کارکردهاى خانواده از منظر اسلام و فمینیسم
آرشیو
چکیده
بخش قابل توجهى از مباحث جامعهشناسى خانواده به موضوع کارکردهاى خانواده اختصاص یافته است. مسئلهى مهم براى جامعهشناسان، تبیین چرایى و چگونگى ایفاى کارکردهاى اجتماعى توسط نهاد خانواده است؛ اما این موضوع، مانند بسیارى از موضوعات دیگر، پیوندى ناگسستنى با مواضع ارزشى و ایدئولوژیک افراد و دیدگاههاى گوناگون دارد. مقاله حاضر درصدد مقایسه دیدگاههاى دو مکتب مختلف، یعنى مکتب «فمینیسم» و مکتب «اسلام»، راجع به کارکردهاى خانواده است؛ و از میان کارکردهاى متعدد خانواده به مهمترین آنها، یعنى تولیدمثل، حمایت و مراقبت، جامعهپذیرى، تنظیم رفتار جنسى، عاطفه و همراهى، کارکردهاى اقتصادى و تربیت دینى پرداخته است. نتیجهى حاصل از این مقایسه به طور مختصر آن است که بیشتر رویکردهاى انتقادى وگاه افراطى فمینیسم، با رویکردهاى اسلامى ناسازگار است که ازجمله مىتوان به تعارض این دو دیدگاه در زمینههاى تولیدمثل، مادرى کردن، جامعهپذیرى نقشهاى جنسیتى، الگوهاى رفتار جنسى، طرق ارضاى نیازهاى عاطفى، کارکردهاى اقتصادى و تربیت دینى در خانواده اشاره کرد. این امر درحقیقت از مواضع ارزشى و تعاریف بسیار متضاد این دو مکتب راجع به مبانى و اصول عامّى همچون عدالت، برابرى، آزادى، استقلال، ستم و تبعیض نشأت مىگیرد.متن
مقدمه
خانواده، در اشکال مختلف آن، نهادى است که از دیرباز کارکردهاى فردى و اجتماعى مهمى را ایفا نموده است. ویلیام اف. آگبرن(1) در سال 1934 شش کارکرد اصلى را براى خانواده مطرح کرد که عبارتاند از: 1. تولید مثل؛ 2. حمایت و مراقبت؛ 3. جامعهپذیرى؛ 4. تنظیم رفتار جنسى؛ 5. عاطفه و همراهى؛ 6. اعطاى پایگاه اجتماعى (Schaefer, 1989, pp 324-325) .
براى خانواده کارکردهاى متعدد دیگرى نیز برشمردهاند که از جمله مىتوان به کارکردهاى اقتصادى (مانند: تولید، مصرف و انتقال کالاهاى مادى)، مشروعیت فرزندان، تربیت دینى، رشد شخصیت بزرگسالان، گذراندن اوقات فراغت، استمرار تضاد و فاصلهى طبقاتى و ایجاد تغییرات اجتماعى اشاره کرد. علىرغم تغییرات ساختارى اجتماعى ـ اقتصادى در جوامع صنعتى، خانواده همچنان به ایفاى بسیارى از این کارکردها مىپردازد، هرچند این امر در مواردى محدودتر و در مواردى گستردهتر از گذشته صورت مىگیرد.
بیشتر کارکردهاى خانواده کانون توجه دیدگاههاى فمینیستى قرار گرفتهاند. توجه فمینیستها به این کارکردها معمولاً در شکل ارزشداورىهاى منفى تجلى یافته است؛ به این معنا که واقعیتِ خارجى آنها را به عنوان کارکرد خانواده مىپذیرند، اما به لحاظ ارزشى آنها را مردود مىشمارند یا خواهان ایجاد تغییراتى در آنها مىشوند.
در بحثى که پیش رو داریم، دیدگاههاى ارزشى فمینیسم و اسلام دربارهى کارکردهاى مهم خانواده مورد مقایسه قرار خواهند گرفت.
1. تولیدمثل: تولیدمثل از کارکردهاى اساسى خانواده است که همواره بقاى نسل بشر را تضمین کرده است. دیدگاههاى فمینیستى در مورد کارکرد تولید مثل، متفاوت و احیانا متناقضاند. شولامیت فایرستون(2) براساس نظریهى خود که نابرابرى جنسى را ناشى از تفاوتهاى زیستى زن و مرد و به ویژه قابلیت تولید مثل زنان دانسته است، توسل زنان به تکنولوژى پیشرفتهى تولید مثل را مورد تأکید قرار مىدهد. به نظر وى زنان باید با استفاده از این تکنولوژى خود را از قیدوبندهاى زیستشناختىشان آزاد نمایند p.81) 1994, (Jaggar,.
پیشتر سیمون دوبوار(3) نیز با تولیدمثل به عنوان کارکردى صرفا طبیعى و حیوانى که با امکان ارتقا و تعالى زن منافات دارد، مخالفت کرده بود (Hekman, 1992, p7).
اما اکثر فمینیستهاى متأخر این نظر را نادرست دانستهاند؛ به عنوان مثال، مرى آبرین،(4) در مخالفت با فایرستون، پیوند زنان با طبیعت از طریق تولید مثل را داراى پتانسیل آزادىبخشى دانسته است (Ibid, p.137).
جین بتکه الشتین(5) نیز جنبهى آرمانى دادن به هنجارهاى مردانه و ارائهى تصویرى کاملاً منفى از بدن زن و فعالیتهاى طبیعى آن از سوى دوبوار را مورد انتقاد قرار داده است Tong, 1997, pp. 212-213)).
موضوع دیگر در این مورد، مسألهى سقط جنین است. طرفداران فمینیسم طى دهههاى اخیر کوششهایى جدى در جهت آزادى سقط جنین به عمل آوردهاند. به اعتقاد آنان، ممنوعیت یا محدودیت سقط جنین، از یک سو با آزادى زنان در کنترل بدنشان تنافى دارد و از سوى دیگر منجر به کانالیزه شدن روابط جنسى و درنتیجه، استمرار ستم جنسى بر زنان مىشود؛ زیرا بر خلاف این پندار که زنان مىتوانند با خوددارى از رابطهى جنسى از حاملگى ناخواسته اجتناب ورزند، واقعیات موجود حاکى از آناند که احتمال تجاوز به زنان توسط ناآشنایان، دوستان، بستگان و حتى شوهران، کنترل زنان بر حیات جنسىشان را به پایینترین حد رسانده است؛ بنابراین، دسترسى آزاد و آسان به امکانات سقط جنین مىتواند مانع از استمرار ستمدیدگى زنان گردد(Sherwin, 1998, p264) .
هرچند اسلام کاهش تولید مثل را در موارد ضرورت فردى یا اجتماعى به عنوان یک حکم ثانوى تجویز مىکند، تردیدى نیست که نگرشهاى افراطى یاد شده با ارزشهاى اسلامى در تقابل کامل قرار دارند؛ زیرا اصولاً تعریفى که اسلام از مفاهیم تعالى، کمال، برابرى، آزادى، و ارزشهایى از این دست ارائه مىدهد، با تعریف فمینیستى ناسازگار است. در اینجا تنها به روایتى اشاره مىکنیم که ارزش والاى تولید مثل و مادرى در اسلام را منعکس مىکند: در روایتى از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
ام سلمه [همسر پیامبر (ص) [به ایشان عرضه داشت: اى رسول خدا، مردان همهى خیرات را به چنگ آوردند، پس براى زنان بیچاره چه سهمى است؟ حضرت در پاسخ فرمود: چنین نیست؛ زن در هنگام باردارى بهمنزلهى کسى است که روزها روزهدار و شبها درحال عبادت است و با مال و جانش در راه خدا جهاد مىکند؛ پس زمانى که وضع حمل مىکند، مستحق پاداشى مىگردد که به سبب بزرگى آن هیچکس توان درکش را ندارد و آنگاه که کودکش را شیر مىدهد در ازاى هر مکیدنى پاداشى بسیار بزرگ معادل آزادکردن یکى از فرزندان اسماعیل که وقف عبادت خدا شده است به وى تعلق مىگیرد؛ پس هنگامى که از شیردادن فارغ گردد، فرشتهى بزرگوارى بر پهلوى او مىزند و مىگوید: اعمال خود را از سربگیر، به درستى که تمامى گناهانت آمرزیده شدند (وسائلالشیعه؛ ج15، ص 175).
بدیهى است با چنین نگرشى فرایند تولید مثل نهتنها قید و بندى براى آزادى زنان و کارکردى صرفا طبیعى و حیوانى نخواهد بود، بلکه خود کلیدى براى آزادى معنوى و وسیلهاى براى ارتقا و تعالى حقیقى فرد است که خداوند یکتا آن را در انحصار زنان قرار داده است.
همچنین به لحاظ اینکه اسلام حق حیات را براى انسان از دوران جنینى ثابت مىداند، در اکثر موارد، سقط جنین شکل خفیفى از ارتکاب قتل به حساب آمده و ممنوع شده است؛ بنابراین، ادّعاى فمینیستى ـ مبنى بر اینکه جنین جزئى از بدن زن است و بدین لحاظ، زن باید از حق کنترل بدن خویش برخوردار باشد ـ ادّعایى غیرقابل قبول و ناشى از فردگرایى افراطى حاکم بر اندیشهى غربى است. بله، در مواردى که باردارى و زایمان براى مادر خطر جانى به همراه داشته باشد، بین حق حیات مادر و حق حیات جنین تعارض پیش مىآید که در این حالت، عدّهاى از فقها معتقدند چنانچه جنین هنوز به مرحلهى دمیده شدن روح در آن نرسیده باشد، مادر مىتواند براى حفظ جان خود سقط جنین کند؛ اما پس از دمیده شدن روح، جنین حکم یک انسان کامل را پیدا مىکند و طبعا هیچکس مجاز نیست براى حفظ جان خود، انسان دیگرى را از حق حیات محروم سازد. بر حسب فتواى آیتاللّه بهجت:
در موردى که به تشخیص دکتر، حمل براى مادر ضرر دارد و ادامهى حمل ممکن است منجر به مرگ مادر شود، چنانچه اشکالى در تشخیص دکتر نباشد و تحقیق کامل هم در این جهت شده باشد، سقط جنین قبل از دمیده شدن روح مانعى ندارد (توضیح المسائل فارسى، 466).
2. حمایت و مراقبت: انسان موجودى است که در آغاز زندگى از برآوردن نیازهاى زیستى خود ناتوان است و این ناتوانى، برخلاف بسیارى از حیوانات، تا مدت زیادى پس از تولد ادامه مىیابد. بسیارى از انسانها نیز در اواخر زندگى خود، به سبب پیرى دچار عجز و ناتوانى مىشوند و افزون بر این احتمال عروض عجز به سبب بیمارى یا نقص عضو در تمام مراحل زندگى وجود دارد. خانواده همواره نهادى بوده که مسئولیت رسیدگى به افراد ناتوان را به عهده داشته، هرچند در این اواخر به سبب رشد نهادها و مؤسسات جاىگزین، تغییراتى در این کارکرد ایجاد شده است.
