رابطه دین و دنیا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امروزه دینپژوهى خصوصا براى متدینان امرى لازم و شایسته توجه بسیار است . با توسعه ارتباطات میان فرهنگها و ادیان و ایجاد فضاى باز براى مباحث جدید کلامى و مطرح شدن شبهات و سؤالهاى نو، باید با رویکردى جدید و اسلوبى ابتکارى به مباحثى پیرامون دین پرداخت . و از آن دفاعى عقلانى نمود .
یکى از محورهاى بسیار مهم مباحث جدید کلامى، رابطه دین و دنیاست . که در این زمینه نوشتههاى پراکنده با گرایشهاى مختلف و روشهاى متعدد عمدتا در مجلات یافت مىشود .
گروهى وظیفه دین را فقط امرى این جهانى مىدانند و آن را دنیوى محض تفسیر مىکنند . و گروه دیگرى آن را اخروى و بیگانه از صحنههاى جوامع بشرى پنداشتهاند . و هر یک از این دو گروه نیز به گروههاى کوچکترى با توجه به تفسیر خاصى که از دنیوى بودن دین یا اخروى کردن آن دارند تقسیم شدهاند .
از طرف دیگر هر یک از گروههایى که ذکرشان گذشت، با متد و روشى خاص در این مباحث پاى نهادهاند و به تفکر نشستهاند . گاهى با تعریفى خاص از دین به قلمفرسایى پرداختهاند و زمانى با روش بروندینى محدوده آن را معین کردهاند و یا با روش دروندینى به تکاپو افتادهاند و تحقیق مىکنند .
علل دشوارى تعریف دین
علل این دشوارى را مىتوان این گونه برشمرد:
الف . عدم وجود مصداقى محسوس براى دین . اگر چیزى محسوس باشد مىتوان با نگاه به مصادیق آن و تفکیک غیر مشترکات از مشترکات، به تعریف آن پرداخت . اما چیزى که محسوس نباشد تعریفش هم مشکل خواهد بود .
ب . تعدد منظر مطالعه . دینپژوهان با یک روش و از یک منظر به دین و تعریف آن نپرداختهاند بلکه عدهاى با منظر کلامى به دینشناسى روى آوردهاند و تعدادى با دیدگاهى تاریخى به این وادى پاى نهادهاند، و گروه دیگرى با دید جامعهشناختى خواستهاند به حقیقت دین راه یابند چنانکه جمعى از زاویه روانشناختى به تفحص در ادیان گام نهادهاند . فلاسفه هم با روش قیاسى و عقلانى در این ماجرا به جریان افتادهاند .
ج . وجود ابعاد متنوع در دین خود مزید بر علت دشوارى است .
د . مصادیق دین از تنوع و اختلاف زیادى برخوردارند تا جایى که نمىتوان دو مصداق از دین را که از همه جهات مشترک باشند کنار هم نشاند .
ه . رابطه انسان با دین معمولا رابطهاى شدیدا عاطفى و احساسى است و همین امر موجب خالى نبودن تعریف از حب و بغض خواهد شد .
حق آن است که باید قبل از ورود در این مباحث و حتى قبل از تعریف ناپختهاى از دین، اصولى را به عنوان مبانى این مباحث ذکر نمود . تا این اصول بخوبى بیان نشوند و مورد اذعان قرار نگیرند، سخن گفتن از تعریف دین و بیان رابطه آن با دنیا و تعیین قلمرو آن، چندان منطقى جلوه نمىکند .
از اینرو در ابتدا پیرامون این اصول بحث مىشود و در آخر، دین تعریف مىشود و آنگاه در بخش بعد به بیان رابطه دین و دنیا مىپردازیم .
تعریف دین و مبانى آن
در مقدمه گذشت که براى آنکه تعریفى روشن و شفاف از دین ارائه دهیم باید اصولى را به عنوان مبانى این تعریف ذکر کنیم تا بتوانیم هنگام تعریف دین ماهیت آن را بشناسیم و محدوده آن را معین کنیم . این اصول عبارتند از:
1 - ضرورت مطالعه دروندینى و بروندینى
براى فهم دین مىبایست از دو روش یعنى تعمق در درون و محتواى خود دین و مطالعه بروندینى، سود جست . یعنى هم باید از دین سؤال نمود و هم باید به مبانى کلامى و احیانا فلسفى که براى محقق منطقا به اثبات رسیده است توجه کرد . و سر این مطلب در حقانیت دین نهفته است . آنگاه که دینى حق بود حتما موافق عقل و اصول عقلانى خواهد بود . پس لاجرم باید با مبانى کلامى و عقلى موافق باشد و از طرف دیگر چون دین حق استباید به محتواى آن ایمان آورد و به پیامها و راهنمایىهاى آن توجه نمود و گردن نهاد .
اگر کسى دین را حق دانست و محتواى آن را خالى از خرافه فهمید دیگر نمىتواند براى تعریف حقیقت آن دین و نسبت آن با دنیا به محتواى دین بىتفاوت باشد . بلکه باید پاسخ سؤالهاى خود را از دین بخواهد و قلمرو آن را از خود آن دین طلب نماید .
از این مطلب بخوبى استفاده مىشود که آنان که مىگویند نمىتوان در پاسخ به این پرسش که انتظار ما از دین چیست؟ به صرف ادعاى دین در این باب بسنده کرد، (1) به تناقض گرفتار شدهاند . زیرا از یک طرف حقانیت دین را پذیرفتهاند و از طرف دیگر ادعاى دین را مورد تشکیک قرار دادهاند .
درست است که از برون دین و با دلایل عقلانى، دینى را حق تشخیص مىدهیم، اما همین که به این مرحله رسیدیم، دیگر آنچه تکلیف ما را مشخص مىکند دین است و نه چیز دیگرى . و باید از دین حق، پرسید: از پیروانت چه طلب مىکنى؟
لازم به ذکر است که اصولا رویکرد بروندینى محض براى تشخیص دین و رابطه آن با دنیا، با ابزارانگارى دین که روش عدهاى از غربیان استسازگار است .
2 - گوهر دین، راهنمایى انسان به کمال حقیقى
در قرآن کریم براى انبیا اهدافى ذکر شده است: دعوت به معاداندیشى، (سوره اعراف، آیه 59) . دعوت به توحید، (سوره نحل، آیه 26) . تعلیم حکمت، (سوره آلعمران، آیه 164) . دعوت به تقوا، (سوره شعراء، آیه 106) . تعلیم کتاب، (سوره بقره، آیه 129) . دعوت به عدالت اجتماعى و اجراى آن، (سوره حدید، آیه 25) . و نجات انسانها از غل و زنجیر، (سوره اعراف، آیه 157) .
با دقت در این آیات و نیز با مطالعه آیاتى که فواید عمل به دستورهاى انبیا را ذکر کرده است، فهمیده مىشود که هدف اصلى از دین الهى، وصول انسان به سعادت معنوى و کمال حقیقى مىباشد .
آیتالله شهید مطهرى در این زمینه مىگوید:
هدف اصلى شناختن و نزدیک شدن به اوست . توحید اجتماعى مقدمه و وسیله وصول به این هدف عالى است . زیرا همچنان که قبلا گفته شد: در جهانبینى توحیدى، جهان ماهیتى «از اویى» و «بسوى اویى» دارد . از اینرو کمال انسان در رفتن به سوى او و نزدیک شدن به اوست . انسان از یک امتیاز خاص بهرهمند است و آن اینکه به حکم «نفخت فیه من روحى» (سوره حجر، آیه 29) واقعیتش، واقعیتخدایى است . فطرت بشر فطرت خداجویانه است . از اینرو سعادتش، کمالش، خیر و صلاح و فلاحش در معرفتخدا و پرستش و پیمودن بساط قرب اوست . (2)
3 - تاثیر حالت ذهنى و عملى انسان در نزدیکى و دورى به کمال
هر حرکت ذهنى و جسمى انسان آنگاه که تحت اراده او باشد یا به کمال حقیقى او کمک مىکند و یا در مسیر شقاوت او قرار مىگیرد . اعمال و افکار انسان، ساختار شخصیتى او را تکون مىبخشند و آنگاه که داراى وصف مادى باشند و در مسیر نفس و به انگیزههاى دنیوى صرف قرار گیرند، انسان در مرحله حیوانیت و در نفع و ضرر با آنها هممسلک است . ولى اگر در راستاى کمال و به خاطر رضایت پروردگار باشند مقرب انسان خواهند بود .
پس اگر انسان، افکار و اعمال خود را جهتى الهى نبخشد او را غفلت عارض است و سرمایه حقیقى خویش ضایع مىکند .
امام صادق - علیهالسلام - مىفرماید:
لابد للعبد من خالص النیة فى کل حرکة و سکون لانه اذا لم یکن هذا المعنى یکون غافلا;
هر بندهاى باید نیت را خالص (براى خدا) در هر حرکت و سکونى گرداند . و اگر چنین نباشد لاجرم غافل است . (3)
امام سجاد - علیهالسلام - پیرامون نقش قلب و عمل چنین مىگوید:
اللهم فصل على محمد و اله و اجعل همسات قلوبنا و حرکات اعضائنا و لمحات اعیننا و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک حتى لا تفوتنا حسنة نستحق بها جزاءک و لا تبقى لنا سیئة نستوجب بها عقابک;
خدایا! درود بر محمد و آل او فرست و چنان کن که اندیشه دل و جنبش اندام و بینش چشم و گفتار زبان ما، همه در موجبات ثواب تو گردد . چنانکه هیچ عمل نیک که موجب پاداش ثواب است از دست ما بدر نرود و هیچ کار زشت که سبب عقوبت تو باشد براى ما نماند . (4)
پس دایره اعمال مقرب و مبعد، بسى گسترده و شامل اعمال مادى و معنوى انسان در دنیا مىشود . و به هر عملى مىتوان جهت الهى داد . لذا پیامبر گرامى - صلىالله علیه و آله - مىفرمایند:
لیکن فى کل شیى نیة حتى فى النوم و الاکل;
باید در هر چیزى نیت (الهى) باشد حتى در خوابیدن و خوردن . (5)
از این بیان، مطالب زیر قابل استفاده است:
الف . عمل و فکر بر روح انسان مؤثر است .
