آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من از واژه «علم‏» علوم طبیعى را ستاره‏شناسى، فیزیک، شیمى، زیست‏شناسى و روانشناسى و شاخه‏هاى آن - آنگونه که در حال حاضر به آنها پرداخته مى‏شود - مراد مى‏کنم این علوم در باب نظمها، فرایندها و ساختارهاى واقعیت فیزیکى و زیست‏شناختى تا آنجا که بتوان آنها را تحت قوانین کلى در آورد، به پژوهش مى‏پردازند. این کار با استفاده از شیوه تعاملى (ارتباطى یا کنشى - واکنشى) یا نظریه‏ها و انجام آزمایشها و مشاهدات به دقت طراحى شده براى محک زدن آنها تعقیب مى‏شود.این شیوه اساسا مبتنى بر روش قیاسى است. در نتیجه، الگوها و نظریه‏هاى ما در باب نظمها و ساختارهاى جهان مادى بتدریج پیراسته شده و بهتر مى‏شوند، هر چند همواره موقتى‏اند و هرگز کاملا مناسب نخواهند بود. بدین ترتیب، آنها توصیف جزءبه جزء ترکیب اشیاء و روابط سازنده واقعیت را آنگونه که آن را مى‏شناسیم، تشکیل مى‏دهند و تا حدى، تبیین هایى محدود براى نحوه عملکرد اقعیت‏به دست مى‏دهند.
«دین‏» کلمه‏اى است که تعریف آن بسیار دشوارتر است. من تاکید مى‏کنم که «ایمان‏»، «الهیات‏» و «دین‏» را دقیقا از یکدیگر متمایز کنیم.
تمامى آنها به یکدیگر مرتبط اند، اما هر یک با دیگرى تفاوت دارد. «ایمان » اساسا پاسخ مثبت فردى یا اجتماعى ما در پذیرش و التزام به وحى الهى دریافت‏شده است.
«الهیات‏» عبارت است از تامل و تدبر مستمر ما درباره آن وحى الهى دریافت‏شده و از این بسیار مهمتر تامل درباره تجربه فردى و جمعى ما در تحقق بخشیدن به التزام و تعهدمان و پذیرش آن است. «دین‏» به بیان دقیق، تجسم اجتماعى سازمان یافته و نهادینى است که یک جامعه معتقد آنرا به بینش و قرائت‏خاص خود از وحى الهى، و به شیوه‏هاى الهى زندگى خود، نیایش، کار و ارتباط با خداوند، جهان، و یکدیگر در سایه آن تعهد ایمانى مشترک مى‏بخشد.
2. آیا شما بین تعاریفى که از این دو مفهوم ارائه کردید، تعارضى مى‏بینید؟
نه، هیچ تعارض اساسى بین تعاریفى که از «علم‏» و «دین‏» (یا «ایمان‏» یا «الهیات‏») ارائه دادم، وجود ندارد.
3. فکر مى‏کنید در کجا ممکن است‏بین این دو تعارضى وجود داشته باشد؟
زمانى که علم یا دین از حدود و ثغور خاص توانایى‏هاى خودش تعدى کند و حدود و ثغور را در هم بشکند ممکن است‏بین آن دو تعارض روى دهد. به عنوان مثال، اگر این دین یا الهیات، حقیقت وحیانى دریافت‏شده را به گونه‏اى تعبیر و تفسیر کند که مطلبى را در باب جهان طبیعى اثبات کند و آن مطلب با آنچه علوم طبیعى به گزاره‏هایى در باب خداوند یافعل خداوند، یا ارزشها، یا آنچه صواب و خطا است، منتهى شوند، و یا ادعا کنند که مى‏توانند به این امور منتهى شوند، در آن صورت، امکان بالقوه‏اى براى تعارض با دین وجود دارد.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
