آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

زمینه شکل‏گیری بُعد سیاسی شخصیت آیت‏اللَّه شاه‏آبادی
خطوط کلی اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی
1. جهاد شجاعانه
2. پیوند میان دین و سیاست
3. وحدت نیروهای اسلامی
4. ایجاد جمعیت و انجام کار تشکیلاتی
5. قیام للَّه و دفاع از اسلام
6. ایثار و شهادت‏طلبی
7. استکبارستیزی
8. تهاجم فرهنگی
الف. غرور مسلمانان به حقانیت خود
ب. یأس از دستیابی به سعادت دینی و دنیوی
ج. افتراق مسلمانان
د. نداشتن بیت‏المال
9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقب‏ماندگی
10. جامعه مدنی و جامعه دینی
سخن آخر
   
پیشگفتار
"شیخ بزرگوار ما [...] حقّا حقّ حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی‏آیم."
[1]
1. کمتر کسی است که نام آیت‏اللَّه میرزا محمد علی شاه‏آبادی (1253 - 1328ه-'.ش) (ره) را بشنود و چهره امام روح‏اللَّه خمینی (ره) به ذهن او تداعی نکند و در خاطره او نقش نبندد. این حقیقت در حیات طیّبه حضرت امام، کاملاً متلألؤ است که ایشان، به شدت تحت تأثیر ابعاد وجودی مرحوم شاه‏آبادی بوده است و باید برای آن مرحوم حظّی وافر را، در تکوین شخصیت بزرگ‏مردی چون امام خمینی که تحولات جامعه کنونی ایران و بسیاری از تحولات جهان اسلام بلکه بین‏الملل متأثر از اندیشه‏های اوست، پذیرفت. احترامی که امام نسبت به شخصیت استاد فرزانه خودقایل است، به گونه‏ای است که در برابر هیچ یک از اساتید خود و کسانی که در تربیت و رشد ایشان نقشی بسزا داشته‏اند، چنین احترام و اظهار تواضع و فروتنی سابقه ندارد. جمله "روحی له الفداء" از جملاتی است که از حضرت امام تنها برای مرحوم شاه‏آبادی (ره) دیده و شنیده شده است.
[2]
2. غالباً آنچه از شخصیت شاه‏آبادی برای ذهن جامعه ما تداعی‏کننده است‏
|83|
وبیشتر معروف میان خاص و عام می‏باشد واز همین بُعد هم به تأثیرگذاری او در شکوفایی شخصیت امام خمینی نگریسته می‏شود، ابعاد عرفانی و معنوی آن عزیز است. پرورده شدن جنبه‏های عرفانی و ملکوتی حضرت امام بر اثر افکار و اندیشه‏ها و جنبه‏های روحانیشاه‏آبادی (ره) بسی روشن و بی‏نیاز از سخن است. از خود حضرت امام هم در این زمینه مطلب فراوان است. از آن روز که در مدرسه فیضیه او را ملاقات می‏کند و با پرسیدن یک مسأله عرفانی، او را اهل کار می‏یابد و نزد او سالها به تلمّذ و آموختن متون سنگین عرفانی همچون؛ شرح فصوص قیصری و مصباح‏الانس ابن‏حمزه فناری و مفتاح‏الغیب صدرالدین قونوی و شرح منازل‏السائرین کاشانی می‏پردازد، پیوند و علقه معنوی میان این مرید و آن مراد بسته می‏شود و هر روز هم بر حرارت این ارادت و شیدایی افزوده می‏گردد. او، شاه‏آبادی را چنان یافته بود که اگر هفتاد سال هم تدریس کند، هر روز حرفی نو در چنته داردو از این‏رو حضور در محضرش را غنیمت می‏شمرد. حتی پس از مهاجرت آقایشاه‏آبادی به تهران نیز، این ارتباط و تعلّق خاطر گسسته نشد و به مجرد اینکه ایام تعطیلی پیش می‏آمد مثل‏عاشورا یا ماه رمضان، خود را به فیض حضور او می‏رسانید. چون با روح لطیف ِروح اللهی خویش، این لطیفه را احساس کرده بود که: "روحی لطیف‏تر از روح مرحوم شاه‏آبادی ندیدم."
[3]
3. اما این نکته را نباید فراموش کرد که تبحّر آیت‏اللَّه شاه‏آبادی و برجستگی و کمالات او، تنها در عرفان یا فلسفه خلاصه نمی‏شد. به اعتقاد پاره‏ای از خوشه‏چینان خرمن وجود او، مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه بوده و جنبه عرفانی ایشان، موجب مستور ماندن بُعد فقهی و اصولی او گشته است. او با آنکه در ایران به اجتهاد نایل شده بود، به عراق رفت و هفت سال در نجف اقامت گزید و در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت کرد. علاقه و ارادت ایشان به صاحب کفایه، در حد عشق بود تا جایی که برای او جمله "روحی فداه" را در شرحی که بر کفایه نگاشته است، به کار می‏برد و معتقد بود: "آخوند عقل مجسم است". پس از آخوند هم، به سامرا رفت و تأدّباً در درس میرزا محمدتقی شیرازی شرکت جست. او یکی از آن شش نفری بود که از میرزای شیرازی اجازه اجتهاد دریافت نمود.
[4]
علاوه بر این همه، آقای شاه‏آبادی ریاضیات را به خوبی می‏دانست و در علوم غریبه چون جفر، رمل و اسطرلاب مهارت کامل داشت و به زبان فرانسه نیز مسلط بود، چنانکه در خطابه و شعر نیز برجستگی بالایی داشت.
[5]
|84|
4. آنچه محل بحث و گفتگو در این مجال است و تا حدود زیادی مستور مانده و به خوبی به آن پرداخته نشده است، تحلیل شخصیت سیاسی و ابعاد گوناگون رفتار و اندیشه سیاسی این عارف حکیم و این فقیه اصولی بزرگ، و تأثیری است، که این بُعد از ابعاد وجودی او، بر فرزند روحانی‏اش حضرت امام خمینی داشته است. و این تحلیل از آنجا ضرورت می‏یابد کهعلاوه بر مجهول ماندن قدر مرحوم شاه‏آبادی در جامعه ما و وظیفه‏ای که در معرفی شخصیت او و نقش وی در انقلاب اسلامی و تکوین شخصیت معمار بزرگ آن، احساس می‏شود، بررسی صحت و سقم نظر کسانی است که تأثیر شاه‏آبادی را تنها در کمالات روحی، معنوی بنیانگذار جمهوری اسلامی جستجو می‏کنند و بر این باورند که آن بزرگ فرزانه، تأثیر خاص سیاسی - اجتماعی بر روی امام نداشته است.
[6]
برای تحلیل این موضوع، بحث را در دو محور پی می‏گیریم تا نشان دهیم جناب آیت‏اللَّه میرزا محمدعلی شاه‏آبادی علاوه بر داشتن جنبه‏های ممتاز علمی و عرفانی و دارا بودنرفتارسیاسی مهم و مؤثر در عصر خود، دارای اندیشه سیاسی بوده و این رفتار و اندیشه سیاسی او، در تبلور و ظهور اندیشه سیاسی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نقشی مهم و تأثیرگذار داشته است.
