفر حج کنگره بزرگ و جهانى اسلام است که تابلوى عزت و عظمت اسلام ووحدت امت اسلامى، همبستگى تکتک دلها با یکدیگر و همگان با کعبه و رهبرى جهاناسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحید، عزت و عظمت، تبرى از کفر و شرک و نفاقو تولى با خدا، اولیاى خدا و بندگان خدا است که (و حَسُنَ اولئک رَفیقا).
[1]
محور سفر حج، از دیدگاه معارف اسلام و اهل بیت، ولایت و رهبرى امت اسلامى استکه هدایت و تربیت و تبیین سیاستهاى جهان اسلام و نیز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنیت،اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بیگانگان را ترسیم مىکند.
از حکمتهاى مهم سفرهاى حج و عمره، که از اهل بیت عصمت و طهارت نقل شده،توجه به مسائل یاد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است که امام مجتبى(ع) بیست و پنج بارکه بیست بار آن، با پاى پیاده بوده و حضرت سیدالشهدا(ع) نیز بیست و پنج بار به زیارتخانه خدا مشرف شدهاند. واضح است که در عمر نیم قرنى حضرت سیدالشهدا(ع) پس ازوجود مبارک رسول اللَّه(ص) امکان این تعداد سفر حج و عمره، از مدینه منوره به مکهمعظمه، مسأله پیچیدهاى نیست و اهداف بلند و فراوان معنوى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعىنیز در برداشته است؛ زیرا از فرصت مناسبى براى ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارفالهى، روشنگرى مردم، افشاگرى و استیضاح دستگاه غاصب حکومت، بیان احکام نورانىاسلام، و دفاع از اسلام و اهلبیت، تبیین مواضع بر حق امامت و ولایت و پاسدارى از حریمحق و عدالت برخوردار بوده است.
براى درک بهتر فضا و شرایط آن عصر و نیز نقش و جایگاه اهلبیت، به ویژه حضرتاباعبداللّه الحسین(ع) لازم است مبارزه گسترده حکام اموى با اسلام، اهلبیت و فرهنگاصیل اسلامى، در ابعاد گوناگون، مانند موضعگیرىها، مهرهچینىها و تحریمها ومحدودیتهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى آلالبیت ملاحظه شود؛ چنان که در چنینشرایط و فضایى باید به نقش و جایگاه امام مجتبى(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیزاصحاب و انصار فداکار اهلبیت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ایثارگرىها وشهادتطلبىها را بهتر شناسایى و ارزیابى کرد.
در اینجا براى شناخت بهتر ابعاد تحرک سیاسى و مبارزاتى و اقدامات حضرتسیدالشهدا(ع) - چنانکه گذشت به بیان سه نمونه از موضعگیرىهاى امام پرداخته وتوضیحاتى در این باره ارائه مىکنیم که خود، گویاى برنامهها، اهداف و راهبرد آن حضرت،
|212|
در رویارویى با دستگاه استبدادى بنىامیه است .
الف. نامه به معاویه (پاسخ و استیضاح معاویه)
ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)
ج. خطبه در منا (فراخوانى براى امر به معروف و نهى از منکر)
الف. نامه و پاسخ استیضاحگونه امام(ع) به معاویه
معاویه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:
«فاتق شق عصا هذه الامة و ان یردهم اللَّه على یدیک فى فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهمفانظر لنفسک و لدینک و لامة محمد و لا یستخفنک السفهاء و الذین لا یعلمون.
[2]
پس، از شق عصاى مسلمانها بپرهیز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه وگمراهى نیفکن! تو مردم را مىشناسى و آنان را آزمودهاى. پس به فکر خود و دینت و امتمحمد باش و فریب سفیهان و فرومایگان و آنان را که چیزى نمىدانند، نخور!
این سخنان، گوشهاى از تبلیغات ناروا و تهمتها، تهدیدها و دشنامها به فرزند برومندرسول اکرم(ص)، حضرت سیدالشهدا(ع) است که در آن، معاویه بر اساس گزارش نارواىمروان حکم و سخنچینى عناصر فرصتطلب، زشتترین تعبیرها را به کار مىبرد.
امام(ع) در پاسخ به وى، در نامه مفصلى، به عملکرد معاویه به شدت حمله مىکند و او رابه علت رفتار ناشایست و ناپسندش ملامت مىکند و رسالت الهى و رهبرى خود را انجامداده، تذکراتى مشفقانه و نصایحى دوستانه و انتقاداتى پدرانه را یاد آور مىشود، اعمال زشتو نارواى او را گوشزد مىکند، جنایت وحشیانه باند اموى را بر مىشمرد و اعمالخشونتآمیز و مستبدانه او را در کشتن ابرار و اولیاى خداوند و هتک نوامیس امت اسلامى وبندگان صالح خداوند، یادآور مىشود و بدعتها، تحریفها، جنایتها و خیانتهاىدستگاه پلید اموى و شجره ملعونه مذکور در قرآن کریم را بر مىشمرد؛ از جمله مىفرماید:
«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدین المخبتین الذین کانوا یستفظعون البدع و یأمرونبالمعروف و ینهون عن المنکر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطیتهم المواثیق الغلیظةُوالعهود الموکدة جرأة على اللَّه و استخفافاً بعهده...».
[3]
«مگر تو قاتل حجر بن عدى و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهیزگار نیستى؟همانها که همواره با بدعتها در ستیز بودند و امر به معروف و نهى از منکر مىکردند و تو ازروى ستم و دشمنى، آنان را به شهادت رساندى، پس از آنکه سوگندهاى غلاظ و شداد
|213|
خوردى و پیمان بستى که درباره ایشان مکر و خدعه روا ندارى و پیمان نشکنى؛
اما بر خداوند متعال تجرى کردى و حقوق او را سبک شمردى و با جرأت بر خداوند واستخفاف حق او، این جنایتهاى وحشیانه را مرتکب شدى.
شگفتا! آیا تو نیستى قاتل عمروبن حمق، همنشین و صحابى رسول اللّه(ص)، بنده صالحخداوند که عبادت و بندگى خدا او را پیر و فرسوده کرده بود و جسمش لاغر و رنگش ازکثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آنکه او را امان دادى و پیمانها و عهدهاى موثقى به اودادى که اگر به پرندهاى آن عهود و مواثیق را مىدادى، از کوه پایین مىآمد و بر تو فرودمىآمد؟ آنگاه با آن همه عهد و پیمان، او را به شهادت رساندى، از روى تجرى و جرأت برخداوند جبار و از روى استخفاف عهد و پیمانى که بسته بودى.
به راستى اى معاویه! آیا تو نیستى مدعى زیادبن سمیه، که او را فرزند پدرت دانستى و نامنهادى و حال آنکه رسول اکرم فرمودهاند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنترسول اللَّه را عمداً ترک کردى و از هواى نفس خود، بدون هدایت الهى پیروى کردى. آنگاهاو را به امارت کوفه و بصره منصوب کردى تا دست و پاى مسلمانان را ببرد و چشمهاى آنانرا دربیاورد و آنان را بر شاخههاى درختان خرما به دار آویزد؛ همانطور که فرعون بابنىاسرائیل مىکرد. گویا تو از این امت نیستى و این امت از تو نیستند.
آیا تو قاتل حضرمى نیستى که فرزند سمیه، بسیار درباره او به تو نوشت که بر دین علىهست و دین على - به خدا سوگند - همان دینى است که پدرم تو را براى پذیرفتن آن با شمشیرمىزد و با شما جهاد مىکرد تا از شرک به اسلام روى آورید و امروز بر همان اساس، بر مسندخلافت مسلمانان تکیه زدهاى و این جایگاه را تصاحب کردهاى و اگر جهاد و شمشیر علىنبود، شرف تو و پدرت سختى و رنجهاى تجارت بین مکه و شام و چاروادارى بود، نهحکومت و سلطنت بر امت اسلامى.
تو مرا نصیحت کردهاى که به حال خودم و دینم و امت محمد فکر کنم و از شق عصاىمسلمانان بپرهیزم و از اینکه آنانرا در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنهاى بزرگتر ازفتنه خلافت تو بر این امت سراغ ندارم و دیدگاهى برتر از جهاد با تو براى خودم و دینم وامت جدم، محمد مصطفى نمىشناسم و اگر این کار را بکنم، همانا آن را قربة الى اللّه مىدانم واگر آن را رها کنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهى مىکنم و از او مىخواهم که توفیقلازم براى هدایت امور عنایت فرماید.
|214|
اى معاویه! تهدید به کید و مکر کردى، هر کید و مکرى دارى، انجام بده. به جانم سوگندکه تو همواره و از قدیم با صالحان مکر ورزیدى و امید است مکر تو زیانى نرساند، مگربهخودت.
اى معاویه! آماده قصاص باش و بدان که هیچ کار کوچک یا بزرگى، از دید کاتبان وحسابگران الهى به دور نمىماند و خداوند فراموش نمىکند که چه بىگناهانى را به اتهام وگمان کشتهاى و خون پاکان را ریختهاى و چگونه یزید، پسر شرابخوار و سگبازت را برمردم امیر ساختى.»
واضح است که اینگونه تذکرات، هشدارها، پندها و اتمام حجتها، در قلب سختتر ازسنگ معاویه، کمترین تأثیرى نمىگذاشت و او چیزى جز قدرت و ریاست و جاهطلبى،نمىشناخت. او در کینه و دشمنى با خاندان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و یاران آنبزرگوار، در حد افراط بود و براى زمینه سازى تصاحب قدرت، توسط فرزند پلیدش وتداوم سلطنت اموى، به هروسیلهاى متوسل مىشد و از هر ابزارى استفاده مىکرد. معاویهبراى حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشیانه و دیوانهوار عمل مىکرد؛زیرا دوستى دنیا و ریاست و قدرت، چشم را کور و گوش را کر و دل را مىمیراند و قدرتتشخیص را از انسان مىگیرد.
امام(ع) در ادامه این نامه مىفرماید:
نامهها را چاپلوسان و سخنچینان و تفرقهافکنان و دینفروشان نوشتهاند، آنان که منافع خودرا در خطر مىبینند و هدفى جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تورا ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزب اموى، که ستمگر ومنحرف و ملحد و از اولیاىشیطانند، خوفناکم و از خداوند مىترسم.
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین (ع) صحابه و تابعین را در منا گرد آورد و ازآنان دعوت کرد تا در محفلى نورانى و مراسمى حیاتبخش جمع شوند و پیام آن بزرگوار رابشنوند و پس از بازگشت به موطنهاى خود، آن را به مردم مسلمان و قابل اعتماد ابلاغ کنند.تعداد ایشان را حدود هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از اصحاب برآورد کردهاند.حضرت در جمع آنان، در سخنانى فرمود:
|215|
اما بعد فان هذا الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم.
[4]
همانا این طاغیه با ما و شیعیان ما روا داشته است آنچه شما دیدهاید و علم دارید وشاهدهستید.
این خطبه، همان طور که گفته شد، یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه ایراد شد و این درحالى بود که معاویه با همه توان تلاش مىکرد تا یزید را بر مسند خلافت بنشاند و امام(ع) رابه تسلیم و سازش یا سکوت و عدم عکسالعمل وا دارد. امام(ع) با به کار بردن جمله «ان هذاالطاغیة» آب پاک را روى دست همه ریخت و ماهیت باند اموى را افشا کرد و آنان را کانونفتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفى کرد. آنگاه گوشههایى از عملکرد معاویه رابیان کرد، البته عملکردى که در برابر دیدگان همه بود و بر کسى پوشیده نبود. آنان درانجامدادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامى و ضد انسانى خود به نام اسلام نیز پروایىنداشتند و در کمال بىحیایى و آشکارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام مىدادند. برمنبرها و در رسانهها و دستگاههاى تبلیغاتى نیز اعمال منکر و فاسقانه آنان به عنوانافتخارات دستگاه خلافت معرفى و ترویج و تبلیغ مىشد. معروف به منکر تبدیل شده بود ومنکر به معروف. فسق رواج داشت و ایمان و عدل، در انزوا و در پرده.
اکنون تقاضاى من این است که شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسولاللَّه بر شما و حققرابت و خویشاوندى من با رسول اکرم، مطالب را بنویسید و ضبط کنید و چون به شهر و دیار وقبیلههاى خود بازگشتید، هر کس را که به او اطمینان و اعتماد دارید و مورد وثوق شما است،به آنچه از حق و حقیقت و حقوق آلالبیت مىشناسید، دعوت کنید و حقایق را براى آنانبازگویید تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصیتهاى علمى و سیاسى و فرهنگى جهان اسلام وعلما و ائمه جمعه و جماعت، از این مسائل آگاهى یابند و با نقشهها و توطئهها و برنامههاى بانداموى و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند که به نام اسلام، کمربه نابودى اسلام بسته شود و... «فانى اتخوَّفُ ان یدُرس هذا الامر و یذهب الحق و یغلب و اللَّهمتم نوره و لوکره الکافرون».
[5]
هشدار و اتمام حجت
سخنان امام(ع) در منا در باره هجده فضیلت از على بنابىطالب و خاندان عصمت(ع) ونیز عملکرد معاویه و باند اموى، ماهیت ضداسلامى آنانرا افشا کرد و علما و بزرگان اصحابرا در جریان مکر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه این سخنان آمده است که امام(ع) همواره بهدنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسیج کند و بانگ بیدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطرامارت یزید برحذر دارد و از خطرات آینده آگاه سازد.
|216|
از جمله این سخنان روشنگر و آگاهىبخش و اتمام حجتهااین بود که حضرت فرمود:«اُنشدکم اللَّه أتعلمون انَّ علىبنابىطالب کان اخا رسول اللَّه...». عقد اخوت امیرالمؤمنین(ع) بارسول اکرم(ص) و اینکه در آغاز هجرت، هنگامى کهرسولاللّه(ص) بین مهاجرین و انصار، اخوت و برادرى برقرارکردند، بین خود و امام على(ع) نیز پیوند اخوت بستند، یکى از آنموارد بود.
یکى دیگر از موضوعاتى که حضرت اباعبداللَّه(ع) بیانفرمود، مسأله «سد ابواب» بود، که پیامبر(ص) در ورودى همهمنازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه امیرالمؤمنین(ع) را وفرمود:«انّ اللَّه أمرنى ان ابنى مسجداً طاهراً لایسکنه غیرى و غیراخى و بنیه»؛ یعنى خداوند به من فرمان داده که مسجدى پاک وطاهر بنا کنم و هیچ کس جز من و برادرم و فرزندانش در آنمسکن نگزیند. آن حضرت، علىرغم اصرار خلیفه دوم، که تقاضاداشت حتى به اندازه نورگیرى کوچک، از منزلش به مسجد بازباشد تا امکان نگاه کردن براى او فراهم باشد، اجازه این کار را بهاوندادند.
هم چنین امام(ع) در باره مسأله غدیر خم و انتصاب امیرالمؤمنین(ع) به امامت و ولایت سخن گفت و واقعه مهم غدیر وپیمان ولایت و امامت را چنین گوشزد فرمود:«... اتعلمون انرسول اللَّه نصبه یوم غدیر خم فنادى له بالولایة و قال لیبلغالشاهدالغائب».
امام(ع) غیر از آن چه گذشت، موضوعات مهم دیگر مانندحدیث منزلت، پرچم فتح در روز خیبر و سخنان رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) (رجل یحبه اللَّه و رسوله و یحباللَّه و رسوله)، (کرّار غیر فرّار یفتحها اللَّه على یدیه...)، مسألهمباهله با نصاراى نجران و آیه مباهله، ابلاغ سوره برائت و دهها
|217|
موضوع مهم دیگر را، که نشاندهنده احترام ویژه حضرتعلى(ع) نزد رسولاللَّه(ص) و قرب به خداوند و حرمت و کرامتوالاى او نزد رسولش بود، بیان فرمود و در هر بخش، حاضران بهحرمت و قداست و عظمت و شایستگى امام(ع) اعتراف مىکردندو بر صحت و اتقان سخنان ایشان مهر تأیید مىزدند. از جمله،امام(ع) فرمود: پیامبر اکرم، در آخرین خطبهاى که ایراد کردند،فرمودند:«انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى فتمسکوابها لن تضلوا».
این سخنان نورانى را برخى در هجده محور نقل کردهاند. البتهدر اصل روایتى که سلیم بن قیس آن را نقل کرده و در احتجاجطبرسى، بحارالانوار، و عوالم نیز نقل شده است، امام(ع) خطوطکلى فراوان و همه موضوعاتى را که در قرآن کریم درباره ایشاننازل شده، بیان فرمود و براى حاضران تفسیر کرد و آنچه راپیامبر اکرم(ص) درباره او و پدر و مادر و اهل بیت مکرمشفرموده بود، توضیح داد.
با این روشنگرى و تبیین حقایق و معارف اسلامى و قرآنى،در باره اهل بیت عصمت و طهارت و تأکید بر نگرانىها،دغدغهها، خطرها و تهدیداتى که از سوى دستگاه جبار اموى،متوجه اسلام و اهل بیت مىشد، اندیشمندان و صاحبنظران ورجال دینى و سیاسى امت اسلامى، موظف شدند که مسائل را بهامت اسلامى منتقل کنند و مردم را از حوادث و تحولات دنیاىاسلام و نگرانىهاى جدى حضرت سیدالشهدا(ع) و خانداننبوت و وحى، آگاه سازند و با بیدار باش افکار عمومى و اطلاعرسانى به جا و به موقع و تبلیغ صحیح دین، جلو سمپاشى و جنگروانى و نقشههاى شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راهبیدارى و نهضت عظیم اسلامى، در جهت حاکمیت اسلام و نفىطاغوت، هموار گردد.
|218|
ج. خطبه در منا
پیشبینى خطر و پیشگیرى
معاویه در تلاشى سخت، همراه با تهدید و فضاسازى گسترده، در صدد تثبیت ولیعهدىیزید و تحمیل او بر امت اسلامى بود. تا اینجا امام(ع) طبق عهد و پیمان امام مجتبى(ع) برپیمان صلح با معاویه پایدار بود؛ اما یکى از شرایط پیماننامه و قرارداد صلح، این بود کهمعاویه براى خود جانشین تعیین نکند و به فکر تبدیل خلافت و یا حکومت اسلامى، بهسلطنت موروثى کسرایى و قیصرى نیفتد و امر امت اسلامى را به خودشان واگذار کند و یا بهفرد شایسته آن بسپارد؛ اما در عمل، همه تلاش معاویه، نقض پیمان خود با امام مجتبى(ع) بودو به آن قرارداد هرگز عمل نکرد. وى در سخنرانى خود در کوفه نیز این مطلب را اعلان کرد وسپس تلاش مضاعفى را انجام داد تا با حیله و تزویر و سرکوب آزادىخواهان و اصحابامیرالمؤمنین(ع)، راه را براى اهداف شوم و فریب مردم و تحمیل یزید، هموار سازد. در اینمیدان، تنها شخصیت والاى امام حسین(ع) بود که خطرها را با چشم بصیرت و نور معرفتمىدید. و در برابر چنین توطئه و خطرى احساس درد و رنج مىکرد و براى خنثا سازى اینفتنه و خیانت به امت محمد(ص) برنامهریزى مىنمود.
این اقدام امام(ع) با برنامه ریزى، تیزبینى، آیندهنگرى، شجاعت و صلابت بىنظیرىهمراه بود. از این رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهلبیت و دیگر افراد امتاسلامى، در کنگره عظیم حج دعوت به عمل آورد.
امام(ع) در نامه قبلى خود به معاویه نوشت:
من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزبپلید اموى و وابستگان و عمال و ایادى ظالم تو، که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلالمىکنند و پیروان شیطانند، نگران بوده و از خداوند مىترسم.
در فرصت فراهم شده در کنگره حج و با برنامهریزى و دعوت و تدارک لازم و چه بسادعوت قبلى از سران و علما و شخصیتهاى دنیاى اسلام، اکنون فرصت خوبى بود کهامام(ع) پیام خود را از سرزمین منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترین کار نیز اینبود که بسیار حکیمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسولاللَّه(ص) و رجال دنیاى اسلام، در جریان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرایط عمومىدنیاى اسلام قرار گیرند و حقایق بازگو شود و خطر و توطئههاى دستگاه اموى افشا شود.
|219|
خطبه منسوب به امامحسین(ع) در کتاب شریف تحفالعقول آمده است؛
[6] ولى متأسفانهمؤلف ارجمند، براى اقتصار یا اعتماد یا به هر علت دیگر، اسناد احادیث را ذکر نکرده و آنهارا به صورت مرسل آورده است. وانگهى محل و شرایط ایراد این خطبه شریف نیز ذکر نشدهاست که آیا واقعاً حضرت این خطبه را در منا ایراد فرموده است یا در سرزمین دیگرى. ذیلاین خطبه نیز با بیانى در نهجالبلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً تردیدى نباید کرد کهخطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است. از اینرو، گفتهشده است که چه بسا خطبه مذکور در تحفالعقول، از سخنان امیرالمؤمنین(ع) بوده و استنادآن به امام حسین(ع) چندان قوى نباشد (صاحب تحف العقول این احتمال را نیز روایت کردهاست)؛ اما متن خطبه، نشاندهنده اعتبار و استحکام آن است و با سخنان، شخصیت و روش ومنش امام حسین(ع) هماهنگى دارد؛ زیرا مانند نهجالبلاغه، که متن آن، دلیل بر سند آن است،دیگران ناتوانتر از آنند که همچون حضرت على و اهلبیت سخن بگویند و یا معارف اسلامرا تقریر کنند؛ زیرا سخنان ایشان فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق است. این خطبهنیز از چنین وزانت و اعتبارى برخوردار است و از صلابت لفظ، استوارى و اتقان معنا،انسجام ظاهر و باطن و پیوند ناگسستنى با عمق معارف اسلام و اهلبیت حکایت دارد. غیر ازاینکه مضامین بلند آن، در دیگر سخنان امامحسین(ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشممىخورد و از آن خطبههایى است که لفظ، دلیل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن مىدهد.اشارهها، رمزها، روشنگرىها و افشاگرىهاى آن نیز خود بهترین دلیل است که از عهدهدیگران ساخته نیست و دهان دیگران کوچکتر از آن است که مانند این سخنان را بر زبانجارى کند و یا مانند این معانى و مفاهیم را در قالب الفاظ بریزد و یا با این عمق، مفاهیم ومعارف اسلامى و قرآنى را پیوند بزند ویا فلسفه تاریخ و تحولات آنرا تبیین کند و یا به علماو بزرگان و خواص، درس عبرت بیاموزد و یا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموى وروابط پنهان عمال فاسد و علماى دربارى را افشا کند.
