۱.
هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی هوش سیاسی مدیران شرکت های دولت در چهارچوب مدل حکمرانی کارآمد است. این پژوهش از منظر هدف، کاربردی و از منظر نوع روش، آمیخته به شمار می آید. جامعه آماری در بخش کیفی شامل 15 نفر از خبرگان، مدیران ارشد بخش دولتی و در بخش کمّی شامل مدیران و کارکنان سازمان های دولتی است که از این میان نمونه ای به حجم 384 نفر انتخاب شد. ابزار اصلی گردآوری داده ها در بخش کیفی مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش کمّی پرسشنامه محقق ساخته است. روایی پرسشنامه با روش روایی محتوا تأیید شد. برای ارزیابی پایایی پرسشنامه، ضریب آلفای کرونباخ محاسبه گردید. آزمون فرضیات نیز با تکنیک حداقل مربعات جزئی و نرم افزار PLS انجام شد. نتایج تحلیل کیفی شامل 15 مضمون: بازی های زبانی، مدیریت استرس، دانش عملی، تغییرات سازمانی، داشتن شخصیت سیاسی، تسخیر احساسات، منابع انسانی، صداقت آشکار، کارآفرینی، پویایی قدرت، تسخیر اطلاعات، بازی های اجتماعی، عوامل اقتصادی، سیاست ها و قوانین، فرهنگ سازمانی بودند. طبق نتایج بدست آمده مضامین در 8 سطح قرار گرفتند. سپس15 فرضیه مطرح شد که با استفاده از معادلات ساختاری تحلیل گردید و همه فرضیات تأیید شد.
۲.
هدف پژوهش حاضر پاسخ به این سؤال است که برداشت هستی شناسانه از امنیت در جمهوری اسلامی ایران چگونه بر تعریف از عمق استراترژیک ایران اثر می گذارد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا مبانی امنیت هستی شناختی ایران با تأکید بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (و منتج از آن)، عقاید امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای(مدظله) بررسی شده و در ادامه تأثیر این امنیت هستی شناسانه بر سیاست خارجی ایران به طور کلی و عمق استراتژیک به طور اخص مورد مطالعه قرار گرفته است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که هویت و امنیت هستی شناختی ایران شامل اصولی به این شرح است: اولویت اسلامیت بر ایرانیت؛ دشمنی اسرائیل؛ دشمنی آمریکا؛ استکبارستیزی و عدم تعهد به قدرت های بزرگ؛ اهمیت فلسطین برای جهان اسلام و اهمیت محور مقاومت. مجموع این شاخص ها در هویت جمهوری اسلامی، منجر به شکل گیری تهدیدهای امنیت هستی شناختی و فیزیکی از سوی آمریکا، اسرائیل و قدرت های منطقه ای هم سو با آنان شده است که به تبع آن، ایران، عمق استراتژیک خود را برای مقابله با این تهدیدهای طراحی می کند و البته تهدیدهای نظامی نشأت گرفته از این تعارض های ماهوی و هویتی نیز در شکل گیری این عمق استراتژیک و حوزه های نفوذ نقش زیادی داشته است. اهمیت مسائل هویتی برای جمهوری اسلامی ایران در اولویت است و بنابر مبانی دینی و ایدئولوژیک، این امنیتِ هویتی در مواقع لزوم و حساس حتی بر امنیت فیزیکی برتری دارد. جمهوری اسلامی ایران برای تأمین امنیت هستی شناختی و امنیت فیزیکی خود به دنبال تعمیق عمق استراتژیک خود بوده و این کار را در حال حاضر بیش تر معطوف به بازدارندگی و دفع تهدیدهای دشمن بالفعل منطقه ای خود که اسرائیل است، کرده است.
۳.