از بین شاخههاى متعدد مراقبت از افراد ناتوان، موضوع مادرى بیش از همه توجه طرفداران فمینیسم را به خود معطوف کرده است. به اعتقاد بسیارى از آنان، مادرى و مراقبت از فرزند، به جاى آنکه به قابلیتهاى درونى زنانه اسناد داده شوند، باید به عنوان ساختهاى فرهنگى ادراک شوند (Ramazanoglu, 1989, p.70). هرچند بسیارى از فمینیستها با درخواست پدر و مادرى مشترک(6) رویکرد نسبتا معتدلترى را پذیرفتهاند، اما برخى از آنان در قبال مادرى و بچهدارى موضعى بسیار منفى اتخاذ کردهاند.
یکى از فمینیستهاى رادیکال که موضوع مادرى را به طور گسترده و با نگرش منفى موردبحث قرار داده و حتى خواهان نسخ مادرى و خانواده گردیده، آن اوکلى(7) است. اوکلى براى مادرى کردن بهعنوان نماد آشکار تقسیم کار جنسى، جنبهى اسطورهاى قایل مىشود. وى اسطورهى مادرى را مشتمل بر سه ادعاى نادرست مىداند: 1. مادران به کودکان خود نیاز دارند؛ 2. کودکان به مادران خود نیاز دارند؛ 3. مادرى مظهر بزرگترین دستاورد زندگى زن است (Oakley, 1976, p.186).
وى سپس براى رد ادعاى نیاز مادر و فرزند به یکدیگر به استدلال مىپردازد:
در مورد نیاز مادران به کودکان معمولاً ادعا مىشود که همهى زنان از غریزهى مادرى برخوردارند و سلامت روانى مادران زمانى که بچهاى را به دنیا آورند و پرورش او را به دیگرى واگذار کنند، آسیب جدى مىبیند. عقیدهى عدهاى آن است که سقط جنین همواره منجر به احساس گناه و احیانا منجر به تشتّت کامل روانى ـ عاطفى مىگردد؛ ولى تحقیقات خلاف این ادعاها را نشان مىدهند. معمولاً کسانى که به اختیار خود و به دلیل نخواستن بچه، سقط جنین مىکنند، از نظر آزمایشهاى رواندرمانى در وضعیت مطلوب و نویدبخشى قرار دارند؛ اما مادرانى که به دلایل پزشکى و علىرغم میل به داشتن بچه سقط جنین مىکنند، ممکن است از احساس ناراحتى و پشیمانى طولانى رنج ببرند و این نه به دلیل مخالفت با «طبیعت»، بلکه بهسبب مخالفت با میل داشتن فرزند، دوست داشتن و مراقبت از اوست.
از سوى دیگر، مادرانِ اجتماعى که کودکان را به فرزندخواندگى مىپذیرند، بدون کمک غریزهى مادرىِ بیولوژیک، در تربیت فرزندخوانده بسیار موفقاند. مادر خوب، مادرى است که از زمان، وسایل و ارادهى لازم برخوردار باشد، نه مادرى که داراى رابطهى خونى با فرزند و یا داراى غریزهى مادرى باشد. پس مىتوان نتیجه گرفت که میل به مادرى، منشأ فرهنگى دارد و قابلیت مادرى کردن، امرى فراگرفتنى است. البته با تولد کودک، تغییرات هورمونى در مادر پدید مىآید، اما این تغییرات بهخودى خود مادر بیولوژیک را به مادر روانى ـ اجتماعى مبدل نمىسازند. مادران جوان در فرهنگ ما چون زنان دیگر را در حال شیردادن مشاهده نمىکنند، با آن آشنا نیستند؛ لذا نمىتوانند به خوبى این عمل را تقلیدکنند. این شاهدى است بر عدم غریزهى مادرى و دلیلى است بر اینکه مادرى جنبهى اکتسابى، تقلیدى و آموختنى دارد. حتى در دنیاى حیوانات هم، برخلاف تصور گذشته، عامل یادگیرى و نه غریزه است که رفتارهاى موفقیتآمیز مربوط به تولید مثل را رقم مىزند. بعضى تحقیقات نشان مىدهند که میمونهاى جدا از مادر، به دلیل نیاموختن تجربهى مادرى، نسبت به نوزادان خود واکنشى نشان نمىدهند (Ibid , pp.199-202).
اما ادعاى دیگر، یعنى نیاز کودکان به مادران، سه مطلب را مفروض مىگیرد: نخست آنکه، کودکان به طور خاص به مادران بیولوژیک خود نیازمندند؛ دوم آنکه، در یک نگاه وسیعتر، کودکان به مادران نیازمندند و به هیچ نوع مراقب دیگرى نیاز ندارند؛ سوم آنکه، کودکان نیاز دارند که در زمینهى ارتباط یکبهیک پرورش یابند (Ibid, p.203).
ولى شواهد موجود هیچیک ازمطالب فوقرا تأیید نمىکنند. مسئلهى فرزندخواندگى ونیز شیردهى اشتراکى که در بسیارى از جوامع به چشم مىخورد، دلیلى بر نادرستى مطلب اول است, p.200, 212) (Ibid.
اما مطلب دوم را گاهى بر پایهى مقایسههایى که بین سیستم نهادى و سیستم مادرانهى پرورش کودک صورت گرفته، تأیید مىکنند؛ ولى این مقایسهها معمولاً غرضآلودند. بسیارى از مؤسسات به پرورش تعداد زیادى از کودکان اقدام مىورزند، درحالى که کارکنان اندکى در اختیار دارند؛ درنتیجه، کودکى که در این مؤسساتِ پرورشى بزرگ مىشود، نسبت به کودکى که در دامان مادرش تربیت مىشود، از توجه، محبت و انگیزش کمترى برخوردار مىگردد و فرصت لازم را براى ایجاد یک رابطهى مبتنى بر وابستگى و اعتماد با یک یا چند مربى پرورشى به دست نمىآورد (Ibid, p.206).
اوکلى در رد مطلب سوم نیز اظهار مىدارد که ارتباط نزدیک و یکبهیک مادر و فرزند در بسیارى از جوامع دیده نمىشود. در جوامعى با ساختار خانوادهى گسترده، کودکان نه فقط با مادر بلکه با مجموعهاى از بزرگسالان (عمّهها، خالهها، عموها، دایىها، فرزندان آنها، پدربزرگها و مادربزرگها، برادرها و خواهرها) مرتبطاند. در کیبوتصهاى اسرائیل هم ارتباطات چندجانبهى کودکان بهگونهى دیگرى تجربه شده است و مشکل «محرومیت از مادر» براى آنها به وجود نیامده است (Ibid, pp.214-215).
اوکلى همچنین آسیبهاى روانى و بدنى را که معمولاً مادران در رابطهى یکبهیک به فرزندان وارد مىکنند، یادآور مىشود (Ibid, p.218).
مطلبى که باید خاطرنشان شود این است که بسیارى از اظهارات افراطىاى که در مخالفت با نقش مادرى صورت گرفته، در واقع واکنشهایى بودهاند در برابر پارهاى ادّعاهاى اغراقآمیز که در فرهنگ غرب، به ویژه در دو قرن اخیر، دربارهى نقش مادرى صورت گرفتهاست و در عبارات منقول از آناوکلى به برخى از آنها اشاره شد. به نظر مىرسد این ادّعاها از منظر اسلامى نیز تأییدى کسب نمىکنند و در نتیجه، فقط شاهد توافقى جزئى بین دیدگاه اسلام و دیدگاههاى فمینیستى در این زمینه هستیم. در تاریخ صدر اسلام دستکم به سیستمهاى فرزندخواندگى، سپردن کودک شیرخوار به دایه و تربیت در خانوادهى گسترده بهطور شایع برمىخوریم و در متون دینى هم احکام فراوانى راجع به این جهات مقرر گردیده است، بدون آنکه هیچ موضع منفىاى در قبال آنها اتخاذ گردد (وسائلالشیعه، ج14، ص 280 ـ 309 و ج15، ص 184 ـ 190).
با این همه، چنین نیست که اسلام همهى مبانى زیستى مادرى را نادیده بگیرد و تعریفى صرفا اجتماعى از آن ارائه دهد. اینکه میل به مادرى کردن جنبهى غریزى داردیا نه، مسألهاى پیچیده و قابل بحث است، اما حتى انکار غریزهى مادرى منطقا این نتیجه را در پى نخواهد داشت که هیچگونه ارتباط ویژه و منحصربهفردى بین مادر طبیعى و فرزند پس از انعقاد نطفه و رشد جنین تا زمان ولادت به وجود نمىآید؛ بلکه برعکس مىتوان به استناد یافتههاى روانشناسى بر وجود چنین ارتباطى استدلال کرد.
اگر هم این مطلب صحیح باشد که سقط جنین اختیارى هیچگونه عوارض روانى نامطلوبى براى مادر ایجاد نمىکند، نمىتواند شاهدى بر ردّ هرگونه ارتباط ویژهى عاطفى بین مادر و فرزند باشد، بلکه ممکن است از نتایج تغییرات فرهنگى و پذیرش ارزشهاى جدید توسط بسیارى از زنان امروزى، به ویژه در خصوص کاهش تولیدمثل باشد. چنین استدلالى همانند آن است که زنده به گور کردن دختران توسط پدران آنها در دوران جاهلیت را شاهدى بر ردّ عاطفهى پدرى تلقى کنیم! واضح است که ارزشهاى فرهنگى گاه مىتوانند عمیقترین احساسات درونى افراد را نیز تحت تأثیر قرار دهند؛ بنابراین بدون آنکه دیدگاهى جبرگرایانه را به اسلام نسبت دهیم، مىتوانیم تحلیلى کارکردى از دیدگاه اسلام نسبت به مادرى ارائه نماییم که بر اولویت پرورش فرزندان توسط مادران طبیعى نسبت به سایر شیوههاى پرورش کودکان تأکید مىورزد. امتیاز شیر مادر نسبت به سایر انواع شیر، که اینک متخصصان تغذیهى کودک هم به آن اذعان دارند، یکى از جنبههاى این تأکید است که در روایات اسلامى مورد توجه قرار گرفته است (همان، ج15، ص175 و 188). همچنین، این واقعیت که در شرایط عادى هیچ عاطفهاى با عاطفهى مادر نسبت به فرزند برابرى نمىکند، از روایات مختلف قابل استفاده است. از جمله مىتوان به روایات مربوط به حق حضانت فرزند پس از طلاق اشاره کرد که به طور ضمنى بر نیاز متقابل مادر و فرزند دلالت دارند (همان، 191ـ192).
