«مدرنیته بازاندیشانه» مفهومی نوپدید است که دلالت های نظری مهمی به همراه دارد. این مفهوم نخستین بار در اثری با عنوان «مدرنیته بازاندیشانه: سیاست، سنت و زیبایی شناسی در نظم اجتماعی مدرن» به قلم آنتونی گیدنز، اولریش بک و اسکات لش مطرح شد. مقاله حاضر میکوشد تا از خلال نقد و تفسیر ایده کانونی این اثر سویه های پنهان مدرنیته نوپدید را بررسی کند و نشان دهد چگونه ایده ایجابی مدرنیته بازاندیشانه میتواند ناظر بر پیدایش مفهومی سلبی و بحران زده از مدرنیته باشد. این نوشتار در سه سطح توصیف، تحلیل و نظرورزی سامان یافته است: نخست و در سطح توصیفی عناصر اصلی تشکیل دهنده «مدرنیته بازاندیشانه» را معرفی میکنیم. دوم و در سطح تحلیلی میکوشیم تا به تعبیر لئو اشتراوس نظری به «بین سطور» بیفکنیم و سویه های پنهان این ایده را آشکار سازیم. در اینجا نشان خواهیم داد که در مفهوم پردازی های صورت گرفته همواره دو سناریوی رقیب وجود دارد: سناریویی ایجابی و آرمانی و سناریویی سلبی و پادآرمانی. به نظر میرسد سناریوی نخست رویه آشکار و سناریوی دوم رویه پنهان این ایده است. در انتها و در مقام نظرورزی به طرح ایده «مدرنیته بحران زده» خواهیم پرداخت و نشان میدهیم که چگونه در سایه تقویت روزافزون مدرنیسم، شاهد تضعیف فزانیده مدرنیته هستیم.