ب . هر عمل و فکرى اگر جهت الهى داشت مقرب است و اگر جهت نفسى داشت مبعد است .
ج . هیچ حرکت و سکونى ارادى، از قانون مقربیت و مبعدیتخارج نیست .
نتیجه: هر حالتى چه ذهنى و چه جسمى در صورتى که از اراده ناشى شده باشد و در جهت فرمان الهى قرار گیرد، روى به سوى کمال دارد و اگر از هواى نفس نشات گرفته باشد، در مسیر شقاوت انسانى قرار دارد .
4 - دین تنها راهنماى انسان به مصادیق کمالبخش یا شقاوتآور
قرآن کریم (سوره نحل، آیه 89) مىفرماید:
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین;
و ما این کتاب را که بیانى رسا براى هر چیزى و راهنما و رحمت و مژده براى مسلمانان استبر تو فرو فرستادیم .
مفسران در ذیل آیه فوق گفتهاند: مراد از آیه یاد شده تمامى آنچه که انسان در مسیر کمالش به آن نیاز دارد است زیرا شان قرآن هدایتگرى مىباشد . (6)
در جهان وسعتشبکه ارتباطى اجزا با هم و تاثیر و تاثر آنها از یکدیگر آنقدر عظیم و عمیق است که از اسرارآمیزترین مسایل براى انسان محسوب مىشود . به طورى که در علوم طبیعى دانشمندان به مقدار بسیار اندکى از ارتباطات اجزاى عالم آگاه شدهاند اما در حیطه علوم انسانى به خاطر کثرت عوامل بازیگر و عدم تجربى بودن مسایل روحى و ناشناختگى آن براى نوع بشر، دانشمندان نتوانستهاند نظریه درستى تاکنون ارائه دهند . تشکیک عدهاى از آنان در علم بودن مسایل انسانى در همین راستا توجیه مىشود . (7)
بنابراین، هیچ گاه عقل فردى و جمعى توان تشخیص کامل و درست ارتباطات میان انسان و طبیعت و جسم و روح را ندارد . لاجرم نیرویى مىباید تا با قدرت فوقالعاده بتواند در این دنیاى پیچیده انسان را رهنمون شود و این همان دین و ارشادهاى پیامبرانه است .
در کنار قرآن دو منبع دیگر براى تشخیص حسن و قبح افعال وجود دارد، که عبارتند از سنت و عقل . خود قرآن مجید به پیروى از آن دو، سفارشهاى زیاد نموده و سنت را حجت قرار داده و بر پیروى عقل تاکید فراوان نموده است . که لازم است مقدارى در باره آن دو، سخن گفته شود .
الف . سنت
قرآن مجید در آیاتى بیان پیامبر (ص) را بر مسلمانان حجت نموده و فرموده است:
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا; (8)
آنچه پیامبر براى شما آورده بگیریدش و از آنچه شما را نهى نموده رهایش کنید .
و در جاى دیگر مىفرماید:
و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله; (9)
ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه با اذن الهى اطاعتشود .
پس به موجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهى قرآن مجید مىباشد . و به موجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم (ص)، ائمه، اهل بیت (ع) را در سمتهاى نامبرده، جانشینان خود قرار داده است . و این مطلب منافات ندارد با اینکه دیگران نیز با دانش خود که از معلمین حقیقى یاد گرفتهاند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند . (10)
ب . عقل
قرآن مجید در آیات فراوانى در باره عقل و علم و تفکر منطقى سخن دارد تا انسان بتواند با بهرهبردارى درست از این قدرت خدادادى، به کمالات خود رهنمون شود و از دنیا پاکترین بهره را برگیرد .
علامه طباطبایى (ره) مىفرماید:
قرآن مجید در آیات بسیارى (که به سبب وفور و کثرت، به نقل آنها نپرداختیم) به تفکر در آیات آسمان و ستارگان درخشان و اختلافات عجیبى که در اوضاع آنها پدید مىآید و نظام متقنى که بر آنها حکومت مىکند دعوت مىکند به تفکر در آفرینش زمین و دریاها و کوهها و بیابانها و آنچه از عجایب در شکم زمین قرار گرفته و اختلافات شب و روز و تبدلات فصول تحریص و ترغیب مىنماید .
به تفکر در آفرینش شگفتآور نبات و نظامى که در زندگى آن جریان دارد و در آفرینش گوناگون حیوان و آثار و احوالى که در محیط وجود از خود بروز مىدهد تشویق مىفرماید .
به تفکر در خلقتخود انسان و اسرار و رموزى که در ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس و عوالم باطنى آن و ارتباطاتى که با ملکوت اعلا دارد و به سیر در اقطار زمین و مشاهده در آثار گذشتگان و کنجکاوى اوضاع و احوال ملل و جوامع بشرى و قصص و تواریخ ایشان اصرار تمام دارد .
و بدین ترتیب به تعلم علوم طبیعى و ریاضى و فلسفى و فنون ادبى و بالاخره همه علومى که در دسترس فکر انسانى است و تعلم آنها به نفع جهان بشرى و سعادتبخش جامعه انسانى مىباشد، دعوت مىکند .
آرى، قرآن مجید به این علوم دعوت مىکند به این شرط که به حق و حقیقت رهنما قرار گیرند، و جهانبینى حقیقى را که سرلوحه آن خداشناسى مىباشد در بر داشته باشد . و گرنه علمى که انسان را سرگرم خود ساخته و از شناختن حق و حقیقتباز دارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرادف است .
خداى تعالى مىفرماید: «و یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»
«از زندگى این جهان ظاهر و نمودى را مىدانند و آنان از زندگى آن جهان غافلند .» (روم، آیه 7) (11)
لازم به توضیح است که هرگاه عقل سلیم به صورت قطعى براى نیل به سعادت روحى انسان حکمى کند لاجرم آن حکم مطلوب شارع خواهد بود و در پاى آن امضاى شارع قرار دارد و مىتوان در صورتى که این شروط را دارا باشد و با توجه به متون اسلامى و رعایت آنها حکمى کند دینى محسوب خواهد شد .
شهید مطهرى مىگوید:
هر علمى که به حال اسلام و مسلمین نافع است و براى آنها لازم است، آن را باید از علوم دینى شمرد . و اگر کسى خلوص نیت داشته باشد و براى خدمتبه اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند مشمول اجر و ثوابهایى که در تحصیل علم گفته شده هست، مشمول این حدیث هست که «و ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم .»
«فرشتگان زیر پاى طالبان علم پر مىنهند .»
اما اگر خلوص نیت در کار نباشد تحصیل هیچ علمى ولو یاد گرفتن آیات قرآن باشد، اجر و ثوابى ندارد . اساسا این تقسیم درستى نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم:
علوم دینى و علوم غیر دینى، تا این توهم براى بعضى پیش بیابد که علومى که اصطلاحا علوم غیر دینى نامیده مىشوند از اسلام بیگانهاند . جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا مىکند که دو علم مفید و نافعى را که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است، علم دینى بخوانیم . (12)
5 - هر حرکت ذهنى و حالت عملى در اسلام داراى حکمى است
با توجه به اینکه هر حالت ذهنى (عقیده، فکر، تفکیر) و هر وضع عملى (حرکتیا سکون) ارادى در واقع یا در مسیر سعادت استیا در ردیف شقاوت پس لاجرم در اسلام آن را حکمى است . و خداوند وظیفهاى براى بندگانش نسبتبه آنها مشخص نموده است که فقه و فقها به معناى عامش مسؤول بیان وظایف بندگانند .
در کتاب «فلسفه دین» آمده است:
فقه عبارت از علم به احکام همه افعال بشر و ترکها و خوددارى عمل او در هر دو قلمرو مادى و معنوى، با استناد به خدا، به وسیله دلایل اهل کتاب و سنت و اجماع و عقل است . این دلایل بیان کننده مصالح و مفاسد «حیات معقول» است که سعادت دنیوى اخروى بدون آن امکانپذیر نیست .
پس در حقیقت هیچ عملى، چه عضلانى و چه فکرى، خواه طبیعى یا قراردادى و خواه ارزشى و غیر ذلک، از بشر سر نمىزند مگر اینکه مشمول قانون فراگیر الهى، یعنى فقه مىباشد ... با توجه دقیق و همه جانبه به ارکان اعتقادى و احکام مکتب اسلام، این حقیقت اثبات مىشود که ما در اسلام فقهى که محدود و منحصر به بیان کیفیت و کمیت رابطه شخصى انسان با خدا، یعنى «عبادات» باشد نداریم بلکه تمامى اعمال و شؤون حیات معقول انسانها در قلمرو فردى و اجتماعى - که یگانه عامل سعادت دنیوى و اخروى بشریت است - مشمول فقه به معناى حقیقى آن مىباشد .
