پیوند دین و سیاست در گفتمان عاشورا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بخش اوّل: سکولاریزاسیون و فرهنگ عاشورا
پیشگفتار
تفاوت سکولاریزاسیون و سکولاریسم و مبانى آن
بررسى فرضیه سکولاریزاسیون
الف. سکولاریزاسیون از منظر برون دینى
تأمّل اوّل
تأمّل دوم
تأمّل سوم
تأمّل چهارم
تأمّل پنجم
ب. سکولاریزاسیون از منظر درون دینى
1. قرآن و آینده جهان
2. مهدویّت و آینده جهان
رویکرد فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار در مواجهه با سکولاریزاسیون:
بخش دوم: بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا
متنخوانى حوادث و قانونمندى آن
مرز تعبیر و تحریف یک حادثه
تعبیر یا تحریف حادثه عاشورا
تغییر گفتمان عاشورا، روایى یا ناروایى آن
تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا
تعبیر سیاسى یا غیر سیاسى از عاشورا
الف. تعبیر غیر سیاسى از عاشورا
برداشتهاى غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن
1. غلوّ و اباحهگرى
2. تفدیه
3. تکلیف خصوصى
ب. عاشورا تبلور سیاست دینى
نگاهى به تاریخچه تعبیر سیاسى از عاشورا
تعبیر امام خمینى از حادثه عاشورا
بررسى نظریه مخالفان تعبیر سیاسى عاشورا
1. سیاست دینى عاشورا و فقدان جامعیّت
2. سیاست دینى عاشورا و خشونتزایى
3. سیاست دینى عاشورا و استقرار نظام
نقش عاشورا پس از استقرار نظام
1. از نگاه درون
2. از نگاه برون
پیوند دین و سیاست در گفتمان عاشورا
آنچه در این مقاله مورد توجه اصلى استنگاه به واقعه عاشورا از منظر تفسیر و تعبیرىاست که از آن ارائه مىشود. این حادثه ممکناست به گونهاى تعبیر شود که به هیچ وجه قابلاسوه شدن نباشد و به عنوان وظیفه الهى وتکلیفىربانى که بر دوش امام حسین(ع) قرار گرفته بودبه همان حادثه سال 61 هجرى محدود گردد و یابا تفسیرى ارائه شود که در آن سیره سیدالشهداءاسوه براى ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظامجبار غیر دینى قرار گرفته و الگویى براى تلاش وجهاد در راه اقامه حکومت دینى و اقامه احکامالهى و فرائض و سنن دینى در صحنه جامعه بهشمار آید. اما قرائت دوم در بعضى از محافل بااین پرسش مواجه است که با سکولاریزه شدنروابط اجتماعى چه رابطهاى دارد و نقش آفرینىمکتب عاشورا در چنین عصرى چگونهخواهدبود؟
نویسنده، بخش اول مقاله خود را به پاسخپرسش یاد شده داده است و در بخش دوم بهبررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک ازعاشورا و نقد تغییر گفتمانى این حادثهپرداختهاست.
چنان که ملاحظه خواهید کرد نویسندهمحترم اجمالى از مباحث مبسوط خود را درمقدمه بحث آورده است.
|250|
مقدمه
عاشورا، حادثه و به تعبیر دیگر متنى دینى است که توسط یکى از اولیاء بزرگ دین رقمزده شده است و همچون هر متن دینى مقدّس دیگر از دو منظر قابل مشاهده و تأمّل و اندیشهاست؛ یکى نگاه به خود این حادثه و دیگر تعبیر و تفسیرى که از آن صورت مىگیرد. طبیعىاست که این دو را نمىتوان یکسان انگاشت. از نگاه اوّل، عاشورا حادثه جانسوز و دلخراشىاست که در سال 61هجرى قمرى در کربلا رخ مىدهد و طىّ نبردى نابرابر، ولىّ مطلقالهى(ع)، وِتْر مَوْتور، به مصیبت و رزیّهاى بى مانند گرفتار مىآید و ثارالله خونِ خودوعزیزترین عزیزانش را به پیشگاه پروردگار سبحان تقدیم مىکند. از این منظر بحث درمورد متن خود این واقعه و حادثه عظیم است. امّا از نگاه دوم، سخن در باره فهم و برداشتىاست که از این حادثه انجام مىگیرد و تفسیر و تعبیرى است که در مورد آن ارائه شده یامىشود و به بیان دیگر، قرائتى است که دیگران از آن داشته و دارند.
در طول تاریخ، حادثه عاشورا، مورد تفسیر و تحلیلهاى گوناگون قرار گرفته و هر کسبه فرا خور فکر و اندیشه و اعتقادات و اطلاعاتى که از این حادثه داشته، آن را به گونهاىتفسیر کرده است؛ عدّهاى به ابعاد الهى و عرفانى و معنوى آن عنایت کردهاند و گروهىجنبههاى بشرى و زمینى آن را بیشتر مورد توجه قرار دادهاند. طبیعى است که تعبیراتمختلف و گاه متهافت و متناقض از چنین حوادث دینى که جزء بنیانهاى اولیه فرهنگجامعه قرار مىگیرد، چه تأثیرى شگرف و غیر قابل انکار در سرنوشت جامعه خواهد داشت،علاوه بر آنکه اصل حادثه را ممکن است تحریف و یا آن را از اثر بخشى انداخته و بىخاصیت کند.
آنچه در این مقاله مورد توجه اصلى است و غالب مباحث آن را به خود اختصاصمىدهد، نگاه به حادثه عاشورا از منظر دوم و بررسى دیدگاه و تعبیراتى است که در طولتاریخ در باره این حادثه از بُعد سیاسى و غیر سیاسى بودن آن مطرح بوده است.
این بحث در دو بخش ارائه مىشود؛ بخش نخست به موضوع سکولاریزاسیون وفرهنگ عاشورا مىپردازد و بخش دوم به بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک ازعاشورا اختصاص یافته است. پرسش بخش اول با دو پیش فرض آغاز مىشود. پیش فرض
|251|
اول اینکه آنچه درمورد گفتمان عاشورا همواره و به ویژه در دهههاى اخیر، درایران شاهدبودهایم، رواج تعبیر سیاسى از این حادثه است. پیش فرض دوم اینکه سکولار شدن روابطاجتماعى و به حاشیه رفتن دین از متن زندگى جمعى، فرآیندى طبیعى است که در حال رخدادن است. با توجه به این دو پیش فرض، دغدغه اصلى و این پرسش اساسى مطرح مىشودکه کارکرد فرهنگ عاشورا با تعبیرى سیاسى در مواجهه با امواج سکولاریزاسیون چگونهاست و در این عرصه آیا تحولى در گفتمان سیاسى عاشورا ممکن و قابل پیشبینى و انتظاراست یا نه؟
بخش اول: براى پاسخ یابى از این پرسش، در ابتدا بحث خود را به پیش فرضسکولاریزاسیون اختصاص مىدهد و با نگاهى فشرده و گذرا به این مفهوم، آن را از دو منظربرون دینى و درون دینى مورد تجزیه و تحلیل انتقادى قرار مىدهد و سپس به کارکردفرهنگ عاشورا با تفسیر و تعبیرى سیاسى در مواجهه با سکولاریزاسیون پرداخته و تعامل یاتقابل دو مقوله عاشورا و دنیاى سکولار را بررسى مىکند؟
بخش دوم: مقاله که با عنوان بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشوراتقدیم مىگردد پس از بررسى قانونمندى متن خوانى حوادث و توضیح مرز میان تعبیر وتحریف یک حادثه، به تغییر و تحوّل در گفتمان عاشورا مىپردازد. براى رسیدن به اینمنظور، نخست نگاهى گذرا به تاریخچه برخى تعبیرات غیر سیاسى از عاشورا خواهدداشت و ضمن تحلیل انتقادى آنها، در ادامه به تاریخچه تعبیر سیاسى از حادثه عاشورا نگاهمىافکند و با تبلور سیاست دینى شمردن عاشورا، نقطه نظرات مخالفان تعبیر سیاسى ازعاشورا را تحلیل و بررسى مىکند و در پایان به نقش عاشورا پس از استقرار نظام اسلامى وعملکرد آن با توجه به تبلور سیاست دینى بودن آن، مىپردازد.
بخش اوّل: سکولاریزاسیون و فرهنگ عاشورا
پیشگفتار
عاشورا و نهضت کربلا، حادثه ژرفى است که زمینههایى عظیم براى درسآموزى
|252|
وعبرت در آن نهفته است و از چنان قدرت و پتانسیل نیرومندى برخوردار است کهمىتواندهمواره مشعلى روشن فرا روى بشریّت قرار گیرد و به آنها درس دیندارى،آزادگى،ظلم ستیزى و چگونه زیستن و چگونه مردن را بیاموزد. واقعه طفّ که توسطنوادهپیامبر خاتم(ص) و خامس اصحاب کساء طرّاحى و اجراء گردیده، براىعموممسلمانان و به ویژه براى ارادتمندان خاندان رسالت و پیروان اهل بیت(ع)قابلالگوبردارى است و مىتواند اسوه براى حرکتهاى آنان باشد. براىآنانکهسیدالشهدا(ع) را امام معصوم خود مىدانند و او را ولىّ کامل و مطلق الهىمىشمرند،قول و فعل و تقریر ایشان حجّت است و گفتار و رفتار ایشان در صحنهکربلامىتواند به عنوان سنّت، منبعى فیّاض براى تمسّک و استناد و حرکت درصراطمستقیم و طریق الى الله باشد و سلوک راه آخرت را به آنان بنماید. (انّ الحسین مصباحالهدى و سفینة النجاة).
امّا مسأله بسیار حساس و دقیق در این میان نحوه الگو بردارى و اسوه قراردادن نهضتحسینى(ع) است. تمسّک به این منبع نورانى، دقیقاً با نوع تفسیر و برداشتى که از این حادثه بهعمل مىآید و تعبیرى که از آن انجام مىگیرد در ارتباط است. این حادثه ممکن است بهگونهاى تعبیر شود که به هیچ وجه قابل اسوه شدن نباشد و به عنوان وظیفه الهى و تکلیفىربّانى که بر دوش امام حسین(ع) قرار گرفته بود، به همان حادثه سال 61 هجرى محدود گرددو فایدهاى براى آن جز در مویه کردن و سوختن در مصیبت جان سوز شهداء دشت نینوا وبردن ثواب و اجر اخروى دیده نشود و از سوى دیگر ممکن است به عنوان حادثهاى که در آنسالار شهیدان به ایفاء نقش مىپردازد تا اقامه عدل و قسط نماید و حکومت علوى و سنّتنبوى را احیاء گرداند و زمام امر را از دست نااهلان و فاسدان و ستمگران بگیرد ونظامسیاسى را بر محور اصلى خود قرار دهد، تلقىّ شود، در این تعبیر سیره سیدالشهداءاسوه براى ظلم ستیزى و نفى مشروعیّت نظام جبّار غیر دینى قرار مىگیرد و الگویى براىتلاش و جهاد در راه اقامه حکومت دینى و اقامه احکام الهى و فرائض و سنن دینى در صحنهجامعه مىشود.
ولى مشکل هم آن است که آیا کدامیک از این دو تعبیر و برداشت صواب و قابل پیروى
|253|
است؟ آیا مىتوان هر دو تعبیر را صحیح و روا دانست یا تنها یکى را به عنوان قرائت درستباید پذیرفت و دست ردّ بر سینه دیگرى نهاد؟ گذشته از این پرسش که در بخش دوم مقاله بهآن پرداخته خواهد شد. سؤال دیگر که در پارهاى محافل جامعه نیز مطرح شده است آن استکه تعبیر و برداشت دوم از عاشورا، که تفسیر رایج و متداول در جامعه به ویژه در بحبوحهانقلاب و دوران دفاع مقدس بوده است، تعبیر سیاسى است و با جامعه مدنى و عصرسکولاریزه شدن روابط اجتماعى ناسازگار است و از آنجا که روند سکولاریزه شدن و بهحاشیه رفتن دین از صحنه حیات اجتماعى فرایندى طبیعى و قانون لایتغیّر نظام انسانىاست، با فرهنگ عاشورا و تعبیر سیاسى از آن چه باید کرد و عملکرد و نقش آفرینى مکتبعاشورا در چنین عصرى چگونه قابل فهم خواهد بود؟ برخى از نقطه نظراتى که به اینپرسش پرداختهاند، یا براى آن راه حلى اندیشیده چنین است:
«چون کارکردها و مصلحتهاى عاشورا در تاریخ گذشته ما که ساختى سنّتى داشته مورد بحثقرار مىگیرد، لذا باید بدین پرسش نیز پرداخته شود که آیا با تبدیل شدن به جامعهاى مدنى(که سکولاریزه شدن روابط اجتماعى از پیامدهاى اجتنابناپذیر و طبیعى آن است) بایدکارکردها و مصلحتهاى عاشورا را منتفى دانست؟»
[1]
«آنچه که در سالهاى اخیر در مورد عاشورا بحث شده، عمدتاً بار ایدئولوژیک و سیاسى داشتهو از ظلم ستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم در این نهضت بحث به میان آمده است، ولىعاشورا نسبتى نیز مىتواند با دنیاى سکولار امروز برقرار کند، همین نسبت پل ارتباطى میاناین واقعه و انسان امروز است. همانطور که عاشورا یک واقعیت است، سکولار بودن جهانامروز نیز یک واقعیّت آشکار است.»
[2]
برخى هم با تغییر، تعبیر سیاسى به تعبیر ایدئولوژیک، ضمن پذیرش فواید تعبیرایدئولوژیک از عاشورا، مشکلاتى همچون فقدان جامعیت، محدود کردن درسهاى اینواقعه عظیم به دوران خاصى از آرمان خواهى و فراهم آوردن زمینه براى پذیرش راهحلهاىخشونتآمیز و نظامات توتالیتر در میان پیروان، را براى آن بر شمرده و در یک جمعبندى بهاین نتیجه مىرسند:
«شرایط اجتماعى دوران استقرار نظام پس از انقلاب دیگر چندان با ویژگیهاى تعبیرایدئولوژیک از عاشورا تناسب ندارد.»
[3]
آنچه اکنون این بخش از نوشتار در پى آن است، بررسى اجمالى پیش فرضسکولاریزاسیون و سکولاریزم به عنوان مهمترین چالش فکرى موجود در عرصه مسائل
|254|
تئوریک و سیاسى جارى ایران و انقلاب اسلامى و از منظر برون و درون دینى و کارکردفرهنگ عاشورا در برابر آن مىباشد.
تفاوت سکولاریزاسیون و سکولاریسم و مبانى آن
در پارهاى از نوشتهجات و دیدگاه هایى که امروز در حمایت و ترویج اندیشه سکولارنشر مىیابد این ادّعا مطرح است که میان سکولاریسم و سکولاریزاسیون تفاوت مىباشد.سکولاریسم یک ایدئولوژى است. فرد سکولاریست معتقد است باید همه چیز را عرفىکرد. امّا سکولاریزاسیون یک فرآیند اجتماعى - تاریخى است که واقع شده است. اگرجامعهشناسى، از روند این واقعیّت و ویژگىهاى آن خبر داد، الزاماً دلیل ندارد کهسکولاریست باشد، بلکه ممکن است مخالف روند سکولاریزاسیون هم باشد.
[4] و بر ایناساس است که گویند: «همان طور که عاشورا یک واقعیت است سکولار بودن جهان امروزنیز یک واقعیّت آشکار است».
[5] و با پذیرش واقعى بودن سکولاریزاسیون این پرسش رامطرح مىکنند که در جامعه مدنى که سکولاریزه شدن روابط اجتماعى اجتنابناپذیر است،آیا باید کارکردها و مصلحتهاى عاشورا را منتفى دانست؟
[6] امّا منطق و مبنایى که به عنوانمهمترین برهان و استدلال بر روند طبیعى سکولاریزاسیون و جهانى بودن فرهنگ آن ارائهمىشود آن است که مىگویند: ارکان اساسى فرهنگ مدرنیته امروزین که در جهان غربتجلّى یافته، همچون دموکراسى، فردگرایى، لیبرالیسم، سکولاریزم، در حقیقت اختصاصبه غرب ندارد. و بلکه در هر جاى گیتى که سطح آموزش به حدود آن در غرب برسد،فرهنگى در اصول و محورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت. بنابراین فرهنگغرب، فرهنگ غرب نیست فرهنگ جهانى است. نهاد خواهشگر انسان با مطلق آموزش هرکجا و هر زمان ترکیب شود همین نتایج به دست مىآید و نقش دهکده جهانى و انقلابارتباطات در این زمینه تسریعى است نه ایجادى، اعدادى است نه ایجابى، بنابراین رمزپایدارى و پایانى بودن سکولاریزاسیون و دیگر اضلاع فرهنگ غرب و روند روبه گسترشآن، نه ارزش آن است، نه گزینش آگاهانه و نه جبر تاریخ. این واقعیت محصول عقبنشینىسنگر به سنگر موانع کامجویى انسانها تا جایى است که دیگر دندان شورش، مبارزه و تغییرپیکر آنها را نگزد. از این رو رفع مؤلفههاى تشکیل دهنده فرهنگ غرب که در بالا از آنها یادشد، در این تحلیل ناتوانستنى است نه ناخواستنى و حدود اعتدال این مؤلّفهها لنگرگاههاى
|255|
نهایى و پایانههاى تاریخاند. البته تأکید هم مىشود که این نظریه خالى از داورى ارزشى استچه بسا بسیارى از آنچه پایانه تاریخ دانسته مىشود نامطلوب یا خسارت آنى؛ باشد چنینخواهد شد، اعم از آنکه خوب یا بد باشد.
[7]
بررسى فرضیه سکولاریزاسیون
الف. سکولاریزاسیون از منظر برون دینى
فرضیه سکولاریزاسیون و رابطه آن با فرهنگ عاشورا، از دو منظر درون دینى و بروندینى قابل نقد و بررسى است. در این قسمت، این فرضیه از نگاه برون دینى مورد بررسى ونقد قرار مىگیرد.
اهم تأمّلاتى که بر این تئورى و تز جامعهشناسانه، از نگاهى بیرونى و خارج از>پذیرش
تأمّل اوّل
نخستین تأمّلى که چهرهنمایى مىکند، این پرسش است آیا براستى، تز سکولاریزاسیونیک تز علمى جامعه شناسانه است یا یک ترفند تبلیغاتى براى به زانو درآوردن عاشورائیانمعتقد به عینیّت دیانت و سیاست؟ اگر چه پیروان این تز صریحاً مىگویند: ما نگاه ارزش بهفرضیه سکولاریزه شدن روابط اجتماعى نداریم و تنها از نگاه یک ناظر بیرونى، یک قانوناجتماعى اجتنابناپذیر را گزارش مىکنیم.
بر این اساس، این حقیقت قانونى و اجتنابناپذیر که به منزله سایر قوانین واقعى وتکوینى تخلّفناپذیر مىباشد، خواه ناخواه رخ خواهد داد و هر روز رشد خواهد یافت. لذانیازى به تبلیغ و نشر آن وجود ندارد.
یک واقعیّت و قانون اجتماعى که نیاز به این همه جنگ روانى و تهاجم تبلیغى ندارد.واقعیّات طبیعى هستى و امور قانونمند، همچون نفوذ آب، و گسترش شعله آتش، راه خود راادامه مىدهند و فراگیر مىشوند. مشکل مهمتر در این ارتباط آن است که چرا جهان غرب باتوسّل به قوه قهریه، و با زبان تفرعنانه اعلام مىکنند: باید جهانى شدن انجام گیرد و فرهنگغرب به عنوان فرهنگى جهانى که سکولاریزاسیون و دموکراتزاسیون، از ارکان اساسى آناست. پهنه گیتى چیره شود؟ فرهنگى که قانونمند و طبیعى جامعه بشرى است، واجتنابناپذیر، نیازمند توسل به زور نیست و اگر این گفته حقیقت دارد که: طبیعت انسانى در
|256|
تمامى جوامع مشترک است، بنابراین هر جا سطح آموزش به حدود آن در غرب برسد،فرهنگى در اصول و محورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت، باید گذاشت، اینطبیعت انسانى سیر طبیعى خود را داشته باشد تا به آن پایانه قانونمند برسد. آیا غرب به فکرمنافع خود است که فرهنگ خویش را فرهنگى جهانى و مقتضاى طبیعت انسانى مىشمرد یاآنکه واقعاً به فکر میلیاردها انسان محروم و غارت زده است و مىخواهد آنها را از انبوهمشکلات فقر و جهالت و بدبختى برهاند؟ و آنها را به سوى آرمان جهانى مدرنیته غربسوق دهد؟ اگر فرهنگ مسلّط غرب، به واقع دوستدار انسانیت است، باید به پُر شدن شکاففقر و غناء و جهان توسعه یافته با جهان عقب نگه داشته شده و غارت زده کمک کند و دستازغارت منابع آنها بر دارد. جامعه جهانى مدنى و سکولار، چه موهبتى براى جهان محرومدارا است که در دست دارندگان قدرت سیاسى، نظامى و فرهنگى، اقتصادى جهان،مىخواهند آن را با زور در جوامع محروم و عقب مانده، حاکم و آنها را از فرهنگ خودى وبومى خود، همچون فرهنگ عاشورا و انتظار تهى کنند؟
بنابراین سکولاریزاسیون، در واقع همان سکولاریسم است و نقش فرهنگ عاشوراافشاى این چهره رنگارنگ و مقابله با آن است.
تأمّل دوم
اگر سکولاریزاسیون واقعیتى اجتنابناپذیر است، چرا بسیارى از تئوریسینهاى غربى یاپیرو آنها، آن را مردود مىشمرند و انتقادهاى جدّى نسبت به آن مطرح مىکنند و آن را بهعنوان مقولهاى از پایانههاى تاریخى به چالش مىکشند؟ آنچه در حال حاضر حتى در خودجهان غرب در جریان است؛ به چالش کشاندن اندیشه سکولار نه به عنوان یک واقعیتحقیقى اجتنابناپذیر، بلکه به عنوان یک مکتب و یک اندیشه است. سکولاریسم اکنون درخود جهان غرب که مهد پیدایش این مکتب بوده، با انتقادها و چالشهاى جدّى مواجه است واین چالشها، از این حقیقت راز مىگشاید که سکولاریسم نمىتواند خود را در پشتچهرهاى از یک واقعیت پنهان کند، بلکه این اندیشه و نظر هم که به ارزشگذارى دست زدهاست و به لزوم عرفى شدن روابط اجتماعى حکم مىدهد، همچون سایر اندیشهها ومکتبهاى ارزشى و ایدئولوژیک باید پاسخگوى انتقادات جدّى باشد و نمىتواند به بهانهقانونمندى و جهانى بودن و لازمه طبیعت انسانى شمردن خود، از تنور داغ نقد و سؤال فرار
|257|
کند. آقاى هابرماس که خود از تئوریسینهاى سکولاریسم به شمار مىرود ضمن آنکهصریحاً به دوقطبى بودن جوامع غربى در برابر سکولاریسم اشاره مىکند به نظریّهاى سوم، بانام پاسکولار مىپردازد و مؤلّفه اصلى این تفکر را چنین توضیح مىدهد:
«جوامع پاسکولار، مدتهاست که از این توهم عصر روشنگرى که دین از عرصه حیات عمومىرخت بر خواهد بست، دست برداشتهاند.»
وى درادامه مىگوید:
«در جوامع مبتنى بر دموکراسى غرب این جریان سوم، همان جریانى است که انسانهایى در آنهستند که میان دو جریان طرفدار حرکت مستقیم و خط روشنگرى از یک طرف، و طرفدارانتعصب و تصلّب دین باورانه از سوى دیگر، راهى را در این جهت مىگشایند. در این جوامعلیبرال - دموکراسى، و در این جریان سوم هم شهروندان دیندار حضور دارند و هم شهروندانفاقد باورهاى دینى و هر دوى اینها در چالش سیاسى در مقابل این مسأله حیاتى، از عقل خوددر حوزه عمومى بهره مىگیرند و بدین ترتیب جامعه دیندار مىتواند از طریق نهادهایى مثلجمعیّتهاى دینى، مثل اجتماعات خاصّ دین و انجمنهاى دینى نظر خود را درعرصهفرهنگى، اجتماعى و سیاسى اعمال کنند.»
[8]
البته اینکه آیا عملاً شهروندان دیندار، موفق به اعمال نظر خود مىشوند یا اینکهدیکتاتورى اکثریت و سکولار، اجازه اعمال نظر به آنها نمىدهد، بحث دیگرى است. و شایدنمونههایى همچون مسأله پوشش بانوان در مدارس فرانسه و ترکیه نمونههایى از نقض اینادّعا باشد. ولى آنچه مهمّ است و از این سخن بر مىآید، اعتراف یک نظریهپرداز سکولاراست، مبنى بر عدم توفیق سکولاریسم افراطى و لجام گسیخته در جامعه غربى و پیدایشنظریههاى پاسکولاریسم که سکولاریسم را توهم مىخوانند و به تجربه فهمیدهاند که امکانرخت بر بستن دین از عرصه حیات عمومى بهطور کلى ممکن نیست. این سخن یک شهادتروشن و گواه صدقى بر نفى ادّعاى سکولاریزاسیون است. و نشان مىدهد، فرضیهسکولاریزاسیون بافته توّهمات برخى خیال پردازان است. غافل از آنکه چنین پندارى حتّىدر زایشگاه خود، که عرصه مقابله کلیسا و مردم بوده، امکان چیرگى کامل نیافته و با چالشهاىجدّى روبروست، تا چه رسد به جوامع اسلامى که در آن احترام به حقوق انسانها و حفظحرمت و کرامت بشر و استقرار قسط وعدل در متن دین نهفته است و مردم آشناى با دینبهترین آرمانهاى سعادت دنیوى و اخروى را از آموزههاى وحیانى به دست مىآورند.
برخى در نقد سکولاریسم گفتهاند:
«اینکه مىگویند، سکولاریسم ضد مذهب نیست، البته سخن درستى است ولى این سخن
|258|
باید درست فهمیده شود، ضد مذهب نیست امّا بدتر از ضد مذهب است. براى اینکه رقیب وجانشین مذهب است و جاى آن را درست پر مىکند. ضدیّت که همیشه نوعى براندازى نیست.اگر شما چیزى را آوردید که توانست جاى چیز دیگرى را به تمام و کمال پر کند، آنگاه او رابیرون خواهد کرد. بدین ترتیب مىتوان به یک معنا گفت که دین و دیانت جدید ظهور کردهاست امّا دینى که اسم دین بر خود نگذاشته است، بلکه مکتبى است که همان کار دین رامىکند، یعنى هم انگیزه مىدهد و هم اندیشه، با این همه بشر با از دست دادن انگیزه دینى واندیشه دینى، چیزهایى را از دست داده است. سکولاریسم گرچه به ظاهر چنین مىنماید[نمىنماید.ظ]
که جاى دین را پر کرده و به آدمیان انگیزه و اندیشه مىدهد، ولى قادر نبوده است چیزهایى راجبران کند، به همین دلیل است که شما در جوامع غیر دینى همواره حسرتى براى دیندارىمىیابید، حتى نزد کسانى که چندان هم اهل ایمان نیستند. وقتى عقلانیت محض حاکم شود،زندگى کاملاً تحت محاسبه در مىآید، اخلاق، سودجویانه و زندگى علمى مىشود، امّا از طرفدیگر یک چیز از میان مىرود و معلوم نیست از کجا باید آن را تأمین کرد، آن چیز عنصرگذشت است. وقتى که این سودجویىها مقابل هم قرار مىگیرند. زندگى را جهنم مىکند،یعنى انسانهایى که اهل مطالبهاند و انسانهایى که فقط اهل احقاق حقوق اند وقتى رو به روىهم قرار مىگیرند، حالت درندگى پیدا مىکنند، در عقلانیت عنصر گذشت را پیدا نمىکنند.این چیزى است که بشر جدید کاملاً فاقد آن است.»
وى در ادامه مىافزاید:
«اگر این جهان هنوز هم قابل تحمّل و زندگى است صرفاً به خاطر همان چند نفر آدمى است کهاندک گذشت و انسانیتى در زندگى خود داشتهاند؛ اگر همین هم از دنیا رخت بندد، آن وقتمتأسفانه جهنمى به پا خواهد شد که هیچ کس نخواهد توانست در آن زندگى کند.»
[9]
در اینجا بدون داورى و تحلیل و بررسى اظهارات بالا، هدف آن است که نشان دهیم،سکولاریزاسیون نمىتواند مدّعى پایانه تاریخ باشد و خود را ترمینال نهایى حرکت جامعهبشرى معرفى کند بلکه منتقدانى جدّى دارد که از دید آنها سکولاریسم، جامعهاى جهنّمىپدید مىآورد که بشر دیر یا زود، براى رهایى از آن به تلاش و تجربهاى جدید دست خواهدزد و از آن بیرون خواهد رفت. و این تلاش راهى جز بازگشت به دین و فرهنگى چونفرهنگ عاشورا است. عاشورا آن نیروى قدرتمندى است که بشریّت را مىتواند از چنگالجهنم دنیاى سکولار به بهشت آرامش دنیاى دینى هدایت کند.
تأمّل سوم
ادبیّاتى که براى بیان فرضیه سکولاریزاسیون انتخاب شده، ادبیاتى است که آدمى را به یادمکتب مارکسیسم مىاندازد. در این مکتب نیز، صحبت از یک پیش بینى در مورد وقوع
|259|
اجتنابناپذیر تغییرات اجتماعى بود.
[10]
طبق نظر مارکس، تاریخ یک سیر جبرى و قهرى دارد که بر اساس تکامل ابزار تولیدصورت مىگیرد و این تکامل نیز قهرى است، اوضاع تاریخ هم قهراً تغییر مىکند. مارکس، بهگفته شهید مطهرى، روى اصولى که نشان داده است، پیش بینى مىکند که جامعه در یکمرحله معین تاریخ به طور جبرى به سوسیالیسم گرایش پیدا مىکند و نقش انسان فقط در اینحدّ است که در همین مسیر سوسیالیسم عمل کند.
نقش انسانها در به وجود آوردن سوسیالیسم بیش از نقش یک ماما در به دنیا آمدن بچهنیست. سوسیالیسم هم در شرایط خاص تاریخى به طور جبرى به وجود مىآید. فقط انسانهاباید جریان طبیعى را بشناسند و به همان جریان طبیعى کمک کننده.
[11] این سخن مارکس براساس منطق و یا یک دیالکتیک و به عنوان قانونى قطعى و لا یتغیّر، در حوزه فلسفه تاریخ وحرکت اجتماعى بشر ابراز شد. ولى اکنون که چندین دهه از زمان آن فرضیه سپرى شده استو نظام شوروى فرو پاشیده است، جهانیان درستى این پیشگویى امام روح الله خمینى(قدسسره) را لمس مىکنند که از این پس کمونیسم را باید در موزههاى تاریخ سیاسى جهانجستجو کرد.
[12] مشکل تئورى مارکس دگماندیشى و غرور بیش از حدّ بود و چنین مشکلخانمانسوزى را در منطق و ادبیات به کار رفته در سکولاریزاسیون نیز شاهدیم. سکولارها باذوقزدگى از چند موفقیّت جزئى و پراکنده در بخشى از جوامع بشرى و در برههاى از تاریخ،فکر کردند بر بام هستى ایستادهاند و از ازل تا ابد را در مشت خود دارند و مىتوانند جزماندیشاند براى آن تئورى ببافند. غافل از آنکه تسرّى یک تجربهاى که بر اساس جامعه وفرهنگ و دین غرب شکل گرفته، به سایر محیطها با فرهنگ و پیشینهاى دیگر و دینىمختلف، عالمانه و خردورزانه نیست. البته ریشه مشکل مشترک مارکسیسم و سکولاریسمکه هر دو را به دام دگماتیسم فرو غلطانیده و جزم اندیشانه مىپنداشتند قوانین حرکتاجتماعى بشر را کشف کردهاند، همان است که در نامه حضرت امام(ره) به گورباچف،آخرین رئیس جمهور شوروى، انعکاس یافته است. در این نامه در باره رمز شکستمارکسیسم مىخوانیم:
«مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست، چرا که مکتبى است مادّى وبا مادیّت نمىتوان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویّت که اساسىترین درد جامعهبشرى در غرب و شرق است به درآورد.»
|260|
و در فرازى دیگر آمده:
«مشکل شما عدم اعتقاد به خداست همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیدهو یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدءهستى و آفرینشاست.».
امام در رهنمود خود به گورباچف رمز موفقیت او را در این مىبینند که در سیاستاسلاف خود دایر بر «خدازدایى» و «دین زدایى» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترینضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرد، تجدید نظر نماید و بداند که برخورد واقعى باقضایاى جهانى جز از این طریق میسر نیست.
[13]
این نسخهاى بود که امام براى مارکسیسم تهیه کرده بود و همین نسخه براى سکولاریسمو تمامى آنان که مىپندارند فرهنگ مدرنیته غرب و مؤلّفههاى اصلى آن را مىتوانند فرهنگجهانى اعلام کنند، کار آمد است، چرا که وقتى ریشه و منشأ درد یک چیز بود، دارو و شیوهمعالجه واقعى و حتمى آن نیز یک چیز خواهد بود و آن بازگشت به آغوش معنویّت و دینواقعى، و فرهنگ عاشورا است. این کلید رمزحّل واقعى بیمارىهاى مزمن اجتماعى بشریّتعصر مدرنیته است. علّت اینکه، این درمان، نهایىترین راه براى معالجه آسیبهاى اجتماعىدانسته مىشود، آن است که این راه حلّ، نه از سوى انسان نادان و بى اطلاع از حقیقت و کُنههستى و گرفتار قفس تنگ مادیّت و جهان محسوس، که از سوى پیامبران(ع) و سفیران الهىهمچون ابىعبداللهالحسین(ع) که از مبدء علوم وحیانى سیراب شده، سرچشمه گرفته است.مبدئى که بر کُنه هستى واقف است و با اشراف به سرنوشت بشر و اطلاع از ازل تا ابد آفرینشو انسان براى حلّ مشکلات بشریّت و گشودن قفل آنها و درمان دردها، برنامه سعادت دنیوىو اخروى ارائه مىدهد. راه حلىّ، که سیدالشهداء(ع) براى حلّ مشکلات سال 61 هجرىجامعه اسلامى ارائه نمود، یعنى احیاء مجدّد سنت پیامبر اکرم(ص) و میراندن بدعتها، اکنوننیز درمان دنیاى پرفشار و آسیب بشر مىتواند قرار گیرد و انسان را از چنگال بىعدالتىاقلیّت سکولار رهایى بخشد.
تأمّل چهارم
براى محک زدن فرضیه سکولاریزاسیون، نگاهى به رخدادهاى دهههاى اخیر در مقیاسجهانى و به ویژه در ممالک اسلامى و بالاخص در ایران، مىتواند مفید و کارساز باشد. آیاتحوّلات جهانى دهههاى اخیر، آخر الزمان و پایانه تاریخ بودن سکولاریسم را تأیید
|261|
مىکندیا مؤیّد ضدّ آن است؟ در این جهت نگاهى فشرده و اجمالى به برخى حوادث،جالبمىباشد؛ از جمله یکى گسترش روز افزون اندیشه اسلامى در جهان غرب است.امروز اسلام در جهان غرب هر روز پیروان جدیدى را به خود مىخواند و یک دین پویا وزنده است.
پیدایش نو اندیشان دینى در جهان اسلام در برابر سکولاریزاسیون است که به فرهنگزدائى از جهان اسلام معتقد است و فرهنگ غربى را یگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخشمعرّفى مىکند تا جایى که به اعتقاد پارهاى از روشنفکران اگر شرقى مىخواهد متمدن شودباید از فرق سر تا ناخن پا فرنگى گردد. در برابر این طوفان، متفکرانى همچون سید جمالبروز کردند که از برنامههاى اصلى آنها اعلام همبستگى دین و سیاست بوده سید جمال کهنهضت احیاگرانهاى را در بسیارى از ممالک اسلامى پدید آورد و بسیارى از اندیشمنداناسلامى را با خود همراه نمود، تلاش وى در جهت آن بود که شعور مذهبى مسلمانان را براىمبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و براى این برنامه نسبت به هر برنامه اصلاحى دیگرحق تقدّم قائل بود. و اصولاً همین تلاشهاى سیدجمال، موجب شد که عمّال استعمار درجهت جدائى دین از سیاست و سکولاریسم و عَلْمانیّت دست به کوششهاى تازه بزنند کهدر این میان ظهور از آتاتورک و رضاخان به عنوان قهرمان بزرگ این تلاش وى مىتوان نامبرد. سیدجمال بر آن بود که توده مسلمان به دخالت در سرنوشت سیاسى خود به عنوان یکوظیفه دینى بپردازد و سیاست را به دین وابسته کند، نه اینکه دین را به سیاست. در مقابلجدائى دین از سیاست به مفهومى که آتاتورک قهرمان آن بود و ترکیه را به بدبختى کشانید وبه شکلى که در ایران زمان رضاخان عملى شد، به معنى بیرون کردن دین از صحنه سیاست کهمساوى با جدا کردن یکى از عزیزترین اعضاى پیکر اسلام از اسلام
[14] بود. پس از سیدجمال،عبده که از شاگردان و مریدان سیّد بود، به جنبش اصلاحطلبى به ویژه در جهان عرب و کشورمصر دست زد. او نیز در پى آن بود که ثابت کند اسلام توانایى دارد، به صورت یک مکتب وایدئولوژى راهنما و تکیهگاه اندیشه جامعه اسلامى قرار گیرد.
[15] از دیگر قهرمانان اندیشهاصلاحى در جهان سنّى عرب، شیخ عبدالرحمن کواکبى است که به همبستگى دین و سیاستسخت پایبند بود و مخصوصاً دین اسلام را یک دین سیاسى مىدانست و معتقد بود که توحیداسلام اگر درست فهمیده شود و مردم مفهوم حقیقى کلمه توحید یعنى لا اله الا الله را درککنند به استوارترین سنگرهاى ضد استبدادى دست مىیابند.
[16]
|262|
رشد و توسعه افکار اصلاحطلبانه نواندیشان اسلامى همچنان تا زمان حاضر تداوم یافتهاست و با فراز و نشیبهاى مختلف، نه تنها هرگز خاموش نگشته، بلکه موجب رشد بیدارى وبازگشت به آموزههاى دینى و پدید آمدن نهضتهایى بزرگ در میان مسلمانان بوده است و ازاین جهت نشان داده که سکولاریزاسیون توهّمى خیال پردازانه بیش نیست. و در این میان ازجمله ابزارهاى مهمّ براى طرح اسلام به صورت مکتبى سیاسى از جانب این متفکران نوگرادر جهان اسلام توجه ویژه به نهضت عاشورا بود. آنان تمامى لوازم مورد نیاز خود را همراه باتحریک جوامع اسلامى، به طور یکجا در این نهضت مىیافتند، جهاد و شهادت هر دو ازابزارهاى لازم و شکننده براى رویارویى با استبداد و استعمار بود که در فرهنگ عاشورا موجمىزد. از میان نوگرایان اهل سنت ، متفکرانى چون اقبال لاهورى، عبدالرحمن شرقاوى،عباس محمود العقاد، دکتر طه حسین محمد کامل البنا، به ابعاد سیاسى اسلام با توجه بهنهضت عاشورا پرداختند و تأثیرات مهمى را پدید آوردند. رشد و توسعه بیدارى اسلامى وتوجه به ابعاد سیاسى اسلامى با درس آموزى از نهضت حسینى، در میان جوامع شیعىجلوهاى خاص داشته است. مردم ایران بر اساس همین بینش و بیدارى تاکنون دو انقلاببزرگ بر پا و دهها نهضت و قیام را در جاى جاى کشور پدید آوردهاند. نهضت مشروطه،انقلابى عدالت خواهانه بر اساس آموزههاى سیاسى اسلام بود که توسط رهبران دینىهمچون، آخوند خراسانى، و شیخ عبدالله مازندرانى، میرزاى نائینى و شیخ فضلالله نورى وسید بهبهانى و سید طباطبایى، پدید آمد و هدف از آن در اصل «اجراء احکام قانونمحمدى(ص) که مشتمل بر حفظ نفوس و اموال و اعراض و دماء مسلمین و امنیت دوستانمحمد و آل محمد(ص) است» بود. آنان بر آن بودند تا «احکام نازله از ساحت قدس ومقاماحدیت حضرت پروردگار و قوانین وارده در قرآن را که تمام پاره تن و فلذة کبدرسولالله هست که خون مظلوم ابى عبدالله الحسین به جهت ابقاء آن ریخته شده است،اجرابدارند.»
[17]
بنابراین عدالت خواهان عصر مشروطه مىدانستند که خون ابىعبدالله(ع) براى احکامدین و حضور آن در عرصه اجتماع ریخته شده و دنبال تعقیب همان هدف حسینى بودند.
در نهایت نهضت مشروطه، اگرچه شکست خورد و در اهداف خود که اقامه دین الهىبود، توسط برخى روشنفکران غرب زده ناکام ماند. و در پى آن، حکومت سکولار و خشنرضاخان تحت حمایت اجانب و غرب بر سر کار آمد و از مهمترین برنامههاى او، بیرون
|263|
کردن دین از سیاست بود و در همین راستا با روحانیت و علماء دین و پوشش بانوان و به ویژهبا عزادارى اباعبدالله الحسین(ع) و نهادهاى مختلف یادبود عاشورا به مبارزه پرداخت، ولىهرگز روند سکولاریزه کردن حرکت اجتماعى در ایران موفق نشد و این انسجام و مقاومتحسین گونه علماى بزرگ تشیع ایران در برابر ترور فرهنگى و شخصیّتى و تحقیرها بود
[18] کههم ایران را حفظ کرد و نگذاشت به صدپاره تبدیل شود و هم اهداف غرب را در سکولاریزهکردن روابط اجتماعى ایران با شکست مواجه نمود. حرکت عالمان شیعى پس از شهریوربیست، موجى شتابدار به خود گرفت و این حرکت پس از پانزده خرداد42 و قیام امام خمینى،با بهرهگیرى از آموزههاى سیاسى عاشورا، چنان با جرأت به پیش رفت که منجر به سرنگونىحکومت سکولار پهلوى و اقامه نظام اسلامى بر اساس آموزههاى قرآن و سنت با محوریّتولایت فقیه گردید.
پیروزى انقلاب اسلامى براى حرکت بیدارى اسلامى، نقطه عطفى محسوب مىشود. ازآن پس توجه به ابعاد سیاسى اسلام و درس آموزى از وقایعى چون عاشورا، در میانمسلمانان جهان که یک الگوى موفق را نیز در برابر دیدگان خود مشاهده مىکردند موردتوجه ویژه قرار گرفت. با توجّه به موفقیّت انقلاب اسلامى و غلبه آن بر تمامى مشکلات وعبور از پیچ و خمها در مبارزه با ضد انقلاب و جنگ طاقت فرساى هشت ساله، الگویى ازجهاد شرافتمندانه در برابر کشورهاى اسلامى ترسیم شد و امواجى جدید را پدید آورد.حرکت طوفنده جوانان مسلمان جنوب لبنان که با تکیه بر اندیشههاى سیاسى اسلام و درسآموختن از نهضت حسینى(ع) براى نخستین بار اسرائیل را با شکست مواجه کردند و موجاخیر انتفاضه مردم فلسطین با شعار الله اکبر و عملیات استشهادى آنها، همگى خط بطلانى برفرضیه سکولاریزاسیون در خیزش جهانى اسلام محسوب مىشود و نشان مىدهدطرّاحانسکولاریزاسیون، سر در برف و بى توجه به واقعیتهاى حوادث موجود، به تبلیغاینتز مشغولند.
تأمّل پنجم
به نظر مىرسد مشکل اصلى تز سکولاریزاسیون، ناشى از ضعف بنیان منطقى آن است.آیا به راستى دلیل و حجّت بر واقعیتى اجتنابناپذیر دانستن سکولاریزاسیون چیست؟ اگرمدرک این تز، تحقق جامعه سکولار در جهان غرب است، در پاسخ باید گفت: اوّلاً چنین
|264|
نیست که در مغرب زمین هم، اندیشه سکولار به موفّقیّت صددرصد رسیده باشد و پیدایشموج پاسکولاریسم نشانه این واقعیّت است که نمىتوان نقش دین را در حرکت اجتماعى وسیاسى جامعه نادیده گرفت و آن را به کلّى حذف کرد. ثانیاً اگر هم سکولار شدن جامعهدرغرب صددرصد موفق شود، این تنها یک نمونه است و آیا منطقاً با ارائه یک نمونه موفّقمىتوان به یک قانون علمى یقینى دست پیدا کرد؟ کدامین منطقدانى است که با استقراىناقص قانع شود و نظریهاى را تنها با یک تجربه موفق بپذیرد و ایمان آورد.
امّا اگر پشتوانه منطقى سکولاریزاسیون، توجه به اقتضاى طبیعت انسانى است، با اینتقریر که مقتضاى طبیعت بشر چنین است که هرگاه سطح آموزش، به سطح آموزش غربىبرسد، نتیجهاى جز فرهنگ غرب و مؤلّفههاى آن از جمله دین زدایى از اجتماع، نخواهدداشت. در پاسخ از این استدلال، این مشکل مطرح مىشود که مقتضاى طبیعت انسانى را ازکجا به دست آوردهاید؟ بر اساس کدامین مدرک و شاهد، این خصلت ذاتى انسانى و اقتضاىطبیعى بشر به دست آمده است که با آموزشهاى غربى تمامى انسانها و جوامع عکس العملىیکسان نشان مىدهند و یک شکل از ساختار اجتماعى را پدید مىآورند؟ اگر چنین است پسدر این میان نقش آزادى اراده و قدرت اختیار انسان چه مىشود؟ آیا این الگوى تربیتى که ما باهر شکل آموزش که بخواهیم مىتوانیم نیروهاى مورد نظر خود را تربیت کنیم صواب ومنطقى است؟ یا آنکه انسانها گوناگونند و هرگز نسبت به یک نوع آموزش یک شکل واکنشنخواهند داد و یک نوع آموزش و با یک سطح و با کمیّت و کیفیّت و ویژگىهاى یکسانعکسالعملهاى متفاوتى را در میان جوامع انسانى در پى خواهد داشت. انسانها همچونابزارهاى ماشینى و یا حیوانات دستآموز و یا همچون کامپیوتر نیستند که هرگونه مابخواهیم آنها تربیت شوند. البته این به معناى انکار تأثیر محیط و روشهاى آموزشى و تربیتىنیست. منظور آن است که بشر در نهایت، با اراده آزاد خویش است که انتخاب مىکند. او اگرچه مىخواهد تمامى موانع کامجویى را از سر راه خود کنار زند، چنانکه قرآن کریممىفرماید: «بل یرید الانسان لیفجر امامه» (قیامت/5) ولى فطرتاً او «فجور» و «تقوا» رامىتواند از یکدیگر تمیز دهد و این الهام به او شده است که حق و باطل را تشخیص دهد وخودش دست به انتخاب بزند: «فالهمها فجورها و تقویها» (شمس/8). بنابراین اینکه گفتهمىشود: «رمز همگرایى فرهنگها به سوى فرهنگ غرب یا فرهنگ جهانى، طبیعت انسان وسطح آموزش یا میزان عقلانیت آنهاست و از آنجا که طبیعت انسانى در تمامى جوامع
|265|
مشترک است، بنابراین هر جا سطح آموزش به حدود آن درغرب برسد، فرهنگى در اصول ومحورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت»
[19] این گفته جایگاه منطقى صحیحى ندارد؛چرا که اوّلاً عکسالعمل و واکنش افراد به آموزشها مختلف است و به تبع افراد و جوامعگوناگون این تفاوت پدیدار خواهد گشت و ثانیاً چگونه مىتوان میزان تعقّل را با سطحآموزش یکى دانست، در حالى که هر چند آموزش در تعقّل انسان مؤثر است ولى عقلانیّتدر افراد مختلف است؛ هر چند آموزشها یکسان باشد. این انسان است که در محدوده عقلعملى خود، انتخاب مىکند و عقل را بر شهوت و غضب مسلّط مىکند و نمىگذاردفرمانرواى او، کامجویىها و یا خشونتهاى غیر عاقلانه باشد و یا آنکه نیروى اندیشه و خردخود را مغلوب شهوت و غضب قرار مىدهد و با تسخیر شدن عقل در چنگال قواى سرکششهوت و غضب، عقلانیّتى را پدید مىآورد که صددرصد در برابر عقلانیّت آن انسانى قرارمىگیرد که شهوت و غضبش در چنگال نیروى خرد و عقل اوست. بنابراین همین انسانها کهبا طبیعت واحد، تحت آموزش یکسان قرار گرفتهاند، این خودشان هستند که قدرت گزینشدارند و انتخاب مىکنند که یا عقل خود را مغلوب و مقهور شهوت و غضب قرار دهند وبدین صورت کامجویى را رها کنند و عقل را در زنجیر کشند، یا بر عکس، کامجویى را بهزنجیر عقل کشند و تحت سلطه قاهره نیروى اندیشه و خرد، آن را هدایت کنند. قرار گرفتنبر سر این دو راهى اقتضاى فطرى تمامى انسانها و تمامى جوامع است و کسى نمىتواند باآموزش یکسان، همواره، حرکت به سمت یکى از این راهها را نتیجه بگیرد. و بر همین اساساست که همواره در جوامع با یک نوع آموزش، افراد و گروههایى با گرایشهاى گوناگون ومتفاوت بروز مىکنند، هر چند هدف آموزش دهندگان یکسانسازى و پدید آوردن یکصدایى بوده باشد و این از شگفتىهاى متناقض و پارادکسیکال فرهنگ مدرنیته است که باوجود اینکه، سکولاریسم، اومانیسم و پلورالیسم، سه پایه اصلى آن معرّفى مىشود، چگونهبه دنبال ایجاد فرهنگى واحد در سطح جهان است. براستى چگونه مىتوان تناقض میانسکولاریزاسیون با پلورالیزاسیون را حلّ کرد، در حالى که یکى به دنبال تک صدایى است ودین را در تمامى جهان مىخواهد به حاشیه براند و دیگرى ادّعاى چند صدایى را دارد؟
در پایان این تأمّل توجه به این نکته نیز مفید است که تمامى سخن و آنچه پیرامون تأثیرآموزش گفته شد، مبنى بر آن بود که آموزش را مقولهاى مشتمل بر پارهاى دادههاى علمىهمراه با مسائل تربیتى و پرورشى و اخلاقى فرض کنیم. و الّا اگر منظور از آموزش صرف
|266|
انتقال اطلاعات مربوط به دانشهاى تجربى و علوم پایه نظیر ریاضى و فیزیک باشد، بدونآنکه آموزش دهندگان، در کنار انتقال اطلاعات به مسائل فرهنگى و مقولات تربیتى مثلاً نوعپوشش نیز بپردازند، باید گفت: در این فرض انسانها با فرهنگها و اعتقادات و آداب ورسومها و تربیتهاى مختلف، این اطلاعات مربوط به ریاضى یا فیزیک را فرا خواهندگرفت بدون اینکه این فراگیرى موجب پذیرش فرهنگ و عقاید آموزش دهندگان باشد وسبب آن شود که مثلاً اگر ریاضى را از استادى مىآموزد، نوع لباس و پوشش خود را هم برطبق انتخاب استاد، برگزیند. آیا منطقاً مىتوان مدّعى شد چون اطلاعات مربوط به ریاضى یافیزیک را از یک انسان غربى فرا گرفته، سپس الزاماً فرم لباس خود را نیز از آن معلّم غربىمىگیرد؟ در واقع لبّ سخن در این است که آیا اگر تمدّن و فرهنگ مدرنیته غرب، داوطلبشود: اطلاعات علمى خود را در اختیار جوامع دیگر قرار دهد، بدون آنکه فرهنگ وارزشهاى خود را، با آن همراه کند، در این صورت آیا الزاماً مىتوان باز هم مدّعى بود کهتمدّنى مثل تمدن و فرهنگ غرب در آن جوامع متولّد خواهد شد و روند سکولاریزاسیونتداوم خواهد یافت؟ اگر پاسخ این پرسش بسیار مهم راهبردى، منفى است که به نظرمىرسد، منفى باشد و روش قرون متمادى پرچمداران فرهنگ غربى این حقیقت را نشانمىدهد که آنان در اندیشه انتقال اطلاعات و توسعه دانش بشریت نیستند بلکه در اندیشهانتقال فرهنگ خود براى رسیدن به کامجویىهاى بیشتر مىباشند، در این صورت اثباتمىگردد که فرضیه سکولاریزاسیون، فرضیهاى غیر علمى و ناپخته از سوى کسانى است کهمنافعشان در گرو گسترش سکولاریسم است که مکتب فکرى خود را با نام فرآیندى طبیعىو اجتنابناپذیر، مىخواهند تحمیل کنند و عدهاى نیز بىتوجّه به این چهره متلوّن، فریبخورده، آن را ممکن است تبلیغ کنند و با این فرض، نقش کسانى که همچون حسین بنعلى(ع) با این یزید زمانه بیعت نکردهاند و آن را ضلالت و گمراهى مىشمرند آن است که بااستفاده از فرهنگ عاشورا، به مقاومت در برابر آن بپردازند و با پندآموزى و عبرتگیرى ازحوادث کربلا، براى اجراى احکام الهى و احیاء سنت رسول خدا(ص) و «اماته» بدعتها، بهجلوگیرى از توسعه کامجویىهاى نهفته در بنیان فکرى سکولاریسم پرداخته و با تهیه عِدّه وعُدّه و استفاده از فرهنگ جهاد و شهادت، آن را زمینگیر کنند، چنانکه امروزه در سرزمینبیتالمقدّس شاهدیم.
