نظریه تناسخ مصطلح به عنوان یکی از آموزه های محوری ادیان هندی و بودایی، از دیرباز محل مجادلات کلامی، فلسفی و عرفانی در میان مسلمانان بوده که غالباً با دلایل متعدد و متقن به ابطال آن رأی داده اند. در این میان برخی گروه ها و فرق غیر رسمی مسلمانان، نظریه تناسخ را پذیرفته یا منتسب به پذیرش آن شده اند. همین امر دامنه مباحث تخصصی در مورد این نظریه را به حوزه های مختلف معرفتی و تا دوره معاصرسرایت داده است. یکی از عرفای به نام ایرانی که از منظری عرفانی به مقابله با رواج آموزه تناسخ در عصر خویش پرداخته و با روشن بینی و دقت نظر ستودنی به موشکافی، ریشه یابی و پاسخگویی به مسائل پیرامون این نظریه پرداخته، شیخ علاءالدوله سمنانی عارف بزرگ قرن هفتم وهشتم هجری قمری است. در این مقاله تلاش شده است تا مواجهه این عارف الهی با آموزه تناسخ، در خلال آثار بازمانده از وی مورد بررسی وتحلیل قرار گیرد.