مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
مثنوی مولوی
منبع:
تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی دوره ۷ پاییز ۱۳۹۴ شماره ۲۵
111 - 126
حوزه های تخصصی:
این نوشته با روش تحلیلی- توصیفی، در دو بخش؛ کلی و مصداقی، فرایند یک داوری و تصمیم گیری را در بستر داستان "مرد بقال و طوطی" مورد بررسی قرار داده است. این داستان با شکلی تمثیلی رمزی و با مبانی تعلیمی برای انتقال مفاهیم به مخاطب سروده شده و مولوی در بخش محتوایی آن، برای یک قضاوت و داوری منطقی ضرورت های مورد نیاز ارائه داده است. نقاب، تنبیه، تشخیص، حسگرهای بیرونی و درونی، داده های اطلاعاتی، فرایند تصمیم گیری، قوه و قدرت پردازشگری انسان از مهم ترین مباحث آن به شمار می رود. تحلیل کلی داستان به مخاطب می آموزد که: الف- فرایند یک داوری و تصمیم گیری چگونه رخ می دهد؟ ب- ارکان یک داوری چگون دست کاری و نتیجه آن مصادره می شود؟
جایگاه و نقش با اهمیت سبک مینی مالیسم ِ قصه های تمثیلی مثنوی در حوزه ی تعلیمی کودک و نوجوان
حوزه های تخصصی:
مینی مالیسم یا کمینه گرایی، نوعی سبک هنری است که اساس آثار خود را برپایه ی سادگی بیان و مضامین خالی از پیچیدگی فلسفی یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است. نویسندگان این سبک عقیده دارند که صرفه جویی در کلام و کوتاه نویسی موجب زیبایی می شود و برتأثیر کلام و بلاغت می افزاید. عالی ترین نمونه های مینی مالیست را در ادبیات کلاسیک ایران از جمله کتاب مثنوی و قصه های تمثیلی آن می توان یافت. آن چه قابل طرح است این است که آیا داستان های تمثیلی مثنوی، می تواند درحوزه ی تعلیم و تربیت کودک مثمرثمر واقع شود؟ روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تحلیلی است. هدف از این پژوهش بررسی سبک مینی مالیسم قصه های تمثیلی مثنوی در حوزه تعلیمی کودک است. یافته های پژوهش نشان می دهد با بررسی قصه های تمثیلی مثنوی بسیاری از ویژگی های داستان های مینی مال، درآن ها به چشم می خورد و از طرف دیگر نظر به تعلیمی بودن کتاب مثنوی و با توجه به محدودیت های شناختی کودکان، داستان های مینی مال و تمثیلی مثنوی، بهترین بستر برای بیان آموزه های تعلیمی، اخلاقی و اجتماعی کودکان و نوجوانان است، چرا که کلام و داستان های طولانی مناسب مخاطبین کودک و نوجوان نیست و درحوصله ی آن ها نمی گنجد و ازجنبه های تعلیمی و آموزشی آن می کاهد. در ادبیات کودک که گرایش به ساده نویسی و واقعی بودن داستان ها برای ملموس کردن فضای داستانی با ذهنیت کودک می باشد به ناچار کوتاه نویسی به امر بدیهی تبدیل شده است و نویسندگان این حوزه علاقه مند به استفاده از بیان مینی مالیستی برای انتقال مفاهیم آموزشی و تربیتی خویش به کودکان هستند. نگارندگان در این پژوهش عناصری را که در مینی مال مورد استفاده قرار گرفته اند، در دفاتر مثنوی مورد بررسی قرار داده و قصه های تمثیلی که دارای عناصر مشترک و همچنین پیام های تعلیمی بوده، پیدا کرده و آن ها را تجزیه و تحلیل کرده است.
