آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر
گفتار دوم: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه جزء نگر
2ـ احیا و اقامه حق و دفع باطل
3ـ تحقق عدالت
4ـ تأمین امنیت
5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حکومتِ رهبری الهی
6ـ تأمین رفاه عمومی
7ـ نفی خشونت و خودکامگی
8ـ حفظ کرامت انسانی
9ـ وصول به تعامل صحیح بین حکومت و مردم و کسب رضایت عامه
شایسته سالاری
فرجام سخن
مقدمه
دولت
[1] و حکومت
[2]، همواره یکی از اصلی ترین مباحث علوم سیاسی بوده است، تا جایی که سیاست به عنوان "هنر حکومت کردن یا حکمرانی" تعریف گشته است. یکی از سؤالات شایع در این حوزه، هدف یا وسیله بودن دولت و حکومت است. برخی ایده آلیستها دولت را یک هدف و واحدی فوق مردم و فرد می دانستند و برخی دیگر از مکاتب و اندیشه گران سیاسی، دولت و حکومت را وسیله ای برای عمل به برخی اهداف مورد نظر جامعه انسانی به شمار می آوردند و ارزش ذاتی را مختص فرد دانسته و دولت را ابزاری مکانیکی و مصنوع دست بشر برای دستیابی به اهداف خویش محسوب می نمودند.
همچنین متفکران سیاسی از منظرهای مختلفی به آرمانها و اهداف دولت نگریسته اند. بهعقیده ارسطو، هدف راستین حکومت تحقق زندگی خوب است. "جان لاک" معتقد بود هدف حکومت "خیر عمومی" یا "خیر نوع بشر" است. "آدام اسمیت" بر این نظر بود که دولت سه هدف بزرگ دارد؛ نخست: حفظ حکومت و مملکت از تجاوز خارجی یا خشونت بین المللی؛ دوم: حمایت از افراد در برابر بی عدالتی یا سرکوب از سوی اعضای دیگر جامعه ؛ سوم: ایجاد و
|130|
حفظ آثار خاص و نهادهای عمومی که هیچ فرد یا گروهی تمایل به ایجاد و حفظ آنها ندارند.
به گمان "هولزندورف
[3]" اندیشه گر آلمانی، دولت سه هدف دارد؛ نخست: توسعه قدرتملی؛ دوم: حفظ آزادی فرد؛ سوم: پیشبرد ترقی اجتماعی و رفاه عمومی.
"گارنر" ضمن رتبه بندی اهداف و آرمانهای حکومت بر این باور است که هدف اصلی واولیه و بلاواسطه دولت، حفظ صلح و نظم و امنیت و عدالت در میان افرادی است که آن را به وجود می آورند؛ هدف دوم ـ که فراتر از خواستهای فردی است ـ توجه به تأمین رفاه عمومی در راستای پیشرفت و ترقی ملی است، اما هدف نهایی و آرمان عالی دولت، اعتلای تمدن بشری است.
[4]
به عقیده "ویلسون"، از مؤلفه های جدید برای دولت، این اهداف را می توان بر شمرد:
1ـ ترضیه اراده ها و پاسخگویی به خواسته ها؛
2ـ کسب ترقی اخلاقی؛
3ـ تحقق بیشترین سعادت برای بیشترین افراد؛
4ـ رشد شخصیت فرد؛
5ـ حفظ حقوق؛
6ـ متوازن کردن و نیز حمایت از منافع
[5].
به عقیده "پنوک" هدفهای اصلی "دولت نو" در مفهوم عام عبارتند از: تأمین امنیت؛ عدالت؛ آزادی و رفاه. این هدفها و آرمانها توجیه کننده موجودیت دولت و نیز فراهم آورنده زمینه های تکلیف سیاسی اند.
[6]
مبحث مهم دولت و حکومت و همچنین آرمانها و مقاصد عالیه آن در منابع اسلامی، از جمله نهج البلاغه، به وفور مورد اشاره است و امام علی(ع) با فطانت و درایت در این مقوله چنان سخن گفته اند که از عالیترین و نابترین اندیشه های سیاسی قدیم و جدید، گوی سبقت را ربوده اند.
از دو منظر می توان به دیدگاههای امام(ع) در آرمانهای حکومت نگریست؛ منظر عام ومنظر خاص. در بخشهایی از نهج البلاغه همانند عهدنامه مالک اشتر، ایشان در بخشهایی، اهداف عالیه حکومت را برشمرده اند و در منظرهای خاص به صورت مباحثی فرعی، مقاصد و آرمانها را تصریح کرده اند. در این جا از این دو زاویه به بحث نگریسته می شود:
|131|
گفتار اول: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه کل نگر
مباحث مستقلی از نهج البلاغه مختص ترسیم اهداف و آرمانهای عالیه و کلی تشکیل حکومت و دولت است. به عنوان مثال امام(ع) در یکی از سخنان خویش، ضمن تضرع با خداوند، عرض می کند:
"اللهم اِنّک تعلم اَنّه لم یکن الذی کان مِنّا منافسةً فی سلطان و لَاالتِماس شی ءٍ من فضول الحُطام و لکن لنَرُدَّ المَعالم مِن دینک و نُظهِر الاِصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون مِنْ عبادک و تقامُ المعطَّلةُ مِن حدودک
[7]؛
بارالها! تو آگاهی که هدف ما از قیام، عشق به قدرت و دستیابی به فزونی متاع دنیانیست و تنها بدان منظور است که نشانه های دین تو را به جایی که بود، بازگردانیم واصلاح را در شهرهای تو ظاهر سازیم، تا بندگان ستمدیده ات در امان باشند و حدودضایع گشته تو اقامه شود".