3. جامعهپذیرى: جامعهپذیرى فرایندى است که افراد، از طریق آن، نگرشها، ارزشها و کنشهاى مناسب هر فرد به عنوان عضوى از یک فرهنگ خاص را مىآموزند. در ارتباط با کارکرد جامعهپذیرى، مسئلهاى که فمینیستها به طور جدى دنبال کردهاند، مسئلهى جامعهپذیرىِ نقشهاى جنسیتى در خانواده است. آنان شیوههاى متفاوت تربیت کودکان دختر و پسر را مورد انتقاد قرار دادهاند؛ به عنوان نمونه، دوبوار(8) از جامعهپذیرى نقشهاى جنسیتى به عنوان عامل تداوم سلطهى مرد بر زن یاد مىکند (Tong, 1997, p.206). به اعتقاد وى، شخصیت دختران و زنان مىتوانست بسیار متفاوت با الگوى نابرابر کنونى شکل گیرد؛ مشروط به اینکه دختر بچه از ابتدا با همان توقعات و پاداشها، و با همان سختگیرىها و آزادىهایى تربیت مىشد که برادرانش تربیت مىشوند؛ در همان تحصیلات و همان بازىها سهیم مىشد، وعدهى آیندهى یکسانى با آیندهى پسربچه به وى داده مىشد و مردان و زنانى او را احاطه مىکردند که در نگاهش آشکارا یکسان و برابر بودند .(De Beauvoir, 1989, p. 726)
نانسى چودروف(9) نیز در این رابطه اظهار مىدارد:
تقسیم کار جنسى و خانوادگى که در ضمن آن زنان به مادرى مىپردازند، منجر به تقسیمى جنسى در باب سازماندهى و جهتگیرى روانى مىشود. این امر زنان و مردانى تولید مىکند که جنسیتى اجتماعى کسب کردهاند و وارد مناسباتى نامتقارن و ناهمجنسخواهانه مىشوند؛ مردانى تولید مىکند که ... بیشتر انرژى خود را صرف جهان کار غیرخانوادگى مىکنند و از پدرىکردن خوددارى مىورزند؛ زنانى تولید مىکند که انرژى خود را صرف پرورش و مراقبت از فرزندان مىکنند که این کار به نوبهى خود، تقسیم کار جنسى و خانوادگى را که در ضمن آن زنان به مادرى مىپردازند، بازتولید مىکند (Chodorow, 1997, p.195).
در همین ارتباط باید به تأثیر خانواده در تداوم فرهنگ پدرسالارانه اشاره کرد. کیت میلت(10) از فمینیستهایى است که در مورد جامعهپذیرى ایدئولوژى پدرسالارانه توسط نهاد خانواده و نهادهاى دیگرى مانند مدارس عالى و کلیساها به تفصیل بحث کرده است. به عقیدهى وى
خانواده نهاد پدرسالارانهى تمام عیارى است که به زنان مىآموزد قدرت مردان را هم در حیطهى خصوصى و هم عمومى بپذیرند (ویلفورد(11)، 1378، ص57).
اسلام در نظام ارزشى خود نه تنها نقشهاى جنسیتى را به طور مطلق رد نمىکند، بلکه در مواردى با ملاحظهى تفاوتهاى جسمى و روحى زن و مرد و بازتابهاى اجتماعى این تفاوتها آن را تأیید مىنماید و بدین لحاظ، از نظر اسلام، جامعهپذیرى نقشهاى جنسیتى فى حد نفسه امرى نامطلوب تلقى نمىشود، مگر آنکه منجر به نابرابرى جنسى تبعیضآمیز و ستمآلود گردد.
اما موضع ارزشى اسلام نسبت به پدرسالارى نیاز به توضیح کوتاهى دارد. تعاریف مختلف انسانشناسان و جامعهشناسان از مفهوم پدرسالارى، مانع از آن مىگردد که بتوان در مورد دیدگاه اسلام در این باره حکمى کلّى و مطلق صادر کرد، بلکه باید بین تعاریف گوناگون و نیز بین عناصر متفاوتى که در هر تعریف لحاظ مىگردد، تمایز قایل شد و آنگاه به بررسى دیدگاه اسلام در مورد هر یک از آن تعاریف و عناصر پرداخت.
به طور خلاصه، مىتوان گفت: در تعاریف سنّتىِ مفهوم پدرسالارى بر چند عنصر اساسى، مانند حکومت مطلقهى مرد، اقتدار وسیع مرد، برترى مرد، پدرْ نَسَبى، پدرْ مکانى، پدرْتبارى و دوگانگى همهجانبه از حیث جنسى تأکید شده است. فمینیستهاى رادیکال، ضمن توسعه بخشیدن به این مفهوم، کوشیدهاند ردّ پاى پدرسالارى را حتى در خصوصىترین مناسبات جنسى نشان دهند. اما به نظر مىرسد بررسى دقیق متون اسلامى و سیرهى پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) ما را به این نتیجه رهنمون گردد که، در مجموع، چیزى به عنوان حکومت مطلقهى مردان یا اقتدار وسیع مردان و نیز برترى و شرافت مردان بر زنان در اسلام اصیل وجود ندارد. بله، مىتوان این مطلب را پذیرفت که تفاوتهاى زیستى بین زن و مرد، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، موجب اعطاى نوعى تفوق ظاهرى به مردان در بعضى زمینهها گردیدهاند. پذیرش موضوعاتى مثل سرپرستى شوهر بر زن، پدر مکانى و پدر نسبى از سوى اسلام در همین راستا قابل تفسیر است. تفاوتهاى زیستى بین زن و مرد، که تفاوت در قدرت بدنى، تفاوت در امیال جنسى و تفاوت در نحوهى دخالت در فرایند تولیدمثل از مهمترین آنها به شمار مىآیند، تأثیرات عمدهاى بر ترتیبات سازمان اقتصادى ـ اجتماعى در جامعهى مطلوب اسلامى به جاى مىگذارند که پارهاى از تمایزات جنسیتى از قبیل مسئلهى سرپرستى یا پدر مکانى(12) از همین جا نشأت مىگیرند. خود این سازمان اقتصادى ـ اجتماعى به نوبهى خود موجب برخى تمایزات مىشود که مسئلهى پدر نسبى به لحاظ سازگارىاش با سیستم انتقال میراث در شکل مورد نظر اسلام، نمونهاى از این نوع تمایزات است.
از مبانى تمایزات یاد شده که بگذریم، توجه به اهداف مورد نظر از این تمایزات نیز اهمیت دارد. اهداف والایى، همچون آرامش روانى و انسانسازى که اسلام از یک خانوادهى سالم تأمین آنها را انتظار دارد، آنچنان جایگاه والایى براى نهاد خانواده فراهم مىآورند که باعث مىشود اسلام ثبات و استحکام آن را به عنوان یک اصلِ محورى در نظر بگیرد و تمایزات جنسیتى مطلوب اسلام از جمله تمهیداتى هستند که در راستاى تحقق این اصل مقرّر گردیدهاند. مصالح نهفته در الگوى اسلامى خانواده، زمانى ملموستر مىشوند که روند رو به رشد فروپاشى خانوادهها در کشورهاى غربى را مدّنظر قرار دهیم. بدیهى است زمانى که پایههاى زیستشناختى، روانشناختى، اقتصادى، حقوقى و اخلاقىِ استحکام خانواده فرو ریزند، سرنوشتى جز این در انتظار نهاد خانواده نخواهد بود. آیا برابرى جنسى به معناى تشابه کامل زن و مرد ـ که بسیارى از طرفداران فمینیسم آن را به عنوان اصل محورى خود برگزیدهاند ـ از چنان ارزشى برخوردار است که مجوّز پرداخت چنین بهاى گزافى باشد؟!
با این همه، در برخى از زمینههاى دیگر مىتوان حتى تفوق زن بر مرد را که باز مبتنى بر همان تفاوتهاى یاد شده است، مشاهده کرد که اختصاص حق حضانت پسر و دختر به مادر، به ترتیب تا دو و هفت سالگى، از جملهى این موارد است. آیة الله فاضل لنکرانى در این خصوص مىگوید:
حفظ و پرورش نوزاد پسر تا دو سال و نوزاد دختر تا هفت سال حق مادر است، به شرط اینکه عاقل و مسلمان و آزاد باشد و به دیگرى شوهر نکرده باشد و الاّ پدر مقدّم است. ولى اگر پدر مرده باشد مادر هر چند شوهر کرده باشد بر جدّ و دیگران مقدّم است (توضیح المسائل مراجع، ج2، ص 429 ـ 430).
از موارد دیگرى که اسلام به نیازهاى زن و شخصیت مستقل او توجه ویژهاى مبذول داشته و به این ترتیب، اتهام گرایش پدر سالارانه را از خود دور نموده است، موضوع ارضاى نیازهاى جنسى زن است که در بحث تنظیم رفتار جنسى به آن اشاره خواهد شد.
موضوع دیگرى که در همین راستا قابل ذکر است، حق ارضاع یا شیردهى به نوزاد است که از حقوق اختصاصى زن به شمار آمده است. علامه طباطبایى در تفسیر آیهى 233 سورهى بقره اظهار مىدارد:
حضانت و شیردهى حقى است براى مادر که به اختیار او واگذار گردیده و کامل کردن دورهى شیردهى نیز جزء حقوق اوست. پس اگر مایل باشد مىتواند فرزندش را دو سال کامل شیر دهد و چنانچه مایل نباشد، باز هم حق دارد این کار را نکند. اما شوهر هیچ حقى در این خصوص ندارد، جز اینکه موافقت و رضایت همسرش را [از طریق مشورت با او [جلب کند (المیزان، ج2، ص240).
بنابراین، اگر هدف از زیر سؤال بردن کارکرد جامعهپذیرى در خانواده، مخالفت با بىعدالتىهاى نهفته در نقشهاى جنسیتى و پدرسالارى است، اسلام نیز با این جهتگیرى موافق است؛ اما اگر مقصود مخالفت با هرگونه تمایز نقشها و تفاوت حقوق زن و مرد است، این امر مورد تأیید اسلام نخواهد بود.
4. تنظیم رفتار جنسى: کارکرد تنظیم رفتار جنسى یا ارضاى نیازهاى جنسى در خانواده نیز به لحاظ اینکه جنبهى دیگرى از نابرابرى بین زن و مرد را منعکس مىسازد، مورد توجه فمینیسم قرار گرفته است. هرچند فمینیستها به رسمیت شناختهشدن نیاز جنسى زن را، که در پرتو تحقیقات زیستشناسى جنسى در اوایل قرن بیستم صورت گرفت، پیشرفتى براى زنان مىدانند، از اینکه ارضاى تمایلات جنسى همچنان برحسب معیارهاى مردانه تعریف مىشود و محرک جنسى مرد قوىتر از محرک جنسى زن فرض مىشود، گلایه مىکنند.
آلیسون جَگر(13) واژهى بیگانگى زن را در توصیف این وضعیت به کار برده و اظهار مىدارد:
در بخش روابط جنسى گرچه زن ممکن است تصور کند رژیم غذایى اعمال مىکند، تمرین مىکند و برطبق خواست و ارادهى خودش لباس مىپوشد، در حقیقت، همهى این امور را براى استفادهى مردان انجام مىدهد. زن در مورد اینکه جسمش کِى، کجا، چگونه و توسط چه کسى مورد استفاده قرار خواهد گرفت، حرف چندانى براى گفتن ندارد؛ همانطور که جسم کارگر به صورت یک شىء و به صورت ماشینى در خدمت نیروى کار درمىآید، جسم زن نیز به صورت شیئى در خدمت مردان درمىآید؛ و همانگونه که کارگر مزدبگیر با دیگر کارگران براى کسب پول بیشتر در رقابت است، زن نیز در جلب نگاه و توجه مردان با زنهاى دیگر به رقابت مىپردازد. سرّ اینکه دوستى زنان همجنسباز با یکدیگر این اندازه نیرومند است، همین نکته است که آنان رقیب یکدیگر در جلب توجه مردان نیستند. p.187) 1997, (Tong,
به این ترتیب، موضوع همجنسگرایى در اندیشهى فمینیستى اهمیت ویژهاى مىیابد و لذا تعداد زیادى از فمینیستهاى جدید خواهان پذیرفته شدن آن به عنوان یک امر بهنجار گردیدهاند.