پیمان ابراهیم که به بیانیه مشترک واشنگتن، تل آویو، امارات و بحرین معروف است، حاصل ابتکار دونالد ترامپ رئیس جمهوری سابق ایالات متحده آمریکا است که در ۱۳ اوت ۲۰۲۰ منعقد شد. از منظر علت شناسی، پیمان ابراهیم نتیجه ی تقابل ایران با اسرائیل بوده که همین تقابل سبب نزدیکی و هم سویی کشورهای حاشیه ی خلیج فارس به اسرائیل شده است. از منظر تأثیرات امنیتی، پیمان ابراهیم بیش ترین تأثیر را بر امنیت منطقه ای غرب آسیا خواهد داشت. در این پژوهش، تلاش بر آن است که ضمن شناسایی زمینه های شکل گیری پیمان نامه ی ابراهیم، ریشه یابی عوامل شکل گیری پیمان نامه ابراهیم، پدیده شناسی ترامپیسم، آینده نگریِ پیمان نامه ی ابراهیم و تأثیر آن بر امنیت منطقه ای غرب آسیا مورد بررسی قرار گیرد. پرسش اصلی پژوهش این است: پیمان ابراهیم، معلول چه دلایل و عواملی است و چه تأثیری بر امنیت منطقه ای غرب آسیا دارد؟ پژوهش حاضر از منظر هدف، کاربردی است. گردآوری داده ها از طریق مشاهده، مطالعه و فیش برداری انجام شده است. همچنین از منظر ماهیت، توصیفی و تحلیلی بوده و از الگوی نظری موازنه ی تهدید بهره برده است. یافته ها نشان داد که پیمان ابراهیم تابعی از معامله ی قرن ترامپ و نتیجه ی عادی سازی روابط برخی از محافل عربی نظیر امارات و بحرین با تل آویو است. این پیمان از منظر تأثیرات امنیتی موجب بازتعریف نظم منطقه ای و بلوک بندی جدید قدرت در مجموعه های عبری- عربی و ائتلاف علیه جمهوری اسلامی ایران شده است.
۴.
بررسی تاریخی دولت مدرن نشان می دهد که این نظام، موجب شکل گیری یک نوع ثبات سیاسی- اجتماعی در جوامع غربی شده است؛ با این حال برخی متفکران اگزیستانس همچون کارل یاسپرس، نقدهایی به مبانی مدرنیسم و در ادامه به دولت مدرن دارند. یاسپرس بر این باور است که دولتِ برآمده از مدرنیته سیاسی به دلیل غلبه ی تکنیک، عدم واقع بینی، برداشت های سویه دار از وضعیت انسان و در نهایت عدم توانایی در ایجاد ارتباط صحیح بین انسان ها، موجبات شکل گیری یک سیاست توده ای و در ادامه، باعث کاهش استقلال و آزادی واقعی انسان شده است. از این رو وی در تلاش است تا با نقد صحیح این نظام سیاسی، زمینه ی نقش آفرینی بیش تر انسان ها را فراهم آورد. سوال اصلی پژوهش حاضر آن است که مهم ترین نقدهای یاسپرس به مبانی مدرنیسم و دولت مدرن کدام بوده و راهکار یاسپرس در کاهش اثرات منفی آن چیست؟ در این پژوهش با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی، نشان داده شده است که در اندیشه ی سیاسی یاسپرس، دو مولفه ی فهم تاریخی و عقلانیتِ خودآگاه انسان ها، در برابر موانع رشد فرد و جامعه اثرگذار بوده و دولت با استفاده از چنین ابزارهایی، البته با استفاده از یک سیر تربیتی صحیح سیاسی، قادر خواهد بود مخاطرات جامعه ی توده ای مدرن را به حداقل برساند.
۵.
کلیله ودمنه یکی از متون مهم به جامانده از دوران کهن فرهنگ و اندیشه ایران است که همواره مورد توجه بوده و ترجمه ها و بازنویسی های گوناگونی از آن شده است. جدا از تفاوت های زبانی و شکلی، به لحاظ مفهومی و نوع بیان مطالب و مفاهیم نیز تفاوت هایی در این آثار وجود دارد. هدف پژوهش حاضر، واکاوی مفهوم گفت وگوی انتقادی با قدرت در باب «پادشاه و فنزه» در ترجمه های «محمدعبدالله بخاری»، «نصرالله منشی» و بازنویسی «واعظ کاشفی» بوده و درصدد بررسی چگونگی و چرایی تفاوت در این مقوله با توجه به درون مایه ی باب در سه اثر یادشده است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی، همراه با تحلیل متن و خوانش تنگاتنگ، در چارچوب نظریه های جامعه شناسی معرفت است. نتایج نشان داد که شرایط و مقتضیات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مترجمان، بر نوع و نحوه ی گفت وگو با قدرت سیاسی تأثیرگذار بوده است؛ به طوری که می توان تغییراتی را از صراحت در بیان انتقادی به پادشاه در داستان های بیدپای، اطناب کلام، پوشیده گویی و در لفافه سخن گفتن، در کلیله ودمنه ی منشی و بیش ترین پوشیده گویی در بیان مضامین انتقادی و افزودن پیرایه ها برای کند کردن نقد قدرت سیاسی در انوار سهیلی، اشاره کرد.
۶.
