آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

محمد بن مرتضى بن محمود مشهور به ملامحسن فیض کاشانى یکى از عالمان بزرگ عهد صفوى است. او در سال 1007 قمرى در کاشان به دنیا آمد و پس از تحصیلات اولیه در کاشان, به تکمیل دانش و فضل خود در مهاجرت به اصفهان, شیراز و قم پرداخت. فیض از عالمان فعال در عرصه هاى اجتماعى, سیاسى و فرهنگى این دوره بود. در این راستا با تصدى امامت جمعه و جماعت به پیشنهاد شاه عباس دوم و شاه صفى, در ترویج احکام دین و امور اجتماعى و فرهنگى مردم اهتمام مى ورزید و با تإلیف آثارى در زمینه هاى فقهى, فلسفى, اخلاقى و تفسیرى خدمت ارزشمندى به فرهنگ تشیع کرد.
اهتمام به وحدت و الفت میان مومنان و احتراز از اختلاف و تفرق, یکى از موضوعات مورد تإکید فیض کاشانى در اکثر آثار سیاسى و اخلاقى اوست. او در رساله (آئینه شاهى) که خطاب به شاه عباس دوم نگاشته است, هدف اساسى سیاست و صفحه (199)
حکومت را انتظام و الفت اجتماعى دانسته و معتقد است ضرورت حکومت در زندگى اجتماعى انسان ها براى آن است (تا جمعیت ایشان نظام گیرد و اسباب تعیش ایشان انتظام یابد).(2)
فیض در رساله (الاعتذار), ضرورت حفظ انتظام و وحدت اجتماع مومنان را به سیره امام على(ع) در واگذارى امر حکومت به خلیفه اول مستند کرده, بر این باور است که امام (شفقه على بیضه المسلمین) این امر را به آنها واگذار کرد, (لکیلا یتفرق کلمتهم و لاینشق عصاهم و یکون شملهم جمعا); تا وحدت کلمه مسلمانان فرو نپاشد و اختلاف در میان آنان پدید نیاید و اجتماع آنها فراهم گردد و احکام در میان آنها جارى و پیاده شود. بنابراین اگر چه تسلیم شدن امام به این امر خالى از مفسده نبود, اما در برابر فساد اعظم یعنى فروپاشى وحدت مسلمانان و بروز پراکندگى در میان آنها, بسیار خرد مى نمود, از این رو امام به آن مبادرت کرد. پس ما باید به طریق اولى در امور جزئى تر خود, حفظ وحدت و اجتماع مسلمانان را بر هر چیز دیگر ترجیح بدهیم.(3)
فیض در رساله (الفت نامه) ـ که گزیده آن را پیش رو داریم ـ (4) بر اهتمام شارع مقدس به جمعیت و حصول الفت و یگانگى در میان مسلمانان و احتراز از اختلاف و انشقاق, تإکید کرده و غرض شارع را در اکثر تکالیف شرعیه, تحصیل الفت و یگانگى و حفظ نظام اجتماعى در میان انسان ها دانسته است. اگر چه گفته مى شود فیض این رساله را بر اثر تمایل به تصوف نگاشته, ولى در عین حال (الفت نامه) گامى است در جهت ایجاد و تحکیم وحدت در میان مومنان که به نوعى مى توان آن را زمینه ساز آیین نامه ملى - دینى وفرا گروهى تلقى کرد. البته اساس آن نه گروه بندى سیاسى بلکه ایجاد الفت و موانست در میان اجتماع و رعایت حقوق اعضاى آن و معاونت بر تدبیر معیشت و انضمام ابدان جهت اتحاد اهوا و مقاصد است.
به نظر مى رسد مطالعه این رساله در زمان ما براى همه گروه ها و افراد راه گشا و آموزنده باشد.
