موضوع این تحقیق بررسی هنر هخامنشیان در مصر بر اساس یافته های باستان شناسی ایرانی در این سرزمین و آثار مصری در ایران می باشد. در این پژوهش از روش کتابخانه ای وبررسی و مطالعه گزارش های پژوهش های میدانی استفاده شده است. برای فهم تاثیرات فرهنگی هنری و آگاهی از گستردگی روابط متقابل تمدن ایران و مصر لازم است یافته های باستان شناسی کاوش های علمی در ایران و مصر مورد مطالعه قرار گیرد تا بر اساس حجم داده های باستان شناسی به سطح و گستردگی روابط فرهنگی و هنری دو تمدن پی برده شود. بر اساس پژوهش ها تا به امروز می توان این آثار را در دو دسته طبقه بندی نمود. 1. یافته های باستان شناسی ایرانی در مصر. 2. یافته های باستان شناسی مصری در ایران. بعضی از نمونه های ایرانی در مصر عبارتند از: کتیبه های هخامنشی به خط هیروگلیف از وادی «حمامات» و کتیبه های آرامگاهی هخامنشی و پاپیروس های به خط آرامی از جزیره «الفانتین» و همچنین نقش برجسته های هخامنشی در شهر باستانی «ممفیس» بر روی دیوارهای معبد «هیبیس» و یادگارهای معماری هخامنشی در مصر شامل معبد هیبیس و آثار معماری هخامنشی در الفانتین وسنگ یادبودهای داریوش در کنار کانال سوئز و همچنین مهر های حکومتی هخامنشیان می شود. در ایران، مجسمه داریوش، اشیاء، آلات و ابزار کوچک به دست آمده از کاخ داریوش در شوش، مهره های سوسکی دشت قزوین، ظروف کتیبه دار هیروگلیفی و یافته های طلسمی و اعتقادی از تخت جمشید مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. تحلیل نتایج این مطالعه تطبیقی نشان می دهد، که تاثیرگذاری هنر و معماری مصر بر ایران بیشتر بوده است.
حاج ملاعلی کنی از علمای مبارز و طراز اول تهران سال 1220 ق در قریه کن از روستاهای حومه غرب تهران دیده به جهان گشود. در کودکی خواندن و نوشتن آموخت و در 20 سالگی راهی نجف اشرف شد و از ذخایر گرانسنگ آن دیار همچون صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری و شیخ حسن کاشف الغطاء بهرههای فراوان برد.
سخن از شادروان جلال آلاحمد، جلال آل قلم است؛مردی که در برهه حساس 15 خرداد 42 در صف بندی اردوی حسینی و یزیدی یک سو ملت بزرگ ایران به رهبری امام خمینی و دیگر سو رژیم دیکتاتوری پهلوی با همه امکانات سیاسی و نظامی و تبلیغاتی و خیل روشنفکران سلطنتیاش اردوی حسینی را برگزید، یعنی صف مردم و رهبری دینی آن را و ارزش و اهمیت جلال نیز همه در همین شجاعت و شهامت شگرفی است که در «انتخاب بزرگ» خویش انجام داد؛ در حریت فکری و سیاسی او و به دیگر تعبیر: در «حر» بودن او.
علیقلی خان سردار اسعد، خان ایل بختیاری و کسی که لشکرکشی نیروهای بختیاری به تهران و شکست محمدعلی شاه و فتح تهران را رهبری کرد، از خوانین فرهنگ دوست بختیاری بود. او طی دوران زندگانی خود با علاقه و اشتیاق بسیار به پرورش معارف و پیشرفت فرهنگ پرداخت و علاوه بر اینکه خود، نویسنده و بویژه تاریخ نویس بود از نگارش، ترجمه، چاپ و نشر کتاب، تشویق و حمایت به عمل می آورد. سردار اسعد بختیاری، مترجمان و نویسندگان زیادی به جونقان، ملک اربابی خود برد و با حمایت مادی و معنوی، آنان را به ترجمه و نگارش کتابهای متعدد گماشت و خود بر کار آنها نظارت می کرد. این خان بختیاری علاوه بر تلاش در راه چاپ و نشر کتاب، در زمینه های دیگر معارف و فرهنگ همچون تاسیس و احداث مدارس، کوششهای فراوانی کرد، به طوری که حقوق ماهیانه خود را نیز داوطلبانه و با اشتیاق به احداث یا تعمیر مدرسه، در تهران و در چهار محال و بختیاری اختصاص داد.
حکومت و سیاست در ایران عصر غزنوی همچون دوره های قبلی تاریخ ایران با خودکامگی پیوند خورده است. در دیدگاه سلاطین غزنوی حکومت حق الهی آنان بود. به همین دلیل در مقابل مردم که آنان را رعایای خود می پنداشتند، پاسخگو نبودند. آنان در واقع مردم را در حکم مایملک و دارایی خود به شمار می آوردند و بر این مبنا سیاست اجتماعی خود را تنظیم می کردند. بر این اساس سلاطین غزنوی برای مردم حرمت و حقوقی قائل نبودند و مردم را ابزاری جهت پیشبرد اهداف حکومتی خود می دانستند. اینان هر گونه واکنش و اعتراضی را از جانب مردم بر نمی تابیدند و وظیفه مردم به عنوان رعایای حکومت، اطاعت، تولید و پرداخت مالیات به حکومت بوده است. با در پیش گرفتن این سیاست حکومتی و اجتماعی بود که شاید غزنویان آغازگران و پدید آورندگان روش های استبدادی و خودکامگی در ایران بعد از اسلام به شمار می روند.
در این نوشتار موقعیت اقتصادی عمومی مملکت صفوی در زمان شاه سلطان حسین (اواخر عهد صفوی) مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا نتیجه های سیاست های اقتصادی- اجتماعی شاه عباس اول که در زمان شاه سلطان حسین مشهود گردید مورد توجه قرار گیرد. برخلاف تاثیر منفی آن سیاست ها بر جامعه ایران، قدرت اقتصادی کشور به حدی مستحکم بود که ظاهرا با وجود انحطاط تدریجی اقتصادی در اواخر آن عصر، تا حمله افاغنه کسی از وجود آن باخبر نبود اما پس از واقعه مذکور؛ این انحطاط خود را به خوبی نشان داد و مشخص گردید که فساد و پریشانی کلی اقتصادی اواخر دوران صفوی، یکی از علل بزرگ سقوط آن دولت بوده است.