تحلیل خشم در مثنوی مولوی با تکیه بر نظریه استعاره مفهومی لیکاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
60 - 85
حوزه های تخصصی:
استعاره بخش جدایی ناپذیری از فرآیند تفکر در انسان است. خشم نیز یکی از هیجان های قدرتمند در وجود آدمی است که پیامدهای مثبت و منفی زیادی به همراه دارد. تبیین خشم موضوعی است که نظر بسیاری از علمای اخلاق، اندیشمندان و روان شناسان را به خود معطوف داشته است و هرکدام دیدگاه هایی در این زمینه دارند. مولوی شاعر اندیشمند و خوش ذوق و بیان در اشعار خود ابعاد گوناگونی از خشم را برای مخاطبان خود بیان می دارد. این مقاله با هدف بررسی خشم در مثنوی مولوی با تکیه بر نظریه استعاره مفهومی لیکاف پاسخ گوی این سؤالات است: چه تصاویری حول محور خشم شکل گرفته است؟ استعاره های مفهومی خشم در مثنوی مولوی کدامند؟ دلایل خشم و راهکارهای آن در مثنوی مولوی چگونه تبیین شده است؟ نتایج خشم و نشانه های بروز آن کدامند؟ روش تحقیق، تحلیل محتوایی است که تمام مثنوی مولوی با موضوع خشم مورد بررسی قرار گرفته است. بحث اصلی چهار محور دارد که در آن استعاره های مفهومی در ارتباط با فیزیولوژی خشم، تصویر خشم، دلایل خشم و راه های درمان آن و نتایج خشم در مثنوی مولوی مورد تحلیل قرار گرفته است.
ارائه الگوی بازنویسی داستان های مثنوی مولوی برای کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بازنویسی متون کهن موضوعی بسیار مهم و پیوند دهنده نسل های مختلف از لحاظ فرهنگی است. بازنویسی فعالیتی علمی_خلاقه است؛ بدان جهت که برای انجام یک بازنویسی موفق ضروری ست نسبت به متن کهن (مبدأ بازنویسی) اشراف علمی داشت و در فرآیند بازنویسی نیز باید به اصول علمی توجه کرد. افزون بر آن بازنویس نیز به مانند هر فعالیت علمی دیگر به الگویی کارا و موثر نیاز دارد تا بتواند بر اساس آن الگو، متنی منقح و اثرگذار در اختیار مخاطبان قرار دهد. اهمیت و حساسیت وجود این الگو، وقتی دوچندان می شود که گروه مخاطبان بازنویسی، کودکان باشند. این مقاله با بهره گیری از مباحث و نظریات علوم تربیتی و علوم ادبی کوشیده است الگویی گام به گام برای بازنویسی مثنوی برای کودکان7-12سال طراحی کند. مبنای علوم تربیتی این الگو برپایه آرای مونته سوری استوار شده است. استخراج مقاصد اصلی مولوی از سرایش مثنوی از منابع معتبر و علمی، فهم بافت و موقعیت داستان در کلام مولوی، به کارگیری وزن مثنوی، حذف داستان های فرعی، استفاده از راوی دوم شخص در زاویه دید، تکمیل شدن پایان داستان توسط خود کودک و.. از جمله مباحثی ست که با نظر به آرای تربیتی و ویژگی های منحصربه فرد مثنوی به طور ویژه در باب بازنویسی مثنوی مولوی مطرح شده و از یافته های این پژوهش به شمار می رود. در پایان، مبتنی بر الگوی ارائه شده، یکی از داستان های مثنوی بازنویسی شده است. این تحقیق در قالب الگویی روشمند و با استفاده از دیدگاه های تربیتی مونته سوری، پیاده سازی اصول بازنویسی برای کودکان را تسهیل و تبیین کرده است.
بنیاد اسطوره ای استعاره مفهومی مرگ در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش زبان و ادبیات فارسی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۵۸
107-133
حوزه های تخصصی:
در عرفان اسلامی، مسیر عمده رسیدن به شناخت حقیقت و اتصال به آن، مرگ است. مرگ، مرغ جان را از قفس تن می رهاند و به زندگی معنا می بخشد و مقصد و مقصودش را مشخص می کند؛ از این رو مرگ ثمره و میوه زندگی است. این تفکر در برخی از اساطیر نیز وجود دارد. مولوی از جمله عارفانی است که در تصویر سیمای مرگ، از اندیشه های اساطیری بهره برده است. در این مقاله با استفاده از روش و نظریه استعاره مفهومی، استعاره های حوزه مرگ را در مثنوی مولوی کاویدیم تا بدانیم چه نسبتی میان اندیشه مولوی درباره مرگ با اندیشه های اسطوره ای وجود دارد و نقش باورهای اساطیری در تعریف مسیر سلوک عرفانی چیست. دریافتیم که مولوی چون اغلب عرفا، مرگ (به ویژه مرگ بی مرگی) را در چارچوب «سفرِ بازگشت و بالارونده به سوی اصل/ حق/ حقیقت» شناخته و پرداخته است و از این رهگذر، راه سلوک عرفانی را بازنموده، و مرگ را روش شناخت حقیقت و نیل به عرفان معرفی کرده و نقش مهم آن را در فرایند دریافت معرفت الهی و سلوک عرفانی نشان داده است. مبنای این استعاره، اصل دوگانگی جان و تن در باور به ثنویت ایرانیان باستان است که در منطقه آسیای غربی و شمال آفریقا و جنوب اروپا گسترش یافته بود تا این که از خرقه «مُثُل» افلاطون سر برآورد.