در این میان از شگفتىهاى سکولاریسم آن است که با وجود آنکه دنیاى سکولار را
|267|
جهانى و اجتنابناپذیر معرفى مىکند و به حاشیه رفتن دین و منزوى شدن احکام دینىاعتقاد راسخ دارد ولى در جایى که فکر مىکند، یک قانون و حکمى دینى مىتواند به او کمککند و در جهت منافعش قرار گیرد، حاضر به اعمال آن در جامعه و تبلیغ و ترویج آن است.نمونه آن عملیات استشهادى فلسطینیان است که عدّهاى از مقامات امریکایى و اسرائیلى کهسکولاریسم در بنیان اساسى آنها مطرح است، با این بهانه که اسلام با انتحار مخالف است. بااین اقدامات مخالفت مىکنند و آن را مخالف اصول اسلامى مىشمارند. شگفتا که اگر قراراست دین به زاویه زندگى رانده شود و بنابر تفکر جدایى دین از سیاست، نمىتواند درتعاملات اجتماعى نقشى ایفا کند، پس چگونه از آن براى محکومیّت یک حرکت اجتماعىسیاسى مىتوان بهره جست و آن را محکوم کرد؟ این قبیل نمونهها، نشانگر هویّتواقعىمکتب سکولار و عمق منطق علمى آن است و نشان مىدهد که سکولارها هر جاتشخیص دهند که حکمى از احکام دین قابل آن است که بگونهاى تفسیر شود کهتوجیهگرآمال و اهداف آنها و مقابله با مخالفان مىباشد، از ورود آن به عرصه اجتماع استقبالشایان به عمل مىآورند.
[20]
ب. سکولاریزاسیون از منظر درون دینى
گفته شد: مطرح کردن فرضیّه و تز سکولاریسم در قالب واقعیتى اجتنابناپذیر و فرآیندتاریخى - اجتماعى سکولاریزاسیون و تعامل عاشورا با این فرآیند از دو منظر درون دینى وبرون دینى قابل تحلیل و بررسى است. در قسمت پیشین این فرضیه از منظر برون دینىبررسى شد و اینک بررسى آن از منظر درون دینى:
از آن رو که پیروان فرآیند سکولاریزاسیون خود را مسلمان و پیرو مذهب تشیّعمىنامند، بعلاوه تز خود را در فضاى جامعهاى با ایمان و متدیّن پراکندهاند، مىتوان اینفرضیّه و تئورى را از منظر درون دینى مورد تأمّل و دقّت قرار داد. ویژگى نگاه درون دینى آناست که طرفین مناظره بر اصولى از ایمان و عقاید دینى توافق نظر دارند و به عنوان مبادىتصدیقى بحث بر توحید و معاد، نبوّت و امامت، قرآن و سنّت، مهدویّت و انتظار و امثال آن،همگرایى نشان مىدهند. بى تردید، تجزیه و تحلیل سکولاریزاسیون از نگاه اصول مسلّم وپذیرفته شده دینى مسلمانان و پیروان مذهب اهل بیت(ع) و بررسى لوازم این تز از نگاه یکمسلمان مؤمن نیاز به تحقیق جامع و کاوش کامل دارد که از این فرصت بیرون است ولى به
|268|
شکل گذرا مىتوان به برخى از سرفصلهاى کلیدى این مبحث اشاره داشت.
1. قرآن و آینده جهان
از سرفصلهاى قابل توجه که مىتواند کمکى شایان به روشن شدن فضاى بحث کند،مراجعه به آیات قرآن کریم است. آیا قرآن کریم پایانههاى تاریخ را چه مىداند و چگونهمعرفى مىکند؟
تصویرى که این کتاب وحیانى از سرنوشت بشریّت و پایان تاریخ و جهانى شدن ارائهمىدهد، قابل توجه است. البته قرآن با فرآیند جهانى شدن و معرّفى امورى به عنوان پایانهتاریخ، با تز سکولاریزاسیون توافق دارد. با این تفاوت که جهتى را در مقابل و 180 درجهمتفاوت با جهت آنچه در تز سکولاریزاسیون معرفى مىشود، نشان مىدهد و ترمینالتاریخى سکولاریزاسیون و پیروان فرآیند جهانى شدن غرب گرایانه را به شدت انکارمىکند. قرآن کریم در دو مورد صریحاً اعلام مىکند:
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون.»؛
[21]
این سنت الهى است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالبگرداند. هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
دین حقّ مجموعهاى کامل از عقاید، اخلاق و قوانین و مقرّرات اسلامى است. دراینمجموعه، تمامى قوانین لازم و مرتبط با امور اجتماعى بشر، در حوزههاىمختلف،سیاسى، فرهنگى، اقتصادى، قضایى، نظامى و غیره وجود دارد و غلبه این مجموعهاز قوانین به هم پیوسته و گرد آمده در دین و آیین حق و چیره شدن آن بر سایر نظامات غیراسلامى و نابودى و اضمحلال و فنا شدن آنها و حاکمیت اصول و قوانین الهى بر سرنوشتبشریّت، سنّت لا یتغیر الهى است: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنّة الله تحویلا». نگاهقرآن کریم به سرانجام تاریخ بشریّت و آخرالزّمان پیشوایى مستضعفان و حاکمیّت آنها برگیتى است:
[22]
«و نرید ان نمنّ على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین.»
[23]
جهانى شدن فرهنگ مدرنیته غرب چیزى جز حاکمیت سرمایه و شکاف روز افزون فقرو غنا نیست و سکولاریزاسیون بر این حاکمیّت رنگ واقعیّت اجتنابناپذیر مىپاشد، و ایندر حالى است که قرآن کریم حاکمیت مستضعفان و وارث بودن آنها بر زمین را، اراده و
|269|
مشیّت الهى مىشمرد، و اراده و مشیّت ازلى الهى هم که قطعى و اجتنابناپذیر است: «انماامره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون.»
[24]
در آیه 55 سوره نور، به صورت روشنتر مىفرماید:
«وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات، لیستخلّفنهم فى الارض کما استخلف الذینمن قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننى لایشرکون بى شیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون»،این وعده حتمى و تخلّفناپذیر پروردگار سبحان است که اهل ایمان و عمل صالح، حکمرانروى زمین خواهند بود و همچون پیشینیان خلافت روى زمین را به آنها خواهد بخشید و دینو آیینى را که براى آنان پسندیده، پا بر جا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت وآرامش تبدیل خواهد کرد. آنهایى که تنها عبودیّت خدا مىکنند و اهل شرک نیستند و کسانىکه پس از آن، کافر شوند، فاسقانند.
معلوم است که استخلاف و حکمرانى مؤمنان بر روى زمین و ریشهدار و پا بر جاشدنآیین و دین آنها که مورد پسند پروردگار متعال است، نمىتواند با ترمینال وآخرالزمانقرار گرفتن فرهنگ غرب و سکولاریزاسیون همخوان و همسو باشد. بنابراین ازنگاه قرآن سکولاریزاسیون نه یک واقعیت حتمى اجتنابناپذیر، که یک پندار خود ساخته وجعلى است.
2. مهدویّت و آینده جهان
بر مبناى آیات قرآنى پیش گفته، عقیده مهدویّت و انتظار مصلح جهانى است که شکلمىگیرد. مهدویّت نه تنها از ضروریّات تشیّع که از مسلّمات اسلام و ادیان الهى است.پایانهتاریخ بر مبناى فرهنگ انتظار، حاکمیّت قسط و عدل و حضور دین در حیاتاجتماعىبشر و اجراء احکام الهى بر پهنه کره خاکى است. «یملأ الارض قسطاً و عدلاً کماملئت ظلماً و جوراً.» این مضمون در روایات فراوانى از منابع روایى فریقین مشاهدهمىشود.
[25] گسترش مدرنیته غرب یعنى به حاشیه رفتن قوانین دینى در سطح جهان، توسعهظلم و تجاوز جهانى، بهره بردارى اقلیتى اندک و برخوردارى آنها از منابع انسانى و طبیعىعالم. و انتظار یعنى پایان یافتن این سلطه. سکولاریزاسیون یعنى فرایندى واقعى و طبیعى ازحاکمیّت بى عدالتى و نفى اخلاق و مرگ حیات اجتماعى دینى، نه تنها در سیاست که درتمامى عرصهها، سکولاریزاسیون یعنى بر چیدهشدن یک به یک موانع کامجویى انسانهاىبرخوردار و اربابان جهانى زر و زور و تزویر، و ظهور مصلح جهانى یعنى برچیده شدن
|270|
بساط بى عدالتى و تجاوز و فساد، احیاى اخلاق و مکارم انسانى و ارزشهاى دینى. ظهورمصلح کل با انجام و به اجرا گذاشتن کتاب الهى و انکار منکرات همراه است: «یعمل بکتابالله، لایرى فیکم منکراً الا انکره».
[26] با ظهور دولت جهانى حضرت مهدى(ع) قطعهاى اززمین که غیر خداوند در آنها پرستش شود، نمىتوان یافت و دین و آیین همگى براى خداخواهد بود.
«لا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الّا عبدالله فیها و یکون الدین کلّه لله و لوکره المشرکون.»
[27]
در ذیل آیه شریفه «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لوکره المشرکون» که قبلاً اشاره شد، امیرالمؤمنین(ع) از مردم سؤال کردند: «آیا در این زمان،خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟ و خود ایشان پاسخ دادند:
«کلّا و الذى نفسى بیده. حتى لا یبقى قریة الّا و نودى فیها بشهادة أن لا اله الّا الله و ان محمّداًرسول الله بکرة و عشیاً»،
[28]
هرگز، قسم به کسى که جان من در دست اوست، تحقق عینى این آیه شریفه هنگامى استکهقریهاى باقى نماند مگر آنکه صبحگاه و شامگاه بانگ گواهى بر توحید و نبوّت درآنسرداده شود.
با عقیده ظهور مهدى موعود(عج) هر فرد شیعه، بر خلاف تز سکولاریزاسیون، مىداندکه در آینده، بساط بىدینى و فساد و ظلم و بى عدالتى و زورگویى جهانى برچیده مىشود، وهر مسلمان مىداند وضعى که فرهنگ سلطه و مدرنیته غرب پدید آورده، رخ در نقابخواهد کشید، و از این رو است که هرگز فرهنگ غرب و پیروان جهانى شدن آن نمىتوانند بامهدویّت و انتظار کنار بیایند. رهبر فرزانه انقلاب، نقل مىکنند: «بنده سندى را دیدم که آنبزرگان استعمار و فرماندهان استعمارى توصیه مىکنند که ما باید کارى بکنیم که این عقیدهبه مهدویّت به تدریج از بین مردم زایل بشود.»
[29]
از دیدگاه ایشان: «استکبار جهانى و صهیونیزم در تلاش هستند تا ملّتهاى تحتسیطرهآنان، به وضع تحمیل شده عادت کنند و آن را رنگى ثابت، ابدى وتغییرناپذیربپندارند. قدرتهاى استکبارى خواهان غفلت، خواب آلوده بودن، نداشتنآرمانو نیز عدم تحرک ملتها هستند و چنین وضعى را بهشت خود مىدانند، امّا انتظار فرجموجب مىشود که انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد به وضعى بهتر و برتر دستپیدا کند.»
[30]
|271|
رویکرد فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار در مواجهه با سکولاریزاسیون:
بر مبناى آنچه گزارش شد، طبق آیات قرآن و فرهنگ مهدویّت و انتظار، کسانى کهسکولاریزه شدن حیات اجتماعى انسان را فرآیندى طبیعى و واقعى معرّفى مىکنند و درفرهنگ اسلامى و شیعى بالیدهاند، اگر منظورشان از طرح این تز، نفى فرهنگ انتظار است ومعتقدند، پایانهاى براى سرانجام بشریّت جز به حاشیه رفتن دین از جمیع جوانب حیاتجمعى نیست. بى تردید، این تئورى با آموزههاى وحیانى قرآن و سنّت و ضروریات تشیّع واسلام ناسازگار است و میان سکولاریزاسیون به عنوان یک فرآیند و انتظار مصلح جهانىیکى را باید برگزینند. امّا اگر بر این باور باشند که پایانه تاریخ خواندن فرآیندسکولاریزاسیون، با صرف نظر از ظهور مصلح جهانى است و در واقع روند سکولاریزهشدنِ مناسبات اجتماعى، همچنان رو به توسعه و گسترش خواهد بود تا زمانى که شبطولانى انتظار به طلوع سپیده دولت جهانى بقیة الله الاعظم - عجّل الله تعالى فرجه الشریف -به انجام رسد و ظهور آن حضرت، مهر پایانى خواهد بود بر روند روبه گسترشسکولاریزاسیون، در پاسخ باید گفت؛ اوّلاً چنانکه در بخش ب، در بررسى سکولاریزاسیوناز منظر برون دینى خواهد آمد، این تئورى، فرضیهاى بیش نیست و ادلّه متعدّدى آن را نفىمىکند. ثانیاً در صورت پذیرش و تسلیم این ایده که سکولاریزاسیون به عنوان واقعیتىاجتنابناپذیر همچنان ادامه و رشد مىیابد، تا اینکه با ظهور دولت مهدوى(ع) نابود شود ودوباره اسلام به حیات اجتماعى گام گذارد، آنگاه این سخن مطرح خواهد شد که هر چندسکولاریزه شدن قطعى باشد، امّا ما باید چه کنیم و نقش ما، به عنوان انسان آگاه، مؤمن و پیروفرهنگ انتظار چیست؟ آیا نقش ما، در این فرایند طبیعى آن است که همگام باسکولاریزاسیون حرکت کنیم و آن را به عنوان حرکتى سیل آسا تلقى کرده که باید ما هم درمسیر آن شنا کنیم و خود را در مقابل آن قرار ندهیم؟ آیا معناى پذیرش انتظار همین است کهما در عمل راهى را دقیقاً در مقابل حرکت مصلح جهانى پیش گیریم یا آنکه معناىپذیرشانتظار، ایجاد زمینه هایى اثباتى براى تحقق آمال و اهداف مهدویّت است؟
البته در تبیین و تفسیر انتظار به قول شهید مطهرى(ره) دو نگرش دو سویه در میانشیعیان همواره مطرح بوده است، انتظار سازنده تحرّک بخش و تعهّد آور، و انتظار بازدارندهو فلج کننده که نوعى اباحى گرى محسوب مىشود.
[31] انتظار ویرانگر برداشت قشرى ازمهدویّت است که نه تنها در برابر گسترش و اشاعه ظلم و تجاوز و تبعیض و اختناق و حق
|272|
کشى و تباهى به عکسالعمل دست نمىزند و امر به معروف و نهى از منکر را بر خود فرضنمىشمرد، بلکه با این پندار که گسترش جور و فساد و تباهى به ظهور امام زمان(عج) کمکمىکند و موجب نزدیکى فرج مىشود به همراهى با دستگاههاى ظلم و فساد و حکومتهاىجبّار و رواج ناهنجارىها و بى بند و بارىها همراه مىشود!
این برداشت قشرى از فرهنگ انتظار که از رواج ظلم و فساد و زیر پا لِه شدن قوانینشرعى دفاع مىکند چیزى است که پیش از این در گروه هایى همچون انجمن حجّتیّه قابلمشاهده است. آنان به تعبیر حضرت امام خمینى(ره) مقدس نماهاى بىشعورى بودندکهمىگفتند: دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است و مشروب فروشى و فسادوفحشا و فسق حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفید وراهشگامىدانستند:
«حجتیهاىها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تااعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند.»
[32]
امروز هم اگر کسانى بخواهند به بهانه واقعى و اجتنابناپذیر شمردن سکولاریزاسیون،به تز جدایى دین از سیاست تن در دهند و همراه با مقدس نمایان، دستان خود را در برابر ظلمجهانى بالا برده و اباحهگرى را ترویج کرده، اعلام کنند: تا پیش از ظهور امام زمان (عج)نمىتوان شریعت را به اجرا درآورد و فرهنگ مدرنیته غرب خواه ناخواه همه جا را فراخواهد گرفت، در حقیقت اینان همان مرتجعانى خواهند بود که پس از آن همه تلاشهاىاندیشمندان فرهیخته و آگاه به اسلام واقعى همچون امام خمینى(ره) و شهید مطهرى(ره)دوباره راه تحجّر و مقدس مآبى و بازگشت اسلام امریکایى را هموار کنند و فرهنگ انتظارسازنده را که لُب اسلام ناب محمّدى است، در این سرزمین منکوب و مقهور نمایند.
اگر در روایات اسلامى گفته مىشود: «انتظار الفرج من اعظم العمل»
[33] آیا کدامین انتظار ازبهترین اعمال شمرده مىشود؟ آیا مىتوان پذیرفت که همراهى با فساد و فحشا، و حاشیهراندن دین به زوایاى خانهها و مساجد، برترین عمل باشد؟ اگر امام سجاد(ع) منتظرین ظهوررا افضل از اهل هر زمانى مىشمرند و دلیل آن را بالا بودن میزان خرد و درک و فهم آنهامىدانند که غیبت و مشاهده معصوم براى آنان یکسان است و اگر امام سجاد، منتظران رامجاهد همراه رسول خدا(ص) معرفى مىکنند و آنها را مخلصین حقیقى و شیعیان صادق ودعوت کنندگان به دین الهى لقب دادهاند،
[34] سرّش چیست؟ آیا سرّ آن در اباحى گرى است؟ یا
|273|
راز و رمزى جز این دارد و نشان مىدهد که در جهان وانفساى نعره سکولاریزاسیون، دفاع ازدین حقّ و احیاء شریعت و به صحنه بازگرداندن قوانین اسلامى، چه هزینهاى گزاف دارد؟هزینهاى بس سنگین که از جهاد با شمشیر در کنار پیامبر(ص)، دشوارتر و سنگینبارترخواهد بود، و از این رو مزد و پاداش آن هم مضاعف مىشود. در همین جاست کهپیوند میان فرهنگ انتظار و فرهنگ عاشورا در عصر رواج فرضیه سکولاریزاسیون آشکارمىگردد. اگر مىپرسند: «آیا با تبدیل شدن به جامعهاى مدنى که سکولاریزه شدن روابطاجتماعى از پیامدهاى اجتنابناپذیر و طبیعى آن هست، باید کارکردها و مصلحهاى عاشورارا منتفى دانست؟»
[35]
در پاسخ باید گفت: هرگز! و در تبیین این جواب منفى به دو نکته مىتوان اشاره داشت؛نکته نخست آنکه در بخش ب، در بحث سکولاریزاسیون از منظر برون دینى، نشان داده شدکه این فرضیه مغلطهآمیز، از هیچ پشتوانه منطقى و علمى خردپذیر برخوردار نیست و بنیانىبس سست و لرزان دارد.
نکته دوم اینکه هرچند سکولاریزاسیون پذیرفته شود ولى با توجه به تقابل و تضاد آن بامهدویّت و انتظار، هرگز کار کرد عاشورا منتفى نخواهد بود و این فرهنگ به خاموشىنخواهد گرایید. کارکرد عاشورا در جامعه مدنىِ سکولار، موتور محرکه حرکت اجتماعىبراى رسیدن به حکومت جهانى قسط و عدل و حاکمیّت دینى خداست. این سرّ پیوند میاندو فرهنگ انتظار و عاشورا است و سیر حرکت از یک سو و هدف و مقصد اعلى از سوىدیگر با این دو فرهنگ تبیین مىشود و هر یک مکمّل دیگرى است. فرهنگ عاشورا به شیعهمؤمن، بلکه هر انسان اندیشمند آزادهاى مىآموزد که در برابر بدعتها و اماته کتاب و سنّت وبى عدالتى و تجاوز باید ایستاد و در این مسیر گام نهاد که آینده این مسیر، مسیر سیر تاریخىبشریّت است و پایانه تاریخ بر اساس همین عقیده و اعتقاد وحیانى رقم مىخورد. شیعه درمکتب عاشورا از امام حسین، هدف از حرکت و نهضت را مىآموزد:
«و انى لم اخرج اشراً و لا بطراً ولا مفسدا و لا ظالماً و انّما خرجت لطلب الإصلاح فى امّة جدّى،ارید ان آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى».
[36]
بر خلاف تئورى سکولاریزاسیون و سکولاریسم که براى قوانین و اصول دینى درحرکتهاى سیاسى اجتماعى، شأنیتى قائل نیست، راه حسین(ع) راهى کاملاً منطبقبرآموزههاى وحیانى و قوانین شرعى است. امام(ع) نه از روى خودخواهى یا
|274|
خوشگذرانىو رفع موانع کامجویى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمىشود.هدف او از این خروج، امر به معروف و نهى از منکر و انجام حرکتهاى اصلاحى در امتاسلامى و بر طبق سیره و روش پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) گام نهادن است. این فرازبرگزیده از وصیت نامه سیدالشهدا(ع)، ترسیم کننده تابلویى جاودان از پیوند دین و سیاست،بلکه عینیّت دیانت و سیاست در قیام حسین است. امام(ع) در ضمن نامهاى که به اشرافبصره مىنگارند متذکر مىشوند:
«فانّ السنّة قد اُمیتتْ، و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیلالرشاد.»
[37]
اگر در جامعه مدنى و بنیان نهاده بر اساس آموزه سکولاریزه شدن روابط اجتماعى، سنّتپیامبر خدا مرده و بدعتها زنده باشند، این نداى فرهنگ عاشوراست که هر کس قولابىعبدالله را بشنود و امر او را اطاعت کند، او را به راه رشد و کمال هدایت خواهد کرد.
در گفتگویى که حضرت ابا عبدالله با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاحدارد،مىفرماید:
«یا فرزدق ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض،و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال الفقراء و المساکین و انا اولى من قام بنصرةدین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة الله هى العلیاء»
[38]
این فراز هم، تابلوى زیباى دیگرى از تقابل جامعه سکولار و جامعه اسلامى است.امام(ع) در این تابلو امویان را به عنوان نخستین سکولارهاى واقعى در درون جامعه اسلامىکه در اندیشه کنار نهادن دین الهى هستند معرفى مىکند. کسانى که ملازم پیروى شیطان وتارک طاعت رحمانند، فساد در زمین را آشکار مىکنند، حدود الهى را ابطال مىگردانند،شرب خمر کرده و دارایى فقیران و مساکین را به تاراج مىبرند. و این تنها سیدالشهداء(ع)است که از هر کس در قیام براى یارى دین خدا و عزّت بخشى به شریعت الهى و جهاد در راهاو براى اعلاء کلمة الله اولویّت دارد. و شیعهاى که این درس را از مولاى خود آموخته او هم0در همین مسیر باید گام گذارد، به مقابله با ملازمین طاعت شیطان و تارکین طاعت رحمن ومفسدان زمین و ابطال کنندگان حدود و شرب خمر کنندگان و تاراج کنندگان اموال محرومانبرخیزد و دین خدا را یارى کند و شریعت او را عزیز گرداند و به جهاد همه جانبه در راه اودست زند. این است عملکرد عاشورا در جامعه سکولار در عصر سکولاریزه شدن روابط
|275|
اجتماعى. عاشورا ایستادگى در برابر امواج سهمگین آن است و فلسفه انتظار هم همین است،فرد منتظر باید خود را هماهنگ با منتظَر کند. منتظر مصلح باید خود صالح باشد و در اندیشهاصلاح باشد، تا بتواند لقب منتظر دریافت کند. عاشورا علّت فاعلى حرکتهاى حق طلبانه وتلاش در جهت اجراى کامل دین در عرصه اجتماعى است و انتظار ظهور فرج علّت غایىاین تلاش مستمر تاریخ است و از این رو، شیعه آموخته است: «کل یوم عاشورا و کل ارضکربلا». و این آموزه حتّى در عصر تز سکولاریزه شدن روابط اجتماعى عاشورا و کربلا تداوممىیابد براى آنکه قانون و حکم الهى همواره در جریان باشد، به پیرو راه سیدالشهدا(ع)آموختهاند، هر روز زیارت عاشورا قرائت کند و در زیارت عاشورا، میان عاشورا و ظهورفرج پیوند زند:
«و ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)».
شیعه از خدا مىخواهد رزق معنوى و عظیم مطالبه خون ابى عبدالله(ع) را همراه با امامزمان(ع) داشته باشد و باز تکرار مىکند:
«و ان یرزقنى طلب ثارکم مع امام هدىً (مهدى خ - ل) ظاهر ناطقٍ بالحق منکم»
و روزى شدن خون خواهى شهداء کربلاء را که به معناى همسو با اهداف امام حسین(ع)حرکت کردن است به همراه حضرت مهدى(عج) درخواست مىکند. پیرو عاشورا و منتظرظهور، هر هفته در روز جمعه، این ترنّم را بر لب دارد:
«این الحسن؟ این الحسین؟ این ابناء الحسین؟ صالح بعد صالح و صادق بعد صادق، اینالسبیل بعد السبیل؟ این الخیرة بعدالخیرة؟ این الشموس الطالعة؟ این الأقمار المنیرة؟ اینالأنجم الزاهرة؟ این اعلام الدین و قواعد العلم؟ این بقیة الله التى لا تخلو من العترة الهادیة؟این المعدّ لقطع دابر الظلمة؟ این المنتظر لاقامة الأمتِ و العوج؟ این المرتجى الإزالة الجور والعدوان؟ این المدّخر لتجدید الفرائض و السنن؟ این المتخیّر لاعادة الملّة و الشریعة؟ اینالمؤمّل لاحیاً الکتاب و حدوده؟...».
در این فرازهاى دعاى ندبه، شخص منتظر، اهداف و آرمانها را مىآموزد و همواره اینسمت وسورا در نظر دارد که هدف شکست ستمگران و احیاء فرائض و سنت و اقامه دوبارهامّت و تمدّن اسلامى و اجراء احکام قرآن و حدود الهى است. تکرار این فرازها براى گمنشدن هدف و شاخص حرکت است.
نتیجه آنکه شیعه پیرو فرهنگ عاشورا و منتظر احیاء تمدن جهانى اسلام، نمىتواندرویکردش به سمت اباحه گرى باشد و تسلیم امواج سهمگین سکولاریزه شدن روابط
|276|
اجتماعى گردد و دست آنها را به عنوان بیعت فشار دهد. او از سیدالشهدا(ع) مىآموزد:
«الا و ان الدّعى ابن الدّعى قد رکز بین أثنتین بین السلّة و الذلّة و هیهات منّا الذلّة، ابى اللهذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طهرت و جدود طابت».
[39]
در دو راهى ذلّت بیعت و سازش با حزب اموى زمانه یعنى تز سکولاریزاسیون و شهادتبا عزّت، راهى را که مرضىّ خدا و رسول و مؤمنان و دامنهاى پاک است، برگزیند و اینعملکرد فرهنگ عاشورا، در عصر طرح تز سکولاریزه شدن روابط اجتماعى خواهد بود.
امروزه پس از حوادث 11 سپتامبر و مواضع مدرنیته غرب در برابر جهان اسلام و طرحاندیشه جنگهاى صلیبى، این مطلب از اشارات و رموز، بلکه تصریحات رسانهاى غرب بهخوبى محسوس و ملموس است که مسأله سکولاریزم با نام و نشان و بى نام مثلسکولاریزاسیون، هدف راهبردى مهم امریکا و جهان غرب در کشورهاى اسلامى، به ویژهجامعه ایرانى به عنوان جهت دهنده اصلى خیزش جهانى اسلام است. در این ارتباط تأمّل دراظهارات «فوکویاما» مهم و کارگشا خواهد بود. فرانسیس فوکویاما، صاحب نظرى کهنقشاساسى در جهت دهى به دولتمردان امریکا دارد و مدرنیته و عقلانیّت مدرن را تنها بهیک صورت، ممکن مىداند و آن هم صورتى که درغرب تحقق یافته، پس از حوادث br>11> سپتامبر گوید:
[40]
«چالشى که امروز امریکا با آن رو به روست، چیزى بیش از مبارزه با یک باند کوچکتروریستى است، دریایى از اسلام گرایى فاشیستى که تروریستها در آن شنا مىکنند، چالشایدئولوژیکى را در بر مىگیرد که از بعضى جهات، اساسىتر از چالشى است که از طرفکمونیسم مطرح بود.»
وى در ادامه به چشم انداز سیر حوادث آینده جهان پس از حوادث 11 سپتامبر اشارهمىکند و پس از طرح این پرسش که آیا اسلام افراطى، داراى پیروان بیشتر و سلاحهاى جدیدو قدرتمندتر براى حمله به غرب خواهد شد؟ در پاسخ از این سؤال به عواملى که نقشکلیدى دارند، اشاره مىکند. او عامل اوّل را نتیجه عملیات نظامى امریکا در افغانستانمىشمرد و در توضیح دومین عامل گوید:
«تحوّل دوم که مهمتر نیز هست باید از درون خود اسلام آغاز شود. جامعه اسلامى باید تصمیمبگیرد که آیا باید با مدرنیته و به ویژه با اصل کلیدى حکومتى سکولار و تساهل مذهبى کنارآید یا نه؟»
وى در ادامه مىافزاید:
|277|
«امیدهایى وجود دارد که یک شاخه میانهروتر از اسلام به دلیل منطق تاریخى نهفته درسکولاریسم سیاسى پدیدار گردد.»
فوکویاما، سپس نگاه خود را به تحوّلات جهان اسلام از زاویه ایران چنین بیان مىکند:
«در حقیقت به نظر مىرسد که اگر کشورى وجود داشته باشد که بتواند جهان اسلام را براىخروج از مخمصه فعلى هدایت کند، ایران است که 23 سال پیش باعث شروع اصولگرایىکنونى اسلامى با سرنگونى شاه و به قدرت رسانیدن آیة الله خمینى شد.»
مخمصهاى که این نظریه پرداز وابسته به نظام سلطه امریکا از آن یاد مىکند، همان چیزىاست که در فرازهاى پیش از آن با نام اسلام فاشیستى و بنیاد گرا و ایدئولوژیک از آن یاد کرد؛همان اسلامى که به تعبیر او آیة الله خمینى را به قدرت رسانید. چشم امید این نظریهپردازبرجسته امریکایى هم، براى رهایى از این مخمصه بزرگ و مخمصهاى که براى گوینده آنمخمصه است، به ایران دوخته شده تا در ایران تحوّلى رخ دهد و اسلامى پدیدار شود که بامدرنیته و اصل کلیدى حکومت سکولار کنار آید. و تحولات ایران هم براى رهایى تمدّنغرب از مخمصه بزرگ موجود، در گرو تحوّل در عرصه اندیشه و نظر جامعه ایرانى نسبت بهاسلام است. باید قرائتى از اسلام و آموزههایى همچون عاشورا و کربلا بر عرصه فکر و نظرایران استیلا یابد که با اصل کلیدى حکومت سکولار کنار آید.
آنچه گذشت نگاهى کلى به ایده سکولاریزاسیون و عملکرد فرهنگ عاشورا بود. این امرپرسشهاى عمدهاى را پیش روى مىنهد که باید به آنها پرداخت. در بخش دوم، این بخش رابگونهاى ملموستر و جزئىتر تکمیل خواهیم کرد.
بخش دوم: بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا
در بخش اوّل ایده سکولاریزاسیون و عملکرد فرهنگ عاشورا در مواجهه با آن موردبررسى قرار گرفت و نشان داده شد که این ایده پشتوانه علمى و منطقى مستحکم ندارد و ازنگاه دروندینى یا بروندینى نمىتواند قابل دفاع باشد. در نتیجه کارکرد فرهنگ عاشورا دربرابر این ایده سست و خطرناک که مىخواهد خود را چیره کند؛ مقاومت، و عدم بیعتحسینگونه با این یزید متفرعن است. اگر - بر فرض محال - سکولاریزاسیون واقعیّت هممىداشت؛ بنابر فرهنگ عاشورا و انتظار، مقاومت در برابر آن اجتنابناپذیر مىبود.
|278|
این سخن که نتیجه و ماحصل مباحث بخش پیشین بود، به نوبه خود موجب تولیدپرسشهایى مىشود که در این بخشِ پیشِ رو، باید براى آن پرسشها، پاسخهایى علمى ومتقن تدارک دید.
نقطه عزیمت و محور پرسشها از اینجا شروع مىشود که نتیجهگیرى بالا، مبتنى برتعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا است. در حالى که تمام حرف و سخن در همین مبنااست؛ پرسش آن است که آیا چنین مبنایى از ریشه و بنیان قابل دفاع است؟ و بر فرضدرستى، آیا در عصر حاضر و در زمان کنونى که جامعه ایرانى از انقلاب بیرون رفته، مىتواندارزشمند و تأثیرگذار در جامعه باشد؟ اگر چه در دهههاى اخیر به ویژه از شهریور بیست بهبعد و بالاخره در دوران انقلاب اسلامى، تعبیر از عاشورا، عمدتاً بار سیاسى و ایدئولوژیکداشت و به ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم با استفاده از آن پرداخته مىشد، ولىاکنون چنین تعبیرى با مشکلات مواجه است. گذشته از آنکه، اینگونه تعبیرات، فاقدجامعیّت است و این واقعه بزرگ الهى را که پُر از رمز و راز است و زوایاى پنهانى داردهمچون قصه موسى و خضر و سوراخ کردن کشتى، به اقدامى سیاسى و تکبُعدى محدودمىکند و شأن و منزلت آن شاهد قدسى را به شاهدى بازارى کاهش و تنزّل مى دهد. چنینتعبیرى براى شرایط اجتماعى پیش از انقلاب که دوران آرمانخواهى است، مفید مىباشدولى در دوران استقرار نظام که دوران نهادینه شدن قانون است، به چنین تعبیراتى نیازىنیست. بعلاوه تعبیر سیاسىزمینه را براى پذیرش راه حلهاى خشونتآمیز و نظاماتتوتالیتر در میان پیروان فراهم مىآورد.
در این بخش، هدف، بررسى اجمالى و مختصر پرسشهاى بالاست. و براى کمک به حلّعالمانه مشکل بحث از مبانى تعبیر حوادث تاریخى و قانونمندى آن آغاز مىشود. آیابرداشت و تفسیر حوادث تاریخى قانونمند است و یا ملاکى براى تعبیر حوادث در دستنیست؟ آیا مرز تعبیر و تحریف کجاست؟ و در خصوص حادثه عاشورا، چگونه مىتوانتعبیر را از تحریف بازشناخت؟ و ملاک روایى یا ناروایى تغییر گفتمان عاشورا در چیست؟
پس از بررسى این مبانى، نوبت به تعبیر سیاسى و غیر سیاسى از عاشورا مىرسد. در اینمرحله، نخست به نقد و بررسى تعبیر غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن همچون غلوّ،اباحه گرى، تفدیه و تکلیف خصوصى امامحسین(ع) پنداشتن حادثه کربلا خواهیم نشستو سپس به بررسى تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا و پرسشها و شبهاتى که نسبت به
|279|
سیاست دینى دانستن عاشورا وارد شده، خواهیم پرداخت.
متنخوانى حوادث و قانونمندى آن
از آنجا که در پرسشهاى پیشین، سخن از تعبیر از عاشورا و چگونگى متنخوانى اینحادثه بود، این موضوع قابل طرح است که آیا تعبیر از حوادث تاریخى ملاکى دارد یا نه؟ اگرمىپرسیم: چه تعبیرى از عاشورا داشته باشیم و چه تعبیرى نداشته باشیم؟ و تجزیه و تحلیلمىکنیم که تعبیر سیاسى از عاشورا این ویژگىها را دارد و تعبیر غیر سیاسى از آن اینویژگىها را و در مقام سنجش و امتیازدهى و ارزشگذارى براى هر یک از ویژگىهاى ایندوگونه تعبیر برمىآییم، آنچه به ذهن یک انسان متفکّر و فهیم خلجان مىکند و بر خاطره اونقش مىبندد آن است که آیا اختیار برداشت و تعبیر وقایعى همچون عاشورا با ماست؟ آیا مابه عنوان انسانهایى که بیرون از واقعه کربلا، به تماشاى آن نشستهایم و مىخواهیم متن آن رابخوانیم، این قدرت را داریم که هر نوع برداشت و فهمى از آن داشته باشیم؟ آیا این حادثه یاهر حادثه دیگر تاریخى، تاب هرگونه تحلیل و تفسیرى - هر چند متعارض و متناقض - دارد؟در حالى که فردى آن را صددرصد سیاسى مىبیند، آیا دیگرى مىتواند آن را کاملاً غیرسیاسى و پدیدهاى معنوى و روحانى به شمار آورد؟ آیا چنین است یا اینکه برداشت وخواندن متن حوادث تاریخى از جمله حادثه نینوا در عصر حاضر، قانونمند است و قواعدخاص خود را دارد و تعبیر باید در چارچوب موازین خود انجام گیرد تا مقبول افتد؟ آیاعاشورا متنى صامت است و با هر تعبیرى قابلیّت سازش دارد، هم مىتوان از آن برداشتِایدئولوژیک و سیاسى داشت و هم مىتوان از آن تعبیرى متضاد با تعبیر سیاسى را داشت. وآیا در هر زمان، هر دو تعبیر مىتواند درست و موافق با متن حادثه باشد و تاریخ عاشورا با هردو قابل تطبیق است و بر هر دو مىتواند دلالت کند؟ آیا چنین است یا آنکه عاشورا یک حادثهتاریخى است که با توجه به شواهد مختلف تاریخى و با توجه به مبانى نظرى و فکرىپدیدآورندگان آن در هر دو سمت، یکسو اصحاب سیدالشهداء(ع) وسوى دیگر لشکر عمرسعد، و به ویژه با توجه به شخصیت امامحسین(ع) به عنوان خلّاق و معمار این بنیان رفیع،باید تفسیر شود؟ البته در اینجا که بحث از تعبیر و برداشت است؛ سخن در داورى وارزشگذارى نسبت به این حادثه نیست و هر کس، بر اساس افکار و مبانى پذیرفتهشده خودو عقیده و ایمانى که دارد، ممکن است حادثه کربلا را تحسین یا تقبیح کند، ممکن است، حتّى
|280|
کسانى که در حزب اموى جاى مىگیرند؛ نهضت حسینى را محکوم و آن را خلاف اسلام وخروج بر امامالمسلمین ارزیابى کنند، چنانکه شاهد چنین ارزیابى در میان افرادى از لشگرعمر سعد همچون عمرو بن الحجّاج مىباشیم که در روز عاشورا بانگ برآورد:
«یا اهل الکوفة، الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین وخالفالامام.»
[41]
و با این سخنان، امامحسین(ع) را از مارقین و خروج کنندگان بر پیشواى مسلمانانمعرفى کرد و یا همچون عمر سعد با خطاب: «یا خیل الله، ارکبى و ابشرى»
[42] لشکر خود رالشکر خدایى بداند و آنها را براى کشتن ابىعبدالله(ع) به بهشت بشارت دهد. ممکن استکسى در مقام ارزیابى جنگ میان امامحسین(ع) و یزید اعلام کند:
«انّ الحسین (ع) قتل بشرع جدّه».
[43]
و بدینوسیله یزید را تبرئه کند و یا کسى چون ابنخلدون هر چند یزید را فاسق بداند وجنگ او با امامحسین(ع) را نامشروع معرفى کند و معتقد باشد در این جنگ، آن حضرتشهید مأجور است «و الحسین فیها شهید مثاب و هو على حقّ و اجتهاد»
[44] چرا که بر طبق ظنخویش اجتهاد در حکم شرعى کرده و وظیفه خود را در خروج علیه یزید فاسقتشخیصداده است؛ هر چند کسانى مثل ابنعباس و ابنزبیر و ابن عمر نیز مجتهدبودند و تشخیصشانچیزى جز تشخیص امامحسین(ع) بود و لذا همراه با او خروجو او را تأیید نکردند، ولىامامحسین(ع) اگر چه در وظیفه و حکم شرعى دچار خطا نگردید، امّا در امر دنیوى، دچارخطا گردید، چرا که در آن عصر، عصبیّت بنىامیّه غلبه داشت و شرایط اجتماعى براى قیاممهیّا نبود:
«فقد تبیّن لک غلط الحسین الّا انه فى امر دنیوى لا یضرّه الغلط فیه.»
[45]
اینها پارهاى از ارزیابىهاى علماى اهل سنت نسبت به قیام عاشورا، بر اساس عقاید خوددر مسأله مهم امامت و زمامدارى و عادل دانستن تمامى صحابه و اختلافات آنها را حمل براختلاف فتواى مجتهدین کردن، مىباشد.
در مقابل این داورى، نظریّه شیعه مطرح مىگردد که بر اساس اصل کلیدى امامت وولایت و وجوب عصمت و نص در امام، امامحسین(ع) را به عنوان اسوه و الگو معرفىمىکند و قیام آن حضرت را، قیامى واجب و لازم براى حفظ اساس اسلام که بنىامیّه و یزیددر اندیشه نابودى و اضمحلال آن بودند، مىشناسد، ولى نکته بحث در این حقیقت نهفته
|281|
است که تمامى این ارزشگذارىها و تحسین و تقبیحها، صواب و خطا شمردنهاى متضاد ومتناقض بر محور عقاید ونظرات کسى که بر کرسى قضاوت نشسته و مىخواهد، در رفتارامامحسین(ع) و یزید قضاوت کند و حکم و رأى صادر نماید، مىباشد، و اینها همه، غیر ازبحث، تعبیر و برداشت و فهم این حادثه است. در بحث تعبیر و برداشت، وظیفهبرداشتکننده، استناد به متن حادثه است. هر نوع تعبیرى باید برآمده از مجموعه وقایعىباشد که در خارج رخ داده است و تعبیر کننده بر اساس نظارهگرى خود طبق آن شواهدبرداشت خود را اعلام مىکند، در نتیجه هر نوع برداشت و اظهار نظرى که متکى بر متنحادثه نباشد و شواهد و قرائن گوناگون خارجى آن را تأیید نکند، از حیّز ارزش و اعتبارعلمى ساقط خواهد بود. عمدهترین شواهد فهم و درک یک حادثه سیاسى و نظامى مثلعاشورا و برداشت از آن عبارتند از: نگاه به رفتار تمامى حادثهآفرینان و نقشى که در متنجریان ایفا کردهاند. سخنانى که میان دو طرف درگیر ردّ و بدل گشته، سخنان کسانى که هرچند در پدیدآوردن حادثه نقشآفرین نبودهاند ولى از بیرون با سخنان و گزارشها و اظهارنظرهاى خود، ابعاد گوناگون حادثه مورد نظر را روشن کردهاند، حوادثى که پیش از حادثهمورد نظر اتفاق افتادهاند یا حوادثى که پس از آن رخ دادهاند، اینها عمدهترین امورى است کهمىتواند به عنوان ابزار کار تعبیر کننده به کمک او بیاید.
مرز تعبیر و تحریف یک حادثه
مرز میان تحریف و غلطخوانى حوادث تاریخى با تعبیر و برداشت علمى در همینجامعیّن مىگردد. هر نوع تعبیر و برداشتى که قرائن و شواهد یاد شده، آن را ردّ کند و بر اساساظهار نظرهاى شخصى شکل گرفته باشد به عنوان تعبیرى ناصواب و برداشتى نادرست،مردود تلقى خواهد شد و نام تحریف به خود مىگیرد.
[46]
به بیان دیگر فهم و برداشت حوادث تاریخى همچون فهم و تعبیر متون است وهمانطور که تفسیر و فهم یک متن باید متکى به قواعد و قوانین محاورات عقلایى همچونظهور باشد و هرگز یک متن تاب تحمّل فهمها و قرائتهاى گوناگون متضادّ و متناقض راندارد و برداشتهاى مختلف بر اساس قواعد عقلایى و در محدوده اصولى چون اصالة الظهوربه عنوان اجتهادهاى متفاوت پذیرفتنى است و بیرون از آن به عنوان تحریف و غلطخوانى ونفهمیدن متن یا غرضورزى تلقى مىشود، در تعبیر و تفسیر حوادث تاریخى نیز قواعد و
|282|
قوانین آن باید مراعات شود وانسان نمىتواند، تعبیرات و تفسیرات متناقض و متضادّى را بهیک حادثه نسبت دهد و الّا دچار مغالطه و تحریف خواهد شد.
تعبیر یا تحریف حادثه عاشورا
با توجه به آنچه گذشت، مشکل اساسى کسانى که به بیان خود آنها، تعبیر ایدئولوژیک یاسیاسى از نهضت عاشورا را به نقد مىکشند و بر آن اشکالاتى همچون فقدان جامعیّت یازمینهسازى براى خشونت، یا بىنیازى شرایط اجتماعى پس از انقلاب از تعبیر سیاسىعاشورا، وارد مىکنند، در بىتوجّهى به این حقیقت نهفته است که گویا در تعبیر حادثهعاشورا و برداشت و تفسیر از آن، این اختیار و حقّ به خواننده متن عاشورا، وا نهاده شدهاست که مثلاً در یک برهه از زمان (پیش از انقلاب) تعبیر سیاسى داشته باشید و در برههاىدیگر (پس از انقلاب) تعبیرى غیر سیاسى. اگر منظور منتقدان تعبیر سیاسى حادثه عاشورا،آن است که حادثه عاشورا تنها، سیاسى نیست، یعنى سیاسى بودن آن را مىپذیرند، ولىمىگویند: نباید تنها این حادثه در بُعد سیاسى محدود شود و دیگر ابعاد و لایههاى آن مغفولماند، این نظر بر اساس مباحث آینده این نوشتار، قابل تأیید است و اگر غرض آن است کهتعبیر سیاسى از عاشورا، از ریشه و بنیان خطاست، حادثه کربلا، حادثهاى غیر سیاسى و پُررمز و راز است که قابل تحلیل عقلانى نیست، این نظر چنانچه در بخشهاى بعدى این نوشتاربه اثبات خواهد رسید، قابل دفاع نیست و مىتوان به روشنى ثابت کرد، حادثه عاشورا،حادثهاى سیاسى و برآمده از سیاست دین اسلام است.
ولى اگر مقصود آن باشد که این حادثه در زمانهاى گوناگون، مىتواند، به تعبیراتمتفاوت و تفسیرهاى گوناگون درآید، در زمانى مىتوان از آن برداشت سیاسى داشت و درزمانى دیگر برداشت غیر سیاسى؛ به عبارت دیگر عاشورا متنى است که با هر معنا و مفهومىقابل تفسیر است و همچون موم شکلپذیر مىباشد، اگر مقصود این احتمال سوم است که باتوجه به قرائن گوناگون، قاطبه منتقدان تعبیر سیاسى از عاشورا، به همین احتمال روىآوردهاند، در پاسخ باید گفت:
اوّلا، این نظریّه، موجب زیر پا نهادن قواعد و قوانین تفسیر حوادث تاریخى که موردپذیرش عقلا و خردمندان است، مىشود؛ قواعدى که انسانها در طول تاریخ بر اساس آنها بهتفسیر و تحلیل جریانات تاریخى دست زدهاند.
|283|
ثانیاً، چنانکه گذشت این نظریه به تحریفى منجر مىشود که گناهى نابخشودنى است.
ثالثاً، در نتیجه این نظریه مراجعه به تاریخ لغو و بیهوده خواهد شد. اگر هدف از رشتهتاریخ با شاخههاى متنوع و گوناگون آن، آشنایى با حوادث گذشته انسان و جامعه بشرى استبراى آنکه دستمایه حرکت آینده او فراهم شود و با درسآموزى و پند و عبرت گرفتن ازگذشته، آینده خود را سامان دهد، این هدف در صورتى تأمین مىشود که تاریخ را صامتندانیم و بپذیریم که یک حادثه تاریخى داخلى همچون مشروطیّت، یا خارجى چون جنگجهانى و جنگهاى صلیبى و حمله مغول مثلاً، قابل تعبیرها و برداشتهاى متناقص و متضادنیست بهگونهاى که تفسیر در اختیا رما باشد و ما به دلخواه شرایط اجتماعى خود، در هرزمان، نوعى از تعبیر و برداشت از آن را ارائه دهیم. و دراین خصوص میان حادثه کربلا وحوادثى که بر اولیاء الهى و سفیران حضرت حقّ رخ داده است، همچون حوادث صدر اسلامو جنگ موسى و فرعون و به صلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) و شهادت حضرت یحیى (ع)و غیر آن از حوادث مقدّس با حوادث دیگر تاریخى در این جهت تفاوتى مشاهده نمىشود وقاعده و قانون تعبیر و برداشت از آنها بر یک نظم و نَسَق است.
کسى که مىخواهد حادثهاى چون واقعه کربلا را تعبیر و تفسیر کند و از آن برداشتى راارائه دهد، مسؤولیتى بس گران بر عهده دارد و باید به شدت مراقب باشد که به جاى تعبیر،دست به تحریف نزند. تحریف این حادثه بزرگ همانطور که مىتواند در قالب کم و زیادکردن برخى جزئیات رخ دهد، که از محلّ بحث این نوشتار بیرون است، ممکن است از نوعتحریف معنوى باشد. تحریف معنوى نهضت عاشورا، ارائه تفسیر و تعبیر و برداشتنادرست و غیرمتکى بر شواهد موجود در متن آن است، به گونهاى که با ظرافت تمام، نوعىجابهجایى در آن رخ دهد و روح و باطن آن مسخ شود، شبیه دگرگونى و تغییر ماهوىموجودات و مسخ آنها. تحریف معنوى عاشورا، سابقهاى کهن دارد و همواره این مشکل درتفسیر و برداشت از قیام عاشورا وجود داشته است که خواسته یا ناخواسته عدّهاى به جاىتعبیر از آن، دست به تحریف آن زدهاند. و بدینوسیله فلسفه و روح قیام سیدالشهدا(ع)، رادگرگون کردهاند و استحاله در ماهیت آن پدید آوردهاند، بدون آنکه در ظاهر، نمودى داشتهباشد. خطر این تحریف، در نفاق آن است، زیرا تحریف کننده، با ظرافت هر چه تمامتر، نامامامحسین(ع) و عاشورا و کربلا را زنده مىگذارد ولى روح آن را از ریشه و بنیان مضمحلمىگرداند. این تحریف بزرگى است که به قول شهید مطهرى(ره) از هر نوع تحریفى
|284|
خطرناکتر است - چرا که حادثه کربلا سند و حجّت میلیونها نفر است و تحریف آن،تحریف در گفتار یا سیرت معصوم مىباشد. تحریف این حادثه نظیر تحریف آیهاى از قرآناست، بلکه خود این حادثه، آیهاى از آیات تکوینى حق است. آیه محکمى است که باید از آنپیروى شود و سورهاى از سورههاى یک کتاب مقدس ناطق آسمانى است و تحریف کننده وتفسیر کننده به رأى و هوا در این حادثه، مشمول حدیث «فلیتبّوا مقعده من النار» مىباشد.
[47]
تغییر گفتمان عاشورا، روایى یا ناروایى آن
با توجه به آنچه پیرامون قانونمندى تعبیر و فهم یک حادثه و تفکیک میان تعبیر وتحریف گذشت، به مسأله مهم و حیاتى تغییر گفتمان عاشورا و مرز میان روایى و ناروایى آنمىرسیم. کسانى که به لزوم تغییر گفتمان عاشورا نظر دارند بر این باورند که فهم عاشورا وتعبیر این حادثه، بر دوگونه بوده است، تعبیر سنّتى از حادثه عاشورا که ریشه در تاریخ گذشتهایران و تشیّع دارد و تعبیر ایدئولوژیک از این حادثه که پس از شهریور 1320 رو به گسترشنهاد و پس از 15خرداد 42 اوج گرفته و پس از پیروزى انقلاب اسلامى افول کرده است. آنانمعتقدند تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، در کنار فوائد بسیار آن، مشکلات و مسائلى را هم بهدنبال دارد و این تعبیر مواجه با نقدهاى نظرى از یک سو و پیامدهاى غیر مطلوب از سوىدیگر است و شرایط اجتماعى دوران استقرار نظام چندان با ویژگیهاى تعبیر ایدئولوژیک ازعاشورا تناسب ندارد. از این رو توصیه و پیشنهاد این افراد آن است که:
«اگر خواهان احیاء توجهات روشنفکران به عاشورا هستیم، باید تعبیر تازهاى از آنارائهکنیم.»
[48]
بحث از «تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا» و تفسیر و تحلیل آن را در مباحث بعدى پىمىگیریم، ولى پیش از آن باید به حلّ این مشکل برسیم که اگر کسى بخواهد به توصیه بالارفتار کند و به دنبال تعبیرى تازه از عاشورا باشد، تعبیر تازه از عاشورا بر اساس چه مبنایى و باچه اصل و قانونى قابل شکلگیرى است؟
متأسفانه گوینده سخن بالا، توضیحى در باره تعبیر تازه از عاشورا نمىدهد. آیا اگرتعبیرایدئولوژیک را نفى کنیم، باید به تعبیر سنّتى به قول خود او، تن دهیم، یا تعبیرى سوم موردنظر است؟ اصولاً هر نوع تعبیرى مطرح شود، سنّتى بنامیم آن را یا ایدئولوژیک، یا هر نامىدیگر، مشکل اصلى مرز تعبیر و حدود و ثغور آن است؟ آیا تغییر فهم حادثه عاشورا، ملاکى
|285|
دارد و قانونمند است یا هُرهُرى ملاک مىباشد؟ اصولاً با چه مبنایى مىتوان به لزوم تغییر درتعبیر از عاشورا، قائل شد؟ آیا چنین امرى میسور و روا است یا ناممکن است و به تحریف ونابودى اصل حادثه منجر خواهد شد؟
توصیه کنندگان به تغییر تعبیر از عاشورا یا هر موضوع دینى، سخن خود را همچونسکولارها برمبناى تمایز میان «دین» و فهم از دین استوار کردهاند.
[49] و در توضیح این دومقوله و وجه تمایز آنها گویند:دین به اعتقاد مؤمنان قدسى و کامل است، منشأ الهى دارد، درآن خطا و تناقض راه ندارد، امّا فهم از دین، در هیچ عصرى از اعصار نه کامل است نه ثابت؛ نهپیراسته از خطا و خلل است، نه مستغنى از معارف بشرى و نه جاودانه و ابدى است.
