مقالات
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی استعاره های مفهومی با تمرکز بر مفهوم «معرفت» در آثار احمد جام نامقی پرداخته شده تا نحوه کاربرد استعاره مفهومی و کارکردهای آن در ارتباط با مفهوم سازی «معرفت» مشخص شود. همچنین آشکار شود احمد جام از کدام یک از استعاره های مفهومی برای تبیین «معرفت» استفاده بیشتری کرده است. برای این منظور کلان استعاره های «معرفت» و خرده استعاره های مرتبط با آن استخراج گردید و برای عینیت بخشی به بحث، نمودار آن ها ترسیم شد. پس از تحلیل و بررسی، نگارندگان نشان داده اند که مبنای استعاره پردازی های «معرفت» در آثار احمد جام سه کلان استعاره است: «معرفت ماده است»، «معرفت ظرف است» و «معرفت انسان است». همچنین نشان داده اند شیخ جام برای اینکه مفهوم پیچیده «معرفت» را محسوس، ساده و قابل درک کند از کلان استعاره «معرفت به مثابه ماده است» و خرده استعاره های مرتبط با آن بیشتر از سایر استعاره ها کمک گرفته است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که آموزه های عرفانی احمد جام درباره معرفت بر محور چند کارکردِ محدود مانند فنا، تسلیم، تسلّط و ناشناختگی می چرخد. منشأ حضور این کارکردها، پنداشت احمد جام درباره خداوند است. وی معرفت و خداوند را یکی می داند. از دیگر نتایج این پژوهش آن است که دیدگاه مذهبی و قرآنی احمد جام و ارتباطی که با دربار داشته در نحوه کاربرد استعاره های «معرفت» و کارکرد آن و تجسم بخشیدن به مفهوم «معرفت» تأثیرگذار بوده است.
بازتاب آیین ها و باورهای عامه در مکتب داستانی جنوب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات عامه که شامل آیین ها، باورها و سنت های هر اقلیم است؛ یکی از سرچشمه ها و بن مایه های ادبیات هر کشوری به ویژه ادبیات داستانی آن است. ادبیات داستانی ایران با توجه به اقالیم گسترده و متنوع کشورمان، به چندین مکتب از جمله مکتب داستان نویسی جنوب تقسیم شده است. در این جستار به روش توصیفی - تحلیلی، جلوه های فرهنگ عامه؛ اعم از آیین ها، باورها و سنت های مردمی جنوب را در آثار سه تن از نویسندگان مکتب جنوب؛ احمد محمود، محمد ایوبی و قباد آذرآیین که بسامد بالایی دارند؛ مورد کنکاش قرار گرفت و ضمن بررسی و طبقه بندی آن ها این نتیجه حاصل شد که تنوع و عمق و لایه های پنهان معنایی در داستان های احمد محمود بیشتر از دو نویسنده دیگر است. رئالیسم اجتماعی همراه با تسلّط بر فضاسازی، زبان و کاربرد به جای واژگان بومی و استفاده شایسته از فرهنگ عامه در داستان از ویژگی های منحصر به فرد وی است. در داستان های محمد ایوبی؛ اشاره به مرگ، دیو، سایه و همزاد و همچنین اشعار عامیانه به ویژه به لهجه دزفولی بسامد بیشتری دارد. وی در داستان های خود یک تقابل ایجاد می کند؛ این تقابل به خواننده اجازه می دهد که بتواند دریافت های خاص خودش را داشته باشد و تأثیر محیط و شرایط اجتماعی که انتخاب می کند، قطعاً در این تقابل ها دخیل است. بسامد واژگان، اصطلاحات و زبان زدهای عامیانه در داستان های قباد آذرآیین، بیشتر و نشانه های جنوبی بودن در آثار او چشمگیرتر از دو نویسنده دیگر است؛ به ویژه فرهنگ و واژگان رایج در میان مردم بختیاری جنوب در داستان های او تبدیل به یک ویژگی اصلی شده است.