آنچه حاکمان فاسد از ریاست و حکومت می خواهند، اشباع غریزه تفوق طلبی، سلطه جویی،کامیابی و لذت پرستی است، در حالی که این اهداف در نظر انسانهای وارسته و رجال ربانی بی ارزش بوده و جهان با تمام محتوای مادی اش در پیش آنان بی اعتبار است. با لحاظ مضمون کلی این بیان و سایر دیدگاههای حضرت، اهداف عالیه حکومت را می توان چنین دسته بندی نمود:
1ـ احیای دین و حاکم ساختن شعائر و احکام و قوانین الهی و فراهم نمودن زمینه هایدینداری؛
2ـ برچیدن آثار فتنه و فساد و مستقر ساختن صلاح و پاکی و صلح و صمیمیت و طرد عناصرفاسد و مفسد؛
3ـ حمایت از بندگان مظلوم و محروم، که رمق جانشان توسط خداوندان زر و زور و تزویرپایمال و کاهیده شده است؛
4ـ اقامه حدود الهی که بر اثر توطئه و لجام گسیختگی حکام ستم پیشه و بی اعتقاد به تعطیل کشیده شده است.
امام علی(ع) در خطبه چهلم که بعد از جنگ صفین و خطاب به خوارج ایراد شده، به مباحث
|132|
مهمی در باره حکومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظیفه حاکم عادل الهی اشاره می کند
[8]، که به سهولت می توان آرمانهای حکومت را در این هفت تکلیف ملاحظه نمود. امام(ع) نخست از مغالطه خوارج، با شعار "لا حکم الا لله" پرده بر می دارد و می فرماید: سخن حقی است که معنی باطلی از آن اراده شده است. سپس به ضرورت تشکیل حکومت می پردازد و برای اثبات این مدعا چند دلیل روشن را در عباراتی کوتاه و پرمعنا بیان می فرماید. به بیان ایشان، مردم نیازمند امیری هستند؛ نیکوکار یا بدکار، و اگر توفیق پیروی از حاکم نیکوکاری نصیبشان نشود، وجود امیر فاجر از نبود حکومت بهتر است. سپس به فواید و برکات حکومت اشاره می کند، که بعضی جنبه معنوی دارد و بعضی جنبه مادی؛ نخست: در سایه حکومت او، مؤمن به کار خویش ادامه می دهد؛ یعنی راه خود را به سوی "قرب الی الله" می پیماید (یَعملُ فی إِمَرتِه ِالمؤمن).
دوم: کافر نیز در حکومت او از مواهب مادی بهره مند می شود و به زندگی دنیوی خود ادامه می دهد (و یستمتع فیها الکافر)
[9].
سوم: خداوند به مردم فرصت می دهد در دوران حکومت او زندگی طبیعی خود را تا پایان ـدر سلامت نسبی ـ طی کنند (و یُبَلِّغُ اللهُ فیها الاجَلَ).
چهارم: به وسیله او اموال بیت المال جمع آوری می گردد، تا هزینه های دفاعی و عمرانی و انتظامی فراهم شود (و یُجْمَعُ به الفیءُ).
پنجم: به کمک او با دشمنان مبارزه می شود (و یقاتلُ به العدوُّ).
ششم: به وسیله او جاده ها امن می گردد (و تأمَنُ بِهُ السُّبُلُ).
هفتم: حق ضعیفان به کمک او از زورمندان گرفته می شود (و یُؤْخَذُ به للضعیف من القویِّ.
در سایه انجام این وظایف هفتگانه توسط حکومت، نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان می باشند
[10] (حتی یستریحَ بَرٌّ و یُسْتراحَ من فاجِرٍ).
از این بیان می توان برخی از آرمانهای حکومت را چنین برشمارد:
1ـ بسترسازی و تمهید حیات مادی و معنوی مؤمنان.
2ـ تأمین حقوق شهروندان و در امان بودن غیر مؤمنان و تأمین حیات مادی ایشان.
3ـ تأمین امنیت و استیفای حقوق مردم به ویژه مظلومان.
4ـ به سامان نمودن نظام اقتصادی جهت اداره صحیح و توانمند جامعه و کشور.
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر، اصول و ضوابط و اهداف عالیه حکومت را مشخص کرده
|133|
است. این عهدنامه، منشوری برای آرمانها و مقاصد حکومت علوی است. امام در شرح وظایفمالک در استانداری مصر، چنین بیانی دارند:
"جبایَةَ خَراجِها و جِهادَ عدّوها و استصلاحَ اهلها و عمارةَ بِلادها
[11]؛
جمع آوری خراج مصر، جهاد با دشمنان آن، اصلاح اهل آن و عمران و آباد نمودن مصر".
بنابراین مالک اشتر، به عنوان والی و حاکم مصر، نباید برای خود عنوان و قدرتی کسب کند، یا به دنبال سود و بهره مادی باشد، بلکه باید اداره امور کشور را به عهده گیرد و مالیات بستاند و با دشمنان مردم مبارزه کند و ملت را در مقابل دشمنانشان مصونیت بخشد و آنها را به صلاح مادی و معنوی نزدیک کند و شهرها و حیطه حکومت را آباد کند؛ یعنی انسانها را بسازد، سرزمین را آباد کند و اخلاق و ارزشهای معنوی را ارتقا دهد.
با استناد به این فرمان
[12] می توان بخشی از آرمانهای اساسی حکومت را: انتظام اقتصادی جامعه، تأمین امنیت، توجه به رشد و اصلاح و تربیت و بالندگی افراد، آبادانی مملکت و تأمین رفاه عمومی دانست. امام علی(ع) در مبحث جمع آوری مالیات و اخذ خراج، در عهدنامه مالک، تأکید بسیاری بر اهتمام حکومت به تولید و عمران دارد. دیدگاههای ایشان در مورد اهمیت عمران، این فرض را که "ابن خلدون" مباحث خود را در مورد عمران و آبادانی از امام(ع) به عاریت گرفته باشد، تقویت می کند. امام(ع) می فرماید:
"ای مالک! به عمران زمین بیشتر بیندیش تا به خراج. باید بدانی خراج جز به عمرانحاصل نمی شود و هر که بی عمران، به خراج کمر بندد، بلاد را ویران می کند و مردم رابه نابودی می کشاند و خود دیری نمی پاید که از پای در می آید
[13]".