به نظر فمینیستهاى سوسیالیست جدید، ناهمجنسگرایى هنجارى معمول باید جاى خود را به وضعى بدهد که جنسیت یکى از طرفین از لحاظ اجتماعى بىاهمیت باشد (وینسنت،(14) 1378، ص287).
مساواتطلبى در روابط جنسى، نتیجهى دیگرى نیز به همراه دارد و آن ضرورت احراز رضایت زن نسبت به برقرارى ارتباط است؛ براین اساس، تعدادى از فمینیستها اظهار عقیده کردهاند که
تلاشهاى مردان را براى برقرارى رابطهى جنسى با زنان، برخلاف تمایل آنان، باید نوعى تجاوز به حساب آورد؛ درنتیجه، مىتوان گفت که جامعهى ما تجاوز را نادیده مىگیرد و در واقع آن را نهادینه مىکند (ابوت(15) و والاس(16)، ص188).
نیازى به شرح و توضیح این مسأله نیست که اسلام به دلیل پذیرش تفاوتهاى طبیعى در ناحیهى محرکات و تمایلات جنسى، نمىتواند با تساوى (تشابه) جنسى در این زمینه موافقت کند و درنتیجه، در ناحیهى حقوق، اخلاق و رفتار جنسى، تمایزاتى را بین زن و شوهر قایل شده است؛ به طور مثال مىتوان به حق تمکین جنسى در قبال همسر اشاره کرد که جزء حقوق مرد بر زن به شمار آمده، اما جزء حقوق زن بر مرد محسوب نشده است. با این همه، اسلام به نیازهاى جنسى زن توجه ویژهاى مبذول داشته و حتى حقوقى را براى زنان در این زمینه مقرر کرده است. وجوب ارضاى نیاز جنسى زن توسط شوهر در صورت درخواست یا تمایل زن (آیةالله خویى، ج1، ص298) و نیز حق زن در این خصوص در صورتى که خطر آلوده شدن زن به گناه در بین باشد، یا چهار ماه از آخرین همبسترى شوهر با وى گذشته باشد (وسائل الشیعه، ج14، ص100) و تأکید بر ملاعبه یا مداعبهى جنسى (معاشقه یا شوخى جنسى بین زن و شوهر به ویژه پیش از عمل زناشویى) (همان، ص82ـ83) از شواهد این ادّعا مىباشند. همین توجه ویژه است که باعث گردیده نوال السعداوى، فمینیست معروف عرب، چنین اعتراف کند:
محمد[ص] از جهت درک مسائل جنسى بر اکثر مردان عصر جدید برترى دارد و نیز از جهت توانایى و شهامت اعتراف به امورى که اکثر مردان فرهیختهى عرب به آنها اعتراف نکرده یا از اعتراف به آنها احساس مشقت کردهاند که مسألهى مداعبات جنسى از جملهى این امور است (افرفار، 1378، ص177).
از این نکته که بگذریم، از منظر اسلامى نمىتوان براى این سخن که برقرارى ارتباط جنسى با زنِ مشروع بدون رضایت او نوعى تجاوز است، اعتبارى قایل شد. همانگونه که اگر زنى با شوهر قانونى خود رابطهى جنسى تحمیلى برقرار کند، تجاوزگر محسوب نمىشود؛ و توجیه این مطلب، همان توافقى است که زن و مرد در ضمن عقد ازدواج صورت دادهاند.
همچنین طبیعى است که اسلام به دلیل ارزش و جایگاهى که براى خانواده قایل است، موضع بسیار شدیدى در قبال همجنسخواهى اتخاذ کند. اسلام اصولاً ارضاى مشروع غریزهى جنسى و کاهش انحرافات جنسى را یکى از کارکردهاى اساسى خانواده مىداند. در شمارى از آیات و روایات از ازدواج با کلمهى «اِحصان» تعبیر شده که از لغت «حِصن» به معناى دژ و قلعه مشتق گردیده و کنایه از این است که هریک از زوجین براى دیگرى به منزلهى دژ وقلعهاى است که اورا از خطر وقوع درمحرمات جنسى نگاه مىدارد (نساء: 24 و25؛ وسائلالشیعه، ج14، ص21، ح1 و ص333، ح2). روایات دیگرى نیز بر همین مطلب دلالت دارند که از جملهى آثار ازدواج، جلوگیرى از طغیان شهوت و انحراف جنسى شخص است (همان، ص19، ح8؛ ص179، ح4 و ص265، ح5).
آیهى 187 سورهى بقره هم که زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفى کرده است، مىتواند اشارهاى به این نکته باشد که همانگونه که لباس، زشتىها و شرمگاههاى بدن انسان را مىپوشاند و باعث زینت و حفظ آبروى وى مىگردد، زن و شوهر نیز از جهت ارضاى غریزهى جنسى و جلوگیرى از انحرافات و زشتىها، همدیگر را مىپوشانند و ، به این ترتیب، زینتى براى یکدیگر خواهند بود (قطب، ج1، ص 174).
5 . عاطفه و همراهى: هر چند طرفداران فمینیسم ارضاى نیازهاى عاطفى را یکى از آرمانهاى اساسى خانواده مىدانند و مناقشهاى در این مورد ندارند، شاید تمامى نحلههاى فمینیستى در این جهت همعقیده باشند که این هدف در خانواده براى مرد و زن به طور یکسان تأمین نمىشود. جسى برنارد(17) در بیان تأثیر متفاوت ازدواج بر سلامت روانى مردان و زنان اظهار مىدارد:
دو نوع زناشویى در هرگونه ازدواج نهادى وجود داد: یکى زناشویى مرد که او طى آن با وجود اعتقاد به مقید بودن و قبول بار مسئولیتهاى خانوادگى، از اختیارات ناشى از هنجارهاى اجتماعى برخوردار مىشود که عبارتاند از: اقتدار، استقلال و حق برخوردارى از خدمات خانگى، عاطفى و جنسى همسرش ؛ دیگر زناشویى زن که او طى آن، اعتقاد فرهنگى به برخوردارىاش از مواهب زناشویى را تصدیق مىکند، ضمن آنکه از بىقدرتى و وابستگى، الزام به ارائهى خدمات خانگى، عاطفى و جنسى و محرومیت تدریجى از موقعیتى که پیش از ازدواج بهعنوان یک دختر جوان و مستقل داشت، رنج مىبرد. نتایج همهى اینها را باید در دادههایى پیدا کرد که درجهى تنش انسان را مشخص مىسازند: زنان ازدواج کرده، با وجود داعیههاى برخوردارى از مواهب زندگى خانوادگى، و مردان ازدواج نکرده با وجود داعیههاى برخوردارى از آزادىشان از جهت همهى شاخصهاى تنش، مانند تپشهاى قلب، سرگیجه، سردردها، غش و ضعف، کابوسها، بىخوابى و هراس از فروریختگى عصبى، در مرتبهى بالایى قرار دارند؛ حالآنکه زنان ازدواجنکرده با وجود احساس داغ اجتماعى بىشوهرى، و مردان ازدواج کرده از نظر همهى شاخصهاى تنش در مرتبهى پایینى قرار مىگیرند.پس نتیجه مىگیریم که زناشویى براى مردان، خوب و براى زنان، بد است (لنگرمن(18) و برنتلى(19)، 1374، ص76).
بخش قابل توجهى از مباحث فمینیستى به توصیف این قسم از نابرابرى جنسى و پیامدهاى آن اختصاص یافته است. آن اوکلى تنشهاى میان زن و شوهر را یکى از پیامدهاى مهم نارضایتى زوجها و به ویژه زنان دانسته است و مىگوید:
به سبب تمایز شدید بین حیات مردان و زنان، تنش در درون ساختار ازدواج استحکام مىیابد. اغراق نیست اگر گفته شود «بگومگو» براى خانوادهى امروزى، حکم یک نهاد را پیدا کردهاست. «بگومگو» عبارت از ابراز نارضایتى توسط هر دو همسر به شکل آیینى است. اما سرخوردگىهاى زن در اغلب موارد، عامل فعالکننده هستند. ناخشنودىهاى وى بزرگترند ؛ درحالىکه شوهرِ محروم از رضایتمندى عاطفى، به ممنوعیت خود از صمیمیت موجود در روابط نزدیک خانوادگى اعتراض مىکند، زنِ محروم از «شخصبودن» بر علیه اسارت کامل خود معترض است: «کارى نمىتوانم بکنم... کجا مىتوانم بروم؟ (Oakley, 1976, p.64)
اما به این سؤال که چرا خانواده نمىتواند براى زنان خشنودى عاطفى مورد انتظار را به بار آورد، صاحبنظران فمینیست پاسخهاى متفاوتى دادهاند؛ ولى معمولاً در این پاسخها بر دو عامل مادرى و کار خانگى بیش از همه تأکید مىشود. در ذیل به برخى از اظهارات این صاحبنظران اشاره مىکنیم.
