مدتی است که کاربست نظریه های فلسفی/ادبی در ایران معمول گردیده، پژوهش های فراوانی بر اساس این نظریه ها انتشار یافته است؛ گسترش چنین پژوهش هایی دلایل متعددی مانند پیروزی تئوریک طرفداران کاربست نظریه ها بر سنت گرایان و ... دارد. هرچند که نمی توان نوآوری برخی از این پژوهش ها را انکار کرد اما چشم پوشیدن بر ضعف ها وکاستی های چنین پژوهش هایی نیز پسندیده نیست. مقاله حاضر با نقد و بررسی پژوهش های شالوده شکنانه (یکی از نظریه هایی که با اقبال پژوهشگران مواجه شده است) به برخی از این کاستی ها اشاره خواهد کرد. ضعف و کاستی های پژوهش های شالوده شکنانه را (حداقل) می توان در ذیل سه عنوان قرار داد: الف: لغزش در درک مفاهیم شالوده شکنی (به عنوان نمونه برخی از تقابل های این پژوهش ها، تقابل های دریدایی و شالوده شکنانه نیستند و یا اینکه در برخی از آنها به عناصر برون متنی چون طبقه، تحصیلات و ... توجه شده است حال آنکه از نظر دریدا و شالوده شکنان چیزی بیرون از متن وجود ندارد) ب: تقلیل و ساده سازی مفاهیم دریدایی مانند تقلیل مفهوم راز به عرفان پ: خلط شالوده شکنی با هرمنوتیک.
به رغم اهمیت فیلمنامة داستانی و توجه پژوهشگران ادبی بر اولویت آن و خواندن آن همچون گونه ای از داستان روایی، این عرصه کمتر مورد نقد و تحلیل علمی قرار گرفته است. این مقاله بر آن است تا با توجه به جنبه های کاربردی نظریات گردآوری شدة کر الام در نشانه شناسی متن با تمرکز بر عنصر گفتگو و عوامل بافتی بیش از عرصه های دیگر در آن و بررسی اصولی چون؛ نظام نشانه ای فرا زبان (رمزگان مشترک، لهجة فردی، محدودیت زبان)، جهت گیری اشاره ای، صنایع بلاغی، تضمین دریافت و اصول مکالمه گرایس به تحلیل نشانه شناختی فیلمنامة داستانی دوازده رخ هوشنگ گلشیری بپردازد. داشتن نقش محوری کارکردهای نشانه ای گفتگو در این فیلمنامه آن را به اثری حائز اهمیت برای بررسی های نشانه شناختی اشاره شده تبدیل کرده است. یافته های پژوهش نشان می دهد شخصیت آقاجان در گفتگو با سایر شخصیتهای فیلمنامه علی رغم حضور فعالانه در گفتگو و درک شنونده و موقعیت گفتگوها (جهت گیری های اشاره ای) با زمینه سازی برای ایجاد نظام فرازبان با دو زیر مجموعة رمزگان و محدودیت زبان، نقض اصول مکالمه گرایس در چهار زمینة کمیت، کیفیت، ارتباط و شیوه، استفاده از صنایع بلاغی در چهار مورد (: این رانندة احمق، رستم، پیران و گم شدن)، بر آن است تا نشان دهد که چگونه با آشکارا ناقص کردن یا ناکامل بودن گفتار خود به بیش از آنچه گفته است نظر دارد ولی شخصیت های دیگر نمی توانند معنایی را که در ظاهر کلمات او وجود ندارد درک کنند.