پاسخ به مقاله «امکان و چگونگى علم دینى»
آرشیو
چکیده
متن
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من از واژه «علم» علوم طبیعى را ستارهشناسى، فیزیک، شیمى، زیستشناسى و روانشناسى و شاخههاى آن - آنگونه که در حال حاضر به آنها پرداخته مىشود - مراد مىکنم این علوم در باب نظمها، فرایندها و ساختارهاى واقعیت فیزیکى و زیستشناختى تا آنجا که بتوان آنها را تحت قوانین کلى در آورد، به پژوهش مىپردازند. این کار با استفاده از شیوه تعاملى (ارتباطى یا کنشى - واکنشى) یا نظریهها و انجام آزمایشها و مشاهدات به دقت طراحى شده براى محک زدن آنها تعقیب مىشود.این شیوه اساسا مبتنى بر روش قیاسى است. در نتیجه، الگوها و نظریههاى ما در باب نظمها و ساختارهاى جهان مادى بتدریج پیراسته شده و بهتر مىشوند، هر چند همواره موقتىاند و هرگز کاملا مناسب نخواهند بود. بدین ترتیب، آنها توصیف جزءبه جزء ترکیب اشیاء و روابط سازنده واقعیت را آنگونه که آن را مىشناسیم، تشکیل مىدهند و تا حدى، تبیین هایى محدود براى نحوه عملکرد اقعیتبه دست مىدهند.
«دین» کلمهاى است که تعریف آن بسیار دشوارتر است. من تاکید مىکنم که «ایمان»، «الهیات» و «دین» را دقیقا از یکدیگر متمایز کنیم.
تمامى آنها به یکدیگر مرتبط اند، اما هر یک با دیگرى تفاوت دارد. «ایمان » اساسا پاسخ مثبت فردى یا اجتماعى ما در پذیرش و التزام به وحى الهى دریافتشده است.
«الهیات» عبارت است از تامل و تدبر مستمر ما درباره آن وحى الهى دریافتشده و از این بسیار مهمتر تامل درباره تجربه فردى و جمعى ما در تحقق بخشیدن به التزام و تعهدمان و پذیرش آن است. «دین» به بیان دقیق، تجسم اجتماعى سازمان یافته و نهادینى است که یک جامعه معتقد آنرا به بینش و قرائتخاص خود از وحى الهى، و به شیوههاى الهى زندگى خود، نیایش، کار و ارتباط با خداوند، جهان، و یکدیگر در سایه آن تعهد ایمانى مشترک مىبخشد.
2. آیا شما بین تعاریفى که از این دو مفهوم ارائه کردید، تعارضى مىبینید؟
نه، هیچ تعارض اساسى بین تعاریفى که از «علم» و «دین» (یا «ایمان» یا «الهیات») ارائه دادم، وجود ندارد.
3. فکر مىکنید در کجا ممکن استبین این دو تعارضى وجود داشته باشد؟
زمانى که علم یا دین از حدود و ثغور خاص توانایىهاى خودش تعدى کند و حدود و ثغور را در هم بشکند ممکن استبین آن دو تعارض روى دهد. به عنوان مثال، اگر این دین یا الهیات، حقیقت وحیانى دریافتشده را به گونهاى تعبیر و تفسیر کند که مطلبى را در باب جهان طبیعى اثبات کند و آن مطلب با آنچه علوم طبیعى به گزارههایى در باب خداوند یافعل خداوند، یا ارزشها، یا آنچه صواب و خطا است، منتهى شوند، و یا ادعا کنند که مىتوانند به این امور منتهى شوند، در آن صورت، امکان بالقوهاى براى تعارض با دین وجود دارد.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
مصادیقى خاص براى آنچه در بالا ذکر کردم عبارتند از: 1- ادعاى دین مبنى بر اینکه وحى حکم مىکند ساختار و سازمان جهان به یک گونه است، در حالى که علوم طبیعى آن را به گونهاى دیگر کشف مىکنند(نظریه زمین مرکزى در برابر نظریه خورشید مرکزى). 2- ادعاى دین مبنى بر این که سیر تکاملى حیات و موجودات زنده از طریق آفرینش مستقیم و خاص هر یک از انواع به دستخداوند صورت مىگیرد، در حالى که علوم طبیعى تعیین مىکنند که این امر از طریق فرایندهاى تطورى به وقوع مىپیوندد. [در هر مورد یاد شده، عدم آگاهى از حد و مرزهاى خاص هر کدام از روشهاى شناخت در میان بود]. 3- اینکه بسیارى از نمایندگان علم به طور شایع بیان مىدارند که چون در سطح تبیینهاى علمى، نیازى به خدا نیست، پس اصلا نیازى به خدا نیست; 4- گرایش متداول بعضى از دانشمندان به بسط یا تعمیم نتایج معقول علوم در مورد اوضاع و احوالى به مراتب فراتر از آنچه توجیه علمى اجازه مىدهد، مثل برخى از کاربردهاى جامعه - زیستشناسى حشرات و حیوانات در مورد موجودات انسانى، بدون تحقیقات دقیق بیشتر.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چگونه بوده است؟
گرچه من مورخ یا مورخ علم نیستم، ولى معتقدم به نحوى نسبتا خوب استدلال آورده شده است که سنت الهیاتى یهودى - مسیحى از طریق تاثیر متقابل مشاهده یا آزمایش و نظریه، تحقیق در باب طبیعت را قویا تشویق کرده است: 1- با تاکید بر اینکه انسانها، وظیفه و حق مراقبت و استفاده از طبیعت را دارند. 2- با تقدس زدایى یا اسطوره زدایى از طبیعت و فرایندهاى طبیعى، به طورى که هر چند آنها به عنوان مواهب خداوند تلقى مىشوند، اما فى حد نفسها داراى جنبه الوهى دانسته نمىشوند; آنها براى انسانها و نشانه عظمت و جلال خداوند هستند 3- با اظهار این مطلب که تمامى اشیا ذاتا خیر و به ساماناند; زیرا آفریده خداوند هستند، در نتیجه، کشف و یافتن مطالب بیشترى در باب آنها هم سودمند و ممکن است; زیرا روابط فى ما بین آنها منظم و معقول مىباشند.
