پیش و پس امور و از جمله امور و اتفاقات بزرگ نقطه تمرکز اذهان بسیار گردیده است؛ این که چه شد که این اتفاق افتاد و یا حال که این اتفاق افتاده، چه می شود. رخدادهای عظیم مصداق بارزتر این امرند. انقلاب اسلامی نیز به مثابه تغییری بنیادین، به جهت عمق و گستره تأثیرگذاری آن، اسباب اشتغال اذهانی چند شده است. پاسخ هایی نیز صواب و ناصواب به این پرسش داده شده است. دکتر موسی نجفی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی از جمله کسانی است که تأملات و تتبعات بسیاری در این رابطه داشته اند. متن پیش رو برگرفته از سخنرانی ایشان در دوره آموزشی طرح علم و دین مؤسسه اشراق اندیشه می باشد. وقتی از یک انقلاب صحبت میکنیم باید سه مقطع را در نظر بگیریم. یعنی اگر بخواهیم یک تقسیمبندی درمورد مراحل تکامل انقلاب داشته باشیم، یک مرحله، جنبش و انقلاب است که هدفش سرنگونی نظام سیاسی است؛ یک مرحله، نظام سیاسی است و مرحلهی سوم، تمدن است. مثلا میتوانیم بگوییم جنبش اسلامی یا انقلاب اسلامی، نظام اسلامی و تمدن اسلامی. ما ایرانیها ظاهرا در زمان فعلی نزدیکترین تفکر را به این مرحلهی آخر داریم. یعنی مثلا فلسطینیها در مرحلهی جنبش ماندند و نتوانستند جلوتر بروند. اکثر کشورهای اسلامی نتوانستند به نظام سیاسی برسند و در همان مرحله انقلاب ماندند. حتی بعضیها اصلا انقلاب را هم انجام ندادند.
موضوع این مقاله، تحلیل نگرش گروه های سیاسی درون حاکمیت به نقش مردم در نظام سیاسی است. سؤال تحقیق عبارت است از: فرهنگ سیاسی گروههای سیاسی حاکم چگونه است؟ استدالال نظری تحقیق ناظر بر نظریههای فرهنگ سیاسی است. فرضیههای این مقاله با روشهای کمّی و کیفی آزمون شدهاند. نتایج تجربی موجود دلالت بر آن دارد نگرش سیاسی گروههای سیاسی از دورة اول انتخابات ریاست جمهوری تا انتخابات دورة نهم از نگرشی تکلیفگرا به نگرش حق گرایانه تغییر یافته اند. این تغییر نگرش از دورة هفتم انتخابات ریاست جمهوری به بعد کاملاً محسوس است.
پاسخ صحیح و جامع به پرسش از انقلاب، کدام پاسخ است؟ پاسخی که همه انقلاب را خلاصه در اقتصاد می کند؟ یا پاسخی که تفسیری روان شناسانه از انقلاب ارائه می دهد؟ یا شاید آن دسته از پاسخ های جامعه شناسانه؟ و یا... اگر پاسخ های تک عاملی و تک بعدی را پاسخ های جامعی ندانیم، که نمی دانیم؛ ضرورت پاسخی جامع را بیش تر احساس خواهیم کرد پاسخ جامع قطعا از نگاهی جامع بر می خیزد. «انقلابی به نام دین» را بیش تر و بهتر از هر نگاه دیگری، نگاه دینی می تواند تفسیر و تحلیل نماید. دین امری جامع است و نگاه دینی لاجرم نیز. آیا می توان بر مبنای این نگاه، مدلی تحلیلی برای انقلاب اسلامی فراهم آورد؟ و بر این اساس پاسخی جامع و متناسب به پرسش از انقلاب اسلامی داد؟ متن حاضر که حاصل قلم حجت الاسلام والمسلمین کتابی می باشد، تلاشی است در این راستا.
تاریخ جامعه بشری توام با جنگ بوده است، تمایز انسان با دیگر موجودات در تسلط بر طبیعت و تسخیر آن است که برای تحقق این تسلط از طریق تعقل اقدام به ابزارسازی کرده است. ابزارسازی زمینه تولید و انباشت سرمایه را فراهم کرده و برای حمایت از این منافع مادی و خواسته های برتری طلبانه، توسط تولید ابزار اقدام به ساختن اسلحه کرده است، تکامل تولید ابزار به همراه تکامل تسلیحات بوده است و جوامع صنعتی با تولید و تجارت اسلحه به اقتصاد خود وجود قوام بخشیده و پشتوانه بازار کار، صنایع فلزی و تسلیحات را فراهم نموده اند. پیش رفت فن آوری و علوم در خدمت قدرت های سیاسی منجر به رقابت بر سر قدرت و سیطره بر جهان شده است که نهایت آن گسترش و تولید تسلیحات کشتار جمعی است.
