چکیده بیان مسئله: شناخت و ادراک آثار هنری شکل گرفته در دوران معاصر، از جمله هنر مفهومی که به عنوان نخستین جنبش هنری پست مدرن می توان از آن یاد کرد، تنها در پرتو شناخت نظریه نهادی جورج دیکی امکان پذیر است. جورج دیکی، با طرح مؤلفه های بنیادی نظریه نهادی همچون شیء مصنوع، جهان هنر و اعطای شأن هنری، راه را برای ورود اشیای حاضر آماده و پیش ساخته به هنر گشود. البته هنرمندان مفهومی همچون مارسل دوشان، باربارا کروگر، کیت آرنت و دیگران آثار هنری فاقد کیفیت و صفات زیبایی شناسانه خلق می کنند، اما از آنجا که جهان هنر که به گفته جورج دیکی مجموعه ای از «هنرمندان، موزه داران، منتقدان هنر، مدرسان و ...» است به این آثار صلاحیت اعطای شأن هنری را می دهند، این آثار به اثر هنری تبدیل می شوند. هدف پژوهش: نگارندگان در این پژوهش در پی انطباق مؤلفه های بنیادین نظریه نهادی جورج دیکی با آثار برخی هنرمندان مفهومی هستند. از آنجا که بسیاری از آثاری که هنرمندان مفهومی خلق کرده اند با مؤلفه هایی چون جهان هنر و شیء مصنوع و ماهیت اثر هنری در نظریه نهادی مطابقت دارد، بنابراین می توان فلسفه خلق چنین آثاری را با نظریه نهادی جورج دیکی تحلیل کرد و تطبیق داد. روش پژوهش: این پژوهش به روش تحلیلی-تطبیقی انجام شده است. نتیجه گیری: در آرای جورج دیکی طرح خصوصیات شیء مصنوع و جهان هنر کاملاً قابل انطباق با آثار هنر مفهومی است. درواقع، چیزی در ذات هنر یا اثر هنری موجود نیست که آن را به اثر هنری تبدیل کند، بلکه مهم دادن اعطای شأن هنری به اثر است و آن توسط مؤلفه ای چون جهان هنر صورت می گیرد. از این نظر تمامی نظریه های هنری که براساس صفات و کیفیات زیبایی شناسی بنیان شده اند به چالش کشیده می شوند و مفهوم هنر خوب و هنر بد بی ارزش می شود.
در دهه های اخیر تئوری های مربوط به اکولوژی منظر درهای تازه ای به روی برنامه ریزی و طراحی منظر گشوده است. مفهوم شبکه اکولوژیک نیز از دستاوردهای این مبحث بوده و در ارتباط با غلبه انسان در محیط های طبیعی و تکه تکه شدن تدریجی آن به دنبال توسعه محیط زیست انسانی نمود می یابد. به همین جهت طراحان و اکولوژیست های منظر، این مفهوم را در جهت به کار بستن یک استراتژی فضایی بهینه در مقیاس های مختلف و نیز محیط های شهری مورد استفاده قرار می دهند. در این راستا متریک های منظر به عنوان ابزار مفید بررسی و بهسازی شبکه های اکولوژیک شهری به شمار می آیند. در مطالعه حاضر، هدف اصلی، ارایه راهکارهای بهسازی برای شبکه اکولوژیک شهر تبریز با استفاده از متریک های منظر است. در این راستا ابتدا عناصر تشکیل دهنده ساختار شبکه اکولوژیک شهر تبریز که شامل لکه ها و کریدورهای طبیعی و مصنوعی هستند، با استفاده از متریک های منظر به طور کمی بررسی شده و بدین ترتیب لایه های اکولوژیکی طبیعی و مصنوع آن با استفاده از تصاویر ماهواره ای لندست و متریک های منظر(شامل
CAP و MNN و NP) مورد شناسایی و آنالیز واقع شد. سپس تحلیل شبکه با روی هم گذاری این لایه ها صورت گرفته و این امر به درک شبکه اکولوژیک شهر انجامید. در نهایت پهنه بندی ساختار شبکه به صورت سه پهنه همگن و ارایه راهکارهای ارتقای آن برای هر پهنه در مقیاس شهری از نتایج این مطالعه است.