کارکرد آیرونی در دو داستان مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متن پژوهی ادبی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۹۰
261 - 283
حوزه های تخصصی:
آیرونی نوعی شیوه سخن گفتن است که در اصطلاحات ادبی می توان معادل طنز، کنایه، طعنه و ... دانست. در واقع، وانمود کردن به چیزی غیر از واقعیت که باعث بازی دادن و یا سردرگمی مخاطب می شود، آیرونی است. این مفهوم، در یونان شروع می شود و بعد در اروپا به مفهوم تقویت شده خود می رسد. یکی از آثار آیرونیک، مثنوی مولوی است که برای فهمیدن باید بخش های آیرونیکال آن شناخته شود. در مقاله حاضر، به تقسیم بندی انواع و عناصر آیرونی برای شناسایی آن پرداخته شده است و در انتها، کارکرد آیرونی در دو داستان مثنوی مولوی به نام «طوطی و بازرگان» و «بقال و طوطی» بررسی شده است. این مقاله، در انتها به این نتیجه می رسد که مثنوی دارای لایه های تودرتو و عمیقی است که توسط آیرونی می توان این لایه ها را طی کرد و به مفاهیم دقیق تری پی برد.
تحلیل بلاغی و منظورشناختی در جمله های انشایی (نمونه بررسی: داستان واره های موسی در مثنوی مولوی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مهم در علم معانی، جمله های انشایی است که به طلبی و غیرطلبی تقسیم می شود. انشای طلبی شامل گزاره های امری و نهی، پرسشی، تمنّی و ندا و دعا می باشد. بنا بر اصل سه گانه؛ مقتضای حال مخاطب و مقام او و هدف نویسنده، گاهی گزاره های انشایی از ظاهر دستوری خود عدول کرده و معنیِ معنی آنها -کارکرد بلاغی- چشمگیر شود. با بررسی منظورشناختی این گزاره ها، می توان لایه های پنهانی زبان را کشف کرد. ازآنجایی که گفتگو، عنصر اصلی در برقراری ارتباط است، در این پژوهش، گزاره های انشایی درگفتگوها و داستان واره های موسی در مثنوی مولوی تحلیل و بررسی می-شود. در این پژوهش، به این نتیجه رسیدیم که مولوی ازکارکردهای ترغیبی و همدلی زبان بسیار بهره می برد تا به وسیله شیوه خطابی و منبری، به هدف خود که اقناع و برانگیختگی و ترغیب مخاطب است، دست یابد. بیشترین نمونه های این ترغیب و برانگیختگی نیز در گزاره های امری و ندایی و نیز پرسشی نمود یافته است.