 
[اهمیت وحدت و الفت]
ربنا الف بین قلوبنا و قلوب اخواننا بحبل طاعتک و طاعه الرسول و إعنا و ایاهم على إدإ الحقوق التى إوجبت علینا جمیعا ثم تقبل ذلک بحسن القبول و صل على المصطفین من عبادک و خصوصا محمد و على و إهل بیتهما من ذریه البتول. و بعد فیتول الساعى فى جمع شمل الاخوان فى الله تعالى و نظم سلسله الالفه فى رضإ الله تعالى (محسن بن مرتضى)... که محقق است که جناب حق - سبحانه و تعالى - و حضرت خاتم النبیین و اهل بیت نبوت را - صلوات الله علیه و علیهم اجمعین - اهتمام تمام هست به جمعیت مومنان و حصول الفت و مودت و اخوت میان انسان و اداى حقوق آن از تعاون و تناصح و مواساه و غیر آن و احتراز عقوق چون تباین و اختلاف و تفریق کلمه و مانند آن. قال الله تعالى فى معرض الامتنان: (لو إنفقت ما فى الارض جمیعا ما إلفت بین قلوبهم و لکن الله الف بین قلوبهم),(5) و قال الله عز و جل: (فاصبحتم بنعمته اخوانا)(6) اى بالالفه. ثم ذم التفرقه و زجر عنها فقال: (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا)(7), و قال سبحانه: (ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا),(8) و قال النبى(ص): (إقربکم منى مجلسا یوم القیامه إحسنکم إخلافا الموطوون إکنافا الذین یإلفون و یولفون),(9) و قال صلى الله علیه و آله: (المومن إلف مإلوف و لاخیر فیمن لایإلف و لایولف)(10) و قال صلى الله علیه و آله فى الثنإ على الاخوه فى الدین: (من إراد به خیرا رزقه خلیلا صالحا ان نسى ذکره و ان ذکر إعانه...)(11) و قال صلى الله علیه و آله: (لاتباغضوا و لاتحاسدوا و لاتدابرو و کونوا عباد الله اخوانا و لایحل لمسلم إن یهجر إخاه فوق ثلث)(12), و قال امیرالمومنین: (إعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و إعجز منه من ضیع من ظفر به)(13), و حکما گفته اند: بعد از محبت الهى که ذروه مقامات واصلان و غایت مراتب کاملان است, محبت اهل خیر است با یکدیگر که منشإ آن ارتباط روحانى و اتحاد جانى است, نه عارضه نفع عاجل و لذت زایل, و لهذا از شایبه مخالفت و منازعت منزه و از عروض کلال و ملال مبراست, چنان که کریمه (الاخلا یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین)(14) به آن ناطق است, و نیز گفته اند که کمال هر چیزى در ظهور خاصیت اوست و چون انس طبیعى از خواص انسان است, پس کمال انسان در اظهار این خاصیت باشد با ابناى نوع خود. و این خاصیت مبدإ نوع محبتى است که به مقتضاى تإلف و تمدن است و این محبت با وجود آن که نزد عقل مستحسن و پسندیده است, شرع نیز در این باب مبالغه تمام دارد, چون غایت اکثر تکالیف شرعیه حصول این محبت و الفت است. و لهذا شارع امر فرموده که هر شبانه روزى پنج نماز جماعت گذارند تا به برکت آن اجتماع, میانه اهل محله, الفت و موانست پدید آید, و باز امر فرموده که در هر هفته یک نوبت همه اهل شهر, در یک موضع جمع شوند و نماز به جماعت ادا نمایند تا موالفت و موانست میان تمام اهل شهر حاصل گردد,(15) و باز فرموده که در هر سال دو نوبت اهل شهر و رساتیق تمام در صحراى وسیع مجتمع گردند و نماز عید به جماعت ادا کنند تا به واسطه آن اجتماع عام, میانه اهل شهر و رساتیق, انس و الفت پیدا شود و با یکدیگر آشنا شوند, و باز براى حصول این محبت و مودت میانه اهل و ارباب بلاد بعیده و اقالیم مختلفه, حکم فرموده که همه مکلفین, ذکرا کان إو انثى, باید که در مدت عمر خود در وقتى معین یک بار در شریف ترین امکنه که عبارت از بقعه تواند بود که مولد و منشإ حضرت خاتم است, جمع شوند تا میان جمیع افراد امت موانست حاصل شود و تخصیص آن بقعه شریفه از براى حصول این غرض, بنابرآن است که از مشاهده آن موطن, افراد امت تذکر شارع و ازدیاد محبت و مودت اهل بیت آن سرور که به فحواى کریمه (قل لاإسئلکم علیه إجرا الاالموده فى القربى)(16), مزد رسالت تواند بود, حاصل شود و عظمت و احترام سید الانام نزد ملک علام ایشان را متیقن گردد.