نمونه دیگر این بیان را در نامه حضرت زینالعابدین(ع) به محمدبنشهاب زهرىمىبینیم که آن هم در کتاب شریف تحفالعقول نقل شده است و آهنگ این بیان نورانى رادارد؛ همچنان که ترکیب سخنان امام حسین(ع) با آیات قرآنى و نیز توجه دادن به آیات قرآنکریم و درس آموزى از قرآن و بیان وظایف دانشمندان الهى، ترسیم وظایف حکومتاسلامى، مبارزه بنیادین با مفاسد اجتماعى و بیان جایگاه بلند امر به معروف و نهى از منکر،
|220|
خود نشان و تأیید دیگرى بر اصالت این متن ارزنده و حکیمانه است.
بنابراین، هر کس با سبک و سیاق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، تردیدى درباره این متن، براى او باقى نمىماند که این سخنان را تنها کسى فرموده است که «قد ذقّ العلمذقاً و عالم غیر معلم و فهم غیر مفهم و محدث من عنداللَّه» باشد.
اکنون این خطبه شریف را در چند بخش توضیح داده و درسهاى آموزنده آن را برمىشماریم، به امید آنکه رهتوشهاى براى همه راهیان نور و مشتاقان ظهور باشد.
الف. درسها و عبرتها
1. عبرتآموزى از تاریخ
در آغاز این بخش لازم است مطلبى به عنوان مقدمه یادآورى شود:
شناخت تاریخ ادیان الهى، بهویژه تاریخ یهود و نصارا وسیر تحولات و دگرگونىها وریشهیابى علل و عوامل آن، خود بهترین درس و عبرت براى امت اسلامى است. اگر قرآنکریم نیز در بسیارى از سورهها بر تاریخ تکیه کرده است، براى آن است که گذشته، چراغ راهآینده است، و درسهاى آن بسیار آموزنده و عبرتهاى آن سرمایه هدایت آیندگان است.فراموشى آن، فراموشى هویت، فرهنگ و میراث گرانبهاى گذشتگاناست.
در این باره، تاریخ و فرهنگ و تمدن قوم یهود و نصارا، خود فراز و نشیبهاى فراوانداشته ودر طول بیش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاریخ بشر، تأثیرگذار بوده و ازحوادث ملتها و امتها متأثرگردیده است، تجارب فراوان و تلخ و شیرین بسیار را لمسکرده و عزتها و ذلتهاى بسیارى را تحمل کرده است.
از دیدگاه قرآن کریم، این فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانیان از اینتحولات بیگانه نبودهاند، بلکه محور اصلى ایشان بودهاند و اگر نبود انحراف و سهلانگارىعلما و رجال دین، ملتها هرگز به ذلت و سقوط کشانیده نمىشدند. از این رو، نقش اصلى وبارز، بر عهده علما است: « و اذا صلح العالم صلح العالم».
اما فلسفه این تحولات را باید در رسالت علما در انجام فریضه امر به معروف و نهى ازمنکر جستوجو کرد. آنگاه که علما و رهبران جامعه، از انجام وظایف مهم و اصولى خودسر باز زدند و امر به معروف و نهى از منکر را رها کردند و ملاحظات سیاسى و مادى و قومىو نژادى به جاى تکلیف و وظیفه نشست و روح و فرهنگ حقطلبانه مردان خدا در چنبره
|221|
جاهطلبى و دنیا پرستى ارباب دنیا گرفتار شد و روحیه جهاد و حقخواهى جاى خود را بهدنیادوستى داد و ارزشهاى الهى فراموش شد و فداکارى و مجاهدت در برابر باطل، بهفراموشى سپرده شد، طبیعى است که باید سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار کشید وراه نفوذ دشمنان را هموار دید و گسست پیوندها و روابط را شاهد بود.
البته این مسأله، یک بحث عمیق قرآنى و تاریخى و سیاسى و اجتماعى است و در مباحثفلسفه تاریخ نیز از مسائل جدى و قابل تجزیه و تحلیل و تأمل است.
در نهجالبلاغه، بهویژه در خطبه قاصعه، این موضوع به طور مبسوط وعبرتآموزى آمدهاست و مفاد جملهها مؤید یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در این خطبه، رمز عزت و استقلال یاذلت و سقوط ملتها بیان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در این باره ترسیم شده است.در خطبه شریف امام حسین(ع) نیز به این موضوع بسیار حساس و ارزشمند، پرداخته شده وبا استشهاد از آیات قرآن کریم در این باره، به عبرتهاى ارزندهاى از تاریخ علماى یهود ومسیحیّت اشاره شده است. امام(ع) دراین باره مىفرماید:
اعتبروا ایها الناس بما وعظ اللَّه به اولیائه من سوء ثنائه على الاحبار اذ یقول ''لولاینهاهم``... وقال لعن الذین کفروا... و انما عاب اللَّه ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بینأظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبة.
هان اى مردم! از آنچه خداوند، اولیا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و ازدانشمندان یهود انتقاد کرده، عبرت بگیرید و پند بیاموزید، آنجا که مىفرماید: (لولا ینهاهمالربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون)؛
[7] چرا دانشمنداننصارا و یهود، آنان را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال حرام نهى نمىکنند؟ چه زشت عملىاست که انجام مىدادند!
و نیز خداوند متعال مىفرماید: (لعن الذین کفروا من بنىاسرائیل على لسان داود و عیسىبن مریم ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوایفعلون.)؛
[8] کافران از بنىاسرائیل بر زبان داود و عیسى بن مریم لعن و نفرین شدند. این بدانعلت بود که گناه کردند و کارشان تجاوز از حدود الهى بود. آنان از اعمال زشتى که انجاممىدادند، یکدیگر را نهى نمىکردند. چه بد کارى انجام مىدادند!
(«... وانما عاب اللَّه ذلک علیهم...)؛ و چرا خداوند آنان را نکوهش کرده و از ایشان عیبگرفته است؟ براى آنکه آنان ستمکاران را مىدیدند که به کارهاى زشت و فساد مشغولهستند و آنان را از منکر نهى نمىکردند به طمع آنکه از آنان نصیب و بهرهاى به اینان برسد ویا از ترس آنکه مبادا خطرى آنانرا نگران و یا تهدید کند، در حالى که خداوند مىفرماید:
|222|
(فلا تخشوا الناس واخشون)؛
[9] پس از مردم نهراسید و از من بترسید.
در این بخش از سخنان امام(ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:
الف. نکوهش کردن خداوند، دانشمندان یهود و نصارا را.
ب. علت این نکوهش که ترک امر به معروف و نهى از منکر است.
ج. علت ترک امر به معروف و نهى از منکر، که یا طمع و دنیا دوستى و جاهطلبى بوده و یاترس و علاقه به بقا و زندگى.
و در این باره، امام(ع) به چهار آیه از سوره مبارکه مائده استناد مىکند که جوهره ومحتواى اصلى سخنان ایشان را به خوبى مىتوان از این آیات کریمه استفاده و استنتاج کرد.
توضیح مطلب: سوره مبارکه مائده از آخرین سورههاى نازل شده در مدینه منوره است وبه نظر مىرسد که ترسیمى از اصول کلى بیمها، امیدها، تهدیدها و فرصتها براى آیندهجامعه اسلامى است و به نوعى سرگذشت پیشینیان و پیروان ادیان گذشته و عملکرد آنان وعبرتآموزى از روشها و منشهاى آنان نیز به عنوان درس و تجربه تاریخ، مورد توجه قرارگرفته است.
2. رسالت خواص
رسالت خواص در بیدارگرى و آگاهى و تحرک بخشیدن به جامعه اسلامى و یادآورىمسؤولیت خطیر علما در این باره، از حساسترین تکالیف الهى و وظایف وجدانى و قرآنىجامعه اسلامى است. ابعاد و سطوح این مسؤولیت، بسى خطیر و حساس و بار امانت ومسؤولیت آن، بسیار سنگین و مهم است. علماى اسلام، در عصر نبوت و پس از آن باید بارسنگین رسالت تبلیغى اسلام را به دوش بکشند و عملاً اسوه و چراغ راهنماى امت باشند، دربرابر بدعتها، انحرافها و اغواگرىها بایستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا وارزشهاى الهى پایمال شود و جباران و جانیان، به نام دین حاکم گردند و با سرنوشتانسانها بازى کنند. علماى اسلام وظیفه دارند که به یارى حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلمو جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخیزند. بزرگان امت اسلامى وظیفه دارند که پاسدارحریم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقایق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستینىوارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا».
[10]
علماى اسلام وظیفه دارند که در برابر سلاطین ستمگر و مستبد بایستند و از آزادى و
|223|
عدالت و کرامت امت محمد(ص) دفاع کنند: «و لقد سمعت جدى رسول اللَّه یقول: من رأىسلطاناً جائراً...».
با توجه به مطالب بالا بود که امام(ع) بزرگان دنیاى اسلام را در سرزمین منا گردهم جمعکرد و شرایط دنیاى اسلام و نگرانى خود را براى آنان بیان فرمود و از آنان خواست که بهعنوان سفراى او و داعیان الى اللّه و آمران به معروف و ناهیان از منکر، حقایق را به گوش مردمجهان اسلام برسانند، افکار عمومى را بیدار کنند، انحرافات و جنایات معاویه را بازگونمایند، آنان را از فتنهها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤولیت و رسالت علماى باللَّه و امناىالهى تأکید کنند و بدین وسیله، امت اسلامى را بر انگیزند و افکار عمومى را هدایت کنند تا باپشتوانه بیدارى و آگاهى افکار عمومى، اجازه شکلگیرى توطئههاى جدید و نکبتبار وغصب خلافت و حکومت اسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به حاکمیت قومى و نژادى ونظام موروثى سلطنتى، به دربار معاویه داده نشود.
3. موضوع خطیر
طرح موضوع در موسم حج، در سرزمین منا و در حضور جمع بسیارى از علما، بزرگان،صحابه، تابعین و خاندان بزرگوار رسول اکرم(ص) و اهلبیت نشان دهنده اهمیت وحساسیت موضوع و خطر بزرگ و نگرانکنندهاى است که امام(ع) در آن شرایطاحساسمىکرد.
شرایط زمان و مکان، دعوت و تأکید بر ابلاغ پیام و بیان خطرها و هشدارها و انذارها وفرصت حج، از یک سو نگرانىها را نشان مىدهد، از سوى دیگر، جایگاه حج و مکه و فلسفهحج را معرفى مىکند و از سوى دیگر، حساسیت امامحسین(ع) را درباره اوضاع اسفباردنیاى اسلام و قیام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان مىدهد.
4. گسست نسلها و پیوند بین دو نسل
این خود، یک مسألهاى مهم و حساس است که در نیمه اول قرن اول هجرى، یعنى دقیقاً ازسالهاى 11 تا61 هجرى، چه تحولات تلخ و چه رنجهاى جانکاهى بر امت اسلامى، بهویژهدر مناطقى از دنیاى اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطین، سوریه، لبنان) تحمیل شده است.
با توجه به گذشت نیم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اکرم(ص) و گسترشجغرافیایى دنیاى اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگیر در دهههاى اول اسلام، به موازات
|224|
پیشرفتهاى مادى و لشکرکشىها و کشورگشایىها و عدمتعهد سردمداران و زمامداران دنیاى اسلام و در نتیجه، ایجادانحرافات سیاسى و فکرى و غلبه قومگرایى و نژادپرستى وجناحبندىهاى سیاسى و جاهلى، پر واضح است که نسل جدیددنیاى اسلام، با ارزشهاى زمان رسول اکرم(ص) بیگانه باشند،فضایل و کمالات اباذرها و سلمانها به فراموشى سپرده شود،میراث ارزشمند رسولاللَّه(ص) از یاد برود، افراد، رفاهزده وغفلتزده شوند و ارزشهاى اصیل، تحریف شده و ارزشهاىجاهلى و وارداتى، به جاى فرهنگ مدینةالرسول حاکم و غالبگردد و این موضوع مهمى است.
اکنون پرسش این است که تداوم نسلها و فرهنگها واستمرار ارزشها و سنتها چگونه باید باشد تا از نسلى به نسلدیگر منتقل شود. این موضوعى است که امروزه، یعنى در دههسوم انقلاب اسلامى، نیز به خوبى با آن روبهرو هستیم.
در اینجا آنچه در درجه اول تعیین کننده است، جایگاه ورسالت علماى اسلام و دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلامى وپاسداران حریم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فکرى وفرهنگى دوران نبوى(ص)، انتقال ارزشها و فضایل به نسلهاىآینده، پاسدارى علمى و عملى و عینى و زبانى از معارف گذشته وانتقال آن به نسل جدید دنیاى اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگى وتحریفات تاریخى، همگى از این مقوله است.
تأکید امام(ع) بر محوریت اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) وجایگاه بلند و رفیع او نیز با این هدف و اعتراف بر کمالات وسوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ این ارزشهاو کرامتهاى الهى و انتقال آن به آیندگان، در جهت پیوند بین دونسل و استمرار جوهره حرکت نهضت عظیم اسلامى، به رهبرىرسولاللَّه(ص) و انتقال آن به نسلهاى آینده و ترسیم خطوط
|225|
روشن حرکت آیندگان است. البته اهلبیت در رأس هرم اینحرکت قرار دارند و تا روز قیامت، این رسالت را در همه سطوحو ابعاد، به بهتر شکل، انجام خواهند داد. این مفاد حدیث شریفغدیر خم نیز هست که «انى تارک فیکم الثقلین...»
[11] و سخننورانى امام حسین(ع) که مىفرماید:«انشدکم باللَّه...» نیز تأیید وتأکید دیگرى بر این حرمتها و شعایر بزرگ الهى و معالمتوحیدى و قرآنى است.
5. نظارت همگانى
امر به معروف و نهى از منکر، روش پایدار مراقبت از کیاناسلام و قوانین و مقررات آن و مبارزه با کژىها وکژاندیشىهااست.
تبیین مفهوم و محتواى عمیق دین و ولایت، رسالت بزرگعلماى ربانى است. در بحث امر به معروف و نهى از منکر، نظارتهمگانى، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادى کارکرد حاکمیت و مبارزهبا طاغوتها و استبدادگران و سلطهطلبان، از وظایف دانشمندانالهى است و نقش محورى آنان در جلوگیرى از تسلطفرصتطلبان و منفعتجویان، روشن مىشود که مىفرمود: «انفینا اهلالبیت فى کل خلف عدولا».
[12]
امر به معروف و نهى از منکر، عامل اعتلاى امت و جامعهاسلامى است و ترک آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد کههرگز وجدانهاى بیدار آن را نمىپذیرند. همچنین ترک این دوفریضه الهى، آثار سوء و نتایج زیانبارى را به دنبال خواهد داشتو موجب سلطه حکومتهاى فاسد خواهد شد.
6. مبارزه با نفاق
شناخت نفاق و جریانهاى منافقانه، در تاریخ اسلام و بلکه درتاریخ ادیان الهى، از حساسیت و ویژگى خاصى برخوردار است
|226|
و مبارزه با آن و افشاى ریشهها، شاخهها، اهداف، برنامهها و نقشههاى شوم منافقان داخلى،از شناخت و افشاى کفار خارجى به مراتب سختتر و حساستر است. مرعوب نشدن درافشاى نفاق و ترور شخصیت و جوشکنى در برابر سیل تهمتها و خیانتها و دسیسهها وتهدیدها درس بزرگى است که باید آنرا از امام حسین(ع) آموخت.
فضاى تبلیغاتى و رسانهاى شکننده و خفقان حاکم بر فضاى جامعه اسلامى و فشارهاىشدید سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى گستردهاى براى مخدوش کردن چهرهامیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت به کار مىرفت و حقیقتاً باند اموى در این زمینه، از هیچ تلاشىفروگذار نبود. آنان در تخریب شخصیتهاى بزرگالهى و جعل و تحریف، بسیار کوشابودند و در خبرسازى و شایعهپراکنى و تهمت و افترا نظیر نداشتند.
این فضاى خفقان و نفاق، بهویژه پس از شهادت امام مجتبى(ع) به اوج خود رسید وشرایط را براى دوستداران و شیعیان اهلبیت، تیره و تار ساخت. البته باند اموى، در جهتتخریب چهره و ترور اهلبیت و طرفداران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سرکوب وقتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلکه به چهرهسازى دروغین و شخصیت تراشى نیزمىپرداختند و تلاش مىکردند تا از معاویه و دار و دسته بنىامیه، شخصیتتراشى وچهرهسازى کنند و باپردازشهاى دروغ و ظالمانه، بتهاى ساختگى را به جاى بتهاىجاهلى، بر مردم تحمیل کنند و آنان را ناجى امت اسلامى و خلیفه مسلمانان و اسوه و الگوىنجاتبخش معرفى نمایند. در روایتى از امام باقر(ع) آمده است که فرمود:« و کان عظم ذلک وکبره فى زمن معاویة بعد موت الحسن فقتلت شیعتنا بکل بلدة و قطعت الایدى و الارجل علىالظنة...».
[13]
افشاى ماهیت نفاق و مبارزه با جریان خبیث و پیچیده آن و بسیج مردم در این راه، کارىبس دشوار، حساس و نیازمند بصیرت، ظرافت، تیزبینى و آینده نگرى است. پیامبراکرم(ص) خطر نفاق را بارها گوشزد کرده بود که از مؤمنان نترسید و از مشرکان نهراسید؛ولى از منافقان برحذر باشید: «انى لا اخاف علیکم المؤمن و لا المشرک...و لکن اخاف علیکمکل منافق الجنان عالم اللسان...».
[14] امیرالمؤمنین(ع) نیز مىفرماید:«ما اسلموا و لکناستسلموا و اسروا الکفر فلما وجدوا اعواناً علیه اظهروه».
[15]
مبارزه با این جریان پیچیده، ریاکار و متظاهر و افشاى ماهیت مرموز و دسیسههاىشیطانى و حیلههاى فریبنده آن، رسالت بزرگى است که همگان تاب و یاراى مقابله با آن را
|227|
ندارند و این رسالت بزرگ امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار و علماى الهى است.
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
الف. در مبارزه با حکومتهاى طاغوتى و استبدادى
ب. در برقرارى حکومت اسلامى و مبارزه با مفاسد از طریق تشکیل حکومت
ج. در تحقق اهداف و آرمانهاى والاى الهى
د. مراتب و مراحل امر به معروف و نهى از منکر
ه. محدوده تقیه و رابطه آن با امر به معروف و نهى از منکر
و. امام حسین(ع) اسوه است و سیره آن حضرت حجت
این قبیل مسائل و دهها مسأله مهم و کلیدى دیگر، همگى در پرتو نهضت عاشورا و قیام وانقلاب کربلا و سیره امام(ع) تفسیر و تحلیلپذیر است و آن بزرگوار با سیره و سنت خود،الهامبخش همه انسانهاى آزادىخواه و مصلحان بزرگ تاریخ بوده و خواهد بود.
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
و قال: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...)
[16]مردان و زنان با ایمان، بر یکدیگر ولایت دارند. امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، نماز را برپا مىدارند و زکات را مىپردازند و از خدا و رسولش اطاعت مىکنند... خداوند ایشان را بهزودى مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حکیم و دانا است.
خداوند در این آیه کریمه، سخن را در باره امر به معروف و نهى از منکر، به عنوان یکفریضه الهى آغاز کرده است؛ زیرا، مىداند که چون این فریضه ادا شود و بر پا گردد، همهفرایض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و این بدانعلت است که اهداف امر به معروف و نهى از منکر، عبارتند از:
- دعوت به اسلام.
- رد مظالم و تأمین حقوق ستمدیدگان.
- مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران.
- تقسیم عادلانه بیت المال و برقرارى عدالت.
- دریافت صدقات و جمع آورى مالیاتها و برقرارى امنیت (نظم و امنیت).
- پرداخت و مصرف درست بیت المال و اداى حقوق مردم.
|228|
- برقرارى حدود الهى و اجراى احکام قرآنى.
- انجام اصلاحات جدى در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.
اهداف یاد شده، ترسیم کننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهى از منکر ومسؤولیت خطیر علما در این زمینه و نشان دهنده اهداف حکومت اسلامى و رسالت امنااست و در حقیقت، اهداف حکومتى اسلام است که جز در سایه حکومت، امکان اجرا وتحقق آن وجود نخواهد داشت.
در این بخش، امام(ع) به اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر، از سه زاویهاشارهمىکند:
الف. از زاویه قرآن کریم.
ب. نقش این دو، در پایدارى و تثبیت دیگر احکام.
ج. بیان مصادیق روشن و مهم.
دراین بخش، امام(ع) به بیان اهداف امر به معروف و نهى از منکر مىپردازد که به طورکامل، با اهداف حکومت اسلامى منطبق است و جز در سایه حکومت، امکان عملى رسیدنبه این اهداف و وظایف وجود ندارد و از جمله، به آیه شریفه یاد شده استناد مىفرماید کهخداوند در مقام بیان صفات مؤمنان، نخست وظیفه خطیر امر به معروف و نهى از منکر را بیانمىکند. این تقدم، داراى حکمتى است و نشاندهنده جایگاه بلند و محورى و کلیدى این دووظیفه، در رابطه با وظایف فردى و اجتماعى و سیاسى دیگرى است که مایه پایدارى احکامدین و تنظیم درست روابط جامعه اسلامى و برقرارى عدالت در میان امت و جهات فراواندیگر است.
در اینجا باید اشاره کرد که در آغاز آیه شریفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شدهاست، که عبارتند از:
1. صفت ایمان .
2. ولایت مؤمنان بر یکدیگر (ولایتمدارى در جامعه اسلامى).
3. برقرارى روابط ولایى در جامعه اسلامى.
4. امر به معروف.
5. نهى از منکر.
6. آثار و برکات این دو فریضه.
|229|
7. حقیقت امر به معروف و نهى از منکر.
8. علما حافظان رسالت و حامیان امت.
9. پاداش الهى در دنیا و آخرت، در سایه انجام این رسالت بزرگ.
10. دستور جهاد با کافران و منافقان.