[50]
ولیکن مع الأسف تمامى حرف و سخن در خود این مبنا است که از موضوعات مهمکلامى است و در جاى خود باید بررسى گردد. تنها آنچه به طور اجمال و سربسته، براىروشن شدن زوایایى از بحث و عبور از طریق آن به تعبیرى صحیح از حادثه عاشورا قابل ذکراست آن است که ایجاد چنین دیوارى محکم و نفوذ ناپذیر میان اصل دینى و فهم از آن که برمبناى «عصرى بودن فهم دینى» و نظریّههایى همچون «قرائتهاى مختلف دینى» و «قبض وبسط تئوریک شریعت» و «هرمنوتیک» شکل گرفته است، به صامت بودن دین و عدم امکانفهم دین منجر خواهد شد، چرا که دین را به شکل سدّى نفوذ ناپذیر در مىآورد که هیچ کسحتّى کسانى که در زمان آورندگان دین مىزیستهاند، نتوانند، رازى از آن بگشایند و به آندست یابند. اگر بناى دین و شریعت بر آن است که کلّیه معارف و احکام مورد نیاز بشر را به اوبفهماند و اگر وظیفه هدایت و راهنمایى او را بر عهده دارد، و اگر دینى همچون اسلام وشریعت محمدى (ص)، خود را دین و شریعت خاتم معرّفى مىکند و با این عنوان خود رامدّعى پاسخگویى به نیازهاى بشر تا پایان تاریخ و آخرالزمان مىشمرد، براى تأمین اینهدف چارهاى جز امکان رسیدن به دین و درک و فهم لُب آن وجود ندارد؟ و الّا دین که قابلفهم نباشد و نتوان به درون آن راه جست و راز از آن گشود، آوردن آن لغو و بیهوده خواهدبود. اگر نتوان راهى را شناخت، چگونه مىتوان خود را در مسیر آن قرار داد؟ و چگونهمىتوان به امرى مجهول و ناشناخته تمسک کرد و از آن یارى و استمداد خواست؟ و آن رااسوه و الگوى زندگى خود قرار داد؟
بنابراین چون دین به عنوان اسوه و الگو مطرح مىشود و آیین زندگى بشر را ترسیممىکند؛ به تعبیر رایج طلبگى «وصوناً لفعل الحکیم عن اللغویة» براى آنکه ارسال رسل و
|286|
انزال کتب، لغو و بىثمر نباشد؛ و براى آنکه حکمت عملى بعثت واهداف رسالت تأمین شود، چارهاى جز پذیرش امکان فهم دین و مُهرگشودن از گوهر شریعت نیست. و الّا تمامى ادلّهاى که در کتابهاىکلام براى ضرورت و لزوم بعثت و نبوّت عامه و خاصّه برمىشمرند،همگى «هباءً منثوراً» خواهد شد.
حال که ثابت شد، دین حقیقتى دارد که قابل کشف و فهم براىبشر است، باید اصول فهم و کشف آن روشن باشد. بخشهایى از دینکه جزء اصول مسلّم دین و ضروریات و ارکان شریعت محسوبمىشوند و قطعى هستند، از آنجا که قطع کاشفیّت دارد و حجّت ذاتىاست، این بخشها قابل فهم و جاودانهاند و تغییرى در آنها راه ندارد.بسیارى از بخشهاى عقاید، اخلاق و حتى احکام عملى و شریعت دراین بخش قرار مىگیرند که امکان تغییر و تحوّل در آنها وجود ندارد،هر چند ممکن است بشر در فهم آنها از سطح به عمق برود و فهم خودرا گستردهتر کند، ولى این نه به معناى تغییر فهم گذشته است، بلکه بهمعناى گسترش و بالابردن بنیان رفیع آن مىباشد. در بخشهاى قطعىو ضرورى و اصول مسلّم دینى اگر کسى قائل به عدم امکان فهم شود،به شکاکیّت دینى و از بین رفتن فایده نبوّت و غیر ممکن بودن استفادهاز معارف دینى منتهى خواهد شد که محال بودن آن آشکار وروشناست.
و امّا در اصول غیر مسلّم دینى و بخشهایى که جزء مظنونات و غیرقطعیّات قرار مىگیرد، در این بخشها، راه فهم دین با استفاده ازشیوههاى صحیح و رایج، براى کسانى که توانایى آن را دارند، میسوراست و راه آن مفتوح مىباشد. این شیوه همان اجتهاد است. ولى اولاًاجتهاد در اصول نیست، اجتهاد پس از گذشت از اصول و در دامنه آنهامطرح مىشود، ثانیاً، این اجتهاد ضوابط خاص خود را دارد وقانونمند است. نخستین ضابطه در اجتهاد، آن است که مجتهد براىفهم دین در مظنونات و بخشهاى غیر قطعى، باید به امورى متوسّل
|287|
شود و از ابزارها و منابعى استمداد جوید که خود دین به صورتقطعى، حجیّت آنها را تأیید کرده و پذیرفته است که به کمک آنهامىتوان به دین رسید و گوهر شریعت را به چنگ آورد.
مجتهد با رعایت ضابطه بالا و پس از آشنایى با ابزارهاى ضرورىو لازم اجتهاد از یک سو و منابع آن از سوى دیگر که همگى به تأییدشارع رسیده است، مىتواند سراغ بخشهاى غیر قطعى دین برود و بارعایت شیوه صحیح اجتهاد و با استفاده از منابع دینى، آن بخشها رابفهمد و فهم خود را در اختیار دیگران قرار دهد.
این بحث مهم و عمیق را که دامنهاى بس طولانى دارد در همینجابه پایان مىبریم و به سراغ فهم و تعبیر حادثه عاشورا مىرویم.
با توجه به نکات بالا، براى تعبیر حادثه عاشورا و فهم صحیح آننیز باید به شیوه صحیح فهم آن ملتزم بود و نمىتوان هُرهُرى مسلکبود. در غیر این صورت به جاى تعبیر، کارى که انجام پذیرفته،تحریف خواهد بود. براى هر تعبیرى از حادثه عاشورا باید توجّهداشت، معمار حادثه عاشورا، بر اساس مبانى تشیّع، انسان کاملمعصومى است که گفتار و کردار او سنّت و آموزهاى وحیانى تلقّىمىشود و حجت است و قابل تمسّک مىباشد و نه تنها مىتوان، کهباید به آن استناد جست. در نتیجه قیامى که امامحسین(ع) بر پا نمود ورفتارى را که در صحنه کربلا از خود نشان داد، به گونهاى است کهقابل فهم انسانها تا انتهاى تاریخ مىباشد و این فهم و تعبیر همنمىتواند بر اثر حوادث گوناگون تاریخى تغییر یابد و تحوّل پیدا کند.البته ممکن است در برههاى از زمان به دلیل پارهاى مسائل اجتماعى،به یک بُعد این حادثه توجهى ویژه مبذول شود ولى این توجه ویژهاگر به معناى نفى سایر ابعاد و منحصر کردن آن به یک بخش باشد، اینهمان تحریف و گناه نابخشودنى است. براى تعبیر صحیح و قانونمنداز حادثه عاشورا باید با استفاده از شیوه صحیح متنخوانى این حادثه،با دقّت هر چه تمام، به تمامى ابعاد و بخشهاى آن توجه کرد و با
|288|
استفاده از منابع مورد تأیید و مستند، و به کارگیرى ابزارهاى صحیح اجتهادى، بهرهگیرى ازبخشهایى از این حادثه که قطعى است و جزء اصول مسلّم و ضرورى شمرده مىشود، به کارتعبیر و برداشت این حادثه و تجزیه و تحلیل آن مبادرت ورزید. هر تعبیرى از حادثهعاشورا، مطرح شود، سنّتى باشد یا غیر سنّتى، ایدئولوژیک و سیاسىنامیده شود یا غیرایدئولوژیک، و غیر سیاسى و هرگونه تلاش براى ارائه تعبیرى جدید از این حادثه فیّاض وپرفروغ، در این چارچوب قابل ارزیابى است و بیرون از آن به منزله تفسیر به رأى و تحریفآن تلقّى مىشود که خطرى بس عظیم و گران را به دنبال خواهد داشت و کمترین آنمحرومیّت خود شخص از بهرهبردارى و استفاده و فیض بردن و راهنمایى طلبیدن و هدایتشدن از این خورشید عالم افروز است.
اکنون در پرتو اصول برگرفته از مباحث پیشین که به مبانى گفتمان عاشورا و قوانین تغییرو تحوّل در فهم و تعبیر از عاشورا اشاره داشت، به بحث اصلى و مورد ابتلاى امروز جامعه،یعنى تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا و بررسى انتقادات پیرامون آن مىرسیم.
تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا
نخستین گام در تجزیه و تحلیل جوانب گوناگون تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، نشاندادن معناى ایدئولوژى و تفسیر آن است؛ بحثى پردامنه که از حوصله و مجال این نوشتاربیرون است. آنچه به اجمال قابل گفتن است اینکه واژه ایدئولوژى در ریشه لغت به معناىعلم به افکار و ایدهها، یا عقیدهشناسى است و در معانى اصطلاحى خود، با فراز و نشیبهاىزیادى همراه بوده است. گاهى این معانى متفاوت آن را به مفهومى زیبا و ممدوح مبدّل کردهو زمانى از آن واژهاى زشت و مذموم و ناپسند ساخته است و با توجه به اینکه بستر پیدایش ورشد این واژه فرهنگ و تمدّن غربى بوده است و بعدها به عنوان واژهاى وارداتى به دیگرجوامع از جمله جامعه ما رخنه کرده است، کاربرد و استعمال آن نیازمند احتیاط و دقّت است،چرا که واژهاى وارداتى که در موطن اصلى خود، مفاهیم متضاد و متناقضى را داراست، وقتىدر فرهنگ خودى به کار مىرود، موجب مغالطات و اشتباهات فاحش مىشود و مشکلات وخطرات جبران ناپذیرى را به همراه خواهد داشت و لذا اجتناب از کاربرد آن حتىالامکانکمک مؤثرى براى شفافیّت مباحث علمى و آلوده نشدن آن به اغراض و مطامع خاصخواهد بود.
|289|
امروزه، واژه ایدئولوژى خود به واژهاى رازآلود بدل گشته است، در حالى که عدّهاى آنرا تحسین مىکنند و به عنوان واژهاى پسندیده و ارزشمند از آن یاد مىکنند، عدهاى - عمدتاًجهان سرمایهدارى غرب - به ویژه پس از فروپاشى شوروى و زوال حیات ایدئولوژىمارکسیستى، با برافراشتن پرچم نظم نوین جهانى، پایان گرفتن عصر ایدئولوژى را اعلام وحتّى جشن مىگیرند.
[51] اینکه ایدئولوژى را کسى خوب بداند یا، بد، بیش از هر چیز وابستهبه معنا و مفهومى است که از آن مورد توجه قرار مىدهد و قصد مىکند. و مشکل آنگاهمضاعف مىشود که ایدئولوژى با دین مقایسه شود و نسبت به رابطه این دو، داورى انجامگیرد، چرا که خود دین نیز معانى و مفاهیم متفاوتى دارد. آن کسى که مىگوید دین مىتواندایدئولوژیک باشد و بر اساس آن عاشورا را نیز تعبیر ایدئولوژیک مىکند؛ با آن کسى که دینرا از ایدئولوژى جدا مىسازد و به امتناع دین ایدئولوژیک رأى مىدهد و بر این اساس بهتعبیر ایدئولوژیک از عاشورا مىتازد، این دو داورى متناقض، عمدتاً ناشى از تلقّى خاصگویندگان آنها از ایدئولوژى و دین است و لذا پیش از داورى، آنچه واجب است، معیّن کردنمقصود خود از این دو واژه مىباشد.
کسانى که دین ایدئولوژیک را ممتنع مىدانند و تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا را برنمىتابند، ایدئولوژى را مکتبى، سامان یافته و قالبریزى شده مىدانند که اهداف و آرمانهارا به بشر آموزش مىدهد و موضع آنها را در برابر حوادث معیّن مىسازد، از دیدگاه اینگروه، خصوصیات و ویژگىهاى اصلى ایدئولوژى عبارتند از:
1. پیکارگر، دشمن کوب و دشمنتراش است و به منزله سلاح عمل مىکند.
2. دقیق و واضح و قاطع مىباشد و در نتیجه سر از «قشریت» در مىآورد.
3. گزینشى است و چون چراهاى فلسفى و تردیدهاى علمى و تساهلهاى عرفانى رابرنمىتابد.
4. همواره چشم به دشمن دارد و در برابر دشمن پدید مىآید.
5. براى ایدئولوژى اصل، ایجاد حرکت است نه کشف حقیقت.
6. متعلق به دوران تأسیس است نه دوران استقرار.
7. نیازمند طبقهاى رسمى از مفسّران ایدئولوژى است.
[52]
منتقدان نظریه دین ایدئولوژیک در توضیح ادلّه خود مىگویند:
1. شارع دین را به طور ایدئولوژیک عرضه نکرده و قرآن کتاب نامدوّن و نا نظم و
|290|
پریشاناست.
2. دین ذاتاً امرى رازآلود و حیرتافکن است و این با وضوح و دقت که خصیصهایدئولوژى است ناسازگار است.
3. دین قالب خاصى ندارد و همچون هواست، دین ترازو و چراغ راه است و به خودىخود جهتدار نیست. لذا دین در طول تاریخ هم هدایت آورده، هم ضلالت، هم عزت آورده،هم ذلت و هم محکمات دارد و هم متشابهات.
[53]
طبق همین مبانى، منکر تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، این تعبیر را، اوّلاً آرمانى حرکتزاو سلاحى براى عمل در برابر دشمن زمان مىشمرد، ثانیاً، آن را داراى صراحت و تکبعدى وفاقد راز آلودگى و چند بعدى مىبیند و ثالثاً، آن را گزینشى ارزیابى مىکند که فقط وجوهى ازواقعه عاشورا را مدّ نظر قرار مىدهد.
[54]
اما کسانى که از ایدئولوژیک بودن دین دفاع مىکنند. معتقدند:
1. اسلام بر اساس جهانبینى توحیدى استوار است و این بدان معنى است که داراى حدّ ومرز است و قالب دارد. همچنین دین اسلام، پیامبر را خاتم پیامبران مىداند و بدینوسیلهقالبى معین مىکند که آن را از هر دین و مذهبى دیگر متمایز مىسازد. و همینطور در مراتبپایینتر، وجوب نماز و حج و جهاد دارد. اینها قالبهایى ثبوتى و واقعى براى دین شمردهمىشوند، هر چند همین قالبها مراتبى دارد و داراى باطنى است ولى باطن دین از ظاهرشریعت جدا نیست و همگى جزء دین است.
2. قرآن خود را هادى، نور، فرقان و....معرّفى مىکند که نسبتى با حیرتآلودى ندارد.
3. قرآن و اسلام جهتدارترین مکتب است و اینکه عدهاى با خواندن قرآن اهل هدایت وعدهاى اهل ضلالت مىشوند به این معنى نیست که قرآن هم هادى است و هم مضلّ، بلکه بهاین معنى است که در مقام عمل خارجى و برخورد افراد با این نسخه هدایت انسانها دوگروهمىشوند.
[55]
از کسانى که از ایدئولوژیک بودن دین دفاع مىکند شهید مطهرى است. او ایدئولوژى رابه معناى آرمان یا شریعت مىداند. از نگاه شهید مطهرى انسان نمىتواند بدون داشتن ایده وآرمان و ایمان زندگى سالم داشته باشد و کارى مفید و ثمربخش انجام دهد، انسان بدونآرمان یا موجودى خودخواه و در اندیشه منافع فردى خود است یا موجودى مردّد وسرگردان. انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانى پیوسته باشد، تکلیفش روشن مىشود
[56] و
|291|
ایدئولوژى همان آرمان است.
[57] ایدئولوژى همان مکتب است که به صورت یک تئورىکامل، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم در آن ترسیم شده است و در اصطلاح قرآن از آنبه شریعت یاد مىشود.
[58]
چنین تلقّىاى از ایدئولوژى نشان مىدهد، اسلام ایدئولوژیک است، چون شریعت دارد،آرمان دارد، طرحى جامع و هماهنگ براى کمال انسان و تأمین سعادت او که در آن خطوطاصلى و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها ودرمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده است و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها براى همهافراد مىباشد، در آموزههاى آن مندرج است.
با این وجود، اسلام مرکب از عقاید، اخلاق و احکام است و تنها منحصر به شریعتنمىشود. مکتب اسلامى برآمده از جهانبینى الهى آن است که منطبق بر فطرت بشر مىباشد.مشکل ایدئولوژىهایى چون مارکسیسم آن است که ساخته دست بشر مىباشند و بهجهانبینى الحادى و مادّى تکیه مىکنند. اگر جهانبینى انسان، مادّى و انحصار واقعیت درمحسوسات شد، این جهانبینى با آرمانخواهى و ایدهپرستى منافات دارد. این مشکل درجهان غرب مدعى ایده جهانى شدن نیز مطرح است. فرهنگ غرب که بر محور لیبرالیسم وسکولاریسم و پلورالیسم استوار شده و به رشد و تکامل علمى و عقلانیت خودبنیاد تکیهمىکند، و همین موجب گسسته شدن پیوندها در آن شده است،
[59] که با مشکل آرمان مواجهاست. علم، به حکم خاصیّت ذاتى خود، تمایل به فردیّت دارد، عواطف را ضعیف وپیوندهاى احساسى را سست مىکند. آنچه بشر را وحدت مىبخشد و آرمان مشترک مىدهدو ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش مىگردد یک فلسفه زندگى انتخابى آگاهانه وآرمانخیز و مجهز به منطق و به تعبیر شهید مطهرى، یک ایدئولوژى جامع و کامل است:
«بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگى است. فلسفهاى که قادر باشدبه او دلبستگى به حقایق ماوراى فرد و منافع فرد بدهد. امروز دیگر جاى تردید نیست کهمکتب و ایدئولوژى از ضروریّات حیات اجتماعى است.
اینچنین مکتبى را چه کسى قادر است طرح و پىریزى کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادرنیست. آیا عقل جمع قادر است؟ آیاا نسان مىتواند با استفاده از مجموع تجارب و معلوماتگذشته و حال خود چنین طرحى بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول براى خودش بدانیم، بهطریق اولى جامعه انسانى و سعادت اجتماعى مجهولتر است. پس چه باید کرد؟ اینجاست کهاگر دیدى راستین درباره هستى و خلقت داشته باشیم، نظام هستى را نظامى متعادل بنامیم،خلأ و پوچى را از هستى نفى نماییم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ
|292|
را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقى مافوق افق عقل انسان، یعنى افق وحى،خطوط اصلى این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوّت)، کار عقل و علم حرکت درون اینخطوط اصل است».
[60]
ابو على سینا در ضرورت یک شریعت الهى و ارسال پیامبران توسط حضرت حق گوید:
«فالحاجة الى هذا الانسان فى أن یبقى نوع الانسان و یَتَحَصَّلُ وجوده اشد من الحاجة الىانبات الشعر على الحاجبین؛
نیاز به نبى و بیان کننده شریعت الهى و ایدئولوژى انسانى در بقاى نوع انسان و در رسیدنانسان به کمال وجودى انسانىاش، بسى بیشتر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان».
که دستگاه خلقت از این هم فرو گذار نکرده است، پس چگونه ممکن است ازضرورىترین نیازها به غفلت عبورکند؟
استاد مطهرى در ادامه مىافزاید:
«در مقابل اگر از دیدى راستین درباره هستى و آفرینش محروم باشیم، باید تسلیم شویم کهانسان محکوم به سرگشتگى و گمراهى است و هر طرح و ایدئولوژى از طرف انسان سرگشتهدر این ظلمتکده طبیعت، جز سرگرمى و سردرگمى چیزى نیست.»
[61]
با این بیان شهید مطهرى، همچنان که ضرورت وجود یک مکتب و ایدئولوژى به معناىشریعت نمایان مىشود، ضرورت پیوستن فرد به یک مکتب و ایدئولوژى نیز روشنمىشود؛ با این شرط که این مکتب باید الهى و متکى بر جهانبینى بغیر مادّى باشد.
نتیجه سخن آنکه اگر ایدئولوژى را مرادف مکتب بدانیم، نمىتوان انکار کرد که اسلامیک مکتب است. حتّى منتقدان دین ایدئولوژیک نیز بر این نکته وفاق دارند که هیچ یک ازنقدهاى مطرح شده در باره دین ایدئولوژیک، به این معنا و مفهوم وارد نخواهد شد.
[62]
علّت و لمّ مطلب نیز براى کسى که با شریعت اسلامى مختصر آشنایى داشته باشد،پوشیده نیست. اسلام قالب دارد، عقاید و اخلاق و احکام اسلامى بسیار دقیق و منضبط استولى مکتب اسلام به دنبال دشمنسازى نیست. قرآن ظهور و بطون دارد ولى، ظهور وبطونش ناپیوسته نیست. در حالى که «تبیان لکل شىء» است مراتبى در آن مندرج است کهمطهّران به آن دسترسى دارند. مکتب اسلام از دشمن غفلت ندارد و در برابر آن امر به جهاد ودفاع صادر مىکند ولى مکتبى نیست که در برابر دشمن پدید آمده باشد. اسلام به حرکتتأکید مىکند ولى از کشف حقیقت غافل نمىشود، اسلام اختصاص به دوران تأسیس ندارد،اتفاقاً بیشترین سهم مفاهیم اسلامى و معارف و احکام آن، مربوط به دوران استقرار نظام آن
|293|
است. کما اینکه در زندگى پیامبر اسلام(ص) سهم بیشتر آیات قرآنى و احکام و قوانینى کهنازل شد در باره واجبات، محرّمات، معاملات و احکام مختلف فردى و اجتماعى و سیاسى وقضایى، مربوط به دوران مدینه و دوران استقرار مىباشد.
دین اسلام مملوّ از آرمانهاست، مبارزه با ظلم و ستم، کمالجویى، عدالتطلبى، اقامهقسط وعدل، حرکت و شهادت و عزّت و فلاح، تقوى، برقرارى حکومت عدل جهانى، ازآرمانهاى اساسى دین اسلام است؛ ولى نباید دین را منحصر در این ابعاد کرد. دین اسلاماقیانوس بىانتهایى است که تمامى این مفاهیم و کمالات در آن مندرج است ولى محدود بهآن نمىشود.
اکنون که به اجمال و به طور فشرده آشکار گردید که اسلام به چه مفهومى ایدئولوژیکاست و به چه مفهومى ایدئولوژیک نیست، به بحث اصلى خود و تجزیه و تحلیل تعبیرایدئولوژیک از عاشورا برمىگردیم.
آنچه جاى تأسّف دارد اینکه سخن منتقدان تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مملو از ابهامپراکنى و کلّىگویى است. حتى در یک مورد، گوینده حاضر نشده؛ منظور خود را از تعبیرایدئولوژیک از عاشورا بیان کند و توضیح دهد، چه کسانى پس از شهریور بیست در ایرانتعبیر ایدئولوژیک از حادثه عاشورا داشتهاند؟ و آنها عاشورا را چگونه تعبیر کردهاند کهایدئولوژیک بوده است؟ گویا عدّهاى اهداف خود را در عدم شفافیت و به صورت راز آلودهسخن راندن و حیرت افکنى مىجویند در حالى که اگر کسى به دنبال کشف حقیقت است،باید منظور خود را به طور شفاف و روشن بیان کند و مثلاً واژهاى چون ایدئولوژى را کهمعانى مختلف و متفاوتى دارد وقتى به کار مىبرد، غرض خود را روشن بیان کند که چه معناومفهومى از آن اراده کرده است؟
منتقد تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، به صورت مبهم وغبارآلود به حوادث پس ازشهریور 1320 اشاره مىکند که در کنار تعابیر سنتى عاشورا، تعابیر جدیدى از سوىگروههایى چون فدائیان اسلام و آیةالله کاشانى و دیگران بروز کرد و این جریانات مختلف،در ایجاد تردید نسبت به تعابیر سنّتى مؤثّر بودند ولى تأثیر یکسانى در پیدایش و گسترشتعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، نداشتند.
[63]
چنانکه در این اظهار نظرها مشهود است، خواننده به طور روشن و گویا متوجه نمىشودکه منظور از تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا چیست؟ و گروههاى یاد شده آیا عاشورا را
|294|
ایدئولوژیک کردهاند یا نه؟
منتقد از سه خصیصه عمده ایدئولوژى یعنى آرمانزایى، تکبعدى و گزینشى بودن یادمىکند ولى نشانى دقیق نمىدهد که کدام گروه عاشورا را با ویژگىهاى سه گانه بالا، تفسیرکرده است و کدام نظریهپردازى در نوشته یا گفتار خود، به گونهاى عمل کرده که ویژگىهاىسهگانه بالا را دارا بوده است. البته گروههایى همچون فدائیان اسلام، از آرمانهاى عاشورا دربرابر استبداد و ظلم دفاع کردند و عاشورا را از واقعهاى صرفاً روحانى و معنوى به واقعهاىکه سیاسى و اجتماعى هم هست، تفسیر و تعبیر کردند ولى این بدان معنى نبود که تکبُعدىفکر کنند و گزینشى عمل نمایند و به ابعاد گوناگون دیگرعاشورا توجّه نکنند یا آن ابعاد را نفىنمایند. اصولاً خود شهادتطلبى و در راه اعتلاى اسلام حرکت کردن و شعار «الاسلام یعلوولا یعلى علیه» دادن نشانگر توجه ایشان به ابعاد معنوى و روحانى عاشورا و اسلام است.
به نظر مىرسد در یک جا، تا حدودى منتقد تعبیر ایدئولوژیک، منظور خود را کمىروشنتر بیان کرده است؛ که همین یک مورد را مىتوان سر پلى قرار داد براى تجزیه و تحلیلو تعبیر و تفسیر صحیح از عاشورا.
او در توضیح انتقادهاى خود از تعبیر ایدئولوژیک، نخستین اشکال را در فقدان جامعیّتبازگو مىکند و مىگوید:
«تعبیر ایدئولوژیک، واقعه عاشورا را به اقدامى سیاسى و تکبُعدى تقلیل مىدهد.»
[64]
از این جمله، به قرینه مطلبى که در مورد حوادث پس از شهریور 20 و پیدایشتعابیرجدید از عاشورا، پیش از این، از همین منتقد نقل گردید مىتوان حدس زد که منظوراواز تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، همان تعبیر سیاسى است و مخالفت واقعى و اصلى او،باآن است که عاشورا به گونهاى تفسیر و تجزیه و تحلیل شود که به صورت واقعهاىسیاسىدرآید.
[65]
ولى او توضیح نمىدهد که آیا به جنبههاى سیاسى عاشورا باید توجه کرد یا نه؟ و آیاعاشورا جنبه سیاسى داشته است یا نه؟ اگر مقصود آن باشد که عاشورا به جنبه سیاسى تنهامحدود نشود و به ابعاد دیگر آن نیز، در کنار بُعد سیاسى آن، توجه شود، این حرفى درست وسخنى صواب است ولى سخن در این است که چه کسى است که عاشورا شناس باشد امّا آنرا تنها سیاسى بشمارد و به جنبههاى دیگر آن بىتوجه باشد؟
ولى اگرمقصود آن باشد که نباید به جنبه سیاسى عاشورا توجه شود و اصولاً عاشورا را
|295|
حادثهاى رازآلود و حیرتزا بدانیم که فاقد اهداف سیاسى است و نمىتوانیم از آن بُعدسیاسى را استنتاج کنیم و آن را به صورت آرمان به کار بریم و در برابر دشمن از آن استفادهنماییم؛ این سخنى است که با روح و فلسفه عاشورا در تضاد است و چنانکه در ادامه روشنخواهد شد، پذیرش و مقبولیّت آن چیزى جز تحریف این حادثه عظیم نخواهد بود.
تعبیر سیاسى یا غیر سیاسى از عاشورا
آیا نهضت عاشورا، حادثهاى سیاسى بوده است؟ یا نهضت عاشورا، حادثهاى غیر سیاسىو حادثهاى دینى بوده است؟ یا چیزى وراى این دو و فراتر از آنها به حساب مىآید؟
براى پاسخ به پرسشهاى بالا، توجه به اصول و قواعدى که در بحثهاى اولیه این نوشتار،به عنون مبانى تعبیر و برداشت از حادثه عاشورا، ارائه شد، مفید بلکه ضرورى است. در آنمبانى، اصول موضوعه هرگونه تعبیرى از عاشورا که مىتواند تعبیر و تحریف را از یکدیگرجدا سازد، مشخص گردید و اشاره شد که عاشورا و واقعه طف، حادثهاى است که در سال br>61> هجرى بر اثر نزاع و کشمکش که در مسأله حکومت اسلامى میان امامحسین(ع) و اصحاب ویارانش و دستگاه حکومت وقت، یزید و فرماندهان و نیروهاى او رخ داده و در آنجگرگوشه رسولخدا(ص) با تمامى یاران و فرزندانش به شهادت رسید و با وضعى غمبار ومصیبتى عظمى به لقاءالله بار یافت؛ به وقوع پیوست.
این واقعه همچون تمامى حوادث تاریخى مهم قابل فهم و تعبیر است و هر کس، مسلمانیا کافر، شیعه یا سنّى مىتواند به آن نگاه افکند و آن را تعبیر و تفسیر کند و به ابعاد گوناگون آنبپردازد و آن را وسیله پند و عبرت و درسآموزى قرار دهد. امّا در این تعبیر و برداشت خود،آزاد نیست که به میل خود، طبق رأى و نظر خود تفسیر کند. تفسیر حادثه قانونمند است وهرگونه برداشتى باید بر اساس شواهد و مستندات تاریخى قابل قبول اهل فنّ و طبق ضوابطعقلایى تفسیر و تجزیه و تحلیل حوادث تاریخى تنظیم شود. و این اختیار به مفسِّر و معبِّرواگذار نشده است که به دلخواه خود چیزى را به نام حادثه عاشورا تعبیر کند و دیگران هم آنرا به عنوان یک قرائت و تعبیر بپذیرند. از این نظر عاشورا و حوادث مقدّسِ دیگر که ساخته وپرداخته اولیاء و انبیاء الهى است، با دیگر حوادث بشرى که به دست انسانهاى عادّى رخنموده است، تفاوتى نمىکند.
البته از نگاه یک شیعه معتقد به مبانى امامت اهلبیت(ع) که امامحسین(ع) را ولىّ معصوم
|296|
الهى مىداند، این تعبیر و تفسیر در چارچوب اصول پذیرفته شدهاعتقادى خود او که بدان ایمان دارد شکل مىگیرد. هر چند او همممکن است از دید بیرونى و از نگاه یک انسان غیر شیعه یا یک آدم غیرمسلمان آن را تعبیر و برداشت کند، که در این صورت باید به همهاصول کلّى عقلایى تفسیر یک متن یا حادثه ملتزم باشد، و اگر به عنوانیک شیعهاى که امام(ع) را معصوم و الگو و اسوه خود مىشمرد تفسیرمىکند، باید علاوه بر اصول عقلایى تفسیر حوادث، به اصولاعتقادى پذیرفته شده خود نیز توجه کند و در بستر این دو دستهاصول، کار تفسیر و تعبیر را پیش ببرد. آنچه گذشت، فشردهاى ازخطوط قرمز تفسیر و تعبیر بود، که عبور از آن به تحریف واقعهمىانجامد. اکنون نوبت به تعبیر و برداشت از حادثه عاشورا و سیاسىیا غیر سیاسى بودن آن مىرسد.
الف. تعبیر غیر سیاسى از عاشورا
جریان خونین کربلا، در نگاه اوّل، براى کسى که بدون هیچپیشفرض و پیشداورى به تماشاى آن بنشیند، جریانى سیاسىاست. وقتى در آیینه تاریخ به علل ظاهرى این حادثه نگریسته شوداین حقیقت به وجهى روشن و شفّاف منعکس است که نظام خلافتو سلطه وقت که به بیعت و التزام سیاسى شخصیتى چون اباعبداللهالحسین(ع) سخت نیازمند است و تحکیم ارکان اقتدار خویش را درگرو آن مىبیند، او را تحت فشار قرار مىدهد که بیعت کند و سرفروآورد. پس نخستین علّت پیدایش قیام کربلا، تن ندادن به بیعت دربرابر یزیدى است که حسین بن على(ع) او را لایق براى حاکمیّتنمىداند و قدرت او را فاقد وجاهت و مشروعیّت سیاسى لازممىشمرد. از اینرو امام با یاران و اهلبیت خویش از مدینه به مکهرهسپار مىگردد، مدّتى در مکه اقامت مىگزیند. در این فاصلهمردمان ناراضى کوفه که آنها هم به حاکمیّت خلیفه جدید بىاعتقادند
|297|
و آن را نامشروع مىشمرند؛ از امامحسین(ع) براى رهبرى مبارزه باحکومت نامشروع وقت دعوت مىکنند و بیعت و وفادارى خود رانسبت به او ابراز مىکنند و بدین شکل دومین علّت حادثه کربلامتحقق مىشود. امام(ع) دعوت کوفیان را اجابت مىکند و به سمتکوفه، از مکه بیرون مىآید ولى در بین مسیر، با لشکریان حکومتمواجه مىشود و پس از آنکه مذاکرات و راههاى غیر نظامى بىثمرمىماند؛ طىّ یک روز نبرد، او و دوستان و بستگانش بهشهادتمىرسند.
بنابر این از نگاه تاریخى که به روند پیدایش حادثه کربلا و زنجیرهحوادث آن نگریسته شود، با دو علّت آشکار سیاسى مواجه خواهیمبود، یکى اجتناب از بیعت با خلیفه وقت و دیگرى پاسخ به دعوتمردمان ناراضى کوفه. که این هر دو، امرى سیاسى تلقّى مىشوند.حزب اموى نیز که براى توجیه کار خویش و اقناع افکار عمومى، بایدحرفى مىزد، مشروعیت مقابله با امامحسین(ع) و یارانش را در اینمىدانست که آنان علیه خلافت مشروع یزید و امام المسلمین که مردمبا او بیعت کردهاند، دست به اقدام سیاسى - نظامى زدهاند و از اطاعتخلیفه برحق بیرون رفتهاند و این حقّ مشروع حکومت است که دربرابر این اقدام سیاسى به بازدارندگى دست زند. عبیدالله بنزیاد، پساز شهادت هانى بنعروه، در توجیه اقدامات خویش، بر فراز منبراعلام کرد:
«امّا بعد، ایّها الناس، فاعتصموا بطاعة الله و طاعة ائمتکم و لاتختلفوا و لا تفرّقوا فتهلکوا و تذلّوا و تقتلوا؛اى مردم کوفه، به طاعت خدا درآیید و از پیشواى خود اطاعت کنیدو راه اختلاف و تفرقه را برنگزینید که به هلاکت مىافتید و ذلیل وکشته مىشوید.»
هنگامى هم که عبیدالله بن زیاد توانست بر اوضاع کوفه مسلّطشود و مردم را از اطراف مسلم بنعقیل پراکنده کند، براى دستیابى بهمسلم و یافتن مکان اختفاء او، به مردم مىگفت:
|298|
«ان ابنعقیل السّفیه الجاهل قد أتى ما قد رأیتم من الخلاف و الشقاق فبرئت ذمّة الله من رجلوجدناه فى داره و من جاء به فله دیته. اتقواالله، عبادالله و الزموا طاعتکم و بیعتکم. و لاتجعلوا على انفسکم سبیلاً؛
[66]
زاده عقیل به تفرقه و ایجاد شکاف در جبهه مردم روى آورد، هر آن کس او را مخفى کرده باشد،از ذمّه الهى بیرون است و کسى که او را نشان دهد، یک دیه پاداش کار او است. از خدا بترسید وبه طاعت و بیعت خود وفادار باشید و به هیچگونه اقدامى علیه جان خود دستنزنید.»
اینها حقایق آشکار واقعه طف است و از ضروریّات تاریخى است که حادثه کربلا دربسترى کاملاً سیاسى رخ داده است و دو طرفى که آن را پدید آوردهاند و کسانى که نظاره گر آنبودهاند؛ همگى آن را به عنوان حادثهاى سیاسى دیدهاند.
با توجه به این بُعد آشکار عاشورا، کسى که مدّعى غیر سیاسى بودن آن است و در تعبیر وبرداشت خود، آن را فاقد بُعد سیاسى مىشمرد، در حقیقت ادّعایى دارد که چون بر خلافچهره ظاهر و آشکار حادثه عاشورا است، نیازمند ارائه دلیل و بیّنهاىروشن است و بایدشاهد بیاورد که مطلب بر خلاف سیماى ظاهرى حادثه کربلاست و لبّ و حقیقت این حادثه،امرى غیر سیاسى است که امکان تعبیر سیاسى از آن را ناممکن مىگرداند. در ادامه به بررسىشواهدى مىپردازیم که به برداشت غیر سیاسى واقعه عاشورا کمک کرده است.
برداشتهاى غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن
1. غلوّ و اباحهگرى
از همان اوان رویداد کربلا و دهههاى نخستین پس از این حادثه، با برداشتهایى از حادثهکربلا مواجهیم که تلاشش بیش از هر چیز براین جهت متمرکز است که به این حادثهجنبههاى غیر سیاسى و بیرون از حالت طبیعى و عادت ببخشد. شاید بتوان نخستین تلاش دراین جهت را در تفسیر غالیان از حادثه کربلا، مشاهده کرد.
اهل غلوّ و غالیان که خود را از موالیان و اهل مودّت به اهلبیت (ع) مىشمردند، به تعبیرغیر سیاسى شهادت امامحسین(ع) روى آوردند که در زمان حیات امام صادق(ع) این تفسیرانحرافى و گمراه کننده و شرکآلود، در جامعه پخش شد و امام صادق(ع) و امامان پس ازایشان همچون امام رضا(ع) و امام زمان(ع) به مقابله جدّى با این برداشت انحرافى دستزدند. سرّ برداشت انحرافى غلات از اینجا ناشى مىشد که آنان در برابر این پرسش که چراامامحسین(ع) شکست خورد و او و یارانش به شکلى فجیع به شهادت رسیدند، با آنکه قرآنکریم مىفرماید: «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلاً.»
[67] و طبق این آیه نباید کافرانى
|299|
مثل بنىامیّه بر مؤمنى همچون ابىعبدالله(ع) سلطه پیدا کنند و او را به قتل برسانند آنان براىحلّ مشکل، با شبیهسازى حادثه کربلا به داستان حضرت عیسى(ع) و به صلیب کشیده شدناو گفتند: همانطور که بر یهودیان امر مشتبه شد و فردى دیگر را به جاى مسیح به دارآویختند، در کربلا نیز بر بنىامیّه امر مشتبه شد، و به جاى امامحسین(ع) فردى به نام حنظلةبن اسعد شامى را کشتند.
در برابر این برداشت خطرناک، روایات متعدّدى از ائمه (ع) وارد شده است. در روایتىامام صادق(ع) به عبدالله بن فضل مطالبى مىفرماید که مضمون بخشهایى از آن چنین است:
خطر و ضرر کارى که بنىامیّه انجام دادند و روز عاشورا را روز شادى و سرور و برکتقرار دادند؛ از ضرر غلات بیشتر نیست. کسانى که مىپندارند امامحسین(ع) کشته نشد،رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را که خبر به قتل امامحسین(ع) دادند، تکذیب کرده و بااین تکذیب کافر شدهاند. این افراد شیعه ما نیستند و ما از آنها تبرّى مىجوییم.
در پایان هم فرمود:
«لعن الله الغلاة و المفوّضة فانهم صغّروا عصیان الله و کفروا به و اشرکوا و ضلّوا و اضلوا فراراً مناقامة الفرائض و اداء الحقوق؛
[68]
نفرین خدا بر غالیان و مفوّضه، آنان که معصیت خدا را کوچک شمرده و کافر و مشرک شدند وخود را گمراه کرده و دیگران را به گمراهى کشاندند، براى اینکه از انجام فرائض و پرداختحقوق سرباز زنند.»
طبق این روایت شریف، از جمله عوامل روى آوردن به برداشتهاى غیر سیاسىِ خارقعادت از جریان کربلا، آن است که عدّهاى تحمّل بار سنگین انجام فرائض الهى و عمل کردنبر طبق دستورات خداوند را ندارند و چون حاضر به اقامه فرائض و پرداخت حقوق اللهنیستند براى یافتن محملى صحیح و عصیان الهى در پوشش آن به اندیشههایى چون غلاتروى مىآورند.
در روایتى دیگر از اباصلت هروى نقل است:به امام هشتم(ع) عرض کردم، گروهى درکوفه مىپندارند حسین بن على(ع) کشته نشده و شباهت بین او و حنظلة بناسعد شامىافکنده شد و آن حضرت به آسمانها بالا رفت، همانطور که عیسى بن مریم(ع) بالا رفت وآیه «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا» را حجت خود مىدانند.
حضرت فرمود:
«دروغ مىگویند، غضب و لعنت خدا بر آنان باد! اینان با تکذیب پیامبر(ص) که از کشته شدن
|300|
حسین بن على(ع) خبر داده بود، کافر شدند.»
و در ادامه فرمود:
«منظور از آیه «لن یجعل الله...» آن است که کافر حجّتى بر مؤمن ندارد. چگونه تفسیر موردنظر آنان درست باشد در حالى که خداوند متعال از کشته شدن پیامبران توسط کافران خبرداده است با آنکه حقّانیّت پیامبران بر مخالفان آنها آشکار بود.»
[69]
بدین ترتیب اندیشه انحرافى غُلات از شهادت امامحسین(ع) و برداشتهاى غیرسیاسىکه از این حادثه بزرگ داشتند، با روشنگرى امامان معصوم(ع) تا حدود زیادىمنکوب گردید.
به طور کلّى نقشى که امام سجّاد و دیگر امامان معصوم، علیهم السلام، پس ازسیدالشهداء(ع) در ارتباط با حادثه کربلا ایفا کردهاند، در دو زمینه قابل بررسى است. نخستتلاش بىوقفه و همهجانبه در زنده نگه داشتن واقعه طفّ و پایدارى آن، به عنوان مکتب وراهى براى حفظ اسلام و آرمانهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه؛ و دیگرى جلوگیرى ازتحریف و برداشتهاى ناروا از این حادثه و تطهیر و پالایش این درّ گرانبها از پیرایههاىدروغین است. برخوردى که اهلبیت(ع) با غلات داشتند در چارچوب نقش دوّم قابلبررسى است. امّا نقش اوّل را در انبوهى از روایات مىبینیم که بر امورى همچون عزادارى واقامه ماتم، مرثیه سرایى و زیارت امامحسین(ع) تشویق و تأکید مىکنند. در فرازهاى بعدىاین نوشتار، به گوشههایى از این روایات اشاره خواهد شد
[*]. این دو نقش و دو وظیفهخطیرى که اهلبیت(ع) در باره کربلا ایفا کردند، هر دو بسیار مهم و اساسى است و هر کداممکمّل دیگرى محسوب مىشود تا کربلا بتواند به عنوان حادثهاى پایدار و جاوداندانشگاهى براى اهداف انسانى و حقجویانه باقى بماند و الگو و اسوهاى زوالناپذیرقرارگیرد.
نکته مهم در ارتباط با نقش اوّل و مبارزه آگاهىبخشى که اهلبیت(ع) در برابربرداشتهاى نادرست غلات به کار گرفتند، آن است که نشان دادند، علّت و انگیزه غلات ازتحریف شهادت امامحسین(ع) چه بوده است؟ و با بیان این علّت، بر این حقیقت تکیه کردندکه چه بسا غُلات از صحنه خارج شوند و با آگاهى شیعیان، اندیشههاى آنها از گردونه بیرونرود، ولى آنچه مهم است یافتن آن علّتى است که ممکن است در طول تاریخ موجب تحریف
[*]. مقاله جداگانهاى در دفتر سوم این ویژه نامه، به تفصیل به این مهم پرداخته است. «حکومت اسلامى».
|301|
حادثه کربلا و برداشتهاى نادرست از آن باشد. همان علّتى که غالیان را به ضلالت و اضلالمردم انداخت؛ در طول تاریخ قابل تکرار است و مردم باید از این علّت مطلع شوند و با توجهبه آن، انحرافات را در مسیر تفسیر و تعبیر حادثه عاشورا تشخیص دهند. به تصریح روایتامام صادق(ع) آنچه موجب برداشت انحرافى غلات از شهادت امامحسین(ع) گردید؛ فراراز اقامه فرائض و اداء حقوق بود. «فراراً من اقامة الفرائض و اداء الحقوق.»
این سخن گرانبها و طلایى نشانگر بنیان اساسى اباحهگرى است. اباحهگرى هر چندممکن است، در هر عصر و زمانى به شیوهاى خود را جلوهگر کند و در قالب نظریّهپردازىزرورق پیچیده و فریبا خود را عرضه کند و به گونهاى عرضه شود که مشترى و خریدارداشته باشد، روزى در قالب اندیشه غالیان خود را بیاراید و روزى دیگر در قالبى دیگر و بااسم و شمایلى جدید به تحریف معنوى حادثه عاشورا دست زند، ولى اساس همگى هماناباحهگرى است. این خطر عمدهاى است که همواره از زمان امام صادق(ع) تا عصر کنونى،تاریخ عاشورا را تهدید کرده است. علّت قضیه نیز روشن است. «بل یرید الانسان لیفجرامامه» (قیامت/5) انسان خریدار کالاى اباحهگرى، خود را باز و آزاد مىخواهد و نمىتوانددر برابر خود، هیچ مانع و رادعى را تحمّل کند. چون انجام تکلیف و پذیرش مسؤولیّتدشوار و سنگین است، بهترین راه آن است که به هرگونهاى که امکان دارد تکلیف را بر زمینگذارد. اقامه فرائض و اداء حقوق، شامل تمام تکالیف و احکام و مقرّراتى مىشود که درمکتب اسلام متجلّى است و از آن به شریعت و فقه تعبیر مىشود. اباحهگر چون التزام بهتکلیف را دشوار مىیابد و خود را قادر نمىبیند که در چارچوب شریعت و حکمالله حرکتکند، به هر وسیلهاى متشبّث مىشود تا شاید بتواند دوش خود را از این بار سنگین خالى کند.
التزام به احکام الهى روح عبودیّت است و متعالىترین مرحله توحید به شمار مىآید.توحید در مرحله ذات و صفات، تا زمانى که به مرحله توحید در ربوبیّت نرسیده، دشوارىاندکى دارد و بسیارى از مشرکان نیز در آن مراحل با توحید بیگانه نیستند. آنگاه که نوبت بهتوحید در ربوبیّت مىرسد، کار دشوارتر مىشود و وقتى که نوبت به توحید در ربوبیّتتشریعى مىرسد که در این مرحله مؤمن موحّد باید عبد محض باشد و هر فرمان و حکم وتکلیفى را پذیرا باشد، تحمّل چنین مرحلهاى بس مشقّتزا و دشوار مىنماید و کسانىهمچون ابلیس که هزاران سال عبادت پروردگار گزاردند؛ در این مرحله تاب ادامه مسیرنیافتند و با زیر بار نرفتن و ملزم نشدن به تکلیف الهى، به هبوط و لعن و رجم ابدى خداوند
|302|
مبتلا گشتند.
اصولاً اساس قیام سیدالشهداء مبارزه با اباحهگرى بود. بزرگترین مبلغ و بلندگوىاباحهگرى، دستگاه خلافت شمرده مىشد. یزید جرثومه پلید اباحهگرى بود:
«رجل فاسق شاربالخمر، قاتل النفس المحرّمة، معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله.»
[70]
و امامحسین(ع) که از اهلبیت کرامت و معدن رسالت و جایگاه آمد و رفت فرشتگان ومحل رحمت الهى است، هرگز نمىتواند با مظهر اباحهگرى که زیر بار هیچ تکلیفى نمىرودو عصیان و گناه را سیره و روش خود مىداند، بیعت کند. بنىامیّه با اباحهگرى خود در مقام آنبود که «لیفجر امامه»؛ تمامى موانع گناه و عصیان را در هم کوبد: «فان السنّة قد امیتت و انالبدعة قد احییت.»
[71] دعوت امامحسین(ع) مبارزه با این دیو گران پرخطر بود:
«انى لم اخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى،ارید ان آمر با لمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى علّى بن ابى طالب.»
[72]
روح نهضت حسینى، اقامه فرائض و اداء حقوق است. همان چیزى که اباحهگران از آنفرار مىکنند. امامحسین براى احیاء سنّت و میراندن بدعت و اقامه نماز و پرداخت زکات وامر به معروف و نهى از منکر، خود و عزیزان خود را در برابر لبه تیغ شمشیرهاى سفیانیانقرارداد:
«اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.»
[73]
این گواهى زائر است که وقتى به زیارت سید شهیدان بار مىیابد، با کمال ادب شهادتدهد که امامحسین(ع) اقامه فرائض کرده است و حقوق الله را اداء نموده است. این حقیقت ولبّ نهضت حسینى است و اباحهگران با این فلسفه و حقیقت مخالفند، چون دو جبهه متضادّو دو اندیشه غیر قابل جمع است. براى مبارزه با این مکتب و این فلسفه که حیات اباحهگرىرا بر باد مىدهد و جلوى رشد و توسعه آن را مىگیرد، دو راهکار عملى و دو شیوه راهبردىوجود دارد، اگر ممکن باشد، باید یاد و نام و خاطره عاشورا از ذهنها محو گردد، چنانکهبنىامیّه و بنىعباس، در این راه از هیچ کارى فرو گذار نکردند، از ممنوعیت زیارتسیدالشهداء و بریدن دست مردم و قتلعام زائران تا آب بستن به روضه مطهر و حائرحسینى، همگى در این مسیر قابل توضیح و بیان است. این راه، راه کفر و الحاد به اهدافعاشورا است، امّا وقتى رسیدن به این هدف ناممکن نمود، راه دوم که راهى منافقانه و
|303|
رنگارنگ است، برگزیده شد: تحریف عاشورا و برداشت و تفسیر نادرست از این مکتبحیاتبخش. باید کارى کرد که عاشورا نتواند به عنوان آرمانى حرکتزا، اباحه گرى را تهدیدکند و علیه آن طوفان به راه اندازد، باید کارى کرد که نتواند الگو و اسوه قرار گیرد و قابلدرسآموزى و عبرتگیرى و تبدیل شدن به دانشگاه را داشته باشد.
این بزرگترین خیانتى است که با ظرافت کامل عاشورا را تهدید مىکند، غلات همینهدف را دنبال مىکردند. در طول تاریخ هم کسانى که با برداشتهاى سیاسى از عاشورامخالفت کردهاند و خواستهاند آن را از یک الگو و مکتب و ایدئولوژى بودن خارج کنند، درهمین اندیشه بودهاند. و چنانکه پیش از این گذشت، در برابر نقش اباحهگران، نقش امامانمعصوم(ع) بسى برجسته و درخشان است. آنان در برابر تدبیر اوّل اباحهگرى به ذکر فضائل،یاد و خاطره امامحسین(ع) در قالب ثواب اشک و اقامه ماتم و مرثیه سرایى و زیارت آنحضرت در تمامى اوقات سال پرداختند و در برابر تدبیر دوم، به آموزش فلسفه و هدف قیامحسین اقدام کردند و حتّى در زیارتنامهها نیز از این آموزش تعالى بخش فرو گذار نکردند.
2. تفدیه
پس از دفع فتنه غالیان، با توجه به برخى شباهتهاى میان شهادت امامحسین(ع) و بهصلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) که غلات نیز از همین دریچه به عرصه تحریف گام نهادهبودند، دوباره پارهاى از افکار مسیحیان در میان شیعیان تبلیغ و ترویج گردید. یکى از اصولاعتقادى مسیحیّت، به صلیب رفتن مسیح است براى اینکه «فادى» باشد:
«الفادى لقب سیّدنا یسوع المسیح الذى افتدنا بدمه الکریم.»
[74]
این جزء متن مسیحیت است که عیسى به دار رفت و این به دار آویخته شدن، کفّاره گناهامّت گردیده تا امّت گناهان خود را به حساب مسیح گذارند. تحریف معنوى جدیدى که درعرصه برداشت غیر سیاسى از عاشورا رخ داد، این بود که این تعبیر و برداشت رایج شد کهحسین بن على (ع) کشته شد براى اینکه کفاره گناهان امّت باشد.
[75]
این هم یک اباحهگرى جدید بود و لبّ و چکیده این برداشت سوء از نهضت عاشورا، اینبود که نهضت حسینى سیاسى و قابل برداشت مکتبى نیست و نمىتوان حرکتابىعبدالله(ع) را الگو و اسوه قرار داد. بلکه به تعبیر شهید مطهرى «حسین(ع) یک شرکتبیمه تأسیس کرد؛ بیمه گناه. گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم، و در عوض شما براى من
|304|
اشک بریزید. شما هر چه مىخواهید باشید، ابن زیاد، عمر سعد، خولى، شمر، سنان ابن انس،هر چه مىتوانید گناه کنید که من بیمه شما هستم. این برداشت هم نظیر برداشت غالیان درارکان و اساس یک مطلب را مىگفتند، مبارزه با برداشت سیاسى از عاشورا و ترویجاباحهگرى، «فراراً من اقامة الفرائض و اداء الحقوق».
3. تکلیف خصوصى
تحریف دیگرى که در همین عرصه مىتوان از آن نام برد، این بود که در بیان علّت وفلسفه نهضت عاشورا، گفته شد: این قیام تنها یک دستور خصوصى براى سید الشهدء (ع)بود، و به دیگران ارتباطى ندارد، لذا قابل پیروى نیست. این برداشت هم در لبّ مثل تحریفاتگذشته است، براى اینکه این حادثه را از مکتب بودن خارج مىکند، به گونهاى که قابل پیروىنباشد و آن را عقیم مىکند؛ اعلام مىکند، این تکلیف و وظیفه خصوصى ابىعبدالله بود و بهدیگران بى ارتباط است.
[76]
همچنان که غالیان براى قرائت و تعبیر ناصواب خود، به آیاتى همچون: «لن یجعل اللهللکافرین على المؤمنین سبیلا» چنگ زدند، تحریف گران بالا نیز به پارهاى از روایاتمىتوانند متمسک شوند. مثل سخن امامحسین(ع) به محمد حنفیّه:
«اتانى رسول الله(ص) بعد ما فارقتک فقال: یا حسین، اخرج فان الله قد شاء أن یراکقتیلاً.»
