فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۵۶۱ تا ۲٬۵۸۰ مورد از کل ۱۴٬۵۸۲ مورد.
حوزههای تخصصی:
تقسیمات مفاهیم کلی و اقسام معقولات به عنوان یکی از مهمترین مسائل فلسفی دارای جایگاهی ممتاز و تأثیرگذار در تفکر فلسفی است. بنا بر نظر مشهور در نگاه فیلسوفان مسلمان، معقولات به سه دسته معقولات اولی و معقولات ثانیه فلسفی و منطقی تقسیم می گردند. تقسیم بندی مشهور جامع و کامل نیست و به نظر می رسد این تقسیم بندی با ابهامات و اشکالاتی روبرو باشد، مانند ناسازگاری با بحث مفاهیم قدسی، واضح نبودن ارتباط آنها با مسئله اصالت وجود و جایگاه مبهم برخی مفاهیم؛ در این نوشتار ابتدا نظر مشهور را تبیین و ترسیم نموده و سپس از رهگذر نقد و بررسی آن، سعی می شود تقسیم جدیدی ارائه گردد که اشکالات و ابهامات تقسیم مشهور را به دنبال نداشته باشد. در نهایت با مقسم قرار گرفتن مفهوم وجود، اقسام مفاهیم ذیل آن طبقه بندی گردیده و تقسیم مشهور دچار تغییراتی اساسی می گردد.
ارزیابی و نقد برهان اجماع عام بر اثبات وجود خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
برهان اجماع عام استدلالی عامه پسند است که بر پایه اعتقاد عموم انسان ها به وجود خداوند بنا شده است. گرچه به نظر می رسد این استدلال قوت و استحکام سایر براهین را ندارد، اما تا حد بسیاری موجه و پذیرفتنی است. شواهد فراوانی نشان می دهد که اکثریت انسان ها به وجود موجودی فراطبیعی اعتقاد دارند؛ تا جایی که بسیاری از فلاسفه و متکلمان از توافق همگانی و مشترک انسان ها به عنوان تأیید و پشتوانه برخی از نظرات و باورها استفاده کرده اند و متداول ترین اموری که، با این شیوه اثبات شده اند، «وجود خداوند» و «جاودانگی روح انسان» هستند. این پژوهش در پی پاسخ گویی به این پرسش هاست: تقریرهای این برهان علاوه بر توافق عام در اعتقاد به وجود خدا، چگونه بر خداشناسی و خداگرایی فطری تأکید دارند؟ چه شبهه هایی بر خود برهان و تقریرهای آن وارد شده است؟ یافته های این پژوهش نشان می دهد که این برهان دو تقریر مشخص با روایت های متعدد دارد که هر کدام به نوعی به همگانی بودن اعتقاد به خداوند و خداگرایی فطری بشر تکیه زده اند. اگرچه اشکال هایی چون انکار عمومیت، رد فطری بودن برهان، اتکا به تمثیل و شبهه شرک و بت پرستی به این برهان وارد شده، ولی هر کدام به نوعی پاسخ داده شده و مورد بررسی قرار گرفته اند.
تحلیل انتقادی استدلال اختفاء الهی شلنبرگ از دیدگاه مایکل موری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از طرح برهان اختفای الهی توسط شلنبرگ، بسیاری از متألهان و اندیشمندان با روش های گوناگون به نقد این برهان پرداخته اند. شلنبرگ در استدلال خویش با تمرکز بر صفات خدای ادیان توحیدی به ویژه صفت عشق، پنهان بودن خدا را قرینه ای برای الحاد معرفی می کند و معتقد است خدای عاشق هرگز روا نمی دارد که بندگانش با ناباوری سرزنش ناپذیر دست و پنجه نرم کنند. مایکل موری، با استفاده از تئودیسه مبتنی بر اختیار که در توجیه شرور اخلاقی مطرح شده است در کنار تئودیسه مجازات الهی آگوستینی، تئودیسه ای به نام اجبار را ارائه کرده و با توجه به لزوم پرورش اخلاقی روح، به نقد برهان اختفاء الهی می پردازد. در این تئودیسه، نتیجه آشکارگی خداوند، مخدوش کردن اختیار آزاد انسان به لحاظ اخلاقی، و تحمیل و اجبار بشر برای انتخاب و انجام اعمال اخلاقی، و سلب قابلیت انسان برای پرورش روح است. در این نوشتار، ابتدا به بیان استدلال شلنبرگ درباره خفای الهی پرداخته و سپس نقدهای مایکل موری را بررسی خواهیم کرد.
