در چند دهه اخیر قرن بیستم، گرایشهای پستمدرنیستی در ادبیات، افکار، فلسفه، فنون و هنرها نمود یافت و مدرنیسم به بنبست رسید. تمایل و گرایشهای پستمدرنیستی موجب شد تا گروهی از هنرمندان به واقعگرایی و سنت رئالیسم نگاهی دوباره داشته باشند؛ مسئلهای که تاکنون در مدرنیسم بهدست فراموشی سپرده شده بود. توجه به موضوعات پیش پا افتاده زندگی روزمره با پاپ آرت در آثار هنری ظهور کرد. یک دهه بعد در تداوم فتورئالیسم، هایپررئالیسم با عملکردی مشابه فتورئالیسم، ولی با تفاوتهایی در محتوای آثار شکل گرفت و بهعنوان یک جنبش مفهومی، بیانگرا و در عین حال بسیار واقعگرا مطرح شد. به این ترتیب این جنبش با انگیزههایی متفاوت از فتورئالیستها، برای رسیدن به بهترین شیوه بیان، آثاری فراواقعگرا خلق کرد که در این جریان هنرمند برای رسیدن به بهترین نتیجه ممکن از ابزارها، مصالح و تکنیکهای مختلف استفاده کرد. این گرایش هنری بهشکل عمیقی در مجسمهسازی بارز است که انسان با دیدن این آثار، زنده بودن آنها را احساس میکند،گویی در آنها روح دمیده شده است
نویسنده، در این پژوهش، سعی می کند، یک عنوان درسی به عنوان « حکمت هنر اسلامی » را ، از پرده ابهام خارج نماید و به عرصه نقد و نظر و وضوح معنایی راه دهد. بر اساس ره یافتی که نویسنده به «حکمت» نگریسته است، حکمت هنر ، دیگر مضمونی گنگ نیست؟، بلکه مقوله ایست عقلی – عرفانی و فوق حس ، و متعلق به افقی والا که سابقه تاریخی آن بازمی گردد به حوزه های تمدنی و اندیشه های یونان باستان – از سقراط و افلاطون و ارسطو – تا متفکران جهان اسلام چون بوعلی سینا و سهروردی و ابن عریب و سبزواری، تا متفکران ژرف اندیش غربی چون رولف اتو، نورمن کیسلر، میرچا الیده و متفکران غربی اسلام آورده ای چون بورکهارت و گسنون تا متفکران معاصر پست مدرن چون واتیمور و لیوتار. از دیدگاه آنان حکمت را مقوله ایست استعلائی یا مقوله ایست عقلی -الهی که فلسفه صورخیالی هنر اسلامی را در افقی برتر، در حوزه عرفان و آسمان از طریق صورتهای تجریدی زیبا شناسانه به صحت هنر وارد می کند. اما، نکته مهم این تحقیق از آنجا شروع می شود که نویسنده، نظریه تازه ای را بر اندیشه قدما ومعاصرین می افزاید و آن نگرش فلسفی و حکیمانه به هستی و زیبایی است که از اسمان فرود می آید، دامن به خاک می آلاید؛ به صورتهای عینی و فیگوراتیو و بشری نزدیک می شود اما محتوی و مضمون والای خود را حفظ می کند . و دوباره رخت از زمین بر می کند و به اسمان صعود می نماید. «حکمت wisdom»، خرد ،اندیشه بیرخنه و فوق تمایلات فردگرایانه همراه با گرایش به افق های برتر از حس و لذت. «تأویل Hermeneutics»، و نگرش تأویلی که تلاش می کند از ظاهر به باطن حرکت کند و معنی صور و واژگان را به افق های معنایی متفاوت گسترش دهد. «استعلایی Transcendental»، والا، متعلق به افق های فوق حس و تجربه ، متعالی. «ابتدایی Primitive» متعلق به زمان های پیش از تاریخ. «مقدسSacred» متعلق به عالم قدس. «درونی Esotric» باطنی متعلق به لایه های عمیق تر معنایی. کلیدواژگان: شاهنامه ,قهرمان ,هنر ملّی
این مقاله با به کارگیری روش بینارشته ای آیکون نگاری- آیکونشناسی در مطالعات تاریخ طبیعی، فلسفه، نجوم، دین و هنر در پی ارائهی چگونگی کاربردی کردن روش شناسی های علمی و جهانی در هنر ایرانی- اسلامی است. در این راستا موضوع تاثیر و تاثر زحل را در باورهای تاریخ فرهنگی ایران و بازنمایی آن در نگاره های هنری ایرانی- اسلامی که خود از طریق درک و دریافت جهان بینی سنتی اصل انطباق جهان کبیر و صغیر قابل فهم می شود، برگزیده ایم. سعی ما بر این است تا پس از بررسی تصویری صریح زحل در نگاره های آثار نجومی، با روش آیکون نگاری به طبقه بندی ویژگی های بازنمایی های مرتبط با آن بپردازیم و سپس در پیوند با منابع نوشتاری مرتبط با نجوم و تنجیم و منابع طبی در تبیین صفات و رفتارهای متاثر از زحل در جهان صغیر به بازنمایی های غیر صزیح زحل در برخی از نگاره ها از طریق آیکون شناسی تفسیری از آنها ارائه کنیم. در این راستا، پژوهش پانوفسکی، کلیبانسکی و زاکسل در باره زحل/ کیوان و مالیخولیا الگوی روش شناسی تحقیق در این مقاله قرار گرفته است. هدف از کاربست این روش می تواند ما را نه تنها به فهم مفاهیم کلیدی تاریخ علم و تاریخ فرهنگ رهنمون باشد، بلکه امکان روش شناسی تازه ای در ارتباط تاریخ ایده ها ی فرهنگی در پیوند با آیکون های تصویری در نگاره های هنری فراهم آورد و و ما را در فهم دقیق رابطهی میان ابژه های تاریخی و پدیده ها توانا میسازد.