و از این جا بر لبیب متفطن ظاهر مى شود که غرض شارع در جمیع تکالیف شرعیه, تحصیل این نوع الفتى است که مستحفظ نظام کل عالم تواند بود و لهذا بعضى از حکما گفته اند که همچنان که دعوت جمیع انبیا از حیث علم, اثبات توحید پروردگار است و نفى شریک از او, از روى عمل نیز به حصول وحدت راجع مى گردد.
 
[آثار وحدت و الفت]
و این امر عظیم مهم, اعنى طریقه جمعیت و الفت و مرافقت و اخوت در دین, در زمان ما مندرس شده و قلوب اکثر اهل ایمان را با یکدیگر تنافرى و تخالفى روى داده و نفاق و ریا در میان اکثر مردم شایع شده به حیثى که سه کس بلکه دو نیز نادر یافت مى شود که میان ایشان مصادقتى بى ریا و نفاق باشد از براى خدا و به جهت امر دینى, و این باعث شده بر آن که اهل ایمان را بسیارى از خصال و ملکات پسندیده فوت مى شود و در بسیارى از طاعات و عبادات تقصیر واقع مى شود خصوصا طاعتى که مشروط و موقوف باشد بر اجتماع, مثل جمعه و جماعات و صله و مواسات و مانند آن.
و معلوم است که هر چند جمعیت و الفت بیشتر باشد, طاعت و عبادت بیشتر به ظهور مى تواند آمد و بسا خیرات در جمعیت میسر است که در انفراد میسر نیست و آنچه به دست جماعت جارى مى تواند شد عشر عشیر آن بردست منفرد جارى نمى توان شد. قال بعض الحکمإ: (اجتماع الجماعات فى بیوت العبادات بصدق النیات و صنعإ الطوبات تحل ما عقدته الافلاک الدائرات), و تهذیب اخلاق که مدار نجات آخرت موقوف بر آن است, بى جمعیت صورت نمى توان بست و بسا کار که به تذکیر و اعانت اخوان ساخته مى تواند شد و بسا راه کمال که به معاونت اعوان طى مى تواند گردید و مى بینیم که از منافست تنها که یکى از فروع اجتماع است, حرارتى و شوقى و وجدى و طلب دست مى دهد که سلوک راه بسى آسان و اعباى تکالیف و گوارا مى گردد.
 
[طریق ایجاد وحدت و الفت]
... تودد موجب الفت است و الفت اتفاق آرا است در معاونت بر تدبیر معیشت و انضمام ابدان جهت اتخاذ اهوا و مقاصد. و الفت مقتضى صداقت است و صداقت محبت حقیقى است که مبتنى بر تناسب ارواح و تشاهد قلوب باشد و آن موجب اخوت یا نفس اخوت است; پس اگر اسباب تودد بى تکلیف رو داد و الا به تکلف اندک اندک به فعل باید آورد تا شاید به تدریج طبیعى گردد; پس بیایید اى یاران دینى و اى طالبان رضاى الهى, تا اسباب تودد را بر خود ببندیم و به حسن بشر و طلاقت وجه و اظهار سرور به لقا و تصافح و تواضع و خدمت و اغماض عین از عیوب و عشرات و قصور و تقصیرات, با یکدیگر معاشرت کنیم, شاید آهسته آهسته مودتى طبیعى به حصول پیوندد و به تدریج مستحکم شود...