سوبژکتیویته در فلسفه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
75-100
حوزههای تخصصی:
سوبژکتیویته عبارت است از اصالت من انسان در قلمروهای معرفت شناسی، جهان شناسی، اخلاق، زیبا شناسی، هنر، دین و علم. شکاکیت عمومی دکارت اورا به سوبژکتیویته رهنمون شد، زیرا او بعد از شک در همه چیز، وجود خود را به صورت اولین و تنها موجود یقینی یافت و بر همین پایه، قضیۀ« می اندیشم پس هستم» را شالوده هر نوع شناختی و هرگونه موجودی در عالم، از جمله وجود خداوند و اشیای جسمانی، قرار داد. دکارت عقل آدمی را در مسئله شناخت،بی نیاز از غیر خود دانست و در این راستا برای شکل دادن به ساختمان علم، فقط به سراغ مفاهیم فطری ذهنی می رود، مفاهیمی که تنها با قاعده ی وضوح و تمایز، که خود برگرفته از ذهن آدمی است، می توان بدانها دست یافت.اصالت سوژه (من انسان)، تمام بخش های فلسفه دکارت را دربرگرفته و در این فلسفه تمام جهان، به صورت مجموعه ای از ابژه ها، خودنمایی می کند و عالم جز تصویری که آدمی از آن ساخته است، حقیقت دیگری ندارد. بنابراین، یگانه سوژه حقیقی، چیزی نیست جز من انسانی و لذا گستره سوبژکتیویته در فلسفه دکارت کاملاً مشهود است. فلسفه دکارت با چنین نگاه سوبژکتیوی فلسفه جدید غرب را به مسیری نو انداخت. از این رو دوران جدید را، دوران سوبژ کتیویسم نامیده اند.
تطبیق «خودشناسی» ازمنظر کی یرکگارد و شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۴
315 - 336
حوزههای تخصصی:
در مقاله حاضر به بررسی موضوع خودشناسی از بعد عرفانی و فلسفی از دیدگاه شیخ شهاب الدین سهروردی و سورن کی یرکگارد با نگاهی مقایسه ای پرداخته می شود .کی یرکگارد معتقد است پرداختن به امور کلی و ماهیت اشیاء موجب شده که انسان از خویشتن را خویش غافل شود. شیخ اشراق نیز در آثار متعدد به خصوص در داستان های رمزی اش همواره به عوامل غفلت انسان از ذات خویش پرداخته است.آنچه کی یرکگارد به عنوان سیر اگزیستانس برای دست یافتن به «خودشناسی» در مراحل مختلف بیان می کند، او را بیش از همه به تعالیم عرفانی سهروردی نزدیک می کند؛ زیرا او دل سپردن به خداوند و کوشش توأم با ایمان و جدیت برای تحول در باطن را از مهم ترین ابزارهای خودشناسی معرفی می کند . البته در این خصوص تفاوت هایی با سهروردی دارد؛ زیرا در تفکر وی هیچ اعتقادی به استفاده از گزاره ها و تحلیل های عقلی البته از نوع عقل گرایی روشنگری ، در ارتباط با مسئله «خودشناسی» وجود ندارد؛ این درحالی است که سهروردی شیوه درست سیر به سوی حقیقت خود را استفاده از هر دو روش عقلی و عرفانی می داند که مکمل یکدیگرند.ضمن اینکه کی یرکگارد ایمان را فوق عقل می داند که البته این به معنای ایمان در مقابل و علیه عقل نیست .