دو محور مورد نظر عبارتند از:
1. نگاهی به زمینه شکل‏گیری بُعد سیاسی شخصیت آیت‏اللَّه شاه‏آبادی‏
2. خطوط کلی اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی‏
در محور دوم، بحث در ده سرفصل کلی ارائه شده است؛ به این ترتیب: 1. جهاد شجاعانه،2. پیوند میان دین و سیاست، 3. وحدت نیروهای اسلامی، 4. ایجاد جمعیت و انجام کار تشکیلاتی، 5. قیام للَّه و دفاع از اسلام، 6. ایثار و شهادت‏طلبی، 7. استکبارستیزی، 8. تهاجم فرهنگی، 9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقب‏ماندگی و 10. جامعه مدنی و جامعه دینی.
زمینه شکل‏گیری بُعد سیاسی شخصیت آیت‏اللَّه شاه‏آبادی
1. پدر آقای شاه‏آبادی، مرحوم آیت‏اللَّه میرزا محمدجواد اصفهانی (م‏1312ه.ق)، از علمای بزرگ اصفهان است که در عصر ناصرالدین شاه قاجار می‏زیسته و در آن دیار به اقامه حدود شرعی الهی مبادرت می‏ورزیده است. شاه قاجار که چنین امری را برنمی‏تابیده و آن را مخلّ به ارکان سلطنت خود احساس می‏کرده، هنگامی که منعهای مکرر خود را بی‏فایده
|85|
می‏بیند، فرمان تبعید ایشان را به تهران صادر می‏کند. ولی در تهران نیز این مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی - سیاسی ساکت نمی‏نشیند و به شاه صریحاً پیغام می‏دهد که "گمان می‏کردم تو ناصر ِدینی، ولی حالا دانستم که تو کاسِر ِ(شکننده) دینی."
[7]
در باب قضایای مبارزاتی و سیاسی مرحوم میرزا محمدجواد اصفهانی نقل است؛ در نزدیک محل سکونت ایشان در تهران، مرکزی متعلق به فردی ارمنی به نام ک ِنت وجود داشت که محل لهو و لعب و شراب‏سازی بود و گفته می‏شد که شراب دربار شاه قاجار نیز از آنجا فراهم می‏گشت. مرحوم میرزا محمد جواد، پس از آگاهی از این موضوع، صاحب محل را از ادامه خلاف شرع نهی می‏کند و چون مؤثر واقع نمی‏شود، یک روز به اتفاق فرزندان خود مرحوم آقای شاه‏آبادی و میرزا علی‏محمد شریف و جمعی از متدینین، راهی آن محل شده و خمهای شراب را در چاه خالی می‏کنند و خارج می‏شوند. خبر این واقعه به دربار گزارش می‏شود و ناصرالدین شاه از ماجرا باخبر شده ودستور پیگیری می‏دهد. وقتی میرزا محمدجواد از پیگیری شاه آگاه می‏گردد علی‏رغم آنکه در تهران تبعیدی بوده است، به قصد مراجعت عازم اصفهان می‏شود. ظل‏السلطان حاکم وقت اصفهان، فرزند معروف ناصرالدین شاه که از مراجعت میرزا محمدجواد خبردار می‏شود، شاه را از تعقیب قضیه منصرف می‏سازد و بازگشت وی را به اصفهان صلاح نمی‏داند، لذا دربار تصمیم می‏گیرد به هر کیفیت ممکن، میرزا محمدجواد را از بازگشت به اصفهان منصرف کند و ایشان هم بازگشت خود را مشروط به برچیده شدن بساط آن محل فساد و تبدیل آن به مسجد می‏کند. لذا آن محل خریداری می‏شود و تبدیل به مسجد شده و خود ایشان در آن محل اقامه جماعت‏ می‏کند.
[8]
2. آن زمینه سیاسی - مبارزاتی خانوادگی و حریت و آزادمنشی دینی واهتمام به اقامه احکام و حدود الهی در متن جامعه که در شخصیت پدر مرحوم شاه‏آبادی جلوه‏گر بود، از نخستین عوامل شکل‏دهی چهره سیاسی ویافتن بینش عمیق سیاسی نسبت به حوادث آن روزگار پرهیاهو بوده است. پس از آنکه آقای شاه‏آبادی در تهران، در مرکز تحولات ایرانپیش از مشروطیت، با مسایل سیاسی روز ایران از نزدیک آشنا می‏شود، راهی نجف شده و در آن دیار با شخصیت والای عصر مشروطیت و از رهبران اصلی نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی آشنا می‏گردد و سالها نزد او به تحصیل اشتغال می‏ورزد. با توجه به عشق وافر شاه‏آبادی به آخوند خراسانی و حوادث مهم مشروطه، شخصیت سیاسی ایشان به کمالات دیگری نزدیک می‏شود. تحلیل آقای شاه‏آبادی از مرگ مشکوک آخوند خراسانی
   
|86|
قابل توجه است. او معتقد بود: حکومت وقت، آیت‏اللَّه آخوند ملا محمدکاظم خراسانی را مسموم کرد و به شهادت رسانید، زیرا شبی که فردای آن روز، مرحوم آیت‏اللَّه خراسانی از دنیا رفت، خود آقای شاه‏آبادی نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتی آخوند مطلع شده بود.
[9]
بدین ترتیب به موازات تکمیل مدارج علمی و تحصیل کمالات معنوی در نجف، شخصیت سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی نیز وارد مرحله‏ای نوین از بلوغ و رشد می‏شود و با ورود ایشان به سامرا و شرکت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آیت‏اللَّه میرزا محمدتقی شیرازی، ملقب به میرزای شیرازی دوم، وآشنایی با چهره مبارزاتی و سیاسی آن مرجع و رابطه نزدیکی که میان آن دو برقرار می‏گردد، شاهد مرحله‏ای دیگر از رشد سیاسی شخصیت او می‏باشیم.مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی از رهبران نهضت مردم عراق علیه سلطه انگلیسی‏ها بود و در این خصوص فتاوایی علیه نیروهای اشغالگر انگلستان نیز صادر نمود.
[10] رابطه نزدیک آقای شاه‏آبادی با مرحوم میرزا در حدی بود که وقتی مرحوم میرزا از تصمیم آقای شاه‏آبادی مبنی بر مراجعت به ایران مطلع می‏گردد، شخصاً وارد منزل ایشان می‏شود و عصای خود را بر زمین زده و می‏گوید: "میرزا محمدعلی، من سفر به ایران و ترک حوزه را برای تو جایز نمی‏دانم و حرام است بر تو." البته پس از مطلع شدن از مشکلات خانوادگی ِ آقای شاه‏آبادی، مانع نمی‏شود و به او می‏گوید: عیب ندارد، برو.