گفتار دوم: آرمانها و اهداف عالیه حکومت از دیدگاه جزء نگر
امام علی(ع) علاوه بر موارد پیش گفته، در سایر مباحث خود، به آرمانها و مقاصد عالیحکومت، اشاره داشته اند که ذیل هر کدام از عناوین زیر تشریح می گردد:
1ـ تأمین سعادت مادی و معنوی و توجه به رشد و بالندگی مردم
تفاوت حکومت علی(ع) و حکومتهای دیگر این است که حکومت برای حضرت، هدف نیست، بلکه وسیله ای برای رسیدن به آرمانهای معنوی است. امام برای حکومت شأن واقعی
|134|
قائل نیست، اما بنا به حق شرعی خویش و اشتیاق و نیاز فوق العاده مردم به حکومت ایشان، این امر را به عنوان وظیفه الهی می پذیرد و با پایداری از آن دفاع می کند:
"... لو لا حضور الحاضر و قیام الحُجّة بوجود الناصر ... لاَلقیتُ حَبْلها علی غاربها و لَسقیتُ آخرها بکاس اَوّلها
[14]؛
اگر وضع موجود و حجت اینکه یارانی هستند، وجود نداشت ... مهار خلافت را بر پشت آن افکنده و رهایش می ساختم، و پایانش را چون آغازش می انگاشتم".
شایان ذکر است در نهج البلاغه از حاکم جامعه اسلامی، به عنوان مَلک یا سلطان ـ که به معنای تملک یا سلطه گری است ـ یاد نشده است، بلکه با کلماتی مانند "امام" (پیشوا و رهبر) و "والی" روبه رو هستیم. رهبر و امام کسی است که جمعیت و امتی را به دنبال خود می کشاند و خود پیش قراول و طلایه دار حرکت است. والی و ولایت، به معنای پیوستگی است. والی امت و رعیت، کسی است که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است. وقتی در نهج البلاغه در مفهوم حکومت تأمل می شود، می بینیم آن که در رأس حکومت است، ولیّ امر و متصدی کارهای مردم است و مکلف به تکلیف الهی مهمی می باشد. او انسانی است که بیشترین بار و سنگین ترین مسؤولیت بر دوش اوست. در سوی دیگر، مردم قرار دارند که باید با همه ارزشهای مادی و معنوی و آرمانهایشان مورد احترام قرار گیرند و دین و دنیای آنها با هم و در تعامل، ملاحظه شود. در حکومت علوی، مفهوم سلطه گری و زورمداری و افزون طلبی وجود ندارد و مقصد اصلی امام(ع) آخرت است که از گذرگاه دنیا می گذرد و وظیفه اصلی حکومت تمهید بستر زمینی این حرکت برای آدمیان است. آخرت خواهی و توشه برگیری دنیوی برای سرای باقی از دید امام چنین بیان شده است:
"و انَّما الدنیا منتهی بَصَر الاَعمی، لا یُبْصِرُ ممَّا ورائَها شیئاً و البَصیر ینفذها بصره و یعلم اَنّ الدار ورائها، فالبصیرُ منها شاخص، و الاَعمی الیها شاخص، و البصیر منها متزوِّد و الاَعمی لها متزوِّد
[15]؛
دنیا آخرین نقطه پایانی دید کوردل است، کوردل چیزی از ماورای دنیا نمی بیند، ولیدید انسان بینا، دنیا را می نوردد و می داند منزلگه نهایی در پس آن است. انسان بینا از دنیا به حرکت می افتد و مقصد را پیش می گیرد، و انسان کوردل به سوی دنیا [به عنوان مقصد نهایی] حرکت می نماید! انسان بینا از دنیا توشه می گیرد و شخص کوردل توشه
|135|
را برای به دست آوردن دنیا تحصیل می نماید".
امام علی(ع) در حکومت خویش عُلُو مادی و معنوی مردم را بیش از هر چیز واجد اهمیتمی دانست و به استانداران خویش، از جمله مالک اشتر این امر را توصیه می نمود. مرحوم علامه جعفری در شرح بند مزبور از عهدنامه مالک، سخن مولا را چنین ترجمه کرده است:
"... من تو را برای اداره کشور مصر می فرستم که چونان باغبان ِعاشق نهالهای باغخود، مردم آن سرزمین را احیا نمایی و شخصیت آنان را در این گذرگاه معنادار که دنیا نامیده شده است، به ثمر برسانی، و از بدبختیها و رذالتهای اخلاقی و ناگواری های جانکاه نجاتشان بدهی، نه چونان درنده ای خون آشام که قدرت حکومت مستت کند و زندگی و مرگ مردم را به بازی بگیری و برای رسیدن به خواسته های جاه طلبانه خود حیات مردم را که شعاعی از اشعه الهی در روی این کره خاکی است، طعمه ای لذیذ برای خود تلقی نمایی. آن کس که با تکیه بر قدرت، انسانها را طعمه خود بداند، پیش از آن که انتقام ماورای طبیعی بر سرش تاختن بیاورد، دیر یا زود لقمه ای ناچیز در دهان گرگهایی مانند خودش خواهد گشت، زیرا مردم بر دو صنفند: یا در دین برادر تو هستند، یا در خلقت نظیر تو
[16]".
در این فرمان که قابل تعمیم بر جوامع و حکومات بشری است، زمامداری که مدیریت جامعهرا بر عهده می گیرد، اداره همه ابعاد جامعه را، از تنظیم حیات طبیعی افراد و گروهها گرفته تا امکان پذیر ساختن ورود به حیات معقول و رهسپار نمودن اشخاص به عظمت و کمال ربوبی، متعهد می شود. امیرالمؤمنین(ع) مالک اشتر را که اجراکننده فرمان و مورد تعلیم و تربیت آن بزرگوار قرار گرفته است، در بیش از شانزده مورد مخاطب قرار داده و او را برای مدیریت جامعه آماده می سازد. در این فرمان حقایقی را امام(ع) جهت مالک بیان می فرماید و از وی می خواهد افراد جامعه تحت زعامت خود را با آن حقایق تربیت نماید.
