فردید »بازگشت به دین« را راهکار برون رفت از طاغوت زدگی و غرب زدگی چه در غرب و چه در ایران می داند. مسئله به تمام بشریت بر می گردد که در دوره جدید مظهر اسم اجلال و اضلال الهی شده اند و اینک که بارقه هایی از احساس تعالی پدید آمده، می باید با تفکر آماده گر در بازگشایی افق آینده بکوشیم. سرنوشت همه انسان ها به هم گره خورده است. اگر بپذیریم که دین هسته و گوهر سنت را تشکیل می دهد و اگر پیش فرض فردید اینست که دین اصالت دارد، می توانیم وی را سنت گرا بنامیم. تاریخ مرسوم به این مضا (برندگی)، سیر از تعالی به سوی تلانی است، سیر نزولی است. تاریخ به معنی فردیدی اش به صورت ادوار و اکوار، به شکل موقف و میقات و در نسبت انسان با هویت غیب مطلق معنا می دهد. نگرش فردید به تاریخ نگرش عرفانی است و تقابل زمان باقی و زمان فانی در آن حفظ شده است. آنچه ما تاریخ می نامیم از دریچه نگرش زمان، فانی است و آنچه فردید تاریخ می نامد از دریچه نگرش زمان، باقی است. بنابراین فردید سنت گرا به معنی تاریخی آن نیست. با این همه اگر سنت گرایی را به معنی معرفتی آن بگیریم فردید را می توانیم سنت گرا بنامیم.
جست وجوی زمینه ها و عوامل دخیل در تکوین عهدین (کتاب مقدس) خود موضوعی است که هم از جنبه های تاریخی ـ فرهنگی و هم از جهت الهیاتی ـ کلامی، در فهم روح حاکم بر این اثر بسیار موثر است.
فرض بر آن است که دو سنت «عبرانی ـ یهودی» و «یونانی ـ یونانی مآبی»، سرچشمه های اصلی شکل گیری کتاب مقدس و البته خود مسیحیت بوده اند. اما تحلیل تاریخی و ریشه شناسانه دو سنت مذکور، از یک سو عوامل و مؤلفه های کمتر شناخته شده دیگری را برای ما عرضه می دارد که احیاناً در لابه لای پژوهش های دین شناسانه مغفول واقع شده اند؛ و از سوی دیگر نشان دهنده تلفیق فرهنگی و حتی روحی- معنوی دو سنت یاد شده با یکدیگر است که این، خود در تقدیر تاریخی دو سنت یهودی و مسیحی مؤثر واقع شده است. ملاحظه نتایج حاصل از گسترش عوامل مذکور نیز به نوبه خود، عرصه جدیدی از پژوهش را در این زمینه می گشاید که از زمره فروعات آن، ظهور جریان تاویل (هرمنوتیک) کتاب مقدس است. ریشه یابی تحولات معرفت دینی در سنت مسیحی و پیوند آن با نخستین رویدادهای فرهنگی و دینی سده های نخست میلادی، هدف اصلی این نوشتار است.
همر با سرودن ایلیاد و ادیسه و هسیودوس با سرودن ثئوگونیا و کارها و روزها تنها آثار ادبی ماندگار خلق نکردند بلکه جهان اسطوره ای را به نظم آوردند که فرهنگ یونانی از این نظم سربرآورد و بالنده شد. به این جهت بود که یونانیان شاعران را و به ویژه این دو شاعر را فقط هنرمندان خود نمی دانستند بلکه آنها را به چشم مربیان خود می دیدند. از این رو، درکی جامع از جهان اسطوره ای این دو شاعر و مفاهیم اساسی آن برای شناختن فرهنگ یونانی به طور عام و ادبیات و فلسفه آن به طور خاص لازم است. هدف این مقاله بررسی این مفاهیم است تا آن که معلوم شود، فرهنگ و اندیشه یونانی بر مبنای چه تصوری از رابطه بین خدا و انسان شکل گرفت.
آنچه در این مقال مىخوانید نقد تکثرگرایى متون دینى از منظر تئورى قبض و بسط است. صاحب این تئورى دو دلیل براى به رسمیتشناختن قرائتهاى مختلف از متون دینى آورده است. یکى - که اصلىترین دلیل است - صامتبودن متون دینى و دخالت انتظارات، پیش فرضها و پرسشهاى پیشین در تفسیر آنهاست. دیگرى ذوبطون و چندلایهبودن این متون است.سخن ما این است که متون دینى صامت نیستند. بنابراین دخالت انتظارات و پیش فرضها در تفسیر، از نوع تفسیر به راى مذموم است و نیز ذوبطونبودن متون دینى به معناى به رسمیتشناختن قرائتهاى مختلف نیست، زیرا هر تفسیرى را نمىتوان باطن متون به حساب آورد.