بنابراین فقه اسلامى شامل بخشهاى زیر مىشود:
«فقه عبادى، فقه احوال شخصیه، فقه معاملات و عقود و ایقاعات، فقه اخلاق، فقه عرفان، فقه سیاست، فقه صنعت، فقه ارتباطات بینالملل، فقه فرهنگ، فقه مدیریت، فقه جهاد و دفاع، فقه علوم، فقه اکتشافات، فقه حقوق، فقه قضا (دادرسى)، فقه مبارزه با ظلم و فساد، فقه مبارزه با ناشایستگىها، فقه تشویق و تحریک به بایستگىها و شایستگىها، فقه آیندهنگرى، فقه اطلاعات به آنچه که در دنیا مىگذرد . (13)
شهید مطهرى در این زمینه چنین مىگوید:
همهجانبگى از جمله امتیازات اسلام نسبتبه ادیان دیگر است و به تعبیر درستتر، از جمله ویژگیهاى صورت کامل و جامع دین خدا نسبتبه صورتهاى ابتدایى، جامعیت و همهجانبگى است . منابع چهارگانه اسلامى کافى است که علماى امت نظر اسلام را در باره هر موضوعى کشف نمایند . علماى اسلام هیچ موضوعى را به عنوان اینکه بلاتکلیف است تلقى نمىکنند . (14)
آنچه که تاکنون در این اصل گذشت، بیشتر مطالعهاى بروندینى بود و لازم استبراى اثبات این اصل نگاهى گذرا به متن قرآن داشته باشیم .
قرآن در ابعاد مختلفى از حیات بشر سخن گفته است که به دو دسته بزرگ قابل تقسیم است:
الف . آنچه که مربوط به بینش و اعتقاد است .
ب . و آنچه که مربوط به عمل و کردار آدمیان است .
و چون قسمت اول بدیهى است نمونههایى پیرامون قسمت دوم که حالتى اجتماعى نیز دارند ذکر مىکنیم:
الف - بعد سیاسى
قرآن مىفرماید:
و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا;
و هرگز خداوند راهى را براى سلطه کافران بر مؤمنان قرار نمىدهد . (نساء، 141)
ب - دفاعى
در قرآن چنین آمده است:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة;
در مقابل آنها (متجاوزان) هر نیرویى در قدرت دارید آماده سازید . (انفال، 60)
ج - قوانین جزایى
خداوند مىفرماید:
السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا;
دستان مردان و زنان دزد را به خاطر جزاى آنچه که کسب نمودهاند ببرید . (مائده، 38)
د - عدالت اجتماعى
در قرآن آمده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط;
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند . (حدید، 25)
ه - جمعگرایى و پرهیز از اختلاف در امر دین و دنیا
در سوره آلعمران، آمده است:
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا;
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید . (آلعمران، 103)
تعریف دین
یکى از فواید بیان اصول گذشته تعریفى عمیق و دقیق و شفاف از دین است که با توجه به مجموعه مباحثى که در اصول گذشته بیان شد مىشود دین اسلام را چنین تعریف نمود:
دین عبارت است از: راهنمایى خداوند براى جهتدهى انسان در تمامى زوایاى زندگى او، اعم از عقیده و عمل، به غرض وصولش به کمال حقیقى که به واسطه پیغمبر (ص) ابلاغ شده است .
مزایاى این تعریف عبارتند از:
الف - دین، حضورى شفاف در تمامى صحنههاى زندگى دارد .
ب - آنجا که پاى فکر و عقیده هم در میان باشد، دین راهنماست .
ج - هدف دین نه دنیاست و نه آخرت، بلکه سعادت که همان کمال حقیقى است مىباشد .
د - زندگى دنیوى و تنعمات مادى آن براى انسان پسندیده استبه شرط آنکه جهتخدایى داشته باشد .
تعاریف دیگر
در مقابل این تعریف دو گرایش دیگر در تعریف دین است که یکى با رویکردى دنیوى است و دیگرى آن را امرى اخروى محض و بىرابطه با اعمال دنیوى انسانها مىداند . و چون هنگام بررسى اقسام رابطه دین و دنیا در ادامه به آنها اشاره مىشود، از ذکر آنها در اینجا خوددارى مىکنیم .
رابطه دین و دنیا
در باره رابطه دین و دنیا نظرها مختلف و گرایشها متفاوت است، که در اینجا به شش نظر اشاره شده و مورد بررسى قرار مىگیرند . آنگاه نظریهاى که مطلوب این نوشتار استخواهد آمد .
1 - دین ابزار دنیا و وسیله عمران و آبادانى آن از طریق ایجاد اخوت و برادرى و برابرى میان بشر است .
این تصویر که صریح برخى از کلمات غربیان (15) و لازمه کلمات برخى از فلاسفه (16) مىباشد، بر پایه دنیاگرایى دین مطرح شده است .
ملاحظاتى که در این رابطه است عبارتند از:
الف . ادعاى اینکه هدف نهایى دین فلاح دنیوى است که همان برخوردارى از مواهب طبیعت و زندگى در سایه عدل و آزادى و برابرى مىباشد، مادهپرستى است . (17)
ب . انسان به معرفت اخروى بیشتر نیاز دارد تا به قوانین دنیوى محض . چگونه امکان دارد نیاز قلیل از طرف دین برطرف شود اما نیاز اصیل و کثیر همچنان باقى بماند .
ج . این نگرش با متن هیچ یک از ادیان آسمانى سازگار نیست .
2 - عمران و آبادانى دنیا یکى از دو وظیفه اصلى دین است و هدف دیگر آن سعادت اخروى انسانهاست . یعنى پیامبران دو مقصد مستقل داشتهاند یکى مربوط به سعادتى با هویتى دنیوى و دیگر، آن سعادت اخروى که هویتى روحى دارد . (18)
ملاحظات:
الف . رابطه دنیا و آخرت در این تصویر نادیده انگاشته شده است .
ب . عمران و آبادانى دنیاى مستقل از آخرت فانى شدنى است و نمىتواند هدف باشد .
ج . مطالعه دروندینى ما را به یک هدف نهایى که کمال است رهنمون مىسازد .
3 - از منظر دین، دنیا مقدمه آخرت است . پس ارزش واقعى از آن آخرت است و دنیا وسیله است . (19)
ملاحظات:
چنان که بعدا خواهد آمد حقیقت آن است که دین نه براى دنیا و نه براى آخرت آمده است، بلکه براى ایجاد حیاتى معقول و مورد رضایت الهى براى بشر است . دنیا و آخرت ظرف این هدف مىباشند . اگر کسى در همین دنیا به کمال رسید آثار این کمال در روح و روانش هویداست . لکن چون انسان مدتى کوتاه در این سراى مادى زندگى مىکند و از طرف دیگر موانعى وجود دارد که انسانهاى پاک و مسؤولیتدار، دایما در فشارند، از اینرو، این کمال و سعادت در آخرت ظهور کامل مىیابد و انسان متکامل به صورتى کامل و جاوید از این نعمت عظیم استفاده مىبرد .
4 - دین چندان رابطهاى با دنیا ندارد . هدف دین، آخرت و نفى انانیت و خدامحورى به جاى انسانمحورى است . و بسیار اندک به دنیا اشاره دارد . و این اشارهها مختص مواردى است که ممد انسان در هدف دینى باشد و یا مزاحم او از آن هدف قرار گیرد . (20)
ملاحظات:
الف . کمیت و کیفیت موارد ممد و مزاحم براى هدف دین بیان نشده است .
ب . گذشت که هر فعلى بر روح انسان اثرى دارد و در سعادت و شقاوت او نقش بازى مىکند و ارتباط گسترده و عمیقى بین افکار و کردار انسان با روح وى برقرار است .
ج . اگر پذیرفتیم که در دنیا برخى امور، ممد دین و هدف آن است و برخى مزاحم آن، و باید این موارد رعایتشود، در این صورت ما باید نظام و سیستمى خاص در محیط اسلامى بنا کنیم و دیگر نمىتوان از سیستمهاى دیگران سود جست، زیرا ماهیتسیستم عبارت است از اجزایى که با هم نحوه خاصى ارتباط دارند براى تحقق هدف مشترک و اگر یک جزء اضافه یا کم شود، سیستم به هم مىخورد و شاید متلاشى گردد . مثلا سیستم بانکدارى غربى را اگر بخواهیم در ایران پیاده کنیم و تنها رباخوارى را که مزاحم هدف دین است از آن سیستم حذف کنیم، کل سیستم را از نو باید بنیان نهاد و دیگر سیستم غربى نخواهد شد، بلکه نظامى اسلامى (در صورت رعایتبقیه موازین) خواهد بود . پس نفى نظام اسلامى از اسلام تجزیه آن است .
5 - دین هیچ رابطهاى با دنیا ندارد; نه دوستانه و نه خصمانه . دین مجموعهاى از مسایل معنوى و روحى براى آبادى آخرت است .
ملاحظات:
الف . ارتقاى روحى و سعادت آخرت با اعمال انسانى تکون مىیابد، چگونه امکان دارد دین نسبتبه دنیا که ظرف تحصیل آخرت است، بىتفاوت باشد و از روابط دقیق عمل و جزا ساکتباشد . روابطى که انسان با عقل خود توان کشف صحیح آنها را ندارد .
ب . این تصویر لااقل با دین اسلام و محتواى آن ناسازگار است .
6 - دین دشمن دنیاست و دنیا متضاد با دین است . زیرا همه ادیان از دنیا بد گفتهاند و پیروان خویش را به زهد و دورى از آن فرا خواندهاند اوضاع ملل دینى نیز شاهد بر آن است .