[11]
خطوط کلی اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی
1. جهاد شجاعانه
با توجه به آن زمینه سیاسی خانوادگی و زانو زدن در پای کرسی تدریس دو مرجع دینی برجسته و دو رهبر سیاسی بزرگ، رهبر بزرگ نهضت مشروطه ایران، آخوند خراسانی، و رهبر بزرگ قیام مردم عراق علیه اشغالگران انگلستان در مراوده صمیمانه با آن دو و از نزدیک شاهد تحولات جاری آن عصر بودن، از شاه‏آبادی شخصیتی فهیم ساخته شد که میان عرفان و فقاهت از یک سو و سیاست و دیانت از سویی دیگر پیوند زد و پس از
|87|
مراجعت از عراق و اقامت گزیدن در تهران، با گره زدن میان این سه بُعد، هرمی کامل از اندیشه صحیح اسلامی را که در آن رشد کرده و در خود پدید آورده بود، به جامعه آن عصر ایران ارائه نمود. همین سه بُعد اصلی که در شخصیت بزرگ معمار کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز شاهدیم.
ورود آقای شاه‏آبادی به تهران که با حوادث اواخر دوره قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ایشان در برابر تحولات سیاسی آن عصر، برای ارزیابی اندیشه و رفتار سیاسی ایشان بسیار مهم و قابل توجه است. در این عصر رفتار سیاسی اصلی‏ایشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلی و استکبار خارجی شکل می‏گیرد. در مورد بُعد مبارزاتی شاه‏آبادی، به ضمیمه دو بُعد عرفان و فقاهت ایشان، از حضرت امام خمینی نقل است:
"آقای شاه‏آبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و یک عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنا هم‏بودند."
[12]
آیت‏اللَّه شاه‏آبادی، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سکنی گزیده‏اند. دوره اول، از سال 1330 - 1347 ه.ق پیش از رفتن به قم، و دوره دوم، از 1354 - 1369ه.ق، پس از مراجعت از قم.
[13]
سالیان نخست دوره اول با سالهای پایانی سلطنت قاجاریه و روی کار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان که در این دوره به تدریج قدرت می‏یافت و وزیر جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دینداری و روضه‏خوانی و با پای برهنه جلوی دسته‏جات عزاداری حرکت کردن و کاه بر سر ریختن، تظاهر می‏کرد تا زمینه به قدرت رسیدن خود را فراهم آورد.
[14] حتی بزرگانی مثل شهید سیدحسن مدرس را به این جمعبندی رسانیده بود که منافعش را اساسی و مضارّش را فرعی تشخیص دهند. ولی آقای شاه‏آبادی کاملاً به ریاکاری سردار سپه واقف بود و با درک عمیق سیاسی، کراراً می‏فرمود:
"این مردک الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوسی علما ومراجع می‏رود و تظاهر به دینداری می‏کند و از محبت اهل بیت (ع) دم می‏زند. لکن به محض آنکه به قدرت رسید به همه علماء پشت می‏کند و اول کسی را هم که لگد می‏زند خود شما (خطاب به شهید مدرس) هستید."
[15]
پس از سال 1304ه-'.ش هم که رضاخان به سلطنت رسید و به تدریج سایه
   
|88|
شوم استبداد خود را بر پهنه ایران‏زمین گسترش داد و به مخالفت با قوانین اسلامی و مظاهر دینداری از جمله مبارزه با عزاداری سالار شهیدان و کشف حجاب پرداخت، مرحوم شاه‏آبادی ابتدا تلاش خود را در متحد کردن علماء به کار گرفت و به افشاگری رضاخان و بیداری مردم پرداخت و در ادامه مبارزات، در سال 1305ه-.ش، یک سال پس از استقرار رژیم پهلوی، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری دست زد و در سخنرانیهای خود در ایام تحصن به روشنگری مردم پرداخت. اگرچه این تحصن با استقبال شایانی از سوی علماء مواجه نشد، ولی تأثیر خود را در همان ماههای اولیه حکومت استبدادی و دست‏نشانده و ضد اسلامی رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را برای جلب رضایت ایشان و شکستن تحصن به کار گرفت و حتی خودرضاخان راضی شد به ملاقات ایشان برود و مذاکره کند. یک بار هم کالسکه شاهی را برای بازگشت ایشان فرستاد ولی آقای شاه‏آبادی امتناع می‏ورزید و هر گونه همکاری با رضاخان را حرام می‏شمرد.
آقای شاه‏آبادی با درک عمیق تأثیر تهاجم فرهنگی و خطری که رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به این تحصن زد چون نسبت به کشف حجاب رضاخانی معتقد بود:
"رضاخان خبیث با ا ِعمال بی‏حجابی، قصد دارد ریشه اسلام را بزند و اگر صدها روحانی بزرگ را سر می‏برید، یک چنین لطمه‏ای به اسلام نمی‏زد."
در نهایت به اصرار شهید آیت‏اللَّه مدرس و جمعی از علما و مؤمنین تحصن را شکست وبه تهران بازگشت و سپس راهی قم گردید.
[16] ایام توقف ایشان در قم، همان ایام طلایی، آشنایی امام راحل با او و کسب فیض از آن وجود پربرکت است.
آقای شاه‏آبادی، حدود هفت سال در قم متوقف می‏شود و سپس به تهران باز می‏گردد و به مبارزات و منبرهای افشاگرانه خود ادامه می‏دهد و با حرّیت و آزادگی کامل در آن ایام که منبر رفتن را به طور کامل ممنوع اعلام کرده بود و جلسات عزاداری به صورت پنهانی پیش از اذان صبح و پشت درهای بسته برگزار می‏شد، آقای شاه‏آبادی در مسجد جامع تهران منبر می‏رفت و عزاداری دایر می‏کرد و حتی رییس کلانتری جرأت مخالفت نداشت. وقتی مأموران رژیم پهلوی پای منبر ایشان می‏آمدند، خطاب به آنان می‏فرمود:
"اگر می‏خواهید مرا بگیرید و ببرید و کسی نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تک و تنها حرکت می‏کنم و به مسجد می‏آیم، و احدی هم با من نیست غیر از حق."
[17]
|89|
در نهایت رژیم دست‏نشانده پهلوی منبر ایشان را برداشت تا ایشان سخنرانی نکند، ولی ایشان ایستاده، صحبت می‏کرد و با شهامت و شجاعت عارفانه خود، خطاب به رضاخان که از او به چاروادار یاد می‏کرد، فرمود:
"من می‏خواهم خریّت این چاروادار را ثابت کنم و آن این است که او تصور می‏کند این منبر است که حرف می‏زند. او باید بفهمد که من حرف می‏زنم نه منبر."
