هدف پژوهش حاضرتعیین نقش دلبستگی ادراک شده دوران کودکی در فرایند سازشی تصور از خدا و خودپنداشت در تدوین یک مدل برای تبیین سلامت روانی بود. 432 دانشجو با روش چندمرحله ای ازدانشگاه های بیرجند انتخاب شدند و مقیاس های تصور از خدا (مظاهری و دیگران، 1384)، خودپنداشت (بک، 1978) دلبستگی به والد (هازان و شیور، 1986) و سلامت روانی (گلدبرگ و هیلر، 1979) را تکمیل کردند. برای تحلیل نتایج از روش مدل یابی معادلات ساختاری بهره گرفته شد. با توجه به مدل برازش یافته، فرضیه سازشی مبنی بر همخوانی ارتباط دلبستگی ادراک شده دوران کودکی با تصور از خدا حمایت شد. خودپنداشت نیز به عنوان پیامد ناشی از فرایند سازشی تصور از خدای کنترل کننده و مهربان با دلبستگی به والد، نقش معناداری در ارتقای سلامت روانی نشان داد. اما در این راستا دلبستگی به مادر برخلاف پدر، علاوه بر نقش پیش بینی کننده به طور غیرمستقیم از طریق فرایند سازشی تصور از خدا، به طور مستقیم نیز نقش معناداری در ارتقای سلامت روانی به ویژه کاهش افسردگی نشان داد که حاکی از اهمیت دلبستگی ایمن به مادر است. نه تنها بررسی نقش دلبستگی ادراک شده به هر یک از والدین در فرایند سازشی تصور از خدا مهم است، بلکه در ارتباط با دلبستگی به پدر، فرایند سازشی شکل گیری تصور از خدا و خود نقش مهمی در پیش بینی سلامت روانی دارند.