ملاحظات:
الف . چنانکه بعدا خواهد آمد دنیا دو وجهه دارد: دنیاى ممدوح و دنیاى مذموم . اگر انسان از امکانات دنیا براى نیل به هدف دین که همان کمال است استفاده کند، این دنیا ممدوح است و اگر در حد دنیا متوقف شود و به آن به دیده هدف اندیشه کند، دنیایى مذموم خواهد داشت . و در حقیقت مذمت و مدح نه براى دنیاست که براى برخورد انسان عارض مىشود .
ب . با مراجعه به متن دین متوجه مىشویم که خود دین، ما را به استفاده از دنیا و عدم ترک آن دعوت مىکند . خود قرآن مجید مىفرماید:
و لا تنس نصیبک من الدنیا;
بهره دنیویت را فراموش مکن . (قصص، 77)
ج . عقبماندگى ملل مسلمان ربطى به دین اسلام ندارد و دلیل آن هم تولد دانشهاى بسیار و ایجاد تمدن عظیم از ناحیه مسلمانان است . و این در حالى بود که غربیان در توحش زندگى مىکردند . و از نظر تاریخ، آن زمانها مردم مسلمان به اسلام بیشتر اهمیت مىدادند و یکى از مشغلههاى آنان، تعلیمات اسلامى بود .
نظریه برگزیده
تعریف دنیا در بینش اسلامى و آیات و روایات، عبارت است از یک سرى امکانات مادى در این جهان . و این دنیا مزرعه و انسان زارع آن است . و دین قوانین کمیت و کیفیت زراعت و بهرهورى مىباشد . و آخرت محل ظهور کامل و فصل برداشت همه زراعت است .
دنیا نعمتبزرگ و بهترین عالم از عوالم وجود براى مؤمنان است . زیرا محل و موجب وصول آنان به کمالاتشان مىشود و پایه هر سعادتى در آن ریخته مىشود .
امام على، علیهالسلام، وقتى دید شخصى بدون درک صحیح دنیا را مذمت مىکند او را توبیخ کرد و فرمود:
الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها، مسجد احباء الله و مصلى ملائکة الله، و مهبط وحى الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة .
دنیا سراى راستى استبراى آن که آن را باور دارد، و سراى ایمنى استبراى کسى که از آن درک و فهم کند، و محل توانگرى ستبراى کسى که از آن توشه برگیرد، و سراى پند استبراى شخصى که از آن پند پذیرد، محل عبادت بندگان و دوستان خداست و جاى نماز فرشتگان خداست، و مکان فرود آمدن وحى خدا مىباشد، و جاى تجارت دوستان خداست که در آن رحمت کسب کنند و بهشتسود برند . (21)
از نظر دین اسلام دنیا و آخرت هیچ تضادى با هم ندارند و آنچه که مهم است جهتدهى به استفاده از آن است که مربوط به انسان مىشود .
امام على (ع) این رابطه را بسیار زیبا ترسیم مىکند و مىفرماید:
الناس فى الدنیا عاملان: عامل فى الدنیا للدنیا قد شغلته دنیاه عن اخرته یخشى على من یخلفه الفقر و یامنه على نفسه، فیفنى عمره فى منفعة غیره، و عامل عمل فى الدنیا لما بعدها فجاءته الذى له من الدنیا بغیر عمل فاحرز الحظین معا و ملک الدارین جمیعا فاصبح وجیها عند الله لا یسال الله حاجة فیمنعه;
مردم در دنیا دو دستهاند: یکى در دنیا براى دنیا کار مىکند که او را دنیا گرفتار ساخته و از آخرتش باز داشته، مىترسد بازماندگانش به تنگدستى دچار شوند، و از تنگدستى خود ایمن گشته، پس زندگى خود را در سود دیگرى به سر مىرساند، و دسته دیگرى از مردم در دنیا براى آخرت کار مىکند و بدون آنکه کار کند (براى دنیا) آنچه براى اوستبه او مىرسد . پس هر دو بهره را جمع نموده و هر دو سرا را به دست آورده است . و در نزد خدا با آبرو گشته است و از خدا حاجتى طلب نمىکند که او را منع از آن کند . (22)
پس دین، بهره انسان را از دنیا قطع نکرده استبلکه آن را وسیله به سعادت رسیدن و کسب کمال او مىداند .
در تفسیر المیزان آمده است:
اینکه در قرآن آمده است: الذى اعطى کل شیىء خلقه ثم هدى; «(خدا) کسى است که به هر چیزى خلقت مناسبش را داده و سپس هدایت کرده است .» (طه، 50) در مورد انسان تمام بودن خلقتبه این است که به کمال وجودیش در دنیا و آخرت دایتشود . (23)
پس هدف اصلى کمال حقیقى است و این کمال از اوصاف روح مىباشد و روح چون دنیا و آخرت ندارد، در هر دو جهان وجود دارد . پس کمال او هم مىتواند چنین باشد . البته مفاهیمى همانند سعادت، کمال و رشد از کلماتى هستند که داراى درجهها و مراحل مختلفى مىباشند، انسان با اولین حرکت الهى خود چیزى را از آن کمال صاحب مىشود و هر قدر تلاش بیشترى نماید کمال بیشترى به دست مىآورد و چون کمال نامحدود است، انسان دایما در حال سیر به کمال بیشترى است .
و این سیر در دنیا و آخرت براى صالحان استمرار دارد: در دنیا به خاطر عمل و در آخرت به خاطر نتایجبرخى از اعمال که در روایات آمده است .
پس هدف اصلى دین، سعادت معنوى و کمال حقیقى انسان است . به طورى که دین بستر مناسبى براى رشد معنوى انسانها ایجاد مىکند .
اگر در متون دینى بیشتر از مقدمه بودن دنیا براى آخرت سخن گفته شده است، به خاطر آن است که دنیا بسیار کوتاه ولى آخرت حیات جاوید است و نیز انسان مؤمن در دنیا گرفتارىهایى هم دارد ولى در آخرت آنچه ظهور و بروز دارد ملکات و کمال اوست . پس منظور از آخرت، کمال اخروى است که در دنیا هم براى انسان حاصل شده و الا در آخرت هم براى او نخواهد بود .
چکیده مطالب
در این مقاله مسایل زیر بیان شد:
1 - قبل از بیان تعریف دین و رابطه آن با دنیا پنج اصل وجود دارد:
الف - در دینشناسى، مطالعه بروندینى و دروندینى لازم است .
ب - هدف و گوهر دین، ایجاد بسترى مناسب براى وصول انسان به کمال است .
ج - هر حالت ذهنى و عملى یا مقرب انسان به کمال یا مبعد او است .
د - دین تنها راهنماى انسان به مصادیق کمالبخش یا شقاوتآور است .
ه - هر حالت ذهنى و عملى ارادى در اسلام داراى حکمى است .
تعریف دین: راهنمایى خداوند براى جهتدهى انسان در تمامى زوایاى زندگى او، اعم از عقیده و عمل، بغرض وصولش به کمال حقیقى است که به واسطه پیغمبر (ص) ابلاغ شده است .
2 - از انواع روابطى که بین دین و دنیا بیان شد، رابطهاى مطلوب است که با توجه به اصول پنجگانه فوق طراحى شده باشد که عبارت است از اینکه دین اولا، استفاده را از دنیا لازم مىداند و ثانیا، به آن جهت مىدهد و ثالثا، در تمامى جاهایى که انسان با دنیا برخورد دارد دین هم حضور دارد .
3 - قلمرو دین بسیار گسترده و شامل همه صحنههاى پیدا و ناپیداى زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى او مىشود; هر کجا اختیار و ارادهاى باشد دین حاضر است .
پىنوشت:
1) ر . ک: مجله کیان، شماره 23، ص16، بهمن و اسفند 73 .
2) شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج2، ص177، انتشارات صدرا، چاپ اول، بهمن 1369 .
3) محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، ج10، حدیث 10700، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامى، 1363 .
4) امام سجاد (ع)، صحیفه سجادیه، دعاى شماره 9 .
5) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص82، انتشارات الوفاء، بیروت، چاپ سوم، سال 403 .
6) ر . ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج12، ص347 ذیل آیه 89 سوره نحل، نشر دار الکتب الاسلامیة .
7) ر . ک: عبدالکریم سروش، تفرج صنع، ص20، انتشارات صدا و سیما، چاپ اول، 1366 .
8) حشر، آیه 7 .
9) نساء، آیه 64 .
10) ر . ک: علامه طباطبایى، قرآن در اسلام، ص20، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، سال 1370، اسفندماه .
11) همان، ص94 .
12) شهید مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص146، انتشارات صدرا .
13) محمدتقى جعفرى، فلسفه دین، دفتر نخست، ص187، انتشارات مؤسسه فرهنگ اندیشه، چاپ اول، سال 1375 .
14) شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج2، ص ، انتشارات صدرا .
15) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهرام راد، ص19، انتشارات هدى، سال 1372 .
16) ر . ک: ابوعلى سینا، الاشارات، نمط نهم (مقامات العارفین) .
17) ر . ک: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج7، ص122، انتشارات صدرا، سال 72 .
18) همان، ج2، ص177، چاپ اول، بهمن سال 69 .
19) این رابطه در نوشتههاى اکثر مفسران و نویسندگان اسلامى یافت مىشود .
20) ر . ک: عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 31، ص9، تیر و مرداد، سال 75 .
21) نهجالبلاغه به قلم فیضالاسلام، حکمت 126 .
22) مدرک سابق، حکمت 261 .