بازخوانی برهان نبوت سینوی بر اساس نظریه اعتبار علامه طباطبایی (ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
95 - 119
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با روش تحلیلی توصیفی ابتدا برهان نبوت سینوی در آثار ابن سینا مرور می شود و سپس تحلیل بدیع علامه طباطبایی از آن براساس نظریه اعتبار عرضه می گردد. از نظر ابن سینا انسان موجودی مدنی بالطبع است و برای رفع نیاز خود ناگزیر از روی آوردن به اجتماع است. مشارکت اجتماعی انسان ها به اختلافی می انجامد که تنها با قانون گذاری و عدالت رفع می گردد. از نظر حکمای مسلمان تنها قانونی که صلاح معاش و معاد آدمی را هماهنگ با یکدیگر تأمین می کند شریعت الهی است و بر این اساس ضرورت نبوت اثبات می شود. علامه طباطبایی بر اساس نظریه اعتبار خود نگاه متفاوتی به زندگی اجتماعی انسان و نقش دین در این حوزه دارد و بر این اساس خوانش متفاوتی از برهان سینوی عرضه می دارد. از سوی دیگر نظریه اعتبار علامه در رساله الولایه با سایر آثار ایشان متفاوت است و این اختلاف خوانش بدیع دیگری را در بستر نظریه اعتبار رقم می زند. او در رساله الولایه از خوانش سنتی این استدلال فاصله گرفته است. بر اساس استقصای نگارنده خوانش علامه از برهان سینوی به ویژه در رساله الولایه تا کنون در هیچ پژوهشی مورد بررسی قرار نگرفته است.
رابطه فلسفه و دین در انسان شناسی بوئثیوس با تکیه بر رسائل کلامی و تسلای فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله محوری در این مقاله پی بردن به رابطه فلسفه و دین در انسان شناسی بوئثیوس است. بدین منظور مؤلفه هایی همچون خلقت، چیستی اختیار و دلیل مختار بودن انسان و غایت نهایی انسان هم در رسائل کلامی، به عنوان نماینده دیدگاه های کلامی بوئثیوس، و هم در تسلای فلسفه، به عنوان نماینده فلسفه بوئثیوس، به روش تحلیلی-توصیفی مورد بررسی قرار می گیرند. بوئثیوس در هر دو اثر قائل به دوگانه انگاری و مختار بودن انسان است و عقل داشتن انسان را دلیل بر اختیار او می داند. در خصوص خلقت انسان و قرارگیری نفس در بدن، در رسائل کلامی گزارش کتاب مقدس را می پذیرد و در تسلای فلسفه بیشتر به قرائت افلاطونی قائل است، هرچند در اینجا نیز تجسد نفوس را به فعل الهی نسبت می دهد. در تسلای فلسفه، او به نحو کامل تری به اختیار انسان و علم الهی می پردازد، و به کمک پنج مؤلفه راه های کسب معرفت، متعلق علم قرار گرفتن مدرَک نه به واسطه ذات خود بلکه به واسطه ذات مدرِک، تمایز میان ضرورت محض و ضرورت مشروط، تمایز سرمدیت با ابدیت، و اثبات سرمدیت برای علم خداوند، نظریه خود را در خصوص جمع بین مشیت الهی و اختیار انسان ارائه می دهد. او ثابت می کند که همه وقایع آینده از منظر الهی ضروری اند، اما برخی فی نفسه ضرورت دارند و برخی به اختیار انتخاب می شوند. در مجموع، تصویری که بوئثیوس از انسان در تسلای فلسفه ارائه می دهد تصویر انسان در رسائل کلامی را مخدوش نمی سازد.
تحلیل انتقادی نتایج فلسفی آزمایش های مغز دوپاره در چارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۴
41 - 76
حوزههای تخصصی:
پزشکان در دهه 1960 جهت درمان بیماران صرع، اتصال میان دو نیم کره مغز در این بیماران را قطع کردند. البته این اعمال جراحی ادامه نیافت و در زمان کوتاهی متوقف شد. بیماران مغز دوپاره در طی حدود 60 سال تحت آزمایش های گوناگونی قرار گرفتند. این آزمایش ها عملکرد هر نیم کره مغز را مستقل از نیم کره دیگر ارزیابی می کردند. اسپری و گازانیگا مدعی اند قطع اتصال میان دو نیم کره مغز در این بیماران سبب شده است دو مرکز آگاهی مستقل از هم در مغز آنها شکل بگیرد؛ به عبارت دیگر این بیماران تبدیل به دو شخص انسانی شده اند. این آزمایش ها و نتایج حاصل از آن به عنوان یک دلیل تجربی جهت دفاع از فیزیکالیسم مورد توجه قرار گرفته اند. در این پژوهش نشان داده می شود در چارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا هویت انسانی در این بیماران تقسیم نشده است و همچنین با فرض صحت این آزمایش ها کوشش می شود توجیه معقولی از این آزمایش ها در درچارچوب نظام فلسفی ابن سینا و ملاصدرا پیشنهاد گردد. در این بیماران، قوای حسی و فرایند حصول ادراکات حسی تقسیم شده است؛ به گونه ای که هر نیم کره مغز دارای ادراکات حسی مستقل از نیم کره دیگر است؛ ولی قوه عقل در این بیماران تقسیم نشده است. از آنجا که ویژگی اساسی نفس انسانی از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا تعقل کلیات است، حفظ وحدت قوه عقل در این بیماران دلیلی بر حفظ وحدت هویت انسانی در آنهاست.