برنامه های خلع و کنترل سلاح و مقررات بین المللی در کاهش و جلوگیری از جنگ تاثیری نداشته است. پیشنهادات مخالفین جنگ با راه حل تغییر ساختار اجتماعی کافی نیست، هم چنانکه نظریاتی که تلاش در جهت از بین بردن جنگ را بیهوده می دانند، به چالش کشیده می شوند و قابل انتقادند
این پژوهش در صدد پاسخ گویی به این پرسش های اساسی است که چرا دولت در دوره پهلوی اول ساختاری متفاوت از دوره قاجار پیدا کرد. چه عوامل ساختاری ترتیب نهادی دولت را دگرگون کرد و آن را به سمت ساختاری جدید (دولت مطلقه مدرن) حرکت داد. علت این دگرگونی ساختاری چه و سازوکار آن چگونه بود. در این مقاله، برای پاسخ گویی به پرسش های یاد شده با استناد به ادبیات مربوط به دولت مدرن و با قرار دادن دولت مدرن در مقابل امپراتوری ایده آل، گونه ای از دولت مدرن ارائه می شود. پس از آن، با اتخاذ رویکردی ساختاری ظهور دولت مدرن در ایران در پرتو تحولات ساختاری ناشی از ادغام ایران در نظام جهانی در دوره قاجار، تبیین می شود. نتایج نشان می دهد که ادغام ایران در نظام جهانی در دوره قاجار فشار ساختاری در جهت نوسازی دولت وارد می کرد. اما به دلیل ناتوانی قاجارها در نوسازی، انقلاب مشروطه به وقوع پیوست. از این نظر انقلاب مشروطه سرآغاز شکل گیری دولت مدرن در جامعه ایران بود. از آن جا که دولت های مدرن عموماً در قالب دولت های مطلقه ظهور می یابند و با گسترش توان نظامی و اداری دولت، بنیان های دولت مدرن را پی ریزی می کنند، دولت مشروطه به دلیل فقدان توان نظامی و اداری لازم شکست خورد. ناکامی دولت یاد شده منجر به بروز هرج و مرج در سال های بعد شد که اتفاقاً زمینه اجتماعی به قدرت رسیدن رضاخان را با حمایت انگلستان، که قدرتی کانونی در نظام جهانی بود، فراهم ساخت. دولت جدید با اتخاذ سیاست ها و اقداماتی سعی در مدرن سازی دولت کرد؛ اقداماتی که قدرت و توان نظامی دولت را افزایش می داد؛ حکام محلی و سایر منابع اقتدار را که در ساخت شبه امپراتوری دولت قاجار میان قدرت مرکزی و توده مردم واسطه و حایل بودند از میان برمی¬داشت؛ منجر به بروز توسعه حاکمیت و بلامنازع شدن قدرت دولت در قلمرو سرزمینی ایران می شد؛ واحدهای اجتماعی را به هم مرتبط می ساخت و نوعی یکپارچگی در سطوح مختلف جامعه به وجود می¬آورد؛ چارچوب ایرانی بودن را مشخص و نوعی هویت همگون و همسان در جامعه ایرانی ایجاد می کرد. با چنین اقداماتی ساختار دولت از دولت قبل متمایز و زمینه برای شکل گیری دولت مطلقه مدرن فراهم شد. شرایط ساختاری جامعه ایران نیز چنین فرآیندی را امکان پذیر می ساخت.
در نوشتهای که میبینید، قرار بوده است فصل «فلسفه و انقلاب» از کتاب «انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم» ساده و موجز شود؛ البته با حفظ معنی و مفهوم. آنگونه که بنده فهمیدم اصل مطلب در نسبت میان فلسفه و انقلاب، این است که از طرفی «انقلاب مرحلهی بریدن از رسوم سابق و رسمیت دادن به چیزی است که مقارن با تغییر تفکر (یعنی فلسفه) در وجود مردمان پدید آمده است» و از طرف دیگر «آغاز فلسفه و تجدید آن، تعرض به حقیقت وجود و ظهور نحوی حقیقت و بناکردن عهدی جدید یا استوار ساختن عهد قدیم بوده است و این عین حقیقت انقلاب است» اما اگر به این مختصر بسنده کنیم، با وجود مفاهیم زیادی که در همین اختصار نهفته است، بهره کافی را نبردهایم.