[17]
بدین ترتیب اصلاح، رشد و بالنده کردن مردم، در جنبه مادی و معنوی، روحی و جسمی ازوظایف و آرمانهای حکومت است و امر الهی به پیامبر برای تزکیه مردم، دائر بر همین مطلب است. امام(ع) در خطبه 34 می فرماید:
"ایها الناسُ! اِنَّ لی علیکم حقاً و لکم علیَّ حقٌ فأَمّا حقکم علیَّ فالنصیحةُ لکم و توفیرُ فَیْئکم علیکم و تعلیمکم کیْلا تجهلُوا و تَأدیبکم کیْما تعلموا؛
|136|
ای مردم! برای من و شما حقوق متقابلی است. حق شما بر من، خیرخواهی و پرداخت حقوق شما از غنائم و آموزش دادن است، تا نادان نمانید و تأدیب و پرورشتان، تا آگاه شوید
[18]".
ضرورت بینش دهی به امت، توسط پیشوا، در نامه 45 امام(ع) به عثمان بن حنیف ـ فرماندار بصره ـ اشاره و تأکید شده است:
"ألا و اِنّ لکلّ مأمومٍ اِماماً یقتدی به و یستضییءُ بنور علمه
[19]؛
بدان هر پیروی، پیشوایی دارد و به او اقتدا می کند و از نور علم وی منور و آگاه می شود".
و نیز فرمود:
"و علی الامام اَنْ یُعلّم اهل ولایته حدود الاسلام و الایمان
[20]؛
بر امام است که به اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد".
آرمان حکومت اسلامی و علوی آن است که حاکم و رهبر، معلم و مقتدای مردم باشد.امام(ع) می فرماید:
"ایها الناس! اِنّی و الله ما اَحثُکُم علی طاعةٍ اِلّا وَ أَسْبِقُکم اِلیها و لا اَنهاکُم عن معصیةٍ اِلّا و أَتناهی قبلکُم عنها
[21]؛
ای مردم! شما را به هیچ طاعتی دعوت نمی کنم، مگر این که خودم قبلاً آن را انجامداده ام و از هیچ کار خلافی نهی نمی کنم، مگر این که پیش از آن خودم آن را ترک گفته ام".
واقعیت آن است که اکثر مردم زمان علی(ع)، فاقد فهم و انگیزه کسب سعادت و فرزانگیبودند، تا امام(ع) به آنان تعلیم دهد و به دلیل جهالتشان، به دنبال هوی و هوس بودند. به همین خاطر امام(ع) از آنان این گونه شکایت می کند:
"اللهم انی قد مَلِلتُهم و مَلُّونی، و سئِمتُهم و سَئِمونی فاَبْدِلنی بهم خیراً منهم و اَبدِلْهم بی شراً منی
[22]؛
پروردگارا! من آنان را خسته کردم. آنان نیز مرا خسته کردند! از من به ستوه اند و من از آنان دلشکسته. پس ای خدا! به جای آنان بهترشان را به من عنایت فرما، و بدتر از من را نصیبشان فرما!".
|137|
2ـ احیا و اقامه حق و دفع باطل
اقامه و احیای حق و دفع باطل، از بزرگترین آرمانهای حکومت از دید علی(ع) است وامام(ع) بارها مبنا و دلیل پذیرش حکومت را اقامه حق و ممانعت از باطل و مبارزه با آن اعلام نموده است.
عبدالله بن عباس می گوید:
"در منطقه "ذی قار" در گذرگاه جنگ بصره، شرفیاب محضر امیر مؤمنان(ع) شدم. دیدم نعلین خود را وصله می زند. در این حال رو به من کرد و گفت: این نعل چقدر ارزش دارد؟ در پاسخ گفتم: قیمتی ندارد. علی(ع) فرمود: به خدا قسم! این نعل کهنه در نظر من ارزشمندتر از حکومت بر شماست، مگر آن که بتوانم حقی را بر پا دارم یا جلوی باطلی را بگیرم
[23]".
بدین ترتیب امام(ع)، اقامه حق و دفع باطل را اساسی ترین وظیفه خویش می شناسد وحکومت را برای تحقق حق به دست گرفته است. در سایه این وظیفه است که وظایف اصلیدیگر سامان می یابد و زمینه های سیر به سوی اهداف متعالی در دولت حق فراهم می شود و امنیت لازم به دست می آید و دینداری، معنایی حقیقی می یابد. شایان ذکر است "حق" در نهج البلاغه به دو طریق استعمال گشته است؛ یکی: حق در برابر ناحق به معنای "عدل" در برابر "ظلم"؛ دیگری حق به معنای "صحیح" در برابر باطل (ناصحیح). عدم رعایت و ترک این دو جهت توسط مردم، منشأ پیدایش جنگهای دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) شد. امام(ع) پایه حکومت خویش را بر اساس اقامه عدل و بازگرداندن امور اجتماعی به مجاری اسلامی بنا نهاد. ایشان در مورد حق مداری پیامبر(ص) می فرماید:
"و کان عوناً بالحق علی صاحبه، و المعلن ِللحقَّ بالحقِّ؛
[24]
[پیامبر] کمک و یاور حق بود و با حق، صاحب حق را کمک می کرد، اما نه به هر روشی، حتی باطل و ناصحیح، بلکه به وسیله حق، حق را آشکار می ساخت".
از دید امام(ع) نظر اکثریت همواره موافق و مقارن با حق و حقیقت نیست، امام پایه حکومت خود را بر پیروی از حق و اقامه آن نهاده بود و خود، محور و مفسر حق بود. از این رو هرگاه اکثر جامعه، از حق پیروی می کردند، پیشرو آنان بود، ولی اگر از حق سر باز می زدند، او همچنان با
|138|
حق بود و از جدایی اکثریت باطل، بیم نداشت.
همچنانکه به عمار می فرماید:
"ای عمار! اگر دیدی علی از راهی رفت و همه مردم از راه دیگر، تو با علی برو و سایر مردم را رها کن. یقین بدان علی هرگز تو را به راه هلاکت نمی برد و از شاهراهرستگاری خارج نمی سازد".