23) مرحوم علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج2، ص130، انتشارات جامعه مدرسین .
یکى از محورهاى بسیار مهم مباحث جدید کلامى، رابطه دین و دنیاست . که در این زمینه نوشتههاى پراکنده با گرایشهاى مختلف و روشهاى متعدد عمدتا در مجلات یافت مىشود .
گروهى وظیفه دین را فقط امرى این جهانى مىدانند و آن را دنیوى محض تفسیر مىکنند . و گروه دیگرى آن را اخروى و بیگانه از صحنههاى جوامع بشرى پنداشتهاند . و هر یک از این دو گروه نیز به گروههاى کوچکترى با توجه به تفسیر خاصى که از دنیوى بودن دین یا اخروى کردن آن دارند تقسیم شدهاند .
از طرف دیگر هر یک از گروههایى که ذکرشان گذشت، با متد و روشى خاص در این مباحث پاى نهادهاند و به تفکر نشستهاند . گاهى با تعریفى خاص از دین به قلمفرسایى پرداختهاند و زمانى با روش بروندینى محدوده آن را معین کردهاند و یا با روش دروندینى به تکاپو افتادهاند و تحقیق مىکنند .
علل دشوارى تعریف دین
علل این دشوارى را مىتوان این گونه برشمرد:
الف . عدم وجود مصداقى محسوس براى دین . اگر چیزى محسوس باشد مىتوان با نگاه به مصادیق آن و تفکیک غیر مشترکات از مشترکات، به تعریف آن پرداخت . اما چیزى که محسوس نباشد تعریفش هم مشکل خواهد بود .
ب . تعدد منظر مطالعه . دینپژوهان با یک روش و از یک منظر به دین و تعریف آن نپرداختهاند بلکه عدهاى با منظر کلامى به دینشناسى روى آوردهاند و تعدادى با دیدگاهى تاریخى به این وادى پاى نهادهاند، و گروه دیگرى با دید جامعهشناختى خواستهاند به حقیقت دین راه یابند چنانکه جمعى از زاویه روانشناختى به تفحص در ادیان گام نهادهاند . فلاسفه هم با روش قیاسى و عقلانى در این ماجرا به جریان افتادهاند .
ج . وجود ابعاد متنوع در دین خود مزید بر علت دشوارى است .
د . مصادیق دین از تنوع و اختلاف زیادى برخوردارند تا جایى که نمىتوان دو مصداق از دین را که از همه جهات مشترک باشند کنار هم نشاند .
ه . رابطه انسان با دین معمولا رابطهاى شدیدا عاطفى و احساسى است و همین امر موجب خالى نبودن تعریف از حب و بغض خواهد شد .
حق آن است که باید قبل از ورود در این مباحث و حتى قبل از تعریف ناپختهاى از دین، اصولى را به عنوان مبانى این مباحث ذکر نمود . تا این اصول بخوبى بیان نشوند و مورد اذعان قرار نگیرند، سخن گفتن از تعریف دین و بیان رابطه آن با دنیا و تعیین قلمرو آن، چندان منطقى جلوه نمىکند .
از اینرو در ابتدا پیرامون این اصول بحث مىشود و در آخر، دین تعریف مىشود و آنگاه در بخش بعد به بیان رابطه دین و دنیا مىپردازیم .
تعریف دین و مبانى آن
در مقدمه گذشت که براى آنکه تعریفى روشن و شفاف از دین ارائه دهیم باید اصولى را به عنوان مبانى این تعریف ذکر کنیم تا بتوانیم هنگام تعریف دین ماهیت آن را بشناسیم و محدوده آن را معین کنیم . این اصول عبارتند از:
1 - ضرورت مطالعه دروندینى و بروندینى
براى فهم دین مىبایست از دو روش یعنى تعمق در درون و محتواى خود دین و مطالعه بروندینى، سود جست . یعنى هم باید از دین سؤال نمود و هم باید به مبانى کلامى و احیانا فلسفى که براى محقق منطقا به اثبات رسیده است توجه کرد . و سر این مطلب در حقانیت دین نهفته است . آنگاه که دینى حق بود حتما موافق عقل و اصول عقلانى خواهد بود . پس لاجرم باید با مبانى کلامى و عقلى موافق باشد و از طرف دیگر چون دین حق استباید به محتواى آن ایمان آورد و به پیامها و راهنمایىهاى آن توجه نمود و گردن نهاد .
اگر کسى دین را حق دانست و محتواى آن را خالى از خرافه فهمید دیگر نمىتواند براى تعریف حقیقت آن دین و نسبت آن با دنیا به محتواى دین بىتفاوت باشد . بلکه باید پاسخ سؤالهاى خود را از دین بخواهد و قلمرو آن را از خود آن دین طلب نماید .
از این مطلب بخوبى استفاده مىشود که آنان که مىگویند نمىتوان در پاسخ به این پرسش که انتظار ما از دین چیست؟ به صرف ادعاى دین در این باب بسنده کرد، (1) به تناقض گرفتار شدهاند . زیرا از یک طرف حقانیت دین را پذیرفتهاند و از طرف دیگر ادعاى دین را مورد تشکیک قرار دادهاند .
درست است که از برون دین و با دلایل عقلانى، دینى را حق تشخیص مىدهیم، اما همین که به این مرحله رسیدیم، دیگر آنچه تکلیف ما را مشخص مىکند دین است و نه چیز دیگرى . و باید از دین حق، پرسید: از پیروانت چه طلب مىکنى؟
لازم به ذکر است که اصولا رویکرد بروندینى محض براى تشخیص دین و رابطه آن با دنیا، با ابزارانگارى دین که روش عدهاى از غربیان استسازگار است .
2 - گوهر دین، راهنمایى انسان به کمال حقیقى
در قرآن کریم براى انبیا اهدافى ذکر شده است: دعوت به معاداندیشى، (سوره اعراف، آیه 59) . دعوت به توحید، (سوره نحل، آیه 26) . تعلیم حکمت، (سوره آلعمران، آیه 164) . دعوت به تقوا، (سوره شعراء، آیه 106) . تعلیم کتاب، (سوره بقره، آیه 129) . دعوت به عدالت اجتماعى و اجراى آن، (سوره حدید، آیه 25) . و نجات انسانها از غل و زنجیر، (سوره اعراف، آیه 157) .
با دقت در این آیات و نیز با مطالعه آیاتى که فواید عمل به دستورهاى انبیا را ذکر کرده است، فهمیده مىشود که هدف اصلى از دین الهى، وصول انسان به سعادت معنوى و کمال حقیقى مىباشد .
آیتالله شهید مطهرى در این زمینه مىگوید:
هدف اصلى شناختن و نزدیک شدن به اوست . توحید اجتماعى مقدمه و وسیله وصول به این هدف عالى است . زیرا همچنان که قبلا گفته شد: در جهانبینى توحیدى، جهان ماهیتى «از اویى» و «بسوى اویى» دارد . از اینرو کمال انسان در رفتن به سوى او و نزدیک شدن به اوست . انسان از یک امتیاز خاص بهرهمند است و آن اینکه به حکم «نفخت فیه من روحى» (سوره حجر، آیه 29) واقعیتش، واقعیتخدایى است . فطرت بشر فطرت خداجویانه است . از اینرو سعادتش، کمالش، خیر و صلاح و فلاحش در معرفتخدا و پرستش و پیمودن بساط قرب اوست . (2)
3 - تاثیر حالت ذهنى و عملى انسان در نزدیکى و دورى به کمال
هر حرکت ذهنى و جسمى انسان آنگاه که تحت اراده او باشد یا به کمال حقیقى او کمک مىکند و یا در مسیر شقاوت او قرار مىگیرد . اعمال و افکار انسان، ساختار شخصیتى او را تکون مىبخشند و آنگاه که داراى وصف مادى باشند و در مسیر نفس و به انگیزههاى دنیوى صرف قرار گیرند، انسان در مرحله حیوانیت و در نفع و ضرر با آنها هممسلک است . ولى اگر در راستاى کمال و به خاطر رضایت پروردگار باشند مقرب انسان خواهند بود .
پس اگر انسان، افکار و اعمال خود را جهتى الهى نبخشد او را غفلت عارض است و سرمایه حقیقى خویش ضایع مىکند .
امام صادق - علیهالسلام - مىفرماید:
لابد للعبد من خالص النیة فى کل حرکة و سکون لانه اذا لم یکن هذا المعنى یکون غافلا;
هر بندهاى باید نیت را خالص (براى خدا) در هر حرکت و سکونى گرداند . و اگر چنین نباشد لاجرم غافل است . (3)
امام سجاد - علیهالسلام - پیرامون نقش قلب و عمل چنین مىگوید:
اللهم فصل على محمد و اله و اجعل همسات قلوبنا و حرکات اعضائنا و لمحات اعیننا و لهجات السنتنا فى موجبات ثوابک حتى لا تفوتنا حسنة نستحق بها جزاءک و لا تبقى لنا سیئة نستوجب بها عقابک;
خدایا! درود بر محمد و آل او فرست و چنان کن که اندیشه دل و جنبش اندام و بینش چشم و گفتار زبان ما، همه در موجبات ثواب تو گردد . چنانکه هیچ عمل نیک که موجب پاداش ثواب است از دست ما بدر نرود و هیچ کار زشت که سبب عقوبت تو باشد براى ما نماند . (4)
پس دایره اعمال مقرب و مبعد، بسى گسترده و شامل اعمال مادى و معنوى انسان در دنیا مىشود . و به هر عملى مىتوان جهت الهى داد . لذا پیامبر گرامى - صلىالله علیه و آله - مىفرمایند:
لیکن فى کل شیى نیة حتى فى النوم و الاکل;
باید در هر چیزى نیت (الهى) باشد حتى در خوابیدن و خوردن . (5)
از این بیان، مطالب زیر قابل استفاده است:
الف . عمل و فکر بر روح انسان مؤثر است .