[18]
آنچه گذشت، جلوه‏هایی از جهاد شجاعانه آن فقیه عارف بود. این حقایق تاریخی نشان‏می‏دهد:
جناب شاه‏آبادی، عمیقاً به جهاد و مبارزه می‏اندیشید و این آزادگی و حرّیت قهرمانانه، در تار و پود اندیشه سیاسی ایشان حضور دارد و همان طور که از زندگی سیاسی حضرت امام خمینی (ره) می‏شناسیم، چنین جهاد شجاعانه‏ای را نیز در اندیشه سیاسی معمار انقلاب اسلامی شاهدیم، با این تفاوت که در حضرت امام، با توجه به موقعیت و مرجعیتی که ایشان داشتند و شرایط و مقتضیات زمان و مکان، این جهاد شجاعانه با شکوفایی و تلألؤ خاصی همراه است. در واقع آنچه در رفتار سیاسی آقای شاه‏آبادی به اجمال می‏بینیم، در رفتار حضرت امام به بسط و گسترش تفصیلی می‏رسد. ولی رکن اساسی آن همان اندیشه جهاد و نهراسیدن از خطر است. این جلوه‏ای است که در معنای مثبت عرفان تشیّع شاهدیم و در میان تصوّف ف ِرَق دیگر کمتر بروزی از آن را مشاهده می‏کنیم. لذا وقتی هم عده‏ای از عمّال پهلوی برای دستگیری ایشان به مسجد حمله می‏کنند، با نهیب او، همه آنها پا به فرار می‏گذارند و بیرون مسجد کمین می‏کنند. هنگام خروج از مسجد، فرمانده آنها، می‏گوید: "آقای شاه‏آبادی تو باید همراه ما بیایی کلانتری." و آقای شاه‏آبادی در پاسخ در حالی که ابروانش به هم گره خورده بود گفت: "برو به بزرگترت بگو بیاد." و به راه خود ادامه داد.
[19]
2. پیوند میان دین و سیاست
از دیگر ارکان اندیشه سیاسی مرحوم شاه‏آبادی، آمیختگی دین و سیاست است. او که سیاست را "عبارت از تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقق مفاسد آنها" تعریف می‏کند، میان آن با تزویر و تدلیس و شیطنت جدایی می‏افکند و چنین سیاستی را تحریف در مفهوم سیاست می‏شمرد. از نظر ایشان، قوانین و احکام الهی را که در جهت مصالح و مفاسد واقعی اجتماعی تشریع شده‏اند، در واقع می‏توان سیاسات الهیه نامید. چون تدبیر در جریان
|90|
همان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد است.
[20]
حدود و دیات از سیاسات اسلامند برای جلوگیری از منهیّات و پیشرفت اوامر، لذا ازتدابیر الهیه‏اند و لذا وقتی قصاص در جامعه اجرا شد، با جریان این حکم سیاسی الهی،حفظ نفوس می‏شود و مردم از حیث حبّ ذات و حبّ بقاء مرتکب این فعل قبیح نخواهند شد.
در اندیشه آقای شاه‏آبادی، حتی طهارت و صوم و صلوة و زکوة و حج نیز بر سیاست مشتمل است، و "لذا می‏توان علی‏التحقیق گفت که دین اسلام، دین سیاسی است."
[21]
اگرچه مع‏الاسف، آثار زیادی از مرحوم شاه‏آبادی بر جای نمانده است، ولی همان مقدار آثار ایشان نیز غنیمت و ذی‏قیمت است. از جمله آثار ایشان شذرات المعارف است‏
[22] که در آن نکات مهمی از اندیشه سیاسی ایشان منعکس است. در سطور بالا، به بخشهایی ازاین‏ کتاب اشاره شد. در بخشی دیگر از همان کتاب در تأکید بر سیاسی بودن دین اسلام‏ می‏فرماید:
"قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد، زیرا که قرآن نمی‏فرماید به تنهایی نماز کن،بلکه‏علاوه، تولید نمازگذار و اقامه صلوة را در عهده مسلمین گذارده. قرآن نمی‏فرماید: تنهاتحرز از زنا نما، بلکه علاوه حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما، مقررفرموده."
[23]
از دید آیت‏اللَّه شاه‏آبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و بسط معارف وحقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزله ریسمان نبوت و ولایت است و موجب ارتباط با مقام مقدس حضرت حجة بن‏الحسن (ع) می‏گردد.
[24]
به طوری که از خطوط کلی بالا کاملاً مشهود است، آنچه مرحوم شاه‏آبادی پیرامون سیاست به مفهوم صحیح آن با سیاست به معنای خدعه و فریب، بیان می‏کند و میان آن را با دین پیوند و هماهنگی می‏بیند و دین اسلام را دینی جمعی و سیاسی می‏شمرد، همان خطوط کلی است که اساس اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی را تشکیل می‏دهد و از اینجاست کهمی‏توان نتیجه گرفت و آنچه در اندیشه آقای شاه‏آبادی به صورت کُمون و ناآشکار وجود داشت، به صورت کامل، در قالب شرح و تفصیل و ارائه نظریه‏های ملکوتی توسط حضرت امام (ره) شعله‏ور گردید و در دهه‏های بعد، آن اندیشه‏ها بود که چراغ انقلاب اسلامی را برافروخت و جهان را تکان داد.
|91|
3. وحدت نیروهای اسلامی
از خطوط کلی دیگر اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی که در حیات و اندیشه سیاسی معمار کبیر انقلاب اسلامی نیز متبلور است، توجه به مسأله وحدت میان آحاد ملت وگروه‏های مختلف به طور کلی، و وحدت میان عالمان دینی به طور اخص است.
مرحوم شاه‏آبادی از وحدت با نام "خیط اخوت" یاد می‏کند و معتقد است؛ از جمله علل وعوامل بیماریهای فکری جامعه اسلامی و گسترش و نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، افتراق مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است و رابطه میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسأله اختلاف و تفرق رابطه‏ای کاملاً مستقیم است. هر چقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال نیز شدیدتر خواهد بود. ایشان برای اتحاد میان مردم،استحکام اتحاد میان علماء اعلام را یگانه طریقی می‏دانست که موجب حفظ اسلام و مسلمین می‏شود و بر این اندیشه بود که در سایه این اتحاد است که پیروان علماء اعلام، در تحت دستور واحد بدون هیچ گونه دغدغه و پریشانی خیال، می‏توانند قیام لله نموده و اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید حق را در میان مردم شایع و افعال قبیحه و صفات رذیله وعقاید باطله را از آنان دور سازند.
[25]
4. ایجاد جمعیت و انجام کار تشکیلاتی
از جلوه‏های قابل تأمل اندیشه سیاسی جناب شاه‏آبادی (ره) توجه به کار گروهی و پدید آوردن تشکیلات منسجم در میان مسلمانان است. اگرچه تحزّب به معنای مذموم و ضد ارزشی آن که برای جناح‏بندی و رقابت ناسالم سیاسی و ربودن قدرت از چنگ رقیب، از ساحت اندیشه عارف مهذّبی همچون شاه‏آبادی کاملاً به دور است، ولی او به عنوان عالمی ربانی و فقیهی عارف به زمان خویش می‏داند: نیل به مقاصد عالیه اسلامی تنها در گرو پیدایش جمعیت منسجم است.
مبانی تحزّب دینی از دیدگاه شاه‏آبادی بر نوعی بودن مرام اسلامی استوار است. چون مقصد عالیه اسلامی، مقصد نوعیه است. از اعظم سیاستها برای نیل به این مقصد، تحصیل ع ِدّه و عُدّه است و در این مقام که مقصد نوع است، تحصیل ع ِدّه مقدّم بر تحصیل عُدّه است.