نمادپردازی عارفانه فاضل نظری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نماد پردازی از جریان های مهم شعر دوره معاصر است. مخاطب با رمزگشایی نماد به شبکه معنایی اندیشه شاعر راه می یابد و به هویت ادبی و سبک او پی می برد. نمادپردازی در آثار برخی از شاعران پس از انقلاب اسلامی ازجمله فاضل نظری نمود پیداکرده است. فاضل نظری شاعر پُرمخاطب دهه هشتاد، مضامین سروده هایش عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و غیره است. غزل، تنها دست مایه شعری اوست. نظری چون غزل پردازان نوین، صمیمیت لحن و استفاده از واژه ها، ترکیب ها، نمادهای کهن و روز آمد کردن آن ها را به کار برده است؛ اما به لحاظ فکری بسیاری از غزل ها و نمادهای او با نئوکلاسیک ها متفاوت است و با شگردی نو و هنرمندانه، اندیشه های مبتنی بر عرفان و حقیقت جویی را به مخاطب القا کرده است. در این جستار به این پرسش ها پاسخ داده شده که آیا فاضل نظری به نماد پردازی در آثارش پرداخته است؟ گرایش عمده زبان نمادین او به چه موضوعی اختصاص یافته است؟، نمادهای عرفانی در بخش های تکراری، ابداعی و سایر انواع نماد عرفانی در آثار او کدام اند؟ و سیر نماد پردازی عرفانی درکتاب های «گریه های امپراطور»، «اقلیت»، «آن ها»، «ضد» و «کتاب» چگونه است. براساس این پژوهش، نمادهای عرفانی شامل رسمی و علمی صوفیانه (26 درصد) و الفاظ و لغات نمادین (74 درصد) در آثار فاضل نظری به کار رفته است. الفاظ و لغات نمادین به ترتیب بسامد در حوزه های دینی و مذهبی (32 درصد)، طبیعت (26 درصد)، اشیاء (15 درصد)، خمریّه (12 درصد)، جانوران (9 درصد) و اعضای بدن (6 درصد) به کار گرفته شده است. نمادپردازی در «ضد» (22 درصد) بیشترین و «کتاب» (18 درصد) کمترین میزان است.
کارکرد زاویه دید روایی و یکان های معنایی در شکل گیری گفتمان ایدئولوژیک کهن متن های الهیاتی ایران بر پایه آرای ادبی راجر فاولر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اهمّیّتِ پیوندِ عناصر زبانی با عناصر ادبی و روایی در بررسی متون مختلف، بیش از هر زمان دیگر مورد توجّه منتقدان ادبی و همین طور زبان شناسان است. در پژوهش حاضر تلاش شده تا به کمک سطوح مختلف زاویهدیدِ روایی و یکان های معناییِ تشکیل دهنده آن ها، چگونگی شکل گیری گفتمان ایدئولوژیک در «ارداویراف نامه» به عنوان یک اثر کهن و الهیاتی از ایران باستان، با ظرفیّت های ادبی و زبانیِ متعدّد، مورد بررسی قرار گیرد. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش است که این اثر چگونه به کمک سه سطح متفاوت زاویه دید (مکانی، روان شناختی و ایدئولوژیک)، گفتمان ایدئولوژیک خود را به عنوان گفتمان غالب، که نشان دهنده مجموعه ای از ارزش ها و باورهای درون متن است، با خواننده مطرح می کند و شکل می دهد. برای بررسی پاسخِ این پرسش ضمن توجّه به حروف نویسی و آوانویسی این متن، ترجمه ژاله آموزگار از متن فرانسوی فیلیپ ژینیو مدّنظر بوده است. هسته اصلی چهارچوب نظری را آراء راجر فاولر شکل داده و در کنار نظرات وی از بحث های هالیدی، آسپنسکی و ژنت برای گسترش تحلیل های بخش نظری استفاده شده است. یافته های پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی و با بررسی مستقیم یک نمونه مطالعاتی انجام شده نشان می دهد که هرچند «ارداویراف نامه» به عنوان یک متن الهیاتیِ باستانی دارای نویسنده مشخّصی نیست و به قصد ادبیّت نیز خلق نشده؛ امّا به سبب وجودِ عناصر روایی و زبانی مختلف، از ابتدای داستان تا پایان آن در حال شکل دادن گفتمان غالبِ خود است.