ب . هر عمل و فکرى اگر جهت الهى داشت مقرب است و اگر جهت نفسى داشت مبعد است .
ج . هیچ حرکت و سکونى ارادى، از قانون مقربیت و مبعدیتخارج نیست .
نتیجه: هر حالتى چه ذهنى و چه جسمى در صورتى که از اراده ناشى شده باشد و در جهت فرمان الهى قرار گیرد، روى به سوى کمال دارد و اگر از هواى نفس نشات گرفته باشد، در مسیر شقاوت انسانى قرار دارد .
4 - دین تنها راهنماى انسان به مصادیق کمالبخش یا شقاوتآور
قرآن کریم (سوره نحل، آیه 89) مىفرماید:
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین;
و ما این کتاب را که بیانى رسا براى هر چیزى و راهنما و رحمت و مژده براى مسلمانان استبر تو فرو فرستادیم .
مفسران در ذیل آیه فوق گفتهاند: مراد از آیه یاد شده تمامى آنچه که انسان در مسیر کمالش به آن نیاز دارد است زیرا شان قرآن هدایتگرى مىباشد . (6)
در جهان وسعتشبکه ارتباطى اجزا با هم و تاثیر و تاثر آنها از یکدیگر آنقدر عظیم و عمیق است که از اسرارآمیزترین مسایل براى انسان محسوب مىشود . به طورى که در علوم طبیعى دانشمندان به مقدار بسیار اندکى از ارتباطات اجزاى عالم آگاه شدهاند اما در حیطه علوم انسانى به خاطر کثرت عوامل بازیگر و عدم تجربى بودن مسایل روحى و ناشناختگى آن براى نوع بشر، دانشمندان نتوانستهاند نظریه درستى تاکنون ارائه دهند . تشکیک عدهاى از آنان در علم بودن مسایل انسانى در همین راستا توجیه مىشود . (7)
بنابراین، هیچ گاه عقل فردى و جمعى توان تشخیص کامل و درست ارتباطات میان انسان و طبیعت و جسم و روح را ندارد . لاجرم نیرویى مىباید تا با قدرت فوقالعاده بتواند در این دنیاى پیچیده انسان را رهنمون شود و این همان دین و ارشادهاى پیامبرانه است .
در کنار قرآن دو منبع دیگر براى تشخیص حسن و قبح افعال وجود دارد، که عبارتند از سنت و عقل . خود قرآن مجید به پیروى از آن دو، سفارشهاى زیاد نموده و سنت را حجت قرار داده و بر پیروى عقل تاکید فراوان نموده است . که لازم است مقدارى در باره آن دو، سخن گفته شود .
الف . سنت
قرآن مجید در آیاتى بیان پیامبر (ص) را بر مسلمانان حجت نموده و فرموده است:
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا; (8)
آنچه پیامبر براى شما آورده بگیریدش و از آنچه شما را نهى نموده رهایش کنید .
و در جاى دیگر مىفرماید:
و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله; (9)
ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه با اذن الهى اطاعتشود .
پس به موجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهى قرآن مجید مىباشد . و به موجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم (ص)، ائمه، اهل بیت (ع) را در سمتهاى نامبرده، جانشینان خود قرار داده است . و این مطلب منافات ندارد با اینکه دیگران نیز با دانش خود که از معلمین حقیقى یاد گرفتهاند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند . (10)
ب . عقل
قرآن مجید در آیات فراوانى در باره عقل و علم و تفکر منطقى سخن دارد تا انسان بتواند با بهرهبردارى درست از این قدرت خدادادى، به کمالات خود رهنمون شود و از دنیا پاکترین بهره را برگیرد .
علامه طباطبایى (ره) مىفرماید:
قرآن مجید در آیات بسیارى (که به سبب وفور و کثرت، به نقل آنها نپرداختیم) به تفکر در آیات آسمان و ستارگان درخشان و اختلافات عجیبى که در اوضاع آنها پدید مىآید و نظام متقنى که بر آنها حکومت مىکند دعوت مىکند به تفکر در آفرینش زمین و دریاها و کوهها و بیابانها و آنچه از عجایب در شکم زمین قرار گرفته و اختلافات شب و روز و تبدلات فصول تحریص و ترغیب مىنماید .
به تفکر در آفرینش شگفتآور نبات و نظامى که در زندگى آن جریان دارد و در آفرینش گوناگون حیوان و آثار و احوالى که در محیط وجود از خود بروز مىدهد تشویق مىفرماید .
به تفکر در خلقتخود انسان و اسرار و رموزى که در ساختمان وجودش نهفته و بالاتر از آن در نفس و عوالم باطنى آن و ارتباطاتى که با ملکوت اعلا دارد و به سیر در اقطار زمین و مشاهده در آثار گذشتگان و کنجکاوى اوضاع و احوال ملل و جوامع بشرى و قصص و تواریخ ایشان اصرار تمام دارد .
و بدین ترتیب به تعلم علوم طبیعى و ریاضى و فلسفى و فنون ادبى و بالاخره همه علومى که در دسترس فکر انسانى است و تعلم آنها به نفع جهان بشرى و سعادتبخش جامعه انسانى مىباشد، دعوت مىکند .
آرى، قرآن مجید به این علوم دعوت مىکند به این شرط که به حق و حقیقت رهنما قرار گیرند، و جهانبینى حقیقى را که سرلوحه آن خداشناسى مىباشد در بر داشته باشد . و گرنه علمى که انسان را سرگرم خود ساخته و از شناختن حق و حقیقتباز دارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرادف است .
خداى تعالى مىفرماید: «و یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»
«از زندگى این جهان ظاهر و نمودى را مىدانند و آنان از زندگى آن جهان غافلند .» (روم، آیه 7) (11)
لازم به توضیح است که هرگاه عقل سلیم به صورت قطعى براى نیل به سعادت روحى انسان حکمى کند لاجرم آن حکم مطلوب شارع خواهد بود و در پاى آن امضاى شارع قرار دارد و مىتوان در صورتى که این شروط را دارا باشد و با توجه به متون اسلامى و رعایت آنها حکمى کند دینى محسوب خواهد شد .
شهید مطهرى مىگوید:
هر علمى که به حال اسلام و مسلمین نافع است و براى آنها لازم است، آن را باید از علوم دینى شمرد . و اگر کسى خلوص نیت داشته باشد و براى خدمتبه اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند مشمول اجر و ثوابهایى که در تحصیل علم گفته شده هست، مشمول این حدیث هست که «و ان الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم .»
«فرشتگان زیر پاى طالبان علم پر مىنهند .»
اما اگر خلوص نیت در کار نباشد تحصیل هیچ علمى ولو یاد گرفتن آیات قرآن باشد، اجر و ثوابى ندارد . اساسا این تقسیم درستى نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم:
علوم دینى و علوم غیر دینى، تا این توهم براى بعضى پیش بیابد که علومى که اصطلاحا علوم غیر دینى نامیده مىشوند از اسلام بیگانهاند . جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا مىکند که دو علم مفید و نافعى را که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است، علم دینى بخوانیم . (12)
5 - هر حرکت ذهنى و حالت عملى در اسلام داراى حکمى است
با توجه به اینکه هر حالت ذهنى (عقیده، فکر، تفکیر) و هر وضع عملى (حرکتیا سکون) ارادى در واقع یا در مسیر سعادت استیا در ردیف شقاوت پس لاجرم در اسلام آن را حکمى است . و خداوند وظیفهاى براى بندگانش نسبتبه آنها مشخص نموده است که فقه و فقها به معناى عامش مسؤول بیان وظایف بندگانند .
در کتاب «فلسفه دین» آمده است:
فقه عبارت از علم به احکام همه افعال بشر و ترکها و خوددارى عمل او در هر دو قلمرو مادى و معنوى، با استناد به خدا، به وسیله دلایل اهل کتاب و سنت و اجماع و عقل است . این دلایل بیان کننده مصالح و مفاسد «حیات معقول» است که سعادت دنیوى اخروى بدون آن امکانپذیر نیست .
پس در حقیقت هیچ عملى، چه عضلانى و چه فکرى، خواه طبیعى یا قراردادى و خواه ارزشى و غیر ذلک، از بشر سر نمىزند مگر اینکه مشمول قانون فراگیر الهى، یعنى فقه مىباشد ... با توجه دقیق و همه جانبه به ارکان اعتقادى و احکام مکتب اسلام، این حقیقت اثبات مىشود که ما در اسلام فقهى که محدود و منحصر به بیان کیفیت و کمیت رابطه شخصى انسان با خدا، یعنى «عبادات» باشد نداریم بلکه تمامى اعمال و شؤون حیات معقول انسانها در قلمرو فردى و اجتماعى - که یگانه عامل سعادت دنیوى و اخروى بشریت است - مشمول فقه به معناى حقیقى آن مىباشد .