بررسی نگرش درون متنی به دین در الهیات معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مکاتب الهیاتی نوین تلاش می کنند با ارائه شیوه ای متمایز از رویکردهای گذشته، بر دغدغه های الهیاتی جریان پست مدرن چیره گردند. برخی از این دغدغه های الهیاتی تحت تأثیر چالش های مربوط به کثرت گرایی و تنوع عمیق در الهیات و همچنین تعارضات میان علم و دین پدید آمده اند. پژوهش حاضر به تبیین و بررسی یکی از نگرش های نوین فلسفه دینی به الهیات و فهم دین، یعنی نگرش درون متنی می پردازد. رویکرد درون متنی که از نیمه قرن بیستم و تحت تأثیر اندیشه های ویتگنشتاین متأخر و همچنین الهیات روایی شکل گرفته است، بر این اعتقاد است که نباید در معرفت دینی به عوامل بیرونی و امور خارج از متون دینی تکیه کرد؛ بلکه باید خود متن را بر اساس زبان و قواعد درونی آن فهمید، زیرا هر گونه مداخله مقولات خارجی موجب انحراف از حقیقت دین و ایمان می گردد. نگرش درونی متنی با نگاهی غیرواقع گرایانه، حتی بر این باور است که نباید برای دین و متون دینی متعلق واقعی در نظر گرفت و آنها را در نسبت با واقعیات خارجی فهمید. به واقع ایمان و فهم دینی چیزی جز حضور مستقیم در معیشت متن نیست. این نگرش علاوه بر آنکه نمی تواند چالش تعارض علم و دین را حل کند، از جهت رویکرد ایمان گرایانه و همچنین نگرش کارکردی و غیرواقع گرایانه به دین دچار اشکالات اساسی است.
مؤلّفه های انحصارگرایی در سنّت مسیحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
انحصارگرایی دینی از صفات ذاتی و مشخصه های تاریخی سنّت مسیحی است. در این دیدگاه بر دو ویژگی حقّانیت و نجات بخشی انحصاری دین مسیحیت، تأکید اساسی می شود. این نگرش، مؤلفه های مهم تاریخی و الهیاتی دارد که عبارتند از: 1) قابلیت استناد به کتاب مقدّس ؛ 2) ابتنا بر واقعیت های تاریخی زندگی عیسیٰ مسیح ؛ 3) لزوم دخالت مستقیم الهی ؛ 4) محوریت آموزه های الهیاتی خاص ؛ 5) محوریت شخص عیسیٰ مسیح ؛ 6) جایگاه مهم کلیسا و پاپ ؛ 7) نقش فرعی شریعت و محوریت فیض و ایمان ؛ 8) بی توجهی به آموزه های درست ادیان دیگر. انحصارگرایی مسیحی، به بروز پیامدهای مهمی در طول تاریخ این دین منجر شده است که برخی از آنها عبارتند از: 1) غفلت از ارزش های ادیان دیگر و استغنا از آموختن از آنها ؛ 2) تقدس گرایی افراطی و دوری از عقلانیت ؛ 3) اثبات هویت خودی و نفی هویت دیگری ؛ 4) رسالت ایدئولوژیک ، تهدید صلح و گسترش جنگ ها. راه برون رفت از این بحران ، عدول از انحصارگرایی مسیحی و گشودگی نسبت به حقایقی است که ادیان دیگر حاوی و حامل آن هستند؛ حقایقی که با گفت و گو و احساس نیاز به شنیدن صدای دیگری قابل حصول اند.