[26] بنابراین باید نیرو جمع کرد و کادرسازی نمود. برای کادرسازی، نظر شاه‏آبادی به این جمله است: "لا عِدّة الّا بالاخوّة"، کادرسازی و جمع نیرو بدون برادری و اخوت ناممکن
|92|
است. از دیدگاه شاه‏آبادی:
"عدد اگرچه فوق حدّ نهایت بوده باشد ولی مادامی که مرتبط نشود به "خیط اخوت" در حکمغیریّت و مباینت است و البته جهات مباینه مؤثر در یک جهت و محصل یک معتقد نخواهد بود، چنانچه دانه‏های تسبیح مادامی که به واسطه خیطی منتظم نشود، حرکت هیچ کدام باعث حرکت دیگری نگردد."
[27]
از اینجا معلوم می‏شود که "اخوّت" از احکام سیاسیه الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است، و از همین‏رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم (ص) دست به عقد اخوّت میان مسلمانان زد.
در ادامه مرحوم شاه‏آبادی "اخوت" را به عرش تشبیه می‏کند که بر چهار زاویه استوار است. انس و کمال و عزّت و عون. این چهار پایه، امّهات نوامیس عالم بشریت به حسب معاد و معاش می‏باشد که در شذرات المعارف به تبیین هر یک پرداخته می‏شود.
[28]
اینجاست که با تحلیل مبانی فکری مرحوم شاه‏آبادی به جوهره تفاوت تحزّب اسلامی با تحزّب سکولار می‏رسیم. تحزّب اسلامی با مبنای اخوّت و تحصیل ع ِدّه و عُدّه و کادرسازی، برای نیل به مقاصد عالیه الهیه و گسترش افعال حسنه و اخلاق فاضله و عقاید حق می‏باشد و با توجه به آن مبانی و این اهداف، بروز جناح‏بندی و گروه‏گرایی و رقابت برای حذف رقیب و ربودن قدرت، کاملاً با آن در تباین است. لذا جناب شاه‏آبادی، توسعه اجتماعات مذهبی را برای ارتباط و دوستی متدینان با یکدیگر، به عنوان خیط اخوت اصلی اصیل برای بسط معارف و حقایق دیانت ضروری می‏بیند و برای چنین گروه‏ها و تشکیلاتی، اهداف وبرنامه‏هایی را پیشنهاد می‏کند. از جمله:
1. از آنجا که این تشکیلات، تنها سیاسی نیست و اهداف عالی را دنبال می‏کند، لذا از جمله اهداف ِفراهم کردن مؤسسات را، تعلیم معارف و اخلاق و احکام دیانت مقدسه اسلام به افراد و اعضای گروه و کودکان آنها می‏بیند. از نگاه این عارف هوشمند، اولین هدف، تعلیم و تربیت است که در این میان توجه به نقش کودکان اهمیت دارد. به علاوه در آموزش و تعلیم نیز توجه به سه چیز است: معارف، اخلاق و احکام.
2. هر عضو موظف باشد هر هفته یک شب برای مذاکره و تحصیل مهمات مذهبی، در مرکز جمعیت حضور به هم رساند.
3. هر عضو ملتزم باشد که یک نفر را هدایت کند و با این اهداف و اعمال آشنا کند.
4. جمعیت هیأت رییسه‏ای داشته باشد تا اختلافات به ایشان ارجاع شود.
|93|
5. تأسیس مجله‏
6. انجام کارهای اقتصادی و شراکت و تجارت و زراعت و صناعت و اعطای قرضالحسنه برای تأمین معاش اعضا و رسیدگی به بیکاران و اعاشت فقرا و ترویج محصولات‏داخلی.
[29]
به راستی هر کس اندکی در اهداف و برنامه‏های یاد شده تأمل کند، آیا می‏تواند اندکی در هوش و درک سیاسی آقای شاه‏آبادی و انسجام اندیشه سیاسی ایشان تردید کند؟ مطالب یاد شده که به طور فشرده گزارش شد، محصول اندیشه روشن آن فقیه و عارف فرزانه در حول دهه 1320ش است. و گویای آن است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی اگر از آن دید و بینش سیاسی عمیق و مثال زدنی برخوردار بود، گرچه مقدار زیادی از آن بر اثر قریحه ذاتی او بود، ولی نمی‏توان نقش استادی همچون شاه‏آبادی را در پرورش اندیشه سیاسی او نادیده گرفت و اگر در دهه‏های بعد شاهد پیدایش گروه‏های اسلامی در میان جامعه ایرانی هستیم نطفه اصل پیدایش چنین تشکیلاتی را در افکار سیاسی مرحوم شاه‏آبادی شاهدیم و البته ایشان در زمان خودش، به تأسیس صندوق قرض الحسنه و تأسیس هیأتهای سیّار و تعلیم معارف اسلامی و تربیت کودکان به شکل منسجم و تشکیلاتی اقدام نمود.
[30]
5. قیام للَّه و دفاع از اسلام
از نگاه عارفانه سیاسی شاه‏آبادی، تمامی مجاهدتها و مبارزات و تلاش برای ایجاد تشکیلات و جمعیتها، تنها به هدف قیام للَّه است.
[31]
روزی نیز که دست به تحصّن علیه رژیم رضاشاه می‏زند، مبانی این تحصّن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی چنین توضیح می‏دهد:
"اینک که می‏بینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حکومتجبّاراست، با همه وجود بایستی در نگهداری آن تلاش نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعت‏نماییم."
[32]
و در آخرین منبری هم که در حرم حضرت عبدالعظیم در جریان تحصّن رفت، چنین‏گفت:
"(رضاخان) هدفش اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه می‏کند، نه به خاطر خود من است بلکه به این دلیل است که من مبلّغ قرآنم، لذا به دنیا اعلام می‏کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می‏برد."
[33]
   
|94|
در فرازهای برگزیده بالا، دقیقاً می‏بینیم، همان اهداف و مبانی سیاسی را که حضرت امام خمینی، برای مبارزات خویش ترسیم می‏نمود، در گفتار استاد او جناب شاه‏آبادی نیز متبلور است و جملات و تکیه کلامهای آن دو عزیز، بسیار هم‏افق و قریب‏المأخذ است، گویا هر دو از یک نقطه که همان اسلام ناب است، سرچشمه می‏گیرد.
6. ایثار و شهادت‏طلبی
از دیگر ارکان مهم اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی، موضوع ایثار وشهادت است. همان موضوع مهمی که از ارکان اساسی اندیشه سیاسی امامخمینی و ریشه‏ها و مبانی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی نیز شمرده می‏شود. آن استاد عرفان پاسخ فرزند آخوند خراسانی (ره) را که از علت تحصّن ایشان پرسیده بود، چنین ارائه نمود:
"ما وارث دینی هستیم که از زمان رسول اکرم (ص) تاکنون گذشته ازشهادت ائمه اطهار (ع) واصحاب و یارانش، هزاران شهید از علمای بزرگان، در به ثمر رساندن آن نقش داشته‏اند واکنون ما هستیم که ثمره آن همه فداکاری و جان‏نثاری را در اختیار داریم. لذا وظیفه است تاجان در بدن داریم در حفظ آن بکوشیم و این هدیه گرانبهای الهی را که با خون بسیاریازشهدا آبیاری شده محافظت کنیم... چون معتقدیم که خون ما رنگین‏تر از خون گذشتگان‏نیست."