بنابراین فقه اسلامى شامل بخشهاى زیر مىشود:
«فقه عبادى، فقه احوال شخصیه، فقه معاملات و عقود و ایقاعات، فقه اخلاق، فقه عرفان، فقه سیاست، فقه صنعت، فقه ارتباطات بینالملل، فقه فرهنگ، فقه مدیریت، فقه جهاد و دفاع، فقه علوم، فقه اکتشافات، فقه حقوق، فقه قضا (دادرسى)، فقه مبارزه با ظلم و فساد، فقه مبارزه با ناشایستگىها، فقه تشویق و تحریک به بایستگىها و شایستگىها، فقه آیندهنگرى، فقه اطلاعات به آنچه که در دنیا مىگذرد . (13)
شهید مطهرى در این زمینه چنین مىگوید:
همهجانبگى از جمله امتیازات اسلام نسبتبه ادیان دیگر است و به تعبیر درستتر، از جمله ویژگیهاى صورت کامل و جامع دین خدا نسبتبه صورتهاى ابتدایى، جامعیت و همهجانبگى است . منابع چهارگانه اسلامى کافى است که علماى امت نظر اسلام را در باره هر موضوعى کشف نمایند . علماى اسلام هیچ موضوعى را به عنوان اینکه بلاتکلیف است تلقى نمىکنند . (14)
آنچه که تاکنون در این اصل گذشت، بیشتر مطالعهاى بروندینى بود و لازم استبراى اثبات این اصل نگاهى گذرا به متن قرآن داشته باشیم .
قرآن در ابعاد مختلفى از حیات بشر سخن گفته است که به دو دسته بزرگ قابل تقسیم است:
الف . آنچه که مربوط به بینش و اعتقاد است .
ب . و آنچه که مربوط به عمل و کردار آدمیان است .
و چون قسمت اول بدیهى است نمونههایى پیرامون قسمت دوم که حالتى اجتماعى نیز دارند ذکر مىکنیم:
الف - بعد سیاسى
قرآن مىفرماید:
و لن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا;
و هرگز خداوند راهى را براى سلطه کافران بر مؤمنان قرار نمىدهد . (نساء، 141)
ب - دفاعى
در قرآن چنین آمده است:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة;
در مقابل آنها (متجاوزان) هر نیرویى در قدرت دارید آماده سازید . (انفال، 60)
ج - قوانین جزایى
خداوند مىفرماید:
السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا;
دستان مردان و زنان دزد را به خاطر جزاى آنچه که کسب نمودهاند ببرید . (مائده، 38)
د - عدالت اجتماعى
در قرآن آمده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط;
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند . (حدید، 25)
ه - جمعگرایى و پرهیز از اختلاف در امر دین و دنیا
در سوره آلعمران، آمده است:
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا;
و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید . (آلعمران، 103)
تعریف دین
یکى از فواید بیان اصول گذشته تعریفى عمیق و دقیق و شفاف از دین است که با توجه به مجموعه مباحثى که در اصول گذشته بیان شد مىشود دین اسلام را چنین تعریف نمود:
دین عبارت است از: راهنمایى خداوند براى جهتدهى انسان در تمامى زوایاى زندگى او، اعم از عقیده و عمل، به غرض وصولش به کمال حقیقى که به واسطه پیغمبر (ص) ابلاغ شده است .
مزایاى این تعریف عبارتند از:
الف - دین، حضورى شفاف در تمامى صحنههاى زندگى دارد .
ب - آنجا که پاى فکر و عقیده هم در میان باشد، دین راهنماست .
ج - هدف دین نه دنیاست و نه آخرت، بلکه سعادت که همان کمال حقیقى است مىباشد .
د - زندگى دنیوى و تنعمات مادى آن براى انسان پسندیده استبه شرط آنکه جهتخدایى داشته باشد .
تعاریف دیگر
در مقابل این تعریف دو گرایش دیگر در تعریف دین است که یکى با رویکردى دنیوى است و دیگرى آن را امرى اخروى محض و بىرابطه با اعمال دنیوى انسانها مىداند . و چون هنگام بررسى اقسام رابطه دین و دنیا در ادامه به آنها اشاره مىشود، از ذکر آنها در اینجا خوددارى مىکنیم .
رابطه دین و دنیا
در باره رابطه دین و دنیا نظرها مختلف و گرایشها متفاوت است، که در اینجا به شش نظر اشاره شده و مورد بررسى قرار مىگیرند . آنگاه نظریهاى که مطلوب این نوشتار استخواهد آمد .
1 - دین ابزار دنیا و وسیله عمران و آبادانى آن از طریق ایجاد اخوت و برادرى و برابرى میان بشر است .
این تصویر که صریح برخى از کلمات غربیان (15) و لازمه کلمات برخى از فلاسفه (16) مىباشد، بر پایه دنیاگرایى دین مطرح شده است .
ملاحظاتى که در این رابطه است عبارتند از:
الف . ادعاى اینکه هدف نهایى دین فلاح دنیوى است که همان برخوردارى از مواهب طبیعت و زندگى در سایه عدل و آزادى و برابرى مىباشد، مادهپرستى است . (17)
ب . انسان به معرفت اخروى بیشتر نیاز دارد تا به قوانین دنیوى محض . چگونه امکان دارد نیاز قلیل از طرف دین برطرف شود اما نیاز اصیل و کثیر همچنان باقى بماند .
ج . این نگرش با متن هیچ یک از ادیان آسمانى سازگار نیست .
2 - عمران و آبادانى دنیا یکى از دو وظیفه اصلى دین است و هدف دیگر آن سعادت اخروى انسانهاست . یعنى پیامبران دو مقصد مستقل داشتهاند یکى مربوط به سعادتى با هویتى دنیوى و دیگر، آن سعادت اخروى که هویتى روحى دارد . (18)
ملاحظات:
الف . رابطه دنیا و آخرت در این تصویر نادیده انگاشته شده است .
ب . عمران و آبادانى دنیاى مستقل از آخرت فانى شدنى است و نمىتواند هدف باشد .
ج . مطالعه دروندینى ما را به یک هدف نهایى که کمال است رهنمون مىسازد .
3 - از منظر دین، دنیا مقدمه آخرت است . پس ارزش واقعى از آن آخرت است و دنیا وسیله است . (19)
ملاحظات:
چنان که بعدا خواهد آمد حقیقت آن است که دین نه براى دنیا و نه براى آخرت آمده است، بلکه براى ایجاد حیاتى معقول و مورد رضایت الهى براى بشر است . دنیا و آخرت ظرف این هدف مىباشند . اگر کسى در همین دنیا به کمال رسید آثار این کمال در روح و روانش هویداست . لکن چون انسان مدتى کوتاه در این سراى مادى زندگى مىکند و از طرف دیگر موانعى وجود دارد که انسانهاى پاک و مسؤولیتدار، دایما در فشارند، از اینرو، این کمال و سعادت در آخرت ظهور کامل مىیابد و انسان متکامل به صورتى کامل و جاوید از این نعمت عظیم استفاده مىبرد .
4 - دین چندان رابطهاى با دنیا ندارد . هدف دین، آخرت و نفى انانیت و خدامحورى به جاى انسانمحورى است . و بسیار اندک به دنیا اشاره دارد . و این اشارهها مختص مواردى است که ممد انسان در هدف دینى باشد و یا مزاحم او از آن هدف قرار گیرد . (20)
ملاحظات:
الف . کمیت و کیفیت موارد ممد و مزاحم براى هدف دین بیان نشده است .
ب . گذشت که هر فعلى بر روح انسان اثرى دارد و در سعادت و شقاوت او نقش بازى مىکند و ارتباط گسترده و عمیقى بین افکار و کردار انسان با روح وى برقرار است .
ج . اگر پذیرفتیم که در دنیا برخى امور، ممد دین و هدف آن است و برخى مزاحم آن، و باید این موارد رعایتشود، در این صورت ما باید نظام و سیستمى خاص در محیط اسلامى بنا کنیم و دیگر نمىتوان از سیستمهاى دیگران سود جست، زیرا ماهیتسیستم عبارت است از اجزایى که با هم نحوه خاصى ارتباط دارند براى تحقق هدف مشترک و اگر یک جزء اضافه یا کم شود، سیستم به هم مىخورد و شاید متلاشى گردد . مثلا سیستم بانکدارى غربى را اگر بخواهیم در ایران پیاده کنیم و تنها رباخوارى را که مزاحم هدف دین است از آن سیستم حذف کنیم، کل سیستم را از نو باید بنیان نهاد و دیگر سیستم غربى نخواهد شد، بلکه نظامى اسلامى (در صورت رعایتبقیه موازین) خواهد بود . پس نفى نظام اسلامى از اسلام تجزیه آن است .
5 - دین هیچ رابطهاى با دنیا ندارد; نه دوستانه و نه خصمانه . دین مجموعهاى از مسایل معنوى و روحى براى آبادى آخرت است .
ملاحظات:
الف . ارتقاى روحى و سعادت آخرت با اعمال انسانى تکون مىیابد، چگونه امکان دارد دین نسبتبه دنیا که ظرف تحصیل آخرت است، بىتفاوت باشد و از روابط دقیق عمل و جزا ساکتباشد . روابطى که انسان با عقل خود توان کشف صحیح آنها را ندارد .
ب . این تصویر لااقل با دین اسلام و محتواى آن ناسازگار است .
6 - دین دشمن دنیاست و دنیا متضاد با دین است . زیرا همه ادیان از دنیا بد گفتهاند و پیروان خویش را به زهد و دورى از آن فرا خواندهاند اوضاع ملل دینى نیز شاهد بر آن است .
