آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۵

چکیده

رواقی ون که کمی بع د از ارس طو در آت ن، به ت رویج نظ ریات فلس فی خ ود پرداختند، نظریه علیت را پذیرفتند و آن را اصلی اساسی در فلسفه طبیعی و اخلاقی خود به شمارآوردند، اما نه به همان صورت که ارسطو آن را تبیین کرده بود. نه تنها تعریف و تصور آنها از علیت متفاوت بود، بلکه نظریه علل اربعه را نیز نپذیرفتند و همچون حکمای پیشا سقراطی، فقط به علت مادی رسیدند و خدا را نیز مادی انگاشتند. در میان نحله های فعال و مطرح در این دوره می توان به اپیکوریان و شکاکان و افلاطونیان میانه و نو اشاره کرد که تنها نزد افلاطونیان می توان وفاداری به اصل علیت را مشاهده کرد، اصلی که باعث ایجاد و نظم عالم می شود و در رابطه طولی بین موجودات در قوس نزول، فیض نامیده می شود. با گسترش مسیحیت و مسیحی شدن فلاسفه از قرن 6 به بعد، رابطه علیت به رابطه ای ایجادی بین خدا و عالم تبدیل و دیدگاه فیض نوافلاطونی برچیده می شود و حتی تا قرن 12 و 13 اثر چندانی از آموزه های فیزیکی و متافیزیکی ارسطو در بین آباء کلیسا دیده نمی شود.

تبلیغات