هدف پژوهش حاضر واکاوی سرایت تروریسم تکفیری به ایران و تأثیر آن بر روی امنیت ملی به عنوان یک مسأله ی بدخیم است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی بوده و نتایج، حاکی از آن است که چون تروریسم تکفیری در قامت یک مسأله ی بدخیم ظاهر شده است، راه حل های اتخاذشده در خصوص رویارویی با آن نیز می بایست در چارچوب همین سنخ مسائل ارائه شود. لذا لازم است حکومت مرکزی، سرایت تروریسم تکفیری به درون مرزهای ایران را به مثابه ی یک مسأله ی بدخیم نگریسته و سیاست ها و تدابیری را با رویکرد همکارانه در این خصوص اتخاذ نماید تا بتواند مسأله ی موجود را با همکاری تمامی ذی نفع های موجود مدیریت کند که در غیر این صورت، مسأله ی حاضر ظرفیت تبدیل شدن به یک مسأله ی فوق بدخیم را دارد.
۷.
هدف پژوهش حاضر ترسیم الگویی سیستمی از شکل گیری پدیده ی خشونت قومی است. در این مدل دینامیکی، خشونت های قومی متأثر از انواع محرومیت ها، رهبری، محیط پدیدارشناسانه ی ذهن قومیت، سرکوب دولتی، عوامل بین المللی، جمعیت شناختی و مشوق های شورش هستند. نقش انواع محرومیت های مؤثر بر خشونت نیز در این مدل معین شده و ارتباط آن با دیگر متغیرها نشان داده شده است. روش پژوهش، توصیفی - تحلیلی بوده و در گام اول، نقش سرکوب دولتی، درک دولت از مفهوم شورش و تأثیر آن بر تبعیض های سیاسی، اجتماعی، جمعیت شناختی و فرهنگی - اجتماعی مورد تحلیل قرار گرفته است. از سوی دیگر، مشوق های هویتی شورش و متغیر رهبری گروه قومی نیز به عنوان شاخص های مؤثر بر شکل گیری خشونت های قومی معرفی شده اند. در سطح بعدی، تراکم جمعیت قومی در ناحیه ی جغرافیایی و همچنین حمایت های بین المللی از گروه قومی نیز به عنوان متغیرهای تأثیرگذار بر خشونت قومی معرفی گردیدند. در سطح آخر نیز مدل سیستمی، شکل گیری خشونت و شورش قومی و متغیرهای مرتبط با آن معرفی شده و شاخص هایی مانند برجستگی هویت قومی، محرومیت های به تبع جهانی شدن، ادراک گروه از فرایند شورش، برجستگی هویت قومی و مشوق های شورش به عنوان دیگر متغیرهای تأثیرگذار بر خشونت قومی معرفی گردیدند. به نظر می آید بتوان با اتصال درست این سیستم اجتماعی و معین کردن متغیرهای تأثیرگذار بر خشونت قومی، گامی جدّی برای مدیریت صحیح این تعارض ها در عرصه های جهانی و منطقه ای برداشت. مدل سیستمی ارائه شده در این نگاشته می تواند به عنوان چهارچوب نظری برای مطالعه ی گروه های قومی جهانی مورد استفاده قرار گیرد.
۸.
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه ی دولت شکننده و گسترش سلفی گری در یمن است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی بوده و نتایج حاکی از آن است که دولت های شکننده به دلیل ناتوانی در انجام کارویژه های حیاتی دولت، یعنی اعمال اقتدار و ارائه ی خدمات، از مشروعیت کافی برخوردار نبوده و در بهره گیری از منابع کشور قابلیت اندکی دارند. در نتیجه، همبستگی ملی و هویت ملی در کشورهای مزبور با بحران مواجه است. در مجموع، می توان گفت شکنندگی دولت در یمن به علت اختلال در اقتدار، مشروعیت و نهایتاً قابلیت دولت، سبب گردیده تا کارویژه های دولت را بازیگران غیردولتی به ویژه گروه های اسلام گرا انجام دهند. با توجه به پشتوانه ی منطقه ایِ سلفی گری به خصوص از سوی عربستان سعودی از یک طرف، و نیز بازی سیاسی بازیگران بین المللی و استفاده ابزاری از سلفیه ی جهادی، این گروه ها از پتانسیل ایدئولوژیک و نیز توانایی ارائه ی برخی خدمات در مناطقی که حاکمیت و اقتدار دولت دچار ترک شده و مشروعیت آن کاسته شده، برخوردارند. همین امر به گسترش آن ها کمک کرده است. در عین حال، نباید تأثیر عوامل دیگر را در رشد و یا افول این گروه ها نادیده گرفت.