چندزبانگی و شعر: تحلیل شناختی اشعار شهریار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر در تلاش بوده تا چندزبانگی و ارتباط آن با شعر را در آثار شهریار بررسی نماید. در چارچوب نظری، از زبان شناسی شناختی – چندزبانگی، شناخت و عاطفه - آناستاسیو (۲۰۲۰)، اروین-تریپ (۱۹۵۴، ۱۹۶۴، ۱۹۶۷) و پاولنکو (۲۰۰۷، ۲۰۱۲) برای تحلیل اشعار استفاده شد. دو شعر ترکی و فارسی از شهریار (در مجموع ۶۱ بیت) به همراه گزیده ای از اشعار وی به عنوان پیکره زبانی پژوهش حاضر انتخاب شد. نتایج این مطالعه نشان داد که واج ها، واج آرایی ها، کلمات، نحو و دستور زبان از یک سو و سنت ها، آداب، وقایع زیستی و عاطفی شهریار از سوی دیگر بستری برای تولید شعر او و درنهایت تصویرسازی را فراهم ساخته است. به عبارت دیگر، شعر شهریار بر اقلیم و زیستگاه او بنا نهاده شده است؛ بنابراین، تمام داشته های شهریار در ضمیر ناخودآگاه ابتدا از آن اقلیم گذر کرده و آن گاه به زبان ترکی و یا فارسی وارد شده است. این پژوهش نشان داد که گرچه شهریار در زبان فارسی اشعار بسیار قدرتمندی دارد؛ اما به دلیل نفوذ اقلیم، بافت و محیط آذربایجان و زبان ترکی در ذهن او، شعر ترکی مورد بررسی در پژوهش حاضر عاطفی تر و از لحاظ زبانی چندلایه ای و از نظر ادبی پیچیده تر از شعر فارسی هم تراز آن شعر است. همچنین با توجه به تعریف آثار فرازبانی، نتایج این پژوهش نشان داد که اگر نتوان ادبیات انگلیسی را بدون جوزف کونراد، ادبیات فرانسه را بدون لپولد سدار سِنگور و ادبیات آمریکا را بدون ولادیمر ناباکوف فرض نمود، نمی توان ادبیات فارسی و ترکی را بدون شهریار متصوّر شد.
حیوان، «دیگری باختینی» در داستان های کوتاه چوبک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این جستار، تبیین و تحلیل کارکرد «حیوان به مثابه دیگری باختینی» در داستان نویسی صادق چوبک است؛ میخاییل باختین با طرح نظریه چندآوایی و دفاع از گفتمانِ گفت وگومرکز، تلاش کرد صداهای ضعیف به حاشیه رانده شده، ازجمله صدای «دیگری» را به گوش «مرکز» برساند و از این رهگذر قدرت را «نامرکز» کند و با «گفتمان های اقتدارگرای خودمرکزپندار» بستیزد. چوبک نیز از رهگذر گفت وگوپردازی و اعتباربخشی به آوا و اندیشه و صدای دیگری، همچون باختین علیه گفتمان تک صدا و خود محور روزگارش به پا خاست. وجه ممیزه اصلی کار چوبک در طبیعت گرایی ادبی او نهفته است؛ این طبیعت گرایی، چوبک را بر آن داشت که در روایت از شخصیت های حیوانی در مقام کنشگر اندیشه ور به مثابه دیگری، بیشتر بهره ببرد. در پژوهش پیش رو با بهره گیری از دیدگاه باختین، کارکرد حیوانات در داستان های کوتاه صادق چوبک با تمرکز بر تجلی آن ها در مقام دیگری به شیوه توصیفی- تحلیلی بررسی شده است. این بررسی نشان می دهد که چوبک با انتخاب حیوانات به عنوان شخصیت های داستان هایش و البته میدان دادن به آن ها توانسته است هم فضیلت های فراموش شده را به آدمی گوشزد کند و هم گامی به سوی رهایی از بند گفتمان های اقتدارگرا و خودمرکزبین بردارد. حیوانات به مثابه دیگری در داستان های کوتاه صادق چوبک وسعتی به اندازه بشریت پیدا کرده اند. او به این وسیله عقده های پدرانگی انسان قرن بیستم را که در صنعت و تکنولوژی غرق شده است نیز به تصویر می کشد.