موضوع امر به معروف و نهى از منکر، بهویژه در سطوح عالى جامعه اسلامى و تعهد وتقید به رعایت و اجرا کردن آن و یا زمامداران و مسؤولان جامعه اسلامى را از منکر بازداشتنو به معروف امر کردن، رسالت بزرگ علما و نیز امت اسلامى و عامل صیانت اسلام و حقوقملت و تحقق اهداف الهى است. در قرآن کریم، و روایات اسلامى و داستانهاى انبیا، در اینباره، درسها و عبرتهاى آموزندهاى وجود دارد. بىتفاوتى و سهلانگارى در این زمینه،عامل سقوط، انحطاط، فراموشى و وارونه شدن ارزشها، انحراف در جامعه و تبدیلمعروف به منکر و منکر به معروف خواهد شد.
محیط و فضاى نورانى و پاک
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه بزرگ الهى مىفرماید اینکه خداوند پس ازوصف ایمان که یک امر قلبى و جوانحى است به امر به معروف و نهى از منکر پرداخته است،که یک امر رفتارى است و نماز و زکات را پس از آن ذکر فرموده، اهمیت و جایگاه این دووظیفه بزرگ را مىرساند و حکمت آن، این است که خداوند مىدانسته که چون این دوفریضه، به گونهاى مطلوب برپا شود و انجام گیرد، همه فرایض، به برکت آن، انجام خواهدگرفت و راه اجراى فرایض دیگر هموار خواهد شد. به بیان دیگر، این دو، بازوى توانایىاست که زمینهساز تحقق معروفها و ترک منکرها خواهد بود.
لعلمه بانها اذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به برکت این دو و در سایه تأثیر فراوان و فضاى شایسته و بایسته و پاکى که به وجود آمده،معروفها رشد کرده، فضا نورانى مىشود، منکرها به فراموشى سپرده مىشود و یا زمینهاجراى منکر از بین خواهد رفت و کار منکر، زشت تلقى خواهد شد و اهل منکر تشویقنخواهند شد، بلکه توبیخ مىشوند و الگو نخواهند بود و بازارشان کساد خواهد شد.گرایشها به سوى خوبىها و معروفها خواهد بود و بازار فضیلت، رواج خواهد یافت.بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذایل طالبى نخواهد داشت و همه جا
|230|
خوبى و پاکى ترویج خواهد شد و فضاى جامعه فضاى نور و رحمت و خیر و برکت و تقوا وفضیلت خواهد بود.
و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیئ و الغنائم....
و این امر براى آن است که امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم ومخالفت با ظالم و تقسیم درست بیت المال و صرف آن در مسیر صحیح خود است.
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه مهم، به مثالهاى روشن و مصادیق مهم و کارسازمتوسل مىشود که اساس حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى و عزت و اقتدار جامعه اسلامىرا تشکیل مىدهد. در حقیقت، ایشان اهداف حکومت اسلامى را به صورت خلاصه بیانفرموده و بر مسائل کلیدى جامعه، یعنى فراخوانى به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامى وتبلیغ آن در همه سطوح و ابعاد تأکید مىکند.
البته این دعوت، دعوت زبانى و قلمى و هنرى صرف نیست، بلکه تبیین آموزنده وسازنده معارف اسلامى است که چون با همه زیبایىها و محاسن آن بیان شود، جاذبه فطرى والهى دارد و دلها به آن تمایل مىیابند و منشأ حیات طیبه و برکت و سعادت ابدىخواهدبود.
فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا.
[17]
اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما پیروى مىکنند.
موضوعاتى که در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم،و هدایت و مدیریت کارآمد امور اقتصادى و بیت المال و اهداف و وظایف خطیر و حساسمربوط به آن، به تدبیر و تمشیت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامى، چرخش صحیح وکارآمد امور مالى و اقتصادى جامعه اسلامى و تنظیم صحیح و سازنده و عدالتخواهانهمعیشت جامعه توجه دارد.
نکته درخور توجه آن است که این امور حیاتى، که به دستگاه قضایى، حقوقى وسیاسىامت اسلامى مربوط مىشود و تحقق این اهداف بلند و والا، به برکت امر بهمعروفونهى از منکر در جامعه اسلامى و به برکت بیدارى و هشیارى دانشمندان اسلامىاست که اگر علما رسالت خود را به گونهاى مطلوب به انجام برسانند، راه را براى حاکمیتاین ارزشها فراهم کرده و چراغ راه سعادت و زندگى اجتماعى و سیاسى امت اسلامىخواهند بود.
|231|
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
ثم انتم ایتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فى انفسالناس مهابة...
پس شما اى گروه نیرومند! دستهاى به دانش معروف و به خوبى مذکور و به نصیحت وخیرخواهى در جامعه، نامور و مشهور هستید و به کمک خداوند و اعتبار دینى که دارید، در دلمردم مهابتى دارید که همگان از شما حساب مىبرند.
در این بخش از سخنان نورانى آن حضرت، جایگاه خطیر دانشمندان و نخبگان بیان شدهو از مسؤولیت حساس و جایگاه و پایگاه والاى بزرگان جهان اسلام، در حفظ کیان اسلام وامت اسلامى پرده برداشته شده است. همچنین ابعاد رسالت این حافظان شریعت و حاملانرسالت الهى بیان گردیده و سرّ و فلسفه این پایگاه و جایگاه ارزشمند و مسؤولیت اجتماعىآنان در حفظ منافع امت اسلامى و خدمت و فداکارى و جهاد در راه خدا و مردم ذکر شدهاست و اساس این اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامى، بر مسؤولیتشناسى ومسؤولیتپذیرى و پاسدارى از حریم دین و حقوق مردم و حاکمیت ارزشهاى الهى تبیینگردیده است.
آنچه مهم است، مسؤولیت بزرگ الهى آنان است و اساس این حرمت و کرامت و اعتبار،در مسؤولیت اجتماعى و دفاع از احکام و حدود الهى و حقوق مردم و اسوه بودن براى جامعهو روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بیداد و صلابت در راه خدا است. به تعبیرامیرالمؤمنین(ع):
فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا یقاروا على کظةظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها.
[18]
این بخش از بیانات حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) خود، مقدسترین و ارزشمندترینمحور سیاست و تعلیم و تربیت و هدایت و پاسدارى امت اسلامى در فرهنگ قرآن و معارفاهلبیت است و صدها روایت و آیه قرآن کریم، این رسالت بزرگ و ابعاد آنرا تبیین و ترسیممىکند. در حقیقت، راز بقا و استمرار اسلام را باید در استمرار فقاهت و پویایى فقه و اجتهادمستمر فقهاى اسلام، در پهنه زمین و گستره زمان دانست و این همان مفاد آیه کریم قرآنکریم است که مىفرماید:
(و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون).
[19]
|232|
امروز یکى از بخشهاى مهم و مؤثر و کارساز معارفاسلامى، همین بخش حیاتى و انسانساز و عدالتخواه است کهعبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقیهانآشنابه زمان و مکان و نیازها و ضرورتها و اجتهادپویاىفقیهان دینشناس جهان اسلام، که مشعلداران هدایتند ومعلمان سعادت و مربیان فضیلت و پاسداران حریم کرامت وعفاف و عدالت.
و این اجتهاد، باید در همه سطوح و زمینههاى سیاسى،فرهنگى، اقتصادى و سیاستگذارىهاى گوناگون گسترش یابدو نباید به فقه به معناى مصطلح بسنده کرد، بلکه در سطوح دیگرنیز باید مدار اجتهاد، توسعه یابد و بهویژه در حوزههاى مهمفرهنگى و تعلیم و تربیت و نیز حوزههاى عمیق و ظریف و دقیقفقه سیاسى اسلام، با جدیت بیشتر و سختکوشى مداوماستمرار یابد و تخصصهاى گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، بهیارى اندیشمندان بشتابد و با توجه به نیازها و ضرورتهارسالت بزرگ الهى خود را به بهترین شکل انجام دهند .
د. ریشهها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
با توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهى از منکر، بهویژهنسبت به امور حساس و سرنوشتساز در جامعه بشرى و وظیفهخطیر علما در این زمینه، این پرسش مطرح مىشود که علتترکاین دو فریضه بزرگ الهى چیست و چرا دانشمندان و سردمداراندین و ناموس جامعه و پاسداران حریمهاى الهى، در انجامدادنآن، سست و بىتفاوتند و در بیان و اجراى این دو امر حیاتى، کوشاو فعال نیستند؟
امام(ع) در این سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلى اشارهمىفرماید؛ از جمله است:
|233|
- دنیا دوستى و وابستگى به دنیا.
- مقامپرستى و حب جاه و مقام.
- عدم آمادگى براى مرگ و فرار از آن.
- وابستگىهاى شدید خانوادگى، گروهى، سیاسى، جناحىوقومى.
- روحیه سازشکارى در برابر جباران.
- نداشتن روحیه صبر و مقاومت در راه خدا.
- هزینه نکردن در راه خدا و نداشتن روحیه ایثار و فداکارى.
- تفرق در برابر حق.
- اختلاف در دین.
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
اکنون به این مطلب باید توجه کرد که یکى از تلخترین واسفبارترین آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، سلطهیافتن حاکمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعهاسلامى و اسلام است تا هر گونه که خواستند، اهداف خود را رقمبزنند و مسیر جامعه و امت را ترسیم کنند و به خواستهاى خودلباس عمل بپوشانند. امام(ع) در این خطبه شریف، آثار شومسلطه ستمگران و حاکمیت و سلطه زورگویان را بیان مىفرماید؛از جمله:
- به شبهات عمل مىکنند.
- بر اساس تمایلات نفسانى، در شهوات سیر مىکنند.
- با روحیه استبدادى و استعبادى، بر مردم حکومت مىکنند.
- بر محرومان و مستضعفان سلطه مىیابند.
- طبق آرا و هواهاى خود عمل مىکنند.
- از اشرار پیروى مىکنند.
- در برابر خداوند جرأت پیدا مىکنند.
|234|
- دستگاه تبلیغاتى و جایگاه خطابه را در جهت اهداف پلید خود به کار مىگیرند.
- بر اساس آزادى مطلق عمل مىکنند و دستشان در کارها باز است.
- کشور را ملک خود مىدانند.
- مردم را به بردگى و بیگارى مىکشانند و به بندگان زرخرید خود تبدیل مىکنند.
- قدرت دفاع و آزادى را از مردم مىگیرند.
- زمین را در تصرف جباران دغلباز قرار مىدهند.
- بیت المال را غاصبانه تصرف مىکنند.
- در دریافت بیت المال، به مردم ستم و اجحاف روا مىدارند.
- نابهکاران را بر مردم مسلط مىسازند.
- بر مؤمنان ترحم نمىکنند.
- مانع از آزادىهاى به حق و مشروع مردم مىشوند.
آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، بهویژه در سطح خواص و سطوح عالىجامعه اسلامى، بلکه جهان، مطلبى نیست که در این مختصر بتوان ابعاد آنرا توضیح داد وعواقب تلخ و دردناک آنرا براى جامعه انسانى برشمرد؛ ولى اگر ما شناخت درستى از این دوفریضه الهى و دو چراغ آسمانى داشته باشیم، بهخوبى مىتوانیم حدس بزنیم که آثار ایجابى واجراى این دو تکلیف مهم چیست و آثار سلبى و رها کردن این دو وظیفه الهى و انسانى کداماست.
در حقیقت، معروف، هر کار خیر و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت استکه خردمندان و حکیمان و نخبگان جوامع انسانى، به آن دل مىبندند، در راه تحقق آن،فداکارى مىکنند و حیات و سعادت بشر را در سایه اجراى آن مىدانند. منکر نیز هر عمل ورفتار زشت و ناپسندى است که موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعهبشرى را به سوى هلاکت و خسارت پیش مىبرد و موجب مىشود تا انسانیت بمیرد، عدالترخت بر بندد، علم و حکمت گوشهنشین شود و فساد و طغیان میداندارى کند.
آرى، آنچه بیان شد، صرفاً برخى از تبعات و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر استوگرنه، تارکان این دو فریضه مهم، مورد لعن و نفرین خداوند هستند و خداوند با تعبیر (لعنالذین کفروا من بنىاسرائیل).
[20] از آنان یاد کرده است که شدت خشم و غضب الهى را ازچنین مردهدلان و غافلانى مىرساند. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه مىفرماید:
|235|
فلعن اللَّه السفهاء لرکوب المعاصى و الحلماء لترک التناهى...
[21]
خداوند لعنت کند سفیهان و فرومایگانى را که مرتکب گناهان و معاصى مىشوند و خداوندلعنت کند آنان را که بردبارى مىکنند و در برابر گناه گناهکاران، نهى از منکر نمىکنند. دعاىآنان به هدف اجابت نخواهد رسید و دنیاى آنان تباه و آخرتشان تباهتر خواهد شد و موجبسلطه اشرار مىشود.
و نیز مىفرماید:
لا تترکوا الامربالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون خیارکم فلایستجابلکم.
[22]
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
تشکیل حکومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر، بزرگترین وظیفه علماى اسلامو امینان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع کارها هستند. امر به معروف ونهى از منکر عامل و وسیله تشکیل حکومت اسلامى است و حکومت اسلامى نیز بهترینوسیله براى امر به معروف و نهى از منکر است. در حقیقت، امر به معروف و نهى از منکر، هممبناى تشکیل حکومت اسلامى است و هم هدف آن، هم علت فاعلى است و هم علت غایى.از یک سو، عامل نفى حکومتهاى طاغوتى و ستم پیشه و استبدادى است و از سوى دیگر،هدف برقرارى نظام عادلانه و مردم سالارى دینى و اسلامى است. این مفهوم والا و بلند وروشن، در این بخش از سخنان امام(ع) به زیبایى بیان و ترسیم شده است:
ذلک بان مجاری الامور و الاحکام بید العلماء باللَّه الامناء علی حلاله و حرامه....
این براى آن است که مجارى امور و احکام، به دست دانشمندان دین و عالمان الهى است کهامین بر حلال و حرام و احکام او هستند و باید زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.
این بخش که به صورتهاى گوناگون، در این خطبه شریف آمده است، نظیر این بخشهااز خطبه است:
اللَّهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً من فضول الحطام.
...ثم انکم ایتها العصابة....
مکنتم الظلمة....
ذلک ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیىء و الغنائم....
و یا نظیر تعبیر دیگر آن حضرت است که فرمود:
|236|
لعلمه بانهااذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به این بخش از سخنان امام(ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خمینى(ره) به عنوان شاهد وتأییدى بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامى، استناد کردهاند. در اینجا نکتهاى به نظرمىرسد که بیان آن، خالى از لطف نیست و آن اینکه در بحث از اهداف و انگیزههاى قیامحضرت اباعبداللَّه الحسین(ع) و اینکه هدف ایشان چه بوده و چیست، باید یادآور شد که درصورت قیام براى تشکیل حکومت اسلامى نیز حکومت، یک وسیله است نه هدف. اساس،تحقق آرمانها و اهداف اسلام و تحقق حاکمیت اسلامى و اجرا شدن احکام نورانى اسلاماست و حکومت، خود وسیله و زمینهساز رسیدن به اهداف دیگر است. هدف عالى و غایى،تعالى و تکامل جامعه و رسیدن انسانها به مقصد نهایى خلقت و قرب الى اللَّه است وحکومت باید زمینهساز دست یابى به این هدف والا و مقدس باشد.
واضح است که در این بیان، امام(ع) در مقام بیان وظیفه علماى اسلام و حافظان شریعت ومرزبانان رسالت است و قطعاً حکومت نیز خود، وسیلهاى براى اجرا کردن احکام نورانىاسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتیان و جباران از جامعه اسلامىاست. باید زمام امور امت اسلامى، به دست فقیهان دلسوز و عدالتپرور و ظالمستیز باشد.منزلت و جایگاه علما در جامعه اسلامى، جایگاه انبیا و پیامبران و پیامبر اکرم(ص) است کهدر روایات فراوانى به این مطلب تصریح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبیاء».
[23] منزلتو جایگاه انبیا(ع) نیز، جایگاه اجراى امور و احکام، نگاهبانى از حلال و حرام و پاسدارى ازحقوق و حدود الهى است.
مطلب دیگر اینکه امر به معروف و نهى از منکر، داراى مراتب و درجاتى است. در اینخطبه شریف، امر به معروف و نهى از منکر، در بالاترین سطح مطرح شده است. عالىترینمراحل و مراتب آن، برقرارى حکومت عادلانه اسلامى و نفى حکومتهاى جبارانه بنىامیهو امثال آنان است. در حقیقت، این مرحله، همان مرحله قیام انبیا و اولیا و صلحا و مصلحانبزرگ عالم انسانیت است.
قیام در عالىترین سطح، مبارزه با عمیقترین ریشههاى فتنه و فساد، طاغوتزدایى ازجامعه اسلامى و اقامه قسط و عدل در بالاترین سطح، در میان امت محمد(ص) منطبق استبا جوهره قیام حضرت سیدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، که خود امام(ع) در عالىترینسطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قیام کربلا را رهبرى و
|237|
هدایتفرمود.
ز. اهداف حکومت اسلام
موضوع اهداف حکومت اسلامى، بسیار حساس، مهم و هدایتگر است. در اسلام،حکومت و قدرت، هدف نیستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتى و بالاصاله ندارند، بلکهحکومت و قدرت وسیلهاى است براى خدمت و قرب الى اللَّه. حکومت امانت الهى وتکلیف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشى ندارد و نمىتواند ملاک شخصیت واعتبار باشد؛ همانگونه که مال و ثروت، ملاک افتخار و نشانگر اعتبار نیست. در روایت آمدهاست که «لعن اللّه من اکرم غنیا لغناه»
[24] و در قران نیز مىخوانیم که (فلا تعجبک اموالهم و لااولادهم).
[25] امیرالمؤمنین(ع) به اشعث بن قیس مىفرماید که «ان عملک لیس لک بطمعة ولکنه فی عنقک امانة».
[26]
هدف آن است که نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگراید، حق کهنه ومندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:
بار خدایا! تو مىدانى که این همه تلاش و کوشش ما براى این نبوده است که بر سر جیفه دنیا بایکدیگر رقابت کنیم و یا براى قدرت با یکدیگر بجنگیم و یا به دنبال افزونطلبى و زیادهخواهى باشیم و یا انگیزههاى دنیا طلبانه و جاهپرستانه داشته باشیم.
هدف احیاى ارزشهاى فراموش شده اسلام و آرمانهاى بلند رسالت و قرآن و اهدافنورانى ولایت و ایمان است. این همان راه على مرتضى(ع)، فاطمه زهرا(س) حسنمجتبى(ع) و خاتم الانبیا(ص) است و ایشان اسوهها و زمامداران و پرچمداران راه هدایت وپاکان صراط مستقیم و پاسداران حریم الهىاند.
جالب آن است که این سخنان نورانى، عیناً در نهجالبلاغه نیز با اندک تفاوتى، درخطبه131آمده است. این خطبه، در باره حکومت اسلامى و وظایف سنگین و خطیرحاکماسلامىاست و نشان دهنده آن است که هر دو خطبه، از یک آبشخورسرچشمهمىگیرند و به یک کانون متصلند و از یک منبع الهام مىگیرند، که مصداق «اناوعلیمن شجرة واحدة و سایر الناس من شجرشتى
[27]» «انا من رسول اللَّه کالصنومنالصنو
[28]و العضد من الذارع» و «لقد کنت معه ارى نور الوحی و النبوة»
[29] ومصداق «انا مدینة العلم وعلی بابها» و (انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت)
[30]هستند.
در اینجا به کمک این بخش از خطبه شریف و نیز به کمک دیگر بیانات حضرت
|238|
سیدالشهدا(ع) و بیانات پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین(ع) فهرستوار اهداف حکومتاسلامى را بیان کرده و توضیحاتى نیز ارائه مىکنیم.
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
1. پرهیز از رقابتهاى ناسالم براى کسب قدرت.
2. پرهیز از جاهپرستى.
3. پرهیز از دنیاپرستى.
در این بخش، امام(ع) به شرایط، ویژگىها و صفات حاکمان الهى اشاره فرموده، دوویژگى مهم را از صفات برجسته رهبران الهى توضیح داده و هر گونه اهداف پست مادى ورقابتهاى ناسالم دنیوى را نفى مىکند و مىافزاید که هدف، نان و نام و دنیا و شهرتنیستو... .
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
1. بر پا داشتن معالم دین.
2. ایجاد اصلاحات در زمین.
3. برقرارى نظم و امنیت براى بندگان مظلوم خدا (تأمین امنیت براى ستمدیدگان).
4. ایجاد محیط مناسب براى عمل به وظایف الهى.
5. احیاى فرایض و سنن.
6. اجراى احکام و حدود الهى.
ج. وظایف مردم
1. نصرت اهلبیت.
2. با انصاف با اهلبیت رفتار کنند.
3. حق را به اهلبیت بدهند و از آنان حمایت کنند.
ح. اهداف نهضت عاشورا
با بررسى این سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه(ع) (1. نامه به معاویه 2. سخنان درمنا 3. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهى از منکر) و نیز بررسى سیر حادثه
|239|
جانخراش کربلا، سخنان امام(ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگى اهلبیت و سیرهرسول اکرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پیامبر(ص) یک مطلب دیگر روشنمىشود و آن اینکه هدف از قیام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به دیدگاهها ونظریههاى گوناگون، که در این باره ارائه شده، بهترین و متقنترین دیدگاهها کدام است.
به نطر مىرسد که بررسى سوابق نهضت عاشورا و تاریخ حکومت معاویه و نیزآرمانهاى والاى امام(ع) و افقهاى روحى و اعتقادى و سیاسى ایشان، خود راهنماى خوبىبراى شناخت نهضت کربلا است. آرى، نهضت کربلا را باید در جریان رخدادهاى تاریخىپنجاه ساله پس از رسول اکرم(ص) با بیش از چهل سال دوران حاکمیت معاویه و بنىامیه، برشامات و دو دهه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در سالهاى 40 تا 61، یعنى سال شهادتامام حسین(ع) و عملکرد دوران به قدرت رسیدن معاویه جستوجو کرد.