[34]
نظیر چنین فرازهایی را به کرّات در اندیشه‏های معمار بزرگجمهوری‏اسلامی نیز چه در دوران مبارزات و چه پس از آن شاهدبوده‏ایم، به طوری که با تکرار آن، مفهوم شهادت‏طلبی و استشهاد، نه تنها در قاموس‏دنیای سیاست امروز وارد گردید، بلکه امروز از مفاهیم کلیدیعرصه سیاست در عصر حاضر شمرده می‏شود که نمونه‏هایی از آن را امروزه در شهادت‏طلبی و عملیات استشهادی نیروهای اسلامی فلسطین مشاهده می‏کنیم و به جرأت می‏توانیم بگوییم: موضوع شهادت و جان‏فشانی در راه حق، که به فراموشی سپرده شده بود اکنون جزء فرهنگ اجتماعی جامعه مسلمین در آمده است.
|95|
7. استکبارستیزی
از دیگر جلوه‏های اندیشه سیاسی استاد عرفان رهبر فقید انقلاب اسلامی، موضوع استکبارستیزی است. این عارف بزرگ به موازات مخالفت با استبداد داخلی، عَلَم مبارزه با استکبار جهانی را بر می‏افرازد. مستکبرترین دولت دهه‏های نخستین قرن چهاردهم هجری شمسی، دولت انگلستان است و از این‏رو انگشت اتهام جناب شاه‏آبادی متوجه مظهر استکبار آن روزگاران می‏شود و از مبانی مبارزه خود با رژیم پهلوی را وابستگی آن به دولتمستکبر انگلیس اعلام می‏کند. او در قضیه تحصّن حرم حضرت عبدالعظیم، بر فرازمنبر اعلام می‏کند:
"خدایا توشاهد وگواه باش که این مرتبه که‏این جمله رابگویم دراین ده شب(دهه عاشورا) سی مرتبه تکرارکرده‏ام واتمام حجت نموده‏ام وبرای علمای نجف علمای قم اصفهان ومشهدو تمام نقاطی که می‏دانستم وتوانستم هم نامه نوشته‏ام وامشب هم برای آخرین مرتبه دراین مجلس می‏گویم وآن این است که رضاخان، دست‏نشانده انگلیس است وهدفش اعدام قرآن واسلام است."
[35]
موضوع استبکارستیزی، از فصل ممیزهای انقلاب اسلامی و ازاساسی‏ترین مفاهیم اندیشه سیاسی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است وقابل انفکاک از امام و نظام او نمی‏باشد و رگه‏های اصلی چنین اندیشه مهمی را پیش از این در اندیشه پیر و مراد حضرت امام شاهدیم.
8. تهاجم فرهنگی
از هوشمندی‏های عارف فرزانه و محبوب معمار جمهوری اسلامی، توجه ویژه به مقوله تهاجم فرهنگی است. موضوع تهاجم فرهنگی نه با این نام، ولی با همین محتوایی که در قاموس سیاسی انقلاب اسلامی متداول است، در اندیشه جناب شاه‏آبادی، از سه بُعد مورد عنایت قرار گرفته است؛ تشخیص، شناخت اسباب و عوامل و راههای مقابله با آن. در مورد بُعد اول او معتقد است:
"مدت زمانی است که مملکت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلکه شده، انتشار عقاید باطله و اخلاق رذیله و افعال قبیحه به حدّی که نمی‏توان جامعه را نسبت به انسانیت داد، فضلاً عن الاسلامیه."
[36]
   
|96|
ایشان خطر این تهاجم را همچون بیماری و آفتی می‏داند که روز به روز بر فشار آن افزوده می‏شود تا آنجا که رفته رفته، مزاج جامعه را به کلی فاسد وتباه سازد. اما برای مقابله با این تهاجم وسیع فرهنگی که در سه سطح عقاید، اخلاق و رفتار گسترش یافته، ذهن ایشان معطوف به علل اساسی کارساز شدن تهاجم و تحقق و پیدایش چنین آفتی در پیکره جامعهمی‏شود و معتقد است، اول باید عوامل را شناخت تا با مقابله با آنها، بیماری به کنترل در آید.
در بُعد آسیب‏شناسی تهاجم فرهنگی و عواملی که موجب موفقیت تهاجم فرهنگی می‏شود، به چهار عامل اشاره می‏کند:
الف. غرور مسلمانان به حقانیت خود
غرور بی‏جا این اثر سوء را دارد که میدان تبلیغاتی را به دشمن می‏سپارد وعرصه را برای انجام کار رسانه‏ای دشمن باز می‏گذارد:
"غرور مسلمین به حقانیت خود که منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکرشده."
[37]
در این فراز، به چندین مطلب اساسی همچون: میدان مبارزه تبلیغاتی را خالی کردن، ترک‏امر به معروف و نهی از منکر که از فرایض مهم الهی است، واز همه مهمتر اسلام را به‏صورت فردی دیدن و مسلمان سکولار بودن، اشاره شده است. توجه به این نکات اساسی‏است که نشان می‏دهد نقاط آسیب‏پذیر جامعه، در مقوله تهاجم فرهنگی کجاست. طبیعی است جامعه اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند و کار تبلیغاتی ورسانه‏ای‏صحیح ولازم انجام ندهد و میدان را به دشمن واگذار کند، و اسلام را درزوایای‏زندگی فردی ببیند، بهترین زمینه مساعد برای تهاجم دشمن به عرصه فرهنگ جامعه فراهم خواهد شد.
ب. یأس از دستیابی به سعادت دینی و دنیوی
جامعه‏ای که مأیوس از تحصیل و تکمیل سعادت باشد، به همان اندازه خطرناک است که جامعه مغرور. و در آسیب‏شناسی جناب شاه‏آبادی چه دقیق و جامعه‏شناسانه به هر دو بُعد غرور و یأس اجتماعی اشاره شده است. جامعه مأیوس، جامعه‏ای ایستا، متوقف، بی‏تکاپووبی‏نشاط است و روشن است که چنین مردمی چگونه تهاجم فرهنگی دشمن در میان آنها کارساز خواهد بود.
|97|
ج. افتراق مسلمانان
د. نداشتن بیت‏المال
جریان اسلام در جامعه نیازمند توانایی مالی است و بدون برخورداری از توانایی‏ها و ع ِدّه و عُدّه و تمکّن اقتصادی کافی، زمینه برای هر آفت فرهنگی و کارساز شدن تهاجم فرهنگی دشمن فراهم خواهد شد.