[25]
3ـ تحقق عدالت
یکی از اساسی ترین آرمانهای حکومت علوی، تحقق و اقامه عدالت است و امام(ع) حکومت را برای تحقق عدالت، از جمله استیفای حقوق پذیرفت:
"وَ ما اَخَذَ اللهُ علی العلماء الاّ یُقارُّوا علی کِظَّة ِظالم، و لا سَغَبِ مظلوم، لاَلقیتُ حبلها علی غاربَها، و لسقَیْتُ آخرها بکاس ِاوّلها؛
[26]
اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده، آرام و قرار نگیرند، بی تأمل رشته حکومت را از دست می گذاشتم و پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته، خود را به کناری می کشیدم".
عدالت ورزی از دید امام(ع) مایه روشنی چشم زمامداران و نفوذ محبت آنها در مردم واستحکام حکومت می شود:
"آنچه بیشتر دیده والیان بدان روشن است، برقراری عدالت در شهرها، و میان مردمان، دوستی پدیدار شدن است. دوستی آنان آشکار نگردد، جز آنگاه که دل ایشان بی گزند شود، و خیرخواهی آنها راست نیاید، جز آنکه والیان را برای کارهای خود نگه دارند و دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند و گفتگو از دیر ماندن ِآنان را بر سر کار واگذارند".
[27]
برقراری عدالت به تعبیر امام، اقامه حدود الهی است که در سایه آن همه چیز احیا شده و راست می گردد. به باور ایشان نقش عدالت چنین است:
"جعل الله سبحانه العدلَ قَوام الاَنام، و تنزیهاً من المظالم و الْاثام و تسنیةً للإسلام؛
[28]
خدای سبحان عدالت را مایه استواری انسانها و ستون زندگانی آنها، و سبب پاکی از
|139|
ستمکاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داد".
و نیز فرمود:
"بالعدل تصلح الرّعیة؛
[29]
با عدالت مردمان اصلاح می شوند".
شرح دیدگاههای امام(ع) در باره عدالت، در این مقال نمی گنجد. می توان گفت هر نوعنابسامانی، نشان از بی عدالتی است. اگر عدالت هدف حکومت قرار گیرد و لوازم تحقق آن فراهم آید، جامعه و امور سامان می یابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن می نمایند.
[30] علی(ع) حکومت را در این جهت سیر داد، چنانکه در ضمن خطبه ای خطاب به مردم فرمود:
"و الْبَسْتُکُمُ العافیةَ مِن عَدْلی؛
[31]
از عدالت خود، لباس عافیت بر تنتان کردم".
4ـ تأمین امنیت
امنیت، مبتنی بر نظم و قانون الهی همواره مورد تأکید امام علی(ع) و از اهداف و آرمانهای عالیه ایشان بود. امام مانند سایر اندیشوران اسلامی، به خاطر ضرورت وجود امنیت و قدرتی نظم آفرین، معتقد به محال بودن عدم وجود حکومت است و حتی حکومت بَد و قوانین نامطلوب را، از هرج و مرج و بی قانونی بهتر و آسیب و تباهی اش را کمتر می داند، زیرا در برابر بی قانونی و هرج و مرج، تمام راههای نجات مسدود و کلیه امور و حدود تعطیل می گردد و فتنه حاکم می شود. امیر مؤمنان(ع) عدم وجود نظم اجتماعی و قانونمداری و به دنبال آن برقراری امنیت را از اسارت انسان در چنگال حیوانی درنده بدتر می داند و می فرماید:
"امام عادل خیر من مطر وابل [و] سَبُعٌ حطوم اکُولٌ خیرٌ من والٍ غشوم ظلوم، و والٍ غشومٌ ظلومٌ خیرٌ من فتنةٍ تدوم
[32]؛
پیشوای دادگر، از باران پیوسته [که همه چیز را بارور می کند] بهتر است، و جانوردرنده و آدمخوار، از فرمانروای ستمکار بهتر است، و فرمانروای بیدادگر از ادامه هرج و مرج نیکوتر است".
با توجه به استنادات قبلی، امیر مؤمنان(ع) فراهم کردن امنیت همه جانبه را مقصد اساسی می دانست که در سایه آن رشد و تعالی مردمان سامان می یابد.
[33]
|140|
امام(ع) اسلام را مایه امنیت اساسی معرفی کرده و فرموده است:
"الحمد لله الذی شرع الاسلام ... فجعله أَمْناً لمن عَلِقَهُ؛
[34]
سپاس خدای را که راه اسلام را گشود ... و آن را برای هر که به آن چنگ زند، امنیتقرار داد".
از این رو، یکی از راههای دستیابی به امنیت، آموزش آموزه های دینی به مردم است.
علی(ع) از جوانب دیگری به موضوع امنیت و آرمان تأمین کامل آن پرداخته اند. ایشان در باره ضرورت دستگاه اطلاعاتی، در نامه مالک اشتر و نامه دیگر (نامه 45 نهج البلاغه) بیاناتی دارند. در مورد ضرورت و اهمیت مرزبانی و مرزداری، سخنان امام (نامه 33) ناظر بر این موضوع است. از سویی دیگر ضرورت تشکیل سپاه و تقویت نیروهای رزمی را می توان در نامه های 12 و 16 و 53 و خطبه های 12 و 10 و 63 ملاحظه کرد.
[35]
5ـ تحقق وحدت امت در پرتو حکومت ِرهبری الهی
حکومت از دید امام علی(ع) نقش مستقیم و مؤثری در وحدت و یکپارچگی امت دارد، زیراامتی که با داشتن هدف الهی، در مسیر تکامل گام برمی دارد، به ناچار باید به رهبری تمسک جوید که تبلوری از آرمان الهی و مورد قبول و پذیرش و مقتدا و دلیل تحرک و پویایی باشد. امام در خطبه 146 با اشاره به سیاستی که زمامدار جهت حفظ نظام باید به کار گیرد، لزوم حکومت و نقش آن در وحدت امت را چنین بیان می فرماید:
"و مکان القیِّم بالامر مکان النظام من الخَرَز یَجمعُهُ و یضُّمهُ فاذا انقطعَ النظامُ تَفَرَّق و ذهب ثم لم یجتمع بحذافیره ابداً
[36]؛
نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته ای است که مُهره ها را گرد آورده و به یکدیگر پیوند می دهد. اگر رشته بگسلد، دانه ها از هم می پاشد و به تمامی گرد نمی آیند".