دهه پنجاه - شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه(ع) و اوج قدرت معاویه و استبداد،خشونت و شقاوت بنىامیه است. دوران پس از شهادت امام مجتبى(ع)، دوران ایجاد زمینهبراى ولایتعهدى یزید، همراه با سختگیرى، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموىاست. دوران انتقامگیرى و محو آثار خاندان رسالت و تحکیم موقعیت بنىامیه است. از اینرو، سخنان امام(ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشى اصولى و کلىایشان را تبیین مىکند و قلمرو مبارزاتى آن امام و خطوط اصلى هدایت را از منظر ایشانترسیم مىکند. به بیان دیگر، فعالیتهاى امام(ع) را مىتوان در سه مرحله بیان کرد:
1. نامه به معاویه و تذکر و هشدار به او.
2. دعوت از نخبگان و خواص.
3. دعوت فراگیر و عمومى.
در مرحله نخست، امام(ع) براى معاویه نامه نوشت و جنایتهاى او را گوشزد و از اوانتقاد کرد و اعمال ناشایست و عواقب ناپسند آنها را به او یادآور شد و از تکرار آنها نهىکرد. در مرحله دیگر، امام(ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهاى لازم راارائه داد، خطرها را بیان کرد و در باره آینده هشدار داد، نصایح لازم را کرد، انتقادهاىدلسوزانه خود را بیان فرمود، وضعیت اسفبار دنیاى اسلام و رسالت علماى دین را یادآورشد، روند جریانات را خطرناک توصیف کرد و از آنان خواست که افکار عمومى را آگاهىداده، آنها را بسیج کنند و اجازه ندهند که افکار عمومى فریب بخورد یا مرعوب شود و یا
|240|
جذب دستگاه جبار خلافت و پایگاه دشمنان اسلام گردد.
پیدا است که حساسترین موضوع و مسأله دنیاى اسلام، درآن شرایط و آن سالها تبدیل خلافت اسلامى به سلطنت اموى ویزیدى است که «على الاسلام السلام اذ بلیت الامة براع مثل یزید».این همان نگرانى امام(ع) است که مىفرماید: «مىترسم که اسلاممندرس شود».
امام(ع) با عینک واقعبین و ضمیر روشن خود مىبیند کهسمت و سوى حرکت جامعه و دستگاه غاصب اموى، در جهتاضمحلال کامل آرمانها و فرهنگ عمیق اسلامى، بدعتگذارىو انحراف جامعهاسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به سلطنتکسرى و قیصر است و نتیجه این روند، نابودى اصول نورانىاسلام و احکام قرآن و بازگشت به جاهلیت و استبداد است.
از این رو، باید در برابر این سیل خروشان فتنه و فساد وتفرعن، به پاخاست و ایستاد و از اینکه سیلاب، همگان را ببرد وغرق کند، مانع شد و اجازه نداد که همه زحمات رسول اللَّه(ص)به باد رود و اسلام پوستینى وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبسالفرو مقلوبا»
[31] به همین علت، امام(ع) بزرگان امت را در بهترینزمین و زمان، یعنى ایام حج و در منا فرا مىخواند و این خطبه وسخنان حکیمانه را به آنان القا کرده، از آنان مىخواهد که چون بهسرزمین خود بازگشتند، مردم را آگاه کنند.
تا اینجا فعالیتهاى امام(ع) را مىتوان فعالیتهاى نیمهمخفى و دعوت و سازماندهى افراد مؤمن و آماده سازى آنان براىقیام و دعوت علنى، پس از معاویه و تغییر اوضاع و شرایط و ایجادفرصتهاى مناسب بیان کرد تا پس از آنکه شرایط و زمینههافراهم گردید، دعوت غیرعلنى به دعوت علنى تبدیل شود.
امام(ع) نیز پایبند به عهد و پیمان امام مجتبى (ع) بود. از اینرو، با تغییر شرایط و تحولات بعدى، طبیعى بود که امام(ع)
|241|
دعوت خود را آشکار سازد و راه را براى قیام و انقلاب کربلاهموار کند.
مرحله سوم، همزمان با مرگ معاویه آغاز مىشود. پیش از آن،هر چه مردم، به ویژه مردم عراق، از امام(ع) براى بیعت و قیامدعوت مىکردند، حضرت نمىپذیرفت و عذر مىآورد که بهبیعت خود پایبند است و به عهد امام مجتبى(ع) وفادار خواهدماند؛ اما اکنون فرصتى بود تا حرکت را علنى سازد و معارضه ومبارزه و مقاومت را آشکار کند و از به رسمیت شناختن حکومتجبار بنىامیه و یزید، سر باز زند و این موضوع را به گوشهمگانبرساند.
در اینجا در بیان اهداف نهضت عاشورا و حرکت امام(ع)، دونمونه از سخنان و نامههاى آنحضرت را مىآوریم که خود،همسو با مباحث قبلى و نشاندهنده آرمانها و راهبرد آنبزرگواراست:
الف. وصیتنامه آن حضرت در مدینه.
ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشکریان حر.
امام(ع) در وصیتنامه خود فرمود:
«و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجتلطلب الاصلاح فیامة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهى عنالمنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بنابىطالب...»
[32]
این وصیتنامه، به خوبى اهداف قیام آن حضرت را تبیینمىکند و موضوع اصلاحات عمیق و ریشه دار در نظام اسلامىرامطرح مىسازد و مسأله امر به معروف و نهى از منکر راتوضیحمىدهد.
در منزل بیضه، امام(ع) در ملاقات با حربنیزید ریاحى ویارانش - که براى مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتندکه مانع از حرکت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به
|242|
کوفه ببرند - پس از حمد و ثناى الهى، خطبه معروفى را از قول رسول اکرم(ص) بیان فرمود وآنرا با شرایط آن روز دنیاى اسلام و دستگاه اموى منطبق دانسته و قیام در برابر آنرا وظیفهخود و امت اسلامى اعلام مىکند:
ایها الناس! ان رسول اللَّه قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه، مخالفاًلسنة رسول اللَّه یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علىاللَّه ان یدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهرواالفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیئی و احلوا حرام اللَّه و حرموا حلال اللَّه و انا احقمنغیر.
[33]
هان اى مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلالمىکند، عهد و پیمان خدا را مىشکند، با سنت رسول اللَّه مخالفت مىورزد، در میان بندگانخدا با گناه و تجاوز رفتار مىکند آنگاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا سزاواراست که او را در جایگاهى که براى آن ستمگر منظور شده، قرار و جاى دهد. آگاه باشید که اینانملازم طاعت شیطانند و طاعت خداى رحمان را ترک کردند و فساد را در زمین آشکار ساخته وحدود الهى را تعطیل و بیتالمال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر کس سزاوارترم.
که این شرایط را دگرگون کنم و جامعه اسلامى را در مسیر اصلى و صحیح خود قرار دهمو با دستگاه جبار و غاصب بنىامیه به مبارزه برخیزم و از اسلام و آرمانهاى اسلام دفاع کنم ودر راه احیاى آن بکوشم و با جباران به مخالفت و ستیز برخیزم و دست آنان را از سر امتاسلامى و اسلام کوتاه سازم و حیات و عزت اسلام و قرآن را تضمین کنم و درس آزادى وآزادگى و مرگ سرخ بیاموزم که مرگ سرخ، بهتر از زندگى ننگین است.
ط . شیوههاى مبارزاتى امامحسین(ع)
این مطلب روشن است که در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جریان اصلى و ریشهدار، درجهان اسلام حضور داشتند که در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز این دو جریان وجود داشته و بایکدیگر در تعارض بودند، که سرانجام، جریان اموى غالب شد و توانست جریان مقابل را ازصحنه سیاسى و اقتدار امت اسلامى کنار بزند و عناصر وابسته و بىهویت را جایگزین سازد.جریان بنىامیه، در بیست سال پس از شهادت حضرت على(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بودو خاکریزها را تصرف کرده بود و تقریباً جریان حاکم و غالب و بىمنازع دنیاى اسلام بود وکسى را یاراى مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.
بدیهى است که بنىامیه و معاویه (با گمان غلط و خوى قدرتطلبانه خود) براى خارج
|243|
ساختن رقیب دیرینه خود از صحنه سیاسى و اجتماعى دنیاى اسلام، از همه شیوهها وشگردهاى ممکن استفاده مىکردند و به هر وسیلهاى متوسل مىشدند و هدف براى آنانوسیله را توجیه مىکرد.
در چنین شرایط اسفبار و تلخى، که ابرار شکنجه مىشدند و اشرار اکرام، ابرار زندانىبودند و اشرار حاکم، ابرار خانهنشین بودند و اشرار مشغول فساد و فتنهگرى، امام حسین(ع)راه جد بزرگوار و پدر عالىمقدار و برادر ارجمند خود را ادامه مىدهد و در این راه،کوچکترین تردیدى به خود راه نمىدهد و براى حاکمیت اسلام، جانفشانى مىکند.
بنابراین، توجه به این ظرافتها خود بهترین سرمایه براى نظام اسلامى و چراغ راهنمابراى تجزیه و تحلیل نهضت کربلا و قیام عاشورا و سیر حرکت آن امام، در طول دورانامامت است:
1. افشاگرى: پاسخ استیضاحگونه به نامه معاویه و انتقاد شدید از عملکرد و رفتار زشتو ناپسند او و نیز توضیح خواستن درباره جنایتهاى بىشمارى که به نام اسلام و قرآن وخلافت اسلامى انجام مىگرفت و طرح پرسشهاى اساسى در این زمینه، بخشى از اینمبارزه و موضعگیرى و افشاگرى قاطع امام(ع) را در برابر جنایات وحشیانه باند اموى نشانمىدهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».
2. فعالیت نیمهعلنى و نیمه مخفى: دعوت امام(ع) در سرزمین منا از این نوعفعالیت حکیمانه و مدبرانه و هدایتگرانه امام(ع) بود و به نظر مىرسد که حضرت درپىگیرى آرمانها و اهداف، انتخاب راهبرد و نیز شیوهها و روشهاى رفتارى، از حداکثرعقل و حکمت و تدبیر و توکل بهره برده، با هوشیارى و دلسوزى لازم و تیزبینى عمیق، کهویژه رهبران الهى است، برنامه خود را تنظیم کرده و در راه تحقق اهداف الهى، امور راتمشیتمىفرمود.
در این بخش، امام با تأکید بر استفاده از اصول مربوط به تقیه، استتار، حفظ نیروها، حفظسرمایهها و ضرورت پاسدارى از ارزشها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتى وافشاى ماهیت شیطانى و اموى حرکت مىکرد.
موضوع تقیه، که همواره یک مسأله زنده و پویا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهلبیت وپیروان آن بزرگواران است، در سیره و مکاتبات اباعبداللّه(ع) نیز در همان مسیر حقیقى خود،رخ مىنماید و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشکار مىگردد و این ذهنیت منفى و
|244|
غلط، که احیاناً بهانهاى مىشود براى فرار از مسؤولیت و فدا کردن دین و ارزشهاى دینى، بهبهانه عمل به اصل استوار قرآنى و برهانى در زمینه تقیه، از بین مىرود. تقیه در حقیقت،انجامدادن خردمندانه و حکیمانه مسؤولیت است، نه فرار از مسؤولیت. تقیه براى صیانت ازاسلام و نیروهاى وفادار و مؤمن است، نه براى فدا کردن اسلام و یا مؤمنان راستین. تقیه سپرمؤمن است و ابزار دفاعى و پدافندى. تقیه روش و شیوه مبارزاتى معقول و آگاهانه است.
قرآن کریم در سوره مبارکه انفال، آیات 14 و 15 مىفرماید:
(یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من یولهم یؤمئذ دبره الامتحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فَقَد باء بغضب من اللَّه و مأویه جهنم و بئس المصیر).
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران، در میدان نبرد روبه رو شوید، به آنانپشت نکنید و هر کس در آن هنگام به آنان پشت کند، مگر آنکه هدفش کنارهگیرى از میدان،براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى دیگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد وجایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامى است.
درس کلى این آیات کریمه، در مبارزه با کفر و شرک و نفاق، درس مبارزه، پایدارى،مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شیوههاى، مبارزه، با توجه به شرایط، ضرورتها،نیازها، امکانات و خطرها تابع آن شرایط است. هدف و راهبرد یکى است؛ اما روشها باتوجه به شرایط زمان و مکان متغیر است. در هیچ حالى پشت کردن به دشمن جایز نیست،بلکه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.
تسلیم شدن در برابر دشمن، پشت کردن به جبهه جهاد فى سبیل اللَّه، ارتداد از دین،انحرافمحورى، هضم و جذب در بیگانگان، خودباختن و یا عقبنشینى از مبانى، اصول،اهداف و آرمانها هرگز نه پسندیده است و نه پذیرفته.
اما تغییر جبههها و خاکریزها، معبرها و پایگاهها، روشها و سیاستهاى مبارزه، در بسترزمین و زمان، همواره تغییر و تحول و انعطافپذیر است و در این راه، جنگ و صلح، دو روىیک سکهاند و هر دو، وسیلهاى براى رسیدن به یک هدف.
سخنان نورانى حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور این موضوع، این پاسدارى از ارکان و جوهرهاسلام را به خوبى نشان مىدهد و مراحل یک مبارزه و جهاد همهجانبه، آگاهانه و مستمر راترسیم مىکند و ابعاد و حوزههاى گوناگون یک نهضت را ارائه مىکند.
امام(ع) در جلسه منا به سیاستهاى پنهانکارى و رازدارى و فعالیتهاى هشیارانه وحسابشده و استوار اشاره و بر آن تأکید مىفرماید. سخن از ترک وظیفه یا سستى در انجام
|245|
وظایف محوله یا فرار از مسؤولیت نیست، بلکه سخن از ایجاد یک جریان سالم، سازنده،ریشهدار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلى این جریان با یکدیگر است. البته تا چنینجریان هدایت شده و مؤثرى به رهبرى امام(ع) در پیکره دنیاى اسلام به وجود نیاید ومدیریت و رهبرى نشود، امکان پیروزى حق و نابودى باطل وجود ندارد. دربار خلافتاموى، با همه ابزارهاى روا و ناروا و همه وسایل قدرت و ثروت و زور و تزویر، کوشید تااسلام را آنچنان که خود مىخواهد، معرفى کند، چهره اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) راتخریب کند، راه اسلام را منحرف و سنتها را از بین ببرد و بمیراند و بدعتها را زنده کند.در برابر این جریان فاسد و طغیانگر و بدعتگذار، باید برنامهریزى و سیاستگذارى کرد،تدبیر کرد، سازماندهى کرد، مردم را بسیج کرد، به مردم آگاهى داد، افکار عمومى را بیدارساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشنگرى و افشاگرى کرد. البته از سپرتقیه و روش رازدارى و کتمان اسرار و اطلاعات نیز باید استفاده کرد و از اصل غافلگیرىبهره برد و حتىالمقدور نیروها را حفظ کرد تا توفیق بیشترى به دست آید و خطر کمترىعناصر اصلى نهضت را تهدید کند.
3. دعوت علنى: در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علنى و مخالفت و مبارزه خود راآشکار ساخت، با قاطعیت در برابر خواست دستگاه جبار بنىامیه ایستاد و با صلابت به آناننه گفت و حکومت فاسد و غاصب آنان را به رسمیت نشناخت، که این بخش، بیشتر پس ازمرگ معاویه ظهور کرد. پیش از مرگ او نیز امام(ع) هرگز تن به ذلت بیعت با یزید نداد و اینننگ را بر دامان اسلام نپذیرفت. پس از فوت او نیز با قاطعیت وصفناپذیرى در برابرخواستهاى نا حق و استبداد دستگاه حاکمه ایستاد.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا امام(ع) در این مقطع نیز از اصل تقیهو پنهانکارى استفاده نکرد. پاسخ آن است که:
اولاً مسائل، دیگر علنى شده بود.
ثانیاً امام در برابر تجاوز وحشیانه آنان به حریم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله مىدید.
ثالثاً تکلیف امام با مردم عادى، به نوعى متفاوت است. همانگونه که حفظ جان امام باجان مردم عادى فرق مىکند و همه باید فدایى امام باشند، در مقام تقیه نیز حساب افراد عادىبا امام متفاوت است و تسلیم شدن امام، به معناى انحراف کلى جامعه از مسیر صحیح است. برخلاف تسلیم شدن افراد معمولى، که چه بسا کار غلطى باشد؛ اما آثار تخریبى و سیاسى بیعت
|246|
امام را هرگز ندارد.
4. به کارگیرى روشهاى مناسب: در هر صورت، در برابر شگردهاى دشمن باید ازشیوهها و شگردهاى مناسب استفاده کرد تا هر چه بیشتر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاحکرد. باید از همه ابزار و ادوات و شیوههاى اصیل اسلامى و حکیمانه، در راه اهداف بلندقرآنى استفاده کرد و حرکت سازندگى و روشنگرى دوستان و افشاگرى دشمنان را با جدیتو در عین حال، در کمال مراقبت و هشیارى دنبال کرد. این رسالت ائمه اطهار(ع) و همهاولیاى خداوند متعال و علماى ربانى تا قیامت است. در روایت بسیار ارزندهاى آمده است:
المؤمن علوی، الى ان قال: المؤمن مجاهد، لانه یجاهد اعداء اللَّه فی دولة الباطل بالتقیة و فیدولة الحق بالسیف.
[34]
مؤمن على گونه است و صفات علوى دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زیرا او علیهدشمنان خدا، در دولت حق با شمشیر و در دولت باطل با تقیه جهاد مىکند.
5. مبارزه با ریشهها: در اینجا دو مطلب و دو اصل مهم دیگر وجود دارد که توجه بهآنها بسیار مفید و لازم است:
الف. اصل تقدم پیشگیرى بر درمان
ب. اصل مبارزه با ریشهها و علل، به جاى مبارزه با معلولها.
[1]. نساء، آیه 69.
[2]. بحار الانوار، ج 44، ص 212.
[3]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 253.
[4]. الغدیر، ج1، ص398 به بعد.
[5]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص271.
[6]. تحفالعقول، ص 237.
[7]. مائده، آیه 63.
[8]. همان، آیه 78 و 79.
[9]. همان، آیه 44.
[10]. نهجالبلاغه، خ 147.
[11]. بحارالانوار، ج2، ص226، ح3.
[12]. کافى، ج1، باب صفة العلم و فضله.
[13]. تاریخ سیاسى تشیع، ص 35 و 37.
[14]. نهج البلاغه، نامه 27.
|247|
[15]. همان، نامه 16.
[16]. توبه، آیه 71 - 73.
[17]. وسائلالشیعه، ج27، باب وجوب العمل باحادیث النبى(ص).
[18]. نهجالبلاغه، خطبه 3، ط3.
[19]. توبه، آیه 122.
[20]. مائده، آیه 78.
[21]. نهجالبلاغه، صبحى صالح، ص229.
[22]. همان، ص422.
[23]. اصول کافى، ج1، ص 34.
[24]. ارشاد القلوب، ص194.
[25]. توبه، آیه 9.
[26]. نهج البلاغه، نامه 5.
[27]. دعاى ندبه.
[28]. نهج البلاغه، نامه 45.
[29]. همان، خ192.
[30]. احزاب، آیه 33.
[31]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[32]. بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.
[33]. موسوعة کلمات الحسین(ع)، ص360 و 361.
[34]. علل الشرائع، ج2، ص467.
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
هشدار و اتمام حجت
ج. خطبه در منا
پیشبینى خطر و پیشگیرى
الف. درسها و عبرتها
1. عبرتآموزى از تاریخ
2. رسالت خواص
3. موضوع خطیر
4. گسست نسلها و پیوند بین دو نسل
5. نظارت همگانى
6. مبارزه با نفاق
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
محیط و فضاى نورانى و پاک
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
د. ریشهها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
ز. اهداف حکومت اسلام
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
ج. وظایف مردم
ح. اهداف نهضت عاشورا
ط . شیوههاى مبارزاتى امامحسین(ع)
جلوههایى از اندیشه سیاسى امام حسین(ع) در سخنرانى منا
امام حسین(ع) در نهضت عاشورا اندیشهسیاسى خود را به نمایش گذاشت که از بهترین وآموزندهترین درسهاى تاریخ اسلام به شمارمىرود.
در این مقاله نویسنده براى نشان دادنجلوههایى از این اندیشه ناب، سه نمونهازموضعگیرىهاى امام(ع) را مختصراً مطرحکردهو خطبه معروف ایشان در سرزمین منادرباره فراخوانى به امر به معروف و نهىازمنکر را توضیح مىدهد. ایشان درسهاوعبرتهاى بیان شده در این خطبه را برشمردهوبا الهام گرفتن از آن، جایگاه امر به معروفونهى از منکر، مسؤولیت بزرگ علما، عللوآثار ترک امر به معروف و نهى از منکر واهداف نهضت عاشورا و حکومت اسلامى راتبیین مىکند.
محور اصلى مقاله، خطبه سیدالشهدا(ع) درمنا مىباشد ولى نویسنده محترم در ترسیمجلوههایى از اندیشه سیاسى حضرت، به برخىنکات دیگر نیز پرداخته است که طبعاً مىتواندفضاى سیاسى و اجتماعى ایراد خطبه راروشنترکند.
|210|
پیشگفتار
تاریخ گذشتگان، چراغ راه آیندگان است. تاریخ عبرتگاهى آموزنده است که راه عزت وذلت و صعود و سقوط را به ما مىآموزد. کسى که گذشته خود را خوب نشناسد و آن رادرست تجزیه و تحلیل نکند، در راه رسیدن به قلههاى کمال و سربلندى، دچار مشکلخواهد شد.
تاریخ صدر اسلام و تحولات دهههاى آغاز قرن اول و حوادث دلخراش پس از آن، تافاجعه غمانگیز عاشورا، با فراز و نشیبهاى فراوانى روبهرو است که تجزیه و تحلیل منطقىو خردمندانه آن، مىتواند اولاً راه درست و صراط مستقیم هدایت الهى را به ما بیاموزد، ثانیاًما را با حقایق اسلام، بهتر آشنا کند،ثالثاً به ما درس دیندارى و امامشناسى بیاموزد و رابعاً مارا در انتخاب راه آینده بهتر، هدایت و راهنمایى کند.
در این میان، یکى از درخشانترین، مؤثرترین و حساسترین وقایع (نیمه دوم) قرن اول،نهضت امام حسین(ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود ازبهترین و آموزندهترین درسهاى تاریخ اسلام و تشیع و چراغى همیشه تابناک، فراروىآزادىخواهان است. بدون شک، پرچمدار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسین(ع)است، که پرچم امامت و ولایت را از حدود سالهاى 49 - 50 هجرى قمرى و پس از شهادتبرادر بزرگوارش، امام مجتبى(ع) به دوش گرفته و سکاندار کشتى امامت و ولایت است.