ملاحظات:
الف . چنانکه بعدا خواهد آمد دنیا دو وجهه دارد: دنیاى ممدوح و دنیاى مذموم . اگر انسان از امکانات دنیا براى نیل به هدف دین که همان کمال است استفاده کند، این دنیا ممدوح است و اگر در حد دنیا متوقف شود و به آن به دیده هدف اندیشه کند، دنیایى مذموم خواهد داشت . و در حقیقت مذمت و مدح نه براى دنیاست که براى برخورد انسان عارض مىشود .
ب . با مراجعه به متن دین متوجه مىشویم که خود دین، ما را به استفاده از دنیا و عدم ترک آن دعوت مىکند . خود قرآن مجید مىفرماید:
و لا تنس نصیبک من الدنیا;
بهره دنیویت را فراموش مکن . (قصص، 77)
ج . عقبماندگى ملل مسلمان ربطى به دین اسلام ندارد و دلیل آن هم تولد دانشهاى بسیار و ایجاد تمدن عظیم از ناحیه مسلمانان است . و این در حالى بود که غربیان در توحش زندگى مىکردند . و از نظر تاریخ، آن زمانها مردم مسلمان به اسلام بیشتر اهمیت مىدادند و یکى از مشغلههاى آنان، تعلیمات اسلامى بود .
نظریه برگزیده
تعریف دنیا در بینش اسلامى و آیات و روایات، عبارت است از یک سرى امکانات مادى در این جهان . و این دنیا مزرعه و انسان زارع آن است . و دین قوانین کمیت و کیفیت زراعت و بهرهورى مىباشد . و آخرت محل ظهور کامل و فصل برداشت همه زراعت است .
دنیا نعمتبزرگ و بهترین عالم از عوالم وجود براى مؤمنان است . زیرا محل و موجب وصول آنان به کمالاتشان مىشود و پایه هر سعادتى در آن ریخته مىشود .
امام على، علیهالسلام، وقتى دید شخصى بدون درک صحیح دنیا را مذمت مىکند او را توبیخ کرد و فرمود:
الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظة لمن اتعظ بها، مسجد احباء الله و مصلى ملائکة الله، و مهبط وحى الله و متجر اولیاء الله، اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة .
دنیا سراى راستى استبراى آن که آن را باور دارد، و سراى ایمنى استبراى کسى که از آن درک و فهم کند، و محل توانگرى ستبراى کسى که از آن توشه برگیرد، و سراى پند استبراى شخصى که از آن پند پذیرد، محل عبادت بندگان و دوستان خداست و جاى نماز فرشتگان خداست، و مکان فرود آمدن وحى خدا مىباشد، و جاى تجارت دوستان خداست که در آن رحمت کسب کنند و بهشتسود برند . (21)
از نظر دین اسلام دنیا و آخرت هیچ تضادى با هم ندارند و آنچه که مهم است جهتدهى به استفاده از آن است که مربوط به انسان مىشود .
امام على (ع) این رابطه را بسیار زیبا ترسیم مىکند و مىفرماید:
الناس فى الدنیا عاملان: عامل فى الدنیا للدنیا قد شغلته دنیاه عن اخرته یخشى على من یخلفه الفقر و یامنه على نفسه، فیفنى عمره فى منفعة غیره، و عامل عمل فى الدنیا لما بعدها فجاءته الذى له من الدنیا بغیر عمل فاحرز الحظین معا و ملک الدارین جمیعا فاصبح وجیها عند الله لا یسال الله حاجة فیمنعه;
مردم در دنیا دو دستهاند: یکى در دنیا براى دنیا کار مىکند که او را دنیا گرفتار ساخته و از آخرتش باز داشته، مىترسد بازماندگانش به تنگدستى دچار شوند، و از تنگدستى خود ایمن گشته، پس زندگى خود را در سود دیگرى به سر مىرساند، و دسته دیگرى از مردم در دنیا براى آخرت کار مىکند و بدون آنکه کار کند (براى دنیا) آنچه براى اوستبه او مىرسد . پس هر دو بهره را جمع نموده و هر دو سرا را به دست آورده است . و در نزد خدا با آبرو گشته است و از خدا حاجتى طلب نمىکند که او را منع از آن کند . (22)
پس دین، بهره انسان را از دنیا قطع نکرده استبلکه آن را وسیله به سعادت رسیدن و کسب کمال او مىداند .
در تفسیر المیزان آمده است:
اینکه در قرآن آمده است: الذى اعطى کل شیىء خلقه ثم هدى; «(خدا) کسى است که به هر چیزى خلقت مناسبش را داده و سپس هدایت کرده است .» (طه، 50) در مورد انسان تمام بودن خلقتبه این است که به کمال وجودیش در دنیا و آخرت دایتشود . (23)
پس هدف اصلى کمال حقیقى است و این کمال از اوصاف روح مىباشد و روح چون دنیا و آخرت ندارد، در هر دو جهان وجود دارد . پس کمال او هم مىتواند چنین باشد . البته مفاهیمى همانند سعادت، کمال و رشد از کلماتى هستند که داراى درجهها و مراحل مختلفى مىباشند، انسان با اولین حرکت الهى خود چیزى را از آن کمال صاحب مىشود و هر قدر تلاش بیشترى نماید کمال بیشترى به دست مىآورد و چون کمال نامحدود است، انسان دایما در حال سیر به کمال بیشترى است .
و این سیر در دنیا و آخرت براى صالحان استمرار دارد: در دنیا به خاطر عمل و در آخرت به خاطر نتایجبرخى از اعمال که در روایات آمده است .
پس هدف اصلى دین، سعادت معنوى و کمال حقیقى انسان است . به طورى که دین بستر مناسبى براى رشد معنوى انسانها ایجاد مىکند .
اگر در متون دینى بیشتر از مقدمه بودن دنیا براى آخرت سخن گفته شده است، به خاطر آن است که دنیا بسیار کوتاه ولى آخرت حیات جاوید است و نیز انسان مؤمن در دنیا گرفتارىهایى هم دارد ولى در آخرت آنچه ظهور و بروز دارد ملکات و کمال اوست . پس منظور از آخرت، کمال اخروى است که در دنیا هم براى انسان حاصل شده و الا در آخرت هم براى او نخواهد بود .
چکیده مطالب
در این مقاله مسایل زیر بیان شد:
1 - قبل از بیان تعریف دین و رابطه آن با دنیا پنج اصل وجود دارد:
الف - در دینشناسى، مطالعه بروندینى و دروندینى لازم است .
ب - هدف و گوهر دین، ایجاد بسترى مناسب براى وصول انسان به کمال است .
ج - هر حالت ذهنى و عملى یا مقرب انسان به کمال یا مبعد او است .
د - دین تنها راهنماى انسان به مصادیق کمالبخش یا شقاوتآور است .
ه - هر حالت ذهنى و عملى ارادى در اسلام داراى حکمى است .
تعریف دین: راهنمایى خداوند براى جهتدهى انسان در تمامى زوایاى زندگى او، اعم از عقیده و عمل، بغرض وصولش به کمال حقیقى است که به واسطه پیغمبر (ص) ابلاغ شده است .
2 - از انواع روابطى که بین دین و دنیا بیان شد، رابطهاى مطلوب است که با توجه به اصول پنجگانه فوق طراحى شده باشد که عبارت است از اینکه دین اولا، استفاده را از دنیا لازم مىداند و ثانیا، به آن جهت مىدهد و ثالثا، در تمامى جاهایى که انسان با دنیا برخورد دارد دین هم حضور دارد .
3 - قلمرو دین بسیار گسترده و شامل همه صحنههاى پیدا و ناپیداى زندگى فردى و اجتماعى، مادى و معنوى او مىشود; هر کجا اختیار و ارادهاى باشد دین حاضر است .
پىنوشت:
1) ر . ک: مجله کیان، شماره 23، ص16، بهمن و اسفند 73 .
2) شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج2، ص177، انتشارات صدرا، چاپ اول، بهمن 1369 .
3) محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، ج10، حدیث 10700، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامى، 1363 .
4) امام سجاد (ع)، صحیفه سجادیه، دعاى شماره 9 .
5) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص82، انتشارات الوفاء، بیروت، چاپ سوم، سال 403 .
6) ر . ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج12، ص347 ذیل آیه 89 سوره نحل، نشر دار الکتب الاسلامیة .
7) ر . ک: عبدالکریم سروش، تفرج صنع، ص20، انتشارات صدا و سیما، چاپ اول، 1366 .
8) حشر، آیه 7 .
9) نساء، آیه 64 .
10) ر . ک: علامه طباطبایى، قرآن در اسلام، ص20، انتشارات دار الکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، سال 1370، اسفندماه .
11) همان، ص94 .
12) شهید مرتضى مطهرى، ده گفتار، ص146، انتشارات صدرا .
13) محمدتقى جعفرى، فلسفه دین، دفتر نخست، ص187، انتشارات مؤسسه فرهنگ اندیشه، چاپ اول، سال 1375 .
14) شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج2، ص ، انتشارات صدرا .
15) جان هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهرام راد، ص19، انتشارات هدى، سال 1372 .
16) ر . ک: ابوعلى سینا، الاشارات، نمط نهم (مقامات العارفین) .
17) ر . ک: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج7، ص122، انتشارات صدرا، سال 72 .
18) همان، ج2، ص177، چاپ اول، بهمن سال 69 .
19) این رابطه در نوشتههاى اکثر مفسران و نویسندگان اسلامى یافت مىشود .
20) ر . ک: عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 31، ص9، تیر و مرداد، سال 75 .
21) نهجالبلاغه به قلم فیضالاسلام، حکمت 126 .
22) مدرک سابق، حکمت 261 .
23) مرحوم علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ج2، ص130، انتشارات جامعه مدرسین .