آن اوکلى براین عقیده است که کار خانگى با امکان تحقق نفسِ(20) انسان در تقابل مستقیم قراردارد. کار تنها درصورتى مىتواند موجب تحقق نفس گردد که براى کارگر ایجاد انگیزش کند. مطالعاتى که بر روى نگرشهاى کارگران صنعتى صورت گرفته، منجر به تمایزى عام بین دوگونه از ویژگىهاى شغلى گردیده است: ویژگىهاى مولّد انگیزش و ویژگىهاى غیر مولّد انگیزش. از مهمترین ویژگىهاى شغل مولد انگیزش، آن است که باعث احساس موفقیت، مسئولیت، پیشرفت، ارتقا، خشنودى از کار و مقبولیت مکتسب(21) شود؛ اما امورى مثل دستمزد، مزایاى اضافى، سیاست و برنامههاى اجرایى شرکت، نظارت بر رفتار، شرایط کار و دیگر عواملى که نسبت به شغل واقعى جنبهى حاشیهاى دارند، جزء ویژگىهاى غیر مولد انگیزشاند. کار خانگى فاقد هرگونه عامل برانگیزنده است: در کار خانگى امکان پیشرفت و ارتقا وجود ندارد؛ احساس موفقیت زودگذر است؛ خشنودى از کار، تجربهاى است که بهندرت حاصل مىشود و شانسى براى مقبولیت مکتسب، یعنى به رسمیتشناختهشدن کار وجود ندارد. (اظهارات همدلانه و تشکرآمیز شوهر صرفا منجر به نوعى مقبولیت غیرمکتسب مىشود که بهعنوان عاملى ابقا کننده، زن خانهدار را در شغلش نگاه مىدارد، اما پاداش اساسىترى براى وى فراهم نمىآورد). البته عنصر مسئولیت در شغل خانهدارى مولد انگیزش است، اما به سبب انزواى روانشناختى و عینى زن خانهدار، نتیجه اصلاً رضایتبخش نیست..(Ibid, pp.223-224)
در ارتباط با نارضایتى ناشى از کار خانگى مارلین فرنچ(22) نیز مىگوید:
کار منزل به طور کلى کار خسته کننده و ناخوشایندى نیست. بسیارى از مردم چه زن و چه مرد از اینکه گاهگاهى غذا بپزند، ظرفها را در ماشین بگذارند یا قفسهاى را مرتب کنند، لذت مىبرند. بعضىها مىگویند که حتى از نظافت خانه خوششان مىآید. اما همین کار وقتى پول و فضا محدود است، وقتى مادرى بچههاى خردسال دارد، وقتى مجبور است پس از 8 ساعت یا بیشتر کار بیرون، کار منزل انجام دهد، دشوار و پرزحمت جلوهمىکند. زنها از اینکه به طور منحصربهفرد، مسئولیت کارهاى خانه را به عهده دارند، شاکىاند؛ زیرا هم باید چندین برابر کار انجام دهند و هم اینکه تقسیم کار در منزل عادلانه نیست (فرنچ، 1373، ص305ـ306).
تعدادى از فمینیستها به همین موضوع از دریچهى ازخودبیگانگى زنان پرداختهاند. سیمون دوبوار که از منظر اگزیستانسیالیستى در باب این موضوع قلم زده است، عقیده دارد در جوامع مردسالارِ فعلى، هویت زن نقش «دگر» به خود مىگیرد و بر حسب دیدگاههاى ذهنیّت مذکر تعریف و تثبیت مىشود. در کشمکش میان «براى خود» و «درخود»، زنان نقش «درخود» مىگیرند و بهصورت شىء بازیچهى مردان درمىآیند و هویّتشان توسط نفسِ «براىخود»، یعنى مردان، تثبیت و تعیین مىشود.درحالىکه انگیزههاى حرکت و خلاقیت «براىخود» را احساس مىکنند، ولى در پایگاه «درخود» تثبیت شدهاند؛ در نتیجه، ذهنیّت، بینش فرهنگى و جهانبینى زنانه، ترجمانى است از نقشى که ذهنیت مردانه براى آنان قالبریزى کردهاست و این امر عامل ازخودبیگانگى زنان است.
دوبوار همچنین نسبت به شیوهاى که در آن رابطهى مادر ـ فرزند به آسانى به هم مىخورد، اظهار نگرانى مىکند. به گفتهى وى، ابتدا به نظر مىرسد که کودک مادر را از موقعیت شىء بودن رهایى مىبخشد، به این دلیل که او در کودکش همان چیزى را به دست مىآورد که مرد آن را در همسر جست وجو مىکند؛ یعنى یک موجود «دیگر» که قرار است اسیر وى باشد؛ اما با گذشت زمان، کودک به صورت یک فرمانرواى زورگوى طلبکار درمىآید که با نگاه به مادر مىتواند او را به یک شىء، یک ماشین آشپزى، نظافت، مراقبت و به ویژه، ازخودگذشتگى تبدیل کند. دور از انتظار نیست که مادر در حالى که به یک شىء تقلیل یافته است، به تدریج کودک خود را به عنوان شىء و به عنوان چیزى که مىتواند برایش احساس عمیق سرخوردگى ایجاد کند، ببیند و به کار گیرد (Tong, 1997, pp.207-208).
یکى دیگر از فمینیستها که موضوع بیگانگى زنان خانهدار و بلکه تمامى زنان را اساس نظریهپردازى خود قرار داده، آلیسون جگر است. وى در کتاب سیاست فمینیستى و سرشت انسان بهمنظور تلفیق بینشهاى اصلى اندیشههاى فمینیستى، اعم از مارکسیست، رادیکال، روانکاو و حتى لیبرال، مفهوم بیگانگى را محور کار خود قرارمىدهد و عقیده دارد این مفهوم چارچوب نظرى قدرتمندى را براى تأمین هدف فوق دراختیار ما خواهد گذاشت. جگر متذکر مىشود که کار از دیدگاه مارکس فىحدنفسه فعالیتى انسانساز است و مقصود از آن این است که ما را به فراوردههاى ذهن و جسم خودمان، طبیعت و انسانهاى دیگر پیوند دهد؛ اما در شرایط سرمایهدارى، کار به صورت فعالیتى انسانیتزدا درمىآید. سازماندهى کار بهگونهاى است که ما را با همهچیز و همهکس، از جمله خودمان، ناآشنا مىسازد. جگر همچنین تذکر مىدهد که مارکسیستهاى سنّتى تأکید مىکنند شخصى را مىتوان واقعا بیگانهشده تلقى کرد که مستقیما در روابط تولید سرمایهدارانه مشارکت داشته باشد. این تفسیر فنى از بیگانگى ما را به این نتیجهگیرى سوق مىدهد که زنان غیرمزدبگیر بیگانه نیستند و زنان مزدبگیر دقیقا مانند مردان مزدبگیر بیگانگى را تجربه مىکنند؛ اما به گفتهى جگر، با نفوذ در عمق اندیشهى مارکسیستى، مىتوان تفسیرى از بیگانگى ارائه داد که بر حسب آن هر یک از زنان با شیوههاى خاص جنسیتى از تمامى فرایندها و انسانهایى که وى براى دستیابى به تمامیت شخصى به آنها نیاز دارد، جدا و منفک مىگردد.
جگر بیگانگى زنان را در سه بخش روابط جنسى، مادرى و تفکر، مورد بررسى قرار داده است که در اینجا به مورد دوم اشاره مىکنیم.
به گفتهى جگر، مادرى براى زنان تجربهاى بیگانهساز است. زن از محصول کارِ تولیدمثل خود بیگانه مىشود؛ زیرا نه او، بلکه شخصى دیگر است که تصمیم مىگیرد او باید چه تعداد فرزند بیاورد. درجوامعى که نیروى کار کودکان تقریبا بهاندازهى نیروى کار بزرگسالان مورد استفاده قرار مىگیرد، زنان مجبور مىشوند تا جایى که ممکن است فرزند به دنیا بیاورند. در جوامع دیگرى که کودکان محدودیت اقتصادى تلقى مىشوند، به زنان اجازه داده نمىشود آن تعداد فرزندى که مىخواهند، داشتهباشند؛ بههمینسبب، زنانِ فراوانى ناگزیر شدهاند به سقط جنین ناخواسته یا عقیمسازى روى بیاورند.
فرایند تولید مثل هم باعث بیگانگى مىشود. تکنولوژىهاى جدید تولید مثل بیش از پیش توسط متخصصان مامایى دراختیار زنان قرارمىگیرد وآنان احیانا برخلاف میل زنان ودرموارد غیرضرورى بهعمل سزارین اقدام مىکنند. درآینده با توسعهى تکنولوژىهاى تولیدمثل، ازجمله تلقیح مصنوعى، احتمالاً این بیگانگى افزایش خواهد یافت.
تربیت کودکان نیز تجربهاى بیگانهساز است؛ زیرا معمولاً متخصصان مرد و نه زن، مسئولیت آن را برعهده دارند. هر مادرى در حالى که در چهاردیوارى خانه محصور مانده، روزهاى طولانى و بلکه شبهاى طولانى را براى پرورش کودکان برطبق شیوهى متخصصان و نه شیوهى خودش، بهکار بچهدارى مىپردازد. از سوى دیگر با بزرگتر شدن بچهها جنبهى دیگرى از بیگانگى زنان پدید مىآید و آن بیگانهشدن مادران از کودکان است. همانطور که تعدادى از روانکاوان فمینیست، مانند دینرشتاین،(23) توضیح دادهاند، کودکان به تدریج در مقابل مادران خود قد علم مىکنند و آنان را نه به عنوان اشخاص، بلکه بهعنوان اشیایى در نظر مىگیرند که بهخاطر هرکم و زیادى مقصّر و گناهکار شناخته مىشوند (Ibid, pp.186-188). شایان ذکر است که موضوع خشونت خانگى بر علیه زنان نیز به عنوان واقعیتى که از نارضایتىهاى شدید در زندگى زناشویى حکایت دارد، مورد توجه نویسندگان فمینیست قرار گرفته است.
اینک مرورى خواهیم داشت بر دیدگاه اسلام نسبت به کارکرد یاد شده، یعنى ارضاى نیازهاى عاطفى و تأمین آرامش روانى. این کارکرد در قرآن کریم صریحا مورد تأکید قرار گرفته است. در آیهى 21 سورهى روم مىخوانیم:
و از نشانههاى خداوند این است که از جنس خودتان برایتان همسرانى آفرید تا بدانها آرامش بیابید و بین شما دوستى و رحمت برقرار کرد. همانا در این امر براى کسانى که تفکر مىکنند، نشانههایى است.
حضرت آیةاللّه خامنهاى در توضیح این مطلب اظهار مىدارند:
زوجیت و دوجنسى در طبیعت بشر براى هدف بزرگى است. آن هدف عبارت است از سکون و آرامش؛ تا شما در کنار جنس مخالف خودتان در درون خانواده، مرد در کنار زن، زن در کنار مرد آرامش پیدا کنید. براى مرد هم آمدن به داخل خانه، یافتن محیط امن خانه، زن مهربان و دوستدار امینِ در کنار او، وسیلهى آرامش است. براى زن هم داشتن مرد و تکیهگاهى که به او عشق بورزد و براى او مانند حصن مستحکمى باشد ـ چون مرد جسما قوىتر از زن است ـ یک خوشبختى است، مایهى آرامش و سعادت است. خانواده این را براى هر دو تأمین مىکند (شفیعى سروستانى، 1379، ص14).
شایان ذکر است که علاوه بر خود زوجین، فرزندان نیز نقش بسیار مهمى در ارضاى نیازهاى عاطفى و رشد شخصیت پدر و مادر ایفا مىکنند و پذیرش یا عدم پذیرش غریزهاى به نام پدرى و مادرى تأثیرى در این جهت ندارد.
در برخى از روایات، تعبیر «سکون» در مورد فرزندان هم بهکار رفته و فرزند مایهى آرامش روانى و انس پدر و مادر به سبب خارج کردن آنها از تنهایى قلمداد شده است (وسائلالشیعه، ج15، ص106).
اما نسبت به دشوارىهاى کار خانگى و مادرى، سه نکته را باید یادآور شویم:
الف) آشنایى باسیرهى عملى بزرگان دین، به ویژه درخصوص مشارکت آنان در امور منزل، مىتواند در تصحیح دیدگاههاى عمومى نسبت به این موضوع تأثیر بهسزایى داشته باشد و برخى از پندارهاى فرهنگى نادرست را از اذهان بزداید.