میزان موفقیت یک عنصر هنر شهری به زمینه گرایی اثر و هم خوانی آن با فرصت های ارایه شده محیطی وابسته است. ارتباط بین مجسمه با فضا و نسبت حاکم میان شاخصه های فیزیکی (ابعاد، جنسیت) و غیر فیزیکی (موضوع، سبک، کارکرد) مجسمه ـ که در فرایند خلق اثر منجر به ایجاد شاخصه های ذهنی منظر شهر از جمله ایجاد هویت و خاطره ذهنی مشترک و حس تعلق می شودـ با مکان نصب اثر که شامل سه رکن، محیط، معماری و مخاطب است؛ از عوامل تأثیر گذار در قابلیت پذیرش مجسمه به عنوان یک مصداق هنر شهری است. تعیین نحوه ارزش گذاری و پررنگ کردن تعدادی از شاخص های ساختاری نسبت به دیگر شاخص ها، نقشی مشارکتی است که میان آفریننده اثر و منظرساز به عنوان عنصر هماهنگ کننده، مشترک است. این نوشتار با بررسی ویژگی های مجسمه و فضا به عنوان دو عامل اصلی شکل گیری هنر شهری، با ارایة چند نمونه از مجسمه های شهری دوره های مختلف شهر تهران، به بررسی این ارتباط پرداخته و دلایل رد یا پذیرش این آثار را در زمینة شهری عنوان می کند.
منظر پدیده ای پویاست و موجودیت چندلایه آن باتمام مقیاس ها در گذاری همیشگی قرار دارد. از مصادیق گذار و تغییر در منظر، پدیده گسست است که بر تمام لایه های اکولوژیکی و ادراکی آن در مقیاس های مختلف تأثیر می گذارد. گسست در منظر که تحت تأثیر مداخلات انسانی روی می دهد پیامدهای گوناگونی دارد که از عوامل مختلفی همچون توسعه سکونت گاه های شهری، ایجاد زیرساخت های حمل و نقل زمینی و ریلی، تسطیح و تصرف اراضی طبیعی برای مصارف کشاورزی و فعالیت های معدن کاوی و عوامل بسیار دیگر ناشی می شود.
این نوشتار در پی آن است تا با رویکردی جامع و کل نگر به ماهیت منظر، نظریات موجود در خصوص پدیده گسست و روش شناسی حوزه های مختلف مرتبط با این پدیده را تحلیل کند، به امکان سنجی شاخص های در ارزیابی پیامدهای گسست در منظر بپردازد و همزمان به جنبه های اکولوژیک و ادراکی آن توجه کند؛ شاخص هایی که قابلیت انطباق بر ویژگی های خاص هر بستر منظرین را به طور جداگانه دارا باشند و تغییرات ناشی از گسست را در الگوهای موجود منظر و محیط پیش بینی کند. با چنین هدفی شاخص های ارزیابی پدیده گسست به دو گروه کمّی و کیفی تفکیک شده است به شاخص های کمّی به ویژگی های اکولوژیک و زیست محیطی منظر و شاخص های کیفی به خصوصیات ادراکی و هویتی آن می پردازد.
این نوشتار در پایان به این نتیجه خواهد رسید که ترکیب تمام شاخص های کمّی و کیفی در تحلیل یک بستر منظرین و تبدیل آنها به یک کلیت واحد به واسطه تفاوت ماهوی این شاخص ها و زمینه های مختلف دلالت آنها امکان پذیر نخواهد بود، لکن با تعریف اولویت های ساختاری هر منظر و شرایط محیطی، میزان اهمیت و تأثیرگذاری هر شاخص در ارزیابی مشخص می شود، تا در مراحل مختلف تصمیم گیری، برنامه ریزی و طراحی پروژهای مدیریت منظر و آمایش سرزمین قابل استفاده و استناد باشد.