[77]
از این تعبیر ممکن است کسى برداشت کند که امامحسین(ع) براى خودش شهید شد،چون عزیز خدا بود و خدا او را دوست مىداشت، او را براى رسیدن به رستگارى و فوز عظیمبه شهادت رسانید. این برداشت نیز مروّج آن است که حادثه کربلا، حادثهاى سیاسى و قابلالگو شدن نیست، امامحسین(ع) وظیفهاش آن بود که از مدینه و مکّه بیرون شود و در کربلا بهفیض عظیم و فوز گران لقاء الهى با جسمى غرق خون نایل آید و نتیجهاى که این تکلیفخصوصى براى پیروان او داشت آن بود که براى او اقامه عزا و ماتم کنند و از مصیبت عظیم اومتأثّر شوند و با اشک و آه و سوز خود، آنها هم به ثواب گریستن بر آن حضرت نائل شوند وآنها نیز به فیض و فوز عزادارى در رثاء سیّد مظلومان برسند. و با این برداشت، گریه کردن ونه ارشاد و یا آگاهىیابى سیاسى و الگوگیرى، هدف عاشورا قرار گرفت. در این تعبیرگریستن موضوعیّت مىیابد و خود هدف مىشود، بدون آنکه اماره و علامت و انگشت
|305|
اشارهاى باشد.
براى نگریستن به اهداف قیام حسینى، انواع تذکرهها و مقتلها و مصیبتنامهها باعناوینى همچون: مفتاحالبکاء، طوفانالبکاء، محیطالبکاء، و مثیرالاحزان مىتوانستزمینهاى باشد براى این برداشت غیر سیاسى از حادثه کربلا و تلاش در جهت ارائه روایتىسوگمندانه و تأثرآور و دردآلود از واقعه طفّ.
[78]
البته جاى تردیدى نیست که روایات و آموزههاى وحیانى امامان معصوم(ع) در فضیلتگریستن بر امامحسین(ع) و قدر و ارزش آن و ثواب اقامه عزا و سوگوارى و مرثیهسرایى درمصیبت آل طه، فراوان و گسترده است. این یک فرهنگ و مکتب است که امام هشتم(ع) بهریّان بن شبیب فرمود:
«یا ابن شبیب، ان کنت باکیاً بشىءٍ فابک للحسین بن على بن ابىطالب(ع).»
[79]
و از خود ابا عبدالله (ع) نقل شده است:
«انا قتیل العبرة لا یذکرنى مؤمن الّا بکى.»
[80]
و امام سجّاد (ع) مىفرماید:
«ایما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین بن على(ع) دمعة حتى سیل على خدّه بوّأه الله بها فىالجنّة غرفاً یسکنها احقاباً.»
احادیث انبوهى که در جوامع روایى در فضیلت زیارت کربلا در مناسبتهاى مختلف، درطول سال و به ویژه در ماه رجب، نیمه شعبان، در روز عرفه، شب عید فطر و قربان و اربعین،و زیارت آن حضرت از نزدیک و دور، و ارزش لعن و نفرین بر قاتلان آن بزرگوار وجوددارد، و استجابتى که خداوند در حائر حسینى و قبه سیدالشهداء قرارداده و شفائى که درتربت آن حضرت است و ارزشى که آب فرات دارد، و به طور کلى، خصائص و ویژگىهایىکه تنها به سیدالشهداء اختصاص دارد و درباره هیچ پیامبر و ولیّى از اولیاء الهى، حتى درمورد خاتمالانبیاء(ص) چنین خصائصى مطرح نیست.
[81]
آیا این همه تأکید و فضیلت و ثواب و ارزش براى چیست؟
با دیدن این روایات، راحتطلبان و پیروان مکتب اباحهگرى، با برداشتى غیر سیاسىمىتوانند، بگویند ما مىگرییم و گریستن ما بهشت را بر ما واجب مىگرداند، سیدالشهداء بهشهادت رسید، خود به فیض بزرگ نائل شد، ما هم با عزا و گریه و زیارت او به خداوند تقرّب
|306|
مىجوییم و تکلیف و وظیفهاى دیگر نخواهیم داشت.
کسانى که با این برداشت غیر سیاسى از عاشورا، در مقام تحریفاین حادثه بزرگ و فلسفه پیدایش آنند، گویا مىخواهند عاشورا را بهعنوان مکتبى در برابر مکتب اسلام ناب قرار دهند و نشان دهند با یکگریه و اقامه ماتم براى سیّد شهیدان(ع) راه براى ارتکاب هرگناهى وخلافى مفتوح است و با این اباحه مطلق مىتوان از زیر بار هر نوعوظیفه و مسؤولیتى شانه خالى کرد. در حالى که در روایات،امامحسین(ع) به عنوان چراغ و مشعل فروزان هدایت و کشتى نجاتمطرح است: «ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة».
قیام حسین شعله فروزانى است که مردم در پرتو آن مىتوانند بهسوى مکتب واقعى اسلام حرکت کنند. قیام حسین(ع) براى اقامهنماز و روزه و زکات و امر به معروف و نهى از منکر بوده و براى اینشکل گرفته که اسلام ساخته و پرداخته امویان به مردم معرّفى شود،بدعتهاى بنىامیّه بر مردم آشکار گردد و مردم با این کشتىرهایىبخش به سوى سنّت واقعى و سیره و روش پیامبر(ص) حرکتکنند، نه براى آنکه بدعتى نو، دوباره ایجاد شود و شریعت پیامبراکرم(ص) منسوخ گشته و به فراموشى سپرده شود. گریه براى سالارشهیدان براى نگهداشتن اساس اسلام است تا مردم با تأسّى به آن امامهمام، در ذکر و یادخداوند باشند و به اقامه فرائض و حدود الهىهرچه بیشتر اهتمامورزند.
امامحسین(ع) ودیعه الهى و ولىّ کامل است که با عصمتخویش، تمام گفتار و رفتارش حجّتى براى مردم خواهد بود که از آنبه عنوان سنّت در کنار کتاب الهى، و به عنوان یکى از منابع استنباطاحکام فقهى استمداد جویند و سیره وروش او را الگو و اسوه خودقرار دهند، و در تمامى ابعاد سیاسى - اجتماعى، اخلاقى و عرفانى ازاین خورشید تابناک استفاده کنند و به سوى زلال معارف وحیانى واسلام ناب عارى از پیرایههاى جاهلیّت امویان و غیر امویان در طول
|307|
تاریخ هدایت گردند. و هرگونه تفسیر و برداشتى که بخواهد، عاشورارا به بُعدى از ابعاد گسترده آنها محدود کند و آن را از قابل تأسّى بودندر سایر ابعاد بیرون گرداند، برداشتى تحریفى و خطرناک تلّقىمىشود. اگر در زیارت عاشورا، مىخوانیم «اللهم اجعل محیاى محیامحمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد» براى آن استکه حیات و ممات پیرو امامحسین(ع) و عاشق اهلبیت(ع) از جمیعابعاد و شئون و خصوصیات باید واجد حیات و ممات آن اولیاء الهىباشد. اگر امامحسین(ع) براى مبارزه با ظلم و استبداد قیام مىکند وشهادتش براى اقامه فرائض و سنن است و در راه نهى از منکر و امر بهمعروف عزیزان خود را از دست مىدهد، گریه کننده بر آن وجود پاک،نمىتواند خود را عاشق و شیفته او بداند ولى با این اهداف بیگانه باشدو این است رمز و راز اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «حسین منّى و انامن حسین». چون این نهضت حسین است که اسلام را از سال 61هجرى تاکنون زنده نگه داشته و نگذاشته است شریعت محمّدى باپیرایهها و بدعتها نابود و مضمحل گردد، بلکه مردم هر روز و هرسال، در هر سرزمین و شهر و دیار هر کجا ظلم و بیدادى دیدند، یاحرکتى بر خلاف شریعت محمدى مشاهده کردند، با تأسى به آن اسوهجاودانه، از پا ننشینند و همواره در مقام احیاء سنّت و اماته بدعتباشند. «کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا».
ب. عاشورا تبلور سیاست دینى
نتیجه سخن آنکه، با تکیه بر معیارهاى درست برداشت و تفسیرحوادث تاریخى و با رعایت قوانین مربوط به استناد و تمسّک بهحوادثى همچون کربلا که در آن امامى معصوم نقشآفرین است،انسانى که رفتار و گفتار او حجّت بر مردم است و مىتواند الگو و اسوهدیگران قرار گیرد، نمىتوان حادثه کربلا را فاقد ابعاد سیاسى دانستو آن را با هر نوع توجیه و تبیینى که باشد و تحت عنوان هر نام و
|308|
نظریّهاى که انجام گیرد، به حادثهاى غیر سیاسى و الهى و معنوى یا عرفانى و عاشقانهفروکاست. انکار ابعاد سیاسى کربلا، چیزى جز تحریف آن نخواهد بود. آنان که به تغییرگفتمان عاشورا مىاندیشند و در مقام تغییر برداشت سیاسى و ایدئولوژیک از این منبعلایزال فیض الهى و باب رحمت واسعه حضرت حق مىباشند، خودآگاه یا ناخودآگاه، آب بهآسیاى سکولاریسم مىریزند. آنان که تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا را بحثى بیروناز اصل واقعه عاشورا تلقى مىکنند و احکام صادره از این برداشت خاص را قابل تعمیم بهخود واقعه عاشورا نمىدانند، بر مبناى همان اندیشه سکولاریستها گام مىگذارند که میاناصل دین و فهم آن تمایز قائل مىشوند و فهم دین را امرى بشرى تلقى مىکنند هر چند خوددین امرى الهى و داراى قداست باشد.
[82]
در حالى که هر چند اختلاف در فهم حقیقت است و از این رو اجتهادهاىمختلفپذیرفته شده است، ولى باید میان اجتهاد در چهارچوب ضوابط شرعى و اجتهاد رهااز هر ضابطهاى، جز خواست و تمایلات نفسانى مردم که ممکن است نام مصلحت نیز بر آننهند، تمایز قائل شد. اجتهاد بىضابطه و تابع هوسهاى مردم و پوشیده از مصلحت ریایى چهبسا مسلمات دین را نیز تغییر دهد، ربا و زنا را حلال کند و همه چیز را به وادى اباحهگرىسوق دهد ولى چنین پدیدهاى هرگز در اجتهاد ضابطهمند رخ نخواهد داد، هر چه قدراختلاف در اجتهاد باشد، هرگز مسلمات و قطعیّات نمىتواند مورد برداشتهاى مختلف ومتناقض قرار گیرد.
[83]
برخى از کسانى که تعبیر سیاسى از عاشورا را برنمىتابند، در واقع مىخواهند اهدافى راکه تمدن غربى در جهان اسلام و به ویژه در ایران دنبال مىکند، محقّق نمایند. غرب به خوبىاین حقیقت را درک کرده است که خطر تازهاى که تمدن آنها را تهدید مىکند، اسلام سیاسىاست، آنها آمیختن اسلام به سیاست یا الهام گرفتن سیاست از اسلام را خطرى مىدانند که دنیارا تهدید مىکند. آنان حتى در الجزایر حاضر شدند، دموکراسى را فراموش کنند و مانع بهقدرت رسیدن نیروهاى مسلمان شوند و اعلام کنند: دموکراسى براى همه اهل زمین خوب،است مگر در باره مسلمانان.
[84]
براى رویارویى و مقابله با اسلام سیاسى، غرب چارهاى ندارد جز آنکه با بهرهگیرى ازتمام توان تبلیغاتى خود و استفاده از عناصر فرصتطلب یا مرعوب، اندیشه و فرهنگعاشورایى عزّت و افتخار و مبارزه با ستم و بىعدالتى فرهنگ مدرنیته غرب را به انحراف
|309|
کشاند و به شگردهاى مختلف تلاش کند که عاشورا را از جغرافیاى سیاسى ملل مسلمانمحو گرداند و آن را به حاشیهاى کشاند که نتواند، تهدیدى جدّى در برابر منافع قدرتمندانجهانى قرار گیرد.
البته این حقیقت را نیز باید اذعان نمود که عاشورا نمىتواند تنها به جنبه سیاسى محدودشود و ابعاد عرفانى و معنوى آن به فراموشى سپرده شود که این هم خود نوعى تحریف است.افراط در سیاسى کردن حادثه عاشورا، به گونهاى که هدف و فلسفه اصل پیدایش نهضتحسینى را تنها و تنها در حدّ تسخیر حکومت کاهش دادن که در برخى از آثار معاصران بهچشم مىخورد،
[85] و غفلت از فلسفه شهادت و تأثیرى که این فلسفه در احیاى اسلاممىتوانست داشته باشد و تأکید بیش از حد بر تحلیل عقلانى و غفلت از ابعاد عرفانى وعاشقانه حرکت کربلا، خود تحریف دیگرى است که موجب فراموشى ابعادى وسیع و قابلتوجه از این حرکت الهى مىشود.
در این میان کار مهم و شاهکار اساسى، حرکت در صراط مستقیم و اجتناب از افراط وتفریط در تحلیل عاشورا است. نه مىتوان این حادثه عظیم را فاقد ابعاد سیاسى شمرد و نهمىتوان آن را در سیاست محدود کرد. تعبیر و تحلیل عاشورا باید با دید جامعنگر انجام شودو تابلویى کامل از این حادثه که جلوه حقیقى اسلام ناب و تجلّى گر تمامى مفاهیم ارزشىمکتب اسلام بود، ارائه گردد.
عاشورا جلوه اصلى سیاست دینى بود که در آن جنبه الهى و بشرى با هم یک جا، کناریکدیگر قرار مىگرفتند. اگر بخواهیم عاشورا را تنها با دید الهى مشاهده کنیم، اینحادثهازدسترس دور مىشود و نمىتواند وسیله درس و عبرت قرار گیرد. تکیه تنها بهجنبههاى عاطفى، روحانى و معنوى عاشورا، موجب مىگردد که نتوان آن را الگو قرار داد وبه آن تأسّى کرد.
و اگر بخواهیم عاشورا را تنها با دیدى بشرى و با تحلیلهاى عقلانى مشاهده کنیم، خطربیگانگى از اهداف الهى و ارزشهاى والاى دینى عاشورا و تلاش در جهت قرب الى الله و بهفعلیت رسیدن و ظاهر گشتن اسماء و صفات الهى در انسان و به مقام فناء نائل شدن او که درکربلا متجلى گشته، آدمى را تهدید مىکند. باید باور داشت، امامحسین(ع) همچون پیامبرانو سایر اولیاء الهى، همچنانکه ولىّ مطلق و انسان کامل و آیة کبرى و مظهر تامّ اسماء و صفاتالهى در زمین بود، ولى او با همه آن ویژگىها انسانى بود که «یأکل و یمشى فى الاسواق» و از
|310|
این جهت نهضت او مىتواند الگو و اسوه باشد. با توجه به این حقیقت است که مىتوان جنبهالهى و جنبه بشرى این حادثه و بُعد اخروى و دنیوى و دینى و سیاسى آن را یکجا مشاهده کردو اینها را مانعةالجمع ندانست.
[86]
نگاهى به تاریخچه تعبیر سیاسى از عاشورا
در تاریخ طولانى اقامه عزا و ماتم براى خامس آل عبا(ع) و زنده نگه داشتن یاد و نامعاشورا، هر چند در بسیارى از دورانها، بیشترین توجّه شیعیان به ابعاد عاطفى و معنوى وجنبههاى تأثّرآلود این واقعه شگرف بوده است ولى این غفلت از ابعاد سیاسى و عقلانىحادثه کربلا، الزاماً به معناى برداشت و تعبیر غیر سیاسى از عاشورا نمىتواند باشد بلکهبیشتر ناشى از بىتوجهى و غافل شدن از ابعاد سیاسى آن بوده است. شاهد این حقیقت نیز آناست که در هر زمان که مسألهاى مهم و سیاسى در طول تاریخ براى شیعیان و حتى مسلمانانرخ نموده است آنان فوراً با توجه به ابعاد سیاسى عاشورا، مسیر خود را تعیین کردهاند.بنابراین رویکردهاى غیر سیاسى گذشته به عاشورا را نمىتوان الزاماً به معناى برداشت وتعبیر غیر سیاسى از آن دانست.
در دهههاى اخیر، با توجه به حوادث مهم سیاسى که در درون کشورهاى اسلامى رخ دادهو استبداد داخلى و استعمار خارجى که بر بسیارى از ملل مسلمان سایه افکنده، توجّه جدّىبه ابعاد سیاسى حادثه عاشورا را در میان نواندیشان سنّى و شیعه مسلمان شاهدیم، که بادرسآموزى از حادثه کربلا و رؤوس کلى سیاسى که در عاشورا ترسیم شد، مسلمانان بهجنبش درآمدند؛ بالاتر آنکه در میان غیر مسلمانان نیز افرادى همچون گاندى را مىشناسیمکه با آموختن درس عزّت از حرکت حسینى، به مبارزه با استعمار انگلیس پرداخت.
در میان نواندیشان مسلمان، شخصیتهایى همچون عبدالرحمن شرقاوى در نمایشنامهاىتحت عنوان «الحسین ثائراً، الحسین شاهداً» (حسین انقلابى، حسین شهید) و عباس محمودعقّاد در کتاب «ابوالشهداء حسین بن على(ع)»، و ابراهیم عبدالقادر مازنى و محمد کامل البناو خالد محمد خالد و سید على جلال حسینى و محمد غزالى، و محمد اقبال لاهورى، به ابعاداجتماعى و سیاسى عاشورا پرداختند و با تحلیلهاى مختلف و متفاوت از عاشورا، زمینههاىرشد سیاسى مسلمانان را در مسیر بازگشت به هویّت اسلامى خویش و توجّه به معارف دینىفراهم آوردند.
[87]
|311|
اقبال لاهورى در زمینه شخصیتى که امامحسین(ع) براى بیدارسازى ملل به خواب رفتهمسلمان دارد و اینکه مبارزه فداکارانه و مرگ پر افتخار او رازهاى پنهان قرآن رامىگشایدمىگوید:
هر که پیمان با هوالموجود بستگردنش از بند هر معبود رست تیغ بهر عزّت دین است و بسمقصد او حفظ آئین است و بس خون او تفسیر این اسرار کردملّت خوابیده را بیدار کرد رمز قرآن از حسین آموختیمز آتش او شعلهها اندوختیم
تعبیر امام خمینى از حادثه عاشورا
در میان شیعیان پیرو اهلبیت(ع) توجّه جدّى به ابعاد سیاسى - اجتماعى عاشورا و زدودنغبار غفلت و فراموشى از آن را در دامنهاى بسیار گستردهتر از آنچه در میان نواندیشان سنّىمنعکس است، شاهدیم. از زمان سید جمالالدین اسدآبادى که این حرکت بیدارگرى شروعبه رشد گرفت، هر روز در ابعادى وسیعتر چهره خود را نمایان کرد و در دهههاى اخیر کهمتصل به پیروزى انقلاب اسلامى گردید، به اوج خود رسید. و دراین زمینه، بیشترین سهم درتوجه به ابعاد سیاسى عاشورا، آن هم در تابلویى جامع و کامل و بدون افراط و تفریط، مربوطبه معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى قدّس سره است. او برجستهترینشخصیتى است که توانست ابعاد مغفول عاشورا را مورد توجه قرار دهد و این توجه جدّىموجب رونق گرفتن اندیشه سیاسى ملهم از نهضت عاشورا در میان شیعیان گردید و در مدتىبسیار اندک توانست قدرت سیاسى فرهنگ عاشورا را در ساقط کردن حکومتهاى جائر و بهچالش کشاندن قدرتهاى جهانى به خوبى نشان دهد.
امام خمینى(ره) در پانزده خرداد و حوادث دهه چهل توانست عاشورا را به وسیلهسیاسى کارآمد و مقدس علیه نظام استبداد حاکم بر ایران درآورد و در مبارزات سالهاى 56 و57، با استفاده از تاسوعا و عاشورا و اربعین، و شکست دادن رژیم تا دندان مسلح پهلوى کهنقش ژاندارمى منطقه را براى امریکا و اسرائیل بازى مىکرد، به جهانیان معجزه عاشورا رانشان دهد و بر آنان آشکار کند که عاشورا چه امکانات عظیم و توان گستردهاى براى تحریکسیاسى مردم مظلوم و تحت ستم در خود ذخیره دارد. پس از پیروزى انقلاب نیز، در عرصهمبارزه با استکبار دینستیز غرب، به ویژه صهیونیزم بینالملل و امریکا، امام خمینى(ره) با
|312|
توجّه دقیق و همهجانبه به سیاست دینى نهفته در نهضت کربلا، نه تنها توانست کشتى انقلابرا از طوفانهاى حوادث برهاند و آن را به نهال پرثمر و تناور تبدیل کند، بلکه با این حرکتاحیاگر خویش، موجب توجّه جدى مسلمانان به اسلام سیاسى آنچنانکه در حرکت کربلامتبلور است، گردید. موج حرکت اسلامگرایى و توجه به آرمانهاى اسلامى و قوانین ومقرّرات دینى و مبارزه با سکولاریسم را که اکنون در کشورهاى مختلف جهان از شرق دورتا قلب امریکا و اروپا مشاهده مىکنیم و نهضت بیدارى مسلمانان که از بوسنى و هرز گوین تالبنان و فلسطین و الجزایر و ترکیه و عراق و افغانستان و کشمیر به چشم مىبینیم و جزحرکتهاى استشهادى که هر روزه از انتفاضه مسجدالاقصى به گوش مىرسد، همگى ازمیوههاى شیرین درسهایى است که امام خمینى از عاشورا فرا گرفت و به میلیونها مسلمانآموزش داد.
امام معتقد بود:
«وقتى که حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه - آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفتیک حرکت سیاسى بزرگى بود که در یک وقتى که همه مردم دارند به مکه مىروند، ایشان ازمکه خارج بشود. این یک حرکت سیاسى بود. تمام حرکاتش، حرکات سیاسى بود، اسلامى -سیاسى و این حرکت اسلامى - سیاسى بود که بنىامیّه را از بین برد.»
امام با تعبیر اسلامى - سیاسى از نهضت حسینى، بر این نکته مهم انگشت نهاد که در کارتعبیر و تفسیر عاشورا، براى اجتناب از تحریف، به این دو خصیصه بارز این قیام باید توجّهکافى مبذول داشت، سیاست و اسلامیّت. عاشورا، حرکتى سیاسى است ولى نه سیاستبیگانه از دین و عارى و رها از معارف وحى، نه سیاستى مبتنى بر پذیرش مبانى سکولاریسم،بلکه حرکتى سیاسى و مبتنى بر وحى و معارف دینى. عاشورا نه یک قیام صرفاً معنوى و دینىاست و نه یک حرکت کور سیاسى. عاشورا تجلّىگاه سیاست دینى است. در قاموس اینسیاست، واژگان و مفاهیمى به چشم مىخورد که در هیچ قاموس سیاسى دیگر یافت شدنىنیست و مىتواند فصل ممیّز سیاست سکولار از سیاست دینى قرار گیرد. عبودیّت وخلوص، انجام تکلیف و تلاش در جهت احیاء سنّت نبوى و مبارزه با ستمها و بدعتها، عمدهسرفصلهاى مبانى و اهدافى را تشکیل مىدهد که در سایه آن اقدامى سیاسى، همچوننهضت کربلا، شکل مىگیرد. مفاهیمى همچون عدالتطلبى، هدایتگرى، صراحت لهجه،توکّل و استناد به ذات لایزال الهى، ایثار و فداکارى خالصانه، شهادتطلبى، جهاد در راه اقامه
|313|
فرائض و حدود الهى، اقامه نماز و احیاء زکات و امر به معروف و نهى از منکر، واژگانى استکه در سیاست حسینى موج مىزند و این همه، آموزههایى برگرفته از متن قرآن کریم است کهامامحسین(ع) به عنوان قرآن ناطق و تفسیر کننده لایههاى آشکار و پنهان این کتاب هدایتدر قیام عاشورا، مجسّم کننده و به عینیّت درآورنده خارجى این قاموس لایتناهى است.
امام خمینى فقیه زمانشناس و روشن ضمیرى بود که به خوبى سیاست اسلامىامامحسین را شناخت و آن را ابتدا تحریر و تقریر نمود و سپس در رفتار سیاسى چندین دههخود به کار گرفت و درعمل به جاهلیت مدرن عصر تکنولوژى نشان داد که اگر سخن ازآمیختگى سیاست و دیانت در میان است، کدام دین با کدام سیاست در آمیخته است و چگونهاز این امتزاج، ارزشهاى بلند معنوى و اخلاقى جوانه مىزند و جوامع انسانى را سرشار ازطراوت و سرسبزى خود مىکند.
در تقریر معمار حکومت اسلامى از واقعه طفّ، نهضت عظیم عاشورا براى عدالت وآزادى و براى مبارزه با ستم و رژیم سلطنتى بود. امامحسین(ع) با حرکت خود نشان داد کهقلّت عدد و نداشتن قدرت عذر نیست باید به پا خیزید و استنکار کنید. در سیاست حسینىوقتى مصالح فرد با مصالح جامعه معارضه کند، این فرد است که باید فدا شود ولوسیدالشهداء و اصحاب و انصارش باشد. در قیام حسین، آرمان تشکیل حکومت عدل نیزوجود دارد. در دیدگاه امام:
«سیدالشهداء آمده بود، حکومت هم مىخواست بگیرد، اصلاً براى این معنا آمده بود و اینیک فخرى است. آنهایى که خیال مىکنند که حضرت سیدالشهداء براى حکومت نیامده، خیر،اینها براى حکومت آمدند. براى اینکه باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانىکه شیعه سیدالشهداء هستند، باشد.»
[88]
قیام آن حضرت براى برقرارى حکومت عدل و دفاع از مکتب بود، نه براى کشور گشایى:
«آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه اسلام در نتیجه جهاد مقدس وفداکارى او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسى و نظام اجتماعى آن در جامعه مابرقرار شود.»
«شهادت حضرت سیدالشهداء مکتب را زنده کرد و رژیم طاغوتى را دفن کرد. او اگر چهشکست خورد ولى پیروز نهایى میدان بود، چون اسلام را نگه داشت. «کل یوم عاشورا و کلارض کربلا» دستورى است که باید همان برنامه را ادامه داد و سرمشق امت اسلامى باشد. بایداین برنامه سرلوحه زندگى امّت در هر روز و هر سرزمین باشد.»
[89]
و همین اساس و فلسفه عزادارى است. گریه کردن بر شهید زنده نگه داشتن نهضت است.
|314|
گریه براى سیدالشهداء نفعى ندارد، براى ما نفع دارد، نفع اخروى و دنیوى. مسأله، مسألهگریه نیست. مسأله سیاسى است که ائمه ما با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که اینملتها را با هم بسیج کنند تا آسیبپذیر نباشند.
در نگاه امامخمینى:
«این خون سیدالشهداء است که خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و ایندستجات عزیز عاشورا است که مردم را به هیجان مىآورد و براى اسلام و براى حفظ مقاصداسلامى مهیا مىکند.»
[90]
به نظر ایشان:
«اگر بعد سیاسى عزادارى را بفهمند، همان غربزدهها هم مجلس به پا مىکنند وعزادارىمىکنند.».
رهبر کبیر انقلاب اسلامى، ضمن توصیه به اقامه عزادارى به شکل گذشته و حتىباشکوهتر و فشردهتر از پیش، به خطر برخى نویسندگان اشاره داشت:
«بازیتان ندهند این قلم فرساها، بازیتان ندهند این اشخاص که با اسماء مختلفه و با مرامهاىانحرافى مىخواهند، همه چیز را از دستتان بگیرند.»
[91]
وقتى به تاریخچه افکار روشنفکران غربزده در رویارویى با عاشورا مراجعه کنیم، دوگونه جبههگیرى متضادّ را در رفتار آنها مشاهده مىکنیم و هنر امام خمینى آن بود که باشناخت این دو جبهه به ظاهر متضادّ هر دو را دو تیغه یک قیچى مىشمرد که در اندیشهنابودى و تحریف این گنجینه عظیم فرهنگى مکتب تشیع مىباشند. گروهى به نام سیاسىشمردن و حماسى نمودن حادثه کربلا، به تضعیف عزادارىها و اقامه مجالس روضه و ماتم ودستهجات پرداختند و آن را به باد مسخره گرفتند، امام در مقابل این تفکر ایستاد و نشان دادکه عزادارى خود یک مسأله سیاسى است. عدّهاى دیگر هم به نام توجه به ابعاد معنوى وعرفانى عاشورا، در صدد تضعیف ابعاد سیاسى عاشورا بوده و آن را با اتهاماتى همچون، یکبُعدى بودن و خشونتزایى به انحراف مىکشند و این هنر افکار و اندیشههاى امام است کهدر برابر این فکر هم مىایستد و انحراف آن را گوشزد مىکند. امام با تعبیر خود از عاشورا، واسلامى - سیاسى دانستن آن کربلا را تبلور سیاست اسلامى و تجلّىگاه معارف، آرمانها وارزشهاى اسلامى مىدید. و بُعد سیاسى، دنیوى و عقلانى و بشرى آن را در کنار بُعد دینى،اخروى و معنوى و الهى آن مشاهده مىکرد و این دو بُعد را مانعةالجمع نمىدید.
|315|
بررسى نظریه مخالفان تعبیر سیاسى عاشورا
اکنون با ملاحظه آنچه گذشت، نوبت به بررسى یک پرسش مىرسد. پرسش مهم وسرنوشت ساز این است که آیا آنان که پیشنهاد تغییر گفتمان عاشورا را مطرح مىکنند وبرداشت امام خمینى از حرکت اسلامى - سیاسى عاشورا را برنمىتابند، حرف و سخننشانچیست؟ آیا آنان مشکل این نظریّه که گفتمان غالب جامعه ایرانى را تشکیل مىدهد و زمینهبیدارى را در ملل دیگر مسلمان فراهم مىکند، را در کجا مىدیدند؟
آنان عمده مشکل را در سه سرفصل اصلى: تک بُعدى، خشونتزایى و به پیش از استقرارنظام مربوط بودن بر شمردند. ولى آیا به راستى چنین مشکلاتى از سیاسى - اسلامى دیدنعاشورا به روایت امام خمینى، قابل تصویر است؟
1. سیاست دینى عاشورا و فقدان جامعیّت
در باب شبهه اوّل یعنى فقدان جامعیّت و تقلیل این واقعه به اقدامى سیاسى و تکبُعدىباید گفت اگر کسانى به عاشورا با نگاه صِرف سیاسى و سکولار نظر افکنند، البته این تحریفعاشورا است و کسى نمىتواند موافق آن باشد، ولى از سوى دیگر کسانى هم که بخواهندابعاد سیاسى آن را انکار کنند، آنان هم به تحریف و مُثله کردن عاشورا پرداختهاند. ولى اگرتمام بخشها و ابعاد عاشورا مورد توجه قرار گیرد و غبار غفلت و نسیان از آن زدوده شود، درمىیابیم که عاشورا در عین حال که اقدامى سیاسى است، ولى نه سیاست صرف بلکه سیاستمبتنى بر عبودیت و خلوص، ایثار و شهادت است، آیا این تفسیر را مىتوان تکبُعدى دانستو آن را فاقد جامعیّت ارزیابى کرد؟ در حالى که آموختن چنین سیاست اسلامى از عاشورا،دریچهاى خواهد بود براى نیل به بالاترین کمالات انسانى، براى در آغوش کشیدن آرمانهاىالهى و رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى، براى کفر به طاغوت و ایمان به الله، براى بندهخالص حقّ شدن و مدال افتخار عبودیّت او را دریافت کردن. آیا این ابعاد وسیع و بى نهایت،تک بُعدى است؟ یا پنجرهاى است براى پریدن از قفس مادیّت و رسیدن به تمامى خوبىها وزیبایىها، چنانکه امام خمینى به نقل از پیامآور عاشورا مىفرماید:
«وقتى که در آن مجلس پلید یزید صحبت مىشود، حضرت زینب - سلام الله علیها - قسممىخورد که «ما رأینا الّا جمیلاً» رفتن یک انسان کامل، شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاءخدا، جمیل است، نه براى اینکه جنگ کرده و کشته شده، براى اینکه جنگ براى خدا بودهاست، قیام براى خدا بوده است.»
[92]
|316|
نگاهى چنین به قیام سیاسى عاشورا، نه تنها آنچنانکه گفته شده درسهاى این حرکت رابه دوران خاصى محدود نمىکند، بلکه آرمانهایى به بشر مىبخشد و افقهایى وسیع وچشماندازهایى دلربا در برابر انسان مىگشاید، که هرگز در برابر خدایان زر و زور، و بتهاىقدرت و الهههاى درونى و برونى زانوى ذلّت نزند و دست بیعت درازنکند.
امامحسین(ع) نه شخصیتى سکولار است که همچون عبدالله بن زبیر تنها به سیاستبیندیشد و نه مقدّس متحجّرى است که همچون ابنعمر کارى با سیاست و سرنوشت اسلامو جامعه مسلمین نداشته باشد. او الگویى است و امام و مقتدا و اسوهاى است که سیاست را درچهره وحیانى و اسلامى آن مشاهده مىکند. و چنین نگاهى به سیدالشهدا(ع) و قیام وشهادتش تک بُعدى نخواهد بود.
2. سیاست دینى عاشورا و خشونتزایى
امّا شبهه دوم و قصّه خشونتزایى، بسیار شگفتآور است. آیا ذلّت را نپذیرفتن و گردندر برابر ستم خم نکردن پذیرش خشونت است و خشونت مىآفریند؟ آیا تفاوتى میانحماسه، شجاعت و عزّت، با خشونت نیست؟ آیا کسى که در برابر استبداد و جور و ستممىایستد و در رویارویى با انحراف از اسلام، در برابر گناه و عصیان الهى شجاعانه مىایستد ومىرزمد و به تکلیف الهى خود عمل مىکند و در این راه مرگ با عزّت را در آغوش مىکشد،آیا این پذیرش راهحلهاى خشونتآمیز است یا کسانى که در راه دفاع از منافع نامشروع وقدرت اهریمنى و توتالیتر خود، حاضرند به هر اقدام ناجوانمردانهاى دست زنند و مخالفانخود را با هر ابزار ممکن قلع و قمع نمایند، به خشونت روى آوردهاند؟ از این دو گروه کدامرامى توان خشونتگر معرّفى کرد؟ به راستى آیا کسى که سیاسى بودن عاشورا را خشونتزامىبیند، اگر در عاشوراى 61 هجرى حضور داشت، خود امامحسین(ع) را اهل خشونتمعرّفى نمىکرد؟ این ادبیّاتى است که امروزه از بلند گوهاى زورمداران مىشنویم، هر جاسخن از حماسه و جهاد علیه ستم و ظلم درمیان باشد، با نام خشونتزایى به مقابله با آنمىپردازند، بهترین گواه آن سرزمین فلسطین است. فلسطینیان حماسهساز که به غصبسرزمین خود راضى نمىشوند و به عملیات استشهادى روى مىآورند، خشونت آفرین وتروریسم معرفى مىشوند ولى صهیونیزم بینالمللى که به بدترین اقدامات ناجوانمردانه وضد بشرى دست مىزند، رژیمى مسالمت جو و اهل صلح معرفى مىگردد.
|317|
3. سیاست دینى عاشورا و استقرار نظام
امّا شبهه سوم و طرح این مطلب که شرایط اجتماعى دوراناستقرار نظام بى نیاز از تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا است، ناشى ازنشناختن یا بىتوجهى نسبت به سیاست دینى عاشورا است. عاشورادو وجه دارد؛ وجهه سلبى و وجهه اثباتى. کسى که تنها به وجهه سلبىآن نظر افکند، عاشورا را مکتبى مىیابد براى برافکندن ظلم و ستم وقیام علیه قدرتهاى نامشروع و استبدادى و از این حیث، البته هر کس،با هر هدف و آرمانى، حتى کافر و ملحد مىتواند با این قیام همراهشود و هر حزب و گروه سیاسى سکولار و غیر سکولار مىتواندشعار خود را عاشورا معرّفى کند.
ولى عاشورا، بُعد اثباتى نیز دارد. عاشورا یک قیام ابتر براىنابودى طاغوت نبود، عاشورا هدفش به دنبال نابودى رژیم غاصبخلافت، استقرار حکومت عدل اسلامى بود، عاشورا جهادى بودبراى برگرداندن آرمانهاى دینى، براى احیاء سنّت، براى امر بهمعروف و نهى از منکر، براى اقامه صلوة و زکوة، براى اقامه فرائض وحدود الهى. و این بُعد اثباتى عاشورا، به مراتب با اهمیّتتر از بُعدسلبى آن است، چرا که در این بُعد است که صف کفر و ایمان ازیکدیگر متمایز مىشود. از این بُعد، جز خداجویان موحّد وتکلیفگرایان حقّجو، نمىتوانند، با عاشورا و اهداف آن همراهىکنند. سرّ اینکه پارهاى افراد یا دستهجات سیاسى سکولار و اباحهگرادر مبارزه با رژیم ستمشاهى سخن از عاشورا مىزدند ولى پس از آن،در برابر اهداف عاشورا قرار گرفتند، همین است.
آنانکه فکر مىکنند، پس از استقرار نظام، شرایط اجتماعى بىنیازاز اهداف سیاسى و ابعاد ایدئولوژیک عاشورا است؛ آیا به اینحقیقت نیندیشیدهاند که اصولاً خود عاشوراى سال 61، حادثهاى بودکه پس از استقرار نظام اسلامى رخ داد و قیام حسین(ع) تلاشى بودبراى پالودن نظام سیاسى اسلام از بدعتها و فریبها؟ آیا نمىدانند
|318|
50سال از استقرار نظام اسلامى گذشته بود و 20 سال از حکومت عدل علوى سپرى شده بودو امامحسین(ع) که مىدید نظام اسلامى تأسیس شده توسط پیامبر(ص)، گرفتار آفت شده وسنّت نبوى و عدالت علوى منسوخ گشته و بر اسلام پوستین وارونه پوشیده شده، چارهاىجز قیام علیه این بدعتها نداشت و مىخواست، دوباره آن سیره و روش پیامبر(ص) وامیرالمؤمنین(ع) را احیا گرداند و آفتها را از آن بزداید، نه آنکه اساس اسلام را واژگون کند؟
نقش عاشورا پس از استقرار نظام
درسآموزان مکتب عاشورا، از سیاست اسلامى و دینى عاشورا مىآموزند که پس ازانقلاب و استقرار نظام اسلامى باید به دو هدف و آرمان بزرگ توجه کنند؛ یکى مربوط به بُعدسیاست درونى نظام است و دیگرى مربوط به بُعد سیاست بیرونى نظام.
1. از نگاه درون
از بُعد درونى، عاشورائیان مىآموزند که با حرف انقلاب و استقرار نظامى با نام اسلام،کار تمام نشده است، بلکه تازه ابتداى راه است، تا زمانى که اهداف حسینى به طور یکپارچهپیاده نشده است، سنت احیاء نگشته، فرائض الهى برقرار نشده، حرکت همچنان تداوم دارد.اگر قیام حسین(ع) براى امر به معروف و نهى از منکر بود، وظیفه درس آموزگان مکتبعاشورا آن است که با نظارت و مراقبت کامل از جامعه و به ویژه از کارگزاران حکومت وکسانى که سکّان داران نظام اسلامى هستند از انحرافات حکومت و سوء استفاده از قدرتجلوگیرى کنند و براى برقرارى قسط اسلامى و عدالت علوى در تمامى ابعاد، از صدر تا ساقهنظام بکوشند. تلاشى که در این جهت باید انجام گیرد به مراتب دشوارتر از جهاد مرحله پیشاز انقلاب است. تا جامعهاى اسلامى با شاخصههاى دینى که در کتاب و سنت منعکس استبرقرار نشده، تا نشانههاى عبودیّت پروردگار در اجتماع متبلور نگشته، شرایط اجتماعى،نیازمند عاشورا است و تا زمانى که هواى نفس و ابلیس و دام و مکر او براى بشر وجود دارد،و خطر انحراف و سوء استفاده از قدرت و روى آوردن به فساد و اباحهگرى وجود دارد، نیازبه عاشورا نیز وجود دارد. بنابراین، نیاز به عاشورا زمان نمىشناسد، تاعالَم و آدم هست، نیازبه عاشورا نیز وجود دارد. آن روز که مردم و کارگزاران، فراموش کردند عاشورا را، و غفلتکردند از آرمانهاى عاشورا، و از یاد بردند که عاشورا و شهادت براى قسط و عدل بود، براىنماز و زکات و امر به معروف و نهى از منکر بود، براى صلاح و سداد بود، آن روز که جامعه و
|319|
رهبران آن به فسادهاى مختلف روى آوردند، در آن روز چیزى جز نام اسلام واژگونه باقىنخواهد بود، چنانکه حکومت نبوى (ص) به چنین سرنوشت غمبارى گرفتار شد.
«على الاسلام السلام اذ قدبلیت الامّة براعٍ مثل یزید.»
[93]
و نیاز به عاشورا براى جلوگیرى از این پیشامد اسفبار است.
2. از نگاه برون
امّا از بُعد بیرونى، نیز اهداف و آرمانهاى عاشورا، پس از استقرار نظام تمام ناشدنى است.از یک سو مبارزه با تهدیداتى که چشم استقرار نظامى مبتنى بر آموزههاى عاشورا را ندارند،و از سوى دیگر دفاع از مظلومان و مسلمانان که تحت سلطه چکمه پوشان ستم پیشه به سرمىبرند، از اهداف مهم عاشورا است. مقابله با سلطه جهانى، مبارزه با دین جهانىسکولاریزم، از اهداف بیرونى عاشورا است و تنها یاد و نام سیدالشهدا است که توان مقابلهومبارزه با این جرثومههاى فساد را دارد.
آنان که فکر مىکنند، پس از انقلاب باید از عاشورا عبور کرد و نام آن را فرهنگ اربعینمىنهند، در اشتباهند.
[94] آنان نمىدانند که پس از عاشورا، وظیفه، زینب وار بودن و عَلَم پیامعاشورا را بر دوش کشیدن است؟ وظیفهاى حسّاس و پر مخاطره که به مراتب دشوارتر ازخود عاشورا است. فرهنگ اربعین، زنده نگاه داشتن پیام عاشورا و فرهنگ کربلا است و اینمسؤولیت هرگز تمام شدنى نیست. پیامآور عاشورا بودن جهاد اکبر است که در آن مبارزه باهواى نفس و هوسهاى شیطانى اساس تلاش آن را تشکیل دهد.
مهمترین وظیفه در فرهنگ اربعین، حفظ و حراست از فرهنگ عاشورا است و مبارزه بانظریه سکولاریزه کردن نهضت حسینى، از مهمترین این وظایف است. پاسدار فرهنگاربعین، نمىتواند از دشمنان عاشورا غافل بماند و چشم خود را بر تحریف نفاق گونهعاشورا بربندد. او در مکتب حسین(ع) مىآموزد، درس سیاست را، سیاستى جوشیده ازدرون دین، نه پیوند خورده از بیرون و مىداند که باید با اربعین، پاسدار این مکتب بزرگباشد و در برابر کید و مکر مرتجعانه کسانى که مىخواهند عاشورا را در حدّ تعبیرى عاطفى ومعنوى کاهش دهند و دو باره مثل پیش از امام خمینى، ابعاد سیاسى آن را به فراموش سپارند؛و بدینوسیله مهمترین مانع را از سر راه فرهنگ غرب و جریان سکولاریزم بردارند،حسینوار مقاومت کنند و این را کلید رستگارى خود مىدانند و «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً
|320|
عظیماً»؛ از خدا مىخواهند به آنان ثبات قدم بخشد تا جان خود را در راه آرمانهاى حسین،همچون شهیدان در خون غلطیده نینوا بذل کنند.
«اللهم ارزقنى شفاعة الحسین(ع) یوم الورود و ثبّت لى قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع).»
[1]. عماد الدین باقى، چکیده مقالات کنگره بین المللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینى، ص39.
[2]. مجید محمّدى، فرهنگ عاشورا در دنیاى سکولار، همان ص182،
[3]. علیرضا علوى تبار، مجموعهمقالات کنگره بینالمللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا،دفتر دوم صbr>185> - 186. بهار 1375 ه.ش و مجموعه مصاحبهها، دفتر دوم، 255 - 257، بهار 1375ه.ش.
[4]. نک به: سعید حجاریان، از شاهد قدس تا شاهد بازارى، ص 11 - 12، طرح نو، 1380 ه.ش.
[5]. مجید محمدى، فرهنگ عاشورا در دنیاى سکولار، چکیده مقالات کنگره، ص182.
[6]. عمادالدین باقى، همان، ص39.
[7]. نک به: سید مرتضى مردیها، دفاع از عقلانیت، ص8 و ص15 - 41.
[8]. روزنامه رسالت، 81/3/2، ص16.
[9]. عبدالکریم سروش، خبرنامه دین پژوهان، سال اول، شماره 6، بهمن، اسفند - 1380، ص38.
[10]. آندره پى تیر، مارکس و مارکسیسم، ص14، به نقل از شهید مطهرى، نقد مارکسیسم، مجموعه آثار،ج13، ص500، انتشارات صدرا، 1377ه.ش.
[11]. شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج13، ص499 - 500.
[12]. صحیفه امام، ج21، ص221.
[13]. نک به: همان، ص220 - 226.
[14]. نک به شهید مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص26 - 29 انتشارات صدرا.
[15]. همان، ص48.
[16]. همان، ص45.
[17]. نک به: رسول جعفریان، بررسى و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص265 - 266، انتشاراتطوسى، قم، 1369ه.ش.
[18]. نک به: على اکبر ولایتى، مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، ص97 - 98، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1373 ه.ش.
[19]. سید مرتضى مردیها، دفاع از عقلانیت، ص8.
[20]. نمونه دیگر آن را از ایام دفاع مقدّس جنگ تحمیلى عراق بر علیه ایران به یاد داریم که امریکا اعلام کردهبود در ماههاى حرام جنگ در اسلام جایز نیست و باید آتشبس در جبههها برقرار شود و این سخن درزمانى ابراز مىشد که آتشبس به نفع متجاوز و آغاز گر جنگ بود و خاک ایران در اشغال نیروهاى دشمنقرار داشت. امام خمینى هم بر اساس چنین اظهار نظرهاى مقامات امریکایى بود که مىفرمود: رئیسجمهور امریکا هم اسلام شناس شده است. و ایشان بر همین مبناى دشمنشناسى عمیق خود، دو نوع اسلام:
|321|
اسلام امریکایى و سرمایهدارى و اسلام ناب محمّدى (ص) را مطرح فرمود.
[21]. توبه، آیه 33 و صف، آیه 9.
[22]. سوره فاطر، آیه 43.
[23]. سورهقصص، آیه 5.
[24]. سوره یس، آیه 82.
[25]. نک به: صافى گلپایگانى لطف الله، منتخب الاثر، الفصل الثانى، الباب الاول، ص142، انتشارات کتابخانهصدر - تهران.
[26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج52، ص378، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1403هق.
[27]. همان، ج 51، ص 146.
[28]. تأویل الایات، ص662، نقل شده در: فصلنامه انتظار، شماره 2، زمستان 1380، ص104.
[29]. فصلنامه انتظار، همان، ص33، به نقل از: روزنامه رسالت 76/9/26.
[30]. همان، ص37، به نقل از: کیهان، 75/10/8.
[31]. شهید مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى، ص7 - 8، انتشارات صدرا، 1398ه.ش.
[32]. صحیفه امام، ج21، ص281.
[33]. منتخب الاثر، ص244.
[34]. همان.
[35]. نگاه کنید، به پىنوشت شماره 2.
[36]. بحارالانوار، ج44، ص329، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص291.
[37]. تاریخ طبرى، ج3، ص280، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص316.
[38]. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص 336.
[39]. در نسخ مختلف، برخى کلمات متفاوت نقل شده است، نک به همان، ص423 - 425.
[40]. ماهنامه آفتاب، سال دوم، شماره 14، فروردین 1381، ص75 - 77.
[41]. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، ج5، ص435، دارالتراث، بیروت، به کوشش محمد ابوالفضلابراهیم.
[42]. همان، ص416.
[43]. قاضى ابوبکر بن عربى مالکى، نقل از: ابن خلدون، مقدمه، ص240.
[44]. مقدمه ابن خلدون، ص240، دارالجیل،بیروت.
[45]. همان، ص239.
[46]. براى آشنایى با معناى لغوى و اصطلاحى تحریف و اقسام گوناگون آن نک به: شهید مرتضى مطهرى،یادداشتها، ج2، ص77 - 82، انتشارات صدرا، 1379ه.ش و حماسه حسینى، مجموعه آثار، ج17، فصل دوم،ص65، انتشارات صدرا، 1378 ه.ش.
[47]. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج2، ص79 - 81.
[48]. علیرضا علوى تبار، مقاله تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص183 - 186. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1375ه.ش.
[49]. نک به: محمد قطب، سکولارها چه مىگویند؟ ترجمه جواد محدثى، ص94 - 96. مؤسسه دانش واندیشه معاصر، 1379 ه.ش.
[50]. همان، ص183.
[51]. نک به: عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژى، ص121 - 122، مؤسسه فرهنگى صراط، 1372 ه.ش.
|322|
[52]. همان، ص105 - 117.
[53]. همان، صص 125 - 131.
[54]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص185.
[55]. نک به: محمد صادق لاریجانى، نقد نظریه فربهتر از ایدئولوژى، کیهان سال، سال 72، ص404 - 408.
[56]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص39. انتشارات صدرا، 1378ه.ش.
[57]. یادداشتهاى استاد مطهرى، ایدئولوژى، آرمان، ج1، ص433 - 446، انتشارات صدرا، 1378ه.ش.
[58]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص55 - 56.
[59]. امروزه یکى از انتقادات جدّى به سکولاریسم همین است که دنیا را به جهنم تبدیل مىکند و شگفتىاینجاست که با آنکه فرهنگ غرب، پایان ایدئولوژىها را اعلام مىکند، خود تبدیل به یک دین و ایدئولوژىشده است که ایده جهانى شدن را مطرح مىکند و هر آنچه در برابر خود مىبیند با نام تروریسم و اسلامفاشیستى و مانند آن از آن یاد مىکند و فرهنگ خود را به عنوان سلاح و ابزارى قاطع و بُرنده در برابر هراندیشه و فرهنگى به کار مىگیرد.
[60]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص56.
[61]. همان، ص56 - 57.
[62]. عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژى، ص120.
[63]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، همان، ص183 - 184.
[64]. همان، ص185.
[65]. نویسنده دیگرى هم که همافق با نویسنده بالا مىاندیشد و به سکولاریزاسیون ایمان دارد، سیاسى وایدئولوژیک بودن را همردیف هم مىداند و مىنویسد: «آنچه در سالهاى اخیر در مورد عاشورا بحث شده،عمدتاً بار ایدئولوژیک و سیاسى داشته و از ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم در این نهضت بحث بهمیان آمده است.»
مجید محمدى، فرهنگ عاشورا و دنیاى سکولار، چکیده مقالات کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگعاشورا، ص182.
به نظر مىرسد لازمه سخن این گروه نویسندگان این باشد که هرگونه تفسیر سیاسى از نهضت عاشورا در راهمبارزه با ستم و نفى استبداد، تعبیرى ایدئولوژیک محسوب مىشود. آن وقت در نگاهى دیگر از آنجا کهعصر ایدئولوژىاندیشى پایان پذیرفته، باید این تعابیر نیز به فراموشى سپرده شود و عاشورا آنگونه تفسیرو برداشت شود که با فرهنگ سلطه جهانى بسازد و به ظلم و ستم جهانخواران مشروعیت بخشد البته اینسخن لزوماً به معناى التزام همه این نویسندگان به چنین لازمهاى نیست.
[66]. تاریخ طبرى، جلد5، ص372.
[67]. نساء، آیه 141.
[68]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج44، ص271، دار احیاء التراث العربى، 1403ه'ق.
[69]. همان، ص271 - 272.
[70]. همان، ص325.
[71]. همان، ص340، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص316.
[72]. همان، ص229، موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص291.
[73]. بخشى از زیارت معروف وارث.
[74]. المنجد، شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج17، ص563.
|323|
[75]. نک به شهید مطهرى، همان، ص108 - 109.
[76]. همان، ص110.
[77]. بحارالانوار، ج44، ص364.
[78]. نک به: حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، ص312،انتشارات خوارزمى، تهران1372ه.ش.
[79]. بحارالانوار، ج44، ص286.
[80]. همان، ص279.
[81]. نک به: الشیخ جعفر التسترى، الخصائص الحسینیّة. مطبعه حیدریه، نجف، 1375ه'ق.
[82]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا دفتر دوم، ص182.
[83]. نک به: محمد قطب، سکولارها چه مىگویند؟ ص94 - 96.
[84]. همان، ص143.
[85]. در این باره مىتوان از کتاب شهید جاوید، نام برد.
[86]. براى اطلاع از دیدگاههاى مختلفى که در این باره وجود دارد، نک به: اندیشه عاشورا، مجموعهمصاحبهها، دفتر دوم، بخش دوم، مبانى نظرى تحقیق در نهضت عاشورا، کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا، 1375ه'ق.
[87]. براى آشنایى اجمالى با افکار این نوگرایان نک به: مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا دفتر سوم، ص137 - 159.
[88]. قیام عاشورا، در کلام و پیام امام خمینى، ص39.
[89]. نک به: همان، ص40 و 50 و 58 - 60.
[90]. همان، ص74.
[91]. همان، ص85 - 88.
[92]. همان، ص97 - 98.
[93]. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص284.
[94]. نک به: سعید حجاریان، از شاهد قدسى تا شاهد بازارى، ص229، طرح نو، 1380ه.ش و اندیشهعاشورا، مجموعه مصاحبهها، دفتر دوم، ص246 - 248، کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا،1375ه.ش.