برخورد هنری مولانا با حرف اضافه در مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
نظریه فرمالیسم، یکی از جریان های نقد ادبی است که در دهه اول قرن بیستم در مسکو پدید آمد. طرفداران این نظریه به الگوهای مربوط به فرم و شکل ظاهری متنِ ادبی توجه داشتند. به اعتقاد فرمالیست ها «ادبیتِ» متن از راه برجسته سازی، آشنایی زدایی و ... حاصل می شود. به کارگیریِ این ترفندها، سبب به تأخیر افتادن و گسترش معنای متن و در نتیجه التذاذ و بهره وری بیشتر خواننده از آن می شود. از این منظر، مثنوی به خاطر نگرش خاص مولانا و تجربه های منحصر به فرد وی هنگام سرودن این اثر، مثنوی را مشحون به خلاف آمد عادت هایی در کاربردهای صرفی و نحوی کرده و با برهم زدن قاعده های دستوری، سبب زایش طبیعی شعر و برجستگی زبان شعری وی شده است. این مقاله بر آن است تا با بررسی و تحلیل شیوه های کاربرد حرف اضافه در مثنوی ، میزان تأثیر این شگردها را بر مخاطب مشخص سازد. روش تحقیق به صورت کتابخانه ای و تحلیل محتوا و طبقه بندی داده هاست. جایگاه مولوی در ادب فارسی، ضرورت مطالعه در خصوص وی، و نیز نبودنِ پژوهشی در این موضوع، اهمیت تحقیق را مشخص می کند و حاصل مقاله نیز نشان می دهد که مولوی با کاربردهای نامتعارف حرف اضافه در سطوح مختلفِ صرفی و نحوی، موجبات برجستگی زبان و در نتیجه تأثیرگذاری مضاعف مثنوی بر مخاطب را فراهم آورده است.
تحلیل و بررسی میزان اثرپذیری جواهرالاسرار فی زواهر الانوار خوارزمی از منابع اصیل عرفانی منثور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال سیزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۲۶
85 - 120
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوع های مهم در حوزه مولوی پژوهی، نقد و تحلیل شروح مثنوی است. شرح جواهرالاسرار خوارزمی بعد از شرح احمد رومی (720) کهن ترین شرح نگاشته شده بر مثنوی به زبان فارسی در ایران است که شارحان بسیاری در دوره های بعد از آن تأثیر پذیرفته اند. هرچند شارح نتوانسته از شروح دیگر استفاده کند و به احتمال زیاد شرح رومی را نیز در دست نداشته است، اما تأثیر اندیشه های عارفان و شاعران بزرگ فارسی و عربی را می توان در آن یافت. از این رو نگارندگان کوشیده اند با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و نیز اسناد کتابخانه ای مشخص کنند که کدام یک از آثار اصیل منثور عرفانی در تکوین ساختار و محتوای شرح جواهر الاسرار تأثیر بیشتری داشته و میزان وامداری این شرح نسبت به آن ها چقدر است. نتایج این پژوهش نه تنها به شارحان و مثنوی پژوهان در درک بهتر معانی و مفاهیم موجود در این شرح کمک می کند، بلکه سبب می شود با بررسی میزان تأثیرپذیری این شرح از دیگر متون عرفانی منثور مانند مرصادالعباد ، تذکره الاولیا ، مشکات الانوار ، فصوص الحکم و... از ابتکارات و تازه گویی ها یا تقلیدهای این شرح نیز بیشتر آگاه شوند. شایان ذکر است با وجود اهمیت فراوان این شرح و ذکر برخی نکته های تازه، نمی توان عنوان تصنیف یا تألیف را برای آن به کار برد؛ زیرا این شرحْ گزارش، تحریر یا گردآوری هنرمندانه از سایر میراث کهن و اصیل منثور عرفانی پیش از خود است که شارح اغلب بدون ذکر سند و گاهی هم با ذکر سند از آنها بهره برده و در تفسیر خود گنجانده است.
تحلیل مقایسه ای شعری از مثنوی مولوی با ترجمه انگلیسی آن بر اساس نظریه انسجام هلیدی و حسن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش بر اساس نظریه ی انسجام هلیدی و حسن (1985) و با روش توصیفی – تحلیلی و آماری انجام شد. هدف نگارندگان این بود که در چارچوب فرانقش متنی هلیدی، به بررسی مقایسه ای کاربست عوامل انسجام متنی و میزان انسجام و پیوستگی در متون شعری هشت بیتی از دفتر اول مثنوی مولوی و ترجمه ی انگلیسی جاوید مجدِّدی بپردازند و به سؤالات زیر پاسخ دهند: 1 .بر اساس نظریه ی انسجام هلیدی و حسن (1985)، میزان انسجام و پیوستگی در این شعر مثنوی مولوی و ترجمه ی آن چقدر است؟ و چگونه به کار رفته است؟ 2. با توجه به تحلیل مقایسه ای بسامد انسجام و پیوستگی در دو متن مبدأ و مقصد، مترجم تا چه حد در انتقال مفاهیم، موفق بوده است؟ به این منظور، مطابق مدل هلیدی، بسامد عوامل انسجام واژگانی و دستوری و درصدهای انسجام و پیوستگی در اشعار محاسبه شدند. بر اساس «تعادل نقش بنیاد هلیدی در ترجمه» نزدیکی درصد های انسجام (% 6/94, %4/96) و پیوستگی (% 8/92 , 91%) در دو متن و نیز شباهت نحوه ی توزیع عوامل انسجام در آن ها که به جز در عوامل برابری و هم معنایی، بسیار نزدیک به هم بودند، می توانند نشان دهنده ی تبعیت مترجم از سبک متن مبدأ در انتقال مفاهیم متن مبدأ از طریق ترجمه باشند.
