هدف از پژوهش حاضر، بررسی رابطه باورهای غیر منطقی با ناسازگاری زناشویی در پرستاران متأهل زن و مرد بود.جامعه آماری این پژوهش شامل کلیّه پرستاران متأهل زن و مرد بیمارستانهای دولتی شهر گرگان بود که از بین آنان 120 نفر از طریق روش نمونه گیری طبقه ای انتخاب شدند. برای انجام پژوهش از پرسشنامه های باورهای غیر منطقی (ATIB) و پرسشنامه سازگاری زناشویی (DAS) اسپانیر 1976، استفاده شد. تحلیل نتایج نشان داد که بین باورهای غیر منطقی و ناسازگاری زناشویی همبستگی منفی و معنی دار وجود دارد. بین شغل پرستاری و سازگاری زناشویی رابطه وجود دارد. بین مدّت ازدواج و باورهای غیر منطقی همبستگی معنی دار وجود ندارد. با افزایش مدّت ازدواج، سازگاری زناشویی کاهش می یابد. بین میانگین باورهای غیر منطقی زنان و مردان پرستار تفاوت معنی دار وجود ندارد.
یکی از برجسته ترین ویژگی های روابط زناشویی، چرخه ها یا الگوهای ارتباطی است که میان همسران شکل گرفته و بیشتر در پرتو چندبارگی استوار می شوند. پژوهش حاضر به بررسی الگوی ارتباطی «درخواست– کناره گیری» که یکی از فراگیرترین الگوهای ارتباطی ناکارآمد زناشویی است پرداخته و عوامل مؤثر بر آن را شناسایی می کند. این پژوهش به شیوه کیفی و با به کارگیری از رویکرد زمینه ای انجام شده است. 14 کارآزموده خانواده و ازدواج با روش نمونه گیری هدفمند بررسی شدند و داده ها با به کار بردن مصاحبه های نیمه ساختاریافته و تعاملی تا رسیدن به اشباع داده ها گردآوری شده است. برای تجزیه وتحلیل داده ها نرم افزار 10 MAXQDA به کاربرده شد. برآمدها نشان داد که سه دسته عوامل (درونی، ارتباطی و موقعیتی) در آشکار شدن چرخه درخواست– کناره گیری تأثیر دارند. با توجه به برآمدهای به دست آمده، این پدیده آشکار شد که عوامل مؤثر بر چرخه درخواست – کناره گیری بسیار گوناگون و گسترده است و از ابعاد چندگانه ای برخوردار است.
هدف:پژوهش حاضر به توصیف بنیادهای مفهومی سنجش کنشی رفتار، تاریخچه، روش ها و نقش این سنجش در طراحی مداخلات رفتاری، و مروری بر تعدادی از پژوهش های مربوط، با تأکید بر رفتارهای چالش انگیز در مدارس پرداخته است.
سیر صعودی طلاق در ایران، به ویژه در دهه های اخیر، معلول عوامل روان شناختی و جامعه شناختی است ؛ که نیازمند پژوهشی جدی، با توجه به تأثیر پیامدهای ناگوار طلاق بر ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی است. پژوهش حاضر این پدیده را از جنبه جامعه شناختی و فقط از منظر زنان بررسی کرد؛ با این هدف که اولاً نشان دهد تغییر نگرش زنان، در ارتباط با کارکردهای خانواده بر طرز تلقی آن ها نسبت به طلاق، تأثیر گذاشته و در نتیجه سبب افزایش میزان طلاق در ایران شده است و ثانیاً حساسیت نهادها و ارگان های فرهنگی کشور را برای چاره اندیشی برانگیزد. پژوهش حاضر توصیفی – تحلیلی بود و به شیوه پیمایشی انجام شد. جامعه آماری تمامی بانوان ساکن تهران و جامعه نمونه، شامل 500 نفر بود که به شیوه تصادفی هدفمند از 5 منطقه (شمال، جنوب، مرکز، شرق، غرب) شهر تهران، برای تکمیل پرسشنامه محقق ساخته در ارتباط با ارزش های مرتبط با همسرگزینی و کارکردهای خانواده انتخاب شدند. نتایج پژوهش نشان دهنده آن بود که ارزش های مرتبط با نقش های خانوادگی و کارکردهای خانواده دستخوش تغییر شده است؛ به این معنا که بین دیدگاه دو نسل، در ارتباط با کارکرد های اساسی خانواده، شکاف عمیقی وجود دارد. همچنین تلقی نسل جوان از طلاق، متفاوت از نسل گذشته است، به طوری که از نظر در صد جالب توجهی از بانوان نسل جوان، طلاق امری مذموم و ناپسند به شمار نمی آید.