اصلاح قوانین مالکیت زمین به عنوان بخشی از برنامه نوسازی در ایران و روسیه، رویدادی است که دگرگونی های اجتماعی و سیاسی گسترده ای برای هر دو کشور در پی دارد. آنتوان چخوف با نمایش نامة «باغ آلبالو» و اکبر رادی با نمایش نامة «لبخند باشکوه آقای گیل» اصلاح قوانین مالکیت زمین و زوال طبقة اشراف زمین دار در ایران و روسیه را دستمایه قرار داده و تأثیر آن بر زندگی شخصیت هایی از طبقات مختلف اجتماعی را آشکار کرده اند. این دو نمایش نامه بازتابی از پیامدهای تاریخی برنامة نوسازی از بالا و یا نوسازی آمرانه ای هستند که در عصر پهلوی دوم در ایران و نیکولای دوم در روسیه با شتاب اعمال می شود. به همین دلیل این آثار می توانند به عنوان یکی از منابع برای مطالعة تاریخ تطبیقی ایران و روسیه مورد توجه باشند. هر دو اثر موضعی انتقادی نسبت به برنامة نوسازی دارند. آن ها با خلق شخصیت هایی که دچار بحران هویّت هستند، بُعد تازه و ناگفته ای از پیامدهای نوسازی آمرانه را بازتاب می دهند که در تحلیل های تاریخی مغفول مانده است. بررسی شخصیت های دو اثر این امکان را فراهم می کند که مسئلة بحران هویّت را به مثابه یکی از پیامدهای برنامة نوسازی پیگیری کنیم. این مقاله با بررسی تطبیقی زمینه های تاریخی آثار، تصویری از شرایط بحرانی برآمده از صنعتی سازی، افول کشاورزی و دگرگونی های بنیادین را ترسیم می کند. هدف از این بررسی تطبیقی، طرح این مسئله است که برنامة نوسازی چگونه به دگرگونی وضعیت طبقات اجتماعی می انجامد و بحران هویّت چگونه در دو اثر از ادبیات نمایشی ایران و روسیه، با زمینة تاریخی مشابه بازنمایی شده است.
تعریف استعاره در بلاغت اسلامی با نظریه های استعاره در غرب شباهت هایی دارد. با این حال، به صرف وجود شباهت نمی توان گفت که همان نظریه سنتی می تواند امروزه نیز کارایی خود را داشته باشد و دیگر نیازی به بازاندیشی در تعریف سنتی و ارائه تعاریف نو نیست. چنین رویکردی قطعاً راه به جایی نخواهد برد و به ایجاد دیدگاهی نو منتج نخواهد شد. نتیجه این گونه تلاش ها محصور کردن استعاره در حوزه بلاغت و لفظ خواهد بود. در غرب استعاره دیگر خاص شعر و ادبیات و ابزاری برای آراستن کلام نیست، بلکه استعاره ها به حوزه اندیشه و شناخت وارد شده و در مرکز تفکر بشری قرار گرفته اند. همچنین استعاره در غرب از چشم اندازهای مختلفی مانند زبان شناسی، فلسفه، روان شناسی و غیره مطالعه و در بسیاری از علوم به کار گرفته شده است. این مقاله بر آن است تا ضمن ارائه سیر تطور تاریخی مفهوم استعاره در بلاغت اسلامی و در غرب، معایب و مزایای بررسی تطبیقی استعاره را نیز بیان کند.
اثر پیش روی به تحلیل تطبیقی مقامه نویسی در ادبیّات عربی و فارسی و تأثیرپذیری مقامه نویسی فارسی از نوعِ عربی آن اختصاص دارد، به همین منظور، پژوهش حاضر بر آن است میزان کمّی عنصر مکان و نقش کیفی آن را همراه با شخصیّت قهرمان در مقامات همدانی و حمیدی بررسی کند تا: 1. شناختی کامل از محلّ حکایت هر مقامه در دو سطح مکانی کلان و خرد به دست آورد. 2. عملکرد شخصیّت قهرمان و تغییر چهرة او را در پیوند با مکان های رخداد ماجرا تحلیل کند. 3. میزان توانایی و ابتکار دو نویسنده را در چهره سازی از قهرمان با هدف هماهنگی وی با محیط پیرامون و پیشبرد موضوع مقامات بسنجد.
یافته های پژوهش، نشان می دهد که همدانی و حمیدی تلاش کرده اند، تصویرگر زیست محیط، آداب، سنن، تمدّن و فرهنگ قلمرو اسلام باشند. همدانی با طرح معضل گدایی و نیرنگ بازی به دنبال افشای شیوه های طرّاری در ممالک اسلامی است. در مقابل، حمیدی، مقامات خود را تنها به قصد تقلید و معارضه با مقامات همدانی نگاشته است؛ به همین دلیل نتوانسته مانند همدانی از قابلیت های مکان در طرح داستانی مقامات خود بهره ببرد.