رستخیز ناگهان؛ نقش صناعات صوری در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
شرح و تفسیر مثنوی جلال الدین محمد مولوی سابقه ای دیرین دارد، اما نکته حائز اهمیت در شیوه شرح این تفاسیر، گرایش عرفانی آن ها در توضیح محتوایی ابیات است. در شیوه تفسیری که برای تحلیل مثنوی در این مقاله ارائه نموده ام، کوشیده ام تا حوزه معانی ابیات را در الفاظ آن محدود و مدلل سازم. در این شیوه، مبنای معنایابی شعر توجه به صنایع ادبی و آرایه های زبانی آن است. این شیوه را جهت به چالش کشاندن این پیش فرض رایج در میان مثنوی پژوهان که لفظ و صورت در برابر اندیشه بلند مولانا بی اعتبار و بی ارزش است، «تفسیر صوری» نامیده ام. در این شیوه بیش از هر چیز زبان مثنوی و شاعرانگی مولانا معیار شرح و توضیح ابیات قرار می گیرد.
کالبدشناسی تکنیک های بلاغی- زبانی روایت های فکاهی مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال چهاردهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۱)
137 - 168
حوزه های تخصصی:
خنده همچون زبان امری اجتماعی و عموماً وابسته به گفتار، اعمال و موقعیت های زبانی- معنایی نامتعارف و خلاف عادتی است که برای یک فرد در ارتباط با افراد، چیزها یا موقعیت های دیگر ایجاد می شود؛ ازاین رو باید همچون دیگر پدیده های اجتماعی و ارتباطی، آنچه به خندیدن افراد می انجامد نیز اصول و قواعد خاصی داشته باشد. آرتورآسا برگر، استاد برجسته و معاصر علوم ارتباطات، برهمین مبنا سال ها در ساختار زبان شناختی- معناشناختی طنز و فکاهی مطالعه کرده و برای آن الگویی زبانی-بلاغی شامل 45 تکنیک را با عنوان «کالبدشناسی فکاهی» ارائه کرده است. ازآنجاکه تاکنون لطیفه ها و حکایت های طنز فارسی با این رویکرد بررسی نشده اند، در پژوهش حاضر 76 روایت فکاهی موجود در مثنوی مولانا به عنوان اثری ادبی و پر از حکایت های طنز که صدها سال است در بین ایرانیان محبوبیت دارد، به شیوه ی توصیفی- تحلیلی کالبدشکافی شده است تا ضمن معرفی دیدگاه برگر، مشخص شود مهم ترین تکنیک های زبانی- معنایی به کاررفته در فکاهیات مثنوی کدام اند و اینکه از بین چهارنوع زبانی، منطقی، هویتی و کنشی کدام دسته تکنیک بیشترین تأثیر را در ساختار زبانی-بلاغی فکاهیات مثنوی دارند. براساس نتایج، از 409 تکنیک موجود در فکاهیات مولوی، تکنیک های منطقی، زبانی، ماهوی و کنشی به ترتیب با 146، 126، 119 و 18 مورد به کار رفته است. همچنین مشخص شد بین محتوای فکاهی های مشابه و تکنیک های موجود در آن ارتباط معناداری وجود دارد.