جایگاه زن در تفکر اسپینوزا و کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
20-37
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا، فیلسوف هلندی قرن هفدهم و کانت، قهرمان عصر روشنگری، در آثار خود در باب زنان و تفاوتشان با مردان بحث کرده اند. اسپینوزا در فقرات محدودی به بحث زنان و اختلاف جنسیتی مابین انسان ها اشاره کرده است و بحث مستقلی در این زمینه ندارد ولی کانت ضمن آثاری مستقل ماحصل تفکراتش را در این زمینه بیان نموده است. مقالۀ حاضر بر آن بوده است که ضمن دستیابی به نگاه این دو متفکر دورۀ مدرن اروپا به زنان و جایگاه آن ها در جامعه به بررسی و مقایسۀ آرای آن ها نیز بپردازد و وجوه تشابه و تفاوتشان را دریابد و به این نتیجه رسیده است که علیرغم تشابه نظرات این دو متفکر در این زمینه، فلسفۀ اسپینوزا دارای ویژگی ای است که او را به عنوان منبع و حامی فلاسفۀ فمنیست نموده و از گزند انتقادات تندی که علیه کانت صورت گرفته است، مصون نگه داشته است.
دیدگاهی در مورد واقعیت فیزیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
56-74
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، کوشش می شود تا شروطی برای واقعیت فیزیکی ارائه گردد. این شروط، به طور خاص برای کمیات فیزیکی واقعی و توصیفات (فیزیکی) واقعی بیان می شود. اصل اساسی در ارائه این شروط، اصل تقارنی است که در مورد چارچوب های مرجع برقرار است. در موضعی که در این مقاله اتخاذ شده است، تقارن پیمانه ای مبین واقعی بودن است که این مفهوم خود به معنی توصیفات مختلف از یک وضعیت فیزیکی است. بر اساس این شروط، کمیات فیزیکی واقعی و توصیفات(فیزیکی) واقعی آنهایی هستند که مستقل از چارچوب های مرجع اند؛ به زبان ریاضی توصیفات واقعی، با مفهومی با عنوان هم وردایی عام جوهری ارمن (Earman) بیان می شود که در دیدگاه وی، هم وردایی عام جوهری متمایز کننده نظریه نسبیت عام از نظریه های دیگر، همچون نسبیت خاص و مکانیک نیوتنی است.
الهیات سلبی به مثابه مکمل خداشناسی فطری و قلبی در مدرسه کلامی خراسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
425 - 441
حوزههای تخصصی:
الهیات سلبی در مقابل الهیات ایجابی مسیر متفاوتی را در خداشناسی عرضه می کند و منکر معرفت اثباتی از خداست. اما در مدرسه کلامی خراسان، الهیات سلبی نقش مکمل معرفتی ایجابی را ایفا می کند که از آن با عنوان معرفت فطری یا قلبی یاد می شود. از این رو هرچند این مدرسه الهیات سلبی را قبول دارد، اما منکر معرفت اثباتی از خدا نیست. از دیدگاه این مدرسه، انسان ها پیش از ورود به جهان کنونی، حامل معرفتی قلبی و اثباتی از خدا شده اند که البته در دنیا نوعاً از آن غافلند و فلسفه ارسال پیامبران، برداشتن حجاب غفلت و تذکر به همین فطرت و نعمت فراموش شده است. اما عقل انسان نیز می تواند پس از اثبات مبدأ جهان، از طریق تفسیر سلبی صفات الهی، به شناختی از خدا بدون تشبیه نائل آید و در واقع، خدایی را که قلباً شناخته است، با عقل توضیح دهد و منظور از مکمل بودن همین است، نه اینکه الهیات سلبی چیزی بر معرفت قلبی می افزاید. دلیل و مبنای اصلی نفی الهیات ایجابی در این مدرسه فکری، نفی تشبیه است. البته در زمینه تفسیر چگونگی مکمل بودن الهیات سلبی، اختلاف نظرهایی در میان بزرگان مدرسه خراسان وجود دارد که به وجودشناسی صفات الهی و اثبات و نفی صفت برمی گردد. در بیان دیدگاه های مطرح در مدرسه خراسان، به دیدگاه آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، بنیانگذار این مدرسه و سه شاگرد برجسته او یعنی آیت الله مجتبی قزوینی،آیت الله ملکی میانجی و آیت الله مروارید اکتفا کرده ایم.