امام(ع) با این تشبیه ساده خاطرنشان می سازد آرمان عالی ِوحدت امت، بستگی به وجود قیم و سرپرستی دارد که به دور از اختلاف نظرها و جدای از عوامل تفرقه و تبعیض، امت را در یک محور بنیادین گرد آورد و متشکل سازد و از تشتت و تفرق، که سبب آسیب پذیری است، مصونیت دهد.
|141|
طبیعی است چنین توفیقی برای هر زمامدار حاصل نمی آید، بلکه زمامداری صالح باید، تا با توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر کردن شکافها و در هم ریختن دیوارهای تبعیض، جاده اتحاد و همبستگی امت را در پرتو مکتب توحید هموار سازد.
[37]
6ـ تأمین رفاه عمومی
فراهم آوردن رفاه و آسایش و تحقق کفاف در زندگی برای تمامی اقشار اجتماع، از اهدافاساسی حکومت علوی بود که زمینه ساز تعالی و بالندگی معنوی می باشد. امام(ع) در حکمتی بلیغ در این باره می فرماید:
"من اقتصر علی بُلْغَة ِالکَفاف ِفقد انتظمَ الراحَة، و تَبوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ38}؛
هر کس به مقدار نیاز اکتفا کند، آسایش و راحتی خود را فراهم آورد و گشایش و آرامش به دست آورد".
امام(ع) در حیطه حکومت خود، حداقل نیاز معیشتی همگان را تأمین کرد و در راه فقرزدایی و تأمین معیشت گامهای جدی برداشت. خود می فرماید:
"ما اصبح بالکوفة احدٌ الّا ناعماً، اِنَّ اَدْناهم مَنزلَةً لَیَأْکل البُرَّ و یجلسُ فی الظِّلِّ، و یَشْرَبُ من ماء الفرات؛
[39]
کسی در کوفه نیست که در رفاه به سر نبرد، حتی پایین ترین افراد، نان گندم می خورندو سرپناه دارند و از آب فرات می آشامند".
در هر حال امام(ع) به رفاه عمومی توجهی تام داشت و عمران و آبادی سرزمینها و تأمینشرافتمندانه و کرامت مدارانه مردمان را از اهداف حکومت می دانست و همچنان که در عهدنامه مالک آمده است حکومت را از ایجاد تنگنا و در مضیقه اقتصادی گذاشتن افراد بر حذر می داشت و ضمن تلاش برای تأمین رفاه افراد تحت حکومت، به مالک توصیه می کند کارکنان دولتی را از حیث مالی مستغنی کند تا به فسادهای مالی آلوده نشوند:
"ثم اَسْبِغ علیهم الاَرزاقَ، فانّ ذلک قوةً لَهُم علی اسْتصلاح اَنفسهم و غنیً لهم عن تناول ما تحت اَیدیهم، و حجة علیهم اِنْ خالفوا امرک اَو ثلموا اَمانتک
[40]".
بدیهی است رفاه عمومی جز با توزیع عادلانه و به حق ثروتها و درآمدهای جامعه تحقق پذیر نیست و بدین سان ننگ استضعاف مالی، از دامن جامعه پاک می گردد. امام(ع) این امر را از
|142|
وظایف و اهداف زمامداران شمرده است
[41]:
"اِنّه لیس علی الاِمام اِلّا ما حُمِّلَ مِنْ اَمر ربّه ... وَ اِصدارُ السُّهمان علی اهلها
[42]؛
بر امام نیست جز آنچه از امر پروردگار به عهده او واگذار شده ... [از جمله:] رساندن سهمهای بیت المال به اهل آن".
7ـ نفی خشونت و خودکامگی
امام(ع) در بسیاری از بیاناتشان، از جمله خطبه 214، استبداد، خودکامگی و خشونتکارگزاران نظام سیاسی را با مردم، به شدت نهی کرده و مراوده ملاطفت آمیز و عادلانه را توصیه می نماید. حضرتش در حکمت 342 یکی از نشانه های ظلم را اِعمال تغلب به زیردست می شمارد و چیرگی فرد نسبت به فرودستان را از نشانه های ستمگری می داند.
[43]
امام(ع) در نامه خویش به مالک، هر گونه جباریت و خودبزرگ بینی و استکبار حاکم را نهی کرده و مستوجب خواری می شمارد.
[44]
8ـ حفظ کرامت انسانی
انسانها بالاتر از حق حیات، دارای حق کرامتند. این حق امری قابل زوال نیست و مشروط به برخورداری صحیح از همه نیروها و استعدادها و ابعاد مثبت است که در انسان وجود دارد، حتی اگر کسی نتواند از آنها به طور صحیح بهره برداری نماید، و اگر از آنها به ضرر خود و دیگران سوء استفاده نکند، باز از حق کرامت برخوردار است. کرامت یعنی اینکه انسان دارای شرف و عزت و حیثیت ارزشی است. با توجه به این که عقل و آیات، امتیازات عالی مانند اندیشه و استعداد کمال یابی و وجدان و حس گذشت از لذائذ و فداکاری در راه ارزشهای عالی انسانی را برای بشر اثبات نموده، لذا کرامت و ارزش انسانی برای آدمی ثابت شده و موجب بروز حق و تکلیف است. از دید امام، حق حیات و کرامت انسانها می بایست نزد حکومتها و توسط آنها محفوظ بماند و این یکی از آرمانهای اساسی دولت اسلامی است. "محمد بن جعفر العقبی" نقل می کند که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه ای فرمود:
"یا ایها الناس! اِنّ آدم لم یلد عبداً و لا امةً و ان الناس کُلّهم اَحرار و لکن الله خول بعضکم بعضاً؛
[45]
|143|
ای مردم! حضرت آدم نه مولود بنده ای داشت و نه کنیزی و همه مردم آزادند، لیکنخداوند تدبیر و اداره بعضی از شما را به بعضی دیگر سپرده است".