سرچشمه های اساطیری رودابه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اقوام هند و ایران پیش از آن که از موطن اصلی از هم جدا شوند، مدّتی طولانی در کنار هم می زیستند و واجد یک فرهنگ، زبان، مذهب و اساطیر مشترک هندوایرانی بودند. با توجه به تأثیر فرهنگی متقابل ایران و هند بر یکدیگر، گاهی این امر امکان پذیر است که بتوان ریشه اسطوره های هندی را در ایران نیز جستجو کرد. با مروری بر داستان زال و رودابه در شاهنامه و جستجو در رمزگان هایی که در شخصیّت رودابه به صورت بارزی جلوه گر شده، درمی یابیم که این شخصیّت، در ژرف ساخت خود ممکن است به اصل و پیشینه ای اساطیری برسد. با بررسی ویژگی های این مِهین بانو و مطالعه کردارهای او در شاهنامه از یک سو و همچنین ردیابی ریشه های اساطیریِ همسان و تکراری در لایه های زیرین شخصیّتی وی، احتمالاً بتوان به یک بُن مایه کهن در جوامع مادرسالارانه عصر ماقبل تاریخ رسید که در آن ستایش و اقتدار الگویِ الهه - مادرِ بزرگ آب، باروری و عشق، قلمرو وسیعی را به خود اختصاص داده بود. آن الهه در هریک از سرزمین ها و مناطق جغرافیایی کهن با کردارها و خویشکاری های مشابه و با نام های مختلفی جلوه گر شده است. نوشتار حاضر که با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، درصدد یافتن ویژگی های مشترک و همسان میان خدابانوی سرسوتی در هند و رودابه در شاهنامه فردوسی است. رودابه با داشتن ویژگی های مهم همچون: تبار بیگانه، خویشکاری مادرانه، نگهداری نطفه، نامیرایی، ارتباط با آب، ماه، مار، کوه، پرندگان اساطیری، گل نرگس و غیره این انگاره را سامان می بخشد که به احتمال بسیار، ترکیبی از بازتاب های ایزدبانوی کهن آب در هند است.
بررسی گفت وگوی متن با مخاطب در غزلیات مولانا بر اساس نظریه گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هرمنوتیک گادامر پیوند تنگاتنگ و نزدیکی با مفهوم گفت و گو دارد. گادامر بر این باور است که بدون توجّه داشتن به عنصرگفت وگو، مخاطب و متن توانایی برقراری ارتباط را ندارند؛ بنابراین در این صورت نیز تأویلی صورت نمی پذیرد. غزلیات مولانا از جمله متونی است که مفهومی فراتر از تک معنایی دارد. در باور مولانا معیار قدرت و ناتوانی انسان اندیشه و فهم اوست. او در غزلیاتش به دنبال گمشده ای است که هرگز در این جهان نمی گنجد، مگر از راه شهود و کشف عینی و این ادراکات در سایه گفت وگو که میدانی برای پرسش های متفاوت و دست یابی به پاسخ های متناسب با آن است، امکان پذیر خواهد شد. نوشتار حاضر برآن است تا با رویکردی توصیفی-تحلیلی چند غزل از غزلیات مولانا را از این منظر تحلیل کند. دستاورد پژوهش نشان می دهدکه در پی پرسش و پاسخ های میان غزل های مولانا و مفسّر (مخاطب) و با منطبق کردن افق معنایی آن ها می توان به تأویلی جدید دست پیدا کرد. مفسّر در هنگام مواجهه با متن می کوشد با توجه به موضوع به آن رجوع کند و پرسش ها و پاسخ های متن را نسبت به مکالمه متن با شالوده بازیابی کند. این جست وجو از سنّت و امتزاج افق های مفسّر ظاهر شده است. به علاوه در این مقاله این نکته مورد بررسی قرار گرفته است که مولانا استنباط و وصول معانی را در فهم مخاطب می بیند و برای دست یابی به شناخت و درک متن بر فهم که محصول گفت وگوی میان گوینده و خواننده است و در اثر یک رخداد اتفاق می افتد، تأکید می کند.
