مقالات
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، سنجش سازگاری «عدالت اجتماعی» و «توسعه» با بهره گیری از نصوص دینی و آرای متفکران اسلامی است. ناظر به پرسش اصلی که «آیا عدالت در نگاه اسلام با رشد و توسعه تزاحم دارد؟» این فرضیه مطرح می شد که عدالت در اسلام، اولاً و بالذات همه جانبه است؛ ثانیاً و بالعرض نه تنها مانع رشد و توسعه نیست، بلکه عامل محرک آن نیز هست. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی در پی آن است که با استناد به حقوق فطری مطرح شده در متون اسلامی، عدالت اجتماعی را به مثابه موتور محرک رقابت های سیاسی، فرهنگی، علمی و اقتصادی، و پیشران رشد و توسعه تبیین کند. نظام عدالت در اسلام، یک «سازه» است، نه یک «ناسازه». این نظام مفاهیم درعین حال که واجد انسجام هستند، با نظام «بازار آزاد» نیز سازگاری دارند. جامعیت مذکور مانع از آن می شود که اسلام در برابر نظام بازار آزاد، صامت و ساکت باشد. این مقاله، تقارن و مقارنه ی چنین جامعیتی را با مفهوم «کمال» به بحث خواهد گذاشت.
نسبت میان حاکمیت الهی و حق حاکمیت انسان در پذیرش یا عدم پذیرش اراده ی تشریعی خداوند(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یکی از مبانی مهم مردم سالاری اسلامی، مقوله ی حق حاکمیت انسان و حق تعیین سرنوشت اوست. مساله ی اصلی پژوهش این است که آیا حق حاکمیت و تعیین سرنوشت انسان در منظومه ی معارف اسلامی این اجازه را به افراد می دهد تا خارج از چارچوب اراده ی الهی و مستند به حق خود، تشکیل حاکمیت دهند؟ بررسی این مساله با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از تحلیل مفهوم حق نشان می دهد که در نظام حقوقی اسلام، حق، لزوماً در جهت فعلیت دادن به استعدادهای موجود صاحب حق پدیدار می شود و منشأ آن نیز اراده ی الهی است. لذا هیچ حقی، از جمله حق تعیین سرنوشت، نمی تواند با غایت استکمالی عالم معارض باشد. به عبارت دیگر، استیفای حق تعیین سرنوشت نمی تواند نتیجه ای هم چون عدم پذیرش اراده ی الهی و مقررات شریعت را موجب شود. حق حاکمیت انسان ذیل آزادی تشریعی او معنا پیدا می کند نه آزادی تکوینی. اگرچه انسان ها تکویناً آزاد و مختارند تا برای زندگی اجتماعی خود هر جهتی را انتخاب کنند، ولی تشریعاً چنین حقی ندارند.
«یگانگیِ الهی» و «چندگانگیِ انسانی» از منظر الهیات سیاسی و تمدنی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، تحلیل و تبیین نسبت میان وحدت و کثرت در تمدن اسلامی از منظر قرآنی و استلزامات آن در دولت امت گرا یا «دولت تمدنی» در اسلام است. در این راستا با رویکرد تمدنی و با روش تحلیلی-تفسیری، دو عنصر «سُبُل» و «صراط» در قرآن و نسبت بین آن دو (یک راه و چندین طریق) تبیین خواهد شد. این کار کمک می کند تا اولاً، مقوله ی «سبل و صراطِ» نفس الامری (در عالم خلق و ثبوت) را از «سبل و صراطِ» عینی و انضمامی (در عالم اثبات) تفکیک کنیم؛ ثانیاً، رابطه-ی بین سَبیل های متکثر و صراط واحد در عرصه های زمینی و زمانی را تبیین نماییم. دراین منظر، صراط محقَّقِ تمدنی، برآمده از تراکم و انباشت سَبیل های تمدنی است. تا زمانی که سَبیل های تمدنی (کثرات انسانی) انباشته نشوند، اَبَرنظام اجتماعی (صراط تمدنی) شکل نمی گیرد؛ و تا زمانی که این اَبَرنظام اجتماعی صورت نیابد، هویت تمدنی به وجود نمی آید. شکل گیری صراط تمدنی در پیوندی تنگاتنگ با دولت تمدنی، در سه تصویر:«دولت سرزمینی تمدنی»، «دولت سرزمینی ام القری» و «دولت فراسرزمینی تمدنی» است.