حادثه کربلا و قیام عاشورا پس از مرگ معاویه و در فاصله حدود پنج ماه و نیم اتفاق افتاد.اکنون پرسش این است که حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سیدالشهدا چگونهگذشته است و چرا پیش از آن، قیامى صورت نپذیرفته است؟
گر چه ما اطلاع چندانى از آن دوره نداریم، اما اخبار جسته گریختهایى که به دست مارسیده است، نشان دهنده موضع صریح، روشن، قاطع و کوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوتزمان و ماهیت حکومت پلید اموى است. در این باره، نمونههاى ارزندهاى از مکاتبات،سخنان کوتاه و روایات، گفتوگو، خطبهها، روشها، سجایا، اشعار و دعاها به ما رسیدهاست که هر یک، نشانگر بُعدى آموزنده و هدایتگر از شخصیت والا و ملکوتى آن امام هماماست. در اینجا به بیان سه نمونه از موضعگیرىهاى آن حضرت، که بیشتر مربوط به سفرحج است و در سرزمین منا اتفاق افتاده، مىپردازیم.
سفر حج همواره یک فرصت ارزنده براى امت اسلامى و زعامت و رهبرى امت اسلامى
|211|
بوده و هست. سفر حج کنگره بزرگ و جهانى اسلام است که تابلوى عزت و عظمت اسلام ووحدت امت اسلامى، همبستگى تکتک دلها با یکدیگر و همگان با کعبه و رهبرى جهاناسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحید، عزت و عظمت، تبرى از کفر و شرک و نفاقو تولى با خدا، اولیاى خدا و بندگان خدا است که (و حَسُنَ اولئک رَفیقا).
[1]
محور سفر حج، از دیدگاه معارف اسلام و اهل بیت، ولایت و رهبرى امت اسلامى استکه هدایت و تربیت و تبیین سیاستهاى جهان اسلام و نیز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنیت،اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بیگانگان را ترسیم مىکند.
از حکمتهاى مهم سفرهاى حج و عمره، که از اهل بیت عصمت و طهارت نقل شده،توجه به مسائل یاد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است که امام مجتبى(ع) بیست و پنج بارکه بیست بار آن، با پاى پیاده بوده و حضرت سیدالشهدا(ع) نیز بیست و پنج بار به زیارتخانه خدا مشرف شدهاند. واضح است که در عمر نیم قرنى حضرت سیدالشهدا(ع) پس ازوجود مبارک رسول اللَّه(ص) امکان این تعداد سفر حج و عمره، از مدینه منوره به مکهمعظمه، مسأله پیچیدهاى نیست و اهداف بلند و فراوان معنوى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعىنیز در برداشته است؛ زیرا از فرصت مناسبى براى ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارفالهى، روشنگرى مردم، افشاگرى و استیضاح دستگاه غاصب حکومت، بیان احکام نورانىاسلام، و دفاع از اسلام و اهلبیت، تبیین مواضع بر حق امامت و ولایت و پاسدارى از حریمحق و عدالت برخوردار بوده است.
براى درک بهتر فضا و شرایط آن عصر و نیز نقش و جایگاه اهلبیت، به ویژه حضرتاباعبداللّه الحسین(ع) لازم است مبارزه گسترده حکام اموى با اسلام، اهلبیت و فرهنگاصیل اسلامى، در ابعاد گوناگون، مانند موضعگیرىها، مهرهچینىها و تحریمها ومحدودیتهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى آلالبیت ملاحظه شود؛ چنان که در چنینشرایط و فضایى باید به نقش و جایگاه امام مجتبى(ع) و حضرت سیدالشهدا(ع) و نیزاصحاب و انصار فداکار اهلبیت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ایثارگرىها وشهادتطلبىها را بهتر شناسایى و ارزیابى کرد.
در اینجا براى شناخت بهتر ابعاد تحرک سیاسى و مبارزاتى و اقدامات حضرتسیدالشهدا(ع) - چنانکه گذشت به بیان سه نمونه از موضعگیرىهاى امام پرداخته وتوضیحاتى در این باره ارائه مىکنیم که خود، گویاى برنامهها، اهداف و راهبرد آن حضرت،
|212|
در رویارویى با دستگاه استبدادى بنىامیه است .
الف. نامه به معاویه (پاسخ و استیضاح معاویه)
ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)
ج. خطبه در منا (فراخوانى براى امر به معروف و نهى از منکر)
الف. نامه و پاسخ استیضاحگونه امام(ع) به معاویه
معاویه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:
«فاتق شق عصا هذه الامة و ان یردهم اللَّه على یدیک فى فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهمفانظر لنفسک و لدینک و لامة محمد و لا یستخفنک السفهاء و الذین لا یعلمون.
[2]
پس، از شق عصاى مسلمانها بپرهیز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه وگمراهى نیفکن! تو مردم را مىشناسى و آنان را آزمودهاى. پس به فکر خود و دینت و امتمحمد باش و فریب سفیهان و فرومایگان و آنان را که چیزى نمىدانند، نخور!
این سخنان، گوشهاى از تبلیغات ناروا و تهمتها، تهدیدها و دشنامها به فرزند برومندرسول اکرم(ص)، حضرت سیدالشهدا(ع) است که در آن، معاویه بر اساس گزارش نارواىمروان حکم و سخنچینى عناصر فرصتطلب، زشتترین تعبیرها را به کار مىبرد.
امام(ع) در پاسخ به وى، در نامه مفصلى، به عملکرد معاویه به شدت حمله مىکند و او رابه علت رفتار ناشایست و ناپسندش ملامت مىکند و رسالت الهى و رهبرى خود را انجامداده، تذکراتى مشفقانه و نصایحى دوستانه و انتقاداتى پدرانه را یاد آور مىشود، اعمال زشتو نارواى او را گوشزد مىکند، جنایت وحشیانه باند اموى را بر مىشمرد و اعمالخشونتآمیز و مستبدانه او را در کشتن ابرار و اولیاى خداوند و هتک نوامیس امت اسلامى وبندگان صالح خداوند، یادآور مىشود و بدعتها، تحریفها، جنایتها و خیانتهاىدستگاه پلید اموى و شجره ملعونه مذکور در قرآن کریم را بر مىشمرد؛ از جمله مىفرماید:
«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدین المخبتین الذین کانوا یستفظعون البدع و یأمرونبالمعروف و ینهون عن المنکر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطیتهم المواثیق الغلیظةُوالعهود الموکدة جرأة على اللَّه و استخفافاً بعهده...».
[3]
«مگر تو قاتل حجر بن عدى و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهیزگار نیستى؟همانها که همواره با بدعتها در ستیز بودند و امر به معروف و نهى از منکر مىکردند و تو ازروى ستم و دشمنى، آنان را به شهادت رساندى، پس از آنکه سوگندهاى غلاظ و شداد
|213|
خوردى و پیمان بستى که درباره ایشان مکر و خدعه روا ندارى و پیمان نشکنى؛
اما بر خداوند متعال تجرى کردى و حقوق او را سبک شمردى و با جرأت بر خداوند واستخفاف حق او، این جنایتهاى وحشیانه را مرتکب شدى.
شگفتا! آیا تو نیستى قاتل عمروبن حمق، همنشین و صحابى رسول اللّه(ص)، بنده صالحخداوند که عبادت و بندگى خدا او را پیر و فرسوده کرده بود و جسمش لاغر و رنگش ازکثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آنکه او را امان دادى و پیمانها و عهدهاى موثقى به اودادى که اگر به پرندهاى آن عهود و مواثیق را مىدادى، از کوه پایین مىآمد و بر تو فرودمىآمد؟ آنگاه با آن همه عهد و پیمان، او را به شهادت رساندى، از روى تجرى و جرأت برخداوند جبار و از روى استخفاف عهد و پیمانى که بسته بودى.
به راستى اى معاویه! آیا تو نیستى مدعى زیادبن سمیه، که او را فرزند پدرت دانستى و نامنهادى و حال آنکه رسول اکرم فرمودهاند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنترسول اللَّه را عمداً ترک کردى و از هواى نفس خود، بدون هدایت الهى پیروى کردى. آنگاهاو را به امارت کوفه و بصره منصوب کردى تا دست و پاى مسلمانان را ببرد و چشمهاى آنانرا دربیاورد و آنان را بر شاخههاى درختان خرما به دار آویزد؛ همانطور که فرعون بابنىاسرائیل مىکرد. گویا تو از این امت نیستى و این امت از تو نیستند.
آیا تو قاتل حضرمى نیستى که فرزند سمیه، بسیار درباره او به تو نوشت که بر دین علىهست و دین على - به خدا سوگند - همان دینى است که پدرم تو را براى پذیرفتن آن با شمشیرمىزد و با شما جهاد مىکرد تا از شرک به اسلام روى آورید و امروز بر همان اساس، بر مسندخلافت مسلمانان تکیه زدهاى و این جایگاه را تصاحب کردهاى و اگر جهاد و شمشیر علىنبود، شرف تو و پدرت سختى و رنجهاى تجارت بین مکه و شام و چاروادارى بود، نهحکومت و سلطنت بر امت اسلامى.
تو مرا نصیحت کردهاى که به حال خودم و دینم و امت محمد فکر کنم و از شق عصاىمسلمانان بپرهیزم و از اینکه آنانرا در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنهاى بزرگتر ازفتنه خلافت تو بر این امت سراغ ندارم و دیدگاهى برتر از جهاد با تو براى خودم و دینم وامت جدم، محمد مصطفى نمىشناسم و اگر این کار را بکنم، همانا آن را قربة الى اللّه مىدانم واگر آن را رها کنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهى مىکنم و از او مىخواهم که توفیقلازم براى هدایت امور عنایت فرماید.
|214|
اى معاویه! تهدید به کید و مکر کردى، هر کید و مکرى دارى، انجام بده. به جانم سوگندکه تو همواره و از قدیم با صالحان مکر ورزیدى و امید است مکر تو زیانى نرساند، مگربهخودت.
اى معاویه! آماده قصاص باش و بدان که هیچ کار کوچک یا بزرگى، از دید کاتبان وحسابگران الهى به دور نمىماند و خداوند فراموش نمىکند که چه بىگناهانى را به اتهام وگمان کشتهاى و خون پاکان را ریختهاى و چگونه یزید، پسر شرابخوار و سگبازت را برمردم امیر ساختى.»
واضح است که اینگونه تذکرات، هشدارها، پندها و اتمام حجتها، در قلب سختتر ازسنگ معاویه، کمترین تأثیرى نمىگذاشت و او چیزى جز قدرت و ریاست و جاهطلبى،نمىشناخت. او در کینه و دشمنى با خاندان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و یاران آنبزرگوار، در حد افراط بود و براى زمینه سازى تصاحب قدرت، توسط فرزند پلیدش وتداوم سلطنت اموى، به هروسیلهاى متوسل مىشد و از هر ابزارى استفاده مىکرد. معاویهبراى حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشیانه و دیوانهوار عمل مىکرد؛زیرا دوستى دنیا و ریاست و قدرت، چشم را کور و گوش را کر و دل را مىمیراند و قدرتتشخیص را از انسان مىگیرد.
امام(ع) در ادامه این نامه مىفرماید:
نامهها را چاپلوسان و سخنچینان و تفرقهافکنان و دینفروشان نوشتهاند، آنان که منافع خودرا در خطر مىبینند و هدفى جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تورا ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزب اموى، که ستمگر ومنحرف و ملحد و از اولیاىشیطانند، خوفناکم و از خداوند مىترسم.
ب. دعوت در منا و اتمام حجت
افشاگرى در منا
یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین (ع) صحابه و تابعین را در منا گرد آورد و ازآنان دعوت کرد تا در محفلى نورانى و مراسمى حیاتبخش جمع شوند و پیام آن بزرگوار رابشنوند و پس از بازگشت به موطنهاى خود، آن را به مردم مسلمان و قابل اعتماد ابلاغ کنند.تعداد ایشان را حدود هفتصد نفر از تابعین و دویست نفر از اصحاب برآورد کردهاند.حضرت در جمع آنان، در سخنانى فرمود:
|215|
اما بعد فان هذا الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم.
[4]
همانا این طاغیه با ما و شیعیان ما روا داشته است آنچه شما دیدهاید و علم دارید وشاهدهستید.
این خطبه، همان طور که گفته شد، یک یا دو سال پیش از مرگ معاویه ایراد شد و این درحالى بود که معاویه با همه توان تلاش مىکرد تا یزید را بر مسند خلافت بنشاند و امام(ع) رابه تسلیم و سازش یا سکوت و عدم عکسالعمل وا دارد. امام(ع) با به کار بردن جمله «ان هذاالطاغیة» آب پاک را روى دست همه ریخت و ماهیت باند اموى را افشا کرد و آنان را کانونفتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفى کرد. آنگاه گوشههایى از عملکرد معاویه رابیان کرد، البته عملکردى که در برابر دیدگان همه بود و بر کسى پوشیده نبود. آنان درانجامدادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامى و ضد انسانى خود به نام اسلام نیز پروایىنداشتند و در کمال بىحیایى و آشکارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام مىدادند. برمنبرها و در رسانهها و دستگاههاى تبلیغاتى نیز اعمال منکر و فاسقانه آنان به عنوانافتخارات دستگاه خلافت معرفى و ترویج و تبلیغ مىشد. معروف به منکر تبدیل شده بود ومنکر به معروف. فسق رواج داشت و ایمان و عدل، در انزوا و در پرده.
اکنون تقاضاى من این است که شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسولاللَّه بر شما و حققرابت و خویشاوندى من با رسول اکرم، مطالب را بنویسید و ضبط کنید و چون به شهر و دیار وقبیلههاى خود بازگشتید، هر کس را که به او اطمینان و اعتماد دارید و مورد وثوق شما است،به آنچه از حق و حقیقت و حقوق آلالبیت مىشناسید، دعوت کنید و حقایق را براى آنانبازگویید تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصیتهاى علمى و سیاسى و فرهنگى جهان اسلام وعلما و ائمه جمعه و جماعت، از این مسائل آگاهى یابند و با نقشهها و توطئهها و برنامههاى بانداموى و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند که به نام اسلام، کمربه نابودى اسلام بسته شود و... «فانى اتخوَّفُ ان یدُرس هذا الامر و یذهب الحق و یغلب و اللَّهمتم نوره و لوکره الکافرون».
[5]
هشدار و اتمام حجت
سخنان امام(ع) در منا در باره هجده فضیلت از على بنابىطالب و خاندان عصمت(ع) ونیز عملکرد معاویه و باند اموى، ماهیت ضداسلامى آنانرا افشا کرد و علما و بزرگان اصحابرا در جریان مکر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه این سخنان آمده است که امام(ع) همواره بهدنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسیج کند و بانگ بیدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطرامارت یزید برحذر دارد و از خطرات آینده آگاه سازد.
|216|
از جمله این سخنان روشنگر و آگاهىبخش و اتمام حجتهااین بود که حضرت فرمود:«اُنشدکم اللَّه أتعلمون انَّ علىبنابىطالب کان اخا رسول اللَّه...». عقد اخوت امیرالمؤمنین(ع) بارسول اکرم(ص) و اینکه در آغاز هجرت، هنگامى کهرسولاللّه(ص) بین مهاجرین و انصار، اخوت و برادرى برقرارکردند، بین خود و امام على(ع) نیز پیوند اخوت بستند، یکى از آنموارد بود.
یکى دیگر از موضوعاتى که حضرت اباعبداللَّه(ع) بیانفرمود، مسأله «سد ابواب» بود، که پیامبر(ص) در ورودى همهمنازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه امیرالمؤمنین(ع) را وفرمود:«انّ اللَّه أمرنى ان ابنى مسجداً طاهراً لایسکنه غیرى و غیراخى و بنیه»؛ یعنى خداوند به من فرمان داده که مسجدى پاک وطاهر بنا کنم و هیچ کس جز من و برادرم و فرزندانش در آنمسکن نگزیند. آن حضرت، علىرغم اصرار خلیفه دوم، که تقاضاداشت حتى به اندازه نورگیرى کوچک، از منزلش به مسجد بازباشد تا امکان نگاه کردن براى او فراهم باشد، اجازه این کار را بهاوندادند.
هم چنین امام(ع) در باره مسأله غدیر خم و انتصاب امیرالمؤمنین(ع) به امامت و ولایت سخن گفت و واقعه مهم غدیر وپیمان ولایت و امامت را چنین گوشزد فرمود:«... اتعلمون انرسول اللَّه نصبه یوم غدیر خم فنادى له بالولایة و قال لیبلغالشاهدالغائب».
امام(ع) غیر از آن چه گذشت، موضوعات مهم دیگر مانندحدیث منزلت، پرچم فتح در روز خیبر و سخنان رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) (رجل یحبه اللَّه و رسوله و یحباللَّه و رسوله)، (کرّار غیر فرّار یفتحها اللَّه على یدیه...)، مسألهمباهله با نصاراى نجران و آیه مباهله، ابلاغ سوره برائت و دهها
|217|
موضوع مهم دیگر را، که نشاندهنده احترام ویژه حضرتعلى(ع) نزد رسولاللَّه(ص) و قرب به خداوند و حرمت و کرامتوالاى او نزد رسولش بود، بیان فرمود و در هر بخش، حاضران بهحرمت و قداست و عظمت و شایستگى امام(ع) اعتراف مىکردندو بر صحت و اتقان سخنان ایشان مهر تأیید مىزدند. از جمله،امام(ع) فرمود: پیامبر اکرم، در آخرین خطبهاى که ایراد کردند،فرمودند:«انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى فتمسکوابها لن تضلوا».
این سخنان نورانى را برخى در هجده محور نقل کردهاند. البتهدر اصل روایتى که سلیم بن قیس آن را نقل کرده و در احتجاجطبرسى، بحارالانوار، و عوالم نیز نقل شده است، امام(ع) خطوطکلى فراوان و همه موضوعاتى را که در قرآن کریم درباره ایشاننازل شده، بیان فرمود و براى حاضران تفسیر کرد و آنچه راپیامبر اکرم(ص) درباره او و پدر و مادر و اهل بیت مکرمشفرموده بود، توضیح داد.
با این روشنگرى و تبیین حقایق و معارف اسلامى و قرآنى،در باره اهل بیت عصمت و طهارت و تأکید بر نگرانىها،دغدغهها، خطرها و تهدیداتى که از سوى دستگاه جبار اموى،متوجه اسلام و اهل بیت مىشد، اندیشمندان و صاحبنظران ورجال دینى و سیاسى امت اسلامى، موظف شدند که مسائل را بهامت اسلامى منتقل کنند و مردم را از حوادث و تحولات دنیاىاسلام و نگرانىهاى جدى حضرت سیدالشهدا(ع) و خانداننبوت و وحى، آگاه سازند و با بیدار باش افکار عمومى و اطلاعرسانى به جا و به موقع و تبلیغ صحیح دین، جلو سمپاشى و جنگروانى و نقشههاى شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راهبیدارى و نهضت عظیم اسلامى، در جهت حاکمیت اسلام و نفىطاغوت، هموار گردد.
|218|
ج. خطبه در منا
پیشبینى خطر و پیشگیرى
معاویه در تلاشى سخت، همراه با تهدید و فضاسازى گسترده، در صدد تثبیت ولیعهدىیزید و تحمیل او بر امت اسلامى بود. تا اینجا امام(ع) طبق عهد و پیمان امام مجتبى(ع) برپیمان صلح با معاویه پایدار بود؛ اما یکى از شرایط پیماننامه و قرارداد صلح، این بود کهمعاویه براى خود جانشین تعیین نکند و به فکر تبدیل خلافت و یا حکومت اسلامى، بهسلطنت موروثى کسرایى و قیصرى نیفتد و امر امت اسلامى را به خودشان واگذار کند و یا بهفرد شایسته آن بسپارد؛ اما در عمل، همه تلاش معاویه، نقض پیمان خود با امام مجتبى(ع) بودو به آن قرارداد هرگز عمل نکرد. وى در سخنرانى خود در کوفه نیز این مطلب را اعلان کرد وسپس تلاش مضاعفى را انجام داد تا با حیله و تزویر و سرکوب آزادىخواهان و اصحابامیرالمؤمنین(ع)، راه را براى اهداف شوم و فریب مردم و تحمیل یزید، هموار سازد. در اینمیدان، تنها شخصیت والاى امام حسین(ع) بود که خطرها را با چشم بصیرت و نور معرفتمىدید. و در برابر چنین توطئه و خطرى احساس درد و رنج مىکرد و براى خنثا سازى اینفتنه و خیانت به امت محمد(ص) برنامهریزى مىنمود.
این اقدام امام(ع) با برنامه ریزى، تیزبینى، آیندهنگرى، شجاعت و صلابت بىنظیرىهمراه بود. از این رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهلبیت و دیگر افراد امتاسلامى، در کنگره عظیم حج دعوت به عمل آورد.
امام(ع) در نامه قبلى خود به معاویه نوشت:
من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولى از ترک جهاد و مخالفت با تو و حزبپلید اموى و وابستگان و عمال و ایادى ظالم تو، که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلالمىکنند و پیروان شیطانند، نگران بوده و از خداوند مىترسم.