6. آیا مىتوانیم علم دینى داشته باشیم؟
به بیان دقیق نمىتوانیم علم دینى داشته باشیم; زیرا خود علم به واسطه ماهیتش از وحى الهى ادراک شده چشم مىپوشد. جایى براى وحى خاص الهى یعنى وحى و انکشاف الهى فراتر از وحى و انکشاف ذات خودش از رهگذر قوانین و فرایندهاى طبیعت - در قالب روشهاى علمى - وجود ندارد. وحى الهى را نمىتوان شاهدى تلقى کرد که به لحاظ علمى پذیرفتنى باشد.
7. آیا علم مىتواند از دین بىنیاز شود؟
این پرسش دو پهلو است. در پرتو مطالب بالا، علم مىتواند از دین بى نیاز شود، به این معنا که براى انجام کار علمى خوب، نیازى به دین، الهیات یا ایمان دینى نداریم. در واقع، اگر براى انجام کار علمى به دین تکیه مىکردیم، قطعا به کار علمى بسیار بدى مىپرداختیم، اما این بدان معنى نیست که ارزشها، نگرشها و اعتقادات جازمى که دین ترویج مىکند، براى علم اهمیتى ندارند. در ارتباط با آنچه به طور مختصر در سؤال 5 بیان کردیم، ممکن است دین معینى که تحقیق علمى را قویا بر حذر مىدارد و یا حتى آن را تحریم مىکند، فضاى اجتماعى و فرهنگى را ایجاد و تقویت نماید. این امر در گذشته روى داده است و اکنون در بعضى از محیطها روى مىدهد. نهایتا، با اشاره به معناى نسبتا متفاوتى که این سوال ممکن است داشته باشد، علم نمىتواند به حق، دین را از بین ببرد یا به زائد بودن آن حکم کند. این صرفا به این علت است که علم صلاحیت آن را ندارد که در باب سؤالات مربوط به اعتبار و صحت وحى الهى، اعتبار عقیده، اعتبار ارزشهاى انسانى یا شان وجود شناختى آنها به قضاوت بپردازد. ایمان و دین همواره بخش مهمى از هر فرهنگ و مؤلفه مهم و اساسى تجربه فردى و جمعى بشر خواهند بود. علم و فنآورى نیز به میزان کم یا زیاد، مؤلفههاى فرهنگها خواهد بود. در یک بافت فرهنگى، هیچ تعارض اساسى بین قلمروهاى علمى و دینى وجود ندارد - هرچند تنش و تعارض قطعا ممکن استبه دلایلى که در بالا ذکر کردیم در اوضاع و احوالى خاص روى دهد سیطره یابند.
8. آیا مىتوان حوزههاى فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
این کار شدنى نیست. اولا، علم و دین از حوزه فرهنگى واحدى سهم مىبرند و به این ترتیب، همواره به طرقى متفاوت و اغلب به طور خود کار و نیاندیشیده از طریق آموزش و پرورش، رسانههاى جمعى، فنآورى، نمادها و صور ذهنى و ارزشهاى فراگیر، و مجموعههاى علایق مشترک در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
ثانیا، در سطح شخصى تقریبا همه اشخاصى که در یک فرهنگ در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت، به نحوى تحتتاثیر دین و علم هر دو قرار خواهند گرفت. هر فردى این چشم اندازهاى متفاوت را اتحاد مىبخشد یا از اتحاد بخشیدن به آنها ناتوان خواهد ماند. بعضى از افراد در آن واحد، تعهد و التزامى قوى نسبتبه هر دو خواهند داشت، که هم اکنون در تمامى کشورهاى غربى قضیه از همین قرار است.
