رژیم صهیونیستی به عنوان بازیگر اشغالگر در جنگ 22روزه، ابتدا هدف اصلی خود را نابودی حماس اعلام کرد؛ اما پس از مدت کمی، تحت تاثیر مقاومت در غزه، به تدریج با عدول اهداف اولیه، از بین بردن توان موشکی حماس را هدف خود دانست. این رژیم اهداف دیگری از قبیل تلاش برای تمدید آتش بس با جنبش حماس و احیای قدرت بازدارندگی خود پس از شکست در لبنان را نیز در سر می پروراند. بازیگران بین المللی از جمله آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد نیز به دنبال تامین منافع خود و امنیت رژیم صهیونیستی و تثبیت جایگاه منطقه ای آن بودند. مهم ترین پیامد این جنگ، شکست رژیم صهیونیستی در یک نبرد نامتقارن و نابرابر از یک گروه کوچک چریکی بود. این نتیجه موجب ارتقای جایگاه حماس و مقاومت از یک سو و پایان افسانه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی از جانب دیگر شد. در سطح بین المللی هم افول قدرت آمریکا محرز و ضعف ابزارهای این کشور در منطقه برای تثبیت هژمونی آن آشکار شد. جنگ غزه کاهش اعتماد به نهادهای مدافع امنیت بین المللی را به دنبال داشت و مرز بین ادعا و واقعیت، در نحوه عملکرد این نهادها شفاف تر شد.
گرچه آلن فینکل کراوت از همان نخستین سطرهای کتابش می کوشد از میراث ارنست رنان عبور کند و به نوعی «پساملی گرایی» دست یابد، حاصل شانزده گفت وگوی او با شماری از مهم ترین متفکران و پژوهشگران امروز فرانسه شاید در نهایت، ﺗﺄییدی باشد بر این اندیشه محوری رنان که «تعلق به یک ملت را نه نژاد و زبان واحد، بل اراده هر فرد تعیین می کند». اگر بپذیریم این اراده در عین حال ضامن وجود و بقای مردم سالاری است، به شکلی دور از انتظار، و به رغم تضاد ژرف تاریخی، دو انگاره ملی گرایی و مردم سالاری به یکدیگر می پیوندند؛ زیرا مردم سالاری نیز تحقق نمی پذیرد و دوام نمی یابد مگر آنکه هر فرد آزادانه برخی محدودیت ها را بر آزادی خویش تحمیل کند. نفرت از مردم سالاری، که به عقیده ژاک رانسی یر اساساً در وحشت از برابری و هراس از همگانی شدن تفکر ریشه دارد