در فرصت فراهم شده در کنگره حج و با برنامهریزى و دعوت و تدارک لازم و چه بسادعوت قبلى از سران و علما و شخصیتهاى دنیاى اسلام، اکنون فرصت خوبى بود کهامام(ع) پیام خود را از سرزمین منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترین کار نیز اینبود که بسیار حکیمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسولاللَّه(ص) و رجال دنیاى اسلام، در جریان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرایط عمومىدنیاى اسلام قرار گیرند و حقایق بازگو شود و خطر و توطئههاى دستگاه اموى افشا شود.
|219|
خطبه منسوب به امامحسین(ع) در کتاب شریف تحفالعقول آمده است؛
[6] ولى متأسفانهمؤلف ارجمند، براى اقتصار یا اعتماد یا به هر علت دیگر، اسناد احادیث را ذکر نکرده و آنهارا به صورت مرسل آورده است. وانگهى محل و شرایط ایراد این خطبه شریف نیز ذکر نشدهاست که آیا واقعاً حضرت این خطبه را در منا ایراد فرموده است یا در سرزمین دیگرى. ذیلاین خطبه نیز با بیانى در نهجالبلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً تردیدى نباید کرد کهخطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است. از اینرو، گفتهشده است که چه بسا خطبه مذکور در تحفالعقول، از سخنان امیرالمؤمنین(ع) بوده و استنادآن به امام حسین(ع) چندان قوى نباشد (صاحب تحف العقول این احتمال را نیز روایت کردهاست)؛ اما متن خطبه، نشاندهنده اعتبار و استحکام آن است و با سخنان، شخصیت و روش ومنش امام حسین(ع) هماهنگى دارد؛ زیرا مانند نهجالبلاغه، که متن آن، دلیل بر سند آن است،دیگران ناتوانتر از آنند که همچون حضرت على و اهلبیت سخن بگویند و یا معارف اسلامرا تقریر کنند؛ زیرا سخنان ایشان فراتر از کلام مخلوق و فروتر از کلام خالق است. این خطبهنیز از چنین وزانت و اعتبارى برخوردار است و از صلابت لفظ، استوارى و اتقان معنا،انسجام ظاهر و باطن و پیوند ناگسستنى با عمق معارف اسلام و اهلبیت حکایت دارد. غیر ازاینکه مضامین بلند آن، در دیگر سخنان امامحسین(ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشممىخورد و از آن خطبههایى است که لفظ، دلیل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن مىدهد.اشارهها، رمزها، روشنگرىها و افشاگرىهاى آن نیز خود بهترین دلیل است که از عهدهدیگران ساخته نیست و دهان دیگران کوچکتر از آن است که مانند این سخنان را بر زبانجارى کند و یا مانند این معانى و مفاهیم را در قالب الفاظ بریزد و یا با این عمق، مفاهیم ومعارف اسلامى و قرآنى را پیوند بزند ویا فلسفه تاریخ و تحولات آنرا تبیین کند و یا به علماو بزرگان و خواص، درس عبرت بیاموزد و یا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموى وروابط پنهان عمال فاسد و علماى دربارى را افشا کند.
نمونه دیگر این بیان را در نامه حضرت زینالعابدین(ع) به محمدبنشهاب زهرىمىبینیم که آن هم در کتاب شریف تحفالعقول نقل شده است و آهنگ این بیان نورانى رادارد؛ همچنان که ترکیب سخنان امام حسین(ع) با آیات قرآنى و نیز توجه دادن به آیات قرآنکریم و درس آموزى از قرآن و بیان وظایف دانشمندان الهى، ترسیم وظایف حکومتاسلامى، مبارزه بنیادین با مفاسد اجتماعى و بیان جایگاه بلند امر به معروف و نهى از منکر،
|220|
خود نشان و تأیید دیگرى بر اصالت این متن ارزنده و حکیمانه است.
بنابراین، هر کس با سبک و سیاق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، تردیدى درباره این متن، براى او باقى نمىماند که این سخنان را تنها کسى فرموده است که «قد ذقّ العلمذقاً و عالم غیر معلم و فهم غیر مفهم و محدث من عنداللَّه» باشد.
اکنون این خطبه شریف را در چند بخش توضیح داده و درسهاى آموزنده آن را برمىشماریم، به امید آنکه رهتوشهاى براى همه راهیان نور و مشتاقان ظهور باشد.
الف. درسها و عبرتها
1. عبرتآموزى از تاریخ
در آغاز این بخش لازم است مطلبى به عنوان مقدمه یادآورى شود:
شناخت تاریخ ادیان الهى، بهویژه تاریخ یهود و نصارا وسیر تحولات و دگرگونىها وریشهیابى علل و عوامل آن، خود بهترین درس و عبرت براى امت اسلامى است. اگر قرآنکریم نیز در بسیارى از سورهها بر تاریخ تکیه کرده است، براى آن است که گذشته، چراغ راهآینده است، و درسهاى آن بسیار آموزنده و عبرتهاى آن سرمایه هدایت آیندگان است.فراموشى آن، فراموشى هویت، فرهنگ و میراث گرانبهاى گذشتگاناست.
در این باره، تاریخ و فرهنگ و تمدن قوم یهود و نصارا، خود فراز و نشیبهاى فراوانداشته ودر طول بیش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاریخ بشر، تأثیرگذار بوده و ازحوادث ملتها و امتها متأثرگردیده است، تجارب فراوان و تلخ و شیرین بسیار را لمسکرده و عزتها و ذلتهاى بسیارى را تحمل کرده است.
از دیدگاه قرآن کریم، این فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانیان از اینتحولات بیگانه نبودهاند، بلکه محور اصلى ایشان بودهاند و اگر نبود انحراف و سهلانگارىعلما و رجال دین، ملتها هرگز به ذلت و سقوط کشانیده نمىشدند. از این رو، نقش اصلى وبارز، بر عهده علما است: « و اذا صلح العالم صلح العالم».
اما فلسفه این تحولات را باید در رسالت علما در انجام فریضه امر به معروف و نهى ازمنکر جستوجو کرد. آنگاه که علما و رهبران جامعه، از انجام وظایف مهم و اصولى خودسر باز زدند و امر به معروف و نهى از منکر را رها کردند و ملاحظات سیاسى و مادى و قومىو نژادى به جاى تکلیف و وظیفه نشست و روح و فرهنگ حقطلبانه مردان خدا در چنبره
|221|
جاهطلبى و دنیا پرستى ارباب دنیا گرفتار شد و روحیه جهاد و حقخواهى جاى خود را بهدنیادوستى داد و ارزشهاى الهى فراموش شد و فداکارى و مجاهدت در برابر باطل، بهفراموشى سپرده شد، طبیعى است که باید سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار کشید وراه نفوذ دشمنان را هموار دید و گسست پیوندها و روابط را شاهد بود.
البته این مسأله، یک بحث عمیق قرآنى و تاریخى و سیاسى و اجتماعى است و در مباحثفلسفه تاریخ نیز از مسائل جدى و قابل تجزیه و تحلیل و تأمل است.
در نهجالبلاغه، بهویژه در خطبه قاصعه، این موضوع به طور مبسوط وعبرتآموزى آمدهاست و مفاد جملهها مؤید یکدیگر و مکمل یکدیگرند. در این خطبه، رمز عزت و استقلال یاذلت و سقوط ملتها بیان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در این باره ترسیم شده است.در خطبه شریف امام حسین(ع) نیز به این موضوع بسیار حساس و ارزشمند، پرداخته شده وبا استشهاد از آیات قرآن کریم در این باره، به عبرتهاى ارزندهاى از تاریخ علماى یهود ومسیحیّت اشاره شده است. امام(ع) دراین باره مىفرماید:
اعتبروا ایها الناس بما وعظ اللَّه به اولیائه من سوء ثنائه على الاحبار اذ یقول ''لولاینهاهم``... وقال لعن الذین کفروا... و انما عاب اللَّه ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمة الذین بینأظهرهم المنکر و الفساد فلاینهونهم عن ذلک رغبة.
هان اى مردم! از آنچه خداوند، اولیا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و ازدانشمندان یهود انتقاد کرده، عبرت بگیرید و پند بیاموزید، آنجا که مىفرماید: (لولا ینهاهمالربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون)؛
[7] چرا دانشمنداننصارا و یهود، آنان را از سخنان گناهآمیز و خوردن مال حرام نهى نمىکنند؟ چه زشت عملىاست که انجام مىدادند!
و نیز خداوند متعال مىفرماید: (لعن الذین کفروا من بنىاسرائیل على لسان داود و عیسىبن مریم ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوایفعلون.)؛
[8] کافران از بنىاسرائیل بر زبان داود و عیسى بن مریم لعن و نفرین شدند. این بدانعلت بود که گناه کردند و کارشان تجاوز از حدود الهى بود. آنان از اعمال زشتى که انجاممىدادند، یکدیگر را نهى نمىکردند. چه بد کارى انجام مىدادند!
(«... وانما عاب اللَّه ذلک علیهم...)؛ و چرا خداوند آنان را نکوهش کرده و از ایشان عیبگرفته است؟ براى آنکه آنان ستمکاران را مىدیدند که به کارهاى زشت و فساد مشغولهستند و آنان را از منکر نهى نمىکردند به طمع آنکه از آنان نصیب و بهرهاى به اینان برسد ویا از ترس آنکه مبادا خطرى آنانرا نگران و یا تهدید کند، در حالى که خداوند مىفرماید:
|222|
(فلا تخشوا الناس واخشون)؛
[9] پس از مردم نهراسید و از من بترسید.
در این بخش از سخنان امام(ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:
الف. نکوهش کردن خداوند، دانشمندان یهود و نصارا را.
ب. علت این نکوهش که ترک امر به معروف و نهى از منکر است.
ج. علت ترک امر به معروف و نهى از منکر، که یا طمع و دنیا دوستى و جاهطلبى بوده و یاترس و علاقه به بقا و زندگى.
و در این باره، امام(ع) به چهار آیه از سوره مبارکه مائده استناد مىکند که جوهره ومحتواى اصلى سخنان ایشان را به خوبى مىتوان از این آیات کریمه استفاده و استنتاج کرد.
توضیح مطلب: سوره مبارکه مائده از آخرین سورههاى نازل شده در مدینه منوره است وبه نظر مىرسد که ترسیمى از اصول کلى بیمها، امیدها، تهدیدها و فرصتها براى آیندهجامعه اسلامى است و به نوعى سرگذشت پیشینیان و پیروان ادیان گذشته و عملکرد آنان وعبرتآموزى از روشها و منشهاى آنان نیز به عنوان درس و تجربه تاریخ، مورد توجه قرارگرفته است.
2. رسالت خواص
رسالت خواص در بیدارگرى و آگاهى و تحرک بخشیدن به جامعه اسلامى و یادآورىمسؤولیت خطیر علما در این باره، از حساسترین تکالیف الهى و وظایف وجدانى و قرآنىجامعه اسلامى است. ابعاد و سطوح این مسؤولیت، بسى خطیر و حساس و بار امانت ومسؤولیت آن، بسیار سنگین و مهم است. علماى اسلام، در عصر نبوت و پس از آن باید بارسنگین رسالت تبلیغى اسلام را به دوش بکشند و عملاً اسوه و چراغ راهنماى امت باشند، دربرابر بدعتها، انحرافها و اغواگرىها بایستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا وارزشهاى الهى پایمال شود و جباران و جانیان، به نام دین حاکم گردند و با سرنوشتانسانها بازى کنند. علماى اسلام وظیفه دارند که به یارى حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلمو جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخیزند. بزرگان امت اسلامى وظیفه دارند که پاسدارحریم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقایق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستینىوارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا».
[10]
علماى اسلام وظیفه دارند که در برابر سلاطین ستمگر و مستبد بایستند و از آزادى و
|223|
عدالت و کرامت امت محمد(ص) دفاع کنند: «و لقد سمعت جدى رسول اللَّه یقول: من رأىسلطاناً جائراً...».
با توجه به مطالب بالا بود که امام(ع) بزرگان دنیاى اسلام را در سرزمین منا گردهم جمعکرد و شرایط دنیاى اسلام و نگرانى خود را براى آنان بیان فرمود و از آنان خواست که بهعنوان سفراى او و داعیان الى اللّه و آمران به معروف و ناهیان از منکر، حقایق را به گوش مردمجهان اسلام برسانند، افکار عمومى را بیدار کنند، انحرافات و جنایات معاویه را بازگونمایند، آنان را از فتنهها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤولیت و رسالت علماى باللَّه و امناىالهى تأکید کنند و بدین وسیله، امت اسلامى را بر انگیزند و افکار عمومى را هدایت کنند تا باپشتوانه بیدارى و آگاهى افکار عمومى، اجازه شکلگیرى توطئههاى جدید و نکبتبار وغصب خلافت و حکومت اسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به حاکمیت قومى و نژادى ونظام موروثى سلطنتى، به دربار معاویه داده نشود.
3. موضوع خطیر
طرح موضوع در موسم حج، در سرزمین منا و در حضور جمع بسیارى از علما، بزرگان،صحابه، تابعین و خاندان بزرگوار رسول اکرم(ص) و اهلبیت نشان دهنده اهمیت وحساسیت موضوع و خطر بزرگ و نگرانکنندهاى است که امام(ع) در آن شرایطاحساسمىکرد.
شرایط زمان و مکان، دعوت و تأکید بر ابلاغ پیام و بیان خطرها و هشدارها و انذارها وفرصت حج، از یک سو نگرانىها را نشان مىدهد، از سوى دیگر، جایگاه حج و مکه و فلسفهحج را معرفى مىکند و از سوى دیگر، حساسیت امامحسین(ع) را درباره اوضاع اسفباردنیاى اسلام و قیام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان مىدهد.
4. گسست نسلها و پیوند بین دو نسل
این خود، یک مسألهاى مهم و حساس است که در نیمه اول قرن اول هجرى، یعنى دقیقاً ازسالهاى 11 تا61 هجرى، چه تحولات تلخ و چه رنجهاى جانکاهى بر امت اسلامى، بهویژهدر مناطقى از دنیاى اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطین، سوریه، لبنان) تحمیل شده است.
با توجه به گذشت نیم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اکرم(ص) و گسترشجغرافیایى دنیاى اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگیر در دهههاى اول اسلام، به موازات
|224|
پیشرفتهاى مادى و لشکرکشىها و کشورگشایىها و عدمتعهد سردمداران و زمامداران دنیاى اسلام و در نتیجه، ایجادانحرافات سیاسى و فکرى و غلبه قومگرایى و نژادپرستى وجناحبندىهاى سیاسى و جاهلى، پر واضح است که نسل جدیددنیاى اسلام، با ارزشهاى زمان رسول اکرم(ص) بیگانه باشند،فضایل و کمالات اباذرها و سلمانها به فراموشى سپرده شود،میراث ارزشمند رسولاللَّه(ص) از یاد برود، افراد، رفاهزده وغفلتزده شوند و ارزشهاى اصیل، تحریف شده و ارزشهاىجاهلى و وارداتى، به جاى فرهنگ مدینةالرسول حاکم و غالبگردد و این موضوع مهمى است.
اکنون پرسش این است که تداوم نسلها و فرهنگها واستمرار ارزشها و سنتها چگونه باید باشد تا از نسلى به نسلدیگر منتقل شود. این موضوعى است که امروزه، یعنى در دههسوم انقلاب اسلامى، نیز به خوبى با آن روبهرو هستیم.
در اینجا آنچه در درجه اول تعیین کننده است، جایگاه ورسالت علماى اسلام و دلسوزان فرهنگ و تمدن اسلامى وپاسداران حریم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فکرى وفرهنگى دوران نبوى(ص)، انتقال ارزشها و فضایل به نسلهاىآینده، پاسدارى علمى و عملى و عینى و زبانى از معارف گذشته وانتقال آن به نسل جدید دنیاى اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگى وتحریفات تاریخى، همگى از این مقوله است.
تأکید امام(ع) بر محوریت اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) وجایگاه بلند و رفیع او نیز با این هدف و اعتراف بر کمالات وسوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ این ارزشهاو کرامتهاى الهى و انتقال آن به آیندگان، در جهت پیوند بین دونسل و استمرار جوهره حرکت نهضت عظیم اسلامى، به رهبرىرسولاللَّه(ص) و انتقال آن به نسلهاى آینده و ترسیم خطوط
|225|
روشن حرکت آیندگان است. البته اهلبیت در رأس هرم اینحرکت قرار دارند و تا روز قیامت، این رسالت را در همه سطوحو ابعاد، به بهتر شکل، انجام خواهند داد. این مفاد حدیث شریفغدیر خم نیز هست که «انى تارک فیکم الثقلین...»
[11] و سخننورانى امام حسین(ع) که مىفرماید:«انشدکم باللَّه...» نیز تأیید وتأکید دیگرى بر این حرمتها و شعایر بزرگ الهى و معالمتوحیدى و قرآنى است.
5. نظارت همگانى
امر به معروف و نهى از منکر، روش پایدار مراقبت از کیاناسلام و قوانین و مقررات آن و مبارزه با کژىها وکژاندیشىهااست.
تبیین مفهوم و محتواى عمیق دین و ولایت، رسالت بزرگعلماى ربانى است. در بحث امر به معروف و نهى از منکر، نظارتهمگانى، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادى کارکرد حاکمیت و مبارزهبا طاغوتها و استبدادگران و سلطهطلبان، از وظایف دانشمندانالهى است و نقش محورى آنان در جلوگیرى از تسلطفرصتطلبان و منفعتجویان، روشن مىشود که مىفرمود: «انفینا اهلالبیت فى کل خلف عدولا».
[12]
امر به معروف و نهى از منکر، عامل اعتلاى امت و جامعهاسلامى است و ترک آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد کههرگز وجدانهاى بیدار آن را نمىپذیرند. همچنین ترک این دوفریضه الهى، آثار سوء و نتایج زیانبارى را به دنبال خواهد داشتو موجب سلطه حکومتهاى فاسد خواهد شد.
6. مبارزه با نفاق
شناخت نفاق و جریانهاى منافقانه، در تاریخ اسلام و بلکه درتاریخ ادیان الهى، از حساسیت و ویژگى خاصى برخوردار است
|226|
و مبارزه با آن و افشاى ریشهها، شاخهها، اهداف، برنامهها و نقشههاى شوم منافقان داخلى،از شناخت و افشاى کفار خارجى به مراتب سختتر و حساستر است. مرعوب نشدن درافشاى نفاق و ترور شخصیت و جوشکنى در برابر سیل تهمتها و خیانتها و دسیسهها وتهدیدها درس بزرگى است که باید آنرا از امام حسین(ع) آموخت.
فضاى تبلیغاتى و رسانهاى شکننده و خفقان حاکم بر فضاى جامعه اسلامى و فشارهاىشدید سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى گستردهاى براى مخدوش کردن چهرهامیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت به کار مىرفت و حقیقتاً باند اموى در این زمینه، از هیچ تلاشىفروگذار نبود. آنان در تخریب شخصیتهاى بزرگالهى و جعل و تحریف، بسیار کوشابودند و در خبرسازى و شایعهپراکنى و تهمت و افترا نظیر نداشتند.
این فضاى خفقان و نفاق، بهویژه پس از شهادت امام مجتبى(ع) به اوج خود رسید وشرایط را براى دوستداران و شیعیان اهلبیت، تیره و تار ساخت. البته باند اموى، در جهتتخریب چهره و ترور اهلبیت و طرفداران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سرکوب وقتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلکه به چهرهسازى دروغین و شخصیت تراشى نیزمىپرداختند و تلاش مىکردند تا از معاویه و دار و دسته بنىامیه، شخصیتتراشى وچهرهسازى کنند و باپردازشهاى دروغ و ظالمانه، بتهاى ساختگى را به جاى بتهاىجاهلى، بر مردم تحمیل کنند و آنان را ناجى امت اسلامى و خلیفه مسلمانان و اسوه و الگوىنجاتبخش معرفى نمایند. در روایتى از امام باقر(ع) آمده است که فرمود:« و کان عظم ذلک وکبره فى زمن معاویة بعد موت الحسن فقتلت شیعتنا بکل بلدة و قطعت الایدى و الارجل علىالظنة...».
[13]
افشاى ماهیت نفاق و مبارزه با جریان خبیث و پیچیده آن و بسیج مردم در این راه، کارىبس دشوار، حساس و نیازمند بصیرت، ظرافت، تیزبینى و آینده نگرى است. پیامبراکرم(ص) خطر نفاق را بارها گوشزد کرده بود که از مؤمنان نترسید و از مشرکان نهراسید؛ولى از منافقان برحذر باشید: «انى لا اخاف علیکم المؤمن و لا المشرک...و لکن اخاف علیکمکل منافق الجنان عالم اللسان...».
[14] امیرالمؤمنین(ع) نیز مىفرماید:«ما اسلموا و لکناستسلموا و اسروا الکفر فلما وجدوا اعواناً علیه اظهروه».
[15]
مبارزه با این جریان پیچیده، ریاکار و متظاهر و افشاى ماهیت مرموز و دسیسههاىشیطانى و حیلههاى فریبنده آن، رسالت بزرگى است که همگان تاب و یاراى مقابله با آن را
|227|
ندارند و این رسالت بزرگ امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار و علماى الهى است.
7. رابطه امر به معروف و نهى از منکر با حکومت اسلامى
الف. در مبارزه با حکومتهاى طاغوتى و استبدادى
ب. در برقرارى حکومت اسلامى و مبارزه با مفاسد از طریق تشکیل حکومت
ج. در تحقق اهداف و آرمانهاى والاى الهى
د. مراتب و مراحل امر به معروف و نهى از منکر
ه. محدوده تقیه و رابطه آن با امر به معروف و نهى از منکر
و. امام حسین(ع) اسوه است و سیره آن حضرت حجت
این قبیل مسائل و دهها مسأله مهم و کلیدى دیگر، همگى در پرتو نهضت عاشورا و قیام وانقلاب کربلا و سیره امام(ع) تفسیر و تحلیلپذیر است و آن بزرگوار با سیره و سنت خود،الهامبخش همه انسانهاى آزادىخواه و مصلحان بزرگ تاریخ بوده و خواهد بود.
ب. اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر
و قال: (المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر...)
[16]مردان و زنان با ایمان، بر یکدیگر ولایت دارند. امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، نماز را برپا مىدارند و زکات را مىپردازند و از خدا و رسولش اطاعت مىکنند... خداوند ایشان را بهزودى مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حکیم و دانا است.
خداوند در این آیه کریمه، سخن را در باره امر به معروف و نهى از منکر، به عنوان یکفریضه الهى آغاز کرده است؛ زیرا، مىداند که چون این فریضه ادا شود و بر پا گردد، همهفرایض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و این بدانعلت است که اهداف امر به معروف و نهى از منکر، عبارتند از:
- دعوت به اسلام.
- رد مظالم و تأمین حقوق ستمدیدگان.
- مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران.
- تقسیم عادلانه بیت المال و برقرارى عدالت.
- دریافت صدقات و جمع آورى مالیاتها و برقرارى امنیت (نظم و امنیت).
- پرداخت و مصرف درست بیت المال و اداى حقوق مردم.
|228|
- برقرارى حدود الهى و اجراى احکام قرآنى.
- انجام اصلاحات جدى در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.
