آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۰

چکیده

با بیان واژه منفعت، اولین چیزی که بی درنگ به ذهن متبادر می شود، منفعت اقتصادی است؛ درحالی که میدان های مختلف زندگی منافع خاص خود را دارند که لزوماً منفعت اقتصادی نیستند. پژوهش حاضر با استفاده از روش اسنادی به بررسی تنوع سطوح و معانی غیراقتصادی مفهوم منفعت از دیدگاه جامعه شناسان پرداخته است و قصد دارد با تأکید بر فهم بوردیویی از منفعت ابزاری مفهومی برای تبیین پدیده های اجتماعی در اختیار پژوهشگران قرار دهد. نتایج این پژوهش حاکی از این است که دو توکویل، وبر، راتزنهوفر، اسمال، السورث راس، زیمل و کلمن منفعت را در قالب خرد و فردی آن به کار گرفته اند. با این حال وجه تمایزی نیز میان متفکران مذکور درباره مفهوم منفعت وجود دارد و آن این است که توکویل، وبر، کلمن و زیمل مفهوم منفعت را عنصری اجتماعی درنظر گرفته اند و در تحلیل روابط میان افراد جامعه از آن استفاده کرده اند، اما راتزنهوفر، اسمال و راس درکی پیشااجتماعی از مفهوم منفعت دارند و آن را عنصری می دانند که سبب تشکیل جامعه می شود، نه عاملی که بتوان روابط میان افراد جامعه را به وسیله آن تحلیل کرد. نتایج این تحقیق حاکی از این است که متفکرانی مانند مارکس، بنتلی و بوردیو منفعت را در قالب جمعی و گروهی آن استفاده کرده اند. با وجود این، با نگاهی عمیق تر به آثار و کاربرد تجربی نظریه های متفکران فوق درباره مفهوم منفعت شاید بتوان بیان کرد که نگاه جامعه شناسانه مارکس به مفهوم منفعت در قالب منافع طبقاتی هرچند دارای بار جامعه شناسانه است و منفعت را مختص به فرد نمی داند، باز معنای اقتصادی از منفعت را برای گروهی از افراد هم رده درنظر دارد و به نوعی راه را برای تفکر و تأمل درباره سایر اشکال متنوع و غیراقتصادی منفعت می بندد. دیدگاه بنتلی نیز با یکی کردن منفعت و گروه راه به این همانی تبیین ها می برد و به همین دلیل امکان کاربست تجربی و آزمون پذیری آن محدود می شود. با وجود این به نظر می رسد رویکرد نظری و روشی بوردیو به مفهوم منفعت دریچه امکان ها را به سوی نگاه غیراقتصادی به مفهوم منفعت در قالب جامعه شناسی و با معنایی غیراقتصادی باز می کند.

تبلیغات