علامه جعفری در شرح این جمله می نویسد:
"در این روایت به اضافه اینکه عدم اصالت بردگی در اسلام ثابت شده است، کرامت عمومی انسانها با استناد به حریت و آزادی و آزادگی آنها ثابت گشته است
[46]".
9ـ وصول به تعامل صحیح بین حکومت و مردم و کسب رضایت عامه
امام علی(ع) رابطه مردم با حکومت را رابطه پدر و فرزندی می داند و در فرمان مالک اشتر این نوع رابطه آرمانی مبتنی بر لطف و محبت را توصیه می فرماید:
"ثم تفقَّدْ مِن اُمورهم ما تتفقَّدُ الوالدان من ولدهما
[47]؛
از آنان آن گونه تفقد کن که پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجویی می کنند".
به اعتقاد امام، بین مردم، خداوند متعال حقوقی معین کرد، که بزرگترین آن، حقوق بین والی و رعیت است. این حقوق باید رعایت بشود تا رشته الفت آنها و عزت دینی شان باقی بماند.
[48]
امام(ع) در عهدنامه مالک اذعان می دارد:
"محبوبترین امور در نزد زمامدار اسلامی، باید مؤثرترین آنها در حق و فراگیرترینآنها در عدل و جامع ترین آنها برای رضایت عامه جامعه باشد
[49]".
بدین ترتیب امام(ع) بر رضایت توده و اکثر ملت تأکید زیادی دارد و جلب رضایت و اعتماد آنان را ضروری و مفید و مشکل گشا و مقتضای حق می داند. او از والی می خواهد راه موفقیت و خدمت را از طریق توده و اکثر بجوید، زیرا "بی شک فقط توده های ستون فقرات جامعه دینی تکیه گاه مکتب و وسیله شکست دشمنان می باشند. پس باید با آنها بود و بر آنها تکیه زد و به خواست و نیاز آنان توجه کرد
[50]".
عامه مردم، اکثریت جامعه هستند که از امکانات عادی و معمولی برخوردارند و گاه درمحدودیت به سر می برند، ولی افراد پرتوقع و خودخواهی نیستند و به کم قانع و به حق راضی اند. حکومت باید در پی تأمین رضایت این گروه باشد، نه گروه خاصی که از امکانات فراوان بهره مندند و انتظار و توقعشان بسیار است و خودخواه و خودبین هستند.
با همین حکمت و فلسفه، امام(ع) از مالک می خواهد با مردم رابطه برقرار کند و از آنها
|144|
فاصله نگیرد. امام(ع)، احتجاب حاکم از مردم را باعث گمراهی و بی اطلاعی از حقایق جامعه و ایجاد شک و تردید و بی اعتمادی مردم می داند.
امام(ع) بر صحت وجدان جمعی و قضاوت افکار عمومی پافشاری نموده و ملاحظه آن را توسط زمامداران توصیه و به مالک اظهار می کند:
"... و أَنَّ الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کُنتَ تنظُرُ فیه مِن امور الوُلاة قبلَک و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم و اِنّما یُستدلّ علی الصالحین بما یجری الله لهم علی اَلْسُن عباده
[51]؛
همان گونه که تو ناظر حکام قبل از خود بودی، مردم بر کار تو نظارت دارند و آنچه درباره آنها بگویی، در باره کارهایت قضاوت می نمایند. سند صلاح و خلوص حکام صالح، نظر و قضاوتی است که خدا بر زبان مردم صالح جاری می کند".
امام(ع)، جماعت را رحمت می داند و دست خدا را با جماعت می بیند (ید الله مع الجماعة
[52]). این دو روایت می تواند تأکیدی بر ضرورت استفاده حکومت و زمامداران از "عقل جمعی" باشد. عبارات فوق واقعیتی عینی را مطرح می کند که مردم در حال تشکل جمعی برای به دست آوردن یک هدف معقول می توانند از فهم و عقل و وجدان یکدیگر بهره برداری کنند و هر یک از آنها میزان سنجش و کتابی گشوده، در مقابل دیدگان دیگری و زمامداران باشند.
شایسته سالاری
برای دستیابی به آنچه که به عنوان اهداف حکومت اسلامی و علوی برشمردیم، لازم استمناصب بر اساس لیاقت و شایستگی تقسیم شود و مسؤولان و کارگزاران حکومت، با کفایت ترین و خدمتگزارترین افراد باشند. چنین حکومتی، به آرمانهای خود سریعتر دست می یابد. امام علی(ع) می فرماید:
"و لا تقبلنّ فی استعمال عُمّالک و اُمرائک شفاعة اِلّا شفاعَة الکفایة و الاَمانة
[53]؛
در گزینش کارکنان و فرمانروایانت، شفاعت و وساطت کسی را مپذیر، مگر شفاعت شایستگی و امانتداری آنها".
امام(ع) در عهدنامه مالک، توصیه می نماید کارمندان، پس از آزمایش و امتحان و نه میل و استبداد، به کار گمارده شوند و از میان آنها افرادی که با تجربه تر و پاکتر و پیشگامتر در اسلامند،
|145|
گزینش گردند.
[54]
از نظر امام(ع) سزاوارترین کس به خلافت، تواناترین و داناترین آنها به فرمان خدا است
[55]. و افراد، در صورتی که شایسته تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را مقدم کنند، همچنان که پیامبر(ص) می فرماید:
"من تقدم علی قوم من المسلمین و هو یَری اَنَّ فیهم مَن هو اَفضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمین
[56]؛
هر کس خود را بر دیگر مسلمانان مقدم کند در حالی که در میان آنها افراد شایسته تری وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است".
بدیهی است کفایت و شایستگی کارگزاران حکومت باعث جلب اعتماد و همکاری صمیمانه مردم با حکومت خواهد گردید و بدین ترتیب تعامل مستحکم و مترقی حکومت و مردم، زمینهبالندگی و رشد اجتماع و ثبات بیشتر حکومت را سبب خواهد شد و مردم را به سوی آرمانهای متعالی رهنمون خواهد ساخت.