ترنس جرارد کندى (3)
ترجمان: حسین بستان نجفى
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
علم از نظر من به معناى مطالعه منظم جهان طبیعى یعنى جهان پدیدههاى فیزیکى، روانى و اجتماعى است. علم رشتههایى را که در دانشگاه امروزى وجود دارند نظیر فیزیک، شیمى، علم کامپیوتر، زیستشناسى، مردمشناسى، روانشناسى، روان پزشکى، اقتصاد، جامعهشناسى، و غیره را در برمىگیرد. این علم به معناى فلسفه; یعنى به معنایى که از آن در دوران باستان (ارسطو، افلاطون) و دوران میانه فهمیده مىشد نیست و از آن غالبا با عنوان «علم جدید»; یعنى طرز تفکرى که به دست گالیله و نیوتن به وجود آمد، تعبیر مىکنند. ویژگى این علم آزمایش با اندزهگیریهاى دقیق است که مىتوان آن را از نظر ریاضى تعبیر و تفسیر کرد. از این رو، علم به معنى دقیق کلمه علمى عقلانى است و بدون آن فنآورى جدیدى هرگز امکانپذیر نبوده است. دین معانى متعددى دارد. مىتوان دین را بر هر مجموعهاى از نمادها و باورها اطلاق کرد که به جهان و به حیات فرد معنا مىبخشند. گاهى یک ایدئولوژى مانند کمونیسم را به «دین» تعبیر مىکنند از این جهت که فلسفه و راهنماى زندگى است. دین به معناى دقیق عبارت از نتیجه ایمان به خدا است. در پرتو ایمان جهان به منزله مخلوق الهى و فعل اخلاقى به منزله تحقق مشیت الهى قابل فهم مىگردد. دین اصلى است مبتنى بر ایمان به خداوند که به حیات اجتماعى و فردى سروسامان مىبخشد.
2. آیا شما بین تعاریفى که از این دو مفهوم ارائه کردید تعارضى مىبینید؟
من این دو مفهوم را متعارض نمىدانم [بلکه] بین آنها تمایز قائل مىشوم. مثلا علم جهان طبیعى را مطالعه مىکند و مىتواند دین و رفتار دینى را به عنوان پدیدهاى مشهود در جهان، مورد بررسى قرار دهد. اما هرگز نمىتواند اثبات کند که خداوند این جهان را از عدم آفریده است. این مساله به ایمان بستگى دارد. [البته] واضح است که در مورد چگونگى ارتباط علم و دین در مقاطعى از تاریخ، تنشهایى به وجود آمده که لازم استبر طرف شوند. علم و دین مىتوانند یکدیگر را یارى کنند و مىبایست روشنىبخش همدیگر باشند.
3. فکر مىکنید در کجا ممکن استبین این دو تعارضى وجود داشته باشد؟
در جایى که علم هیچ مجالى براى دین باقى نگذارد تعارض به وجود خواهد آمد; یعنى زمانى که دانشمند معتقد باشد که نسبتبه شخص شکاک یا ملحد، فقط انجام کار علمى امکانپذیر است. [از طرف دیگر] دین زمانى در تعارض با علم قرار مىگیرد که بگوید علم روش معتبرى براى تحقیق در پدیدههاى جهان طبیعى نیست; [و نیز] اگر گمان کند که دین تمام پاسخها را دراختیار ما قرارمىدهد وبراى فهمیدن پدیدههاى طبیعت،نیازى بهعلم نداریم.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
دلایل تعارض، لااقل در اروپا، عمدتا تاریخى هستند. این نوع از علم که به دست گالیله و نیوتن عرضه شد چیز جدیدى بود که انسانهاى قرون وسطى در چارچوب طرح معرفتى خود، در مورد آن نیاندیشیده بودند. این علم جدید براى تثبیتخود و تثبیت اقتدار مستقل خود گمان کرد که باید بر ضد اقتدار کلیسا و الهیات مدرسى (4) که بر فرهنگ زمانه سیطره داشت، طغیان کند. زمانى که اقتدار و استقلال شایسته علم به رسمیتشناخته شد، «جنگ دین و علم» خاتمه یافت. امروزه تعارض بیشتر حول این محور متمرکز است که آیا شخص ایمان دینى دارد یا نه، در نتیجه چه نگرشى نسبتبه علم دارد.