و باید که بعد از تعیین جماعت اخوان و ضبط عدد ایشان, قواعد و قوانینى چند در میان ایشان مقرر گردد بر وفق شریعت و طریقت که از آنها تجاوز جایز نشمرند و بر تجاوز از آنها یکدیگر را مواخذه نمایند و بر عدم مواخذه بر آن نیز مواخذه نمایند تا ایشان را اکتساب خیرات, عادت و اخلاق حسنه ملکه شود:
اولا آن که راه غیبت بر خود ببندند و هیچ مسلمانى را غیبت جایز ندارند;
و دیگر آن که با یکدیگر حسد نورزند;
و سخن چینى نکنند;
و گمان بد به یکدیگر نبرند;
و تجسس عیب یکدیگر نکنند. آنچه بر سبیل ضرورت معلوم شود در ابطال و مواخذه آن کوشند, و آنچه به این منابت نباشد از پى آن نروند و به تزکیه نفس خود مشغول شوند. نهى منکر فرض است, اما تجسس منکر تا نهى کنند, فرض نیست. اگر بى تفحص و تکلف و تعمق بر منکرى اطلاع یابند, منع لازم است و ما سوى ذلک فامره الى الله, بلکه تا مى توانند محملى صحیح از براى آن پیدا کنند. حسن ظن به مسلمانان, اصلى است ثابت در دین و تکلف تصرف فساد, منهى عنه است, بلکه متشابهات را نیز بر یکدیگر محکم نگیرند, بلکه به اشاره تنبیه کنند, اگر باز ایستد و الا بگذرانند مگر آن که از او فهمیده باشند که این مواخذه را مى خواهد تا بر یکدیگر ثقیل نباشند;
و ترک جمعه و جماعت بى عذرى واضح نکنند;
و دیگر آن که دروغ, مگر آن که مصلحتى ضرورى داعى آن باشد ... تنطق ننمایند;
و از یکدیگر به چیزهاى سهل مضایقه نکنند;
دیگر آن که اصرار بر هیچ معصیتى ننمایند;
و تجاهر بر هیچ معصیتى نکنند;
و از احترام شرع, دقیقه فرو نگذارند;
و سخن بد در حق یکدیگر نشنوند مگر آن که از او دفع کنند و در این امر تا مى توانند مبالغه نمایند;
ویکدیگر را حرمت بدارند با کمال بى تکلفى و انبساط;
و به سببى از اسباب دنیا از یکدیگر متغیر نشوند;
و بر مطیع و عاصى شفقت یکسان برند;
و کتمان اسرار یکدیگر نمایند;
و وفا به عهد و وعد یکدیگر واجب دانند;
و با یکدیگر به حسن خلق وسعت صدر معاشرت کنند. ففى الحدیث (ان الله یبغض المعبس فى وجه اخونه...);(17)
و دیگر که باید در راه حق از ملامت نترسند و به قول دیگران بر نگردند بلکه (اشدإ على الکفار رحمإ بینهم)(18) باشند;
دیگر باید که مراعات انفاس و اوقات کنند تا ضایع نشود که گفته اند (وقتک اعز الاشیإ فاشتغله باعز الاشیإ);
دیگر باید کسى که ایشان را خواهد قبول کنند و کسى که ایشان را نخواهد و از ایشان تخلف ورزد نخواهند و مرید را به زلات رد نکنند و اجنبى را به حسنات قبول ننمایند و باید که قدر هر کس را بدانند و با هر کس به قدر مقدار او سلوک نمایند;
و مبادرت به قضاى حاجت اخوان نمایند به قدر الطاقه;
و بار یکدیگر بکشند و بر یکدیگر بار ننهند;
و هر چه به خود پسندند به برادر مومن پسندند و هر چه براى خود خواهند براى او نیز خواهند;
و یکدیگر را به اعتذار مضطر نگردانند;
و با یکدیگر مصابرت نمایند;
و استبدال جایز نشمرند.
 
[مراتب وحدت و الفت]
و چون عدد این سلسله بسیار شود, هر یک را احقاق همه حقوق دشوار گردد, باید که هر پنج و شش که با یکدیگر محشور مى باشند اداى حقوق یکدیگر را لازم شمرند و با دیگران, بعضى حقوق که متعسر است اسقاط نمایند تا کار به حرج و ضیق نیانجامد, بلکه هر دو کس را که با هم مناسبتى تام و اتحادى کامل باشد, ایفاى جمیع حقوق لازم است و با بقیه پنج و شش آنچه میسر شود, به فعل باید آورد. بنابر این مراتب الفت سه مى شود:
یکى الفت اخص و آن در میان دو کس متحقق مى تواند شد و بس, و اشاره به این مرتبه است. آنچه حکما گفته اند: دوست تو آن نیست که در حقیقت عین توباشد و در صورت غیر;
دوم, الفت خاص و آن در میان پنج و شش مى توان بود نه زیاده;
سیم, الفت عام و آن در میان مجموع سلسله تحقق مى تواند یافت و هر چند عدد کمتر مى شود. حقوق بیشتر شود و از حق الله بحث چیزى کم نمى تواند شد و حقوق دیگر را در مراتب ثلث اخوان خود تعیین خواهند فرمود و از جمله حقوقى که ما ذکر کردیم و اگر بر آن نیز چیزى افزایند مختارند... .