از نظر این عارف روشن‏ضمیر، این عوامل چهارگانه وقتی دست به دست هم داد، تمامی قوا و توانایی‏های عامله مسلمانان تعطیل می‏شود و میدان فرهنگ اسلامی مردم، کاملاً در اختیار امواج بی‏مهابای دشمن قرار خواهد گرفت.
اما از نظر جناب شاه‏آبادی، "علةالعلل، جهل به مرام اسلام است، زیرا که اگر مرام اسلام معلوم ما بود و همان بعینه، مرام ما مسلمین شده بود، البته در اطراف آن کوشش نموده مقصود را انجام می‏دادیم."
[38]
حال که زمینه‏های تحقق تهاجم فرهنگ، آسیب‏شناسی شده، راه صالح و مقابل روشن است. برای مقابله، باید:
1. دست از غرور و یأس برداشت و به انجام تبلیغات صحیح و بسط معارف و حقایق دیانت همت گماشت.
2. اختلاف و تفرقه و تشتّت را کنار گذاشت و به "خیط اخوت" از راه تشکیل جمعیتهای مذهبی منسجم و مستحکم روی آورد.
3. به تشکیل بیت‏المال و جمع‏آوری خمس و زکات و سایر حقوق مالی واجب و غیر واجب همت گماشت و به کارهای اقتصادی مفید و سازنده همچون تجارت مشروعه وصناعت و زراعت و ترویج محصولات داخلی روی نشان داد.
[39]
از نقطه‏های جالب اندیشه شاه‏آبادی که از هوشمندی و درایت این پیر حکایت می‏کند، به کارگیری تمامی ابزار رسانه‏ای نوین و مدرن، در عرصه تبلیغات اسلامی است. او با فتوای حکیمانه خود در باره رادیو و بلندگو و سایر ابزارهای رسانه‏ای مدرن که به تازگی در آن زمان روانه بازار شده بود، و رژیم پهلوی از آن در مسیر گسترش فرهنگ مبتذل غرب سود می‏برد، جلوه‏ای از اجتهاد صحیح و فقاهت مبتنی بر زمان‏شناسی صواب را عرضه نمود. در پاسخ استفتاء از به کارگیری رادیو فرمود:
"رادیو همچون زبان گویایی است که هم می‏تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می‏تواند
|98|
گفتارهای ناصواب بگوید، بنابراین خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه‏های مفید، مانعی ندارد."
و هنگامی که از او پرسیدند؛ آیا اجازه خرید بلندگو و نصب آن در مسجد را می‏دهید؟در پاسخ فرمود:
"این چه سؤالی است؟ حتماً آن را تهیه کنید که تا من زنده‏ام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است."
[40]
9. استقلال اقتصادی و توجه به علل عقب‏ماندگی
بخشی از اندیشه سیاسی و نگاههای تیزبین عارف و فقیه اهل بیت جناب شاه‏آبادی، توجه دقیق به مقوله استقلال اقتصادی و تأثیر آن در عرصه سیاست و فرهنگ است. اودرزدودن اندیشه خواب‏آلوده بعضی غافلان و نادانان (غَفَله و جَهَله) که ازاستفاده‏ازصنایع دشمن خرسندند و می‏گویند: خداوند عالم، آنها را خر و حمّال ما قرار داده،می‏فرماید:
"حمّال کسی است که پنبه را یک من شش قران به دشمن می‏دهد و یک من ششصد تومان بل متجاوز از او می‏خرد، حال مشاهده کن و ببین خر کیست؟ و آیا این نعمت است که آن‏ را تشکر کنی؟ یا آنکه از جهت عدم اعمال قوه عاقله و عامله، خود را مورد انتقاد خداوندکرده‏ایم."
[41]
او معتقد است باید به درگاه الهی استغفار کنیم از این همه بی‏عملی و هدر دادن امکانات ودر نتیجه عقب‏ماندگی صنعتی و اقتصادی. باید بی‏حسی خود را به حس، و بی‏غیرتی را به غیریت تبدیل کنیم و با عمل کردن به آیه شریفه "جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم" وآیه "و اقتلوهم حیث وجدتموهم" کفار را در امتعه خود کشته و با ترک غالطه و مراوده با آنها، بر آنها خشم نماییم و در مقام آن برآییم که امتعه مسلمین را مغتنم شماریم و حوائج را به خود آنها و در خود آنها اداره نماییم.
چندین دهه بعد از ابراز چنین اندیشه‏هایی که ذهن عارف روشن‏ ضمیری همچون شاه‏آبادی را به خود معطوف کرده بود، تبلور آن را در شعارهای استقلال‏خواهیمردم‏ایران‏در انقلاب اسلامی و درسهایی که از رهبر فرزانه خود در این زمینه آموختند،شاهدیم.
|99|
10. جامعه مدنی و جامعه دینی
از توجهات جامعه‏شناسانه و دقیق اندیشه سیاسی آیت‏اللَّه شاه‏آبادی، بررسی نقطه عزیمت جامعه دینی و جامعه مدنی است. اگرچه واژه جامعه مدنی و جامعه دینی از واژگان رایج امروزین است و در عصر حیات آن مرحوم، چنین واژگانی متداول نبوده، ولی لبّومحتوای کلام ایشان گویای همان حقیقتی است که تعبیر و ترجمان آن به صورت جامعه مدنی صحیح می‏نماید.
بحث آقای شاه‏آبادی در این مقوله، از اثبات مدنی بالطبع بودن انسان آغاز می‏شود. در نگاه ایشان، انسان را چاره‏ای جز زندگی جمعی، برای رفع نیازهای علمی و عملی خود نیست، "چرا که رفع احتیاجات علماً و عملاً در عهده یک نفر بیش نخواهد بود." بنابراین "حس احتیاج موجب فتح باب معاونات و اجتماعات است."
[42]
پس از اثبات مدنی بودن انسان، به بحث تمدن‏سازی بشری می‏رسد و زیربنای اساسی تمدن انسانی را همان داد و ستد و تبادل نیازها می‏شمرد:
"حس تمدن انسانی مقتضی قیام به حاجتی است در مقابل اقدام دیگری به حاجت آن، مثل آنکه نجّاری در مقابل بنّایی و غیرها واقع شود."
[43]
پس جامعه مدنی و تمدن انسانی بر اساس رفع نیاز خود از دیگران و به صورت معاوضه ومبادله نیازها استوار است. چنین جامعه‏ای که بر پایه رفع نیاز خود استوار است و همه نگاهش معطوف به خود و رفع مشکل و نیاز از خود است، از حیطه تعالیم انبیاء و مفاهیموحیانی آسمانی کاملاً به دور و با آن بیگانه است. آنچه پیامبران الهی به دنبال آن بوده‏اندورمزارسال رسل و انزال کتب بوده، به در کردن بشر از این حس خودخواهی و استوار کردن‏جامعه‏ای دینی است. نقطه عزیمت جامعه دینی از جامعه مدنی از همین جا شروع‏می‏شود. به گفته شاه‏آبادی (ره):
"اما حس تدیّن که به واسطه زحمات انبیاء (ع) در بشر ایجاد شده، مقتضی قیام به حاجت برادر است و لو حاجتی در مقابل آن نبوده باشد و لذا ناموس عون بر قائمه همت عالیه انسانیت مستقر گردیده و حس و ترغیب به آن در شریعت مطهره فوق حدّ احصاء است."