توسعه فنآورىهاى زیستى (5) به تعارضات جدیدى منجر شده است. سابقا، ولادت و مرگ لحظاتى دینى تلقى مىشدند که انسانها را به خداوند نزدیک مىگردند. حال در اثر فنآورىهاى جدید به گونهاى در این دو پدیده میتوان دخل و تصرف کرد که بسیارى به غلط معتقدند که قدرت خداوند محدود شده است و انسانها ضبط و مهار کامل سرنوشتخویش را به دست گرفتهاند. چالش بر سر این است که براى کسب بهترین نتیجه در مسیر رشد و تطور بشریت این فنآوریهاى جدید چگونه باید ضمن مراعات شریعت الهى به کار گرفته شوند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین نقشى حیاتى در به جریان انداختن علم در اروپا ایفا کرده است. آموزه آفرینش کلید مساله بود. خداوند جهانى منظم و ممکن را آفرید. به تعبیر دیگر، الگوهایى عقلانى در جهان طبیعى وجود دارند، اما از آنجا که خداوند جهان را از روى اختیار آفرید; یعنى مجبور نبود این جهان را همانطور که الآن هست، بیافریند، بلکه خود آزادانه تصمیم گرفت که جهان رابه نحو دلخواه بیافریند. از این رو، الگوهاى منظم موجود در طبیعت فقط با بررسى آنها در وضعیتبى مانندشان و کشف چگونگى کار آنها قابل فهم هستند. پس براى درک نظم موجود در جهان ممکن، ضرورى است که دستبه آزمایش بزنیم. دین مسیح مبتنى بر وقایع تاریخى بىمانندى است نظیر اینکه خداوند در مسیح تجسم یافت. یکى از تعالیم دین مسیح این بود که خداوند از این حیث عالم را دوست مىدارد که آن را در وجود مسیح و به واسطه او از عدم به وجود آورد. انسان فقط با بررسى واقعیت عینى و تاریخى وقایع مىتواند معناى آنها را کشف کند. همچنین، بر پایه درکى مسیحى از تاریخ رستگارى، کل جهان را تنها از طریق تاریخش مىتوان تبیین کرد.
دین مسیح بسیارى از پیشفرضهاى ضمنى مورد نیاز علم را فراهم کرد. فلسفه قرون وسطى در شکلهاى اسلامى و مسیحىاش نیز با فراهم ساختن بسیارى از ابزارهاى فکرى مورد نیاز براى «تولد» علم، مثلا، رابطه کلى و جزئى در منطق به این امر یارى رساند.
بسیارى از دانشمندان بزرگ بر انگیخته شدند تا کار پژوهش را به عهده بگیرند و حتى نظریههاى علمىاى مطرح کنند که آنها را با بصیرت ایمانى (6) خود نسبتبه جهان متعلق به خداوند سازگار مىدید.
6. آیا مىتوانیم علم دینى داشته باشیم؟
به معناى دقیق، نه. علم اصول و روشهاى مناسب و خاص خود را براى فهم [اشیاء] دارد. اما ایمان دینى مىتواند انگیزه لازم را براى به کار بستن علم و نیز درکى از پیشفرضهایى که علم را ممکن مىسازند، فراهم آورد. دانشمندان، اعم از مؤمنان، ملحدان یا لا ادرى گویان همگى مىتوانند در سطح علم و بر پایه منطق آن، سخن یکدیگر را بفهمند. آنها همگى جزء کار سترگى هستند که آن را «علم» مىنامیم. به محض این که اصول علم به واسطه منطق و آزمایش به طور قاطع اثبات شوند، دیگر ضرورتى ندارد که براى ایجاد انسجام درونى بین آنها به یک اصل ایمانى (7) متوسل شویم.
7. آیا علم مىتواند از دین بىنیاز شود؟
خیر! علم مىتواند پدیدههاى طبیعى را تبیین کند، اما نمىتواند تنها با منابع خاص خودش معناى غایى عالم هستى را کشف کند. این مساله فراتر از روشهاى آزمایشى است که علم به کار مىبندد. این فقدان افق [بینش] مطلق در علم مىتواند دریچهاى به سوى ایمان باشد; زیرا مساله هدف غایى را پیش مىکشد. به عنوان مثال، علم ممکن است تا اولین پدیده در آغاز «مهبانگ» به عقب برگردد، ولى این امر با آفرینش جهان از عدم توسط خداوند یکسان نیست. مىتوان گفت در عین حالى که علم به ما کمک مىکند تا درباره خداوند شناخت پیدا کنیم، او را شخصا به ما معرفى نمىکند. یکى از کارکردهاى ایمان این است که روشنىبخش علم به عنوان جزء سرنوشت ما باشد.
8. آیا مىتوان حوزههاى فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
تفکیک به معناى تقسیم، نه! و از این رو، مستلزم فقدان ارتباط است. ما انسانها موجودات پیچیدهاى هستیم با اجزاى متعددى که با هم سازگارى مىیابند تا یک واحد را بسازند. بهتر استبه جاى «تفکیک»، سخن از «تمایز» بین دین و علم و چه بسا سخن از سطح مختلف فهم و معنا به میان آوریم که این امر به گفتگو و فهم متقابل منجر خواهد شد.