در اینجا اجمالاً، به سه روایت اشاره مىکنیم:
در بیان اوصاف رسول خدا (ص) نقل گردیده که ایشان کار دوشیدن بز خانوادهشان را به عهده داشتند (بحارالانوار، ج16، ص 238). در روایت دیگرى مىخوانیم:
امیرالمؤمنین(ع) به تهیهى هیزم، آوردن آب و جاروب کردن، و فاطمه(س) به تهیهى آرد و خمیر و پختن نان مىپرداختند (وسائلالشیعه، ج12، ص 39).
روایت سوم نیز که قدرى مفصّل است، با این جمله آغاز مىشود:
على(ع) فرمود: پیامبر خدا بر ما وارد شد درحالى که فاطمه[س] در کنار دیگ نشسته بود [مشغول آشپزى بود [و من عدس پاک مىکردم.
آنگاه على(ع) از قول پیامبرگرامى(ص) پاداشهاى بزرگى براى کار و خدمت مردان در خانه نقل مىکند و روایت با این فرمایش پیامبر به پایان مىرسد که
یا على! هیچ مردى به اهل و عیال خود خدمت نمىکند، مگر آنکه جزء صدّیقان یا شهیدان باشد، یا کسى باشد که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او خواسته باشد (بحارالانوار، ج104، ص132).
ب) در مورد تحمیلى بودن کار خانگى و مادرى، به همین مقدار بسنده مىکنیم که از منظر حقوق اسلامى اصولاً هیچگونه مجوّزى براى تحمیل کار خانگى بر زن وجود ندارد. امام خمینى(ره) در رسالهى عملیه مىفرماید:
مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.
و آیةالله مکارم شیرازى نیز در ذیل همین مسئله اظهار مىدارد:
زن وظیفه ندارد خدمت خانه را انجام دهد و غذا تهیه کند و نظافت و مانند آن را انجام دهد، مگر به میل خود؛ و اگر مرد او را مجبور به این کارها نماید، زن مىتواند حقالزحمهى خود را در برابر این کارها از او بگیرد (توضیح المسائل مراجع؛ ج2، ص407).
شایان ذکر است که عدم جواز اجبار زن بر کارهاى منزل حتى شامل شیردادن به نوزاد هم مىشود و زن مىتواند از آن امتناع بورزد یا در برابر آن درخواست مزد کند (همان، ص 442).
البته، ناگفته نماند که زندگى خانوادگى، مبتنى بر محبّت و مودّت است و تأکید اسلام بر اخلاق زناشویى بیش از تأکیدش بر حقوق زناشویى است؛ بنابر این در شرایط عادى که خانواده با مشى اسلامى مسیر طبیعى و سالم خود را مىپیماید، موردى براى منازعات و مطالبات حقوقى زن و شوهر از یکدیگر پیش نمىآید و هر دو با تفاهم و دوستى و با تقسیمکارى معقول و خداپسندانه، مسئولیتهاى خانوادگى را ایفا مىکنند؛ اما در موارد اختلال خانواده این سؤال پیش مىآید که آیا زن مىتواند بدون هیچگونه مشارکتى درانجام وظایف خانه، صرفا با اکتفا به حداقلّ وظایف شرعى (تمکین جنسى و عدم خروج از منزل بدون اذن شوهر) حقوق خود و به ویژه نفقه را از شوهرش مطالبه کند؟ به نظر مىرسد از دیدگاه فقهى حتى در چنین شرایطى حق نفقهى زن از بین نمىرود و شوهر نمىتواند او را به کار و خدمت مجبور نماید؛ هرچند واضح است که عادتا چنین شرایطى تداوم نمىیابد و درصورتى که زوجین تفاهم و همدلى را جاىگزین خصومت نسازند، به احتمال زیاد، کارشان به جدایى خواهد انجامید.
ج) در مورد موضوع ازخودبیگانگى به نظر مىرسد ابعادى که براى بیگانگى زنان و مادران ذکرشده، درسیاق واحدى قرار نمىگیرند و باید از یکدیگر متمایز شوند. بعضى از این ابعاد مبتنى بر ادعاهایى اساسا نادرستاند؛ به عنوان مثال، اظهاراتى از این قبیل که پرورش کودکان با استفاده از راهنمایىهاى متخصصان و یا عمل سزارین، بهخودىخود، موجب بیگانگى مادران مىگردد، ادعاهایى هستند که در بهترین حالت، نباید جدى گرفته شوند. بعضى دیگر از ابعاد مطرح شده تا اندازهاى درستاند، اما نباید فراموش کرد که شرایط خاص اجتماعى در بروز آنها نقشى اساسى ایفا مىکنند؛ به عنوان مثال، خمودى و بىتحرکى زنان طبقات ممتاز در قرن هجدهم و نوزدهم که ولستون کرافت(24) آنان را به پرندگان محبوس در قفسى تشبیه کرده بود که جز تمیز کردن پرهاى خود و با ناز و نخوت از این سو به آن سو رفتن کار دیگرى ندارند (Tong, 1997, p.13)، پدیدهاى است که نه از ذات مادرى و خانهدارى بلکه از اوضاع اجتماعى و اقتصادى در مقاطع تاریخى خاص نشأت مىگیرد؛ همچنین، مسئلهى رویارویى فرزندان با مادران تا حد زیاد مبتنى بر عوامل خاص فرهنگى است؛ زیرا در غیراین صورت مىبایست از خصلت جهانشمولى و فراتاریخى برخوردار مىبود، بااینکه قطعا چنین نیست.
بهنظر مىرسد شأن والاى مادران در اسلام و توصیههاى وجوبى و استحبابى در باب احسان و نیکى به والدین و به ویژه مادران (وسائلالشیعه، ج15، ص204ـ208 و 216ـ218)، زمینهى تحقق این شکل از بیگانگى را تا حد زیادى از میان برده است و رابطهى توأم با محبت و احترام متقابل بین والدین و فرزندان در اکثر خانوادههاى مذهبى، گواه این مدّعاست. با این همه، نمىتوان منکر این واقعیت شد که مادران دشوارىهاى فراوانى را در خلال دورههاى باردارى، زایمان، شیردهى و تربیت کودکان متحمّل مىشوند و این امور محدودیتهایى را نیز بهطور طبیعى برآنان تحمیل مىکند. بدین لحاظ، ابتلاى زنان به عوارضى مانند آشفتگى روانى، یأس، سرخوردگى و احساس پوچى یا بیگانگى چندان دور از انتظار نیست و آنان تنها درصورتى از حدوث این عوارض به طور کامل ایمن خواهند شد که از ایمان و انگیزههاى معنوى بالایى برخوردار باشند.
در مورد نقش عنصر ایمان در رفع بیگانگى زنان توضیح مختصرى لازم است.
نویسندگانى مانند دوبوار در این مباحث، گسست کامل خود از ایمان و معنویت را آشکارا به نمایش گذاشتهاند؛ ضمن آنکه ردّپاى تفکر الحادى فیلسوفانى مثل ژانپلسارتر در نوشتههایشان کاملاً مشخص است.
اما در بینش اسلامى، عناصر ایمانى مستلزم تصویر کاملاً مغایرى با تصویر فمینیستى در مورد موجودّیت زن، جایگاه و تعالى او هستند. زن مسلمان تعالى را نه در بریدن از پیوندهاى طبیعت، بلکه در تحصیل رضاى الهى جستوجو مىکند. او برابرى با مرد بلکه تفوق بر او را، نه در پایگاه اجتماعى، بلکه در بارگاه الهى مىجوید و چون معیار برترى در اسلام صرفا تقوى و پرهیزگارى است و این معیار در حق زن و مرد به طور یکسان قابل انطباق است، لذا زن خود را موجودى براى خود خواهد یافت و هرگز از اینکه به کارهاى خانگى و تولیدمثل و مادرى مىپردازد، احساس بیگانگى نخواهد کرد. دراینجا مناسب است روایتى را نقل کنیم که به خوبى نشان مىدهد گرایش زنگرایانه (فمینیستى) در یک زن مسلمانِ با ایمان چه نمودى پیدا مىکند و چنین زنى تا چه حد از یک زن فمینیست غیر معتقد متمایز است.
زنى به نام اسماء بنت یزید به محضر پیامبراکرم(ص) شرفیاب شد، در حالىکه ایشان با اصحابشان بودند، و عرضه داشت: پدر و مادرم فداى تو؛ من فرستادهى گروهى از زنان به سوى تو هستم و اطمینان دارم ـ جانم به فداى تو ـ که هر زنى چه در شرق و چه در غرب عالم از این اقدام من آگاه گردد، با من همعقیده خواهد بود. خداوند تو را به حق به سوى مردان و زنان مبعوث کرد؛ پس ما به تو و خدایت که تو را فرستاد، ایمان آوردیم؛ ولى ما جماعت زنان در حصار و محدودیت هستیم؛ در خانههاى شما مردان نشستهایم؛ موضعى براى برآورده شدن شهوات شماییم و فرزندان شما را حمل مىکنیم و شما جماعت مردان به لحاظ نماز جمعه و نمازهاى جماعت و عیادت بیماران و شرکت در تشییع جنازه و تشرّف مکرر به حج و، از همه بالاتر، جهاد در راه خدا بر ما زنان برترى داده شدهاید(25) و هنگامى که شما مردان به منظور حج یا عمره یا اعزام به جبهه، خانه و کاشانهى خود را ترک مىگویید، ما زنان از دارایىهاى شما محافظت مىکنیم و لباسهاى شما را مىبافیم و فرزندانتان را پرورش مىدهیم، پس اى رسول خدا، چهمقدار با شما در اجر و پاداش شریکیم؟ حضرت روبه اصحاب کرد و فرمود: آیا هرگز تاکنون شنیده بودید که زنى به خوبى این زن در مسائل دینىاش پرسش کرده باشد؟ عرض کردند: اى رسول خدا، گمان نمىکردیم زنى بتواند چنین مطالبى بگوید [و با چنین شیوایى و منطقى سخنش را به زبان آورد].
آنگاه پیامبر(ص) رو به زن نمود و فرمود: اى زن بازگرد و به زنانى که تو را فرستادهاند اعلام کن که خوب شوهردارى کردن زن و تلاش وى براى کسب خشنودى شوهر و سازگارى با او، از حیث پاداش الهى با تمامى آن فضایل [که براى مردان مقرر شده] برابرى مىکند. پس آن زن به عنوان اظهار شادمانى، تکبیر و تهلیلگویان از محضر پیامبر خارج شد (السیوطى، ج2، ص 153).
بدون شک، چنین تعابیرى در متون دینى، که اندک هم نیستند، زمینهاى براى احساس بیگانگى زنان و مادران باقى نمىگذارند، مشروط به اینکه زنان وارد قلمرو ایمان شده باشند؛ در غیر این صورت، برچسب ایدئولوژى پدرسالارانه براى ردّ تمامى این مطالب کافى خواهد بود!