نقد مفهوم عقل در فلسفه هگل بر اساس مفاهیم میل و منفیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
207 - 226
حوزههای تخصصی:
بازتفسیر فلسفه هگل بر اساس میل و منفیت کار جدیدی است که سعی می کند فلسفه ایده آلیستی را با رویکردی روانکاوانه و بر اساس سوژه فردی بازخوانی کند. از لابه لای اندیشه هگل، ایده جذاب میل و ضرورتِ منفیت به عنوان ارکان اصلی خودآگاهی شکل می گیرد ولی به خاطر اصالتی که وی برای مقولات کل و جمع قائل است آن را نسبت به فرد جزئی چندان وفادارانه روایت نمی کند و این فضای خالی را برای تفسیرهای دیگر نزد مفسران باقی می گذارد. همین مقوله است که به نقطه عطفی برای رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت تبدیل می شود تا ارتباط ناموفق سوژه هگلی با جهان را دوباره برقرار کند و سعی کند به کاستی های آن بپردازد. در این مقوله مشخص می شود که ارتباط فاعل با جهان اطرافش بر اساس میل و عواطف شکل می گیرد و ادامه مسیر خودآگاهی تا رسیدن به یک سوژه موثر و انقلابی نیازمند نگاهی مبتنی بر این دو مفهوم است. چالش پیش رو موضوع این مقاله را شکل و نشان می دهد که چطور حفره موجود در اندیشه هگل راه را برای حضور ضروری هنر باز می کند تا جایی که به جای پایان هنر بار دیگر آغاز آن اعلان شود. با این نگاه است که ما نیاز به بازخوانی ناخودآگاه، تخیل و رویاهای خود داریم تا بتوانیم مجدداً از روی سر به روی پاها بازگرداننده شویم.
اختلاف متناقضان در جهت و محذور آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطقدانان مسلمان دو قضیه ی موجهه را در صورتی متناقض می دانند که در کم، کیف و جهت، اختلاف و در سایر اجزاءِ تشکیل دهنده ی قضیه، وحدت داشته باشند. از نظر این متفکران اگر دو قضیه ی متناقض دارای جهت واحد باشند، محذور امتناع (اجتماع یا ارتفاع) نقیضین پیش خواهد آمد. راه احتراز از این محذور از نظر این منطقدانان، اختلاف جهت قضایا در متناقضان است. در نوشتار حاضر نشان داده خواهد شد که وحدت متناقضان در جهت، هیچ محذوری ندارد و برخلاف آنچه منطقیان مزبور پنداشته اند، اتفاقا این اختلاف در جهت است که محذور ارتفاع نقضین (کذب متناقضان) را پیش خواهد آورد. از نظر این نوشتار، ریشه ی اشتباه منطقدانان قدیم، خلط ضرورت نفی با نفیِ ضرورت (و نیز دوام نفی با نفی دوام)بوده است. و باید وحدت در جهت را از وحدت های معتبر در تناقض دانست و نه از مواردِ اختلاف در متناقضان. بنابراین قضایای موجهه ی متناقض نیز همانند قضایای مطلقه فقط در کم و کیف با هم اختلاف دارند و نیازی به اختلاف در جهت نیست.
