هدف از این پژوهش، بررسی نقش واسطه ای مدیریت کیفیت جامع در رابطه فرهنگ سازمانی و انگیزش شغلی معلمان است. روش پژوهش، همبستگی و جامعه آماری، شامل معلمان شهر فیروزآباد به تعداد 440 نفر بود، که با استفاده از جدول مورگان 205 نفر از آنان به عنوان نمونه، تعیین و با استفاده از روش نمونه گیری طبقه ای نسبی انتخاب شدند و در نهایت ابزار گردآوری اطلاعات (پرسشنامه های فرهنگ سازمانی دنیسون (2000)، انگیزش شغلی هاکمن و اُلدهام (1975) و مدیریت کیفیت جامع میتال و همکاران (2011)) بین آن ها توزیع شد. داده ها با مدل معادلات ساختاری مورد آزمون قرار گرفتند و نتایج نشان داد که بین فرهنگ سازمانی با مدیریت کیفیت جامع و انگیزش شغلی معلمان رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (01/0>P). همچنین بین مدیریت کیفیت جامع و انگیزش شغلی معلمان رابطه مثبت و معناداری وجود داشت (01/0>P). ضرایب تعیین نشان داد که 23 درصد از واریانس مدیریت کیفیت جامع توسط فرهنگ سازمانی و 24 درصد از واریانس انگیزش شغلی معلمان توسط متغیرهای فرهنگ سازمانی (انسجام و هماهنگی و ایجاد تغییر) و مدیریت کیفیت جامع (کار تیمی، سنجش و بازخورد و آموزش و توسعه) تبیین و پیش بینی شده است. در نتیجه، می توان گفت که مدیریت کیفیت جامع در رابطه بین فرهنگ سازمانی و انگیزش شغلی معلمان نقش میانجی و مؤثری دارد.