مجلس مهستان یکی از برجستهترین نهادهای تصمیمگیری عصر اشکانی بود که صلاحیت و مسوولیت بررسی مسائل لشکری و کشوری را به عهده داشت. از نام این مجلس برمیآید که در آن بزرگان جامعه که دارای تجربه و شایستگی درباره همه شوونات کشوری بودند، حضور داشتند. این مجلس در دوره ساسانی نیز تا حدودی قدرت خود را حفظ کرده بود اما بعد از فروپاشی ساسانیان دیگر از چنین مجلسی برای تصمیمگیری در امور کشوری و لشکری خبری نبود تا اینکه در عصر قاجار و بیشتر به تبعیت و تحتتأثیر شیوههای حکومتی اروپا، مجلس مشروطه در ایران شکل گرفت.
آرمان مشروطیت در مقام نظر تا حدودی زمینه و امکان مشارکت مردم را در اداره امور دولتی فراهم آورد و دیدگاه معطوف به قانون اساسی و تدوین متمم آن، تحول در نهاد دیوان سالاری را نیز در نظر داشت. اما در عمل، با وجود آنکه در ساختار دیوان سالاری تغییرهای کمّی و گسترده ای حاصل شد، همچنان سیطرهٔ اندیشه استبداد خودکامه پادشاهی در ایران و سنت های نیرومند و ریشه دار آن در نظام دیوانسالاری باقی ماند و با هر نوع تحول و اصلاحات بنیادین مقابله کرد. بدین سان سنت دیرینه اقتدارگرایانه اطاعت محض، قانون گریزی و چاپلوسی و ترکیب هیئت وزیران و انتصاب های مقام های دیوانی بر مدار خویشاوندگرایی، منصب فروشی و مانند اینها در جامه آراسته و جدید مشروطه و این بار در قالب قانون بروز کرد. این مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش اصلی است که خواسته ها، اندیشه ها و عملکرد محوری تلاش گران جنبش مشروطه ـ از جمله تأسیس و استقرار قانون و حاکمیت آن ـ چه تأثیرهایی بر چگونگی ادارهٔ امور و نهاد دیوان سالاری داشته است. روش کار بر پایه وارسی تأثیر و تأثر توأمانِ کنش و ساختار، در جریان تحول های سیاسی، اجتماعی و اداری و در چهارچوب نگرش علمی سیستمی قرار دارد.
در نیمه دوم سده ششم هجری، در حالی که خلافت شیعی فاطمیان در مصر ضعیف ترین دوران حیات سیاسی خود را سپری میکرد، زنجیره ای از سیاستمداران سنی موفق شدند بارها به مقام بسیار مهم وزارت دست یابند. اینان که التزام و وابستگی فراوانی به اندیشه خلافت سنی عباسیان در بغداد داشتند و سرانجام نیز توانستند خلافت فاطمی را سرنگون سازند، مجبور بودند در راه بقای سیاسی و نیز هر چه ضعیف تر کردن رقیبان خود، سیاست های مشابه و ویژه ای را دنبال کنند که از مهم ترین آنها یک رشته سیاست های مذهبی بود. در صدر این سیاست های مذهبی بهره گیری سیاسی ـ اجتماعی از نفوذ عده ای از عالمان نامدار و ایجاد رابطه مثبت و دوسویه با آنها و نیز تلاش برای ایجاد زمینه مناسب فکری، اعتقادی و اجتماعی برای کسب قدرت بود . بررسی روابط محکم و هدفمند این سیاستمداران و آن عالمان مهم ترین جنبه های چگونگی قدرت یافتن تسنن در مصر و پیدایش زمینه های مناسب برای به قدرت رسیدن ایوبیان را روشن میسازد.
نهضت جنگل یا قیام میرزاکوچکخان جنگلی و یارانش در گیلان ازجمله مهمترین و تأثیرگذارترین جنبشهای مردمی در روزگار معاصر ایران است. این نهضت که در اردیبهشت 1294 هجری شمسی با رهبری میرزا در گیلان آغاز و در 11آذر 1300 هجری شمسی با درگذشت او پایان پذیرفت به رغم مساعی ارزنده شماری از کاوشگران تاریخ همچنان برای بسیاری از افراد علاقهمند به میهن و حتی بسیاری از دانشجویان رشته تاریخ ناشناخته مانده است.
از قدیمی ترین ایام تاکنون، قضاوت و دادرسی همواره از مسائل مهم جوامع بشری به شمار آمده است. در ایران نیز، در ادوار مختلف چه در دوران پیش از اسلام و چه در دوران اسلامی، امر قضاوت از مهم ترین امور حکومتی و از کارکردهای مهم نهاد شاهی محسوب می شد؛ به گونه ای که سلطان در رأس امور قضایی قرار داشت و قدرت قضایی از جانب وی به قاضیان تفویض می شد و قضات، نایبان سلطان در این امر مهم به شمار می آمدند. به علاوه، فرمان سلطان در کنار تعالیم دینی و عرف از مبانی مهم قضاوت بود. در دوران حاکمیت تیموریان بر این سرزمین نیز همین وضعیت حاکم بود. در این دوره نیز قضاوت از کارکردهای مهم سلاطین بود؛ به گونه ای که سلطان، خود به عنوان عالی ترین مرجع قضایی در محکمه مظالم به دادخواهی ها رسیدگی می نمود، عالی ترین مقامات قضایی نظیر قاضی القضات توسط وی منصوب می شدند و حکم و فرمان وی در تعیین، تبدیل و تخفیف مجازات ها در سایر محاکم قضایی تأثیرگذار بود. در این دوره، قضات براساس شریعت اسلامی، عرف و فرمان سلاطین به قضاوت می پرداختند. یاسای چنگیزی نیز تا سال 815 ق. از مبانی مهم قضاوت عرفی در این دولت به شمار می آمد، تا اینکه در این سال توسط شاهرخ لغو گردید و این واقعه مهم ترین تحولی بود که در سیاست قضایی سلاطین این دوره رخ داد.از این رو در پژوهش حاضر، نگارنده به روش توصیفی و تحلیلی و با استناد بر منابع کتابخانه ای و اسناد موجود، ضمن بررسی مبانی قضایی دوره تیموریان، به بررسی سیاست قضایی چند تن از سلاطین این دوره همچون تیمور، شاهرخ، الغ بیگ، ابوسعید و سلطان حسین بایقرا می پردازد
یکی از ویژگی های دوره آل بویه برپایی مجالس و نشست های علمی و فرهنگی در آن دوره است. بغداد مرکز خلافت اسلامی که مرکز تبادل آراء و تعاملات فرهنگی و فرقه ای بود، در این دوره، فرصت ظهور و بروز اندیشه های مختلف را فراهم آورد. هر روز مجالس و انجمن های مختلف علمی در بغداد تشکیل می شد و صاحبان اندیشه های گوناگون با استفاده از فرصت های برابر و حمایت از جانب حکومت، افکار و اندیشه های علمی و مذهبی خود را بیان کرده و به شبهه ها و ایراد های مخالفان خود پاسخ می دادند.
این مقاله در پی آنست که پس از معرفی اجمالی برخی از مجالس و محافل علمی دروه مورد بحث، اهداف، چگونگی تشکیل، موضوعات مورد بحث و شرکت کنندگان در آن مجالس را واکاوی نماید، و نقش دولت آل بویه را در تولید و ترویج علم ارائه کند.