اوصاف و مضرات نفس اماره در مثنوی مولوی و شیوه های رهایی از آن
منبع:
تأملات اخلاقی دوره سوم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
97 - 120
حوزه های تخصصی:
یکی از سرسخت ترین بت هایِ درونی که به عنوان مادر تمامی اعمال ناپسند اخلاقی و مانعی بس بزرگ و نیرومند در سیر و سلوک آدمی شناخته می شود، «نفس اماره» است که به سادگی نمی توان از چنگال مکر، ترفند و شرارت های او رهایی یافت. موضوع نفس اماره، حضور پُر رنگی در مثنوی معنوی دارد؛ ولی شیوه بیانی مولانا در مثنوی (تداعی- گویی و جرِّ جرّار کلام)، منجر به پراکندگی مطالب و مانع شناخت دقیق مخاطبان از اندیشه جامع وی نسبت به آن گردیده است. در این پژوهش، با جمع تمامی ابیات پراکنده موضوع نفس اماره در مثنوی و تحلیل آنها بر اساس خود مثنوی، این نتیجه حاصل شد که برخلاف پریشانیِ بیانی و پراکندگی ابیات، مثنوی دکانِ وحدت و انسجام فکری و معنایی است و مولانا در اثر خود می کوشد تا تصویر کاملی از اندیشه خود نسبت به موضوع «نفس اماره» را به عنوان یکی از موضوعات کلیدی و پُر تکرار عرفان و اخلاق اسلامی، به نمایش بگذارد. همین انسجام معنایی باعث شده تا وی جدا از یادکردِ ویژگی ها و اوصاف منفی نفس اماره و به میان آوردن مضرات اخلاقی متعدد و برحذر داشتن افراد از پیروی از آن، به شیوه هایی همچون: بی اعتنایی به خواست نفس اماره و تقوا ورزیدن، نماز و طاعت، جوع و گرسنگی، پیمان بستن با خدا، دوری از صفات جسمانی، یاری جستن از اولیای الهی، ذکر حق، فضل ایزد، توفیق و اراده و قدرت خدا و... نیز برای رهایی از این دوزخ هفت دَر اشاره کند تا سالکان و گرفتاران بتوانند با تزکیه و تهذیب و دفع این دشمن درونی، به مدارج بالا صعود کنند و به مقام فنا و وصال حق برسند.
مقایسه ساختاری حکایات مشترک حدیقه سنایی و مثنوی مولوی
حوزه های تخصصی:
سنایی و مولوی دو تن از شاعران بزرگ ادب فارسی می باشند که آثار عرفانی سترگی در ادبیات فارسی پدید آورده اند. سنایی شاعر و عارف قرن ششم، بزرگ ترین قصیده سرای ادب فارسی می باشد که از پایه گذاران ادبیات منظوم عرفانی است و مولوی شاعر غزل سرای قرن هفتم می باشد که غزل عرفانی را به اوج کمال رساند. در پژوهش حاضر با شیوه کتابخانه ای، از طریق مطالعه کتب، مقالات و پژوهش های مرتبط، با روش تحلیل متن و با رویکرد تطبیقی، به بررسی حکایات مشترک حدیقه سنایی و مثنوی مولوی پرداخته شده است تا حکایات با مضمون مشترک و ساختار متفاوت مورد مقایسه قرار گرفته و تفاوت ها برجسته سازی شود. بنابر مطالعات صورت گرفته، کاربرد شگردهای داستان پردازی در حکایات مولوی به صورت نمایان تری جلوه گر شده است، زیرا میزان استفاده او از عناصر روساختی داستان به ویژه زاویه دید، شخصیت و گفتگو بسیار بیشتر بوده و در مقابل، عنصر زمان و مکان دارای کمترین میزان می باشد، درحالیکه این دو عنصر در حدیقه به بالاترین حد خود رسیده است. از تصرفات اصلی مولوی در مآخذ، پویا کردن شخصیت های ایستا و نیز افزودن انواع گفتگو و اضافه کردن شخصیت های گوناگون می باشد.