اهداف یاد شده، ترسیم کننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهى از منکر ومسؤولیت خطیر علما در این زمینه و نشان دهنده اهداف حکومت اسلامى و رسالت امنااست و در حقیقت، اهداف حکومتى اسلام است که جز در سایه حکومت، امکان اجرا وتحقق آن وجود نخواهد داشت.
در این بخش، امام(ع) به اهمیت و جایگاه امر به معروف و نهى از منکر، از سه زاویهاشارهمىکند:
الف. از زاویه قرآن کریم.
ب. نقش این دو، در پایدارى و تثبیت دیگر احکام.
ج. بیان مصادیق روشن و مهم.
دراین بخش، امام(ع) به بیان اهداف امر به معروف و نهى از منکر مىپردازد که به طورکامل، با اهداف حکومت اسلامى منطبق است و جز در سایه حکومت، امکان عملى رسیدنبه این اهداف و وظایف وجود ندارد و از جمله، به آیه شریفه یاد شده استناد مىفرماید کهخداوند در مقام بیان صفات مؤمنان، نخست وظیفه خطیر امر به معروف و نهى از منکر را بیانمىکند. این تقدم، داراى حکمتى است و نشاندهنده جایگاه بلند و محورى و کلیدى این دووظیفه، در رابطه با وظایف فردى و اجتماعى و سیاسى دیگرى است که مایه پایدارى احکامدین و تنظیم درست روابط جامعه اسلامى و برقرارى عدالت در میان امت و جهات فراواندیگر است.
در اینجا باید اشاره کرد که در آغاز آیه شریفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شدهاست، که عبارتند از:
1. صفت ایمان .
2. ولایت مؤمنان بر یکدیگر (ولایتمدارى در جامعه اسلامى).
3. برقرارى روابط ولایى در جامعه اسلامى.
4. امر به معروف.
5. نهى از منکر.
6. آثار و برکات این دو فریضه.
|229|
7. حقیقت امر به معروف و نهى از منکر.
8. علما حافظان رسالت و حامیان امت.
9. پاداش الهى در دنیا و آخرت، در سایه انجام این رسالت بزرگ.
10. دستور جهاد با کافران و منافقان.
موضوع امر به معروف و نهى از منکر، بهویژه در سطوح عالى جامعه اسلامى و تعهد وتقید به رعایت و اجرا کردن آن و یا زمامداران و مسؤولان جامعه اسلامى را از منکر بازداشتنو به معروف امر کردن، رسالت بزرگ علما و نیز امت اسلامى و عامل صیانت اسلام و حقوقملت و تحقق اهداف الهى است. در قرآن کریم، و روایات اسلامى و داستانهاى انبیا، در اینباره، درسها و عبرتهاى آموزندهاى وجود دارد. بىتفاوتى و سهلانگارى در این زمینه،عامل سقوط، انحطاط، فراموشى و وارونه شدن ارزشها، انحراف در جامعه و تبدیلمعروف به منکر و منکر به معروف خواهد شد.
محیط و فضاى نورانى و پاک
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه بزرگ الهى مىفرماید اینکه خداوند پس ازوصف ایمان که یک امر قلبى و جوانحى است به امر به معروف و نهى از منکر پرداخته است،که یک امر رفتارى است و نماز و زکات را پس از آن ذکر فرموده، اهمیت و جایگاه این دووظیفه بزرگ را مىرساند و حکمت آن، این است که خداوند مىدانسته که چون این دوفریضه، به گونهاى مطلوب برپا شود و انجام گیرد، همه فرایض، به برکت آن، انجام خواهدگرفت و راه اجراى فرایض دیگر هموار خواهد شد. به بیان دیگر، این دو، بازوى توانایىاست که زمینهساز تحقق معروفها و ترک منکرها خواهد بود.
لعلمه بانها اذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به برکت این دو و در سایه تأثیر فراوان و فضاى شایسته و بایسته و پاکى که به وجود آمده،معروفها رشد کرده، فضا نورانى مىشود، منکرها به فراموشى سپرده مىشود و یا زمینهاجراى منکر از بین خواهد رفت و کار منکر، زشت تلقى خواهد شد و اهل منکر تشویقنخواهند شد، بلکه توبیخ مىشوند و الگو نخواهند بود و بازارشان کساد خواهد شد.گرایشها به سوى خوبىها و معروفها خواهد بود و بازار فضیلت، رواج خواهد یافت.بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذایل طالبى نخواهد داشت و همه جا
|230|
خوبى و پاکى ترویج خواهد شد و فضاى جامعه فضاى نور و رحمت و خیر و برکت و تقوا وفضیلت خواهد بود.
و ذلک ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیئ و الغنائم....
و این امر براى آن است که امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم ومخالفت با ظالم و تقسیم درست بیت المال و صرف آن در مسیر صحیح خود است.
امام(ع) در تبیین جایگاه این دو فریضه مهم، به مثالهاى روشن و مصادیق مهم و کارسازمتوسل مىشود که اساس حیات سیاسى، اجتماعى و فرهنگى و عزت و اقتدار جامعه اسلامىرا تشکیل مىدهد. در حقیقت، ایشان اهداف حکومت اسلامى را به صورت خلاصه بیانفرموده و بر مسائل کلیدى جامعه، یعنى فراخوانى به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامى وتبلیغ آن در همه سطوح و ابعاد تأکید مىکند.
البته این دعوت، دعوت زبانى و قلمى و هنرى صرف نیست، بلکه تبیین آموزنده وسازنده معارف اسلامى است که چون با همه زیبایىها و محاسن آن بیان شود، جاذبه فطرى والهى دارد و دلها به آن تمایل مىیابند و منشأ حیات طیبه و برکت و سعادت ابدىخواهدبود.
فان الناس لو علموا محاسن کلامنا لا تبعونا.
[17]
اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما پیروى مىکنند.
موضوعاتى که در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم،و هدایت و مدیریت کارآمد امور اقتصادى و بیت المال و اهداف و وظایف خطیر و حساسمربوط به آن، به تدبیر و تمشیت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامى، چرخش صحیح وکارآمد امور مالى و اقتصادى جامعه اسلامى و تنظیم صحیح و سازنده و عدالتخواهانهمعیشت جامعه توجه دارد.
نکته درخور توجه آن است که این امور حیاتى، که به دستگاه قضایى، حقوقى وسیاسىامت اسلامى مربوط مىشود و تحقق این اهداف بلند و والا، به برکت امر بهمعروفونهى از منکر در جامعه اسلامى و به برکت بیدارى و هشیارى دانشمندان اسلامىاست که اگر علما رسالت خود را به گونهاى مطلوب به انجام برسانند، راه را براى حاکمیتاین ارزشها فراهم کرده و چراغ راه سعادت و زندگى اجتماعى و سیاسى امت اسلامىخواهند بود.
|231|
ج. جایگاه و مسؤولیت خطیر دانشمندان
ثم انتم ایتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللَّه فى انفسالناس مهابة...
پس شما اى گروه نیرومند! دستهاى به دانش معروف و به خوبى مذکور و به نصیحت وخیرخواهى در جامعه، نامور و مشهور هستید و به کمک خداوند و اعتبار دینى که دارید، در دلمردم مهابتى دارید که همگان از شما حساب مىبرند.
در این بخش از سخنان نورانى آن حضرت، جایگاه خطیر دانشمندان و نخبگان بیان شدهو از مسؤولیت حساس و جایگاه و پایگاه والاى بزرگان جهان اسلام، در حفظ کیان اسلام وامت اسلامى پرده برداشته شده است. همچنین ابعاد رسالت این حافظان شریعت و حاملانرسالت الهى بیان گردیده و سرّ و فلسفه این پایگاه و جایگاه ارزشمند و مسؤولیت اجتماعىآنان در حفظ منافع امت اسلامى و خدمت و فداکارى و جهاد در راه خدا و مردم ذکر شدهاست و اساس این اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامى، بر مسؤولیتشناسى ومسؤولیتپذیرى و پاسدارى از حریم دین و حقوق مردم و حاکمیت ارزشهاى الهى تبیینگردیده است.
آنچه مهم است، مسؤولیت بزرگ الهى آنان است و اساس این حرمت و کرامت و اعتبار،در مسؤولیت اجتماعى و دفاع از احکام و حدود الهى و حقوق مردم و اسوه بودن براى جامعهو روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بیداد و صلابت در راه خدا است. به تعبیرامیرالمؤمنین(ع):
فلولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللَّه على العلماء ان لا یقاروا على کظةظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها.
[18]
این بخش از بیانات حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) خود، مقدسترین و ارزشمندترینمحور سیاست و تعلیم و تربیت و هدایت و پاسدارى امت اسلامى در فرهنگ قرآن و معارفاهلبیت است و صدها روایت و آیه قرآن کریم، این رسالت بزرگ و ابعاد آنرا تبیین و ترسیممىکند. در حقیقت، راز بقا و استمرار اسلام را باید در استمرار فقاهت و پویایى فقه و اجتهادمستمر فقهاى اسلام، در پهنه زمین و گستره زمان دانست و این همان مفاد آیه کریم قرآنکریم است که مىفرماید:
(و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون).
[19]
|232|
امروز یکى از بخشهاى مهم و مؤثر و کارساز معارفاسلامى، همین بخش حیاتى و انسانساز و عدالتخواه است کهعبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقیهانآشنابه زمان و مکان و نیازها و ضرورتها و اجتهادپویاىفقیهان دینشناس جهان اسلام، که مشعلداران هدایتند ومعلمان سعادت و مربیان فضیلت و پاسداران حریم کرامت وعفاف و عدالت.
و این اجتهاد، باید در همه سطوح و زمینههاى سیاسى،فرهنگى، اقتصادى و سیاستگذارىهاى گوناگون گسترش یابدو نباید به فقه به معناى مصطلح بسنده کرد، بلکه در سطوح دیگرنیز باید مدار اجتهاد، توسعه یابد و بهویژه در حوزههاى مهمفرهنگى و تعلیم و تربیت و نیز حوزههاى عمیق و ظریف و دقیقفقه سیاسى اسلام، با جدیت بیشتر و سختکوشى مداوماستمرار یابد و تخصصهاى گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، بهیارى اندیشمندان بشتابد و با توجه به نیازها و ضرورتهارسالت بزرگ الهى خود را به بهترین شکل انجام دهند .
د. ریشهها و علل ترک امر به معروف و نهى از منکر
با توجه به دو فریضه مهم امر به معروف و نهى از منکر، بهویژهنسبت به امور حساس و سرنوشتساز در جامعه بشرى و وظیفهخطیر علما در این زمینه، این پرسش مطرح مىشود که علتترکاین دو فریضه بزرگ الهى چیست و چرا دانشمندان و سردمداراندین و ناموس جامعه و پاسداران حریمهاى الهى، در انجامدادنآن، سست و بىتفاوتند و در بیان و اجراى این دو امر حیاتى، کوشاو فعال نیستند؟
امام(ع) در این سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلى اشارهمىفرماید؛ از جمله است:
|233|
- دنیا دوستى و وابستگى به دنیا.
- مقامپرستى و حب جاه و مقام.
- عدم آمادگى براى مرگ و فرار از آن.
- وابستگىهاى شدید خانوادگى، گروهى، سیاسى، جناحىوقومى.
- روحیه سازشکارى در برابر جباران.
- نداشتن روحیه صبر و مقاومت در راه خدا.
- هزینه نکردن در راه خدا و نداشتن روحیه ایثار و فداکارى.
- تفرق در برابر حق.
- اختلاف در دین.
ه . نتایج و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر
اکنون به این مطلب باید توجه کرد که یکى از تلخترین واسفبارترین آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، سلطهیافتن حاکمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعهاسلامى و اسلام است تا هر گونه که خواستند، اهداف خود را رقمبزنند و مسیر جامعه و امت را ترسیم کنند و به خواستهاى خودلباس عمل بپوشانند. امام(ع) در این خطبه شریف، آثار شومسلطه ستمگران و حاکمیت و سلطه زورگویان را بیان مىفرماید؛از جمله:
- به شبهات عمل مىکنند.
- بر اساس تمایلات نفسانى، در شهوات سیر مىکنند.
- با روحیه استبدادى و استعبادى، بر مردم حکومت مىکنند.
- بر محرومان و مستضعفان سلطه مىیابند.
- طبق آرا و هواهاى خود عمل مىکنند.
- از اشرار پیروى مىکنند.
- در برابر خداوند جرأت پیدا مىکنند.
|234|
- دستگاه تبلیغاتى و جایگاه خطابه را در جهت اهداف پلید خود به کار مىگیرند.
- بر اساس آزادى مطلق عمل مىکنند و دستشان در کارها باز است.
- کشور را ملک خود مىدانند.
- مردم را به بردگى و بیگارى مىکشانند و به بندگان زرخرید خود تبدیل مىکنند.
- قدرت دفاع و آزادى را از مردم مىگیرند.
- زمین را در تصرف جباران دغلباز قرار مىدهند.
- بیت المال را غاصبانه تصرف مىکنند.
- در دریافت بیت المال، به مردم ستم و اجحاف روا مىدارند.
- نابهکاران را بر مردم مسلط مىسازند.
- بر مؤمنان ترحم نمىکنند.
- مانع از آزادىهاى به حق و مشروع مردم مىشوند.
آثار و نتایج ترک امر به معروف و نهى از منکر، بهویژه در سطح خواص و سطوح عالىجامعه اسلامى، بلکه جهان، مطلبى نیست که در این مختصر بتوان ابعاد آنرا توضیح داد وعواقب تلخ و دردناک آنرا براى جامعه انسانى برشمرد؛ ولى اگر ما شناخت درستى از این دوفریضه الهى و دو چراغ آسمانى داشته باشیم، بهخوبى مىتوانیم حدس بزنیم که آثار ایجابى واجراى این دو تکلیف مهم چیست و آثار سلبى و رها کردن این دو وظیفه الهى و انسانى کداماست.
در حقیقت، معروف، هر کار خیر و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت استکه خردمندان و حکیمان و نخبگان جوامع انسانى، به آن دل مىبندند، در راه تحقق آن،فداکارى مىکنند و حیات و سعادت بشر را در سایه اجراى آن مىدانند. منکر نیز هر عمل ورفتار زشت و ناپسندى است که موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعهبشرى را به سوى هلاکت و خسارت پیش مىبرد و موجب مىشود تا انسانیت بمیرد، عدالترخت بر بندد، علم و حکمت گوشهنشین شود و فساد و طغیان میداندارى کند.
آرى، آنچه بیان شد، صرفاً برخى از تبعات و آثار ترک امر به معروف و نهى از منکر استوگرنه، تارکان این دو فریضه مهم، مورد لعن و نفرین خداوند هستند و خداوند با تعبیر (لعنالذین کفروا من بنىاسرائیل).
[20] از آنان یاد کرده است که شدت خشم و غضب الهى را ازچنین مردهدلان و غافلانى مىرساند. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه مىفرماید:
|235|
فلعن اللَّه السفهاء لرکوب المعاصى و الحلماء لترک التناهى...
[21]
خداوند لعنت کند سفیهان و فرومایگانى را که مرتکب گناهان و معاصى مىشوند و خداوندلعنت کند آنان را که بردبارى مىکنند و در برابر گناه گناهکاران، نهى از منکر نمىکنند. دعاىآنان به هدف اجابت نخواهد رسید و دنیاى آنان تباه و آخرتشان تباهتر خواهد شد و موجبسلطه اشرار مىشود.
و نیز مىفرماید:
لا تترکوا الامربالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون خیارکم فلایستجابلکم.
[22]
و. مجارى امور و احکام و حکومت اسلامى، به دست دانشمندان الهى است
تشکیل حکومت اسلامى و امر به معروف و نهى از منکر، بزرگترین وظیفه علماى اسلامو امینان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع کارها هستند. امر به معروف ونهى از منکر عامل و وسیله تشکیل حکومت اسلامى است و حکومت اسلامى نیز بهترینوسیله براى امر به معروف و نهى از منکر است. در حقیقت، امر به معروف و نهى از منکر، هممبناى تشکیل حکومت اسلامى است و هم هدف آن، هم علت فاعلى است و هم علت غایى.از یک سو، عامل نفى حکومتهاى طاغوتى و ستم پیشه و استبدادى است و از سوى دیگر،هدف برقرارى نظام عادلانه و مردم سالارى دینى و اسلامى است. این مفهوم والا و بلند وروشن، در این بخش از سخنان امام(ع) به زیبایى بیان و ترسیم شده است:
ذلک بان مجاری الامور و الاحکام بید العلماء باللَّه الامناء علی حلاله و حرامه....
این براى آن است که مجارى امور و احکام، به دست دانشمندان دین و عالمان الهى است کهامین بر حلال و حرام و احکام او هستند و باید زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.
این بخش که به صورتهاى گوناگون، در این خطبه شریف آمده است، نظیر این بخشهااز خطبه است:
اللَّهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً من فضول الحطام.
...ثم انکم ایتها العصابة....
مکنتم الظلمة....
ذلک ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم وقسمة الفیىء و الغنائم....
و یا نظیر تعبیر دیگر آن حضرت است که فرمود:
|236|
لعلمه بانهااذا ادیت و اقیمت استقامت الفرائض کلها هینها و صعبها....
به این بخش از سخنان امام(ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خمینى(ره) به عنوان شاهد وتأییدى بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامى، استناد کردهاند. در اینجا نکتهاى به نظرمىرسد که بیان آن، خالى از لطف نیست و آن اینکه در بحث از اهداف و انگیزههاى قیامحضرت اباعبداللَّه الحسین(ع) و اینکه هدف ایشان چه بوده و چیست، باید یادآور شد که درصورت قیام براى تشکیل حکومت اسلامى نیز حکومت، یک وسیله است نه هدف. اساس،تحقق آرمانها و اهداف اسلام و تحقق حاکمیت اسلامى و اجرا شدن احکام نورانى اسلاماست و حکومت، خود وسیله و زمینهساز رسیدن به اهداف دیگر است. هدف عالى و غایى،تعالى و تکامل جامعه و رسیدن انسانها به مقصد نهایى خلقت و قرب الى اللَّه است وحکومت باید زمینهساز دست یابى به این هدف والا و مقدس باشد.
واضح است که در این بیان، امام(ع) در مقام بیان وظیفه علماى اسلام و حافظان شریعت ومرزبانان رسالت است و قطعاً حکومت نیز خود، وسیلهاى براى اجرا کردن احکام نورانىاسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتیان و جباران از جامعه اسلامىاست. باید زمام امور امت اسلامى، به دست فقیهان دلسوز و عدالتپرور و ظالمستیز باشد.منزلت و جایگاه علما در جامعه اسلامى، جایگاه انبیا و پیامبران و پیامبر اکرم(ص) است کهدر روایات فراوانى به این مطلب تصریح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبیاء».
[23] منزلتو جایگاه انبیا(ع) نیز، جایگاه اجراى امور و احکام، نگاهبانى از حلال و حرام و پاسدارى ازحقوق و حدود الهى است.
مطلب دیگر اینکه امر به معروف و نهى از منکر، داراى مراتب و درجاتى است. در اینخطبه شریف، امر به معروف و نهى از منکر، در بالاترین سطح مطرح شده است. عالىترینمراحل و مراتب آن، برقرارى حکومت عادلانه اسلامى و نفى حکومتهاى جبارانه بنىامیهو امثال آنان است. در حقیقت، این مرحله، همان مرحله قیام انبیا و اولیا و صلحا و مصلحانبزرگ عالم انسانیت است.
قیام در عالىترین سطح، مبارزه با عمیقترین ریشههاى فتنه و فساد، طاغوتزدایى ازجامعه اسلامى و اقامه قسط و عدل در بالاترین سطح، در میان امت محمد(ص) منطبق استبا جوهره قیام حضرت سیدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، که خود امام(ع) در عالىترینسطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قیام کربلا را رهبرى و
|237|
هدایتفرمود.
ز. اهداف حکومت اسلام
موضوع اهداف حکومت اسلامى، بسیار حساس، مهم و هدایتگر است. در اسلام،حکومت و قدرت، هدف نیستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتى و بالاصاله ندارند، بلکهحکومت و قدرت وسیلهاى است براى خدمت و قرب الى اللَّه. حکومت امانت الهى وتکلیف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشى ندارد و نمىتواند ملاک شخصیت واعتبار باشد؛ همانگونه که مال و ثروت، ملاک افتخار و نشانگر اعتبار نیست. در روایت آمدهاست که «لعن اللّه من اکرم غنیا لغناه»
[24] و در قران نیز مىخوانیم که (فلا تعجبک اموالهم و لااولادهم).
[25] امیرالمؤمنین(ع) به اشعث بن قیس مىفرماید که «ان عملک لیس لک بطمعة ولکنه فی عنقک امانة».
[26]
هدف آن است که نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگراید، حق کهنه ومندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:
بار خدایا! تو مىدانى که این همه تلاش و کوشش ما براى این نبوده است که بر سر جیفه دنیا بایکدیگر رقابت کنیم و یا براى قدرت با یکدیگر بجنگیم و یا به دنبال افزونطلبى و زیادهخواهى باشیم و یا انگیزههاى دنیا طلبانه و جاهپرستانه داشته باشیم.
هدف احیاى ارزشهاى فراموش شده اسلام و آرمانهاى بلند رسالت و قرآن و اهدافنورانى ولایت و ایمان است. این همان راه على مرتضى(ع)، فاطمه زهرا(س) حسنمجتبى(ع) و خاتم الانبیا(ص) است و ایشان اسوهها و زمامداران و پرچمداران راه هدایت وپاکان صراط مستقیم و پاسداران حریم الهىاند.
جالب آن است که این سخنان نورانى، عیناً در نهجالبلاغه نیز با اندک تفاوتى، درخطبه131آمده است. این خطبه، در باره حکومت اسلامى و وظایف سنگین و خطیرحاکماسلامىاست و نشان دهنده آن است که هر دو خطبه، از یک آبشخورسرچشمهمىگیرند و به یک کانون متصلند و از یک منبع الهام مىگیرند، که مصداق «اناوعلیمن شجرة واحدة و سایر الناس من شجرشتى
[27]» «انا من رسول اللَّه کالصنومنالصنو
[28]و العضد من الذارع» و «لقد کنت معه ارى نور الوحی و النبوة»
[29] ومصداق «انا مدینة العلم وعلی بابها» و (انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهلالبیت)
[30]هستند.