رهیافتی تفسیرگرایانه بر عناصرِ حساسِ معرفت شناختی در بررسی تحولاتِ توسعه ای ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۹
117-136
حوزههای تخصصی:
امرِ تبیین در علم و پژوهش های علمی جایگاه محوری دارد که با استناد به رهنمون تخیل جامعه شناختیِ نظری، در منطقه یِ َA معرفت شناختی و با توجه به مفروضاتِ مسلّمِ پارادایمی صورت می گیرد. یکی از سطوح مهم در بررسی تحولاتِ توسعه ای که در پژوهش هایِ اجتماعی و فرهنگی ایران مورد غفلت قرار گرفته، سطوح معرفت شناختیِ اجتماعی است که گامهایِ فرایندِ پژوهشی در راستای آن پیکربندی شده است. از میان تفکیکِ محقق ساخته یِ مسائل تحولاتِ توسعه ای ایران به دو سطوح نظری و پراگماتیستی، در پژوهشِ حاضر با استفاده از روش اسنادی، مفهومی و منطقی، و از طریق تکنیکِ تحلیل عنصری به سطوح نظریِ آن پرداخته شده است. بر اساسِ نتایج بدست آمده؛ یکی از گام های مهم در سطوح نظری عبارت است از تفکیکِ عنصریِ مولفه ها و عناصرِ حساسِ پژوهشی. با اتکا به مطالعاتِ اکتشافی سه سنخ از عناصر مهم در مطالعاتِ معرفت شناختیِ تحولاتِ توسعه ای شناسایی شدند که عبارت است از: عناصرِ حساسِ پارادایمی، عناصر حساسِ معرفت شناختی و عناصر حساسِ تاریخی. از آنجا که پژوهش نیازمندِ همسنجی بود، ضرورت داشت که عناصر مفهوم سازی شده دارای ویژگی عام و فرامکتبی باشند. بنابراین در ترسیمِ مدل مفهومی و پارادایمیِ پژوهش، با رجوع به ریشه یِ معناییِ مفاهیم به جای ریشه یِ مکتبی و پارادایمیِ آنها، عناصرِ اومانیته، سکولاریته، لیبرالیته، راسیونالیته و ایندیویدوآلیته، با اتکا به استناداتِ لازم، به عنوان عناصرِ حساسِ معرفت شناختیِ پژوهش مورد مفهوم سازی قرار گرفته است.
تبیین علل ضعف های اخلاقی در اندیشه علامه طباطبایی و مک ناتن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
171 - 190
حوزههای تخصصی:
مک ناتن براساس دیدگاه خاص گرایی و هم چنین وظیفه گرایی (در معنای موردنظر خویش) معتقد است تبیین انگیزش اخلاقی و هم چنین تبیین علل ضعف های اخلاقی باید براساس موقعیتی سنجیده شود که فعل در آن رخ می دهد. وی اعتقاد دارد زمانی که شخص در موقعیت انجام فعل قرار می گیرد، می تواند از موقعیت خود، دو نوع درک یعنی درک عام و درک محدود داشته باشد. وی درک عام از موقعیت را به افراد بافضیلت نسبت داده و معتقد است اگر شخص به درک عام دست یابد هرگز دچار ضعف اخلاقی نخواهد شد. مک ناتن ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی کرده و عواملی همچون جذابیت فعل غیراخلاقی، غلبه احساس بر عقل و قوی بودن ملاحظات غیراخلاقی از ملاحظات اخلاقی را سبب درک محدود از موقعیت و ضعف اخلاقی برمی شمارد. از سوی دیگر علامه طباطبایی نیز در شکل گیری مفاهیم اخلاقی، درک شخص از موقعیت را مدنظر قرار داده و همین امر زمینه مقایسه اندیشه دو متفکر را در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی فراهم آورده است. علامه نیز به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره می کند. ایشان درک عام را به افراد دارای ایمان قوی اختصاص داده و علت درک محدود را ضعف ایمان، جهالت اختیاری، برتر دانستن لذت های قوای شهوی و غضبی و ضعف اراده (ناشی از عواطف، ملکات اخلاقی، جو اجتماعی) می داند. درنتیجه هر دو متفکر در حوزه تبیین علل ضعف های اخلاقی به دو نوع درک عام و محدود از موقعیت اشاره نموده و درک عام را به افراد بافضیلت اختصاص داده اند و هم چنین مسئله ضعف اخلاقی را در حوزه درک محدود بررسی نموده اند.