ساخت فقه اجتهادی شیعه و مساله ی قدرت با تاکید بر مکتب فقهی بغداد و حلّه(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله ی حاضر، فهمِ ساختار تفکر سیاسیِ جریان فقه اجتهادی شیعی است. بدین منظور با روش «درون فهمی» و با مطالعه ی آثار فقهی مکتب اجتهادی بغداد و حلّه، کوشیده ایم به درکِ فضای زیست و فهمِ منطقِ جهان آنان نزدیک شویم. مطالعه ی این آثار، رابطه ی تفکر اجتهادی با مفهوم «امامت» را آشکار می کند. فقه اجتهادی با هدفِ جمع بینِ آرمان شیعه (که با ظهورِ امام غایب محقق می شود) و واقعیتِ زندگی در دوره ی غیبت، از اصول «اجتهاد» در استنباطِ حکم شرعی بهره بُرده و میانِ شرع و عقل پیوند برقرار کرده است. مهم ترین پیامد این تفکر، بازسازی و امتداد نظریه ی مرجعیت شرعی امام در قالب «نظریه ی نیابت فقیهِ مجتهد» در برخی مسئولیت های شرعی است. نظریه ی امامت شیعی به مقتضای جهان بینی فقهی امامیه، در حد نیابت عام فقیه محدود مانده و به جای اندیشیدن به تاسیس «نهادِ قدرت سیاسی» و بازتولید مفاهیمِ سیاسی برای بیان ویژگی های زعامت سیاسی دوره ی غیبت، کوشیده است زمینه ی زندگی مومنانه ی شیعیان در حاکمیت قدرت های جور را مهیا کند. به همین دلیل، آن دسته از مفاهیم و مباحث مربوط به قدرت سیاسی که حوزه ی تصمیم گیری فقیهِ مجتهد قرار دارند، در ابواب مختلف بحث شده و حکم فقهی شان بیان گردیده است.
درآمدی بر الهیات سیاسی تمدنی در اندیشه ی مالک بن نبی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش ، بررسی آن دسته از مفاهیم و ابعاد الهیات تمدنی در اندیشه ی مالک بن نبی است که به نواندیشی و بازسازی اندیشه ی سیاسی به معنای عام و کلی آن - و نه به مفهوم دولت سازی - بینجامد. روش این پژوهش توصیفی-تحلیلی است. یافته ها نشان می دهند که هدف بن نبی، درک درست ریشه ها و علل فروپاشی تمدنی اسلامی و اصلاح و نوسازی آن است. درک و فهم بن نبی از چالش های واقعی و ریشه های آن ها در جهان اسلام متفاوت از دیگر تمدن پژوهان بزرگ جهان اسلام است؛ این تفاوت ماهوی را حتی در روش های برون رفت از این چالش ها نیز می توان مشاهده کرد. از مهم ترین شاخص های اندیشه ی بن نبی بنیان گذاری طرح کلی اندیشه ی تمدنی او بر پایه ی الهیات است. وی به همزادی و پیوستگی تکوینی دین و تمدن باور دارد و معتقد است تمدن ها به میزانی که با تفکر دینی نسبت های معقول و سازنده دارند، قوام و مانایی پیدا می کنند و به هر میزان که از مرحله ی الهیات و دین می گریزند، ابتدا دچار عقل گرایی تهی از معنویت و روح شده و سپس دست خوش باتلاق غرایز و شهوات مختلف می شوند و رو به نابودی می گذارند. چرخه ی سه مرحله ای تمدن (روح، علم و غریزه) از مرحله ی روح و معنویت آغاز می شود و به عروج تمدنی می رسد.
مبانی فرانظری در مناظرات تمدنی روابط بین الملل(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش حاضر بررسی و تبیین چگونگی صورت بندی مناظره ی تمدنی در روابط بین الملل است. در این راستا، این که دو طیف اصلی فعال این مناظره، صورت بندی مباحث خود را بر چه مبانی فرانظری ای استوار ساخته و به تناسب آن، چه احکام و گزاره های نظری و تمدنی را در روابط بین الملل وارد کرده اند، بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان می دهند وجود دو نوع مبانی فرانظری به ویژه در بعد هستی شناختی نسبت به تمدن سبب شده است که دو طیف نظریه های تمدنی در روابط بین الملل را شاهد باشیم. طیف نخست، تمدن را به عنوان یک وضعیت، ابژه یا پدیده ی عینی می دانند و طیف دوم تمدن را به مثابه یک فرایند، سوژه و پدیده ی گفتمانی در نظر می گیرند. هر یک از این خوانش های تمدنی، خروجی های مختلفی در تحلیلِ نظام بین الملل، سیاست خارجی، امنیت و ... در پی دارند.
بحران هویت؛ بستر فکری افراط گرایی (سلفیه جهادی) معاصر(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در این پژوهش به بررسی زمینه ی فکری افراط گرایی معاصر در جهان عرب پرداخته ایم که در قالب جریان سلفیه ی جهادی ظهور یافته و مبنای اعمال خشونت آمیز سازمان هایی مانند داعش و القاعده شده است. روش این پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. یافته ها نشان می دهند الغای خلافت عثمانی در 1924میلادی به مثابه مهم ترین زمینه ی گسست هویتی در بین اسلام گرایان معاصر عرب عمل کرده است؛ در این میان، پروژه های احیای خلافت نیز علی رغم جذابیت شان، در هویت بخشی موفق نبوده اند. در چنین بستری، جریان سلفیه ی جهادی با ترسیم وضع موجود براساس مفاهیم «جاهلیت و حاکمیت بغیرماانزل الله»، تصویرسازی از وضع مطلوب برمبنای مفهوم «احیای خلافت» و ابزار رسیدن به وضع مطلوب با تکیه بر مفهوم «جهاد»، سعی دارد یک نظام فکری گره گشا را برای پرکردن خلاء هویتی پساخلافت ارائه کند. این تلاش ها منجر به تولید اندیشه ی افراط و اعمال خشونت آمیز شده است.