6. کارکردهاى اقتصادى: تحلیل اقتصادى فمینیسم از نهاد خانواده عمدتا در دیدگاههاى مارکسیستى به طلایهدارى فردریش انگلس(26) اهمیت ویژهاى مىیابد. به عقیدهى انگلس، الگوى تکهمسرى ازدواج نه بر شرایط طبیعى بلکه بر شرایط اقتصادى ـ غلبهى مالکیت خصوصى بر مالکیت اشتراکى اولیه ـ استوار گردیده بود. یکتا همسرى که متضمن سلطهى مرد بر زن بود، براى تضمین مالکیت خصوصى مردان و توارث آن به وجود آمده است:
یکتاهمسرى در اثر تراکم ثروت زیاد در دست یک نفر ـ در دست مرد ـ و از میل به باقى گذاشتن این ثروت براى فرزندان مرد، و نه به هیچکس دیگر، به وجود آمد. براى این منظور یکتاهمسرى براى زن ضرورى بود، ولى نه براى مرد، به طورىکه این یکتاشوهرى زن به هیچ وجه چند همسرى آشکار یا پنهان مرد را متوقف نکرد. ولى انقلاب اجتماعى قریبالوقوع با تبدیل حداقل، قسمت عمدهى ثروت قابل ارث دایمى ـ وسایل تولید ـ به مالکیت اجتماعى، تمام این نگرانىهاى موجود در مورد توارث را به حداقل مىرساند. از آنجا که یکتاهمسرى از علل اقتصادى نشأت گرفته آیا هنگامى که این علل از میان بروند، خود نیز از بین خواهد رفت؟ مىتوان به درستى جواب داد که یکتاهمسرى نه تنها از میان نمىرود بلکه آغاز به تحقق کامل خواهد کرد؛ زیرا با انتقال وسایل تولید به مالکیت اجتماعى، کارمزدورى پرولتاریا نیز از میان مىرود و بنابراین، ضرورت تسلیم تعداد معینى از زنان - که از دیدگاه آمارى قابل محاسبه است ـ بهخاطر پول نیز از میان مىرود، فحشا نابود مىشود، یکتا همسرى به جاى زوالیافتن، سرانجام یک واقعیت مىشود و براى مردان نیز. (انگلس، [بىتا]، ص108).
مارکسیستهاى جدید نیز در اینکه خانواده کارکردهایى کلیدى در ساختار جامعه ایفا مىکند، مناقشه نکردهاند؛ اما سؤال آنها این است که «در جهت منافع چه کسى؟» یعنى کدام طبقه است که از نقش ویژهى خانواده بهره مىبرد؟ به تعبیر دیگر، خانوادهى هستهاى پدرسالارانه چگونه به سرمایهدارى نفع مىرساند؟ به اعتقاد آنها خانوادهى هستهاى از سه طریق تولید و بازتولید نیروى کار، تأمین مکانى براى نگهدارى ارتش ذخیرهى کار و تسهیل مصرف مقادیر گستردهاى از کالاهاى مصرفى به سرمایه خدمت مىکند.(Knuttila, 1996, pp.270-271)
در همین راستا زیلاایزنشتاین(27) یکى از فمینیستهاى سوسیالیست در تحلیل کار خانگى اینطور اظهار عقیده مىکند:
تمامى فرایندهایى که کار خانگى مشتمل بر آنهاست به تداوم جامعهى موجود [سرمایه دارى [کمک مىرسانند:
1. زنان با انجام این نقشها، ساختارهاى پدرسالارانه (خانواده، زن خانهدار، مادر و غیره) را تثبیت مىکنند.
2. همزمان، زنان به بازتولید کارگران جدید براى نیروى کار مزدبگیر و غیرمزدبگیر اشتغال دارند.
3. آنها همچنین در زمرهى نیروى کار در ازاى مزد کمتر کار مىکنند.
4. آنها از طریق نقشى که به عنوان مصرفکننده ایفا مىکنند، اقتصاد را تثبیت مىنمایند... اگر مصرف، جانب دیگر تولید است، پدرسالارى، جانب دیگر سرمایهدارى است.(Ehrenreich, 1994, p.141)
بررسى صحت و سقم دادههاى تاریخى مورد استناد انگلس و نیز میزان اعتبار سایر مباحث توصیفى مورد اشاره، از عهدهى بحث کنونى خارج است. در اینجا فقط به سخنى از الشتین، یکى از فمینیستهاى خانوادهگرا اشاره مىکنیم؛ به گفتهى وى:
خانواده صرفا فراوردهى سرمایهدارى نیست که براى بازتولید نیروى کار به قیمت فداکردن زنان ایجاد شده باشد؛ بلکه خانواده، تنها محلى است که انسانها هنوز مىتوانند در آن به محبت، امنیت و آسایش دستیابند. خانواده در واقع تنها جایى است که انسانها هنوز مىتوانند در آن تصمیماتى بگیرند که مبتنى بر ملاحظات پولى نباشد (Tong, 1961, pp. 62-97).
اما در خصوص دیدگاه ارزشى اسلام در این زمینه باید گفت: خانواده در اسلام مکانى براى خدماترسانى متقابل زن و شوهر از حیث مادى نیز قلمداد مىشود. اسلام در همان حال که وظیفهى تأمین معاش را از دوش زن برداشته و با الزام نفقهى او بر شوهر، عملاً مردان را در خدمت زنان قرار دادهاست، زنان شایسته را زنانى مىداند که در رفع نیازهاى معیشتى خانواده، به ویژه در داخل منزل به شوهران خود یارى برسانند. البته هرگونه کمک اقتصادى زن، اعم از کار خانگى و غیره، مشروط به میل و رضایت اوست و هیچ الزام و اجبارى متوجه زن نیست؛ اما پاداشهاى معنوى فراوانى که براى این امر مقرر شده است، در تشویق زنان با ایمان تأثیر قاطعى دارد (ر. ک: وسائلالشیعه، ج14، ص21، 24 و 123).
واضح است که انتقاد فمینیستها از کارکرد اقتصادى خانواده برخاسته از مبانى ارزشى خاصى است که با نظام ارزشى اسلام سازگارى ندارند. نفى مالکیت خصوصى، تأکید بر مالکیت اجتماعى و مخالفت با سرمایه به طور مطلق، از اصول این مبانى ارزشىاند. البته این بدان معنا نیست که اسلام با نظام سرمایهدارى سازگار است و آن را تأیید مىکند؛ زیرا عدم پذیرش تعدادى از مؤلفههاى سرمایهدارى از سوى اسلام قابل انکار نیست، اما این امر باعث نمىشود خانواده و کار خانگى به دلیل کنش متقابلى که با ساختارهاى سرمایهدارانه دارد، در اسلام مورد ارزشگذارى منفى قرار گیرد؛ چرا که کنش متقابل خانواده و سایر نهادهاى اجتماعى در هر نظامِ بدیل دیگرى نیز وجود خواهد داشت. افزون بر این، اگر کار خانگى زنان در خدمت سرمایهدارى است، کارمزدى زنان در خارج از خانه در خدمت چیست و آیا بیشترین سود آن عاید نظام سرمایهدارى نمىشود؟ بنابراین، اصلاح یا محو نظام سرمایهدارى بر حسب دیدگاه اسلام باید بر متغیرهاى اساسى دیگرى متمرکز شود.
البته تأکید اسلام بر اهمیت خانواده و خانهدارى نباید منجر به برداشتى افراطى گردد. زن از آزادى و ارادهى کامل درتعیین سرنوشت خویش برخوردار است و حتى، بنابر تصریح فقها، مىتواند بسیارى از خواستههاى خود و از جمله، فرصت تحصیل و اشتغال در خارج از منزل را در ضمن عقد نکاح شرط کند و شرطش هم نافذ است (آیةاللّه خویى، ج2، ص361).
در مورد اشتغال زنان از دیدگاه اسلام، به جز محدودیتهاى اندکى که از ناحیهى تفاوتهاى طبیعى زن و مرد و مسئلهى حفظ عفّت عمومى بر اشتغال زنان تأثیر مىگذارند، از سایر جنبهها زنان از آزادى کامل و برابرى شغلى با مردان برخوردارند و مىتوانند به فعالیتهاى گوناگون بپردازند، هرچند اسلام در زمینهى توزیع مشاغل بین زنان و مردان اولویتهایى را در نظر گرفته است. مسئلهى لزوم احراز رضایت شوهر نیز با توجه به امکان اشتراط در ضمن عقد، سدّى در برابر اشتغال زنان نیست و گذشته از این، با کار فرهنگى و تصحیح ذهنیات نادرست قابل حل است. بدون شک، عقل سلیم، تأمین همزمان این دو هدف اساسى، (حفظ و تقویت خانواده و اشتغال زنان) را بر دو بدیل دیگر، (حفظ خانواده با ممنوعکردن زنان از فعالیت سازنده، یا تأمین اشتغال براى زنان با تخریب خانواده) ترجیح مىدهد؛ درنتیجه، نه شاهد مشکلات فراوان روانى و اجتماعى ناشى از عدم اشتغال زنان خواهیم بود و نه دچار مشکلاتى مىشویم که ملل غربى در آنها گرفتار شدهاند که از جمله مىتوان به آمار بالاى خانوادههاى تحت سرپرستى زنان و پدیدهى زنانه شدن فقر(28) اشاره کرد. برحسب برخى از آمارها 90% از خانوادههاى تک سرپرست در آمریکا توسط زنان اداره مىشوند و خانوادههاى تحت سرپرستى زنان 55% کل خانوادههاى فقیر را تشکیل مىدهند. همچنین 23% از کل خانوادههاى آمریکایى داراى فرزند، توسط مادران منفرد (مطلّقه، بیوه، هرگز ازدواج نکرده و غیره) اداره مىشوند(Lott, 1994, p.230) . در ضمن، انگیزههاى مشروع و به حق زنان از ورود به بازار کار، مانند رفع نیازهاى اقتصادى خانواده، کسب استقلال، کسب احترام به نفس، کمک به نیازهاى جامعه، افزایش تعامل اجتماعى و تضمین ایمنى براى آیندهى خود و خانواده (سفیرى، 1377، ص43 ـ 45) به بهترین شکل تحقق خواهد یافت.
براساس این ملاحظات است که امام خمینى(ره) در همان حال که بر مشارکت اجتماعى ـ سیاسى زنان تأکید کمنظیرى داشت، این مشارکت را در طول نقش مادرى ـ همسرى مىدید؛ به عنوان مثال، دربارهى اشتغال زنان نظرشان این بود که تا حدى که به خانواده لطمه نخورد، اشکالى ندارد؛ چراکه زن را مرّبى جامعه مىدانستند. گاهى که به شوخى به امام مىگفتند چرا زن باید در خانه بماند؟ مىگفتند:
خانه را دستکم نگیرید، تربیت بچهها کم نیست. اگر کسى بتواند یک نفر را تربیت کند خدمت بزرگى به جامعه کرده است (ستوده، 1373، ج1، ص 172).
بنابراین، زنان علاوه بر مشارکت در کارکردهاى اقتصادى آشکار خانواده (رفع نیازهاى معیشتى اعضاى خانواده)، مىتوانند با پیروى از الگوى اسلامى اشتغال زن، در کارکردهاى اقتصادى پنهان خانواده (کمک به نیازهاى نظام اقتصادى جامعه) نیز مشارکت داشته باشند.