تحریف معنوی، تحدّی و جاودانگی قرآن از منظر مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
عرفان اسلامی سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷۶
269 - 290
حوزه های تخصصی:
قرآن کریم کتاب هدایت و مایه رحمت و بشارت برای مسلمانان است. در طول تاریخ آیات و مضامین قرآنی ابزاری هنری و منبعی الهام بخش برای شاعران و ادیبان بودهاست. در مثنوی مولوی، استفاده، استشهاد و استمداد از مضامین و داستان های قرآنی چنان وسیع و پربسامد و متنوع است که فهم اکثر مطاوی مثنوی جز با شناخت مفاهیم قرآنی یا ممکن نیست و یا در صورت امکان، همه جانبه و کامل نمی تواندباشد. البته در مقابل، شناخت برخی حقایق باطنی و معنوی قرآن نیزبا کتاب مولوی ممکن تر به نظرمی رسد. پژوهش حاضر که با روش توصیفی – تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای صورت گرفته است، نشان می دهد مولوی درمثنوی در موارد متعدّدی به تحدّی قرآن پرداخته و مبارزه طلبی و عدم تحریف آن را به زبان نرم و لطیف عرفانی آراسته و تلطیف نموده و ردمی کند و گاه با زبانی ستیهنده و تند به دشمنان ومنکران قرآن می تازد. در کنار همه این موارد نباید فراموش کرد که بازتاب گسترده آیات قرآن کریم در مثنوی مولوی رابطه مستقیمی با جاودانگی این کتاب آسمانی دارد؛ , مولوی با انعکاس آیات قرآن کریم در مثنوی خود سبب جاودانگی این اثر و انتقال مفاهیم آن به نسل های آینده شده است و در نهایت نمود بارز آیات و مفاهیم و داستان های قرآنی در مثنوی مولوی به خوبی نشان می دهد که این شاعر به نوبه خود نقشی در جاودانه ساختن مفاهیم قرآن کریم و انتقال آموزه های آن به مردم ادوار تاریخی بعد از خود دارد.
نگرشی تازه بر مأخذشناسی قصّه شاه و کنیزک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مأخذیابی و ریشه شناسی حکایات مثنوی، به طور رسمی، سابقه ای به قدمت تألیف کتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی دارد و بدون شک، این پژوهش کم نظیر، بسیاری از ابهامات موجود در این زمینه را مرتفع کرده است. با این همه، مطالعات انجام یافته در این باره، حکایت از آن دارد که در ریشه یابیِ قصّه های مثنوی، نمی توان به مأخذی واحد ارجاع داد. مثنوی مولوی، حاصل ارتباط و تعاملِ فکری مولانا با خیل کثیری از منابع و متون دینی، تفسیری، صوفیانه، تاریخی، و بویژه فرهنگ عامّه است. ردیابیِ این سرچشمه های غنی ، هرگز از مطالعات تک بعدی و یکسونگرانه ساخته نیست. از اینرو، در این نوشتار برآنیم تا به مدد مطالعات ساختاری، روایت شناختی، گفتمان شناختی و برخی تحلیل های معنایی، ردّپای دقیق تری از سرچشمه این حکایت به دست دهیم. برای این منظور، نخستین و بنیادی ترین قصّه مثنوی، یعنی قصّه شاه و کنیزک را واکاوی و تحلیل کرده ایم. مطالعات ما نشان می دهد که این قصّه، مستقیم یا غیرمستقیم، با خیل کثیری از قصّه ها و بن مایه های عاشقانه، عارفانه و تعلیمی فارسی نسبت دارد و در این میان، شباهت آن با روایتی در کتاب آداب الحرب و الشّجاعه، آشکارتر می نماید.
بررسی و تحلیل چند حکایت بازنویسی شده از مثنوی برای نوجوانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد باطنی برهان الدّین محقّق ترمذی و تأثیر آن در آثار مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله اهمّیّت مفهوم «باطن دین» و تفسیرهای باطنی از آیات قرآن در تأویلات برهان الدّین محقّق ترمذی نخستین مربّی مولانا در خردسالی و مرشد وی بعد از فوت بهاءالدّین توجّه شده و نفوذ و تأثیر ذهن و زبان برهان الدّین محقّق ترمذی در مولانا جلال الدّین رومی بحث شده است. برتر دانستن بی قید و شرط وجه باطنی دین نسبت به وجه ظاهری آن در اندیشه های ترمذی و اهمّیّت تفسیرهای عرفانی آیات قرآن برای انتقال این مفهوم در مقالات وی برجستگی آشکاری دارد. شیوه عرفانی تفسیر آیات او را به افقهای باطنی و زبانی خاص رهنمون شده است. این شیوه به همراه استفاده از زبان مجازی، نماد، استعاره و تمثیل برای استخراج معانی باطنی آیات به منظور درک فایده عرفانی این شیوه در معارف برهان الدّین محقّق ترمذی، و ذکر موارد مشابه و موازی این تأویلات در مثنوی و فیه مافیه مولوی، فرازهای اصلی این تحقیق و بررسی را تشکیل می دهد.