لوکوربوزیه، بازی، باتای؛ تفسیرِ کلیسای رُنشان براساسِ مفهومِ بی صورت در فلسفه باتای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
165 - 188
حوزههای تخصصی:
لوکوربوزیه و باتای که از مخالفانِ معماری بود، به ظاهر دو چهره متضادند. اما میانِ این دو رابطه ای هست. لوکوربوزیه زمانی که مشغولِ ساختِ رُنشان بوده سهم ملعونِ باتای را می خواند. «بازی» از مفاهیمِ مشترک در دستگاهِ نظریِ این دوست که شاید اندکی متفاوت باشد. در این مقاله با مروری بر کلیسای رُنشانِ لوکوربوزیه به جستجوی این نسبت خواهیم پرداخت. در رُنشان لوکوربوزیه بازیِ تقابل محور را به سرآغازِ معماری می رساند: آنچه هم معماری است و هم نیست. رُنشان ادامه بازیِ چرخاندنِ محورهاست که لوکوربوزیه از دهه ۱۹۲۰ آغاز کرده بود، تدبیری که باتای نیز در «آسفاله» به کار برده بود. بازیِ رُنشان در کارِ «ناچیز کردنِ چیز» و «قربانیِ» معماری است، مفاهیمی که در سهم ملعون و آثارِ باتای یافت می شود. در نهایت رُنشان به بازی کشاندنِ ساختارِ مرسومِ معمارانه است چه در ارجاع ها و چه در صورت. این درست همان موضوعِ تحسینِ باتای در آثاری است که از نظرِ او کلیسای جامعِ زمانه و برتر از آن اند: نقاشی های مانه و تالارِ غارِ لاسکو. لوکوربوزیه در مفهومِ کم تر فهمیده «ماشینِ زندگی» معماری کردن را به فرآیندِ «بی صورتی» که باتای در نظر داشت نزدیک کرده است: بازیِ تنش هایی که در رُنشان به نتیجه اعلای خود رسیده است. لوکوربوزیه با قربانیِ آنچه دوست می دارد، چنان که خود می پندارد، در جایگاهِ «شهریارِ» باتای می نشیند و قربانی می شود.
تبیین معناداری و محتوای گزاره ها بر اساس نظریه های فروکاهشی صدق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هفتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
249-269
حوزههای تخصصی:
تئوری های فروکاهشی صدق مدعی اند تصدیق یک جمله و آوردن محمول "صادق است" موجب نمی گردد که چیزی به محتوای جمله اضافه شود. اما بسیاری از تئوری های معناداری و محتوا، مفهوم صدق را پایه تعریف مفاهیم سمانتیکی دیگر قرار می دهند. در این مقاله بیان کرده ایم چگونه ممکن است با حذف مفهوم صدق و جایگزینی شرایط تحقیق پذیری یک گزاره معناداری آن را تبیین کنیم. همچنین شرایط تحقیق پذیری را نیز به کمک جامعه زبانی و کاربران موجود در آن جامعه، وجه اجتماعی و ابژکتیو داده ایم و بدین ترتیب توجیه کرده ایم که محتوا می تواند بدون مفهوم صدق، عینی و حقیقی باشد. همچنین نشان داده ایم که چگونه می توان بدون حضور مفهوم صدق، محتوای منطقی جملات و نقش آنها در استدلالها را تبیین کرد. اگر تفسیر ما از اپراتورهای منطقی بر اساس نحو و کاربرد آنها در استدلالها، و نه سمانتیک جدول ارزشی باشد و سپس صورت هم ارزی جملات را به صورت یک جمله کلی ارائه کنیم، موفق می-شویم کارکرد اپراتورها را در تعیین محتوای جملات مرکب توجیه کنیم.
On the Soul’s Hierarchization: From Aristotle via Heidegger to Phenomenology of Life(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
223 - 238
حوزههای تخصصی:
Based on Aristotelianism, philosophies in Islam, Christianity, Judaism, and traditional phenomenology, Martin Heidegger and late Max Scheler, shared a conceptual understanding of the soul. The plant’s soul – a worldly stage of the individualization of universal creativity - unfolds via the animal towards the human and beyond. The Phenomenology of Life philosophy (Anna-Teresa Tymieniecka) enmeshed the ontopoiesis of the vegetative beingness into the unity-of-everything-there-is-alive, thereby overcoming the discommunicative hierarchization of the soul. An eco-cosmological following of „the plant’s“ ontopoiesis will have to base its understanding not only on the communicative creativity of „the plant“ but on its inseparable interwovenness into the web of life, thereby also taking into consideration newest botanical studies which brought to light insights into so far unknown „intelligence“ of plants.