[44]
این است که در جامعه مدنی که زیربنای تأسیس آن را رفع نیاز خود تشکیل می‏دهد،مفاهیمی همچون تعاون، ایثار، انفاق، گذشت، خدمت، صداقت، اخلاص، عشق‏ومحبت وغیره، مفاهیمی بیگانه با قاموس آن است چرا که اساس تفکر آن را داد
|100|
و ستد و معاوضه و مبادله، نه تنها در عرصه اقتصاد، که در تمامی عرصه‏های زندگیتشکیل‏می‏دهد، و ملاک کلی آن باز کردن گره دیگری، مشروط به باز شدن گره خود است ولیس الّا.
ولی اساس در جامعه دینی بر محوری دیگر استوار است. در آنجا پایه و زیربنای تمدن،ایمان به خدا و قیامت است و بر این پایه همه انسانها در دو جمله "امّا اخ لک فی الدین""اونظیر لک فی الخلق" جای خواهند گرفت.
[45] در این جامعه محور کاملاً چرخش‏می‏یابد. از خود به غیر دگرگون می‏شود و ملاک رفع نیاز دیگری قرار می‏گیرد. ازاین‏روست که تمامی واژه‏های ارزشی و انسانی همچون: تعاون، ایثار، محبت،عشق،انفاق، گذشت و غیره به قاموس آن راه پیدا می‏کند و امکان تعبیر و تفسیر آن میسورمی‏شود.
سخن آخر
آنچه گذشت، گزارشی از خطوط کلی اندیشه سیاسی فقیه فرزانه و عارف زمان‏شناس پیر و مراد و محبوب معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، حضرت آیت‏اللَّه میرزا محمدعلی شاه‏آبادی (ره) بود. گرچه در این فرصت، مجال استشهاد و استناد به اندیشه‏های حضرت امام و مقایسه میان دیدگاه آن دو بزرگ به صورت جزئی و تفصیلیفراهم نبود، علاوه بر آنکه بحمداللَّه، هنوز جامعه علمی و فرهنگی ما از اندیشه‏های آن پیربزرگ، لبریز و سرمست است ولی هدف اصلی آشنایی با خطوط کلی اندیشه سیاسی استاد عارف و مراد او بود.
در یک مقایسه کلی و اجمالی می‏توان نتیجه گرفت، در این دو عزیز گرانمایه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سیاست چنان در هم گره خورده و در هم تنبیده شده است که نمی‏توان هیچ بُعدی از این سه بُعد را، منفصل از دو بُعد دیگر مورد ارزیابی و سنجش قرار داد، اگرچه این هرم سه بُعدی در آن استاد بزرگ، به صورت مجمل مشاهده می‏شود که به وسیله فرزند یگانه‏اش، در چهره‏ای تفصیلی، متبلور و شکوفا گشته است و اینجاست که به یاد می‏آوریم این سخن امام راحل را:
"ایشان (مرحوم شاه‏ آبادی)، صرف نظر از جنبه فقاهت، فلسفه، عرفان که کم‏نظیر بودند، در سیاست نیز کم‏نظیر بودند."
[46]
|101|
پی نوشت ها:
[1] . صحیفه امام، ج‏18، ص‏407، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، 1378 ه.ش.
[2] . نک به: عارف کامل، ص‏10 و ص‏50. معاونت پژوهش بنیاد فرهنگ شاه‏آبادی، انتشارات نشاط، 1380 ه.ش.
[3] . نک به: همان، ص‏7 5 و 26 و 54 و 65 و گلشن ابرار، ج‏2، ص‏604 - 603، نشر معروف، 1379 ه.ش.
[4] . نک به همان، ص‏13 و 11 و 22 و 23 و 25 و 61.
[5] . نک به همان، ص‏26 25 و 11.
[6] . نک به: قاضی‏زاده، کاظم، اندیشه‏های فقهی سیاسی امام خمینی، ص‏21، مرکز تحقیقات استراتژیک، 1377ه.ش.
[7] . مرحوم شیخ آغا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه به جریان تبعید پدر مرحوم آقای شاه‏آبادی اشاره کرده‏اند: ج‏4، ص‏1370، نک به: عارف کامل، ص‏44 و 84 -83.
[8] . عارف کامل، ص‏44 43.
[9] . نک به: همان، ص‏61 - 60.
[10] . نک به: علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج‏1، ص‏215 - 216، بنیاد فرهنگی امام رضا.
[11] . عارف کامل، ص‏57 - 56.
[12] . گلشن ابرار، ج‏2، ص‏603.
[13] . همان، ص‏604 - 603.
[14] . حسین مکّی، تاریخ بیست ساله ایران، ج‏4، ص‏20، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1380ه.ش.
[15] . نک به، عارف کامل، ص‏27 - 26 و 82 - 81.
[16] . نک به همان، ص‏21، 31، 39، 51.
[17] . نک به همان، ص‏88 - 87 و 68.
[18] . نک به همان، ص‏66 - 65.
[19] . نک به: گلشن ابرار، ج‏2، ص‏605.
[20] . نک به: شذرات المعارف، الشذرة الثانیه، ص‏11 - 10، نهضت زنان مسلمان، 1360ه.ش.
[21] . همان، ص‏11.
[22] . الشَذْر: قِطَعٌ من الذَهَب یلقط من المعدن من غیر اذابة الحجارة و الشذر ایضاً: صغار اللؤلؤ. بنابراین بهقطعه‏های کوچک طلا یا مروارید در زبان عرب شَذْر و به یک قطعه از آن "شذرة" می‏گویند و جمع آن"شَذَرات" است. نک به ابن منظور، لسان العرب، ج‏7، دار احیاء التراث العربی، لبنان، 1416ه.ق.
[23] . شذرات المعارف، ص‏4.
[24] . همان، ص‏7 - 6.
[25] . همان، ص‏5 و 7.
[26] . همان، ص‏12 - 11.
[27] . همان.
[28] . همان، ص‏20 - 12.
[29] . همان، ص‏9- 7.
[30] . نک به: عارف کامل، ص‏41 -50.
[31] . نک به: شذرات المعارف، ص‏7.
|102|
[32] . نک به: عارف کامل، ص‏40- 39.
[33] . همان، ص‏52- 51.
[34] . همان، ص‏40.
[35] . همان، ص‏51.
[36] . شذرات المعارف، ص‏3.
[37] . همان، ص‏4.
[38] . همان، ص‏6- 4.
[39] . همان، ص‏9- 6.
[40] . عارف کامل، ص‏41.
[41] . شذرات المعارف، ص‏17- 16.
[42] . همان، ص‏20- 19.
[43] . همان، ص‏19.
[44] . همان، ص‏20. .
[45] نهج‏البلاغه، نامه به مالک اشتر، نامه 52، ص‏427، مؤسسه دار الهجرة، قم، به کوشش دکتر صبحی صالح.
[46] . عارف کامل، ص‏54.

تبلیغات