7. تربیت دینى: با توجه به غلبهى نگرش سکولاریستى بر اندیشههاى فمینیستى، نمىتوان انتظار داشت که ارزشگذارى مثبتى نسبت به کارکرد تربیت دینى در خانواده از سوى فمینیستها صورت گرفته باشد. بلکه در مواردى دین را به عنوان یکى از عوامل سلطهى مردان و تداوم فرهنگ پدرسالارانه، حتى مورد تهاجم قرار مىدهند p.16) 1998, .(Peach,
اما در نگاه اسلام این کارکرد از اهمیت خاصى برخوردار است و تأکیدى که در روایات اسلامى بر آموزش قرآن کریم، اعتقادات دینى و مناسک و احکام شرعى، به ویژه نماز، به کودکان و نوجوانان دیده مىشود، گوشهاى از اهتمام اسلام به این موضوع را نشان مىدهد (وسائل الشیعه، ج15، ص 182 و 194 ـ 196). از این گذشته انتقال فرهنگ دینى به نسلهاى جدید و تداوم دیندارى در سطح عام بهعنوان یکى دیگر از اهداف و کارکردهاى ازدواج در اسلام مورد تأکید قرار گرفته است (همان، ج14، ص 5 و ج15، ص 98). قرآن کریم مىفرماید:
زنان شما به منزلهى کشتزارى براى شمایند؛ پس هرگاه خواستید، به کشتزار خود درآیید و براى خودتان پیش بفرستید (بقره: 223).
مرحوم علاّمه طباطبایى در تفسیر ذیل آیهى شریفه اینگونه اظهار مىدارد:
مقصود از جملهى «براى خودتان پیش بفرستید» و خطاب مردان یا مجموعهى مردان و زنان به این تکلیف آن است که ایشان را نسبت به ابقاى نوع انسانى از طریق ازدواج و تناسل ترغیب نماید، با توجه بهاینکه خداوند از نوع انسان و بقاى آن، چیزى جز حیات دین خود و گسترش توحید و عبادت خود بهواسطهى پرهیزگارى عامّ انسانها نمىخواهد. خداوند مىفرماید: «نیافریدم جنّ و انس را جز براى آن که مرا بپرستند.» پس اگر آنان را به چیزى امر کرده که به حیات و بقاى آنها مربوط مىشود، صرفا مىخواهد به واسطهى آن به بندگى پروردگارشان نایل آیند، نهاینکه گرفتار دلبستگى به دنیا گردند؛ در شهوات فرو روند و در وادى گمراهى و غفلت سرگردان شوند؛ بنابراین، مراد از این خطاب هرچند در درجهى اول، تولید مثل و تقدیم افراد جدید به اجتماعى است که پیوسته افرادش را بهسبب مرگ و فنا از دست مىدهد و [اگر تولیدمثل نباشد[ عدد افراد آن با گذشت زمان کاهش مىیابد، اما این نه بدان سبب است که افراد جدید به خودى خود مطلوباند، بلکه غرض آن است که بهواسطهى آنها یاد خداوند باقى بماند (المیزان، ج2، [بىتا]، ص213ـ214).
گذشته از این کارکردهاى اساسى، کارکردهاى فرعى دیگرى نیز توسط خانواده ایفا مىشود که در ابتداى فصل به آنها اشاره شد، اما نیازى به بررسى مستقل آنها نیست.
خلاصهى سخن اینکه، دیدگاه ارزشى اسلام و دیدگاههاى ارزشى فمینیستى در باب کارکردهاى خانواده معمولاً نافى و مناقض یکدیگرند و بهجز مواردى که خانواده به تداوم نابرابرىهاى جنسى ستمآلود، از جمله استثمار نامشروع زنان و خشونت خانگى علیه آنان کمک مىکند، اسلام در سایر موارد ارزشگذارى مثبتى نسبت بهکارکردهاى خانواده دارد؛ درنتیجه، رویکردهاى ارزشى و راهبردى فمینیستى، از قبیل مخالفت با تولید مثل طبیعى، طرفدارى ازآزادى سقط جنین، مخالفت با مادرى وکار خانگى، مخالفت کامل با جامعهپذیرى نقشهاى جنسیتى وتقسیم کار جنسى، مخالفت با هرگونه تمایز جنسى تحت عنوان مبارزه با پدرسالارى، مخالفت با الگوهاى غیرمشابه رفتار جنسیتى، تأیید همجنسگرایى و مخالفت با تربیت دینى نمىتوانند از دیدگاه اسلام مقبولیتى کسب کنند.
منابع فارسى و عربى
ـ ابوت، تاملا و والاس، کلر، 1376، درآمدى بر جامعهشناسى نگرشهاى فمینیستى، مریم خراسانى و حمید احمدى، تهران: دنیاى مادر.
ـ افرفار، على؛ «صورة المرأة بین المنظور الدینى و الشعبى و العلمانى»، 1378، به نقل از بولتن مرجع(4) فمینیسم، مدیریت مطالعات اسلامى و مرکز مطالعات فرهنگى بینالمللى، تهران: انتشارات بینالمللى الهدى.
ـ انگلس، فردریش؛ منشأ خانواده، مالکیت خصوصى و دولت، مسعود احمدزاده، [بىجا]، [بىتا].
ـ بنىهاشمى خمینى، محمدحسن (گردآورنده)، 1378، توضیح المسائل مراجع، چ3، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعهى مدرسین حوزهى علمیهى قم.
ـ بهجت، آیةاللّه محمدتقى، 1378، توضیح المسائل (فارسى)، قم: انتشارات شفق.
ـ جَگر، آلیسون، 1375، «چهار تلقى از فمینیسم(1) و (2)»، س. امیرى، زنان، ش28، سال پنجم، فروردین 75 و ش31، سال پنجم.
ـ الحرّ العاملى، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه، (20 جلد) چ6، طهران: المکتبة الاسلامیه، [بىتا].
ـ الخویى، آیةالله السید ابوالقاسم، 1417، صراط النجاة فى اجوبة الاستفتائات، الطبعة 1، قم: دارالاعتصام.
ـ ستوده، امیررضا، 1373، پا به پاى آفتاب: گفتهها و ناگفتهها از زندگى امام خمینى، تهران: نشر پنجره.
ـ سفیرى، خدیجه، 1377، جامعهشناسى اشتغال زنان، تهران: انتشارات تبیان.
ـ السیوطى، جلالالدین عبدالرحمن، 1404، الدّر المنثور، قم: منشورات مکتبة آیةالله العظمى المرعشى النجفى.
ـ شفیعى سروستانى، ابراهیم، 1379، جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، چ1، قم: مؤسسه فرهنگى طه.
ـ الطباطبایى، السید محمد حسین؛ المیزان، منشورات جماعة المدرسین فى الحوزة العلمیة فى قم المقدسه، [بىتا].
ـ فرنچ، مارلین، 1373، جنگ علیه زنان، توراندخت تمدن، چ1، تهران: انتشارات علمى.
ـ قطب، سیدمحمد، 1408، فى ظلال القرآن، الطبعة 15، لبنان و مصر: دارالشروق.
ـ گلپایگانى، آیة الله سیدمحمدرضا، 1364، مجمع المسائل، چ2، قم: مؤسسهى دارالقرآن الکریم.
ـ لِنگر مَن، پاتریشیا مَدو و بِرنتلى، ژیل نیب روگ، 1374، «نظریه فمینیستى معاصر»، در جورج ریترز؛ نظریهى جامعهشناسى در دوران معاصر؛ محسن ثلاثى، چ1، تهران: انتشارات علمى.
ـ مجلسى، محمدباقر، 1403، بحارالانوار، الطبعه3، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
ـ ویلفورد، ریک، 1378، «مقدمهاى بر ایدئولوژیهاى سیاسى»، ترجمه م. قائد، به نقل از بولتن مرجع (4) فمینیسم، مدیریت مطالعات اسلامى، مرکز مطالعات فرهنگى بینالمللى، تهران: انتشارات بینالمللى الهدى.
ـ وینسنت، اندرو، 1378، ایدئولوژىهاى مدرن سیاسى، مرتضى ثاقبفر، تهران: ققنوس.
منابع انگلیسى
- Chodorow, Nancy,(1997) "The Pschodynamics of the Family" in Linda Nicholson, The Second Wave, Routledge, NewYork and London.
- De Beauvoir, Simone (1989) The Second Sex, Vintage Books, NewYork.
- Ehrenreich, Barbara, (1994), "Life Without Father : Reconsidering Socialist - Feminist Theory" in Linda McDowell and Rosemary Pringle(ed.) Defining Women, Polity Press: The Open University, Cambridge.
- Hartmann, Heidi, (1997) "The Unhappy Marriage of Marxism and Feminism" in The Second Wave.
- Hekman, Susan J. (1992) Gender and Knowledge, Northeastern University Press, Boston.
- Jaggar, Alison, M. (1994) "Human Biology in Feminist Theory: Sexual Equality Reconsidered" in Helencorowley and susan Himmelweit, Knowing Women, Polity press: The open university, Cambridge.
- Knuttila, Murray (1996) Introducing Sociology:A Critical Perspective ,Oxford University Press, Toronto & NewYork &Oxford.
- Lott, Bernice, (1994) Women's Lives, Brook/Cole publishing, company and the Free Press, NewYork.
- Oakley, Ann (1976) Woman's Work: The Housewife, Past and Present, Vintage Books, NewYork.
- Peach, Lucinda Joy (ed.) (1998), Women in Culture Blackwell publishers, Massachusetts.
- Ramazanoglu, Caroline (1989) Feminism and the Contradictions of Oppression , Routledge, London and NewYork.
- Schaefer, Richard T.(1989) Sociology, McGraw-Hill Book Company, NewYork.
- Sherwin, Susan, (1998) "Abortion through a Feminist Ethics Lens" in Women in Culture.
- Tong, rosemarie (1997) Feminist Thought, Routledge, London.
________________________________________
1 . William F. Ogburn
2 . Shulamith, Firestone
3 . Simone De Beauvoir
4 . Mary O'Brien
5 . Jean Bethke Elshtain
6 . Joint parenting
7 . Ann Oakley
8 . De Beauvoir
9 . Nancy chodorow
10 . Kate Millet
11 . Wilford
12. ناگفته نماند که از نظر فقهى، پدر مکانى از مواردى است که زن مىتواند با اشتراط ضمن عقد از پذیرش آنها امتناع ورزد (ر. ک: آیةالله گلپایگانى، مجمع المسائل، ج 2، ص 185).
13 . Alison Jaggar
14 . Andrew Vincent
15 . Pamela Abbott
16 . Claire Wallace
17 . Jessie Bernard
18 . Patricia Madoo Lengermann
19 . Jill Niebrugge Brantley
20 . self - actualization
21 . earned recognition
22 . Marilyn French
23 . Dorothy Dinnerstein
24 . Mary wollstonecraft
25. در اسلام این تکالیف از زنان خواسته نشده است.
26 . Friedrich Engles
27 . Zillah Eisenstein
28 . feminization of povetry