پیشگفتار
تفاوت سکولاریزاسیون و سکولاریسم و مبانى آن
بررسى فرضیه سکولاریزاسیون
الف. سکولاریزاسیون از منظر برون دینى
تأمّل اوّل
تأمّل دوم
تأمّل سوم
تأمّل چهارم
تأمّل پنجم
ب. سکولاریزاسیون از منظر درون دینى
1. قرآن و آینده جهان
2. مهدویّت و آینده جهان
رویکرد فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار در مواجهه با سکولاریزاسیون:
بخش دوم: بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا
متنخوانى حوادث و قانونمندى آن
مرز تعبیر و تحریف یک حادثه
تعبیر یا تحریف حادثه عاشورا
تغییر گفتمان عاشورا، روایى یا ناروایى آن
تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا
تعبیر سیاسى یا غیر سیاسى از عاشورا
الف. تعبیر غیر سیاسى از عاشورا
برداشتهاى غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن
1. غلوّ و اباحهگرى
2. تفدیه
3. تکلیف خصوصى
ب. عاشورا تبلور سیاست دینى
نگاهى به تاریخچه تعبیر سیاسى از عاشورا
تعبیر امام خمینى از حادثه عاشورا
بررسى نظریه مخالفان تعبیر سیاسى عاشورا
1. سیاست دینى عاشورا و فقدان جامعیّت
2. سیاست دینى عاشورا و خشونتزایى
3. سیاست دینى عاشورا و استقرار نظام
نقش عاشورا پس از استقرار نظام
1. از نگاه درون
2. از نگاه برون
پیوند دین و سیاست در گفتمان عاشورا
آنچه در این مقاله مورد توجه اصلى استنگاه به واقعه عاشورا از منظر تفسیر و تعبیرىاست که از آن ارائه مىشود. این حادثه ممکناست به گونهاى تعبیر شود که به هیچ وجه قابلاسوه شدن نباشد و به عنوان وظیفه الهى وتکلیفىربانى که بر دوش امام حسین(ع) قرار گرفته بودبه همان حادثه سال 61 هجرى محدود گردد و یابا تفسیرى ارائه شود که در آن سیره سیدالشهداءاسوه براى ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظامجبار غیر دینى قرار گرفته و الگویى براى تلاش وجهاد در راه اقامه حکومت دینى و اقامه احکامالهى و فرائض و سنن دینى در صحنه جامعه بهشمار آید. اما قرائت دوم در بعضى از محافل بااین پرسش مواجه است که با سکولاریزه شدنروابط اجتماعى چه رابطهاى دارد و نقش آفرینىمکتب عاشورا در چنین عصرى چگونهخواهدبود؟
نویسنده، بخش اول مقاله خود را به پاسخپرسش یاد شده داده است و در بخش دوم بهبررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک ازعاشورا و نقد تغییر گفتمانى این حادثهپرداختهاست.
چنان که ملاحظه خواهید کرد نویسندهمحترم اجمالى از مباحث مبسوط خود را درمقدمه بحث آورده است.
|250|
مقدمه
عاشورا، حادثه و به تعبیر دیگر متنى دینى است که توسط یکى از اولیاء بزرگ دین رقمزده شده است و همچون هر متن دینى مقدّس دیگر از دو منظر قابل مشاهده و تأمّل و اندیشهاست؛ یکى نگاه به خود این حادثه و دیگر تعبیر و تفسیرى که از آن صورت مىگیرد. طبیعىاست که این دو را نمىتوان یکسان انگاشت. از نگاه اوّل، عاشورا حادثه جانسوز و دلخراشىاست که در سال 61هجرى قمرى در کربلا رخ مىدهد و طىّ نبردى نابرابر، ولىّ مطلقالهى(ع)، وِتْر مَوْتور، به مصیبت و رزیّهاى بى مانند گرفتار مىآید و ثارالله خونِ خودوعزیزترین عزیزانش را به پیشگاه پروردگار سبحان تقدیم مىکند. از این منظر بحث درمورد متن خود این واقعه و حادثه عظیم است. امّا از نگاه دوم، سخن در باره فهم و برداشتىاست که از این حادثه انجام مىگیرد و تفسیر و تعبیرى است که در مورد آن ارائه شده یامىشود و به بیان دیگر، قرائتى است که دیگران از آن داشته و دارند.
در طول تاریخ، حادثه عاشورا، مورد تفسیر و تحلیلهاى گوناگون قرار گرفته و هر کسبه فرا خور فکر و اندیشه و اعتقادات و اطلاعاتى که از این حادثه داشته، آن را به گونهاىتفسیر کرده است؛ عدّهاى به ابعاد الهى و عرفانى و معنوى آن عنایت کردهاند و گروهىجنبههاى بشرى و زمینى آن را بیشتر مورد توجه قرار دادهاند. طبیعى است که تعبیراتمختلف و گاه متهافت و متناقض از چنین حوادث دینى که جزء بنیانهاى اولیه فرهنگجامعه قرار مىگیرد، چه تأثیرى شگرف و غیر قابل انکار در سرنوشت جامعه خواهد داشت،علاوه بر آنکه اصل حادثه را ممکن است تحریف و یا آن را از اثر بخشى انداخته و بىخاصیت کند.
آنچه در این مقاله مورد توجه اصلى است و غالب مباحث آن را به خود اختصاصمىدهد، نگاه به حادثه عاشورا از منظر دوم و بررسى دیدگاه و تعبیراتى است که در طولتاریخ در باره این حادثه از بُعد سیاسى و غیر سیاسى بودن آن مطرح بوده است.
این بحث در دو بخش ارائه مىشود؛ بخش نخست به موضوع سکولاریزاسیون وفرهنگ عاشورا مىپردازد و بخش دوم به بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک ازعاشورا اختصاص یافته است. پرسش بخش اول با دو پیش فرض آغاز مىشود. پیش فرض
|251|
اول اینکه آنچه درمورد گفتمان عاشورا همواره و به ویژه در دهههاى اخیر، درایران شاهدبودهایم، رواج تعبیر سیاسى از این حادثه است. پیش فرض دوم اینکه سکولار شدن روابطاجتماعى و به حاشیه رفتن دین از متن زندگى جمعى، فرآیندى طبیعى است که در حال رخدادن است. با توجه به این دو پیش فرض، دغدغه اصلى و این پرسش اساسى مطرح مىشودکه کارکرد فرهنگ عاشورا با تعبیرى سیاسى در مواجهه با امواج سکولاریزاسیون چگونهاست و در این عرصه آیا تحولى در گفتمان سیاسى عاشورا ممکن و قابل پیشبینى و انتظاراست یا نه؟
بخش اول: براى پاسخ یابى از این پرسش، در ابتدا بحث خود را به پیش فرضسکولاریزاسیون اختصاص مىدهد و با نگاهى فشرده و گذرا به این مفهوم، آن را از دو منظربرون دینى و درون دینى مورد تجزیه و تحلیل انتقادى قرار مىدهد و سپس به کارکردفرهنگ عاشورا با تفسیر و تعبیرى سیاسى در مواجهه با سکولاریزاسیون پرداخته و تعامل یاتقابل دو مقوله عاشورا و دنیاى سکولار را بررسى مىکند؟
بخش دوم: مقاله که با عنوان بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشوراتقدیم مىگردد پس از بررسى قانونمندى متن خوانى حوادث و توضیح مرز میان تعبیر وتحریف یک حادثه، به تغییر و تحوّل در گفتمان عاشورا مىپردازد. براى رسیدن به اینمنظور، نخست نگاهى گذرا به تاریخچه برخى تعبیرات غیر سیاسى از عاشورا خواهدداشت و ضمن تحلیل انتقادى آنها، در ادامه به تاریخچه تعبیر سیاسى از حادثه عاشورا نگاهمىافکند و با تبلور سیاست دینى شمردن عاشورا، نقطه نظرات مخالفان تعبیر سیاسى ازعاشورا را تحلیل و بررسى مىکند و در پایان به نقش عاشورا پس از استقرار نظام اسلامى وعملکرد آن با توجه به تبلور سیاست دینى بودن آن، مىپردازد.
بخش اوّل: سکولاریزاسیون و فرهنگ عاشورا
پیشگفتار
عاشورا و نهضت کربلا، حادثه ژرفى است که زمینههایى عظیم براى درسآموزى
|252|
وعبرت در آن نهفته است و از چنان قدرت و پتانسیل نیرومندى برخوردار است کهمىتواندهمواره مشعلى روشن فرا روى بشریّت قرار گیرد و به آنها درس دیندارى،آزادگى،ظلم ستیزى و چگونه زیستن و چگونه مردن را بیاموزد. واقعه طفّ که توسطنوادهپیامبر خاتم(ص) و خامس اصحاب کساء طرّاحى و اجراء گردیده، براىعموممسلمانان و به ویژه براى ارادتمندان خاندان رسالت و پیروان اهل بیت(ع)قابلالگوبردارى است و مىتواند اسوه براى حرکتهاى آنان باشد. براىآنانکهسیدالشهدا(ع) را امام معصوم خود مىدانند و او را ولىّ کامل و مطلق الهىمىشمرند،قول و فعل و تقریر ایشان حجّت است و گفتار و رفتار ایشان در صحنهکربلامىتواند به عنوان سنّت، منبعى فیّاض براى تمسّک و استناد و حرکت درصراطمستقیم و طریق الى الله باشد و سلوک راه آخرت را به آنان بنماید. (انّ الحسین مصباحالهدى و سفینة النجاة).
امّا مسأله بسیار حساس و دقیق در این میان نحوه الگو بردارى و اسوه قراردادن نهضتحسینى(ع) است. تمسّک به این منبع نورانى، دقیقاً با نوع تفسیر و برداشتى که از این حادثه بهعمل مىآید و تعبیرى که از آن انجام مىگیرد در ارتباط است. این حادثه ممکن است بهگونهاى تعبیر شود که به هیچ وجه قابل اسوه شدن نباشد و به عنوان وظیفه الهى و تکلیفىربّانى که بر دوش امام حسین(ع) قرار گرفته بود، به همان حادثه سال 61 هجرى محدود گرددو فایدهاى براى آن جز در مویه کردن و سوختن در مصیبت جان سوز شهداء دشت نینوا وبردن ثواب و اجر اخروى دیده نشود و از سوى دیگر ممکن است به عنوان حادثهاى که در آنسالار شهیدان به ایفاء نقش مىپردازد تا اقامه عدل و قسط نماید و حکومت علوى و سنّتنبوى را احیاء گرداند و زمام امر را از دست نااهلان و فاسدان و ستمگران بگیرد ونظامسیاسى را بر محور اصلى خود قرار دهد، تلقىّ شود، در این تعبیر سیره سیدالشهداءاسوه براى ظلم ستیزى و نفى مشروعیّت نظام جبّار غیر دینى قرار مىگیرد و الگویى براىتلاش و جهاد در راه اقامه حکومت دینى و اقامه احکام الهى و فرائض و سنن دینى در صحنهجامعه مىشود.
ولى مشکل هم آن است که آیا کدامیک از این دو تعبیر و برداشت صواب و قابل پیروى
|253|
است؟ آیا مىتوان هر دو تعبیر را صحیح و روا دانست یا تنها یکى را به عنوان قرائت درستباید پذیرفت و دست ردّ بر سینه دیگرى نهاد؟ گذشته از این پرسش که در بخش دوم مقاله بهآن پرداخته خواهد شد. سؤال دیگر که در پارهاى محافل جامعه نیز مطرح شده است آن استکه تعبیر و برداشت دوم از عاشورا، که تفسیر رایج و متداول در جامعه به ویژه در بحبوحهانقلاب و دوران دفاع مقدس بوده است، تعبیر سیاسى است و با جامعه مدنى و عصرسکولاریزه شدن روابط اجتماعى ناسازگار است و از آنجا که روند سکولاریزه شدن و بهحاشیه رفتن دین از صحنه حیات اجتماعى فرایندى طبیعى و قانون لایتغیّر نظام انسانىاست، با فرهنگ عاشورا و تعبیر سیاسى از آن چه باید کرد و عملکرد و نقش آفرینى مکتبعاشورا در چنین عصرى چگونه قابل فهم خواهد بود؟ برخى از نقطه نظراتى که به اینپرسش پرداختهاند، یا براى آن راه حلى اندیشیده چنین است:
«چون کارکردها و مصلحتهاى عاشورا در تاریخ گذشته ما که ساختى سنّتى داشته مورد بحثقرار مىگیرد، لذا باید بدین پرسش نیز پرداخته شود که آیا با تبدیل شدن به جامعهاى مدنى(که سکولاریزه شدن روابط اجتماعى از پیامدهاى اجتنابناپذیر و طبیعى آن است) بایدکارکردها و مصلحتهاى عاشورا را منتفى دانست؟»
[1]
«آنچه که در سالهاى اخیر در مورد عاشورا بحث شده، عمدتاً بار ایدئولوژیک و سیاسى داشتهو از ظلم ستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم در این نهضت بحث به میان آمده است، ولىعاشورا نسبتى نیز مىتواند با دنیاى سکولار امروز برقرار کند، همین نسبت پل ارتباطى میاناین واقعه و انسان امروز است. همانطور که عاشورا یک واقعیت است، سکولار بودن جهانامروز نیز یک واقعیّت آشکار است.»
[2]
برخى هم با تغییر، تعبیر سیاسى به تعبیر ایدئولوژیک، ضمن پذیرش فواید تعبیرایدئولوژیک از عاشورا، مشکلاتى همچون فقدان جامعیت، محدود کردن درسهاى اینواقعه عظیم به دوران خاصى از آرمان خواهى و فراهم آوردن زمینه براى پذیرش راهحلهاىخشونتآمیز و نظامات توتالیتر در میان پیروان، را براى آن بر شمرده و در یک جمعبندى بهاین نتیجه مىرسند:
«شرایط اجتماعى دوران استقرار نظام پس از انقلاب دیگر چندان با ویژگیهاى تعبیرایدئولوژیک از عاشورا تناسب ندارد.»
[3]
آنچه اکنون این بخش از نوشتار در پى آن است، بررسى اجمالى پیش فرضسکولاریزاسیون و سکولاریزم به عنوان مهمترین چالش فکرى موجود در عرصه مسائل
|254|
تئوریک و سیاسى جارى ایران و انقلاب اسلامى و از منظر برون و درون دینى و کارکردفرهنگ عاشورا در برابر آن مىباشد.
تفاوت سکولاریزاسیون و سکولاریسم و مبانى آن
در پارهاى از نوشتهجات و دیدگاه هایى که امروز در حمایت و ترویج اندیشه سکولارنشر مىیابد این ادّعا مطرح است که میان سکولاریسم و سکولاریزاسیون تفاوت مىباشد.سکولاریسم یک ایدئولوژى است. فرد سکولاریست معتقد است باید همه چیز را عرفىکرد. امّا سکولاریزاسیون یک فرآیند اجتماعى - تاریخى است که واقع شده است. اگرجامعهشناسى، از روند این واقعیّت و ویژگىهاى آن خبر داد، الزاماً دلیل ندارد کهسکولاریست باشد، بلکه ممکن است مخالف روند سکولاریزاسیون هم باشد.
[4] و بر ایناساس است که گویند: «همان طور که عاشورا یک واقعیت است سکولار بودن جهان امروزنیز یک واقعیّت آشکار است».
[5] و با پذیرش واقعى بودن سکولاریزاسیون این پرسش رامطرح مىکنند که در جامعه مدنى که سکولاریزه شدن روابط اجتماعى اجتنابناپذیر است،آیا باید کارکردها و مصلحتهاى عاشورا را منتفى دانست؟
[6] امّا منطق و مبنایى که به عنوانمهمترین برهان و استدلال بر روند طبیعى سکولاریزاسیون و جهانى بودن فرهنگ آن ارائهمىشود آن است که مىگویند: ارکان اساسى فرهنگ مدرنیته امروزین که در جهان غربتجلّى یافته، همچون دموکراسى، فردگرایى، لیبرالیسم، سکولاریزم، در حقیقت اختصاصبه غرب ندارد. و بلکه در هر جاى گیتى که سطح آموزش به حدود آن در غرب برسد،فرهنگى در اصول و محورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت. بنابراین فرهنگغرب، فرهنگ غرب نیست فرهنگ جهانى است. نهاد خواهشگر انسان با مطلق آموزش هرکجا و هر زمان ترکیب شود همین نتایج به دست مىآید و نقش دهکده جهانى و انقلابارتباطات در این زمینه تسریعى است نه ایجادى، اعدادى است نه ایجابى، بنابراین رمزپایدارى و پایانى بودن سکولاریزاسیون و دیگر اضلاع فرهنگ غرب و روند روبه گسترشآن، نه ارزش آن است، نه گزینش آگاهانه و نه جبر تاریخ. این واقعیت محصول عقبنشینىسنگر به سنگر موانع کامجویى انسانها تا جایى است که دیگر دندان شورش، مبارزه و تغییرپیکر آنها را نگزد. از این رو رفع مؤلفههاى تشکیل دهنده فرهنگ غرب که در بالا از آنها یادشد، در این تحلیل ناتوانستنى است نه ناخواستنى و حدود اعتدال این مؤلّفهها لنگرگاههاى
|255|
نهایى و پایانههاى تاریخاند. البته تأکید هم مىشود که این نظریه خالى از داورى ارزشى استچه بسا بسیارى از آنچه پایانه تاریخ دانسته مىشود نامطلوب یا خسارت آنى؛ باشد چنینخواهد شد، اعم از آنکه خوب یا بد باشد.
[7]
بررسى فرضیه سکولاریزاسیون
الف. سکولاریزاسیون از منظر برون دینى
فرضیه سکولاریزاسیون و رابطه آن با فرهنگ عاشورا، از دو منظر درون دینى و بروندینى قابل نقد و بررسى است. در این قسمت، این فرضیه از نگاه برون دینى مورد بررسى ونقد قرار مىگیرد.
اهم تأمّلاتى که بر این تئورى و تز جامعهشناسانه، از نگاهى بیرونى و خارج از>پذیرش
تأمّل اوّل
نخستین تأمّلى که چهرهنمایى مىکند، این پرسش است آیا براستى، تز سکولاریزاسیونیک تز علمى جامعه شناسانه است یا یک ترفند تبلیغاتى براى به زانو درآوردن عاشورائیانمعتقد به عینیّت دیانت و سیاست؟ اگر چه پیروان این تز صریحاً مىگویند: ما نگاه ارزش بهفرضیه سکولاریزه شدن روابط اجتماعى نداریم و تنها از نگاه یک ناظر بیرونى، یک قانوناجتماعى اجتنابناپذیر را گزارش مىکنیم.
بر این اساس، این حقیقت قانونى و اجتنابناپذیر که به منزله سایر قوانین واقعى وتکوینى تخلّفناپذیر مىباشد، خواه ناخواه رخ خواهد داد و هر روز رشد خواهد یافت. لذانیازى به تبلیغ و نشر آن وجود ندارد.
یک واقعیّت و قانون اجتماعى که نیاز به این همه جنگ روانى و تهاجم تبلیغى ندارد.واقعیّات طبیعى هستى و امور قانونمند، همچون نفوذ آب، و گسترش شعله آتش، راه خود راادامه مىدهند و فراگیر مىشوند. مشکل مهمتر در این ارتباط آن است که چرا جهان غرب باتوسّل به قوه قهریه، و با زبان تفرعنانه اعلام مىکنند: باید جهانى شدن انجام گیرد و فرهنگغرب به عنوان فرهنگى جهانى که سکولاریزاسیون و دموکراتزاسیون، از ارکان اساسى آناست. پهنه گیتى چیره شود؟ فرهنگى که قانونمند و طبیعى جامعه بشرى است، واجتنابناپذیر، نیازمند توسل به زور نیست و اگر این گفته حقیقت دارد که: طبیعت انسانى در
|256|
تمامى جوامع مشترک است، بنابراین هر جا سطح آموزش به حدود آن در غرب برسد،فرهنگى در اصول و محورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت، باید گذاشت، اینطبیعت انسانى سیر طبیعى خود را داشته باشد تا به آن پایانه قانونمند برسد. آیا غرب به فکرمنافع خود است که فرهنگ خویش را فرهنگى جهانى و مقتضاى طبیعت انسانى مىشمرد یاآنکه واقعاً به فکر میلیاردها انسان محروم و غارت زده است و مىخواهد آنها را از انبوهمشکلات فقر و جهالت و بدبختى برهاند؟ و آنها را به سوى آرمان جهانى مدرنیته غربسوق دهد؟ اگر فرهنگ مسلّط غرب، به واقع دوستدار انسانیت است، باید به پُر شدن شکاففقر و غناء و جهان توسعه یافته با جهان عقب نگه داشته شده و غارت زده کمک کند و دستازغارت منابع آنها بر دارد. جامعه جهانى مدنى و سکولار، چه موهبتى براى جهان محرومدارا است که در دست دارندگان قدرت سیاسى، نظامى و فرهنگى، اقتصادى جهان،مىخواهند آن را با زور در جوامع محروم و عقب مانده، حاکم و آنها را از فرهنگ خودى وبومى خود، همچون فرهنگ عاشورا و انتظار تهى کنند؟
بنابراین سکولاریزاسیون، در واقع همان سکولاریسم است و نقش فرهنگ عاشوراافشاى این چهره رنگارنگ و مقابله با آن است.
تأمّل دوم
اگر سکولاریزاسیون واقعیتى اجتنابناپذیر است، چرا بسیارى از تئوریسینهاى غربى یاپیرو آنها، آن را مردود مىشمرند و انتقادهاى جدّى نسبت به آن مطرح مىکنند و آن را بهعنوان مقولهاى از پایانههاى تاریخى به چالش مىکشند؟ آنچه در حال حاضر حتى در خودجهان غرب در جریان است؛ به چالش کشاندن اندیشه سکولار نه به عنوان یک واقعیتحقیقى اجتنابناپذیر، بلکه به عنوان یک مکتب و یک اندیشه است. سکولاریسم اکنون درخود جهان غرب که مهد پیدایش این مکتب بوده، با انتقادها و چالشهاى جدّى مواجه است واین چالشها، از این حقیقت راز مىگشاید که سکولاریسم نمىتواند خود را در پشتچهرهاى از یک واقعیت پنهان کند، بلکه این اندیشه و نظر هم که به ارزشگذارى دست زدهاست و به لزوم عرفى شدن روابط اجتماعى حکم مىدهد، همچون سایر اندیشهها ومکتبهاى ارزشى و ایدئولوژیک باید پاسخگوى انتقادات جدّى باشد و نمىتواند به بهانهقانونمندى و جهانى بودن و لازمه طبیعت انسانى شمردن خود، از تنور داغ نقد و سؤال فرار
|257|
کند. آقاى هابرماس که خود از تئوریسینهاى سکولاریسم به شمار مىرود ضمن آنکهصریحاً به دوقطبى بودن جوامع غربى در برابر سکولاریسم اشاره مىکند به نظریّهاى سوم، بانام پاسکولار مىپردازد و مؤلّفه اصلى این تفکر را چنین توضیح مىدهد:
«جوامع پاسکولار، مدتهاست که از این توهم عصر روشنگرى که دین از عرصه حیات عمومىرخت بر خواهد بست، دست برداشتهاند.»
وى درادامه مىگوید:
«در جوامع مبتنى بر دموکراسى غرب این جریان سوم، همان جریانى است که انسانهایى در آنهستند که میان دو جریان طرفدار حرکت مستقیم و خط روشنگرى از یک طرف، و طرفدارانتعصب و تصلّب دین باورانه از سوى دیگر، راهى را در این جهت مىگشایند. در این جوامعلیبرال - دموکراسى، و در این جریان سوم هم شهروندان دیندار حضور دارند و هم شهروندانفاقد باورهاى دینى و هر دوى اینها در چالش سیاسى در مقابل این مسأله حیاتى، از عقل خوددر حوزه عمومى بهره مىگیرند و بدین ترتیب جامعه دیندار مىتواند از طریق نهادهایى مثلجمعیّتهاى دینى، مثل اجتماعات خاصّ دین و انجمنهاى دینى نظر خود را درعرصهفرهنگى، اجتماعى و سیاسى اعمال کنند.»
[8]
البته اینکه آیا عملاً شهروندان دیندار، موفق به اعمال نظر خود مىشوند یا اینکهدیکتاتورى اکثریت و سکولار، اجازه اعمال نظر به آنها نمىدهد، بحث دیگرى است. و شایدنمونههایى همچون مسأله پوشش بانوان در مدارس فرانسه و ترکیه نمونههایى از نقض اینادّعا باشد. ولى آنچه مهمّ است و از این سخن بر مىآید، اعتراف یک نظریهپرداز سکولاراست، مبنى بر عدم توفیق سکولاریسم افراطى و لجام گسیخته در جامعه غربى و پیدایشنظریههاى پاسکولاریسم که سکولاریسم را توهم مىخوانند و به تجربه فهمیدهاند که امکانرخت بر بستن دین از عرصه حیات عمومى بهطور کلى ممکن نیست. این سخن یک شهادتروشن و گواه صدقى بر نفى ادّعاى سکولاریزاسیون است. و نشان مىدهد، فرضیهسکولاریزاسیون بافته توّهمات برخى خیال پردازان است. غافل از آنکه چنین پندارى حتّىدر زایشگاه خود، که عرصه مقابله کلیسا و مردم بوده، امکان چیرگى کامل نیافته و با چالشهاىجدّى روبروست، تا چه رسد به جوامع اسلامى که در آن احترام به حقوق انسانها و حفظحرمت و کرامت بشر و استقرار قسط وعدل در متن دین نهفته است و مردم آشناى با دینبهترین آرمانهاى سعادت دنیوى و اخروى را از آموزههاى وحیانى به دست مىآورند.
برخى در نقد سکولاریسم گفتهاند:
«اینکه مىگویند، سکولاریسم ضد مذهب نیست، البته سخن درستى است ولى این سخن
|258|
باید درست فهمیده شود، ضد مذهب نیست امّا بدتر از ضد مذهب است. براى اینکه رقیب وجانشین مذهب است و جاى آن را درست پر مىکند. ضدیّت که همیشه نوعى براندازى نیست.اگر شما چیزى را آوردید که توانست جاى چیز دیگرى را به تمام و کمال پر کند، آنگاه او رابیرون خواهد کرد. بدین ترتیب مىتوان به یک معنا گفت که دین و دیانت جدید ظهور کردهاست امّا دینى که اسم دین بر خود نگذاشته است، بلکه مکتبى است که همان کار دین رامىکند، یعنى هم انگیزه مىدهد و هم اندیشه، با این همه بشر با از دست دادن انگیزه دینى واندیشه دینى، چیزهایى را از دست داده است. سکولاریسم گرچه به ظاهر چنین مىنماید[نمىنماید.ظ]
که جاى دین را پر کرده و به آدمیان انگیزه و اندیشه مىدهد، ولى قادر نبوده است چیزهایى راجبران کند، به همین دلیل است که شما در جوامع غیر دینى همواره حسرتى براى دیندارىمىیابید، حتى نزد کسانى که چندان هم اهل ایمان نیستند. وقتى عقلانیت محض حاکم شود،زندگى کاملاً تحت محاسبه در مىآید، اخلاق، سودجویانه و زندگى علمى مىشود، امّا از طرفدیگر یک چیز از میان مىرود و معلوم نیست از کجا باید آن را تأمین کرد، آن چیز عنصرگذشت است. وقتى که این سودجویىها مقابل هم قرار مىگیرند. زندگى را جهنم مىکند،یعنى انسانهایى که اهل مطالبهاند و انسانهایى که فقط اهل احقاق حقوق اند وقتى رو به روىهم قرار مىگیرند، حالت درندگى پیدا مىکنند، در عقلانیت عنصر گذشت را پیدا نمىکنند.این چیزى است که بشر جدید کاملاً فاقد آن است.»
وى در ادامه مىافزاید:
«اگر این جهان هنوز هم قابل تحمّل و زندگى است صرفاً به خاطر همان چند نفر آدمى است کهاندک گذشت و انسانیتى در زندگى خود داشتهاند؛ اگر همین هم از دنیا رخت بندد، آن وقتمتأسفانه جهنمى به پا خواهد شد که هیچ کس نخواهد توانست در آن زندگى کند.»
[9]
در اینجا بدون داورى و تحلیل و بررسى اظهارات بالا، هدف آن است که نشان دهیم،سکولاریزاسیون نمىتواند مدّعى پایانه تاریخ باشد و خود را ترمینال نهایى حرکت جامعهبشرى معرفى کند بلکه منتقدانى جدّى دارد که از دید آنها سکولاریسم، جامعهاى جهنّمىپدید مىآورد که بشر دیر یا زود، براى رهایى از آن به تلاش و تجربهاى جدید دست خواهدزد و از آن بیرون خواهد رفت. و این تلاش راهى جز بازگشت به دین و فرهنگى چونفرهنگ عاشورا است. عاشورا آن نیروى قدرتمندى است که بشریّت را مىتواند از چنگالجهنم دنیاى سکولار به بهشت آرامش دنیاى دینى هدایت کند.
تأمّل سوم
ادبیّاتى که براى بیان فرضیه سکولاریزاسیون انتخاب شده، ادبیاتى است که آدمى را به یادمکتب مارکسیسم مىاندازد. در این مکتب نیز، صحبت از یک پیش بینى در مورد وقوع
|259|
اجتنابناپذیر تغییرات اجتماعى بود.
[10]
طبق نظر مارکس، تاریخ یک سیر جبرى و قهرى دارد که بر اساس تکامل ابزار تولیدصورت مىگیرد و این تکامل نیز قهرى است، اوضاع تاریخ هم قهراً تغییر مىکند. مارکس، بهگفته شهید مطهرى، روى اصولى که نشان داده است، پیش بینى مىکند که جامعه در یکمرحله معین تاریخ به طور جبرى به سوسیالیسم گرایش پیدا مىکند و نقش انسان فقط در اینحدّ است که در همین مسیر سوسیالیسم عمل کند.
نقش انسانها در به وجود آوردن سوسیالیسم بیش از نقش یک ماما در به دنیا آمدن بچهنیست. سوسیالیسم هم در شرایط خاص تاریخى به طور جبرى به وجود مىآید. فقط انسانهاباید جریان طبیعى را بشناسند و به همان جریان طبیعى کمک کننده.
[11] این سخن مارکس براساس منطق و یا یک دیالکتیک و به عنوان قانونى قطعى و لا یتغیّر، در حوزه فلسفه تاریخ وحرکت اجتماعى بشر ابراز شد. ولى اکنون که چندین دهه از زمان آن فرضیه سپرى شده استو نظام شوروى فرو پاشیده است، جهانیان درستى این پیشگویى امام روح الله خمینى(قدسسره) را لمس مىکنند که از این پس کمونیسم را باید در موزههاى تاریخ سیاسى جهانجستجو کرد.
[12] مشکل تئورى مارکس دگماندیشى و غرور بیش از حدّ بود و چنین مشکلخانمانسوزى را در منطق و ادبیات به کار رفته در سکولاریزاسیون نیز شاهدیم. سکولارها باذوقزدگى از چند موفقیّت جزئى و پراکنده در بخشى از جوامع بشرى و در برههاى از تاریخ،فکر کردند بر بام هستى ایستادهاند و از ازل تا ابد را در مشت خود دارند و مىتوانند جزماندیشاند براى آن تئورى ببافند. غافل از آنکه تسرّى یک تجربهاى که بر اساس جامعه وفرهنگ و دین غرب شکل گرفته، به سایر محیطها با فرهنگ و پیشینهاى دیگر و دینىمختلف، عالمانه و خردورزانه نیست. البته ریشه مشکل مشترک مارکسیسم و سکولاریسمکه هر دو را به دام دگماتیسم فرو غلطانیده و جزم اندیشانه مىپنداشتند قوانین حرکتاجتماعى بشر را کشف کردهاند، همان است که در نامه حضرت امام(ره) به گورباچف،آخرین رئیس جمهور شوروى، انعکاس یافته است. در این نامه در باره رمز شکستمارکسیسم مىخوانیم:
«مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست، چرا که مکتبى است مادّى وبا مادیّت نمىتوان بشریّت را از بحران عدم اعتقاد به معنویّت که اساسىترین درد جامعهبشرى در غرب و شرق است به درآورد.»
|260|
و در فرازى دیگر آمده:
«مشکل شما عدم اعتقاد به خداست همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیدهو یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدءهستى و آفرینشاست.».
امام در رهنمود خود به گورباچف رمز موفقیت او را در این مىبینند که در سیاستاسلاف خود دایر بر «خدازدایى» و «دین زدایى» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترینضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرد، تجدید نظر نماید و بداند که برخورد واقعى باقضایاى جهانى جز از این طریق میسر نیست.
[13]
این نسخهاى بود که امام براى مارکسیسم تهیه کرده بود و همین نسخه براى سکولاریسمو تمامى آنان که مىپندارند فرهنگ مدرنیته غرب و مؤلّفههاى اصلى آن را مىتوانند فرهنگجهانى اعلام کنند، کار آمد است، چرا که وقتى ریشه و منشأ درد یک چیز بود، دارو و شیوهمعالجه واقعى و حتمى آن نیز یک چیز خواهد بود و آن بازگشت به آغوش معنویّت و دینواقعى، و فرهنگ عاشورا است. این کلید رمزحّل واقعى بیمارىهاى مزمن اجتماعى بشریّتعصر مدرنیته است. علّت اینکه، این درمان، نهایىترین راه براى معالجه آسیبهاى اجتماعىدانسته مىشود، آن است که این راه حلّ، نه از سوى انسان نادان و بى اطلاع از حقیقت و کُنههستى و گرفتار قفس تنگ مادیّت و جهان محسوس، که از سوى پیامبران(ع) و سفیران الهىهمچون ابىعبداللهالحسین(ع) که از مبدء علوم وحیانى سیراب شده، سرچشمه گرفته است.مبدئى که بر کُنه هستى واقف است و با اشراف به سرنوشت بشر و اطلاع از ازل تا ابد آفرینشو انسان براى حلّ مشکلات بشریّت و گشودن قفل آنها و درمان دردها، برنامه سعادت دنیوىو اخروى ارائه مىدهد. راه حلىّ، که سیدالشهداء(ع) براى حلّ مشکلات سال 61 هجرىجامعه اسلامى ارائه نمود، یعنى احیاء مجدّد سنت پیامبر اکرم(ص) و میراندن بدعتها، اکنوننیز درمان دنیاى پرفشار و آسیب بشر مىتواند قرار گیرد و انسان را از چنگال بىعدالتىاقلیّت سکولار رهایى بخشد.
تأمّل چهارم
براى محک زدن فرضیه سکولاریزاسیون، نگاهى به رخدادهاى دهههاى اخیر در مقیاسجهانى و به ویژه در ممالک اسلامى و بالاخص در ایران، مىتواند مفید و کارساز باشد. آیاتحوّلات جهانى دهههاى اخیر، آخر الزمان و پایانه تاریخ بودن سکولاریسم را تأیید
|261|
مىکندیا مؤیّد ضدّ آن است؟ در این جهت نگاهى فشرده و اجمالى به برخى حوادث،جالبمىباشد؛ از جمله یکى گسترش روز افزون اندیشه اسلامى در جهان غرب است.امروز اسلام در جهان غرب هر روز پیروان جدیدى را به خود مىخواند و یک دین پویا وزنده است.
پیدایش نو اندیشان دینى در جهان اسلام در برابر سکولاریزاسیون است که به فرهنگزدائى از جهان اسلام معتقد است و فرهنگ غربى را یگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخشمعرّفى مىکند تا جایى که به اعتقاد پارهاى از روشنفکران اگر شرقى مىخواهد متمدن شودباید از فرق سر تا ناخن پا فرنگى گردد. در برابر این طوفان، متفکرانى همچون سید جمالبروز کردند که از برنامههاى اصلى آنها اعلام همبستگى دین و سیاست بوده سید جمال کهنهضت احیاگرانهاى را در بسیارى از ممالک اسلامى پدید آورد و بسیارى از اندیشمنداناسلامى را با خود همراه نمود، تلاش وى در جهت آن بود که شعور مذهبى مسلمانان را براىمبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و براى این برنامه نسبت به هر برنامه اصلاحى دیگرحق تقدّم قائل بود. و اصولاً همین تلاشهاى سیدجمال، موجب شد که عمّال استعمار درجهت جدائى دین از سیاست و سکولاریسم و عَلْمانیّت دست به کوششهاى تازه بزنند کهدر این میان ظهور از آتاتورک و رضاخان به عنوان قهرمان بزرگ این تلاش وى مىتوان نامبرد. سیدجمال بر آن بود که توده مسلمان به دخالت در سرنوشت سیاسى خود به عنوان یکوظیفه دینى بپردازد و سیاست را به دین وابسته کند، نه اینکه دین را به سیاست. در مقابلجدائى دین از سیاست به مفهومى که آتاتورک قهرمان آن بود و ترکیه را به بدبختى کشانید وبه شکلى که در ایران زمان رضاخان عملى شد، به معنى بیرون کردن دین از صحنه سیاست کهمساوى با جدا کردن یکى از عزیزترین اعضاى پیکر اسلام از اسلام
[14] بود. پس از سیدجمال،عبده که از شاگردان و مریدان سیّد بود، به جنبش اصلاحطلبى به ویژه در جهان عرب و کشورمصر دست زد. او نیز در پى آن بود که ثابت کند اسلام توانایى دارد، به صورت یک مکتب وایدئولوژى راهنما و تکیهگاه اندیشه جامعه اسلامى قرار گیرد.
[15] از دیگر قهرمانان اندیشهاصلاحى در جهان سنّى عرب، شیخ عبدالرحمن کواکبى است که به همبستگى دین و سیاستسخت پایبند بود و مخصوصاً دین اسلام را یک دین سیاسى مىدانست و معتقد بود که توحیداسلام اگر درست فهمیده شود و مردم مفهوم حقیقى کلمه توحید یعنى لا اله الا الله را درککنند به استوارترین سنگرهاى ضد استبدادى دست مىیابند.
[16]
|262|
رشد و توسعه افکار اصلاحطلبانه نواندیشان اسلامى همچنان تا زمان حاضر تداوم یافتهاست و با فراز و نشیبهاى مختلف، نه تنها هرگز خاموش نگشته، بلکه موجب رشد بیدارى وبازگشت به آموزههاى دینى و پدید آمدن نهضتهایى بزرگ در میان مسلمانان بوده است و ازاین جهت نشان داده که سکولاریزاسیون توهّمى خیال پردازانه بیش نیست. و در این میان ازجمله ابزارهاى مهمّ براى طرح اسلام به صورت مکتبى سیاسى از جانب این متفکران نوگرادر جهان اسلام توجه ویژه به نهضت عاشورا بود. آنان تمامى لوازم مورد نیاز خود را همراه باتحریک جوامع اسلامى، به طور یکجا در این نهضت مىیافتند، جهاد و شهادت هر دو ازابزارهاى لازم و شکننده براى رویارویى با استبداد و استعمار بود که در فرهنگ عاشورا موجمىزد. از میان نوگرایان اهل سنت ، متفکرانى چون اقبال لاهورى، عبدالرحمن شرقاوى،عباس محمود العقاد، دکتر طه حسین محمد کامل البنا، به ابعاد سیاسى اسلام با توجه بهنهضت عاشورا پرداختند و تأثیرات مهمى را پدید آوردند. رشد و توسعه بیدارى اسلامى وتوجه به ابعاد سیاسى اسلامى با درس آموزى از نهضت حسینى، در میان جوامع شیعىجلوهاى خاص داشته است. مردم ایران بر اساس همین بینش و بیدارى تاکنون دو انقلاببزرگ بر پا و دهها نهضت و قیام را در جاى جاى کشور پدید آوردهاند. نهضت مشروطه،انقلابى عدالت خواهانه بر اساس آموزههاى سیاسى اسلام بود که توسط رهبران دینىهمچون، آخوند خراسانى، و شیخ عبدالله مازندرانى، میرزاى نائینى و شیخ فضلالله نورى وسید بهبهانى و سید طباطبایى، پدید آمد و هدف از آن در اصل «اجراء احکام قانونمحمدى(ص) که مشتمل بر حفظ نفوس و اموال و اعراض و دماء مسلمین و امنیت دوستانمحمد و آل محمد(ص) است» بود. آنان بر آن بودند تا «احکام نازله از ساحت قدس ومقاماحدیت حضرت پروردگار و قوانین وارده در قرآن را که تمام پاره تن و فلذة کبدرسولالله هست که خون مظلوم ابى عبدالله الحسین به جهت ابقاء آن ریخته شده است،اجرابدارند.»
[17]
بنابراین عدالت خواهان عصر مشروطه مىدانستند که خون ابىعبدالله(ع) براى احکامدین و حضور آن در عرصه اجتماع ریخته شده و دنبال تعقیب همان هدف حسینى بودند.
در نهایت نهضت مشروطه، اگرچه شکست خورد و در اهداف خود که اقامه دین الهىبود، توسط برخى روشنفکران غرب زده ناکام ماند. و در پى آن، حکومت سکولار و خشنرضاخان تحت حمایت اجانب و غرب بر سر کار آمد و از مهمترین برنامههاى او، بیرون
|263|
کردن دین از سیاست بود و در همین راستا با روحانیت و علماء دین و پوشش بانوان و به ویژهبا عزادارى اباعبدالله الحسین(ع) و نهادهاى مختلف یادبود عاشورا به مبارزه پرداخت، ولىهرگز روند سکولاریزه کردن حرکت اجتماعى در ایران موفق نشد و این انسجام و مقاومتحسین گونه علماى بزرگ تشیع ایران در برابر ترور فرهنگى و شخصیّتى و تحقیرها بود
[18] کههم ایران را حفظ کرد و نگذاشت به صدپاره تبدیل شود و هم اهداف غرب را در سکولاریزهکردن روابط اجتماعى ایران با شکست مواجه نمود. حرکت عالمان شیعى پس از شهریوربیست، موجى شتابدار به خود گرفت و این حرکت پس از پانزده خرداد42 و قیام امام خمینى،با بهرهگیرى از آموزههاى سیاسى عاشورا، چنان با جرأت به پیش رفت که منجر به سرنگونىحکومت سکولار پهلوى و اقامه نظام اسلامى بر اساس آموزههاى قرآن و سنت با محوریّتولایت فقیه گردید.
پیروزى انقلاب اسلامى براى حرکت بیدارى اسلامى، نقطه عطفى محسوب مىشود. ازآن پس توجه به ابعاد سیاسى اسلام و درس آموزى از وقایعى چون عاشورا، در میانمسلمانان جهان که یک الگوى موفق را نیز در برابر دیدگان خود مشاهده مىکردند موردتوجه ویژه قرار گرفت. با توجّه به موفقیّت انقلاب اسلامى و غلبه آن بر تمامى مشکلات وعبور از پیچ و خمها در مبارزه با ضد انقلاب و جنگ طاقت فرساى هشت ساله، الگویى ازجهاد شرافتمندانه در برابر کشورهاى اسلامى ترسیم شد و امواجى جدید را پدید آورد.حرکت طوفنده جوانان مسلمان جنوب لبنان که با تکیه بر اندیشههاى سیاسى اسلام و درسآموختن از نهضت حسینى(ع) براى نخستین بار اسرائیل را با شکست مواجه کردند و موجاخیر انتفاضه مردم فلسطین با شعار الله اکبر و عملیات استشهادى آنها، همگى خط بطلانى برفرضیه سکولاریزاسیون در خیزش جهانى اسلام محسوب مىشود و نشان مىدهدطرّاحانسکولاریزاسیون، سر در برف و بى توجه به واقعیتهاى حوادث موجود، به تبلیغاینتز مشغولند.
تأمّل پنجم
به نظر مىرسد مشکل اصلى تز سکولاریزاسیون، ناشى از ضعف بنیان منطقى آن است.آیا به راستى دلیل و حجّت بر واقعیتى اجتنابناپذیر دانستن سکولاریزاسیون چیست؟ اگرمدرک این تز، تحقق جامعه سکولار در جهان غرب است، در پاسخ باید گفت: اوّلاً چنین
|264|
نیست که در مغرب زمین هم، اندیشه سکولار به موفّقیّت صددرصد رسیده باشد و پیدایشموج پاسکولاریسم نشانه این واقعیّت است که نمىتوان نقش دین را در حرکت اجتماعى وسیاسى جامعه نادیده گرفت و آن را به کلّى حذف کرد. ثانیاً اگر هم سکولار شدن جامعهدرغرب صددرصد موفق شود، این تنها یک نمونه است و آیا منطقاً با ارائه یک نمونه موفّقمىتوان به یک قانون علمى یقینى دست پیدا کرد؟ کدامین منطقدانى است که با استقراىناقص قانع شود و نظریهاى را تنها با یک تجربه موفق بپذیرد و ایمان آورد.
امّا اگر پشتوانه منطقى سکولاریزاسیون، توجه به اقتضاى طبیعت انسانى است، با اینتقریر که مقتضاى طبیعت بشر چنین است که هرگاه سطح آموزش، به سطح آموزش غربىبرسد، نتیجهاى جز فرهنگ غرب و مؤلّفههاى آن از جمله دین زدایى از اجتماع، نخواهدداشت. در پاسخ از این استدلال، این مشکل مطرح مىشود که مقتضاى طبیعت انسانى را ازکجا به دست آوردهاید؟ بر اساس کدامین مدرک و شاهد، این خصلت ذاتى انسانى و اقتضاىطبیعى بشر به دست آمده است که با آموزشهاى غربى تمامى انسانها و جوامع عکس العملىیکسان نشان مىدهند و یک شکل از ساختار اجتماعى را پدید مىآورند؟ اگر چنین است پسدر این میان نقش آزادى اراده و قدرت اختیار انسان چه مىشود؟ آیا این الگوى تربیتى که ما باهر شکل آموزش که بخواهیم مىتوانیم نیروهاى مورد نظر خود را تربیت کنیم صواب ومنطقى است؟ یا آنکه انسانها گوناگونند و هرگز نسبت به یک نوع آموزش یک شکل واکنشنخواهند داد و یک نوع آموزش و با یک سطح و با کمیّت و کیفیّت و ویژگىهاى یکسانعکسالعملهاى متفاوتى را در میان جوامع انسانى در پى خواهد داشت. انسانها همچونابزارهاى ماشینى و یا حیوانات دستآموز و یا همچون کامپیوتر نیستند که هرگونه مابخواهیم آنها تربیت شوند. البته این به معناى انکار تأثیر محیط و روشهاى آموزشى و تربیتىنیست. منظور آن است که بشر در نهایت، با اراده آزاد خویش است که انتخاب مىکند. او اگرچه مىخواهد تمامى موانع کامجویى را از سر راه خود کنار زند، چنانکه قرآن کریممىفرماید: «بل یرید الانسان لیفجر امامه» (قیامت/5) ولى فطرتاً او «فجور» و «تقوا» رامىتواند از یکدیگر تمیز دهد و این الهام به او شده است که حق و باطل را تشخیص دهد وخودش دست به انتخاب بزند: «فالهمها فجورها و تقویها» (شمس/8). بنابراین اینکه گفتهمىشود: «رمز همگرایى فرهنگها به سوى فرهنگ غرب یا فرهنگ جهانى، طبیعت انسان وسطح آموزش یا میزان عقلانیت آنهاست و از آنجا که طبیعت انسانى در تمامى جوامع
|265|
مشترک است، بنابراین هر جا سطح آموزش به حدود آن درغرب برسد، فرهنگى در اصول ومحورها شبیه فرهنگ غرب تحقق خواهد یافت»
[19] این گفته جایگاه منطقى صحیحى ندارد؛چرا که اوّلاً عکسالعمل و واکنش افراد به آموزشها مختلف است و به تبع افراد و جوامعگوناگون این تفاوت پدیدار خواهد گشت و ثانیاً چگونه مىتوان میزان تعقّل را با سطحآموزش یکى دانست، در حالى که هر چند آموزش در تعقّل انسان مؤثر است ولى عقلانیّتدر افراد مختلف است؛ هر چند آموزشها یکسان باشد. این انسان است که در محدوده عقلعملى خود، انتخاب مىکند و عقل را بر شهوت و غضب مسلّط مىکند و نمىگذاردفرمانرواى او، کامجویىها و یا خشونتهاى غیر عاقلانه باشد و یا آنکه نیروى اندیشه و خردخود را مغلوب شهوت و غضب قرار مىدهد و با تسخیر شدن عقل در چنگال قواى سرکششهوت و غضب، عقلانیّتى را پدید مىآورد که صددرصد در برابر عقلانیّت آن انسانى قرارمىگیرد که شهوت و غضبش در چنگال نیروى خرد و عقل اوست. بنابراین همین انسانها کهبا طبیعت واحد، تحت آموزش یکسان قرار گرفتهاند، این خودشان هستند که قدرت گزینشدارند و انتخاب مىکنند که یا عقل خود را مغلوب و مقهور شهوت و غضب قرار دهند وبدین صورت کامجویى را رها کنند و عقل را در زنجیر کشند، یا بر عکس، کامجویى را بهزنجیر عقل کشند و تحت سلطه قاهره نیروى اندیشه و خرد، آن را هدایت کنند. قرار گرفتنبر سر این دو راهى اقتضاى فطرى تمامى انسانها و تمامى جوامع است و کسى نمىتواند باآموزش یکسان، همواره، حرکت به سمت یکى از این راهها را نتیجه بگیرد. و بر همین اساساست که همواره در جوامع با یک نوع آموزش، افراد و گروههایى با گرایشهاى گوناگون ومتفاوت بروز مىکنند، هر چند هدف آموزش دهندگان یکسانسازى و پدید آوردن یکصدایى بوده باشد و این از شگفتىهاى متناقض و پارادکسیکال فرهنگ مدرنیته است که باوجود اینکه، سکولاریسم، اومانیسم و پلورالیسم، سه پایه اصلى آن معرّفى مىشود، چگونهبه دنبال ایجاد فرهنگى واحد در سطح جهان است. براستى چگونه مىتوان تناقض میانسکولاریزاسیون با پلورالیزاسیون را حلّ کرد، در حالى که یکى به دنبال تک صدایى است ودین را در تمامى جهان مىخواهد به حاشیه براند و دیگرى ادّعاى چند صدایى را دارد؟
در پایان این تأمّل توجه به این نکته نیز مفید است که تمامى سخن و آنچه پیرامون تأثیرآموزش گفته شد، مبنى بر آن بود که آموزش را مقولهاى مشتمل بر پارهاى دادههاى علمىهمراه با مسائل تربیتى و پرورشى و اخلاقى فرض کنیم. و الّا اگر منظور از آموزش صرف
|266|
انتقال اطلاعات مربوط به دانشهاى تجربى و علوم پایه نظیر ریاضى و فیزیک باشد، بدونآنکه آموزش دهندگان، در کنار انتقال اطلاعات به مسائل فرهنگى و مقولات تربیتى مثلاً نوعپوشش نیز بپردازند، باید گفت: در این فرض انسانها با فرهنگها و اعتقادات و آداب ورسومها و تربیتهاى مختلف، این اطلاعات مربوط به ریاضى یا فیزیک را فرا خواهندگرفت بدون اینکه این فراگیرى موجب پذیرش فرهنگ و عقاید آموزش دهندگان باشد وسبب آن شود که مثلاً اگر ریاضى را از استادى مىآموزد، نوع لباس و پوشش خود را هم برطبق انتخاب استاد، برگزیند. آیا منطقاً مىتوان مدّعى شد چون اطلاعات مربوط به ریاضى یافیزیک را از یک انسان غربى فرا گرفته، سپس الزاماً فرم لباس خود را نیز از آن معلّم غربىمىگیرد؟ در واقع لبّ سخن در این است که آیا اگر تمدّن و فرهنگ مدرنیته غرب، داوطلبشود: اطلاعات علمى خود را در اختیار جوامع دیگر قرار دهد، بدون آنکه فرهنگ وارزشهاى خود را، با آن همراه کند، در این صورت آیا الزاماً مىتوان باز هم مدّعى بود کهتمدّنى مثل تمدن و فرهنگ غرب در آن جوامع متولّد خواهد شد و روند سکولاریزاسیونتداوم خواهد یافت؟ اگر پاسخ این پرسش بسیار مهم راهبردى، منفى است که به نظرمىرسد، منفى باشد و روش قرون متمادى پرچمداران فرهنگ غربى این حقیقت را نشانمىدهد که آنان در اندیشه انتقال اطلاعات و توسعه دانش بشریت نیستند بلکه در اندیشهانتقال فرهنگ خود براى رسیدن به کامجویىهاى بیشتر مىباشند، در این صورت اثباتمىگردد که فرضیه سکولاریزاسیون، فرضیهاى غیر علمى و ناپخته از سوى کسانى است کهمنافعشان در گرو گسترش سکولاریسم است که مکتب فکرى خود را با نام فرآیندى طبیعىو اجتنابناپذیر، مىخواهند تحمیل کنند و عدهاى نیز بىتوجّه به این چهره متلوّن، فریبخورده، آن را ممکن است تبلیغ کنند و با این فرض، نقش کسانى که همچون حسین بنعلى(ع) با این یزید زمانه بیعت نکردهاند و آن را ضلالت و گمراهى مىشمرند آن است که بااستفاده از فرهنگ عاشورا، به مقاومت در برابر آن بپردازند و با پندآموزى و عبرتگیرى ازحوادث کربلا، براى اجراى احکام الهى و احیاء سنت رسول خدا(ص) و «اماته» بدعتها، بهجلوگیرى از توسعه کامجویىهاى نهفته در بنیان فکرى سکولاریسم پرداخته و با تهیه عِدّه وعُدّه و استفاده از فرهنگ جهاد و شهادت، آن را زمینگیر کنند، چنانکه امروزه در سرزمینبیتالمقدّس شاهدیم.
در این میان از شگفتىهاى سکولاریسم آن است که با وجود آنکه دنیاى سکولار را
|267|
جهانى و اجتنابناپذیر معرفى مىکند و به حاشیه رفتن دین و منزوى شدن احکام دینىاعتقاد راسخ دارد ولى در جایى که فکر مىکند، یک قانون و حکمى دینى مىتواند به او کمککند و در جهت منافعش قرار گیرد، حاضر به اعمال آن در جامعه و تبلیغ و ترویج آن است.نمونه آن عملیات استشهادى فلسطینیان است که عدّهاى از مقامات امریکایى و اسرائیلى کهسکولاریسم در بنیان اساسى آنها مطرح است، با این بهانه که اسلام با انتحار مخالف است. بااین اقدامات مخالفت مىکنند و آن را مخالف اصول اسلامى مىشمارند. شگفتا که اگر قراراست دین به زاویه زندگى رانده شود و بنابر تفکر جدایى دین از سیاست، نمىتواند درتعاملات اجتماعى نقشى ایفا کند، پس چگونه از آن براى محکومیّت یک حرکت اجتماعىسیاسى مىتوان بهره جست و آن را محکوم کرد؟ این قبیل نمونهها، نشانگر هویّتواقعىمکتب سکولار و عمق منطق علمى آن است و نشان مىدهد که سکولارها هر جاتشخیص دهند که حکمى از احکام دین قابل آن است که بگونهاى تفسیر شود کهتوجیهگرآمال و اهداف آنها و مقابله با مخالفان مىباشد، از ورود آن به عرصه اجتماع استقبالشایان به عمل مىآورند.