کارل دبلیو. گیبرسن (8)
مترجم: محمد فتحعلیخانى
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من فکر مىکنم تعریف علم و دین به شکلى واضح که حق مطلب را در مورد هر دو ادا کند ممکن نیست. هر تعریفى در معرض انتقاد است. با وجود این من علم را این گونه تعریف مىکنم: «آنچه که با آن نوع از دعاوى صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس مشاهده تایید مىشوند» و دین را اینگونه تعریف مىکنم; «آنچه که با آن نوع دعاوى صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس ارزشها یا معانى تایید مىشوند». من از تعریف خود در خصوص علم راضىتر هستم تا از تعریف دین.
2. آیا تعارضى میان تعاریف خودتان از این دو مفهوم مىبینید؟
بله، تعارض روشنى وجود دارد; زیرا مشاهدات را نمىتوان به طور کامل از ارزش جدا ساخت; یعنى تباین امر واقع - ارزش که هردو مدتهاى طولانى بخشى از گفتگوى فلسفه غرب بوده است. مثلا در سنت مسیحى، اهمیت و اعتبار دینى قابل توجهى به شمارى از مشاهدات ثبت و ضبط شده در کتاب مقدس اختصاص یافته است. مشاهده شکافتن دریاى سرخ، مشاهده ابلاغ ده فرمان و مشاهده رستاخیز جسمانى عیسى مصادیقى از این مشاهدات هستند. با وجود این من استدلال خواهم کرد که علاقه اصلى دینى به این رخدادهاى تاریخى، به جاى خود رخدادها، ارزش یا معناى منضم به آنهاست. سنت مسیحى از دیرباز تفاوت میان این دو مدعى را که «عیسى از میان مردگان برخاست» و «خداوند عیسى را از میان مردگان برانگیخت (زنده کرد)»، تصدیق کرده است. مورد نخست ادعایى است که علىالاصول امکان داشت از نظر علمى مورد بررسى قرار گرفته باشد، در حالى که ادعاى دوم ادعایى تعبدى است که فراتر از مشاهده قرار مىگیرد. به همین ترتیب علم، داراى پارهاى از ارزشها است - [مثل] سادگى، طبیعتگرایى، تناسب - که پژوهش علمى درباره جهان مشهود را هدایت مىکند. اظهار اینکه اینها «ارزش» نیستند به معناى فراموش کردن برخى از سودمندترین نیروهاى پیش برنده در تاریخ علم است. البته ارزش در علم دقیقا به همان معنایى که واژه ارزش مىتواند در دین داشته باشد، نیست.
3. فکر مىکنید در کجا ممکن است میان این دو تعارضى باشد؟
مفهوم تعارض به شدت اغراقآمیز است. در واقع همه علوم چنان با دین نامربوط هستند که یافتن حتى نقاط تماسى میان آنها مشکل است چه رسد به یافتن تعارض میان آنها. استعاره مشهور «نزاع» میان علم و دین ناشى از اشتیاق نارواى ما به مناقشه است. همین اشتیاق است که گالیله، داروین و جان اسکوپ را بسیار مشهور کرده در حالیکه ماکسول، [نیلز] بور، و وایزمن فقط در آثار علمى شناخته شدهاند. اگر از دانشمندان حرفهاى - شیمیدانهایى که درباره رنگهاى ساختمانى جدید کار مىکنند، فیزیکدانهایى که ماهوارههاى تلویزیونى پرتاب مىکنند، زیستشناسهایى که نحوه عمل یک هورمون را کشف مىکنند - درباره لوازم دینى کارشان پرس و جو کنید چیزى براى گفتن ندارند. تعارض در حوزههایى بروز مىکند که علم و دین هر دو علائقى دارند - منشا عالم، حیات، نوع انسان، شالوده سرشت انسان، رابطه انسان و حیوانات و غیره. ولى همین قدر کافى است که نشریهاى علمى را باز کنیم تا بفهمیم که بیشتر دانشمندان روى چنین مسائلى کار نمىکنند.