فرجام سخن
در این نوشتار آرمانهای حکومت از منظر امام علی(ع) بررسی گردید. دستاورد این پژوهشآن است که از دید امام(ع) دولت و حکومت و اِعمال قدرت فائقه در پرتو حکمرانی، هدفنیستند، بلکه ابزاری برای نیل افراد جامعه به اهداف متعالی مادی و معنوی می باشند.
بدون مبالغه، دیدگاههای والا و جامع امام(ع) فراتر از مرزهای زمانی و مکان و جهان شمول بوده و ترسیم کننده الگویی عالمگیر برای حکومت است و می توان آن را ارزشمندترین میراث فکری بشر در این باب به حساب آورد. مهمترین نظریه پردازیها در باب آرمانهای حکومت، در آرای حضرت به چشم می خورد، ضمن آنکه سمت و سوی معنوی این آرمانها، وجه برتری آن نسبت به سایر آرا و آرمانهای مشابه است. امید است با توضیح و تبیین بیشتر این مقاصد، شاهد تحقق آنها در عرصه داخلی و سایر نظامهای سیاسی باشیم.
پی نوشت ها:
[1] - State.
[2] - Government
|146|
[3] -Holtzendorff
[4] - عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، تهران، نشر نی، 1373، ص239 ـ 241.
[5] ـ F.G. Wolson, The Elements Of Modern Poletics, New York, Mcgraw Hill,1936,P.141_159
[6] - بنیادهای علم سیاست، ص241.
[7] - نهج البلاغه فیض الاسلام، خ131، ص406 ـ 407.
[8] - همان، خ40، ص125.
[9] - برخی جمله "یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیها الکافر ..." را به گونه نادر دیگری ترجمه کرده اند: گرچه ممکن است این مدیر صالح یا ناصالح باشد. اگر این مدیر صالح بود، افراد صالح و مؤمن مسؤولیتهای اداره کشور را بر عهده خواهند گرفت و اگر مدیر ناصالح و فاجر بود، وسیله بهره گیری کفار خواهد شد، تا خداوند عمر این حاکم را به سر آورد. ر.ک: اکبر هاشمی رفسنجانی، مجموعه مقالات اصول و شیوه های حکومت در نهج البلاغه، ص40، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1368.
[10] - ناصر مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ج دوم، ص430 ـ 444، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1379.
[11] - نهج البلاغه، نامه 53، بند 1، ص991.
[12] - محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، اطلاعات، ‏79/2/18، ش21903؛ ابوالقاسم خزعلی، مجموعه مقالات اصول و شیوه های حکومت اسلامی، ص79 ـ 91؛ محمد فاضل لنکرانی، آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع)، ص58 ـ 60، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ سوم، 1370.
[13] - نهج البلاغه، نامه 53، بند 47، ص1013.
[14] - همان، خ3، بند 17، ص52.
[15] - همان، خ133، بند 7، ص413.
[16] - اطلاعات، ‏79/2/24، ش21908.
[17] - همان، ‏79/3/24، ش21932.
[18] - نهج البلاغه، خ34، بند 10، ص114.
[19] - همان، نامه 45، بند 2، ص966.
[20] - عبدالواحد التمیمی الامدی، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص318، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت 1407.
[21] - نهج البلاغه، خ174، بند 6، ص564.
[22] - همان، خ25، بند 4، ص89.
[23] - همان، خ33، ص111.
[24] - سیدابراهیم علوی، مجموعه مقالات اصول و شیوه های حکومت اسلامی، ص160.
[25] - کنز العمال، ج12، حدیث ش 1212، چاپ حیدرآباد.
[26] - نهج البلاغه، خ 3، بند 17، ص52.
[27] - همان، نامه 53، بند 36، ص1006.
[28] - غرر الحکم، ج1، ص335.
[29] - همان، ص292.
[30] - مصطفی دلشاد تهرانی، حکومت حکمت، ص79، خانه اندیشه جوان، تهران، 1377.
[31] - نهج البلاغه، خ 86، بند 17، ص215.
|147|
[32] - حکومت حکمت، ص60، به نقل از ابوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، ص21، الطبعة الاولی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1401.
[33] - نهج البلاغه، حکمت 131، بند 3، ص407.
[34] - همان، خ105، بند 1، ص313.
[35] - علی(ع) در باب فنون جنگی و آداب رزم بیانات متعددی دارد. برای نمونه ر.ک: اویس کریم محمد، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، ص230 ـ 236، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1408.
[36] - نهج البلاغه، خ146، بند 2، ص442.
[37] - محمدتقی رهبر، درسهایی سیاسی از نهج البلاغه، ص48، تهران، امیرکبیر، 1364.
[38] - نهج البلاغه، حکمت 371.
[39] - ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص99، دارالاضوا، بیروت، 1405ق؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص327.
[40] - نهج البلاغه، نامه 53، بند 44، ص1011.
[41] - مصطفی دلشاد تهرانی، دولت آفتاب، ج اول، ص149 ـ 150، تهران، خانه اندیشه جوان، چ اول، 1377.
[42] - نهج البلاغه، خ105، بند 10، ص311.
[43] - همان، حکمت 342، ص251.
[44] - همان، نامه 53، ص988.
[45] - ملامحسن فیض، الوافی، ج14، ص20.
[46] - اطلاعات، ‏79/3/29، ش21936.
[47] - نهج البلاغه، نامه 53، بند 33، ص1005.
[48] - همان، خ207، بند 6، ص683.
[49] - همان، نامه 53، بند 11، ص996.
[50] - همان، بند 13، ص996.
[51] - همان، بند 5، ص992.
[52] - همان، خ127.
[53] - محمدمهدی شمس الدین، نظام الحکم و الادارة فی الاسلام، ص301، بیروت، چ سوم، 1374ق، قم، 1411ق.
[54] - نهج البلاغه، نامه 53، بند 43، ص1011.
[55] - همان، خ173، بند 2، ص558.
[56] - زین العابدین قربانی، یادنامه دومین کنگره هزاره نهج البلاغه، ص93، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1363.

تبلیغات