[20]
ب. سکولاریزاسیون از منظر درون دینى
گفته شد: مطرح کردن فرضیّه و تز سکولاریسم در قالب واقعیتى اجتنابناپذیر و فرآیندتاریخى - اجتماعى سکولاریزاسیون و تعامل عاشورا با این فرآیند از دو منظر درون دینى وبرون دینى قابل تحلیل و بررسى است. در قسمت پیشین این فرضیه از منظر برون دینىبررسى شد و اینک بررسى آن از منظر درون دینى:
از آن رو که پیروان فرآیند سکولاریزاسیون خود را مسلمان و پیرو مذهب تشیّعمىنامند، بعلاوه تز خود را در فضاى جامعهاى با ایمان و متدیّن پراکندهاند، مىتوان اینفرضیّه و تئورى را از منظر درون دینى مورد تأمّل و دقّت قرار داد. ویژگى نگاه درون دینى آناست که طرفین مناظره بر اصولى از ایمان و عقاید دینى توافق نظر دارند و به عنوان مبادىتصدیقى بحث بر توحید و معاد، نبوّت و امامت، قرآن و سنّت، مهدویّت و انتظار و امثال آن،همگرایى نشان مىدهند. بى تردید، تجزیه و تحلیل سکولاریزاسیون از نگاه اصول مسلّم وپذیرفته شده دینى مسلمانان و پیروان مذهب اهل بیت(ع) و بررسى لوازم این تز از نگاه یکمسلمان مؤمن نیاز به تحقیق جامع و کاوش کامل دارد که از این فرصت بیرون است ولى به
|268|
شکل گذرا مىتوان به برخى از سرفصلهاى کلیدى این مبحث اشاره داشت.
1. قرآن و آینده جهان
از سرفصلهاى قابل توجه که مىتواند کمکى شایان به روشن شدن فضاى بحث کند،مراجعه به آیات قرآن کریم است. آیا قرآن کریم پایانههاى تاریخ را چه مىداند و چگونهمعرفى مىکند؟
تصویرى که این کتاب وحیانى از سرنوشت بشریّت و پایان تاریخ و جهانى شدن ارائهمىدهد، قابل توجه است. البته قرآن با فرآیند جهانى شدن و معرّفى امورى به عنوان پایانهتاریخ، با تز سکولاریزاسیون توافق دارد. با این تفاوت که جهتى را در مقابل و 180 درجهمتفاوت با جهت آنچه در تز سکولاریزاسیون معرفى مىشود، نشان مىدهد و ترمینالتاریخى سکولاریزاسیون و پیروان فرآیند جهانى شدن غرب گرایانه را به شدت انکارمىکند. قرآن کریم در دو مورد صریحاً اعلام مىکند:
«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کلّه و لو کره المشرکون.»؛
[21]
این سنت الهى است که رسولش را با هدایت و دین حقّ فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالبگرداند. هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
دین حقّ مجموعهاى کامل از عقاید، اخلاق و قوانین و مقرّرات اسلامى است. دراینمجموعه، تمامى قوانین لازم و مرتبط با امور اجتماعى بشر، در حوزههاىمختلف،سیاسى، فرهنگى، اقتصادى، قضایى، نظامى و غیره وجود دارد و غلبه این مجموعهاز قوانین به هم پیوسته و گرد آمده در دین و آیین حق و چیره شدن آن بر سایر نظامات غیراسلامى و نابودى و اضمحلال و فنا شدن آنها و حاکمیت اصول و قوانین الهى بر سرنوشتبشریّت، سنّت لا یتغیر الهى است: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنّة الله تحویلا». نگاهقرآن کریم به سرانجام تاریخ بشریّت و آخرالزّمان پیشوایى مستضعفان و حاکمیّت آنها برگیتى است:
[22]
«و نرید ان نمنّ على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثین.»
[23]
جهانى شدن فرهنگ مدرنیته غرب چیزى جز حاکمیت سرمایه و شکاف روز افزون فقرو غنا نیست و سکولاریزاسیون بر این حاکمیّت رنگ واقعیّت اجتنابناپذیر مىپاشد، و ایندر حالى است که قرآن کریم حاکمیت مستضعفان و وارث بودن آنها بر زمین را، اراده و
|269|
مشیّت الهى مىشمرد، و اراده و مشیّت ازلى الهى هم که قطعى و اجتنابناپذیر است: «انماامره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون.»
[24]
در آیه 55 سوره نور، به صورت روشنتر مىفرماید:
«وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات، لیستخلّفنهم فى الارض کما استخلف الذینمن قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننى لایشرکون بى شیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون»،این وعده حتمى و تخلّفناپذیر پروردگار سبحان است که اهل ایمان و عمل صالح، حکمرانروى زمین خواهند بود و همچون پیشینیان خلافت روى زمین را به آنها خواهد بخشید و دینو آیینى را که براى آنان پسندیده، پا بر جا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت وآرامش تبدیل خواهد کرد. آنهایى که تنها عبودیّت خدا مىکنند و اهل شرک نیستند و کسانىکه پس از آن، کافر شوند، فاسقانند.
معلوم است که استخلاف و حکمرانى مؤمنان بر روى زمین و ریشهدار و پا بر جاشدنآیین و دین آنها که مورد پسند پروردگار متعال است، نمىتواند با ترمینال وآخرالزمانقرار گرفتن فرهنگ غرب و سکولاریزاسیون همخوان و همسو باشد. بنابراین ازنگاه قرآن سکولاریزاسیون نه یک واقعیت حتمى اجتنابناپذیر، که یک پندار خود ساخته وجعلى است.
2. مهدویّت و آینده جهان
بر مبناى آیات قرآنى پیش گفته، عقیده مهدویّت و انتظار مصلح جهانى است که شکلمىگیرد. مهدویّت نه تنها از ضروریّات تشیّع که از مسلّمات اسلام و ادیان الهى است.پایانهتاریخ بر مبناى فرهنگ انتظار، حاکمیّت قسط و عدل و حضور دین در حیاتاجتماعىبشر و اجراء احکام الهى بر پهنه کره خاکى است. «یملأ الارض قسطاً و عدلاً کماملئت ظلماً و جوراً.» این مضمون در روایات فراوانى از منابع روایى فریقین مشاهدهمىشود.
[25] گسترش مدرنیته غرب یعنى به حاشیه رفتن قوانین دینى در سطح جهان، توسعهظلم و تجاوز جهانى، بهره بردارى اقلیتى اندک و برخوردارى آنها از منابع انسانى و طبیعىعالم. و انتظار یعنى پایان یافتن این سلطه. سکولاریزاسیون یعنى فرایندى واقعى و طبیعى ازحاکمیّت بى عدالتى و نفى اخلاق و مرگ حیات اجتماعى دینى، نه تنها در سیاست که درتمامى عرصهها، سکولاریزاسیون یعنى بر چیدهشدن یک به یک موانع کامجویى انسانهاىبرخوردار و اربابان جهانى زر و زور و تزویر، و ظهور مصلح جهانى یعنى برچیده شدن
|270|
بساط بى عدالتى و تجاوز و فساد، احیاى اخلاق و مکارم انسانى و ارزشهاى دینى. ظهورمصلح کل با انجام و به اجرا گذاشتن کتاب الهى و انکار منکرات همراه است: «یعمل بکتابالله، لایرى فیکم منکراً الا انکره».
[26] با ظهور دولت جهانى حضرت مهدى(ع) قطعهاى اززمین که غیر خداوند در آنها پرستش شود، نمىتوان یافت و دین و آیین همگى براى خداخواهد بود.
«لا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الّا عبدالله فیها و یکون الدین کلّه لله و لوکره المشرکون.»
[27]
در ذیل آیه شریفه «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لوکره المشرکون» که قبلاً اشاره شد، امیرالمؤمنین(ع) از مردم سؤال کردند: «آیا در این زمان،خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟ و خود ایشان پاسخ دادند:
«کلّا و الذى نفسى بیده. حتى لا یبقى قریة الّا و نودى فیها بشهادة أن لا اله الّا الله و ان محمّداًرسول الله بکرة و عشیاً»،
[28]
هرگز، قسم به کسى که جان من در دست اوست، تحقق عینى این آیه شریفه هنگامى استکهقریهاى باقى نماند مگر آنکه صبحگاه و شامگاه بانگ گواهى بر توحید و نبوّت درآنسرداده شود.
با عقیده ظهور مهدى موعود(عج) هر فرد شیعه، بر خلاف تز سکولاریزاسیون، مىداندکه در آینده، بساط بىدینى و فساد و ظلم و بى عدالتى و زورگویى جهانى برچیده مىشود، وهر مسلمان مىداند وضعى که فرهنگ سلطه و مدرنیته غرب پدید آورده، رخ در نقابخواهد کشید، و از این رو است که هرگز فرهنگ غرب و پیروان جهانى شدن آن نمىتوانند بامهدویّت و انتظار کنار بیایند. رهبر فرزانه انقلاب، نقل مىکنند: «بنده سندى را دیدم که آنبزرگان استعمار و فرماندهان استعمارى توصیه مىکنند که ما باید کارى بکنیم که این عقیدهبه مهدویّت به تدریج از بین مردم زایل بشود.»
[29]
از دیدگاه ایشان: «استکبار جهانى و صهیونیزم در تلاش هستند تا ملّتهاى تحتسیطرهآنان، به وضع تحمیل شده عادت کنند و آن را رنگى ثابت، ابدى وتغییرناپذیربپندارند. قدرتهاى استکبارى خواهان غفلت، خواب آلوده بودن، نداشتنآرمانو نیز عدم تحرک ملتها هستند و چنین وضعى را بهشت خود مىدانند، امّا انتظار فرجموجب مىشود که انسان به وضع موجود قانع نباشد و بخواهد به وضعى بهتر و برتر دستپیدا کند.»
[30]
|271|
رویکرد فرهنگ عاشورا و فرهنگ انتظار در مواجهه با سکولاریزاسیون:
بر مبناى آنچه گزارش شد، طبق آیات قرآن و فرهنگ مهدویّت و انتظار، کسانى کهسکولاریزه شدن حیات اجتماعى انسان را فرآیندى طبیعى و واقعى معرّفى مىکنند و درفرهنگ اسلامى و شیعى بالیدهاند، اگر منظورشان از طرح این تز، نفى فرهنگ انتظار است ومعتقدند، پایانهاى براى سرانجام بشریّت جز به حاشیه رفتن دین از جمیع جوانب حیاتجمعى نیست. بى تردید، این تئورى با آموزههاى وحیانى قرآن و سنّت و ضروریات تشیّع واسلام ناسازگار است و میان سکولاریزاسیون به عنوان یک فرآیند و انتظار مصلح جهانىیکى را باید برگزینند. امّا اگر بر این باور باشند که پایانه تاریخ خواندن فرآیندسکولاریزاسیون، با صرف نظر از ظهور مصلح جهانى است و در واقع روند سکولاریزهشدنِ مناسبات اجتماعى، همچنان رو به توسعه و گسترش خواهد بود تا زمانى که شبطولانى انتظار به طلوع سپیده دولت جهانى بقیة الله الاعظم - عجّل الله تعالى فرجه الشریف -به انجام رسد و ظهور آن حضرت، مهر پایانى خواهد بود بر روند روبه گسترشسکولاریزاسیون، در پاسخ باید گفت؛ اوّلاً چنانکه در بخش ب، در بررسى سکولاریزاسیوناز منظر برون دینى خواهد آمد، این تئورى، فرضیهاى بیش نیست و ادلّه متعدّدى آن را نفىمىکند. ثانیاً در صورت پذیرش و تسلیم این ایده که سکولاریزاسیون به عنوان واقعیتىاجتنابناپذیر همچنان ادامه و رشد مىیابد، تا اینکه با ظهور دولت مهدوى(ع) نابود شود ودوباره اسلام به حیات اجتماعى گام گذارد، آنگاه این سخن مطرح خواهد شد که هر چندسکولاریزه شدن قطعى باشد، امّا ما باید چه کنیم و نقش ما، به عنوان انسان آگاه، مؤمن و پیروفرهنگ انتظار چیست؟ آیا نقش ما، در این فرایند طبیعى آن است که همگام باسکولاریزاسیون حرکت کنیم و آن را به عنوان حرکتى سیل آسا تلقى کرده که باید ما هم درمسیر آن شنا کنیم و خود را در مقابل آن قرار ندهیم؟ آیا معناى پذیرش انتظار همین است کهما در عمل راهى را دقیقاً در مقابل حرکت مصلح جهانى پیش گیریم یا آنکه معناىپذیرشانتظار، ایجاد زمینه هایى اثباتى براى تحقق آمال و اهداف مهدویّت است؟
البته در تبیین و تفسیر انتظار به قول شهید مطهرى(ره) دو نگرش دو سویه در میانشیعیان همواره مطرح بوده است، انتظار سازنده تحرّک بخش و تعهّد آور، و انتظار بازدارندهو فلج کننده که نوعى اباحى گرى محسوب مىشود.
[31] انتظار ویرانگر برداشت قشرى ازمهدویّت است که نه تنها در برابر گسترش و اشاعه ظلم و تجاوز و تبعیض و اختناق و حق
|272|
کشى و تباهى به عکسالعمل دست نمىزند و امر به معروف و نهى از منکر را بر خود فرضنمىشمرد، بلکه با این پندار که گسترش جور و فساد و تباهى به ظهور امام زمان(عج) کمکمىکند و موجب نزدیکى فرج مىشود به همراهى با دستگاههاى ظلم و فساد و حکومتهاىجبّار و رواج ناهنجارىها و بى بند و بارىها همراه مىشود!
این برداشت قشرى از فرهنگ انتظار که از رواج ظلم و فساد و زیر پا لِه شدن قوانینشرعى دفاع مىکند چیزى است که پیش از این در گروه هایى همچون انجمن حجّتیّه قابلمشاهده است. آنان به تعبیر حضرت امام خمینى(ره) مقدس نماهاى بىشعورى بودندکهمىگفتند: دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است و مشروب فروشى و فسادوفحشا و فسق حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفید وراهشگامىدانستند:
«حجتیهاىها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تااعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند.»
[32]
امروز هم اگر کسانى بخواهند به بهانه واقعى و اجتنابناپذیر شمردن سکولاریزاسیون،به تز جدایى دین از سیاست تن در دهند و همراه با مقدس نمایان، دستان خود را در برابر ظلمجهانى بالا برده و اباحهگرى را ترویج کرده، اعلام کنند: تا پیش از ظهور امام زمان (عج)نمىتوان شریعت را به اجرا درآورد و فرهنگ مدرنیته غرب خواه ناخواه همه جا را فراخواهد گرفت، در حقیقت اینان همان مرتجعانى خواهند بود که پس از آن همه تلاشهاىاندیشمندان فرهیخته و آگاه به اسلام واقعى همچون امام خمینى(ره) و شهید مطهرى(ره)دوباره راه تحجّر و مقدس مآبى و بازگشت اسلام امریکایى را هموار کنند و فرهنگ انتظارسازنده را که لُب اسلام ناب محمّدى است، در این سرزمین منکوب و مقهور نمایند.
اگر در روایات اسلامى گفته مىشود: «انتظار الفرج من اعظم العمل»
[33] آیا کدامین انتظار ازبهترین اعمال شمرده مىشود؟ آیا مىتوان پذیرفت که همراهى با فساد و فحشا، و حاشیهراندن دین به زوایاى خانهها و مساجد، برترین عمل باشد؟ اگر امام سجاد(ع) منتظرین ظهوررا افضل از اهل هر زمانى مىشمرند و دلیل آن را بالا بودن میزان خرد و درک و فهم آنهامىدانند که غیبت و مشاهده معصوم براى آنان یکسان است و اگر امام سجاد، منتظران رامجاهد همراه رسول خدا(ص) معرفى مىکنند و آنها را مخلصین حقیقى و شیعیان صادق ودعوت کنندگان به دین الهى لقب دادهاند،
[34] سرّش چیست؟ آیا سرّ آن در اباحى گرى است؟ یا
|273|
راز و رمزى جز این دارد و نشان مىدهد که در جهان وانفساى نعره سکولاریزاسیون، دفاع ازدین حقّ و احیاء شریعت و به صحنه بازگرداندن قوانین اسلامى، چه هزینهاى گزاف دارد؟هزینهاى بس سنگین که از جهاد با شمشیر در کنار پیامبر(ص)، دشوارتر و سنگینبارترخواهد بود، و از این رو مزد و پاداش آن هم مضاعف مىشود. در همین جاست کهپیوند میان فرهنگ انتظار و فرهنگ عاشورا در عصر رواج فرضیه سکولاریزاسیون آشکارمىگردد. اگر مىپرسند: «آیا با تبدیل شدن به جامعهاى مدنى که سکولاریزه شدن روابطاجتماعى از پیامدهاى اجتنابناپذیر و طبیعى آن هست، باید کارکردها و مصلحهاى عاشورارا منتفى دانست؟»
[35]
در پاسخ باید گفت: هرگز! و در تبیین این جواب منفى به دو نکته مىتوان اشاره داشت؛نکته نخست آنکه در بخش ب، در بحث سکولاریزاسیون از منظر برون دینى، نشان داده شدکه این فرضیه مغلطهآمیز، از هیچ پشتوانه منطقى و علمى خردپذیر برخوردار نیست و بنیانىبس سست و لرزان دارد.
نکته دوم اینکه هرچند سکولاریزاسیون پذیرفته شود ولى با توجه به تقابل و تضاد آن بامهدویّت و انتظار، هرگز کار کرد عاشورا منتفى نخواهد بود و این فرهنگ به خاموشىنخواهد گرایید. کارکرد عاشورا در جامعه مدنىِ سکولار، موتور محرکه حرکت اجتماعىبراى رسیدن به حکومت جهانى قسط و عدل و حاکمیّت دینى خداست. این سرّ پیوند میاندو فرهنگ انتظار و عاشورا است و سیر حرکت از یک سو و هدف و مقصد اعلى از سوىدیگر با این دو فرهنگ تبیین مىشود و هر یک مکمّل دیگرى است. فرهنگ عاشورا به شیعهمؤمن، بلکه هر انسان اندیشمند آزادهاى مىآموزد که در برابر بدعتها و اماته کتاب و سنّت وبى عدالتى و تجاوز باید ایستاد و در این مسیر گام نهاد که آینده این مسیر، مسیر سیر تاریخىبشریّت است و پایانه تاریخ بر اساس همین عقیده و اعتقاد وحیانى رقم مىخورد. شیعه درمکتب عاشورا از امام حسین، هدف از حرکت و نهضت را مىآموزد:
«و انى لم اخرج اشراً و لا بطراً ولا مفسدا و لا ظالماً و انّما خرجت لطلب الإصلاح فى امّة جدّى،ارید ان آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى».
[36]
بر خلاف تئورى سکولاریزاسیون و سکولاریسم که براى قوانین و اصول دینى درحرکتهاى سیاسى اجتماعى، شأنیتى قائل نیست، راه حسین(ع) راهى کاملاً منطبقبرآموزههاى وحیانى و قوانین شرعى است. امام(ع) نه از روى خودخواهى یا
|274|
خوشگذرانىو رفع موانع کامجویى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه خارج نمىشود.هدف او از این خروج، امر به معروف و نهى از منکر و انجام حرکتهاى اصلاحى در امتاسلامى و بر طبق سیره و روش پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) گام نهادن است. این فرازبرگزیده از وصیت نامه سیدالشهدا(ع)، ترسیم کننده تابلویى جاودان از پیوند دین و سیاست،بلکه عینیّت دیانت و سیاست در قیام حسین است. امام(ع) در ضمن نامهاى که به اشرافبصره مىنگارند متذکر مىشوند:
«فانّ السنّة قد اُمیتتْ، و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیلالرشاد.»
[37]
اگر در جامعه مدنى و بنیان نهاده بر اساس آموزه سکولاریزه شدن روابط اجتماعى، سنّتپیامبر خدا مرده و بدعتها زنده باشند، این نداى فرهنگ عاشوراست که هر کس قولابىعبدالله را بشنود و امر او را اطاعت کند، او را به راه رشد و کمال هدایت خواهد کرد.
در گفتگویى که حضرت ابا عبدالله با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاحدارد،مىفرماید:
«یا فرزدق ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض،و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال الفقراء و المساکین و انا اولى من قام بنصرةدین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة الله هى العلیاء»
[38]
این فراز هم، تابلوى زیباى دیگرى از تقابل جامعه سکولار و جامعه اسلامى است.امام(ع) در این تابلو امویان را به عنوان نخستین سکولارهاى واقعى در درون جامعه اسلامىکه در اندیشه کنار نهادن دین الهى هستند معرفى مىکند. کسانى که ملازم پیروى شیطان وتارک طاعت رحمانند، فساد در زمین را آشکار مىکنند، حدود الهى را ابطال مىگردانند،شرب خمر کرده و دارایى فقیران و مساکین را به تاراج مىبرند. و این تنها سیدالشهداء(ع)است که از هر کس در قیام براى یارى دین خدا و عزّت بخشى به شریعت الهى و جهاد در راهاو براى اعلاء کلمة الله اولویّت دارد. و شیعهاى که این درس را از مولاى خود آموخته او هم0در همین مسیر باید گام گذارد، به مقابله با ملازمین طاعت شیطان و تارکین طاعت رحمن ومفسدان زمین و ابطال کنندگان حدود و شرب خمر کنندگان و تاراج کنندگان اموال محرومانبرخیزد و دین خدا را یارى کند و شریعت او را عزیز گرداند و به جهاد همه جانبه در راه اودست زند. این است عملکرد عاشورا در جامعه سکولار در عصر سکولاریزه شدن روابط
|275|
اجتماعى. عاشورا ایستادگى در برابر امواج سهمگین آن است و فلسفه انتظار هم همین است،فرد منتظر باید خود را هماهنگ با منتظَر کند. منتظر مصلح باید خود صالح باشد و در اندیشهاصلاح باشد، تا بتواند لقب منتظر دریافت کند. عاشورا علّت فاعلى حرکتهاى حق طلبانه وتلاش در جهت اجراى کامل دین در عرصه اجتماعى است و انتظار ظهور فرج علّت غایىاین تلاش مستمر تاریخ است و از این رو، شیعه آموخته است: «کل یوم عاشورا و کل ارضکربلا». و این آموزه حتّى در عصر تز سکولاریزه شدن روابط اجتماعى عاشورا و کربلا تداوممىیابد براى آنکه قانون و حکم الهى همواره در جریان باشد، به پیرو راه سیدالشهدا(ع)آموختهاند، هر روز زیارت عاشورا قرائت کند و در زیارت عاشورا، میان عاشورا و ظهورفرج پیوند زند:
«و ان یرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)».
شیعه از خدا مىخواهد رزق معنوى و عظیم مطالبه خون ابى عبدالله(ع) را همراه با امامزمان(ع) داشته باشد و باز تکرار مىکند:
«و ان یرزقنى طلب ثارکم مع امام هدىً (مهدى خ - ل) ظاهر ناطقٍ بالحق منکم»
و روزى شدن خون خواهى شهداء کربلاء را که به معناى همسو با اهداف امام حسین(ع)حرکت کردن است به همراه حضرت مهدى(عج) درخواست مىکند. پیرو عاشورا و منتظرظهور، هر هفته در روز جمعه، این ترنّم را بر لب دارد:
«این الحسن؟ این الحسین؟ این ابناء الحسین؟ صالح بعد صالح و صادق بعد صادق، اینالسبیل بعد السبیل؟ این الخیرة بعدالخیرة؟ این الشموس الطالعة؟ این الأقمار المنیرة؟ اینالأنجم الزاهرة؟ این اعلام الدین و قواعد العلم؟ این بقیة الله التى لا تخلو من العترة الهادیة؟این المعدّ لقطع دابر الظلمة؟ این المنتظر لاقامة الأمتِ و العوج؟ این المرتجى الإزالة الجور والعدوان؟ این المدّخر لتجدید الفرائض و السنن؟ این المتخیّر لاعادة الملّة و الشریعة؟ اینالمؤمّل لاحیاً الکتاب و حدوده؟...».
در این فرازهاى دعاى ندبه، شخص منتظر، اهداف و آرمانها را مىآموزد و همواره اینسمت وسورا در نظر دارد که هدف شکست ستمگران و احیاء فرائض و سنت و اقامه دوبارهامّت و تمدّن اسلامى و اجراء احکام قرآن و حدود الهى است. تکرار این فرازها براى گمنشدن هدف و شاخص حرکت است.
نتیجه آنکه شیعه پیرو فرهنگ عاشورا و منتظر احیاء تمدن جهانى اسلام، نمىتواندرویکردش به سمت اباحه گرى باشد و تسلیم امواج سهمگین سکولاریزه شدن روابط
|276|
اجتماعى گردد و دست آنها را به عنوان بیعت فشار دهد. او از سیدالشهدا(ع) مىآموزد:
«الا و ان الدّعى ابن الدّعى قد رکز بین أثنتین بین السلّة و الذلّة و هیهات منّا الذلّة، ابى اللهذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طهرت و جدود طابت».
[39]
در دو راهى ذلّت بیعت و سازش با حزب اموى زمانه یعنى تز سکولاریزاسیون و شهادتبا عزّت، راهى را که مرضىّ خدا و رسول و مؤمنان و دامنهاى پاک است، برگزیند و اینعملکرد فرهنگ عاشورا، در عصر طرح تز سکولاریزه شدن روابط اجتماعى خواهد بود.
امروزه پس از حوادث 11 سپتامبر و مواضع مدرنیته غرب در برابر جهان اسلام و طرحاندیشه جنگهاى صلیبى، این مطلب از اشارات و رموز، بلکه تصریحات رسانهاى غرب بهخوبى محسوس و ملموس است که مسأله سکولاریزم با نام و نشان و بى نام مثلسکولاریزاسیون، هدف راهبردى مهم امریکا و جهان غرب در کشورهاى اسلامى، به ویژهجامعه ایرانى به عنوان جهت دهنده اصلى خیزش جهانى اسلام است. در این ارتباط تأمّل دراظهارات «فوکویاما» مهم و کارگشا خواهد بود. فرانسیس فوکویاما، صاحب نظرى کهنقشاساسى در جهت دهى به دولتمردان امریکا دارد و مدرنیته و عقلانیّت مدرن را تنها بهیک صورت، ممکن مىداند و آن هم صورتى که درغرب تحقق یافته، پس از حوادث br>11> سپتامبر گوید:
[40]
«چالشى که امروز امریکا با آن رو به روست، چیزى بیش از مبارزه با یک باند کوچکتروریستى است، دریایى از اسلام گرایى فاشیستى که تروریستها در آن شنا مىکنند، چالشایدئولوژیکى را در بر مىگیرد که از بعضى جهات، اساسىتر از چالشى است که از طرفکمونیسم مطرح بود.»
وى در ادامه به چشم انداز سیر حوادث آینده جهان پس از حوادث 11 سپتامبر اشارهمىکند و پس از طرح این پرسش که آیا اسلام افراطى، داراى پیروان بیشتر و سلاحهاى جدیدو قدرتمندتر براى حمله به غرب خواهد شد؟ در پاسخ از این سؤال به عواملى که نقشکلیدى دارند، اشاره مىکند. او عامل اوّل را نتیجه عملیات نظامى امریکا در افغانستانمىشمرد و در توضیح دومین عامل گوید:
«تحوّل دوم که مهمتر نیز هست باید از درون خود اسلام آغاز شود. جامعه اسلامى باید تصمیمبگیرد که آیا باید با مدرنیته و به ویژه با اصل کلیدى حکومتى سکولار و تساهل مذهبى کنارآید یا نه؟»
وى در ادامه مىافزاید:
|277|
«امیدهایى وجود دارد که یک شاخه میانهروتر از اسلام به دلیل منطق تاریخى نهفته درسکولاریسم سیاسى پدیدار گردد.»
فوکویاما، سپس نگاه خود را به تحوّلات جهان اسلام از زاویه ایران چنین بیان مىکند:
«در حقیقت به نظر مىرسد که اگر کشورى وجود داشته باشد که بتواند جهان اسلام را براىخروج از مخمصه فعلى هدایت کند، ایران است که 23 سال پیش باعث شروع اصولگرایىکنونى اسلامى با سرنگونى شاه و به قدرت رسانیدن آیة الله خمینى شد.»
مخمصهاى که این نظریه پرداز وابسته به نظام سلطه امریکا از آن یاد مىکند، همان چیزىاست که در فرازهاى پیش از آن با نام اسلام فاشیستى و بنیاد گرا و ایدئولوژیک از آن یاد کرد؛همان اسلامى که به تعبیر او آیة الله خمینى را به قدرت رسانید. چشم امید این نظریهپردازبرجسته امریکایى هم، براى رهایى از این مخمصه بزرگ و مخمصهاى که براى گوینده آنمخمصه است، به ایران دوخته شده تا در ایران تحوّلى رخ دهد و اسلامى پدیدار شود که بامدرنیته و اصل کلیدى حکومت سکولار کنار آید. و تحولات ایران هم براى رهایى تمدّنغرب از مخمصه بزرگ موجود، در گرو تحوّل در عرصه اندیشه و نظر جامعه ایرانى نسبت بهاسلام است. باید قرائتى از اسلام و آموزههایى همچون عاشورا و کربلا بر عرصه فکر و نظرایران استیلا یابد که با اصل کلیدى حکومت سکولار کنار آید.
آنچه گذشت نگاهى کلى به ایده سکولاریزاسیون و عملکرد فرهنگ عاشورا بود. این امرپرسشهاى عمدهاى را پیش روى مىنهد که باید به آنها پرداخت. در بخش دوم، این بخش رابگونهاى ملموستر و جزئىتر تکمیل خواهیم کرد.
بخش دوم: بررسى و تحلیل تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا
در بخش اوّل ایده سکولاریزاسیون و عملکرد فرهنگ عاشورا در مواجهه با آن موردبررسى قرار گرفت و نشان داده شد که این ایده پشتوانه علمى و منطقى مستحکم ندارد و ازنگاه دروندینى یا بروندینى نمىتواند قابل دفاع باشد. در نتیجه کارکرد فرهنگ عاشورا دربرابر این ایده سست و خطرناک که مىخواهد خود را چیره کند؛ مقاومت، و عدم بیعتحسینگونه با این یزید متفرعن است. اگر - بر فرض محال - سکولاریزاسیون واقعیّت هممىداشت؛ بنابر فرهنگ عاشورا و انتظار، مقاومت در برابر آن اجتنابناپذیر مىبود.
|278|
این سخن که نتیجه و ماحصل مباحث بخش پیشین بود، به نوبه خود موجب تولیدپرسشهایى مىشود که در این بخشِ پیشِ رو، باید براى آن پرسشها، پاسخهایى علمى ومتقن تدارک دید.
نقطه عزیمت و محور پرسشها از اینجا شروع مىشود که نتیجهگیرى بالا، مبتنى برتعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا است. در حالى که تمام حرف و سخن در همین مبنااست؛ پرسش آن است که آیا چنین مبنایى از ریشه و بنیان قابل دفاع است؟ و بر فرضدرستى، آیا در عصر حاضر و در زمان کنونى که جامعه ایرانى از انقلاب بیرون رفته، مىتواندارزشمند و تأثیرگذار در جامعه باشد؟ اگر چه در دهههاى اخیر به ویژه از شهریور بیست بهبعد و بالاخره در دوران انقلاب اسلامى، تعبیر از عاشورا، عمدتاً بار سیاسى و ایدئولوژیکداشت و به ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم با استفاده از آن پرداخته مىشد، ولىاکنون چنین تعبیرى با مشکلات مواجه است. گذشته از آنکه، اینگونه تعبیرات، فاقدجامعیّت است و این واقعه بزرگ الهى را که پُر از رمز و راز است و زوایاى پنهانى داردهمچون قصه موسى و خضر و سوراخ کردن کشتى، به اقدامى سیاسى و تکبُعدى محدودمىکند و شأن و منزلت آن شاهد قدسى را به شاهدى بازارى کاهش و تنزّل مى دهد. چنینتعبیرى براى شرایط اجتماعى پیش از انقلاب که دوران آرمانخواهى است، مفید مىباشدولى در دوران استقرار نظام که دوران نهادینه شدن قانون است، به چنین تعبیراتى نیازىنیست. بعلاوه تعبیر سیاسىزمینه را براى پذیرش راه حلهاى خشونتآمیز و نظاماتتوتالیتر در میان پیروان فراهم مىآورد.
در این بخش، هدف، بررسى اجمالى و مختصر پرسشهاى بالاست. و براى کمک به حلّعالمانه مشکل بحث از مبانى تعبیر حوادث تاریخى و قانونمندى آن آغاز مىشود. آیابرداشت و تفسیر حوادث تاریخى قانونمند است و یا ملاکى براى تعبیر حوادث در دستنیست؟ آیا مرز تعبیر و تحریف کجاست؟ و در خصوص حادثه عاشورا، چگونه مىتوانتعبیر را از تحریف بازشناخت؟ و ملاک روایى یا ناروایى تغییر گفتمان عاشورا در چیست؟
پس از بررسى این مبانى، نوبت به تعبیر سیاسى و غیر سیاسى از عاشورا مىرسد. در اینمرحله، نخست به نقد و بررسى تعبیر غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن همچون غلوّ،اباحه گرى، تفدیه و تکلیف خصوصى امامحسین(ع) پنداشتن حادثه کربلا خواهیم نشستو سپس به بررسى تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا و پرسشها و شبهاتى که نسبت به
|279|
سیاست دینى دانستن عاشورا وارد شده، خواهیم پرداخت.
متنخوانى حوادث و قانونمندى آن
از آنجا که در پرسشهاى پیشین، سخن از تعبیر از عاشورا و چگونگى متنخوانى اینحادثه بود، این موضوع قابل طرح است که آیا تعبیر از حوادث تاریخى ملاکى دارد یا نه؟ اگرمىپرسیم: چه تعبیرى از عاشورا داشته باشیم و چه تعبیرى نداشته باشیم؟ و تجزیه و تحلیلمىکنیم که تعبیر سیاسى از عاشورا این ویژگىها را دارد و تعبیر غیر سیاسى از آن اینویژگىها را و در مقام سنجش و امتیازدهى و ارزشگذارى براى هر یک از ویژگىهاى ایندوگونه تعبیر برمىآییم، آنچه به ذهن یک انسان متفکّر و فهیم خلجان مىکند و بر خاطره اونقش مىبندد آن است که آیا اختیار برداشت و تعبیر وقایعى همچون عاشورا با ماست؟ آیا مابه عنوان انسانهایى که بیرون از واقعه کربلا، به تماشاى آن نشستهایم و مىخواهیم متن آن رابخوانیم، این قدرت را داریم که هر نوع برداشت و فهمى از آن داشته باشیم؟ آیا این حادثه یاهر حادثه دیگر تاریخى، تاب هرگونه تحلیل و تفسیرى - هر چند متعارض و متناقض - دارد؟در حالى که فردى آن را صددرصد سیاسى مىبیند، آیا دیگرى مىتواند آن را کاملاً غیرسیاسى و پدیدهاى معنوى و روحانى به شمار آورد؟ آیا چنین است یا اینکه برداشت وخواندن متن حوادث تاریخى از جمله حادثه نینوا در عصر حاضر، قانونمند است و قواعدخاص خود را دارد و تعبیر باید در چارچوب موازین خود انجام گیرد تا مقبول افتد؟ آیاعاشورا متنى صامت است و با هر تعبیرى قابلیّت سازش دارد، هم مىتوان از آن برداشتِایدئولوژیک و سیاسى داشت و هم مىتوان از آن تعبیرى متضاد با تعبیر سیاسى را داشت. وآیا در هر زمان، هر دو تعبیر مىتواند درست و موافق با متن حادثه باشد و تاریخ عاشورا با هردو قابل تطبیق است و بر هر دو مىتواند دلالت کند؟ آیا چنین است یا آنکه عاشورا یک حادثهتاریخى است که با توجه به شواهد مختلف تاریخى و با توجه به مبانى نظرى و فکرىپدیدآورندگان آن در هر دو سمت، یکسو اصحاب سیدالشهداء(ع) وسوى دیگر لشکر عمرسعد، و به ویژه با توجه به شخصیت امامحسین(ع) به عنوان خلّاق و معمار این بنیان رفیع،باید تفسیر شود؟ البته در اینجا که بحث از تعبیر و برداشت است؛ سخن در داورى وارزشگذارى نسبت به این حادثه نیست و هر کس، بر اساس افکار و مبانى پذیرفتهشده خودو عقیده و ایمانى که دارد، ممکن است حادثه کربلا را تحسین یا تقبیح کند، ممکن است، حتّى
|280|
کسانى که در حزب اموى جاى مىگیرند؛ نهضت حسینى را محکوم و آن را خلاف اسلام وخروج بر امامالمسلمین ارزیابى کنند، چنانکه شاهد چنین ارزیابى در میان افرادى از لشگرعمر سعد همچون عمرو بن الحجّاج مىباشیم که در روز عاشورا بانگ برآورد:
«یا اهل الکوفة، الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین وخالفالامام.»
[41]
و با این سخنان، امامحسین(ع) را از مارقین و خروج کنندگان بر پیشواى مسلمانانمعرفى کرد و یا همچون عمر سعد با خطاب: «یا خیل الله، ارکبى و ابشرى»
[42] لشکر خود رالشکر خدایى بداند و آنها را براى کشتن ابىعبدالله(ع) به بهشت بشارت دهد. ممکن استکسى در مقام ارزیابى جنگ میان امامحسین(ع) و یزید اعلام کند:
«انّ الحسین (ع) قتل بشرع جدّه».
[43]
و بدینوسیله یزید را تبرئه کند و یا کسى چون ابنخلدون هر چند یزید را فاسق بداند وجنگ او با امامحسین(ع) را نامشروع معرفى کند و معتقد باشد در این جنگ، آن حضرتشهید مأجور است «و الحسین فیها شهید مثاب و هو على حقّ و اجتهاد»
[44] چرا که بر طبق ظنخویش اجتهاد در حکم شرعى کرده و وظیفه خود را در خروج علیه یزید فاسقتشخیصداده است؛ هر چند کسانى مثل ابنعباس و ابنزبیر و ابن عمر نیز مجتهدبودند و تشخیصشانچیزى جز تشخیص امامحسین(ع) بود و لذا همراه با او خروجو او را تأیید نکردند، ولىامامحسین(ع) اگر چه در وظیفه و حکم شرعى دچار خطا نگردید، امّا در امر دنیوى، دچارخطا گردید، چرا که در آن عصر، عصبیّت بنىامیّه غلبه داشت و شرایط اجتماعى براى قیاممهیّا نبود:
«فقد تبیّن لک غلط الحسین الّا انه فى امر دنیوى لا یضرّه الغلط فیه.»
[45]
اینها پارهاى از ارزیابىهاى علماى اهل سنت نسبت به قیام عاشورا، بر اساس عقاید خوددر مسأله مهم امامت و زمامدارى و عادل دانستن تمامى صحابه و اختلافات آنها را حمل براختلاف فتواى مجتهدین کردن، مىباشد.
در مقابل این داورى، نظریّه شیعه مطرح مىگردد که بر اساس اصل کلیدى امامت وولایت و وجوب عصمت و نص در امام، امامحسین(ع) را به عنوان اسوه و الگو معرفىمىکند و قیام آن حضرت را، قیامى واجب و لازم براى حفظ اساس اسلام که بنىامیّه و یزیددر اندیشه نابودى و اضمحلال آن بودند، مىشناسد، ولى نکته بحث در این حقیقت نهفته
|281|
است که تمامى این ارزشگذارىها و تحسین و تقبیحها، صواب و خطا شمردنهاى متضاد ومتناقض بر محور عقاید ونظرات کسى که بر کرسى قضاوت نشسته و مىخواهد، در رفتارامامحسین(ع) و یزید قضاوت کند و حکم و رأى صادر نماید، مىباشد، و اینها همه، غیر ازبحث، تعبیر و برداشت و فهم این حادثه است. در بحث تعبیر و برداشت، وظیفهبرداشتکننده، استناد به متن حادثه است. هر نوع تعبیرى باید برآمده از مجموعه وقایعىباشد که در خارج رخ داده است و تعبیر کننده بر اساس نظارهگرى خود طبق آن شواهدبرداشت خود را اعلام مىکند، در نتیجه هر نوع برداشت و اظهار نظرى که متکى بر متنحادثه نباشد و شواهد و قرائن گوناگون خارجى آن را تأیید نکند، از حیّز ارزش و اعتبارعلمى ساقط خواهد بود. عمدهترین شواهد فهم و درک یک حادثه سیاسى و نظامى مثلعاشورا و برداشت از آن عبارتند از: نگاه به رفتار تمامى حادثهآفرینان و نقشى که در متنجریان ایفا کردهاند. سخنانى که میان دو طرف درگیر ردّ و بدل گشته، سخنان کسانى که هرچند در پدیدآوردن حادثه نقشآفرین نبودهاند ولى از بیرون با سخنان و گزارشها و اظهارنظرهاى خود، ابعاد گوناگون حادثه مورد نظر را روشن کردهاند، حوادثى که پیش از حادثهمورد نظر اتفاق افتادهاند یا حوادثى که پس از آن رخ دادهاند، اینها عمدهترین امورى است کهمىتواند به عنوان ابزار کار تعبیر کننده به کمک او بیاید.
مرز تعبیر و تحریف یک حادثه
مرز میان تحریف و غلطخوانى حوادث تاریخى با تعبیر و برداشت علمى در همینجامعیّن مىگردد. هر نوع تعبیر و برداشتى که قرائن و شواهد یاد شده، آن را ردّ کند و بر اساساظهار نظرهاى شخصى شکل گرفته باشد به عنوان تعبیرى ناصواب و برداشتى نادرست،مردود تلقى خواهد شد و نام تحریف به خود مىگیرد.
[46]
به بیان دیگر فهم و برداشت حوادث تاریخى همچون فهم و تعبیر متون است وهمانطور که تفسیر و فهم یک متن باید متکى به قواعد و قوانین محاورات عقلایى همچونظهور باشد و هرگز یک متن تاب تحمّل فهمها و قرائتهاى گوناگون متضادّ و متناقض راندارد و برداشتهاى مختلف بر اساس قواعد عقلایى و در محدوده اصولى چون اصالة الظهوربه عنوان اجتهادهاى متفاوت پذیرفتنى است و بیرون از آن به عنوان تحریف و غلطخوانى ونفهمیدن متن یا غرضورزى تلقى مىشود، در تعبیر و تفسیر حوادث تاریخى نیز قواعد و
|282|
قوانین آن باید مراعات شود وانسان نمىتواند، تعبیرات و تفسیرات متناقض و متضادّى را بهیک حادثه نسبت دهد و الّا دچار مغالطه و تحریف خواهد شد.
تعبیر یا تحریف حادثه عاشورا
با توجه به آنچه گذشت، مشکل اساسى کسانى که به بیان خود آنها، تعبیر ایدئولوژیک یاسیاسى از نهضت عاشورا را به نقد مىکشند و بر آن اشکالاتى همچون فقدان جامعیّت یازمینهسازى براى خشونت، یا بىنیازى شرایط اجتماعى پس از انقلاب از تعبیر سیاسىعاشورا، وارد مىکنند، در بىتوجّهى به این حقیقت نهفته است که گویا در تعبیر حادثهعاشورا و برداشت و تفسیر از آن، این اختیار و حقّ به خواننده متن عاشورا، وا نهاده شدهاست که مثلاً در یک برهه از زمان (پیش از انقلاب) تعبیر سیاسى داشته باشید و در برههاىدیگر (پس از انقلاب) تعبیرى غیر سیاسى. اگر منظور منتقدان تعبیر سیاسى حادثه عاشورا،آن است که حادثه عاشورا تنها، سیاسى نیست، یعنى سیاسى بودن آن را مىپذیرند، ولىمىگویند: نباید تنها این حادثه در بُعد سیاسى محدود شود و دیگر ابعاد و لایههاى آن مغفولماند، این نظر بر اساس مباحث آینده این نوشتار، قابل تأیید است و اگر غرض آن است کهتعبیر سیاسى از عاشورا، از ریشه و بنیان خطاست، حادثه کربلا، حادثهاى غیر سیاسى و پُررمز و راز است که قابل تحلیل عقلانى نیست، این نظر چنانچه در بخشهاى بعدى این نوشتاربه اثبات خواهد رسید، قابل دفاع نیست و مىتوان به روشنى ثابت کرد، حادثه عاشورا،حادثهاى سیاسى و برآمده از سیاست دین اسلام است.
ولى اگر مقصود آن باشد که این حادثه در زمانهاى گوناگون، مىتواند، به تعبیراتمتفاوت و تفسیرهاى گوناگون درآید، در زمانى مىتوان از آن برداشت سیاسى داشت و درزمانى دیگر برداشت غیر سیاسى؛ به عبارت دیگر عاشورا متنى است که با هر معنا و مفهومىقابل تفسیر است و همچون موم شکلپذیر مىباشد، اگر مقصود این احتمال سوم است که باتوجه به قرائن گوناگون، قاطبه منتقدان تعبیر سیاسى از عاشورا، به همین احتمال روىآوردهاند، در پاسخ باید گفت:
اوّلا، این نظریّه، موجب زیر پا نهادن قواعد و قوانین تفسیر حوادث تاریخى که موردپذیرش عقلا و خردمندان است، مىشود؛ قواعدى که انسانها در طول تاریخ بر اساس آنها بهتفسیر و تحلیل جریانات تاریخى دست زدهاند.
|283|
ثانیاً، چنانکه گذشت این نظریه به تحریفى منجر مىشود که گناهى نابخشودنى است.
ثالثاً، در نتیجه این نظریه مراجعه به تاریخ لغو و بیهوده خواهد شد. اگر هدف از رشتهتاریخ با شاخههاى متنوع و گوناگون آن، آشنایى با حوادث گذشته انسان و جامعه بشرى استبراى آنکه دستمایه حرکت آینده او فراهم شود و با درسآموزى و پند و عبرت گرفتن ازگذشته، آینده خود را سامان دهد، این هدف در صورتى تأمین مىشود که تاریخ را صامتندانیم و بپذیریم که یک حادثه تاریخى داخلى همچون مشروطیّت، یا خارجى چون جنگجهانى و جنگهاى صلیبى و حمله مغول مثلاً، قابل تعبیرها و برداشتهاى متناقص و متضادنیست بهگونهاى که تفسیر در اختیا رما باشد و ما به دلخواه شرایط اجتماعى خود، در هرزمان، نوعى از تعبیر و برداشت از آن را ارائه دهیم. و دراین خصوص میان حادثه کربلا وحوادثى که بر اولیاء الهى و سفیران حضرت حقّ رخ داده است، همچون حوادث صدر اسلامو جنگ موسى و فرعون و به صلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) و شهادت حضرت یحیى (ع)و غیر آن از حوادث مقدّس با حوادث دیگر تاریخى در این جهت تفاوتى مشاهده نمىشود وقاعده و قانون تعبیر و برداشت از آنها بر یک نظم و نَسَق است.
کسى که مىخواهد حادثهاى چون واقعه کربلا را تعبیر و تفسیر کند و از آن برداشتى راارائه دهد، مسؤولیتى بس گران بر عهده دارد و باید به شدت مراقب باشد که به جاى تعبیر،دست به تحریف نزند. تحریف این حادثه بزرگ همانطور که مىتواند در قالب کم و زیادکردن برخى جزئیات رخ دهد، که از محلّ بحث این نوشتار بیرون است، ممکن است از نوعتحریف معنوى باشد. تحریف معنوى نهضت عاشورا، ارائه تفسیر و تعبیر و برداشتنادرست و غیرمتکى بر شواهد موجود در متن آن است، به گونهاى که با ظرافت تمام، نوعىجابهجایى در آن رخ دهد و روح و باطن آن مسخ شود، شبیه دگرگونى و تغییر ماهوىموجودات و مسخ آنها. تحریف معنوى عاشورا، سابقهاى کهن دارد و همواره این مشکل درتفسیر و برداشت از قیام عاشورا وجود داشته است که خواسته یا ناخواسته عدّهاى به جاىتعبیر از آن، دست به تحریف آن زدهاند. و بدینوسیله فلسفه و روح قیام سیدالشهدا(ع)، رادگرگون کردهاند و استحاله در ماهیت آن پدید آوردهاند، بدون آنکه در ظاهر، نمودى داشتهباشد. خطر این تحریف، در نفاق آن است، زیرا تحریف کننده، با ظرافت هر چه تمامتر، نامامامحسین(ع) و عاشورا و کربلا را زنده مىگذارد ولى روح آن را از ریشه و بنیان مضمحلمىگرداند. این تحریف بزرگى است که به قول شهید مطهرى(ره) از هر نوع تحریفى
|284|
خطرناکتر است - چرا که حادثه کربلا سند و حجّت میلیونها نفر است و تحریف آن،تحریف در گفتار یا سیرت معصوم مىباشد. تحریف این حادثه نظیر تحریف آیهاى از قرآناست، بلکه خود این حادثه، آیهاى از آیات تکوینى حق است. آیه محکمى است که باید از آنپیروى شود و سورهاى از سورههاى یک کتاب مقدس ناطق آسمانى است و تحریف کننده وتفسیر کننده به رأى و هوا در این حادثه، مشمول حدیث «فلیتبّوا مقعده من النار» مىباشد.
[47]
تغییر گفتمان عاشورا، روایى یا ناروایى آن
با توجه به آنچه پیرامون قانونمندى تعبیر و فهم یک حادثه و تفکیک میان تعبیر وتحریف گذشت، به مسأله مهم و حیاتى تغییر گفتمان عاشورا و مرز میان روایى و ناروایى آنمىرسیم. کسانى که به لزوم تغییر گفتمان عاشورا نظر دارند بر این باورند که فهم عاشورا وتعبیر این حادثه، بر دوگونه بوده است، تعبیر سنّتى از حادثه عاشورا که ریشه در تاریخ گذشتهایران و تشیّع دارد و تعبیر ایدئولوژیک از این حادثه که پس از شهریور 1320 رو به گسترشنهاد و پس از 15خرداد 42 اوج گرفته و پس از پیروزى انقلاب اسلامى افول کرده است. آنانمعتقدند تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، در کنار فوائد بسیار آن، مشکلات و مسائلى را هم بهدنبال دارد و این تعبیر مواجه با نقدهاى نظرى از یک سو و پیامدهاى غیر مطلوب از سوىدیگر است و شرایط اجتماعى دوران استقرار نظام چندان با ویژگیهاى تعبیر ایدئولوژیک ازعاشورا تناسب ندارد. از این رو توصیه و پیشنهاد این افراد آن است که:
«اگر خواهان احیاء توجهات روشنفکران به عاشورا هستیم، باید تعبیر تازهاى از آنارائهکنیم.»
[48]
بحث از «تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا» و تفسیر و تحلیل آن را در مباحث بعدى پىمىگیریم، ولى پیش از آن باید به حلّ این مشکل برسیم که اگر کسى بخواهد به توصیه بالارفتار کند و به دنبال تعبیرى تازه از عاشورا باشد، تعبیر تازه از عاشورا بر اساس چه مبنایى و باچه اصل و قانونى قابل شکلگیرى است؟
متأسفانه گوینده سخن بالا، توضیحى در باره تعبیر تازه از عاشورا نمىدهد. آیا اگرتعبیرایدئولوژیک را نفى کنیم، باید به تعبیر سنّتى به قول خود او، تن دهیم، یا تعبیرى سوم موردنظر است؟ اصولاً هر نوع تعبیرى مطرح شود، سنّتى بنامیم آن را یا ایدئولوژیک، یا هر نامىدیگر، مشکل اصلى مرز تعبیر و حدود و ثغور آن است؟ آیا تغییر فهم حادثه عاشورا، ملاکى
|285|
دارد و قانونمند است یا هُرهُرى ملاک مىباشد؟ اصولاً با چه مبنایى مىتوان به لزوم تغییر درتعبیر از عاشورا، قائل شد؟ آیا چنین امرى میسور و روا است یا ناممکن است و به تحریف ونابودى اصل حادثه منجر خواهد شد؟
توصیه کنندگان به تغییر تعبیر از عاشورا یا هر موضوع دینى، سخن خود را همچونسکولارها برمبناى تمایز میان «دین» و فهم از دین استوار کردهاند.
[49] و در توضیح این دومقوله و وجه تمایز آنها گویند:دین به اعتقاد مؤمنان قدسى و کامل است، منشأ الهى دارد، درآن خطا و تناقض راه ندارد، امّا فهم از دین، در هیچ عصرى از اعصار نه کامل است نه ثابت؛ نهپیراسته از خطا و خلل است، نه مستغنى از معارف بشرى و نه جاودانه و ابدى است.