4. زمینههاى گسترش تعارض میان این دو چه بوده است؟
در اغلب موارد، زمینههاى تعارض کارى به محتواى واقعا علمى یا دینى آنها نداشته است. براى مثال، قضیه گالیله به سبب تحولات خاص صرفا سیاسى کلیساى کاتولیکى روم در طى قرن هفدهم بروز کرد. فرضیه خورشید مرکزى که گالیله پذیرفت و تعلیم کرد به خودى خود مسالهساز نبود. آنچه مساله ساز بود شیوه این دیدگاه انتقادى ضد ارسطویى در تضعیف و تحلیل بخشى از اقتدار و حجیت کلیساى کاتولیک رومى بود. کتاب کوپرنیک در ایتالیا که وضعیتسیاسى بى ثباتى داشت در فهرست [کتب ضاله] قرار گرفت، ولى در اسپانیا که وضعیتسیاسى بسیار متفاوت بود چنین نشد. گالیله در همان زمانى در ایتالیا محاکمه و محکوم شد که عقاید او را مبلغان کاتولیک در چین تعلیم مىدادند. محاکمه شرمآور گالیله که در طى قرون و حتى امروز کانون توجه بسیارى بوده است، اساسا [ناشى از] تعارضى میان علم و دین نبود. این حقیقت که از این مساله به طور گستردهاى سوء برداشتشده استبیشتر ناشى از قدرت جدال انگیز نویسندگانى ضد مسیحى نظیر ولتر و دیدرو است که آن را در مبارزه تبلیغاتى خود بر ضد کلیساى مسیحى به کار بردند تا [اینکه ناشى از] فرضیه خورشید مرکزى باشد که ظاهرا محاکمه بر آن متمرکز بود. البته مواضع زیادى وجود دارد که در آن تعارض واقعى وجود داشته و همچنان ادامه دارد. مثلا تکامل داروینى واقعا نمىتواند به طور کامل با تفسیر کتاب مقدس از مساله آفرینش سازگار افتد مگر اینکه از برخى تاکیدات مهم تفسیر کتاب مقدس صرفنظر شود. مسیحیان کمتر محافظهکار از طریق تغییر در روش فهم خود از کتاب مقدس با داروین مصالحه کردهاند، با این همه، بسیارى از مسیحیان مىکوشند با حمله یا جرح و تعدیل نظریه تکامل تفسیر کتاب مقدس [از خلقت] را دستنخورده باقى گذارند. زمینههاى تعارض در این مورد صرفا این است که نویسندگان کتاب مقدس آرا و نظرهاى نادرستى درباره چگونگى پیدایش اشیاء داشتهاند و علم پارهاى از عناصر آن آرا و نظرهاى نادرست را ابطال کرده است.
از سوى دیگر بسیارى دانشمندان - نظیر کارل ساگان، ریچارد داوکینز، استفان گلد، پیتر اتکینز - ظاهرا سخت دلمشغول بسط تبیین علمى تا بدان حدى هستند که تبیین علمى امکان وجود هر منظر دینى را در جهان در خود فرو برد براى مثال، بسیارى سنتهاى دینى از دیر باز بر این اعتقاد بودهاند که عالم غایتى دارد - یعنى اینکه همه چیز برخاسته از قوانین کور و صدفه بدون شعور نیست. منشا این غایت در خالقى متعالى است که به عنوان منشا نهایى همه موجودات به تصدیق رسیده است. این تصدیق دینى مضمون علمى بسیار اندکى دارد و دانشمندانى که آن را تصدیق مىکنند (ما معتقدیم که خداوند خالق... است») عموما دریافتهاند که مساله غایتمندى مطلقا هیچ مشکلى را براى پژوهش علمى درباره جهانى که معتقدند آفریده خداوند است، پیش نمىآورد. با وجود این، برخى دانشمندان محبوب و صاحب نفوذ به طور قاطع با تعصب اصرار دارند همه را قانع کنند که در طبیعت هیچ چیز غایتى ندارد. این ادعا فراتر از چیزى است که علم مىتواند مدعى شود که درباره جهان کشف کرده است واساسا به تصدیق دینى مشخصى مىانجامد که این دانشمندان مایلند آدمیان پذیراى آن باشند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین چندین نقش داشته است. در طى هزاره نخست، هنگامى که تمدن، و فرهنگ غربى در حال فروپاشیدن بود تحقیق و آموزش در غرب توسط کلیسا زنده نگهداشته شد. اندیشه درخشان و خلاقى که در دوره رنسانس ظهور یافت فقط از این رو امکانپذیر شد که 1- کلیسا سطح بالایى از سواد و دانش را در طى دوره رهبرى خود حفظ نموده 2- فرهنگ یونانى به ویژه علم یونانى در جهان اسلام شکوفا شد و از آنجا به غرب وارد شد. اگر کلیسا اجازه داده بود که فرهنگ دینىاش همراه با دیگر اجزاء سنت غربى نابود شود ممکن نبود رنسانسى وجود داشته باشد.