خاتمه
در ذکر غزلى که مولف را رو داده د رمعنى الفت و ترغیب بدین امر شریف بعد از انقضاى مدتى از زمان تإلیف و هو هذا:
بیا تا مونس هم, یارهم, غمخوارهم باشیم
انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم
شود چون روز, دست پاى هم, در کار هم باشیم
دواى هم, شفاى هم, براى هم, فداى هم
دل هم, جان هم, جانان هم, دلدار هم باشیم
به هم یکتن شویم و یکدل و یک رنگ و یک پیشه
سرى در کار هم آریم و دوش بارهم باشیم
جدایى را نباشد زهره اى تا در میان آید
به هم آریم سر, بر گرد هم, پرگارهم باشیم
حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم
گهى خندان ز هم, گه خسته و افکار هم باشیم
به وقت هوشیارى, عقل کل گردیم بهر هم
چه وقت مستى آید ساغر سر شار هم باشیم
شویم از نغمه سازى عندلیب غم سراى هم
به رنگ و بوى یکدیگر شده گلزار هم باشیم
به جمعیت پناه آریم از باد پریشانى
اگر غفلت کند آهنگ ما, هوشیار هم باشیم
براى دیده بانى خواب بر یکدیگر بندیم
زبهر پاسبانى, دیده بیدار هم باشیم
جمال یکدیگر گردیم و عیب یکدیگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم, شادى هم, دین هم, دنیاى هم گردیم
بلاى یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلاگردان هم گردیده, گرد یکدیگر گردیم
شده قربان هم ازجان و منت دار هم باشیم
یکى گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
نمى بینم به جز توهمدمى اى فیض در عالم
بیا دمساز هم گنجینه اسرارهم باشیم

پى نوشت ها:
1ـ دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد علوم سیاسى.
2 ـ فیض کاشانى, آئنیه شاهى, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحکیم... فیض کاشانى, (اصفهان: انتشارات مرکز تحقیقات علمى و دینى امام امیرالمومنین على(ع), 1371), ص 160.
3 ـ فیض کاشانى, الاعتذار, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحکیم, پیشین, ص 285.
4 ـ فیض کاشانى, الفت نامه, چاپ شده در مجموعه ده رساله للحکیم, پیشین, ص 205. شایان ذکر است که تمامى این رساله در این گزیده آورده شده است غیر از چندین سطر که ربط چندانى نداشت. این رساله در صفحات 205 تا 219 کتاب (ده رساله) مذکور چاپ شده است.
5 ـ انفال / 63.
6 ـ آل عمران / 103
7 ـ همان.
8 ـ آل عمران / 105.
9 ـ الکافى, ج 2, ص 102.
10 ـ مجمع الزوائد, ج8, ص 87.
11 ـ المحجه البیضإ, ج3, ص 285.
12 ـ الخصال, ص 183.
13 ـ نهج البلاغه, کلمات قصار, شماره 12.
14 ـ زخرف / 67.
15 ـ ایشان با اعتقاد به همین فلسفه وجودى نماز جمعه است با این که معتقد به وجوب عینى نماز جمعه در عصر غیبت بود در رساله اعتزار مى نویسد: (فان عقیدتى ان ترکها جائز فى البلاد التى یغضى اقامتها فیها الى الفساد و العناد و الى تفریق و الى تفریق الکلمه و شق عصا المسلمین و الى التدابر و التباغض بین المومنین و ان تارکها حینئذ معذور و لمثل هذه الامور ترکها ائمه الهداى ـ صلوات الله علیهم ـ فیما مضى من الدهور اذ المطلوب منها تحصیل تإلیف القلوب و ازاله العیوب و سلامه الغیوب و باقامتها حینئذ یحصل ضد المطلوب) ـ (رساله الاعتذار, پیشین, ص 286).
16 ـ شورى / 23.
17 ـ مستدرک الوسائل, ج2, ص 61.
18 ـ فصلت / 35.

تبلیغات