[50]
ولیکن مع الأسف تمامى حرف و سخن در خود این مبنا است که از موضوعات مهمکلامى است و در جاى خود باید بررسى گردد. تنها آنچه به طور اجمال و سربسته، براىروشن شدن زوایایى از بحث و عبور از طریق آن به تعبیرى صحیح از حادثه عاشورا قابل ذکراست آن است که ایجاد چنین دیوارى محکم و نفوذ ناپذیر میان اصل دینى و فهم از آن که برمبناى «عصرى بودن فهم دینى» و نظریّههایى همچون «قرائتهاى مختلف دینى» و «قبض وبسط تئوریک شریعت» و «هرمنوتیک» شکل گرفته است، به صامت بودن دین و عدم امکانفهم دین منجر خواهد شد، چرا که دین را به شکل سدّى نفوذ ناپذیر در مىآورد که هیچ کسحتّى کسانى که در زمان آورندگان دین مىزیستهاند، نتوانند، رازى از آن بگشایند و به آندست یابند. اگر بناى دین و شریعت بر آن است که کلّیه معارف و احکام مورد نیاز بشر را به اوبفهماند و اگر وظیفه هدایت و راهنمایى او را بر عهده دارد، و اگر دینى همچون اسلام وشریعت محمدى (ص)، خود را دین و شریعت خاتم معرّفى مىکند و با این عنوان خود رامدّعى پاسخگویى به نیازهاى بشر تا پایان تاریخ و آخرالزمان مىشمرد، براى تأمین اینهدف چارهاى جز امکان رسیدن به دین و درک و فهم لُب آن وجود ندارد؟ و الّا دین که قابلفهم نباشد و نتوان به درون آن راه جست و راز از آن گشود، آوردن آن لغو و بیهوده خواهدبود. اگر نتوان راهى را شناخت، چگونه مىتوان خود را در مسیر آن قرار داد؟ و چگونهمىتوان به امرى مجهول و ناشناخته تمسک کرد و از آن یارى و استمداد خواست؟ و آن رااسوه و الگوى زندگى خود قرار داد؟
بنابراین چون دین به عنوان اسوه و الگو مطرح مىشود و آیین زندگى بشر را ترسیممىکند؛ به تعبیر رایج طلبگى «وصوناً لفعل الحکیم عن اللغویة» براى آنکه ارسال رسل و
|286|
انزال کتب، لغو و بىثمر نباشد؛ و براى آنکه حکمت عملى بعثت واهداف رسالت تأمین شود، چارهاى جز پذیرش امکان فهم دین و مُهرگشودن از گوهر شریعت نیست. و الّا تمامى ادلّهاى که در کتابهاىکلام براى ضرورت و لزوم بعثت و نبوّت عامه و خاصّه برمىشمرند،همگى «هباءً منثوراً» خواهد شد.
حال که ثابت شد، دین حقیقتى دارد که قابل کشف و فهم براىبشر است، باید اصول فهم و کشف آن روشن باشد. بخشهایى از دینکه جزء اصول مسلّم دین و ضروریات و ارکان شریعت محسوبمىشوند و قطعى هستند، از آنجا که قطع کاشفیّت دارد و حجّت ذاتىاست، این بخشها قابل فهم و جاودانهاند و تغییرى در آنها راه ندارد.بسیارى از بخشهاى عقاید، اخلاق و حتى احکام عملى و شریعت دراین بخش قرار مىگیرند که امکان تغییر و تحوّل در آنها وجود ندارد،هر چند ممکن است بشر در فهم آنها از سطح به عمق برود و فهم خودرا گستردهتر کند، ولى این نه به معناى تغییر فهم گذشته است، بلکه بهمعناى گسترش و بالابردن بنیان رفیع آن مىباشد. در بخشهاى قطعىو ضرورى و اصول مسلّم دینى اگر کسى قائل به عدم امکان فهم شود،به شکاکیّت دینى و از بین رفتن فایده نبوّت و غیر ممکن بودن استفادهاز معارف دینى منتهى خواهد شد که محال بودن آن آشکار وروشناست.
و امّا در اصول غیر مسلّم دینى و بخشهایى که جزء مظنونات و غیرقطعیّات قرار مىگیرد، در این بخشها، راه فهم دین با استفاده ازشیوههاى صحیح و رایج، براى کسانى که توانایى آن را دارند، میسوراست و راه آن مفتوح مىباشد. این شیوه همان اجتهاد است. ولى اولاًاجتهاد در اصول نیست، اجتهاد پس از گذشت از اصول و در دامنه آنهامطرح مىشود، ثانیاً، این اجتهاد ضوابط خاص خود را دارد وقانونمند است. نخستین ضابطه در اجتهاد، آن است که مجتهد براىفهم دین در مظنونات و بخشهاى غیر قطعى، باید به امورى متوسّل
|287|
شود و از ابزارها و منابعى استمداد جوید که خود دین به صورتقطعى، حجیّت آنها را تأیید کرده و پذیرفته است که به کمک آنهامىتوان به دین رسید و گوهر شریعت را به چنگ آورد.
مجتهد با رعایت ضابطه بالا و پس از آشنایى با ابزارهاى ضرورىو لازم اجتهاد از یک سو و منابع آن از سوى دیگر که همگى به تأییدشارع رسیده است، مىتواند سراغ بخشهاى غیر قطعى دین برود و بارعایت شیوه صحیح اجتهاد و با استفاده از منابع دینى، آن بخشها رابفهمد و فهم خود را در اختیار دیگران قرار دهد.
این بحث مهم و عمیق را که دامنهاى بس طولانى دارد در همینجابه پایان مىبریم و به سراغ فهم و تعبیر حادثه عاشورا مىرویم.
با توجه به نکات بالا، براى تعبیر حادثه عاشورا و فهم صحیح آننیز باید به شیوه صحیح فهم آن ملتزم بود و نمىتوان هُرهُرى مسلکبود. در غیر این صورت به جاى تعبیر، کارى که انجام پذیرفته،تحریف خواهد بود. براى هر تعبیرى از حادثه عاشورا باید توجّهداشت، معمار حادثه عاشورا، بر اساس مبانى تشیّع، انسان کاملمعصومى است که گفتار و کردار او سنّت و آموزهاى وحیانى تلقّىمىشود و حجت است و قابل تمسّک مىباشد و نه تنها مىتوان، کهباید به آن استناد جست. در نتیجه قیامى که امامحسین(ع) بر پا نمود ورفتارى را که در صحنه کربلا از خود نشان داد، به گونهاى است کهقابل فهم انسانها تا انتهاى تاریخ مىباشد و این فهم و تعبیر همنمىتواند بر اثر حوادث گوناگون تاریخى تغییر یابد و تحوّل پیدا کند.البته ممکن است در برههاى از زمان به دلیل پارهاى مسائل اجتماعى،به یک بُعد این حادثه توجهى ویژه مبذول شود ولى این توجه ویژهاگر به معناى نفى سایر ابعاد و منحصر کردن آن به یک بخش باشد، اینهمان تحریف و گناه نابخشودنى است. براى تعبیر صحیح و قانونمنداز حادثه عاشورا باید با استفاده از شیوه صحیح متنخوانى این حادثه،با دقّت هر چه تمام، به تمامى ابعاد و بخشهاى آن توجه کرد و با
|288|
استفاده از منابع مورد تأیید و مستند، و به کارگیرى ابزارهاى صحیح اجتهادى، بهرهگیرى ازبخشهایى از این حادثه که قطعى است و جزء اصول مسلّم و ضرورى شمرده مىشود، به کارتعبیر و برداشت این حادثه و تجزیه و تحلیل آن مبادرت ورزید. هر تعبیرى از حادثهعاشورا، مطرح شود، سنّتى باشد یا غیر سنّتى، ایدئولوژیک و سیاسىنامیده شود یا غیرایدئولوژیک، و غیر سیاسى و هرگونه تلاش براى ارائه تعبیرى جدید از این حادثه فیّاض وپرفروغ، در این چارچوب قابل ارزیابى است و بیرون از آن به منزله تفسیر به رأى و تحریفآن تلقّى مىشود که خطرى بس عظیم و گران را به دنبال خواهد داشت و کمترین آنمحرومیّت خود شخص از بهرهبردارى و استفاده و فیض بردن و راهنمایى طلبیدن و هدایتشدن از این خورشید عالم افروز است.
اکنون در پرتو اصول برگرفته از مباحث پیشین که به مبانى گفتمان عاشورا و قوانین تغییرو تحوّل در فهم و تعبیر از عاشورا اشاره داشت، به بحث اصلى و مورد ابتلاى امروز جامعه،یعنى تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا و بررسى انتقادات پیرامون آن مىرسیم.
تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا
نخستین گام در تجزیه و تحلیل جوانب گوناگون تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، نشاندادن معناى ایدئولوژى و تفسیر آن است؛ بحثى پردامنه که از حوصله و مجال این نوشتاربیرون است. آنچه به اجمال قابل گفتن است اینکه واژه ایدئولوژى در ریشه لغت به معناىعلم به افکار و ایدهها، یا عقیدهشناسى است و در معانى اصطلاحى خود، با فراز و نشیبهاىزیادى همراه بوده است. گاهى این معانى متفاوت آن را به مفهومى زیبا و ممدوح مبدّل کردهو زمانى از آن واژهاى زشت و مذموم و ناپسند ساخته است و با توجه به اینکه بستر پیدایش ورشد این واژه فرهنگ و تمدّن غربى بوده است و بعدها به عنوان واژهاى وارداتى به دیگرجوامع از جمله جامعه ما رخنه کرده است، کاربرد و استعمال آن نیازمند احتیاط و دقّت است،چرا که واژهاى وارداتى که در موطن اصلى خود، مفاهیم متضاد و متناقضى را داراست، وقتىدر فرهنگ خودى به کار مىرود، موجب مغالطات و اشتباهات فاحش مىشود و مشکلات وخطرات جبران ناپذیرى را به همراه خواهد داشت و لذا اجتناب از کاربرد آن حتىالامکانکمک مؤثرى براى شفافیّت مباحث علمى و آلوده نشدن آن به اغراض و مطامع خاصخواهد بود.
|289|
امروزه، واژه ایدئولوژى خود به واژهاى رازآلود بدل گشته است، در حالى که عدّهاى آنرا تحسین مىکنند و به عنوان واژهاى پسندیده و ارزشمند از آن یاد مىکنند، عدهاى - عمدتاًجهان سرمایهدارى غرب - به ویژه پس از فروپاشى شوروى و زوال حیات ایدئولوژىمارکسیستى، با برافراشتن پرچم نظم نوین جهانى، پایان گرفتن عصر ایدئولوژى را اعلام وحتّى جشن مىگیرند.
[51] اینکه ایدئولوژى را کسى خوب بداند یا، بد، بیش از هر چیز وابستهبه معنا و مفهومى است که از آن مورد توجه قرار مىدهد و قصد مىکند. و مشکل آنگاهمضاعف مىشود که ایدئولوژى با دین مقایسه شود و نسبت به رابطه این دو، داورى انجامگیرد، چرا که خود دین نیز معانى و مفاهیم متفاوتى دارد. آن کسى که مىگوید دین مىتواندایدئولوژیک باشد و بر اساس آن عاشورا را نیز تعبیر ایدئولوژیک مىکند؛ با آن کسى که دینرا از ایدئولوژى جدا مىسازد و به امتناع دین ایدئولوژیک رأى مىدهد و بر این اساس بهتعبیر ایدئولوژیک از عاشورا مىتازد، این دو داورى متناقض، عمدتاً ناشى از تلقّى خاصگویندگان آنها از ایدئولوژى و دین است و لذا پیش از داورى، آنچه واجب است، معیّن کردنمقصود خود از این دو واژه مىباشد.
کسانى که دین ایدئولوژیک را ممتنع مىدانند و تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا را برنمىتابند، ایدئولوژى را مکتبى، سامان یافته و قالبریزى شده مىدانند که اهداف و آرمانهارا به بشر آموزش مىدهد و موضع آنها را در برابر حوادث معیّن مىسازد، از دیدگاه اینگروه، خصوصیات و ویژگىهاى اصلى ایدئولوژى عبارتند از:
1. پیکارگر، دشمن کوب و دشمنتراش است و به منزله سلاح عمل مىکند.
2. دقیق و واضح و قاطع مىباشد و در نتیجه سر از «قشریت» در مىآورد.
3. گزینشى است و چون چراهاى فلسفى و تردیدهاى علمى و تساهلهاى عرفانى رابرنمىتابد.
4. همواره چشم به دشمن دارد و در برابر دشمن پدید مىآید.
5. براى ایدئولوژى اصل، ایجاد حرکت است نه کشف حقیقت.
6. متعلق به دوران تأسیس است نه دوران استقرار.
7. نیازمند طبقهاى رسمى از مفسّران ایدئولوژى است.
[52]
منتقدان نظریه دین ایدئولوژیک در توضیح ادلّه خود مىگویند:
1. شارع دین را به طور ایدئولوژیک عرضه نکرده و قرآن کتاب نامدوّن و نا نظم و
|290|
پریشاناست.
2. دین ذاتاً امرى رازآلود و حیرتافکن است و این با وضوح و دقت که خصیصهایدئولوژى است ناسازگار است.
3. دین قالب خاصى ندارد و همچون هواست، دین ترازو و چراغ راه است و به خودىخود جهتدار نیست. لذا دین در طول تاریخ هم هدایت آورده، هم ضلالت، هم عزت آورده،هم ذلت و هم محکمات دارد و هم متشابهات.
[53]
طبق همین مبانى، منکر تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، این تعبیر را، اوّلاً آرمانى حرکتزاو سلاحى براى عمل در برابر دشمن زمان مىشمرد، ثانیاً، آن را داراى صراحت و تکبعدى وفاقد راز آلودگى و چند بعدى مىبیند و ثالثاً، آن را گزینشى ارزیابى مىکند که فقط وجوهى ازواقعه عاشورا را مدّ نظر قرار مىدهد.
[54]
اما کسانى که از ایدئولوژیک بودن دین دفاع مىکنند. معتقدند:
1. اسلام بر اساس جهانبینى توحیدى استوار است و این بدان معنى است که داراى حدّ ومرز است و قالب دارد. همچنین دین اسلام، پیامبر را خاتم پیامبران مىداند و بدینوسیلهقالبى معین مىکند که آن را از هر دین و مذهبى دیگر متمایز مىسازد. و همینطور در مراتبپایینتر، وجوب نماز و حج و جهاد دارد. اینها قالبهایى ثبوتى و واقعى براى دین شمردهمىشوند، هر چند همین قالبها مراتبى دارد و داراى باطنى است ولى باطن دین از ظاهرشریعت جدا نیست و همگى جزء دین است.
2. قرآن خود را هادى، نور، فرقان و....معرّفى مىکند که نسبتى با حیرتآلودى ندارد.
3. قرآن و اسلام جهتدارترین مکتب است و اینکه عدهاى با خواندن قرآن اهل هدایت وعدهاى اهل ضلالت مىشوند به این معنى نیست که قرآن هم هادى است و هم مضلّ، بلکه بهاین معنى است که در مقام عمل خارجى و برخورد افراد با این نسخه هدایت انسانها دوگروهمىشوند.
[55]
از کسانى که از ایدئولوژیک بودن دین دفاع مىکند شهید مطهرى است. او ایدئولوژى رابه معناى آرمان یا شریعت مىداند. از نگاه شهید مطهرى انسان نمىتواند بدون داشتن ایده وآرمان و ایمان زندگى سالم داشته باشد و کارى مفید و ثمربخش انجام دهد، انسان بدونآرمان یا موجودى خودخواه و در اندیشه منافع فردى خود است یا موجودى مردّد وسرگردان. انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانى پیوسته باشد، تکلیفش روشن مىشود
[56] و
|291|
ایدئولوژى همان آرمان است.
[57] ایدئولوژى همان مکتب است که به صورت یک تئورىکامل، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم در آن ترسیم شده است و در اصطلاح قرآن از آنبه شریعت یاد مىشود.
[58]
چنین تلقّىاى از ایدئولوژى نشان مىدهد، اسلام ایدئولوژیک است، چون شریعت دارد،آرمان دارد، طرحى جامع و هماهنگ براى کمال انسان و تأمین سعادت او که در آن خطوطاصلى و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها ودرمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده است و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها براى همهافراد مىباشد، در آموزههاى آن مندرج است.
با این وجود، اسلام مرکب از عقاید، اخلاق و احکام است و تنها منحصر به شریعتنمىشود. مکتب اسلامى برآمده از جهانبینى الهى آن است که منطبق بر فطرت بشر مىباشد.مشکل ایدئولوژىهایى چون مارکسیسم آن است که ساخته دست بشر مىباشند و بهجهانبینى الحادى و مادّى تکیه مىکنند. اگر جهانبینى انسان، مادّى و انحصار واقعیت درمحسوسات شد، این جهانبینى با آرمانخواهى و ایدهپرستى منافات دارد. این مشکل درجهان غرب مدعى ایده جهانى شدن نیز مطرح است. فرهنگ غرب که بر محور لیبرالیسم وسکولاریسم و پلورالیسم استوار شده و به رشد و تکامل علمى و عقلانیت خودبنیاد تکیهمىکند، و همین موجب گسسته شدن پیوندها در آن شده است،
[59] که با مشکل آرمان مواجهاست. علم، به حکم خاصیّت ذاتى خود، تمایل به فردیّت دارد، عواطف را ضعیف وپیوندهاى احساسى را سست مىکند. آنچه بشر را وحدت مىبخشد و آرمان مشترک مىدهدو ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش مىگردد یک فلسفه زندگى انتخابى آگاهانه وآرمانخیز و مجهز به منطق و به تعبیر شهید مطهرى، یک ایدئولوژى جامع و کامل است:
«بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگى است. فلسفهاى که قادر باشدبه او دلبستگى به حقایق ماوراى فرد و منافع فرد بدهد. امروز دیگر جاى تردید نیست کهمکتب و ایدئولوژى از ضروریّات حیات اجتماعى است.
اینچنین مکتبى را چه کسى قادر است طرح و پىریزى کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادرنیست. آیا عقل جمع قادر است؟ آیاا نسان مىتواند با استفاده از مجموع تجارب و معلوماتگذشته و حال خود چنین طرحى بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول براى خودش بدانیم، بهطریق اولى جامعه انسانى و سعادت اجتماعى مجهولتر است. پس چه باید کرد؟ اینجاست کهاگر دیدى راستین درباره هستى و خلقت داشته باشیم، نظام هستى را نظامى متعادل بنامیم،خلأ و پوچى را از هستى نفى نماییم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ
|292|
را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقى مافوق افق عقل انسان، یعنى افق وحى،خطوط اصلى این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوّت)، کار عقل و علم حرکت درون اینخطوط اصل است».
[60]
ابو على سینا در ضرورت یک شریعت الهى و ارسال پیامبران توسط حضرت حق گوید:
«فالحاجة الى هذا الانسان فى أن یبقى نوع الانسان و یَتَحَصَّلُ وجوده اشد من الحاجة الىانبات الشعر على الحاجبین؛
نیاز به نبى و بیان کننده شریعت الهى و ایدئولوژى انسانى در بقاى نوع انسان و در رسیدنانسان به کمال وجودى انسانىاش، بسى بیشتر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان».
که دستگاه خلقت از این هم فرو گذار نکرده است، پس چگونه ممکن است ازضرورىترین نیازها به غفلت عبورکند؟
استاد مطهرى در ادامه مىافزاید:
«در مقابل اگر از دیدى راستین درباره هستى و آفرینش محروم باشیم، باید تسلیم شویم کهانسان محکوم به سرگشتگى و گمراهى است و هر طرح و ایدئولوژى از طرف انسان سرگشتهدر این ظلمتکده طبیعت، جز سرگرمى و سردرگمى چیزى نیست.»
[61]
با این بیان شهید مطهرى، همچنان که ضرورت وجود یک مکتب و ایدئولوژى به معناىشریعت نمایان مىشود، ضرورت پیوستن فرد به یک مکتب و ایدئولوژى نیز روشنمىشود؛ با این شرط که این مکتب باید الهى و متکى بر جهانبینى بغیر مادّى باشد.
نتیجه سخن آنکه اگر ایدئولوژى را مرادف مکتب بدانیم، نمىتوان انکار کرد که اسلامیک مکتب است. حتّى منتقدان دین ایدئولوژیک نیز بر این نکته وفاق دارند که هیچ یک ازنقدهاى مطرح شده در باره دین ایدئولوژیک، به این معنا و مفهوم وارد نخواهد شد.
[62]
علّت و لمّ مطلب نیز براى کسى که با شریعت اسلامى مختصر آشنایى داشته باشد،پوشیده نیست. اسلام قالب دارد، عقاید و اخلاق و احکام اسلامى بسیار دقیق و منضبط استولى مکتب اسلام به دنبال دشمنسازى نیست. قرآن ظهور و بطون دارد ولى، ظهور وبطونش ناپیوسته نیست. در حالى که «تبیان لکل شىء» است مراتبى در آن مندرج است کهمطهّران به آن دسترسى دارند. مکتب اسلام از دشمن غفلت ندارد و در برابر آن امر به جهاد ودفاع صادر مىکند ولى مکتبى نیست که در برابر دشمن پدید آمده باشد. اسلام به حرکتتأکید مىکند ولى از کشف حقیقت غافل نمىشود، اسلام اختصاص به دوران تأسیس ندارد،اتفاقاً بیشترین سهم مفاهیم اسلامى و معارف و احکام آن، مربوط به دوران استقرار نظام آن
|293|
است. کما اینکه در زندگى پیامبر اسلام(ص) سهم بیشتر آیات قرآنى و احکام و قوانینى کهنازل شد در باره واجبات، محرّمات، معاملات و احکام مختلف فردى و اجتماعى و سیاسى وقضایى، مربوط به دوران مدینه و دوران استقرار مىباشد.
دین اسلام مملوّ از آرمانهاست، مبارزه با ظلم و ستم، کمالجویى، عدالتطلبى، اقامهقسط وعدل، حرکت و شهادت و عزّت و فلاح، تقوى، برقرارى حکومت عدل جهانى، ازآرمانهاى اساسى دین اسلام است؛ ولى نباید دین را منحصر در این ابعاد کرد. دین اسلاماقیانوس بىانتهایى است که تمامى این مفاهیم و کمالات در آن مندرج است ولى محدود بهآن نمىشود.
اکنون که به اجمال و به طور فشرده آشکار گردید که اسلام به چه مفهومى ایدئولوژیکاست و به چه مفهومى ایدئولوژیک نیست، به بحث اصلى خود و تجزیه و تحلیل تعبیرایدئولوژیک از عاشورا برمىگردیم.
آنچه جاى تأسّف دارد اینکه سخن منتقدان تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مملو از ابهامپراکنى و کلّىگویى است. حتى در یک مورد، گوینده حاضر نشده؛ منظور خود را از تعبیرایدئولوژیک از عاشورا بیان کند و توضیح دهد، چه کسانى پس از شهریور بیست در ایرانتعبیر ایدئولوژیک از حادثه عاشورا داشتهاند؟ و آنها عاشورا را چگونه تعبیر کردهاند کهایدئولوژیک بوده است؟ گویا عدّهاى اهداف خود را در عدم شفافیت و به صورت راز آلودهسخن راندن و حیرت افکنى مىجویند در حالى که اگر کسى به دنبال کشف حقیقت است،باید منظور خود را به طور شفاف و روشن بیان کند و مثلاً واژهاى چون ایدئولوژى را کهمعانى مختلف و متفاوتى دارد وقتى به کار مىبرد، غرض خود را روشن بیان کند که چه معناومفهومى از آن اراده کرده است؟
منتقد تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، به صورت مبهم وغبارآلود به حوادث پس ازشهریور 1320 اشاره مىکند که در کنار تعابیر سنتى عاشورا، تعابیر جدیدى از سوىگروههایى چون فدائیان اسلام و آیةالله کاشانى و دیگران بروز کرد و این جریانات مختلف،در ایجاد تردید نسبت به تعابیر سنّتى مؤثّر بودند ولى تأثیر یکسانى در پیدایش و گسترشتعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، نداشتند.
[63]
چنانکه در این اظهار نظرها مشهود است، خواننده به طور روشن و گویا متوجه نمىشودکه منظور از تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا چیست؟ و گروههاى یاد شده آیا عاشورا را
|294|
ایدئولوژیک کردهاند یا نه؟
منتقد از سه خصیصه عمده ایدئولوژى یعنى آرمانزایى، تکبعدى و گزینشى بودن یادمىکند ولى نشانى دقیق نمىدهد که کدام گروه عاشورا را با ویژگىهاى سه گانه بالا، تفسیرکرده است و کدام نظریهپردازى در نوشته یا گفتار خود، به گونهاى عمل کرده که ویژگىهاىسهگانه بالا را دارا بوده است. البته گروههایى همچون فدائیان اسلام، از آرمانهاى عاشورا دربرابر استبداد و ظلم دفاع کردند و عاشورا را از واقعهاى صرفاً روحانى و معنوى به واقعهاىکه سیاسى و اجتماعى هم هست، تفسیر و تعبیر کردند ولى این بدان معنى نبود که تکبُعدىفکر کنند و گزینشى عمل نمایند و به ابعاد گوناگون دیگرعاشورا توجّه نکنند یا آن ابعاد را نفىنمایند. اصولاً خود شهادتطلبى و در راه اعتلاى اسلام حرکت کردن و شعار «الاسلام یعلوولا یعلى علیه» دادن نشانگر توجه ایشان به ابعاد معنوى و روحانى عاشورا و اسلام است.
به نظر مىرسد در یک جا، تا حدودى منتقد تعبیر ایدئولوژیک، منظور خود را کمىروشنتر بیان کرده است؛ که همین یک مورد را مىتوان سر پلى قرار داد براى تجزیه و تحلیلو تعبیر و تفسیر صحیح از عاشورا.
او در توضیح انتقادهاى خود از تعبیر ایدئولوژیک، نخستین اشکال را در فقدان جامعیّتبازگو مىکند و مىگوید:
«تعبیر ایدئولوژیک، واقعه عاشورا را به اقدامى سیاسى و تکبُعدى تقلیل مىدهد.»
[64]
از این جمله، به قرینه مطلبى که در مورد حوادث پس از شهریور 20 و پیدایشتعابیرجدید از عاشورا، پیش از این، از همین منتقد نقل گردید مىتوان حدس زد که منظوراواز تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، همان تعبیر سیاسى است و مخالفت واقعى و اصلى او،باآن است که عاشورا به گونهاى تفسیر و تجزیه و تحلیل شود که به صورت واقعهاىسیاسىدرآید.
[65]
ولى او توضیح نمىدهد که آیا به جنبههاى سیاسى عاشورا باید توجه کرد یا نه؟ و آیاعاشورا جنبه سیاسى داشته است یا نه؟ اگر مقصود آن باشد که عاشورا به جنبه سیاسى تنهامحدود نشود و به ابعاد دیگر آن نیز، در کنار بُعد سیاسى آن، توجه شود، این حرفى درست وسخنى صواب است ولى سخن در این است که چه کسى است که عاشورا شناس باشد امّا آنرا تنها سیاسى بشمارد و به جنبههاى دیگر آن بىتوجه باشد؟
ولى اگرمقصود آن باشد که نباید به جنبه سیاسى عاشورا توجه شود و اصولاً عاشورا را
|295|
حادثهاى رازآلود و حیرتزا بدانیم که فاقد اهداف سیاسى است و نمىتوانیم از آن بُعدسیاسى را استنتاج کنیم و آن را به صورت آرمان به کار بریم و در برابر دشمن از آن استفادهنماییم؛ این سخنى است که با روح و فلسفه عاشورا در تضاد است و چنانکه در ادامه روشنخواهد شد، پذیرش و مقبولیّت آن چیزى جز تحریف این حادثه عظیم نخواهد بود.
تعبیر سیاسى یا غیر سیاسى از عاشورا
آیا نهضت عاشورا، حادثهاى سیاسى بوده است؟ یا نهضت عاشورا، حادثهاى غیر سیاسىو حادثهاى دینى بوده است؟ یا چیزى وراى این دو و فراتر از آنها به حساب مىآید؟
براى پاسخ به پرسشهاى بالا، توجه به اصول و قواعدى که در بحثهاى اولیه این نوشتار،به عنون مبانى تعبیر و برداشت از حادثه عاشورا، ارائه شد، مفید بلکه ضرورى است. در آنمبانى، اصول موضوعه هرگونه تعبیرى از عاشورا که مىتواند تعبیر و تحریف را از یکدیگرجدا سازد، مشخص گردید و اشاره شد که عاشورا و واقعه طف، حادثهاى است که در سال br>61> هجرى بر اثر نزاع و کشمکش که در مسأله حکومت اسلامى میان امامحسین(ع) و اصحاب ویارانش و دستگاه حکومت وقت، یزید و فرماندهان و نیروهاى او رخ داده و در آنجگرگوشه رسولخدا(ص) با تمامى یاران و فرزندانش به شهادت رسید و با وضعى غمبار ومصیبتى عظمى به لقاءالله بار یافت؛ به وقوع پیوست.
این واقعه همچون تمامى حوادث تاریخى مهم قابل فهم و تعبیر است و هر کس، مسلمانیا کافر، شیعه یا سنّى مىتواند به آن نگاه افکند و آن را تعبیر و تفسیر کند و به ابعاد گوناگون آنبپردازد و آن را وسیله پند و عبرت و درسآموزى قرار دهد. امّا در این تعبیر و برداشت خود،آزاد نیست که به میل خود، طبق رأى و نظر خود تفسیر کند. تفسیر حادثه قانونمند است وهرگونه برداشتى باید بر اساس شواهد و مستندات تاریخى قابل قبول اهل فنّ و طبق ضوابطعقلایى تفسیر و تجزیه و تحلیل حوادث تاریخى تنظیم شود. و این اختیار به مفسِّر و معبِّرواگذار نشده است که به دلخواه خود چیزى را به نام حادثه عاشورا تعبیر کند و دیگران هم آنرا به عنوان یک قرائت و تعبیر بپذیرند. از این نظر عاشورا و حوادث مقدّسِ دیگر که ساخته وپرداخته اولیاء و انبیاء الهى است، با دیگر حوادث بشرى که به دست انسانهاى عادّى رخنموده است، تفاوتى نمىکند.
البته از نگاه یک شیعه معتقد به مبانى امامت اهلبیت(ع) که امامحسین(ع) را ولىّ معصوم
|296|
الهى مىداند، این تعبیر و تفسیر در چارچوب اصول پذیرفته شدهاعتقادى خود او که بدان ایمان دارد شکل مىگیرد. هر چند او همممکن است از دید بیرونى و از نگاه یک انسان غیر شیعه یا یک آدم غیرمسلمان آن را تعبیر و برداشت کند، که در این صورت باید به همهاصول کلّى عقلایى تفسیر یک متن یا حادثه ملتزم باشد، و اگر به عنوانیک شیعهاى که امام(ع) را معصوم و الگو و اسوه خود مىشمرد تفسیرمىکند، باید علاوه بر اصول عقلایى تفسیر حوادث، به اصولاعتقادى پذیرفته شده خود نیز توجه کند و در بستر این دو دستهاصول، کار تفسیر و تعبیر را پیش ببرد. آنچه گذشت، فشردهاى ازخطوط قرمز تفسیر و تعبیر بود، که عبور از آن به تحریف واقعهمىانجامد. اکنون نوبت به تعبیر و برداشت از حادثه عاشورا و سیاسىیا غیر سیاسى بودن آن مىرسد.
الف. تعبیر غیر سیاسى از عاشورا
جریان خونین کربلا، در نگاه اوّل، براى کسى که بدون هیچپیشفرض و پیشداورى به تماشاى آن بنشیند، جریانى سیاسىاست. وقتى در آیینه تاریخ به علل ظاهرى این حادثه نگریسته شوداین حقیقت به وجهى روشن و شفّاف منعکس است که نظام خلافتو سلطه وقت که به بیعت و التزام سیاسى شخصیتى چون اباعبداللهالحسین(ع) سخت نیازمند است و تحکیم ارکان اقتدار خویش را درگرو آن مىبیند، او را تحت فشار قرار مىدهد که بیعت کند و سرفروآورد. پس نخستین علّت پیدایش قیام کربلا، تن ندادن به بیعت دربرابر یزیدى است که حسین بن على(ع) او را لایق براى حاکمیّتنمىداند و قدرت او را فاقد وجاهت و مشروعیّت سیاسى لازممىشمرد. از اینرو امام با یاران و اهلبیت خویش از مدینه به مکهرهسپار مىگردد، مدّتى در مکه اقامت مىگزیند. در این فاصلهمردمان ناراضى کوفه که آنها هم به حاکمیّت خلیفه جدید بىاعتقادند
|297|
و آن را نامشروع مىشمرند؛ از امامحسین(ع) براى رهبرى مبارزه باحکومت نامشروع وقت دعوت مىکنند و بیعت و وفادارى خود رانسبت به او ابراز مىکنند و بدین شکل دومین علّت حادثه کربلامتحقق مىشود. امام(ع) دعوت کوفیان را اجابت مىکند و به سمتکوفه، از مکه بیرون مىآید ولى در بین مسیر، با لشکریان حکومتمواجه مىشود و پس از آنکه مذاکرات و راههاى غیر نظامى بىثمرمىماند؛ طىّ یک روز نبرد، او و دوستان و بستگانش بهشهادتمىرسند.
بنابر این از نگاه تاریخى که به روند پیدایش حادثه کربلا و زنجیرهحوادث آن نگریسته شود، با دو علّت آشکار سیاسى مواجه خواهیمبود، یکى اجتناب از بیعت با خلیفه وقت و دیگرى پاسخ به دعوتمردمان ناراضى کوفه. که این هر دو، امرى سیاسى تلقّى مىشوند.حزب اموى نیز که براى توجیه کار خویش و اقناع افکار عمومى، بایدحرفى مىزد، مشروعیت مقابله با امامحسین(ع) و یارانش را در اینمىدانست که آنان علیه خلافت مشروع یزید و امام المسلمین که مردمبا او بیعت کردهاند، دست به اقدام سیاسى - نظامى زدهاند و از اطاعتخلیفه برحق بیرون رفتهاند و این حقّ مشروع حکومت است که دربرابر این اقدام سیاسى به بازدارندگى دست زند. عبیدالله بنزیاد، پساز شهادت هانى بنعروه، در توجیه اقدامات خویش، بر فراز منبراعلام کرد:
«امّا بعد، ایّها الناس، فاعتصموا بطاعة الله و طاعة ائمتکم و لاتختلفوا و لا تفرّقوا فتهلکوا و تذلّوا و تقتلوا؛اى مردم کوفه، به طاعت خدا درآیید و از پیشواى خود اطاعت کنیدو راه اختلاف و تفرقه را برنگزینید که به هلاکت مىافتید و ذلیل وکشته مىشوید.»
هنگامى هم که عبیدالله بن زیاد توانست بر اوضاع کوفه مسلّطشود و مردم را از اطراف مسلم بنعقیل پراکنده کند، براى دستیابى بهمسلم و یافتن مکان اختفاء او، به مردم مىگفت:
|298|
«ان ابنعقیل السّفیه الجاهل قد أتى ما قد رأیتم من الخلاف و الشقاق فبرئت ذمّة الله من رجلوجدناه فى داره و من جاء به فله دیته. اتقواالله، عبادالله و الزموا طاعتکم و بیعتکم. و لاتجعلوا على انفسکم سبیلاً؛
[66]
زاده عقیل به تفرقه و ایجاد شکاف در جبهه مردم روى آورد، هر آن کس او را مخفى کرده باشد،از ذمّه الهى بیرون است و کسى که او را نشان دهد، یک دیه پاداش کار او است. از خدا بترسید وبه طاعت و بیعت خود وفادار باشید و به هیچگونه اقدامى علیه جان خود دستنزنید.»
اینها حقایق آشکار واقعه طف است و از ضروریّات تاریخى است که حادثه کربلا دربسترى کاملاً سیاسى رخ داده است و دو طرفى که آن را پدید آوردهاند و کسانى که نظاره گر آنبودهاند؛ همگى آن را به عنوان حادثهاى سیاسى دیدهاند.
با توجه به این بُعد آشکار عاشورا، کسى که مدّعى غیر سیاسى بودن آن است و در تعبیر وبرداشت خود، آن را فاقد بُعد سیاسى مىشمرد، در حقیقت ادّعایى دارد که چون بر خلافچهره ظاهر و آشکار حادثه عاشورا است، نیازمند ارائه دلیل و بیّنهاىروشن است و بایدشاهد بیاورد که مطلب بر خلاف سیماى ظاهرى حادثه کربلاست و لبّ و حقیقت این حادثه،امرى غیر سیاسى است که امکان تعبیر سیاسى از آن را ناممکن مىگرداند. در ادامه به بررسىشواهدى مىپردازیم که به برداشت غیر سیاسى واقعه عاشورا کمک کرده است.
برداشتهاى غیر سیاسى از عاشورا و زمینههاى آن
1. غلوّ و اباحهگرى
از همان اوان رویداد کربلا و دهههاى نخستین پس از این حادثه، با برداشتهایى از حادثهکربلا مواجهیم که تلاشش بیش از هر چیز براین جهت متمرکز است که به این حادثهجنبههاى غیر سیاسى و بیرون از حالت طبیعى و عادت ببخشد. شاید بتوان نخستین تلاش دراین جهت را در تفسیر غالیان از حادثه کربلا، مشاهده کرد.
اهل غلوّ و غالیان که خود را از موالیان و اهل مودّت به اهلبیت (ع) مىشمردند، به تعبیرغیر سیاسى شهادت امامحسین(ع) روى آوردند که در زمان حیات امام صادق(ع) این تفسیرانحرافى و گمراه کننده و شرکآلود، در جامعه پخش شد و امام صادق(ع) و امامان پس ازایشان همچون امام رضا(ع) و امام زمان(ع) به مقابله جدّى با این برداشت انحرافى دستزدند. سرّ برداشت انحرافى غلات از اینجا ناشى مىشد که آنان در برابر این پرسش که چراامامحسین(ع) شکست خورد و او و یارانش به شکلى فجیع به شهادت رسیدند، با آنکه قرآنکریم مىفرماید: «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلاً.»
[67] و طبق این آیه نباید کافرانى
|299|
مثل بنىامیّه بر مؤمنى همچون ابىعبدالله(ع) سلطه پیدا کنند و او را به قتل برسانند آنان براىحلّ مشکل، با شبیهسازى حادثه کربلا به داستان حضرت عیسى(ع) و به صلیب کشیده شدناو گفتند: همانطور که بر یهودیان امر مشتبه شد و فردى دیگر را به جاى مسیح به دارآویختند، در کربلا نیز بر بنىامیّه امر مشتبه شد، و به جاى امامحسین(ع) فردى به نام حنظلةبن اسعد شامى را کشتند.
در برابر این برداشت خطرناک، روایات متعدّدى از ائمه (ع) وارد شده است. در روایتىامام صادق(ع) به عبدالله بن فضل مطالبى مىفرماید که مضمون بخشهایى از آن چنین است:
خطر و ضرر کارى که بنىامیّه انجام دادند و روز عاشورا را روز شادى و سرور و برکتقرار دادند؛ از ضرر غلات بیشتر نیست. کسانى که مىپندارند امامحسین(ع) کشته نشد،رسول الله(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را که خبر به قتل امامحسین(ع) دادند، تکذیب کرده و بااین تکذیب کافر شدهاند. این افراد شیعه ما نیستند و ما از آنها تبرّى مىجوییم.
در پایان هم فرمود:
«لعن الله الغلاة و المفوّضة فانهم صغّروا عصیان الله و کفروا به و اشرکوا و ضلّوا و اضلوا فراراً مناقامة الفرائض و اداء الحقوق؛
[68]
نفرین خدا بر غالیان و مفوّضه، آنان که معصیت خدا را کوچک شمرده و کافر و مشرک شدند وخود را گمراه کرده و دیگران را به گمراهى کشاندند، براى اینکه از انجام فرائض و پرداختحقوق سرباز زنند.»
طبق این روایت شریف، از جمله عوامل روى آوردن به برداشتهاى غیر سیاسىِ خارقعادت از جریان کربلا، آن است که عدّهاى تحمّل بار سنگین انجام فرائض الهى و عمل کردنبر طبق دستورات خداوند را ندارند و چون حاضر به اقامه فرائض و پرداخت حقوق اللهنیستند براى یافتن محملى صحیح و عصیان الهى در پوشش آن به اندیشههایى چون غلاتروى مىآورند.
در روایتى دیگر از اباصلت هروى نقل است:به امام هشتم(ع) عرض کردم، گروهى درکوفه مىپندارند حسین بن على(ع) کشته نشده و شباهت بین او و حنظلة بناسعد شامىافکنده شد و آن حضرت به آسمانها بالا رفت، همانطور که عیسى بن مریم(ع) بالا رفت وآیه «لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا» را حجت خود مىدانند.
حضرت فرمود:
«دروغ مىگویند، غضب و لعنت خدا بر آنان باد! اینان با تکذیب پیامبر(ص) که از کشته شدن
|300|
حسین بن على(ع) خبر داده بود، کافر شدند.»
و در ادامه فرمود:
«منظور از آیه «لن یجعل الله...» آن است که کافر حجّتى بر مؤمن ندارد. چگونه تفسیر موردنظر آنان درست باشد در حالى که خداوند متعال از کشته شدن پیامبران توسط کافران خبرداده است با آنکه حقّانیّت پیامبران بر مخالفان آنها آشکار بود.»
[69]
بدین ترتیب اندیشه انحرافى غُلات از شهادت امامحسین(ع) و برداشتهاى غیرسیاسىکه از این حادثه بزرگ داشتند، با روشنگرى امامان معصوم(ع) تا حدود زیادىمنکوب گردید.
به طور کلّى نقشى که امام سجّاد و دیگر امامان معصوم، علیهم السلام، پس ازسیدالشهداء(ع) در ارتباط با حادثه کربلا ایفا کردهاند، در دو زمینه قابل بررسى است. نخستتلاش بىوقفه و همهجانبه در زنده نگه داشتن واقعه طفّ و پایدارى آن، به عنوان مکتب وراهى براى حفظ اسلام و آرمانهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه؛ و دیگرى جلوگیرى ازتحریف و برداشتهاى ناروا از این حادثه و تطهیر و پالایش این درّ گرانبها از پیرایههاىدروغین است. برخوردى که اهلبیت(ع) با غلات داشتند در چارچوب نقش دوّم قابلبررسى است. امّا نقش اوّل را در انبوهى از روایات مىبینیم که بر امورى همچون عزادارى واقامه ماتم، مرثیه سرایى و زیارت امامحسین(ع) تشویق و تأکید مىکنند. در فرازهاى بعدىاین نوشتار، به گوشههایى از این روایات اشاره خواهد شد
[*]. این دو نقش و دو وظیفهخطیرى که اهلبیت(ع) در باره کربلا ایفا کردند، هر دو بسیار مهم و اساسى است و هر کداممکمّل دیگرى محسوب مىشود تا کربلا بتواند به عنوان حادثهاى پایدار و جاوداندانشگاهى براى اهداف انسانى و حقجویانه باقى بماند و الگو و اسوهاى زوالناپذیرقرارگیرد.
نکته مهم در ارتباط با نقش اوّل و مبارزه آگاهىبخشى که اهلبیت(ع) در برابربرداشتهاى نادرست غلات به کار گرفتند، آن است که نشان دادند، علّت و انگیزه غلات ازتحریف شهادت امامحسین(ع) چه بوده است؟ و با بیان این علّت، بر این حقیقت تکیه کردندکه چه بسا غُلات از صحنه خارج شوند و با آگاهى شیعیان، اندیشههاى آنها از گردونه بیرونرود، ولى آنچه مهم است یافتن آن علّتى است که ممکن است در طول تاریخ موجب تحریف
[*]. مقاله جداگانهاى در دفتر سوم این ویژه نامه، به تفصیل به این مهم پرداخته است. «حکومت اسلامى».
|301|
حادثه کربلا و برداشتهاى نادرست از آن باشد. همان علّتى که غالیان را به ضلالت و اضلالمردم انداخت؛ در طول تاریخ قابل تکرار است و مردم باید از این علّت مطلع شوند و با توجهبه آن، انحرافات را در مسیر تفسیر و تعبیر حادثه عاشورا تشخیص دهند. به تصریح روایتامام صادق(ع) آنچه موجب برداشت انحرافى غلات از شهادت امامحسین(ع) گردید؛ فراراز اقامه فرائض و اداء حقوق بود. «فراراً من اقامة الفرائض و اداء الحقوق.»
این سخن گرانبها و طلایى نشانگر بنیان اساسى اباحهگرى است. اباحهگرى هر چندممکن است، در هر عصر و زمانى به شیوهاى خود را جلوهگر کند و در قالب نظریّهپردازىزرورق پیچیده و فریبا خود را عرضه کند و به گونهاى عرضه شود که مشترى و خریدارداشته باشد، روزى در قالب اندیشه غالیان خود را بیاراید و روزى دیگر در قالبى دیگر و بااسم و شمایلى جدید به تحریف معنوى حادثه عاشورا دست زند، ولى اساس همگى هماناباحهگرى است. این خطر عمدهاى است که همواره از زمان امام صادق(ع) تا عصر کنونى،تاریخ عاشورا را تهدید کرده است. علّت قضیه نیز روشن است. «بل یرید الانسان لیفجرامامه» (قیامت/5) انسان خریدار کالاى اباحهگرى، خود را باز و آزاد مىخواهد و نمىتوانددر برابر خود، هیچ مانع و رادعى را تحمّل کند. چون انجام تکلیف و پذیرش مسؤولیّتدشوار و سنگین است، بهترین راه آن است که به هرگونهاى که امکان دارد تکلیف را بر زمینگذارد. اقامه فرائض و اداء حقوق، شامل تمام تکالیف و احکام و مقرّراتى مىشود که درمکتب اسلام متجلّى است و از آن به شریعت و فقه تعبیر مىشود. اباحهگر چون التزام بهتکلیف را دشوار مىیابد و خود را قادر نمىبیند که در چارچوب شریعت و حکمالله حرکتکند، به هر وسیلهاى متشبّث مىشود تا شاید بتواند دوش خود را از این بار سنگین خالى کند.
التزام به احکام الهى روح عبودیّت است و متعالىترین مرحله توحید به شمار مىآید.توحید در مرحله ذات و صفات، تا زمانى که به مرحله توحید در ربوبیّت نرسیده، دشوارىاندکى دارد و بسیارى از مشرکان نیز در آن مراحل با توحید بیگانه نیستند. آنگاه که نوبت بهتوحید در ربوبیّت مىرسد، کار دشوارتر مىشود و وقتى که نوبت به توحید در ربوبیّتتشریعى مىرسد که در این مرحله مؤمن موحّد باید عبد محض باشد و هر فرمان و حکم وتکلیفى را پذیرا باشد، تحمّل چنین مرحلهاى بس مشقّتزا و دشوار مىنماید و کسانىهمچون ابلیس که هزاران سال عبادت پروردگار گزاردند؛ در این مرحله تاب ادامه مسیرنیافتند و با زیر بار نرفتن و ملزم نشدن به تکلیف الهى، به هبوط و لعن و رجم ابدى خداوند
|302|
مبتلا گشتند.
اصولاً اساس قیام سیدالشهداء مبارزه با اباحهگرى بود. بزرگترین مبلغ و بلندگوىاباحهگرى، دستگاه خلافت شمرده مىشد. یزید جرثومه پلید اباحهگرى بود:
«رجل فاسق شاربالخمر، قاتل النفس المحرّمة، معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله.»
[70]
و امامحسین(ع) که از اهلبیت کرامت و معدن رسالت و جایگاه آمد و رفت فرشتگان ومحل رحمت الهى است، هرگز نمىتواند با مظهر اباحهگرى که زیر بار هیچ تکلیفى نمىرودو عصیان و گناه را سیره و روش خود مىداند، بیعت کند. بنىامیّه با اباحهگرى خود در مقام آنبود که «لیفجر امامه»؛ تمامى موانع گناه و عصیان را در هم کوبد: «فان السنّة قد امیتت و انالبدعة قد احییت.»
[71] دعوت امامحسین(ع) مبارزه با این دیو گران پرخطر بود:
«انى لم اخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى،ارید ان آمر با لمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى علّى بن ابى طالب.»
[72]
روح نهضت حسینى، اقامه فرائض و اداء حقوق است. همان چیزى که اباحهگران از آنفرار مىکنند. امامحسین براى احیاء سنّت و میراندن بدعت و اقامه نماز و پرداخت زکات وامر به معروف و نهى از منکر، خود و عزیزان خود را در برابر لبه تیغ شمشیرهاى سفیانیانقرارداد:
«اشهد انک قد اقمت الصلوة و آتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر.»
[73]
این گواهى زائر است که وقتى به زیارت سید شهیدان بار مىیابد، با کمال ادب شهادتدهد که امامحسین(ع) اقامه فرائض کرده است و حقوق الله را اداء نموده است. این حقیقت ولبّ نهضت حسینى است و اباحهگران با این فلسفه و حقیقت مخالفند، چون دو جبهه متضادّو دو اندیشه غیر قابل جمع است. براى مبارزه با این مکتب و این فلسفه که حیات اباحهگرىرا بر باد مىدهد و جلوى رشد و توسعه آن را مىگیرد، دو راهکار عملى و دو شیوه راهبردىوجود دارد، اگر ممکن باشد، باید یاد و نام و خاطره عاشورا از ذهنها محو گردد، چنانکهبنىامیّه و بنىعباس، در این راه از هیچ کارى فرو گذار نکردند، از ممنوعیت زیارتسیدالشهداء و بریدن دست مردم و قتلعام زائران تا آب بستن به روضه مطهر و حائرحسینى، همگى در این مسیر قابل توضیح و بیان است. این راه، راه کفر و الحاد به اهدافعاشورا است، امّا وقتى رسیدن به این هدف ناممکن نمود، راه دوم که راهى منافقانه و
|303|
رنگارنگ است، برگزیده شد: تحریف عاشورا و برداشت و تفسیر نادرست از این مکتبحیاتبخش. باید کارى کرد که عاشورا نتواند به عنوان آرمانى حرکتزا، اباحه گرى را تهدیدکند و علیه آن طوفان به راه اندازد، باید کارى کرد که نتواند الگو و اسوه قرار گیرد و قابلدرسآموزى و عبرتگیرى و تبدیل شدن به دانشگاه را داشته باشد.
این بزرگترین خیانتى است که با ظرافت کامل عاشورا را تهدید مىکند، غلات همینهدف را دنبال مىکردند. در طول تاریخ هم کسانى که با برداشتهاى سیاسى از عاشورامخالفت کردهاند و خواستهاند آن را از یک الگو و مکتب و ایدئولوژى بودن خارج کنند، درهمین اندیشه بودهاند. و چنانکه پیش از این گذشت، در برابر نقش اباحهگران، نقش امامانمعصوم(ع) بسى برجسته و درخشان است. آنان در برابر تدبیر اوّل اباحهگرى به ذکر فضائل،یاد و خاطره امامحسین(ع) در قالب ثواب اشک و اقامه ماتم و مرثیه سرایى و زیارت آنحضرت در تمامى اوقات سال پرداختند و در برابر تدبیر دوم، به آموزش فلسفه و هدف قیامحسین اقدام کردند و حتّى در زیارتنامهها نیز از این آموزش تعالى بخش فرو گذار نکردند.
2. تفدیه
پس از دفع فتنه غالیان، با توجه به برخى شباهتهاى میان شهادت امامحسین(ع) و بهصلیب کشیدن حضرت مسیح(ع) که غلات نیز از همین دریچه به عرصه تحریف گام نهادهبودند، دوباره پارهاى از افکار مسیحیان در میان شیعیان تبلیغ و ترویج گردید. یکى از اصولاعتقادى مسیحیّت، به صلیب رفتن مسیح است براى اینکه «فادى» باشد:
«الفادى لقب سیّدنا یسوع المسیح الذى افتدنا بدمه الکریم.»
[74]
این جزء متن مسیحیت است که عیسى به دار رفت و این به دار آویخته شدن، کفّاره گناهامّت گردیده تا امّت گناهان خود را به حساب مسیح گذارند. تحریف معنوى جدیدى که درعرصه برداشت غیر سیاسى از عاشورا رخ داد، این بود که این تعبیر و برداشت رایج شد کهحسین بن على (ع) کشته شد براى اینکه کفاره گناهان امّت باشد.
[75]
این هم یک اباحهگرى جدید بود و لبّ و چکیده این برداشت سوء از نهضت عاشورا، اینبود که نهضت حسینى سیاسى و قابل برداشت مکتبى نیست و نمىتوان حرکتابىعبدالله(ع) را الگو و اسوه قرار داد. بلکه به تعبیر شهید مطهرى «حسین(ع) یک شرکتبیمه تأسیس کرد؛ بیمه گناه. گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم، و در عوض شما براى من
|304|
اشک بریزید. شما هر چه مىخواهید باشید، ابن زیاد، عمر سعد، خولى، شمر، سنان ابن انس،هر چه مىتوانید گناه کنید که من بیمه شما هستم. این برداشت هم نظیر برداشت غالیان درارکان و اساس یک مطلب را مىگفتند، مبارزه با برداشت سیاسى از عاشورا و ترویجاباحهگرى، «فراراً من اقامة الفرائض و اداء الحقوق».
3. تکلیف خصوصى
تحریف دیگرى که در همین عرصه مىتوان از آن نام برد، این بود که در بیان علّت وفلسفه نهضت عاشورا، گفته شد: این قیام تنها یک دستور خصوصى براى سید الشهدء (ع)بود، و به دیگران ارتباطى ندارد، لذا قابل پیروى نیست. این برداشت هم در لبّ مثل تحریفاتگذشته است، براى اینکه این حادثه را از مکتب بودن خارج مىکند، به گونهاى که قابل پیروىنباشد و آن را عقیم مىکند؛ اعلام مىکند، این تکلیف و وظیفه خصوصى ابىعبدالله بود و بهدیگران بى ارتباط است.
[76]
همچنان که غالیان براى قرائت و تعبیر ناصواب خود، به آیاتى همچون: «لن یجعل اللهللکافرین على المؤمنین سبیلا» چنگ زدند، تحریف گران بالا نیز به پارهاى از روایاتمىتوانند متمسک شوند. مثل سخن امامحسین(ع) به محمد حنفیّه:
«اتانى رسول الله(ص) بعد ما فارقتک فقال: یا حسین، اخرج فان الله قد شاء أن یراکقتیلاً.»