همچنین شمارى از روابط نهانى ممکن میان سنت مسیحى و تولد علم در هنگام انقلاب علمى وجود دارد. الهیات مسیحى از قدیم تعلیم داده بود که 1- طبیعت، عقلانى، نظامدار و مخلوق خداوند یگانه عاقل است. این دیدگاه مستلزم بىجانى طبیعتبود - نه اینکه آکنده از ارواح متعددى باشد که آن را پیش بینىناپذیر، بى قاعده و گریزان از پژوهش علمى سازد 2- نظم عقلانى طبیعت در قواى عقلانى انسان که بر صورت خالق آفریده شده بود منعکس بود. لذا قابل تصور بود که عقل انسان ممکن است قادر باشد نظمهایى را که خلقت مطابق آن بنا شده، کشف کند. 3- منابعى در طبیعت وجود داشت که مىتوانست در روحانیت کلیسا به کار گرفته شود. این ملاحظه عملى بسیارى از رهبران کلیسا را برانگیخت تا مثلا به مطالعه پزشکى رو آورند. 4- کشف نظامهاى طبیعت عبادتى مشروع و راهى براى ستایش خالق بود. این چهار انگیزه، به درجات مختلف مسلما در اندیشه دانشمندانى که متصدى انقلاب علمى هستند نقش داشته است. تعیین اینکه آیا این نقش اساسى بوده یا نه دشوار است. مسلما این عقاید براى علم کافى نیستند و الا علم باید هزار سال زودتر ظهور مىیافت. ولى مىتوان استدلال کرد که یک یا چند مورد از این عقاید بخوبى مىتواند براى علم ضرورى باشد. در طى هزاره نخست وقتى که فرهنگ غربى و علم یونانى در حال فروپاشى بودند علم در جامعه اسلامى در حال شکوفایى بود. - جایى که به طور مشابه «الهیات درباره خلقت» ذىنفوذ و مؤثر بود.
پژوهشگران شاید هیچگاه درباره میزان وامدارى سرچشمههاى علم و دین توافق نکنند ولى مىتوان شواهد محکمى را اقامه کرد مبنى بر اینکه دیدگاه الهیاتى یهودى - مسیحى درباره آفرینش، نقشى زیربنایى، شاید مرکزى و احتمالا حتى ضرورى، در ظهور علم مدرن داشته است.
6. آیا مىتوان علمى دینى داشت؟
اگر مقصود از علم دینى علمى باشد که در آن معانى دینى متناسب به نظریههاى علمى ضمیمه مىشوند من در اینکه بتوان علم دینى داشت تردید دارم. علم از آنجایى بسیار موفق است که متوجه سؤالات کلان که دین از دیرباز دلمشغول آن بوده است نمىباشد. [سؤالاتى از این دست:] اشیاء از کجا آمدهاند؟ چرا چیزهایى وجود دارند به جاى آنکه وجود نداشته باشند؟ غایت وجود انسان چیست؟ آیا حقایقى دیگر در آن سوى جهان موجود، وجود دارد؟ به سختى مىتوان دقیقا تصور کرد که علم اصلا چگونه مىتواند شروع به اندیشیدن درباره این سؤالات دشوار کند، چه رسد به پاسخگویى آنها. علم بسیار چابک به نظر مىرسد; زیرا مىکوشد فقط به سؤالات آسان پاسخ دهد. اگر از من از حیث دانشمند بودنم بپرسید که چگونه مىتوان معلوم کرد آیا شخصیت انسان از مرگ جان به در مىبرد یا غرض از جاذبه چیست، هیچ تصورى از اینکه حتى چگونه شروع به تفکر درباره این سؤالات کنم ندارم.
از سوى دیگر اگر مقصود از علم دینى، علمى است که به طور مناسب در برابر بصیرتهاى دینى متواضع و پذیرا باشد آنگاه تصور مىکنم چنین علمى در افق دید [امکان] خواهد برد. یکى از ویژگیهاى عصر پست مدرن این است که معرفت در حال ادغام و اتحاد است و پرسش از معنا دوباره به پرسش از واقع پیوند مىخورد. جدا از این یگانگى، ممکن است علم دینىاى پدید آید که در آن تبیینهاى کلنگر مشتمل بر امور واقع و ارزش ظهور کنند، ولى فکر مىکنم همواره ممکن خواهد بود که بخش دینى و علمى تبیین ازهم متمایز شوند.
7. آیا علم مىتواند از دین صرف نظر کند؟
مطمئنا بیشتر فعالیتهاى علمى بدون دین تحقق یافتهاند. به هر حال، این واقعیتبه این علت نیست که علم دین را نادیده گرفته استبلکه به خاطر اینکه موضوعات دین ارتباط صریحى [با موضوعات علم] ندارند. براى مثال دین درباره رانش قارهاى چه چیزى براى گفتن دارد؟ ولى علم مجالى وسیع است و تعیین مرزهاى آن همواره دشوار است و به نحو تاریخى تحول یافته است، چنانکه پرسشهایى از نوع پرسشهاى دینى قابل پژوهش شدهاند. همیشه کار علم منجر به بروز مسائل نو مىشود و این مسائل بعضا در مرز و یا ماوراى قلمرو پذیرفته شده علم روز قرار دارند. تاملات کیهانشناختى جارى درباره امکان فقدان یک آغاز زمانى براى جهان، مطمئنا قلمروهاى علم را به خوددارى از اظهارنظر وامىدارد و مسائل دینى را مطرح مىکند. مادامى که علم وضعیتى پیش رونده دارد بىشک خود را در تلاقى با دین خواهد یافت.