بررسی تطبیقی ارتباطات کلامی در مثنوی مولوی و حدیقه سنایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال پانزدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶۰
275 - 295
حوزه های تخصصی:
یکی از مسائلی که در تمام آثار ادبی مشهود و ملحوظ می باشد، ارتباط کلامی است که از رهگذر آن، افکار و عواطف مختلفی رد و بدل می شود. با توجه به ماهیت آثار ادبی باید گفت که این پدیده به شکل های مختلف و با کمیت های متفاوتی نمود می یابد. در پژوهش حاضر که با رهیافت توصیفی- تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای نوشته شده، تلاش بر آن است که انواع مختلف ارتباط کلامی در «مثنوی» مولوی و «حدیقه» سنایی مورد کنکاش قرار گیرد و اغراض مختلفی که در ورای این ارتباطات کلامی وجود دارد، در ترازوی نقد و بررسی قرار گیرد. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که مولوی از رهگذر این ارتباطات کلامی اغراضی همچون بیان عشق، نیایشی کردن کلام خود، ارائه مفاهیم و تعالیم عرفانی و کلامی، پیروی از اولیاء الله و داستان پردازی است را بیان کرده و هدف سنایی از کاربست این ارتباطات کلامی آن است که به تفسیر آیات و احادیث و نیز ارائه نکات ظریف اخلاقی و عرفانی بپردازد
کسب رضایتمندی در مثنوی مولوی با رویکرد نظریه مثبت گرایی سلیگمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روان شناسی مثبت با تمرکز بر توانایی های انسان مسیر رسیدن به آرامش را به جوامع بشری معرفی می کند. سلیگمن (Seligman) بنیان گذار این علم، با تبیین هیجان های مربوط به زمان (حال، گذشته، آینده) درصدد بیان چیزی است که ارسطو آن را «زندگی خوب» نامید. لذا، از نظر سلیگمن ماهیت شادی پایدار در گذشته، کسب «رضایتمندی» است. لکن او در زمان گذشته با به کارگیری مؤلفه های ذیل: «شیوه تغییر اندیشه افزایش شکرگزاری آموختن گذشت و بخشش»، رسیدن به رضایتمندی را قابل حصول بیان می کند. بر این اساس رضایت از زندگی بر مؤلفه های شناختیِ فرد استوار است. از طرفی، یکی از مفاهیم متعالی عرفان اسلامی نیز «رضایتمندی» است که با شناخت خویشتن و تبیین آموزه های مثبت گرایانه قابل دستیابی است. مولانا نیز با نگرشی مثبت و با محوریت انسان کامل، به آموزه های اخلاقی عنایت ویژه ای دارد. مطالعه چنین میراث گرانبهایی با رویکرد نوین، مبیّن این حقیقت است که مسائل نظری از جهان بینی و مواریث فرهنگی جدا و ناآشنا نیستند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی ، برای دستیابی به رضایتمندی، به شناسایی و تطابق مؤلفه های روان شناسی مثبت در مثنوی پرداخته شده است. پرسش اصلی مقاله حاضر در متن مثنوی این است که، کسب رضایتمندی به عنوان نیاز بنیادی انسان امروزی، به چه میزان با مؤلفه های مطرح شده سلیگمن تطابق دارد؟ نتیجه یافته های تحقیق نشان می دهد دستاوردهای مشترک هر دو اندیشمند حاصل پیوند عمیق با «ایمان» و «معنویت» است. اما دیدگاه مولانا در این سنجه فربه تر می نماید زیرا با تکیه بر ارزش های معنوی الهی و عرفان اسلامی، رهنمونی برای رسیدن به سعادت ابدی است.