پیام هایِ جهانیِ انعکاسِ خشونت علیه زنان در حکایت هایِ الهی نامه عطّار نیشابوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با بهره گیری از شیوه توصیفی– تحلیلی در نظر دارد به انعکاسِ خشونت علیه زنان از دیدگاه عطّار نیشابوری بپردازد. فرض بر این است که انسانِ امروزی می تواند با عمل به رهنمودهایِ تربیتیِ عطّار، بر مشکلاتِ خود فایق آید. مهم ترین هدفِ پژوهش، مشخص نمودنِ مواردِ خشونت آمیز نسبت به زنان در حکایت هایِ الهی نامه است. توجّه عطّار به خشونت علیه زنان و انعکاسِ آن در الهی نامه نشانه وجود خشونت هایی علیه زنان در عصرِ عطّار است. حاصلِ مطالعه نشان می دهد که خشونت بر زنان منحصر به قشر ضعیف و فقیر یا عوام نبوده، در دربارِ پادشاهان نیز رواج داشته است. خشونت در الهی نامه در دو حوزه عمومی (جامعه) و خصوصی (خانواده) و به شکل آشکار و پنهان است و در چهار نوع؛ جسمی، جنسی، روانی و اقتصادی به کار می رفته است. در نهایت می توان نتیجه گرفت: ضعف مبانی قضایی در جامعه و حکومت باعث تشدید ظلم و خشونت علیه زنان می گردید. عطّار با اختلاف طبقاتی و رسم و سنّتِ اجتماعی غلط ستیز می کرد. او اعتقاد دارد زنان در صورت فراهم کردن شرایط و زمینه ها، مدارج کمال را بیشتر و زودتر از مردان طی می کنند. مانع پیشرفت آنان را تعصّب افراد نسبت به خواهر و زن می داند.
کارکردهای بلاغی استفهام انکاری و استفهام تقریری در دفتر دوّم مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«استفهام انکاری» با معانی متنوّع هنری، از مباحث مهمّ و پربسامد بلاغت به شمار می رود که به علّت اهمّیّت موضوع مورد توجّه دستورنویسان نیز بوده است. مولانا با نگرش به شیوه بیان در قرآن کریم، معانی عرفانی را از طریق انشاء به خواننده منتقل می کند. شالوده منظومه تعلیمی مثنوی معنوی، ارشاد مخاطب به وحدانیّت حقّ و انکار ماسوی الله است. نقش کارکردهای بلاغی استفهام، به ویژه انکار، در این بهره وری چشمگیر است. در این پژوهش، مبحث بلاغی انکار با معانی هنری آن؛ شامل: نفی ابد، استبعاد، تعظیم، تحقیر، تعجیز، استغنا، یاًس، استهزاء، استمداد، تحسّر و غیره مورد بررسی قرار گرفته و به اهمّیّت کاربرد ادات استفهام، جهت خلق این انگیزه زیبایی شناختی و تفاوت بارز استفهام «انکاری» و «تقریری» پرداخته شده است. بهترین شیوه درک معانی بلاغی، تدبّر در پرسش های قرآنی، کلام محاوره و آثار نویسندگان صاحب سبک است. متأسّفانه، اکثر منابع علوم بلاغی در این موضوع مهم، شرح مبسوط و جامعی ندارند. ۵/۵۹ درصد از پرسش های بلاغی در دفتر دوم مثنوی از نوع استفهام انکاری است که ۴/۶۶ درصد از آن ها مفید کارکرد هنری «نفی ابد» است. این بسامد بالا، به دیدگاه متعالی مولانا در نفی نفسانیّات ارتباط دارد.