ما باید به خاطر داشته باشیم که علم را دانشمندان انجام مىدهند و آنان همچون [همه] انسانها اغلب فطرتا مذهبى هستند. کاملا بجاست که از یک دانشمند بپرسى وقتى کتابش را مىنوشت او از نشان دادن اینکه جهان غایتى ندارد، چه مقصد و منظورى داشت؟ یا بپرسیم که اصلا چرا کار علمى مىکنند و یا چگونه تصمیم گرفتند به تحقیقات زیستشناختى - پزشکى روى آورند؟ و یا چرا فکر مىکنند برخى انواع مشخص تحقیقات ژنتیک، (DNA) باید ممنوع شود؟
8. آیا مىتوان قلمرو فعالیت علم و دین را کاملا جدا ساخت؟
نه به طور کامل نمىشود، ولى باید هوشیار باشیم که به سبب مناقشات مطرح در مناطق مرزى مبهم و مغشوش میان علم و دین از توجه به قلمروهاى آرام بعید از این مرز غافل نشویم. انتخاب یک متن الهیاتى و کوشش براى مشخص کردن بخشهایى که مورد علاقه علم است آموزنده است. [البته] این بخشها [در این متون] زیاد نیست. به همین شکل یافتن عناوین مورد علاقه دین در یک متن علمى دشوار است.
پىنوشتها:
1) فصلنامه، گزینش موارد یاد شده را مرهون الطاف استاد مصطفى ملکیان است که بدینوسیله از ایشان سپاسگزارى مىشود.
2) 1. تاریخ تولد: 5 اکتبر 1943 William R. Stoeger
تحصیلات: اخذ لیسانس در فلسفه و فیزیک، 1967، دانشکده اسپرینگ هیل; سمت استادى در فیزیک (1969)،دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس ; سمت استادى در خداشناسى (الهیات) 1972، مدرسه عیسوى الهیات، برکلى، کالیفرنیا; دکتراى فلسفه در فیزیک ستارگان (1979)، دانشگاه کمبریج.
مدارج دانشگاهى: مدرس فیزیک (1969)، دانشگاه سانفرانسیسکو; ستارهشناس موقت (1975)، رصدخانه واتیکان; ستارهشناس ستاد (از سال 1979)، رصد خانه واتیکان; معاون پژوهشى دانشکده در فیزیک و ستارهشناسى (1977)، دانشگاه مریلند، عضویت در انجمن ج. ک. راسل (89-1988)، مرکز الهیات و علوم طبیعى، برکلى، کالیفرنیا; دانشیار موقتستارهشناسى، دانشگاه آریزونا (تاسون، آریزونا)
رشته: فیزیک و فیزیک ستارگان; فلسفه و الهیات.
آثار منتشر برگزیده شده: بیش از 45 اثر.
3) تاریخ تولد: 28 دسامبر 1942 (منسفیلد، ویکتوریا، استرالیا) Terence Gerard Kennedy
تحصیلات: اشتغال به تحصیل در آکادمى آلفونس در رم (1979-1975); داراى دکتراى الهیات، .1980 ,(S.T.D)
تجارب حرفهاى پس از اخذ دکترا: مدیر مسئول مطالعات اخلاقى در بزرگداشت پدر آرگان; عضو کمیته سازماندهى کنگره بینالمللى اخلاق زیستى، رم، 5 تا 8 آوریل، 1988. سمت استادى در آکادمى آلفونس، رم، 1984; استاد موقت در دپارتمان الهیات اخلاقى، دانشگاه گریگورى، رم، از سال 1986.
4. Scholastic theology
5. biotechnologies
6. faith - vision
7. faith - principle
8) تاریخ تولد: سیزدهم مه 1957 Karl W. Giberson
تحصیلات: فوقلیسانس فیزیک (1982) و دکتراى فیزیک (1984) از دانشگاه رایس (هیوستون، تکزاس).
تجارب کارى: استاد فیزیک، از سال 1984 عضو ارشد مؤسسه مطالعات میان رشتهاى; برنده جایزه استاد نمونه کالج نازارن در سال 1995; برنده جایزه بنیاد نمپلتون براى دوره درسى برجسته در علم و دین در سال 1996. برنده جایزه اولى زینان براى بهترین تحقیق در مجله مطالعات میان رشتهاى در سال 1998.
آثار: مجموع ده مقاله درباره لیزر و فیزیک اتمى; مقالات متعدد در باره تقابل علم و الهیات; کتابى بنام: جهانهاى از هم جدا: جنگ نا مقدس میان علم و دین (1994 ، (Beacon Hill press of kansos city