[77]
از این تعبیر ممکن است کسى برداشت کند که امامحسین(ع) براى خودش شهید شد،چون عزیز خدا بود و خدا او را دوست مىداشت، او را براى رسیدن به رستگارى و فوز عظیمبه شهادت رسانید. این برداشت نیز مروّج آن است که حادثه کربلا، حادثهاى سیاسى و قابلالگو شدن نیست، امامحسین(ع) وظیفهاش آن بود که از مدینه و مکّه بیرون شود و در کربلا بهفیض عظیم و فوز گران لقاء الهى با جسمى غرق خون نایل آید و نتیجهاى که این تکلیفخصوصى براى پیروان او داشت آن بود که براى او اقامه عزا و ماتم کنند و از مصیبت عظیم اومتأثّر شوند و با اشک و آه و سوز خود، آنها هم به ثواب گریستن بر آن حضرت نائل شوند وآنها نیز به فیض و فوز عزادارى در رثاء سیّد مظلومان برسند. و با این برداشت، گریه کردن ونه ارشاد و یا آگاهىیابى سیاسى و الگوگیرى، هدف عاشورا قرار گرفت. در این تعبیرگریستن موضوعیّت مىیابد و خود هدف مىشود، بدون آنکه اماره و علامت و انگشت
|305|
اشارهاى باشد.
براى نگریستن به اهداف قیام حسینى، انواع تذکرهها و مقتلها و مصیبتنامهها باعناوینى همچون: مفتاحالبکاء، طوفانالبکاء، محیطالبکاء، و مثیرالاحزان مىتوانستزمینهاى باشد براى این برداشت غیر سیاسى از حادثه کربلا و تلاش در جهت ارائه روایتىسوگمندانه و تأثرآور و دردآلود از واقعه طفّ.
[78]
البته جاى تردیدى نیست که روایات و آموزههاى وحیانى امامان معصوم(ع) در فضیلتگریستن بر امامحسین(ع) و قدر و ارزش آن و ثواب اقامه عزا و سوگوارى و مرثیهسرایى درمصیبت آل طه، فراوان و گسترده است. این یک فرهنگ و مکتب است که امام هشتم(ع) بهریّان بن شبیب فرمود:
«یا ابن شبیب، ان کنت باکیاً بشىءٍ فابک للحسین بن على بن ابىطالب(ع).»
[79]
و از خود ابا عبدالله (ع) نقل شده است:
«انا قتیل العبرة لا یذکرنى مؤمن الّا بکى.»
[80]
و امام سجّاد (ع) مىفرماید:
«ایما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین بن على(ع) دمعة حتى سیل على خدّه بوّأه الله بها فىالجنّة غرفاً یسکنها احقاباً.»
احادیث انبوهى که در جوامع روایى در فضیلت زیارت کربلا در مناسبتهاى مختلف، درطول سال و به ویژه در ماه رجب، نیمه شعبان، در روز عرفه، شب عید فطر و قربان و اربعین،و زیارت آن حضرت از نزدیک و دور، و ارزش لعن و نفرین بر قاتلان آن بزرگوار وجوددارد، و استجابتى که خداوند در حائر حسینى و قبه سیدالشهداء قرارداده و شفائى که درتربت آن حضرت است و ارزشى که آب فرات دارد، و به طور کلى، خصائص و ویژگىهایىکه تنها به سیدالشهداء اختصاص دارد و درباره هیچ پیامبر و ولیّى از اولیاء الهى، حتى درمورد خاتمالانبیاء(ص) چنین خصائصى مطرح نیست.
[81]
آیا این همه تأکید و فضیلت و ثواب و ارزش براى چیست؟
با دیدن این روایات، راحتطلبان و پیروان مکتب اباحهگرى، با برداشتى غیر سیاسىمىتوانند، بگویند ما مىگرییم و گریستن ما بهشت را بر ما واجب مىگرداند، سیدالشهداء بهشهادت رسید، خود به فیض بزرگ نائل شد، ما هم با عزا و گریه و زیارت او به خداوند تقرّب
|306|
مىجوییم و تکلیف و وظیفهاى دیگر نخواهیم داشت.
کسانى که با این برداشت غیر سیاسى از عاشورا، در مقام تحریفاین حادثه بزرگ و فلسفه پیدایش آنند، گویا مىخواهند عاشورا را بهعنوان مکتبى در برابر مکتب اسلام ناب قرار دهند و نشان دهند با یکگریه و اقامه ماتم براى سیّد شهیدان(ع) راه براى ارتکاب هرگناهى وخلافى مفتوح است و با این اباحه مطلق مىتوان از زیر بار هر نوعوظیفه و مسؤولیتى شانه خالى کرد. در حالى که در روایات،امامحسین(ع) به عنوان چراغ و مشعل فروزان هدایت و کشتى نجاتمطرح است: «ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة».
قیام حسین شعله فروزانى است که مردم در پرتو آن مىتوانند بهسوى مکتب واقعى اسلام حرکت کنند. قیام حسین(ع) براى اقامهنماز و روزه و زکات و امر به معروف و نهى از منکر بوده و براى اینشکل گرفته که اسلام ساخته و پرداخته امویان به مردم معرّفى شود،بدعتهاى بنىامیّه بر مردم آشکار گردد و مردم با این کشتىرهایىبخش به سوى سنّت واقعى و سیره و روش پیامبر(ص) حرکتکنند، نه براى آنکه بدعتى نو، دوباره ایجاد شود و شریعت پیامبراکرم(ص) منسوخ گشته و به فراموشى سپرده شود. گریه براى سالارشهیدان براى نگهداشتن اساس اسلام است تا مردم با تأسّى به آن امامهمام، در ذکر و یادخداوند باشند و به اقامه فرائض و حدود الهىهرچه بیشتر اهتمامورزند.
امامحسین(ع) ودیعه الهى و ولىّ کامل است که با عصمتخویش، تمام گفتار و رفتارش حجّتى براى مردم خواهد بود که از آنبه عنوان سنّت در کنار کتاب الهى، و به عنوان یکى از منابع استنباطاحکام فقهى استمداد جویند و سیره وروش او را الگو و اسوه خودقرار دهند، و در تمامى ابعاد سیاسى - اجتماعى، اخلاقى و عرفانى ازاین خورشید تابناک استفاده کنند و به سوى زلال معارف وحیانى واسلام ناب عارى از پیرایههاى جاهلیّت امویان و غیر امویان در طول
|307|
تاریخ هدایت گردند. و هرگونه تفسیر و برداشتى که بخواهد، عاشورارا به بُعدى از ابعاد گسترده آنها محدود کند و آن را از قابل تأسّى بودندر سایر ابعاد بیرون گرداند، برداشتى تحریفى و خطرناک تلّقىمىشود. اگر در زیارت عاشورا، مىخوانیم «اللهم اجعل محیاى محیامحمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد» براى آن استکه حیات و ممات پیرو امامحسین(ع) و عاشق اهلبیت(ع) از جمیعابعاد و شئون و خصوصیات باید واجد حیات و ممات آن اولیاء الهىباشد. اگر امامحسین(ع) براى مبارزه با ظلم و استبداد قیام مىکند وشهادتش براى اقامه فرائض و سنن است و در راه نهى از منکر و امر بهمعروف عزیزان خود را از دست مىدهد، گریه کننده بر آن وجود پاک،نمىتواند خود را عاشق و شیفته او بداند ولى با این اهداف بیگانه باشدو این است رمز و راز اینکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «حسین منّى و انامن حسین». چون این نهضت حسین است که اسلام را از سال 61هجرى تاکنون زنده نگه داشته و نگذاشته است شریعت محمّدى باپیرایهها و بدعتها نابود و مضمحل گردد، بلکه مردم هر روز و هرسال، در هر سرزمین و شهر و دیار هر کجا ظلم و بیدادى دیدند، یاحرکتى بر خلاف شریعت محمدى مشاهده کردند، با تأسى به آن اسوهجاودانه، از پا ننشینند و همواره در مقام احیاء سنّت و اماته بدعتباشند. «کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا».
ب. عاشورا تبلور سیاست دینى
نتیجه سخن آنکه، با تکیه بر معیارهاى درست برداشت و تفسیرحوادث تاریخى و با رعایت قوانین مربوط به استناد و تمسّک بهحوادثى همچون کربلا که در آن امامى معصوم نقشآفرین است،انسانى که رفتار و گفتار او حجّت بر مردم است و مىتواند الگو و اسوهدیگران قرار گیرد، نمىتوان حادثه کربلا را فاقد ابعاد سیاسى دانستو آن را با هر نوع توجیه و تبیینى که باشد و تحت عنوان هر نام و
|308|
نظریّهاى که انجام گیرد، به حادثهاى غیر سیاسى و الهى و معنوى یا عرفانى و عاشقانهفروکاست. انکار ابعاد سیاسى کربلا، چیزى جز تحریف آن نخواهد بود. آنان که به تغییرگفتمان عاشورا مىاندیشند و در مقام تغییر برداشت سیاسى و ایدئولوژیک از این منبعلایزال فیض الهى و باب رحمت واسعه حضرت حق مىباشند، خودآگاه یا ناخودآگاه، آب بهآسیاى سکولاریسم مىریزند. آنان که تعبیر سیاسى و ایدئولوژیک از عاشورا را بحثى بیروناز اصل واقعه عاشورا تلقى مىکنند و احکام صادره از این برداشت خاص را قابل تعمیم بهخود واقعه عاشورا نمىدانند، بر مبناى همان اندیشه سکولاریستها گام مىگذارند که میاناصل دین و فهم آن تمایز قائل مىشوند و فهم دین را امرى بشرى تلقى مىکنند هر چند خوددین امرى الهى و داراى قداست باشد.
[82]
در حالى که هر چند اختلاف در فهم حقیقت است و از این رو اجتهادهاىمختلفپذیرفته شده است، ولى باید میان اجتهاد در چهارچوب ضوابط شرعى و اجتهاد رهااز هر ضابطهاى، جز خواست و تمایلات نفسانى مردم که ممکن است نام مصلحت نیز بر آننهند، تمایز قائل شد. اجتهاد بىضابطه و تابع هوسهاى مردم و پوشیده از مصلحت ریایى چهبسا مسلمات دین را نیز تغییر دهد، ربا و زنا را حلال کند و همه چیز را به وادى اباحهگرىسوق دهد ولى چنین پدیدهاى هرگز در اجتهاد ضابطهمند رخ نخواهد داد، هر چه قدراختلاف در اجتهاد باشد، هرگز مسلمات و قطعیّات نمىتواند مورد برداشتهاى مختلف ومتناقض قرار گیرد.
[83]
برخى از کسانى که تعبیر سیاسى از عاشورا را برنمىتابند، در واقع مىخواهند اهدافى راکه تمدن غربى در جهان اسلام و به ویژه در ایران دنبال مىکند، محقّق نمایند. غرب به خوبىاین حقیقت را درک کرده است که خطر تازهاى که تمدن آنها را تهدید مىکند، اسلام سیاسىاست، آنها آمیختن اسلام به سیاست یا الهام گرفتن سیاست از اسلام را خطرى مىدانند که دنیارا تهدید مىکند. آنان حتى در الجزایر حاضر شدند، دموکراسى را فراموش کنند و مانع بهقدرت رسیدن نیروهاى مسلمان شوند و اعلام کنند: دموکراسى براى همه اهل زمین خوب،است مگر در باره مسلمانان.
[84]
براى رویارویى و مقابله با اسلام سیاسى، غرب چارهاى ندارد جز آنکه با بهرهگیرى ازتمام توان تبلیغاتى خود و استفاده از عناصر فرصتطلب یا مرعوب، اندیشه و فرهنگعاشورایى عزّت و افتخار و مبارزه با ستم و بىعدالتى فرهنگ مدرنیته غرب را به انحراف
|309|
کشاند و به شگردهاى مختلف تلاش کند که عاشورا را از جغرافیاى سیاسى ملل مسلمانمحو گرداند و آن را به حاشیهاى کشاند که نتواند، تهدیدى جدّى در برابر منافع قدرتمندانجهانى قرار گیرد.
البته این حقیقت را نیز باید اذعان نمود که عاشورا نمىتواند تنها به جنبه سیاسى محدودشود و ابعاد عرفانى و معنوى آن به فراموشى سپرده شود که این هم خود نوعى تحریف است.افراط در سیاسى کردن حادثه عاشورا، به گونهاى که هدف و فلسفه اصل پیدایش نهضتحسینى را تنها و تنها در حدّ تسخیر حکومت کاهش دادن که در برخى از آثار معاصران بهچشم مىخورد،
[85] و غفلت از فلسفه شهادت و تأثیرى که این فلسفه در احیاى اسلاممىتوانست داشته باشد و تأکید بیش از حد بر تحلیل عقلانى و غفلت از ابعاد عرفانى وعاشقانه حرکت کربلا، خود تحریف دیگرى است که موجب فراموشى ابعادى وسیع و قابلتوجه از این حرکت الهى مىشود.
در این میان کار مهم و شاهکار اساسى، حرکت در صراط مستقیم و اجتناب از افراط وتفریط در تحلیل عاشورا است. نه مىتوان این حادثه عظیم را فاقد ابعاد سیاسى شمرد و نهمىتوان آن را در سیاست محدود کرد. تعبیر و تحلیل عاشورا باید با دید جامعنگر انجام شودو تابلویى کامل از این حادثه که جلوه حقیقى اسلام ناب و تجلّى گر تمامى مفاهیم ارزشىمکتب اسلام بود، ارائه گردد.
عاشورا جلوه اصلى سیاست دینى بود که در آن جنبه الهى و بشرى با هم یک جا، کناریکدیگر قرار مىگرفتند. اگر بخواهیم عاشورا را تنها با دید الهى مشاهده کنیم، اینحادثهازدسترس دور مىشود و نمىتواند وسیله درس و عبرت قرار گیرد. تکیه تنها بهجنبههاى عاطفى، روحانى و معنوى عاشورا، موجب مىگردد که نتوان آن را الگو قرار داد وبه آن تأسّى کرد.
و اگر بخواهیم عاشورا را تنها با دیدى بشرى و با تحلیلهاى عقلانى مشاهده کنیم، خطربیگانگى از اهداف الهى و ارزشهاى والاى دینى عاشورا و تلاش در جهت قرب الى الله و بهفعلیت رسیدن و ظاهر گشتن اسماء و صفات الهى در انسان و به مقام فناء نائل شدن او که درکربلا متجلى گشته، آدمى را تهدید مىکند. باید باور داشت، امامحسین(ع) همچون پیامبرانو سایر اولیاء الهى، همچنانکه ولىّ مطلق و انسان کامل و آیة کبرى و مظهر تامّ اسماء و صفاتالهى در زمین بود، ولى او با همه آن ویژگىها انسانى بود که «یأکل و یمشى فى الاسواق» و از
|310|
این جهت نهضت او مىتواند الگو و اسوه باشد. با توجه به این حقیقت است که مىتوان جنبهالهى و جنبه بشرى این حادثه و بُعد اخروى و دنیوى و دینى و سیاسى آن را یکجا مشاهده کردو اینها را مانعةالجمع ندانست.
[86]
نگاهى به تاریخچه تعبیر سیاسى از عاشورا
در تاریخ طولانى اقامه عزا و ماتم براى خامس آل عبا(ع) و زنده نگه داشتن یاد و نامعاشورا، هر چند در بسیارى از دورانها، بیشترین توجّه شیعیان به ابعاد عاطفى و معنوى وجنبههاى تأثّرآلود این واقعه شگرف بوده است ولى این غفلت از ابعاد سیاسى و عقلانىحادثه کربلا، الزاماً به معناى برداشت و تعبیر غیر سیاسى از عاشورا نمىتواند باشد بلکهبیشتر ناشى از بىتوجهى و غافل شدن از ابعاد سیاسى آن بوده است. شاهد این حقیقت نیز آناست که در هر زمان که مسألهاى مهم و سیاسى در طول تاریخ براى شیعیان و حتى مسلمانانرخ نموده است آنان فوراً با توجه به ابعاد سیاسى عاشورا، مسیر خود را تعیین کردهاند.بنابراین رویکردهاى غیر سیاسى گذشته به عاشورا را نمىتوان الزاماً به معناى برداشت وتعبیر غیر سیاسى از آن دانست.
در دهههاى اخیر، با توجه به حوادث مهم سیاسى که در درون کشورهاى اسلامى رخ دادهو استبداد داخلى و استعمار خارجى که بر بسیارى از ملل مسلمان سایه افکنده، توجّه جدّىبه ابعاد سیاسى حادثه عاشورا را در میان نواندیشان سنّى و شیعه مسلمان شاهدیم، که بادرسآموزى از حادثه کربلا و رؤوس کلى سیاسى که در عاشورا ترسیم شد، مسلمانان بهجنبش درآمدند؛ بالاتر آنکه در میان غیر مسلمانان نیز افرادى همچون گاندى را مىشناسیمکه با آموختن درس عزّت از حرکت حسینى، به مبارزه با استعمار انگلیس پرداخت.
در میان نواندیشان مسلمان، شخصیتهایى همچون عبدالرحمن شرقاوى در نمایشنامهاىتحت عنوان «الحسین ثائراً، الحسین شاهداً» (حسین انقلابى، حسین شهید) و عباس محمودعقّاد در کتاب «ابوالشهداء حسین بن على(ع)»، و ابراهیم عبدالقادر مازنى و محمد کامل البناو خالد محمد خالد و سید على جلال حسینى و محمد غزالى، و محمد اقبال لاهورى، به ابعاداجتماعى و سیاسى عاشورا پرداختند و با تحلیلهاى مختلف و متفاوت از عاشورا، زمینههاىرشد سیاسى مسلمانان را در مسیر بازگشت به هویّت اسلامى خویش و توجّه به معارف دینىفراهم آوردند.
[87]
|311|
اقبال لاهورى در زمینه شخصیتى که امامحسین(ع) براى بیدارسازى ملل به خواب رفتهمسلمان دارد و اینکه مبارزه فداکارانه و مرگ پر افتخار او رازهاى پنهان قرآن رامىگشایدمىگوید:
هر که پیمان با هوالموجود بستگردنش از بند هر معبود رست تیغ بهر عزّت دین است و بسمقصد او حفظ آئین است و بس خون او تفسیر این اسرار کردملّت خوابیده را بیدار کرد رمز قرآن از حسین آموختیمز آتش او شعلهها اندوختیم
تعبیر امام خمینى از حادثه عاشورا
در میان شیعیان پیرو اهلبیت(ع) توجّه جدّى به ابعاد سیاسى - اجتماعى عاشورا و زدودنغبار غفلت و فراموشى از آن را در دامنهاى بسیار گستردهتر از آنچه در میان نواندیشان سنّىمنعکس است، شاهدیم. از زمان سید جمالالدین اسدآبادى که این حرکت بیدارگرى شروعبه رشد گرفت، هر روز در ابعادى وسیعتر چهره خود را نمایان کرد و در دهههاى اخیر کهمتصل به پیروزى انقلاب اسلامى گردید، به اوج خود رسید. و دراین زمینه، بیشترین سهم درتوجه به ابعاد سیاسى عاشورا، آن هم در تابلویى جامع و کامل و بدون افراط و تفریط، مربوطبه معمار بزرگ انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى قدّس سره است. او برجستهترینشخصیتى است که توانست ابعاد مغفول عاشورا را مورد توجه قرار دهد و این توجه جدّىموجب رونق گرفتن اندیشه سیاسى ملهم از نهضت عاشورا در میان شیعیان گردید و در مدتىبسیار اندک توانست قدرت سیاسى فرهنگ عاشورا را در ساقط کردن حکومتهاى جائر و بهچالش کشاندن قدرتهاى جهانى به خوبى نشان دهد.
امام خمینى(ره) در پانزده خرداد و حوادث دهه چهل توانست عاشورا را به وسیلهسیاسى کارآمد و مقدس علیه نظام استبداد حاکم بر ایران درآورد و در مبارزات سالهاى 56 و57، با استفاده از تاسوعا و عاشورا و اربعین، و شکست دادن رژیم تا دندان مسلح پهلوى کهنقش ژاندارمى منطقه را براى امریکا و اسرائیل بازى مىکرد، به جهانیان معجزه عاشورا رانشان دهد و بر آنان آشکار کند که عاشورا چه امکانات عظیم و توان گستردهاى براى تحریکسیاسى مردم مظلوم و تحت ستم در خود ذخیره دارد. پس از پیروزى انقلاب نیز، در عرصهمبارزه با استکبار دینستیز غرب، به ویژه صهیونیزم بینالملل و امریکا، امام خمینى(ره) با
|312|
توجّه دقیق و همهجانبه به سیاست دینى نهفته در نهضت کربلا، نه تنها توانست کشتى انقلابرا از طوفانهاى حوادث برهاند و آن را به نهال پرثمر و تناور تبدیل کند، بلکه با این حرکتاحیاگر خویش، موجب توجّه جدى مسلمانان به اسلام سیاسى آنچنانکه در حرکت کربلامتبلور است، گردید. موج حرکت اسلامگرایى و توجه به آرمانهاى اسلامى و قوانین ومقرّرات دینى و مبارزه با سکولاریسم را که اکنون در کشورهاى مختلف جهان از شرق دورتا قلب امریکا و اروپا مشاهده مىکنیم و نهضت بیدارى مسلمانان که از بوسنى و هرز گوین تالبنان و فلسطین و الجزایر و ترکیه و عراق و افغانستان و کشمیر به چشم مىبینیم و جزحرکتهاى استشهادى که هر روزه از انتفاضه مسجدالاقصى به گوش مىرسد، همگى ازمیوههاى شیرین درسهایى است که امام خمینى از عاشورا فرا گرفت و به میلیونها مسلمانآموزش داد.
امام معتقد بود:
«وقتى که حضرت سیدالشهداء - سلام الله علیه - آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفتیک حرکت سیاسى بزرگى بود که در یک وقتى که همه مردم دارند به مکه مىروند، ایشان ازمکه خارج بشود. این یک حرکت سیاسى بود. تمام حرکاتش، حرکات سیاسى بود، اسلامى -سیاسى و این حرکت اسلامى - سیاسى بود که بنىامیّه را از بین برد.»
امام با تعبیر اسلامى - سیاسى از نهضت حسینى، بر این نکته مهم انگشت نهاد که در کارتعبیر و تفسیر عاشورا، براى اجتناب از تحریف، به این دو خصیصه بارز این قیام باید توجّهکافى مبذول داشت، سیاست و اسلامیّت. عاشورا، حرکتى سیاسى است ولى نه سیاستبیگانه از دین و عارى و رها از معارف وحى، نه سیاستى مبتنى بر پذیرش مبانى سکولاریسم،بلکه حرکتى سیاسى و مبتنى بر وحى و معارف دینى. عاشورا نه یک قیام صرفاً معنوى و دینىاست و نه یک حرکت کور سیاسى. عاشورا تجلّىگاه سیاست دینى است. در قاموس اینسیاست، واژگان و مفاهیمى به چشم مىخورد که در هیچ قاموس سیاسى دیگر یافت شدنىنیست و مىتواند فصل ممیّز سیاست سکولار از سیاست دینى قرار گیرد. عبودیّت وخلوص، انجام تکلیف و تلاش در جهت احیاء سنّت نبوى و مبارزه با ستمها و بدعتها، عمدهسرفصلهاى مبانى و اهدافى را تشکیل مىدهد که در سایه آن اقدامى سیاسى، همچوننهضت کربلا، شکل مىگیرد. مفاهیمى همچون عدالتطلبى، هدایتگرى، صراحت لهجه،توکّل و استناد به ذات لایزال الهى، ایثار و فداکارى خالصانه، شهادتطلبى، جهاد در راه اقامه
|313|
فرائض و حدود الهى، اقامه نماز و احیاء زکات و امر به معروف و نهى از منکر، واژگانى استکه در سیاست حسینى موج مىزند و این همه، آموزههایى برگرفته از متن قرآن کریم است کهامامحسین(ع) به عنوان قرآن ناطق و تفسیر کننده لایههاى آشکار و پنهان این کتاب هدایتدر قیام عاشورا، مجسّم کننده و به عینیّت درآورنده خارجى این قاموس لایتناهى است.
امام خمینى فقیه زمانشناس و روشن ضمیرى بود که به خوبى سیاست اسلامىامامحسین را شناخت و آن را ابتدا تحریر و تقریر نمود و سپس در رفتار سیاسى چندین دههخود به کار گرفت و درعمل به جاهلیت مدرن عصر تکنولوژى نشان داد که اگر سخن ازآمیختگى سیاست و دیانت در میان است، کدام دین با کدام سیاست در آمیخته است و چگونهاز این امتزاج، ارزشهاى بلند معنوى و اخلاقى جوانه مىزند و جوامع انسانى را سرشار ازطراوت و سرسبزى خود مىکند.
در تقریر معمار حکومت اسلامى از واقعه طفّ، نهضت عظیم عاشورا براى عدالت وآزادى و براى مبارزه با ستم و رژیم سلطنتى بود. امامحسین(ع) با حرکت خود نشان داد کهقلّت عدد و نداشتن قدرت عذر نیست باید به پا خیزید و استنکار کنید. در سیاست حسینىوقتى مصالح فرد با مصالح جامعه معارضه کند، این فرد است که باید فدا شود ولوسیدالشهداء و اصحاب و انصارش باشد. در قیام حسین، آرمان تشکیل حکومت عدل نیزوجود دارد. در دیدگاه امام:
«سیدالشهداء آمده بود، حکومت هم مىخواست بگیرد، اصلاً براى این معنا آمده بود و اینیک فخرى است. آنهایى که خیال مىکنند که حضرت سیدالشهداء براى حکومت نیامده، خیر،اینها براى حکومت آمدند. براى اینکه باید حکومت دست مثل سیدالشهداء باشد، مثل کسانىکه شیعه سیدالشهداء هستند، باشد.»
[88]
قیام آن حضرت براى برقرارى حکومت عدل و دفاع از مکتب بود، نه براى کشور گشایى:
«آن حضرت در فکر آینده اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه اسلام در نتیجه جهاد مقدس وفداکارى او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسى و نظام اجتماعى آن در جامعه مابرقرار شود.»
«شهادت حضرت سیدالشهداء مکتب را زنده کرد و رژیم طاغوتى را دفن کرد. او اگر چهشکست خورد ولى پیروز نهایى میدان بود، چون اسلام را نگه داشت. «کل یوم عاشورا و کلارض کربلا» دستورى است که باید همان برنامه را ادامه داد و سرمشق امت اسلامى باشد. بایداین برنامه سرلوحه زندگى امّت در هر روز و هر سرزمین باشد.»
[89]
و همین اساس و فلسفه عزادارى است. گریه کردن بر شهید زنده نگه داشتن نهضت است.
|314|
گریه براى سیدالشهداء نفعى ندارد، براى ما نفع دارد، نفع اخروى و دنیوى. مسأله، مسألهگریه نیست. مسأله سیاسى است که ائمه ما با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که اینملتها را با هم بسیج کنند تا آسیبپذیر نباشند.
در نگاه امامخمینى:
«این خون سیدالشهداء است که خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و ایندستجات عزیز عاشورا است که مردم را به هیجان مىآورد و براى اسلام و براى حفظ مقاصداسلامى مهیا مىکند.»
[90]
به نظر ایشان:
«اگر بعد سیاسى عزادارى را بفهمند، همان غربزدهها هم مجلس به پا مىکنند وعزادارىمىکنند.».
رهبر کبیر انقلاب اسلامى، ضمن توصیه به اقامه عزادارى به شکل گذشته و حتىباشکوهتر و فشردهتر از پیش، به خطر برخى نویسندگان اشاره داشت:
«بازیتان ندهند این قلم فرساها، بازیتان ندهند این اشخاص که با اسماء مختلفه و با مرامهاىانحرافى مىخواهند، همه چیز را از دستتان بگیرند.»
[91]
وقتى به تاریخچه افکار روشنفکران غربزده در رویارویى با عاشورا مراجعه کنیم، دوگونه جبههگیرى متضادّ را در رفتار آنها مشاهده مىکنیم و هنر امام خمینى آن بود که باشناخت این دو جبهه به ظاهر متضادّ هر دو را دو تیغه یک قیچى مىشمرد که در اندیشهنابودى و تحریف این گنجینه عظیم فرهنگى مکتب تشیع مىباشند. گروهى به نام سیاسىشمردن و حماسى نمودن حادثه کربلا، به تضعیف عزادارىها و اقامه مجالس روضه و ماتم ودستهجات پرداختند و آن را به باد مسخره گرفتند، امام در مقابل این تفکر ایستاد و نشان دادکه عزادارى خود یک مسأله سیاسى است. عدّهاى دیگر هم به نام توجه به ابعاد معنوى وعرفانى عاشورا، در صدد تضعیف ابعاد سیاسى عاشورا بوده و آن را با اتهاماتى همچون، یکبُعدى بودن و خشونتزایى به انحراف مىکشند و این هنر افکار و اندیشههاى امام است کهدر برابر این فکر هم مىایستد و انحراف آن را گوشزد مىکند. امام با تعبیر خود از عاشورا، واسلامى - سیاسى دانستن آن کربلا را تبلور سیاست اسلامى و تجلّىگاه معارف، آرمانها وارزشهاى اسلامى مىدید. و بُعد سیاسى، دنیوى و عقلانى و بشرى آن را در کنار بُعد دینى،اخروى و معنوى و الهى آن مشاهده مىکرد و این دو بُعد را مانعةالجمع نمىدید.
|315|
بررسى نظریه مخالفان تعبیر سیاسى عاشورا
اکنون با ملاحظه آنچه گذشت، نوبت به بررسى یک پرسش مىرسد. پرسش مهم وسرنوشت ساز این است که آیا آنان که پیشنهاد تغییر گفتمان عاشورا را مطرح مىکنند وبرداشت امام خمینى از حرکت اسلامى - سیاسى عاشورا را برنمىتابند، حرف و سخننشانچیست؟ آیا آنان مشکل این نظریّه که گفتمان غالب جامعه ایرانى را تشکیل مىدهد و زمینهبیدارى را در ملل دیگر مسلمان فراهم مىکند، را در کجا مىدیدند؟
آنان عمده مشکل را در سه سرفصل اصلى: تک بُعدى، خشونتزایى و به پیش از استقرارنظام مربوط بودن بر شمردند. ولى آیا به راستى چنین مشکلاتى از سیاسى - اسلامى دیدنعاشورا به روایت امام خمینى، قابل تصویر است؟
1. سیاست دینى عاشورا و فقدان جامعیّت
در باب شبهه اوّل یعنى فقدان جامعیّت و تقلیل این واقعه به اقدامى سیاسى و تکبُعدىباید گفت اگر کسانى به عاشورا با نگاه صِرف سیاسى و سکولار نظر افکنند، البته این تحریفعاشورا است و کسى نمىتواند موافق آن باشد، ولى از سوى دیگر کسانى هم که بخواهندابعاد سیاسى آن را انکار کنند، آنان هم به تحریف و مُثله کردن عاشورا پرداختهاند. ولى اگرتمام بخشها و ابعاد عاشورا مورد توجه قرار گیرد و غبار غفلت و نسیان از آن زدوده شود، درمىیابیم که عاشورا در عین حال که اقدامى سیاسى است، ولى نه سیاست صرف بلکه سیاستمبتنى بر عبودیت و خلوص، ایثار و شهادت است، آیا این تفسیر را مىتوان تکبُعدى دانستو آن را فاقد جامعیّت ارزیابى کرد؟ در حالى که آموختن چنین سیاست اسلامى از عاشورا،دریچهاى خواهد بود براى نیل به بالاترین کمالات انسانى، براى در آغوش کشیدن آرمانهاىالهى و رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى، براى کفر به طاغوت و ایمان به الله، براى بندهخالص حقّ شدن و مدال افتخار عبودیّت او را دریافت کردن. آیا این ابعاد وسیع و بى نهایت،تک بُعدى است؟ یا پنجرهاى است براى پریدن از قفس مادیّت و رسیدن به تمامى خوبىها وزیبایىها، چنانکه امام خمینى به نقل از پیامآور عاشورا مىفرماید:
«وقتى که در آن مجلس پلید یزید صحبت مىشود، حضرت زینب - سلام الله علیها - قسممىخورد که «ما رأینا الّا جمیلاً» رفتن یک انسان کامل، شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاءخدا، جمیل است، نه براى اینکه جنگ کرده و کشته شده، براى اینکه جنگ براى خدا بودهاست، قیام براى خدا بوده است.»
[92]
|316|
نگاهى چنین به قیام سیاسى عاشورا، نه تنها آنچنانکه گفته شده درسهاى این حرکت رابه دوران خاصى محدود نمىکند، بلکه آرمانهایى به بشر مىبخشد و افقهایى وسیع وچشماندازهایى دلربا در برابر انسان مىگشاید، که هرگز در برابر خدایان زر و زور، و بتهاىقدرت و الهههاى درونى و برونى زانوى ذلّت نزند و دست بیعت درازنکند.
امامحسین(ع) نه شخصیتى سکولار است که همچون عبدالله بن زبیر تنها به سیاستبیندیشد و نه مقدّس متحجّرى است که همچون ابنعمر کارى با سیاست و سرنوشت اسلامو جامعه مسلمین نداشته باشد. او الگویى است و امام و مقتدا و اسوهاى است که سیاست را درچهره وحیانى و اسلامى آن مشاهده مىکند. و چنین نگاهى به سیدالشهدا(ع) و قیام وشهادتش تک بُعدى نخواهد بود.
2. سیاست دینى عاشورا و خشونتزایى
امّا شبهه دوم و قصّه خشونتزایى، بسیار شگفتآور است. آیا ذلّت را نپذیرفتن و گردندر برابر ستم خم نکردن پذیرش خشونت است و خشونت مىآفریند؟ آیا تفاوتى میانحماسه، شجاعت و عزّت، با خشونت نیست؟ آیا کسى که در برابر استبداد و جور و ستممىایستد و در رویارویى با انحراف از اسلام، در برابر گناه و عصیان الهى شجاعانه مىایستد ومىرزمد و به تکلیف الهى خود عمل مىکند و در این راه مرگ با عزّت را در آغوش مىکشد،آیا این پذیرش راهحلهاى خشونتآمیز است یا کسانى که در راه دفاع از منافع نامشروع وقدرت اهریمنى و توتالیتر خود، حاضرند به هر اقدام ناجوانمردانهاى دست زنند و مخالفانخود را با هر ابزار ممکن قلع و قمع نمایند، به خشونت روى آوردهاند؟ از این دو گروه کدامرامى توان خشونتگر معرّفى کرد؟ به راستى آیا کسى که سیاسى بودن عاشورا را خشونتزامىبیند، اگر در عاشوراى 61 هجرى حضور داشت، خود امامحسین(ع) را اهل خشونتمعرّفى نمىکرد؟ این ادبیّاتى است که امروزه از بلند گوهاى زورمداران مىشنویم، هر جاسخن از حماسه و جهاد علیه ستم و ظلم درمیان باشد، با نام خشونتزایى به مقابله با آنمىپردازند، بهترین گواه آن سرزمین فلسطین است. فلسطینیان حماسهساز که به غصبسرزمین خود راضى نمىشوند و به عملیات استشهادى روى مىآورند، خشونت آفرین وتروریسم معرفى مىشوند ولى صهیونیزم بینالمللى که به بدترین اقدامات ناجوانمردانه وضد بشرى دست مىزند، رژیمى مسالمت جو و اهل صلح معرفى مىگردد.
|317|
3. سیاست دینى عاشورا و استقرار نظام
امّا شبهه سوم و طرح این مطلب که شرایط اجتماعى دوراناستقرار نظام بى نیاز از تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا است، ناشى ازنشناختن یا بىتوجهى نسبت به سیاست دینى عاشورا است. عاشورادو وجه دارد؛ وجهه سلبى و وجهه اثباتى. کسى که تنها به وجهه سلبىآن نظر افکند، عاشورا را مکتبى مىیابد براى برافکندن ظلم و ستم وقیام علیه قدرتهاى نامشروع و استبدادى و از این حیث، البته هر کس،با هر هدف و آرمانى، حتى کافر و ملحد مىتواند با این قیام همراهشود و هر حزب و گروه سیاسى سکولار و غیر سکولار مىتواندشعار خود را عاشورا معرّفى کند.
ولى عاشورا، بُعد اثباتى نیز دارد. عاشورا یک قیام ابتر براىنابودى طاغوت نبود، عاشورا هدفش به دنبال نابودى رژیم غاصبخلافت، استقرار حکومت عدل اسلامى بود، عاشورا جهادى بودبراى برگرداندن آرمانهاى دینى، براى احیاء سنّت، براى امر بهمعروف و نهى از منکر، براى اقامه صلوة و زکوة، براى اقامه فرائض وحدود الهى. و این بُعد اثباتى عاشورا، به مراتب با اهمیّتتر از بُعدسلبى آن است، چرا که در این بُعد است که صف کفر و ایمان ازیکدیگر متمایز مىشود. از این بُعد، جز خداجویان موحّد وتکلیفگرایان حقّجو، نمىتوانند، با عاشورا و اهداف آن همراهىکنند. سرّ اینکه پارهاى افراد یا دستهجات سیاسى سکولار و اباحهگرادر مبارزه با رژیم ستمشاهى سخن از عاشورا مىزدند ولى پس از آن،در برابر اهداف عاشورا قرار گرفتند، همین است.
آنانکه فکر مىکنند، پس از استقرار نظام، شرایط اجتماعى بىنیازاز اهداف سیاسى و ابعاد ایدئولوژیک عاشورا است؛ آیا به اینحقیقت نیندیشیدهاند که اصولاً خود عاشوراى سال 61، حادثهاى بودکه پس از استقرار نظام اسلامى رخ داد و قیام حسین(ع) تلاشى بودبراى پالودن نظام سیاسى اسلام از بدعتها و فریبها؟ آیا نمىدانند
|318|
50سال از استقرار نظام اسلامى گذشته بود و 20 سال از حکومت عدل علوى سپرى شده بودو امامحسین(ع) که مىدید نظام اسلامى تأسیس شده توسط پیامبر(ص)، گرفتار آفت شده وسنّت نبوى و عدالت علوى منسوخ گشته و بر اسلام پوستین وارونه پوشیده شده، چارهاىجز قیام علیه این بدعتها نداشت و مىخواست، دوباره آن سیره و روش پیامبر(ص) وامیرالمؤمنین(ع) را احیا گرداند و آفتها را از آن بزداید، نه آنکه اساس اسلام را واژگون کند؟
نقش عاشورا پس از استقرار نظام
درسآموزان مکتب عاشورا، از سیاست اسلامى و دینى عاشورا مىآموزند که پس ازانقلاب و استقرار نظام اسلامى باید به دو هدف و آرمان بزرگ توجه کنند؛ یکى مربوط به بُعدسیاست درونى نظام است و دیگرى مربوط به بُعد سیاست بیرونى نظام.
1. از نگاه درون
از بُعد درونى، عاشورائیان مىآموزند که با حرف انقلاب و استقرار نظامى با نام اسلام،کار تمام نشده است، بلکه تازه ابتداى راه است، تا زمانى که اهداف حسینى به طور یکپارچهپیاده نشده است، سنت احیاء نگشته، فرائض الهى برقرار نشده، حرکت همچنان تداوم دارد.اگر قیام حسین(ع) براى امر به معروف و نهى از منکر بود، وظیفه درس آموزگان مکتبعاشورا آن است که با نظارت و مراقبت کامل از جامعه و به ویژه از کارگزاران حکومت وکسانى که سکّان داران نظام اسلامى هستند از انحرافات حکومت و سوء استفاده از قدرتجلوگیرى کنند و براى برقرارى قسط اسلامى و عدالت علوى در تمامى ابعاد، از صدر تا ساقهنظام بکوشند. تلاشى که در این جهت باید انجام گیرد به مراتب دشوارتر از جهاد مرحله پیشاز انقلاب است. تا جامعهاى اسلامى با شاخصههاى دینى که در کتاب و سنت منعکس استبرقرار نشده، تا نشانههاى عبودیّت پروردگار در اجتماع متبلور نگشته، شرایط اجتماعى،نیازمند عاشورا است و تا زمانى که هواى نفس و ابلیس و دام و مکر او براى بشر وجود دارد،و خطر انحراف و سوء استفاده از قدرت و روى آوردن به فساد و اباحهگرى وجود دارد، نیازبه عاشورا نیز وجود دارد. بنابراین، نیاز به عاشورا زمان نمىشناسد، تاعالَم و آدم هست، نیازبه عاشورا نیز وجود دارد. آن روز که مردم و کارگزاران، فراموش کردند عاشورا را، و غفلتکردند از آرمانهاى عاشورا، و از یاد بردند که عاشورا و شهادت براى قسط و عدل بود، براىنماز و زکات و امر به معروف و نهى از منکر بود، براى صلاح و سداد بود، آن روز که جامعه و
|319|
رهبران آن به فسادهاى مختلف روى آوردند، در آن روز چیزى جز نام اسلام واژگونه باقىنخواهد بود، چنانکه حکومت نبوى (ص) به چنین سرنوشت غمبارى گرفتار شد.
«على الاسلام السلام اذ قدبلیت الامّة براعٍ مثل یزید.»
[93]
و نیاز به عاشورا براى جلوگیرى از این پیشامد اسفبار است.
2. از نگاه برون
امّا از بُعد بیرونى، نیز اهداف و آرمانهاى عاشورا، پس از استقرار نظام تمام ناشدنى است.از یک سو مبارزه با تهدیداتى که چشم استقرار نظامى مبتنى بر آموزههاى عاشورا را ندارند،و از سوى دیگر دفاع از مظلومان و مسلمانان که تحت سلطه چکمه پوشان ستم پیشه به سرمىبرند، از اهداف مهم عاشورا است. مقابله با سلطه جهانى، مبارزه با دین جهانىسکولاریزم، از اهداف بیرونى عاشورا است و تنها یاد و نام سیدالشهدا است که توان مقابلهومبارزه با این جرثومههاى فساد را دارد.
آنان که فکر مىکنند، پس از انقلاب باید از عاشورا عبور کرد و نام آن را فرهنگ اربعینمىنهند، در اشتباهند.
[94] آنان نمىدانند که پس از عاشورا، وظیفه، زینب وار بودن و عَلَم پیامعاشورا را بر دوش کشیدن است؟ وظیفهاى حسّاس و پر مخاطره که به مراتب دشوارتر ازخود عاشورا است. فرهنگ اربعین، زنده نگاه داشتن پیام عاشورا و فرهنگ کربلا است و اینمسؤولیت هرگز تمام شدنى نیست. پیامآور عاشورا بودن جهاد اکبر است که در آن مبارزه باهواى نفس و هوسهاى شیطانى اساس تلاش آن را تشکیل دهد.
مهمترین وظیفه در فرهنگ اربعین، حفظ و حراست از فرهنگ عاشورا است و مبارزه بانظریه سکولاریزه کردن نهضت حسینى، از مهمترین این وظایف است. پاسدار فرهنگاربعین، نمىتواند از دشمنان عاشورا غافل بماند و چشم خود را بر تحریف نفاق گونهعاشورا بربندد. او در مکتب حسین(ع) مىآموزد، درس سیاست را، سیاستى جوشیده ازدرون دین، نه پیوند خورده از بیرون و مىداند که باید با اربعین، پاسدار این مکتب بزرگباشد و در برابر کید و مکر مرتجعانه کسانى که مىخواهند عاشورا را در حدّ تعبیرى عاطفى ومعنوى کاهش دهند و دو باره مثل پیش از امام خمینى، ابعاد سیاسى آن را به فراموش سپارند؛و بدینوسیله مهمترین مانع را از سر راه فرهنگ غرب و جریان سکولاریزم بردارند،حسینوار مقاومت کنند و این را کلید رستگارى خود مىدانند و «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً
|320|
عظیماً»؛ از خدا مىخواهند به آنان ثبات قدم بخشد تا جان خود را در راه آرمانهاى حسین،همچون شهیدان در خون غلطیده نینوا بذل کنند.
«اللهم ارزقنى شفاعة الحسین(ع) یوم الورود و ثبّت لى قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین(ع).»
[1]. عماد الدین باقى، چکیده مقالات کنگره بین المللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینى، ص39.
[2]. مجید محمّدى، فرهنگ عاشورا در دنیاى سکولار، همان ص182،
[3]. علیرضا علوى تبار، مجموعهمقالات کنگره بینالمللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا،دفتر دوم صbr>185> - 186. بهار 1375 ه.ش و مجموعه مصاحبهها، دفتر دوم، 255 - 257، بهار 1375ه.ش.
[4]. نک به: سعید حجاریان، از شاهد قدس تا شاهد بازارى، ص 11 - 12، طرح نو، 1380 ه.ش.
[5]. مجید محمدى، فرهنگ عاشورا در دنیاى سکولار، چکیده مقالات کنگره، ص182.
[6]. عمادالدین باقى، همان، ص39.
[7]. نک به: سید مرتضى مردیها، دفاع از عقلانیت، ص8 و ص15 - 41.
[8]. روزنامه رسالت، 81/3/2، ص16.
[9]. عبدالکریم سروش، خبرنامه دین پژوهان، سال اول، شماره 6، بهمن، اسفند - 1380، ص38.
[10]. آندره پى تیر، مارکس و مارکسیسم، ص14، به نقل از شهید مطهرى، نقد مارکسیسم، مجموعه آثار،ج13، ص500، انتشارات صدرا، 1377ه.ش.
[11]. شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج13، ص499 - 500.
[12]. صحیفه امام، ج21، ص221.
[13]. نک به: همان، ص220 - 226.
[14]. نک به شهید مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص26 - 29 انتشارات صدرا.
[15]. همان، ص48.
[16]. همان، ص45.
[17]. نک به: رسول جعفریان، بررسى و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص265 - 266، انتشاراتطوسى، قم، 1369ه.ش.
[18]. نک به: على اکبر ولایتى، مقدمه فکرى نهضت مشروطیت، ص97 - 98، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1373 ه.ش.
[19]. سید مرتضى مردیها، دفاع از عقلانیت، ص8.
[20]. نمونه دیگر آن را از ایام دفاع مقدّس جنگ تحمیلى عراق بر علیه ایران به یاد داریم که امریکا اعلام کردهبود در ماههاى حرام جنگ در اسلام جایز نیست و باید آتشبس در جبههها برقرار شود و این سخن درزمانى ابراز مىشد که آتشبس به نفع متجاوز و آغاز گر جنگ بود و خاک ایران در اشغال نیروهاى دشمنقرار داشت. امام خمینى هم بر اساس چنین اظهار نظرهاى مقامات امریکایى بود که مىفرمود: رئیسجمهور امریکا هم اسلام شناس شده است. و ایشان بر همین مبناى دشمنشناسى عمیق خود، دو نوع اسلام:
|321|
اسلام امریکایى و سرمایهدارى و اسلام ناب محمّدى (ص) را مطرح فرمود.
[21]. توبه، آیه 33 و صف، آیه 9.
[22]. سوره فاطر، آیه 43.
[23]. سورهقصص، آیه 5.
[24]. سوره یس، آیه 82.
[25]. نک به: صافى گلپایگانى لطف الله، منتخب الاثر، الفصل الثانى، الباب الاول، ص142، انتشارات کتابخانهصدر - تهران.
[26]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج52، ص378، داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1403هق.
[27]. همان، ج 51، ص 146.
[28]. تأویل الایات، ص662، نقل شده در: فصلنامه انتظار، شماره 2، زمستان 1380، ص104.
[29]. فصلنامه انتظار، همان، ص33، به نقل از: روزنامه رسالت 76/9/26.
[30]. همان، ص37، به نقل از: کیهان، 75/10/8.
[31]. شهید مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى، ص7 - 8، انتشارات صدرا، 1398ه.ش.
[32]. صحیفه امام، ج21، ص281.
[33]. منتخب الاثر، ص244.
[34]. همان.
[35]. نگاه کنید، به پىنوشت شماره 2.
[36]. بحارالانوار، ج44، ص329، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص291.
[37]. تاریخ طبرى، ج3، ص280، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص316.
[38]. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص 336.
[39]. در نسخ مختلف، برخى کلمات متفاوت نقل شده است، نک به همان، ص423 - 425.
[40]. ماهنامه آفتاب، سال دوم، شماره 14، فروردین 1381، ص75 - 77.
[41]. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، ج5، ص435، دارالتراث، بیروت، به کوشش محمد ابوالفضلابراهیم.
[42]. همان، ص416.
[43]. قاضى ابوبکر بن عربى مالکى، نقل از: ابن خلدون، مقدمه، ص240.
[44]. مقدمه ابن خلدون، ص240، دارالجیل،بیروت.
[45]. همان، ص239.
[46]. براى آشنایى با معناى لغوى و اصطلاحى تحریف و اقسام گوناگون آن نک به: شهید مرتضى مطهرى،یادداشتها، ج2، ص77 - 82، انتشارات صدرا، 1379ه.ش و حماسه حسینى، مجموعه آثار، ج17، فصل دوم،ص65، انتشارات صدرا، 1378 ه.ش.
[47]. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج2، ص79 - 81.
[48]. علیرضا علوى تبار، مقاله تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینىو فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص183 - 186. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1375ه.ش.
[49]. نک به: محمد قطب، سکولارها چه مىگویند؟ ترجمه جواد محدثى، ص94 - 96. مؤسسه دانش واندیشه معاصر، 1379 ه.ش.
[50]. همان، ص183.
[51]. نک به: عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژى، ص121 - 122، مؤسسه فرهنگى صراط، 1372 ه.ش.
|322|
[52]. همان، ص105 - 117.
[53]. همان، صص 125 - 131.
[54]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا، دفتر دوم، ص185.
[55]. نک به: محمد صادق لاریجانى، نقد نظریه فربهتر از ایدئولوژى، کیهان سال، سال 72، ص404 - 408.
[56]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص39. انتشارات صدرا، 1378ه.ش.
[57]. یادداشتهاى استاد مطهرى، ایدئولوژى، آرمان، ج1، ص433 - 446، انتشارات صدرا، 1378ه.ش.
[58]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص55 - 56.
[59]. امروزه یکى از انتقادات جدّى به سکولاریسم همین است که دنیا را به جهنم تبدیل مىکند و شگفتىاینجاست که با آنکه فرهنگ غرب، پایان ایدئولوژىها را اعلام مىکند، خود تبدیل به یک دین و ایدئولوژىشده است که ایده جهانى شدن را مطرح مىکند و هر آنچه در برابر خود مىبیند با نام تروریسم و اسلامفاشیستى و مانند آن از آن یاد مىکند و فرهنگ خود را به عنوان سلاح و ابزارى قاطع و بُرنده در برابر هراندیشه و فرهنگى به کار مىگیرد.
[60]. انسان و ایمان، مجموعه آثار، ج2، ص56.
[61]. همان، ص56 - 57.
[62]. عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژى، ص120.
[63]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، همان، ص183 - 184.
[64]. همان، ص185.
[65]. نویسنده دیگرى هم که همافق با نویسنده بالا مىاندیشد و به سکولاریزاسیون ایمان دارد، سیاسى وایدئولوژیک بودن را همردیف هم مىداند و مىنویسد: «آنچه در سالهاى اخیر در مورد عاشورا بحث شده،عمدتاً بار ایدئولوژیک و سیاسى داشته و از ظلمستیزى و نفى مشروعیت نظام حاکم در این نهضت بحث بهمیان آمده است.»
مجید محمدى، فرهنگ عاشورا و دنیاى سکولار، چکیده مقالات کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگعاشورا، ص182.
به نظر مىرسد لازمه سخن این گروه نویسندگان این باشد که هرگونه تفسیر سیاسى از نهضت عاشورا در راهمبارزه با ستم و نفى استبداد، تعبیرى ایدئولوژیک محسوب مىشود. آن وقت در نگاهى دیگر از آنجا کهعصر ایدئولوژىاندیشى پایان پذیرفته، باید این تعابیر نیز به فراموشى سپرده شود و عاشورا آنگونه تفسیرو برداشت شود که با فرهنگ سلطه جهانى بسازد و به ظلم و ستم جهانخواران مشروعیت بخشد البته اینسخن لزوماً به معناى التزام همه این نویسندگان به چنین لازمهاى نیست.
[66]. تاریخ طبرى، جلد5، ص372.
[67]. نساء، آیه 141.
[68]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج44، ص271، دار احیاء التراث العربى، 1403ه'ق.
[69]. همان، ص271 - 272.
[70]. همان، ص325.
[71]. همان، ص340، موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص316.
[72]. همان، ص229، موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص291.
[73]. بخشى از زیارت معروف وارث.
[74]. المنجد، شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج17، ص563.
|323|
[75]. نک به شهید مطهرى، همان، ص108 - 109.
[76]. همان، ص110.
[77]. بحارالانوار، ج44، ص364.
[78]. نک به: حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، ص312،انتشارات خوارزمى، تهران1372ه.ش.
[79]. بحارالانوار، ج44، ص286.
[80]. همان، ص279.
[81]. نک به: الشیخ جعفر التسترى، الخصائص الحسینیّة. مطبعه حیدریه، نجف، 1375ه'ق.
[82]. علیرضا علوى تبار، تعبیر ایدئولوژیک از عاشورا، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا دفتر دوم، ص182.
[83]. نک به: محمد قطب، سکولارها چه مىگویند؟ ص94 - 96.
[84]. همان، ص143.
[85]. در این باره مىتوان از کتاب شهید جاوید، نام برد.
[86]. براى اطلاع از دیدگاههاى مختلفى که در این باره وجود دارد، نک به: اندیشه عاشورا، مجموعهمصاحبهها، دفتر دوم، بخش دوم، مبانى نظرى تحقیق در نهضت عاشورا، کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا، 1375ه'ق.
[87]. براى آشنایى اجمالى با افکار این نوگرایان نک به: مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى وفرهنگ عاشورا دفتر سوم، ص137 - 159.
[88]. قیام عاشورا، در کلام و پیام امام خمینى، ص39.
[89]. نک به: همان، ص40 و 50 و 58 - 60.
[90]. همان، ص74.
[91]. همان، ص85 - 88.
[92]. همان، ص97 - 98.
[93]. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص284.
[94]. نک به: سعید حجاریان، از شاهد قدسى تا شاهد بازارى، ص229، طرح نو، 1380ه.ش و اندیشهعاشورا، مجموعه مصاحبهها، دفتر دوم، ص246 - 248، کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا،1375ه.ش.