در اینجا به کمک این بخش از خطبه شریف و نیز به کمک دیگر بیانات حضرت
|238|
سیدالشهدا(ع) و بیانات پدر بزرگوارش، امیرالمؤمنین(ع) فهرستوار اهداف حکومتاسلامى را بیان کرده و توضیحاتى نیز ارائه مىکنیم.
الف. خدامحورى و تقوا در رفتار حاکمان الهى (ولایت اللّه)
1. پرهیز از رقابتهاى ناسالم براى کسب قدرت.
2. پرهیز از جاهپرستى.
3. پرهیز از دنیاپرستى.
در این بخش، امام(ع) به شرایط، ویژگىها و صفات حاکمان الهى اشاره فرموده، دوویژگى مهم را از صفات برجسته رهبران الهى توضیح داده و هر گونه اهداف پست مادى ورقابتهاى ناسالم دنیوى را نفى مىکند و مىافزاید که هدف، نان و نام و دنیا و شهرتنیستو... .
ب. وظایف و اهداف اجتماعى
1. بر پا داشتن معالم دین.
2. ایجاد اصلاحات در زمین.
3. برقرارى نظم و امنیت براى بندگان مظلوم خدا (تأمین امنیت براى ستمدیدگان).
4. ایجاد محیط مناسب براى عمل به وظایف الهى.
5. احیاى فرایض و سنن.
6. اجراى احکام و حدود الهى.
ج. وظایف مردم
1. نصرت اهلبیت.
2. با انصاف با اهلبیت رفتار کنند.
3. حق را به اهلبیت بدهند و از آنان حمایت کنند.
ح. اهداف نهضت عاشورا
با بررسى این سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه(ع) (1. نامه به معاویه 2. سخنان درمنا 3. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهى از منکر) و نیز بررسى سیر حادثه
|239|
جانخراش کربلا، سخنان امام(ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگى اهلبیت و سیرهرسول اکرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پیامبر(ص) یک مطلب دیگر روشنمىشود و آن اینکه هدف از قیام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به دیدگاهها ونظریههاى گوناگون، که در این باره ارائه شده، بهترین و متقنترین دیدگاهها کدام است.
به نطر مىرسد که بررسى سوابق نهضت عاشورا و تاریخ حکومت معاویه و نیزآرمانهاى والاى امام(ع) و افقهاى روحى و اعتقادى و سیاسى ایشان، خود راهنماى خوبىبراى شناخت نهضت کربلا است. آرى، نهضت کربلا را باید در جریان رخدادهاى تاریخىپنجاه ساله پس از رسول اکرم(ص) با بیش از چهل سال دوران حاکمیت معاویه و بنىامیه، برشامات و دو دهه پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در سالهاى 40 تا 61، یعنى سال شهادتامام حسین(ع) و عملکرد دوران به قدرت رسیدن معاویه جستوجو کرد.
دهه پنجاه - شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه(ع) و اوج قدرت معاویه و استبداد،خشونت و شقاوت بنىامیه است. دوران پس از شهادت امام مجتبى(ع)، دوران ایجاد زمینهبراى ولایتعهدى یزید، همراه با سختگیرى، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموىاست. دوران انتقامگیرى و محو آثار خاندان رسالت و تحکیم موقعیت بنىامیه است. از اینرو، سخنان امام(ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشى اصولى و کلىایشان را تبیین مىکند و قلمرو مبارزاتى آن امام و خطوط اصلى هدایت را از منظر ایشانترسیم مىکند. به بیان دیگر، فعالیتهاى امام(ع) را مىتوان در سه مرحله بیان کرد:
1. نامه به معاویه و تذکر و هشدار به او.
2. دعوت از نخبگان و خواص.
3. دعوت فراگیر و عمومى.
در مرحله نخست، امام(ع) براى معاویه نامه نوشت و جنایتهاى او را گوشزد و از اوانتقاد کرد و اعمال ناشایست و عواقب ناپسند آنها را به او یادآور شد و از تکرار آنها نهىکرد. در مرحله دیگر، امام(ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهاى لازم راارائه داد، خطرها را بیان کرد و در باره آینده هشدار داد، نصایح لازم را کرد، انتقادهاىدلسوزانه خود را بیان فرمود، وضعیت اسفبار دنیاى اسلام و رسالت علماى دین را یادآورشد، روند جریانات را خطرناک توصیف کرد و از آنان خواست که افکار عمومى را آگاهىداده، آنها را بسیج کنند و اجازه ندهند که افکار عمومى فریب بخورد یا مرعوب شود و یا
|240|
جذب دستگاه جبار خلافت و پایگاه دشمنان اسلام گردد.
پیدا است که حساسترین موضوع و مسأله دنیاى اسلام، درآن شرایط و آن سالها تبدیل خلافت اسلامى به سلطنت اموى ویزیدى است که «على الاسلام السلام اذ بلیت الامة براع مثل یزید».این همان نگرانى امام(ع) است که مىفرماید: «مىترسم که اسلاممندرس شود».
امام(ع) با عینک واقعبین و ضمیر روشن خود مىبیند کهسمت و سوى حرکت جامعه و دستگاه غاصب اموى، در جهتاضمحلال کامل آرمانها و فرهنگ عمیق اسلامى، بدعتگذارىو انحراف جامعهاسلامى و تبدیل حکومت اسلامى به سلطنتکسرى و قیصر است و نتیجه این روند، نابودى اصول نورانىاسلام و احکام قرآن و بازگشت به جاهلیت و استبداد است.
از این رو، باید در برابر این سیل خروشان فتنه و فساد وتفرعن، به پاخاست و ایستاد و از اینکه سیلاب، همگان را ببرد وغرق کند، مانع شد و اجازه نداد که همه زحمات رسول اللَّه(ص)به باد رود و اسلام پوستینى وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبسالفرو مقلوبا»
[31] به همین علت، امام(ع) بزرگان امت را در بهترینزمین و زمان، یعنى ایام حج و در منا فرا مىخواند و این خطبه وسخنان حکیمانه را به آنان القا کرده، از آنان مىخواهد که چون بهسرزمین خود بازگشتند، مردم را آگاه کنند.
تا اینجا فعالیتهاى امام(ع) را مىتوان فعالیتهاى نیمهمخفى و دعوت و سازماندهى افراد مؤمن و آماده سازى آنان براىقیام و دعوت علنى، پس از معاویه و تغییر اوضاع و شرایط و ایجادفرصتهاى مناسب بیان کرد تا پس از آنکه شرایط و زمینههافراهم گردید، دعوت غیرعلنى به دعوت علنى تبدیل شود.
امام(ع) نیز پایبند به عهد و پیمان امام مجتبى (ع) بود. از اینرو، با تغییر شرایط و تحولات بعدى، طبیعى بود که امام(ع)
|241|
دعوت خود را آشکار سازد و راه را براى قیام و انقلاب کربلاهموار کند.
مرحله سوم، همزمان با مرگ معاویه آغاز مىشود. پیش از آن،هر چه مردم، به ویژه مردم عراق، از امام(ع) براى بیعت و قیامدعوت مىکردند، حضرت نمىپذیرفت و عذر مىآورد که بهبیعت خود پایبند است و به عهد امام مجتبى(ع) وفادار خواهدماند؛ اما اکنون فرصتى بود تا حرکت را علنى سازد و معارضه ومبارزه و مقاومت را آشکار کند و از به رسمیت شناختن حکومتجبار بنىامیه و یزید، سر باز زند و این موضوع را به گوشهمگانبرساند.
در اینجا در بیان اهداف نهضت عاشورا و حرکت امام(ع)، دونمونه از سخنان و نامههاى آنحضرت را مىآوریم که خود،همسو با مباحث قبلى و نشاندهنده آرمانها و راهبرد آنبزرگواراست:
الف. وصیتنامه آن حضرت در مدینه.
ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشکریان حر.
امام(ع) در وصیتنامه خود فرمود:
«و انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجتلطلب الاصلاح فیامة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهى عنالمنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بنابىطالب...»
[32]
این وصیتنامه، به خوبى اهداف قیام آن حضرت را تبیینمىکند و موضوع اصلاحات عمیق و ریشه دار در نظام اسلامىرامطرح مىسازد و مسأله امر به معروف و نهى از منکر راتوضیحمىدهد.
در منزل بیضه، امام(ع) در ملاقات با حربنیزید ریاحى ویارانش - که براى مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتندکه مانع از حرکت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به
|242|
کوفه ببرند - پس از حمد و ثناى الهى، خطبه معروفى را از قول رسول اکرم(ص) بیان فرمود وآنرا با شرایط آن روز دنیاى اسلام و دستگاه اموى منطبق دانسته و قیام در برابر آنرا وظیفهخود و امت اسلامى اعلام مىکند:
ایها الناس! ان رسول اللَّه قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللَّه، ناکثاً لعهد اللَّه، مخالفاًلسنة رسول اللَّه یعمل فی عباد اللَّه بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علىاللَّه ان یدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهرواالفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیئی و احلوا حرام اللَّه و حرموا حلال اللَّه و انا احقمنغیر.
[33]
هان اى مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلالمىکند، عهد و پیمان خدا را مىشکند، با سنت رسول اللَّه مخالفت مىورزد، در میان بندگانخدا با گناه و تجاوز رفتار مىکند آنگاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا سزاواراست که او را در جایگاهى که براى آن ستمگر منظور شده، قرار و جاى دهد. آگاه باشید که اینانملازم طاعت شیطانند و طاعت خداى رحمان را ترک کردند و فساد را در زمین آشکار ساخته وحدود الهى را تعطیل و بیتالمال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام ساختهاند و من از هر کس سزاوارترم.
که این شرایط را دگرگون کنم و جامعه اسلامى را در مسیر اصلى و صحیح خود قرار دهمو با دستگاه جبار و غاصب بنىامیه به مبارزه برخیزم و از اسلام و آرمانهاى اسلام دفاع کنم ودر راه احیاى آن بکوشم و با جباران به مخالفت و ستیز برخیزم و دست آنان را از سر امتاسلامى و اسلام کوتاه سازم و حیات و عزت اسلام و قرآن را تضمین کنم و درس آزادى وآزادگى و مرگ سرخ بیاموزم که مرگ سرخ، بهتر از زندگى ننگین است.
ط . شیوههاى مبارزاتى امامحسین(ع)
این مطلب روشن است که در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جریان اصلى و ریشهدار، درجهان اسلام حضور داشتند که در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز این دو جریان وجود داشته و بایکدیگر در تعارض بودند، که سرانجام، جریان اموى غالب شد و توانست جریان مقابل را ازصحنه سیاسى و اقتدار امت اسلامى کنار بزند و عناصر وابسته و بىهویت را جایگزین سازد.جریان بنىامیه، در بیست سال پس از شهادت حضرت على(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بودو خاکریزها را تصرف کرده بود و تقریباً جریان حاکم و غالب و بىمنازع دنیاى اسلام بود وکسى را یاراى مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.
بدیهى است که بنىامیه و معاویه (با گمان غلط و خوى قدرتطلبانه خود) براى خارج
|243|
ساختن رقیب دیرینه خود از صحنه سیاسى و اجتماعى دنیاى اسلام، از همه شیوهها وشگردهاى ممکن استفاده مىکردند و به هر وسیلهاى متوسل مىشدند و هدف براى آنانوسیله را توجیه مىکرد.
در چنین شرایط اسفبار و تلخى، که ابرار شکنجه مىشدند و اشرار اکرام، ابرار زندانىبودند و اشرار حاکم، ابرار خانهنشین بودند و اشرار مشغول فساد و فتنهگرى، امام حسین(ع)راه جد بزرگوار و پدر عالىمقدار و برادر ارجمند خود را ادامه مىدهد و در این راه،کوچکترین تردیدى به خود راه نمىدهد و براى حاکمیت اسلام، جانفشانى مىکند.
بنابراین، توجه به این ظرافتها خود بهترین سرمایه براى نظام اسلامى و چراغ راهنمابراى تجزیه و تحلیل نهضت کربلا و قیام عاشورا و سیر حرکت آن امام، در طول دورانامامت است:
1. افشاگرى: پاسخ استیضاحگونه به نامه معاویه و انتقاد شدید از عملکرد و رفتار زشتو ناپسند او و نیز توضیح خواستن درباره جنایتهاى بىشمارى که به نام اسلام و قرآن وخلافت اسلامى انجام مىگرفت و طرح پرسشهاى اساسى در این زمینه، بخشى از اینمبارزه و موضعگیرى و افشاگرى قاطع امام(ع) را در برابر جنایات وحشیانه باند اموى نشانمىدهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».
2. فعالیت نیمهعلنى و نیمه مخفى: دعوت امام(ع) در سرزمین منا از این نوعفعالیت حکیمانه و مدبرانه و هدایتگرانه امام(ع) بود و به نظر مىرسد که حضرت درپىگیرى آرمانها و اهداف، انتخاب راهبرد و نیز شیوهها و روشهاى رفتارى، از حداکثرعقل و حکمت و تدبیر و توکل بهره برده، با هوشیارى و دلسوزى لازم و تیزبینى عمیق، کهویژه رهبران الهى است، برنامه خود را تنظیم کرده و در راه تحقق اهداف الهى، امور راتمشیتمىفرمود.
در این بخش، امام با تأکید بر استفاده از اصول مربوط به تقیه، استتار، حفظ نیروها، حفظسرمایهها و ضرورت پاسدارى از ارزشها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتى وافشاى ماهیت شیطانى و اموى حرکت مىکرد.
موضوع تقیه، که همواره یک مسأله زنده و پویا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهلبیت وپیروان آن بزرگواران است، در سیره و مکاتبات اباعبداللّه(ع) نیز در همان مسیر حقیقى خود،رخ مىنماید و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشکار مىگردد و این ذهنیت منفى و
|244|
غلط، که احیاناً بهانهاى مىشود براى فرار از مسؤولیت و فدا کردن دین و ارزشهاى دینى، بهبهانه عمل به اصل استوار قرآنى و برهانى در زمینه تقیه، از بین مىرود. تقیه در حقیقت،انجامدادن خردمندانه و حکیمانه مسؤولیت است، نه فرار از مسؤولیت. تقیه براى صیانت ازاسلام و نیروهاى وفادار و مؤمن است، نه براى فدا کردن اسلام و یا مؤمنان راستین. تقیه سپرمؤمن است و ابزار دفاعى و پدافندى. تقیه روش و شیوه مبارزاتى معقول و آگاهانه است.
قرآن کریم در سوره مبارکه انفال، آیات 14 و 15 مىفرماید:
(یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من یولهم یؤمئذ دبره الامتحرفا لقتال او متحیزا الی فئة فَقَد باء بغضب من اللَّه و مأویه جهنم و بئس المصیر).
اى کسانىکه ایمان آوردهاید! هنگامى که با انبوه کافران، در میدان نبرد روبه رو شوید، به آنانپشت نکنید و هر کس در آن هنگام به آنان پشت کند، مگر آنکه هدفش کنارهگیرى از میدان،براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى دیگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد وجایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامى است.
درس کلى این آیات کریمه، در مبارزه با کفر و شرک و نفاق، درس مبارزه، پایدارى،مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شیوههاى، مبارزه، با توجه به شرایط، ضرورتها،نیازها، امکانات و خطرها تابع آن شرایط است. هدف و راهبرد یکى است؛ اما روشها باتوجه به شرایط زمان و مکان متغیر است. در هیچ حالى پشت کردن به دشمن جایز نیست،بلکه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.
تسلیم شدن در برابر دشمن، پشت کردن به جبهه جهاد فى سبیل اللَّه، ارتداد از دین،انحرافمحورى، هضم و جذب در بیگانگان، خودباختن و یا عقبنشینى از مبانى، اصول،اهداف و آرمانها هرگز نه پسندیده است و نه پذیرفته.
اما تغییر جبههها و خاکریزها، معبرها و پایگاهها، روشها و سیاستهاى مبارزه، در بسترزمین و زمان، همواره تغییر و تحول و انعطافپذیر است و در این راه، جنگ و صلح، دو روىیک سکهاند و هر دو، وسیلهاى براى رسیدن به یک هدف.
سخنان نورانى حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور این موضوع، این پاسدارى از ارکان و جوهرهاسلام را به خوبى نشان مىدهد و مراحل یک مبارزه و جهاد همهجانبه، آگاهانه و مستمر راترسیم مىکند و ابعاد و حوزههاى گوناگون یک نهضت را ارائه مىکند.
امام(ع) در جلسه منا به سیاستهاى پنهانکارى و رازدارى و فعالیتهاى هشیارانه وحسابشده و استوار اشاره و بر آن تأکید مىفرماید. سخن از ترک وظیفه یا سستى در انجام
|245|
وظایف محوله یا فرار از مسؤولیت نیست، بلکه سخن از ایجاد یک جریان سالم، سازنده،ریشهدار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلى این جریان با یکدیگر است. البته تا چنینجریان هدایت شده و مؤثرى به رهبرى امام(ع) در پیکره دنیاى اسلام به وجود نیاید ومدیریت و رهبرى نشود، امکان پیروزى حق و نابودى باطل وجود ندارد. دربار خلافتاموى، با همه ابزارهاى روا و ناروا و همه وسایل قدرت و ثروت و زور و تزویر، کوشید تااسلام را آنچنان که خود مىخواهد، معرفى کند، چهره اهلبیت و امیرالمؤمنین(ع) راتخریب کند، راه اسلام را منحرف و سنتها را از بین ببرد و بمیراند و بدعتها را زنده کند.در برابر این جریان فاسد و طغیانگر و بدعتگذار، باید برنامهریزى و سیاستگذارى کرد،تدبیر کرد، سازماندهى کرد، مردم را بسیج کرد، به مردم آگاهى داد، افکار عمومى را بیدارساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشنگرى و افشاگرى کرد. البته از سپرتقیه و روش رازدارى و کتمان اسرار و اطلاعات نیز باید استفاده کرد و از اصل غافلگیرىبهره برد و حتىالمقدور نیروها را حفظ کرد تا توفیق بیشترى به دست آید و خطر کمترىعناصر اصلى نهضت را تهدید کند.
3. دعوت علنى: در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علنى و مخالفت و مبارزه خود راآشکار ساخت، با قاطعیت در برابر خواست دستگاه جبار بنىامیه ایستاد و با صلابت به آناننه گفت و حکومت فاسد و غاصب آنان را به رسمیت نشناخت، که این بخش، بیشتر پس ازمرگ معاویه ظهور کرد. پیش از مرگ او نیز امام(ع) هرگز تن به ذلت بیعت با یزید نداد و اینننگ را بر دامان اسلام نپذیرفت. پس از فوت او نیز با قاطعیت وصفناپذیرى در برابرخواستهاى نا حق و استبداد دستگاه حاکمه ایستاد.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا امام(ع) در این مقطع نیز از اصل تقیهو پنهانکارى استفاده نکرد. پاسخ آن است که:
اولاً مسائل، دیگر علنى شده بود.
ثانیاً امام در برابر تجاوز وحشیانه آنان به حریم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله مىدید.
ثالثاً تکلیف امام با مردم عادى، به نوعى متفاوت است. همانگونه که حفظ جان امام باجان مردم عادى فرق مىکند و همه باید فدایى امام باشند، در مقام تقیه نیز حساب افراد عادىبا امام متفاوت است و تسلیم شدن امام، به معناى انحراف کلى جامعه از مسیر صحیح است. برخلاف تسلیم شدن افراد معمولى، که چه بسا کار غلطى باشد؛ اما آثار تخریبى و سیاسى بیعت
|246|
امام را هرگز ندارد.
4. به کارگیرى روشهاى مناسب: در هر صورت، در برابر شگردهاى دشمن باید ازشیوهها و شگردهاى مناسب استفاده کرد تا هر چه بیشتر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاحکرد. باید از همه ابزار و ادوات و شیوههاى اصیل اسلامى و حکیمانه، در راه اهداف بلندقرآنى استفاده کرد و حرکت سازندگى و روشنگرى دوستان و افشاگرى دشمنان را با جدیتو در عین حال، در کمال مراقبت و هشیارى دنبال کرد. این رسالت ائمه اطهار(ع) و همهاولیاى خداوند متعال و علماى ربانى تا قیامت است. در روایت بسیار ارزندهاى آمده است:
المؤمن علوی، الى ان قال: المؤمن مجاهد، لانه یجاهد اعداء اللَّه فی دولة الباطل بالتقیة و فیدولة الحق بالسیف.
[34]
مؤمن على گونه است و صفات علوى دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زیرا او علیهدشمنان خدا، در دولت حق با شمشیر و در دولت باطل با تقیه جهاد مىکند.
5. مبارزه با ریشهها: در اینجا دو مطلب و دو اصل مهم دیگر وجود دارد که توجه بهآنها بسیار مفید و لازم است:
الف. اصل تقدم پیشگیرى بر درمان
ب. اصل مبارزه با ریشهها و علل، به جاى مبارزه با معلولها.
[1]. نساء، آیه 69.
[2]. بحار الانوار، ج 44، ص 212.
[3]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 253.
[4]. الغدیر، ج1، ص398 به بعد.
[5]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص271.
[6]. تحفالعقول، ص 237.
[7]. مائده، آیه 63.
[8]. همان، آیه 78 و 79.
[9]. همان، آیه 44.
[10]. نهجالبلاغه، خ 147.
[11]. بحارالانوار، ج2، ص226، ح3.
[12]. کافى، ج1، باب صفة العلم و فضله.
[13]. تاریخ سیاسى تشیع، ص 35 و 37.
[14]. نهج البلاغه، نامه 27.
|247|
[15]. همان، نامه 16.
[16]. توبه، آیه 71 - 73.
[17]. وسائلالشیعه، ج27، باب وجوب العمل باحادیث النبى(ص).
[18]. نهجالبلاغه، خطبه 3، ط3.
[19]. توبه، آیه 122.
[20]. مائده، آیه 78.
[21]. نهجالبلاغه، صبحى صالح، ص229.
[22]. همان، ص422.
[23]. اصول کافى، ج1، ص 34.
[24]. ارشاد القلوب، ص194.
[25]. توبه، آیه 9.
[26]. نهج البلاغه، نامه 5.
[27]. دعاى ندبه.
[28]. نهج البلاغه، نامه 45.
[29]. همان، خ192.
[30]. احزاب، آیه 33.
[31]. نهج البلاغه، خطبه 147.
[32]. بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.
[33]. موسوعة کلمات الحسین(ع)، ص360 و 361.
[34]. علل الشرائع، ج2، ص467.