مصادیقى خاص براى آنچه در بالا ذکر کردم عبارتند از: 1- ادعاى دین مبنى بر اینکه وحى حکم مى‏کند ساختار و سازمان جهان به یک گونه است، در حالى که علوم طبیعى آن را به گونه‏اى دیگر کشف مى‏کنند(نظریه زمین مرکزى در برابر نظریه خورشید مرکزى). 2- ادعاى دین مبنى بر این که سیر تکاملى حیات و موجودات زنده از طریق آفرینش مستقیم و خاص هر یک از انواع به دست‏خداوند صورت مى‏گیرد، در حالى که علوم طبیعى تعیین مى‏کنند که این امر از طریق فرایندهاى تطورى به وقوع مى‏پیوندد. [در هر مورد یاد شده، عدم آگاهى از حد و مرزهاى خاص هر کدام از روشهاى شناخت در میان بود]. 3- اینکه بسیارى از نمایندگان علم به طور شایع بیان مى‏دارند که چون در سطح تبیین‏هاى علمى، نیازى به خدا نیست، پس اصلا نیازى به خدا نیست; 4- گرایش متداول بعضى از دانشمندان به بسط یا تعمیم نتایج معقول علوم در مورد اوضاع و احوالى به مراتب فراتر از آنچه توجیه علمى اجازه مى‏دهد، مثل برخى از کاربردهاى جامعه - زیست‏شناسى حشرات و حیوانات در مورد موجودات انسانى، بدون تحقیقات دقیق بیشتر.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چگونه بوده است؟
گرچه من مورخ یا مورخ علم نیستم، ولى معتقدم به نحوى نسبتا خوب استدلال آورده شده است که سنت الهیاتى یهودى - مسیحى از طریق تاثیر متقابل مشاهده یا آزمایش و نظریه، تحقیق در باب طبیعت را قویا تشویق کرده است: 1- با تاکید بر اینکه انسانها، وظیفه و حق مراقبت و استفاده از طبیعت را دارند. 2- با تقدس زدایى یا اسطوره زدایى از طبیعت و فرایندهاى طبیعى، به طورى که هر چند آنها به عنوان مواهب خداوند تلقى مى‏شوند، اما فى حد نفسها داراى جنبه الوهى دانسته نمى‏شوند; آنها براى انسانها و نشانه عظمت و جلال خداوند هستند 3- با اظهار این مطلب که تمامى اشیا ذاتا خیر و به سامان‏اند; زیرا آفریده خداوند هستند، در نتیجه، کشف و یافتن مطالب بیشترى در باب آنها هم سودمند و ممکن است; زیرا روابط فى ما بین آنها منظم و معقول مى‏باشند.
6. آیا مى‏توانیم علم دینى داشته باشیم؟
به بیان دقیق نمى‏توانیم علم دینى داشته باشیم; زیرا خود علم به واسطه ماهیتش از وحى الهى ادراک شده چشم مى‏پوشد. جایى براى وحى خاص الهى یعنى وحى و انکشاف الهى فراتر از وحى و انکشاف ذات خودش از رهگذر قوانین و فرایندهاى طبیعت - در قالب روشهاى علمى - وجود ندارد. وحى الهى را نمى‏توان شاهدى تلقى کرد که به لحاظ علمى پذیرفتنى باشد.
7. آیا علم مى‏تواند از دین بى‏نیاز شود؟
این پرسش دو پهلو است. در پرتو مطالب بالا، علم مى‏تواند از دین بى نیاز شود، به این معنا که براى انجام کار علمى خوب، نیازى به دین، الهیات یا ایمان دینى نداریم. در واقع، اگر براى انجام کار علمى به دین تکیه مى‏کردیم، قطعا به کار علمى بسیار بدى مى‏پرداختیم، اما این بدان معنى نیست که ارزشها، نگرشها و اعتقادات جازمى که دین ترویج مى‏کند، براى علم اهمیتى ندارند. در ارتباط با آنچه به طور مختصر در سؤال 5 بیان کردیم، ممکن است دین معینى که تحقیق علمى را قویا بر حذر مى‏دارد و یا حتى آن را تحریم مى‏کند، فضاى اجتماعى و فرهنگى را ایجاد و تقویت نماید. این امر در گذشته روى داده است و اکنون در بعضى از محیطها روى مى‏دهد. نهایتا، با اشاره به معناى نسبتا متفاوتى که این سوال ممکن است داشته باشد، علم نمى‏تواند به حق، دین را از بین ببرد یا به زائد بودن آن حکم کند. این صرفا به این علت است که علم صلاحیت آن را ندارد که در باب سؤالات مربوط به اعتبار و صحت وحى الهى، اعتبار عقیده، اعتبار ارزشهاى انسانى یا شان وجود شناختى آنها به قضاوت بپردازد. ایمان و دین همواره بخش مهمى از هر فرهنگ و مؤلفه مهم و اساسى تجربه فردى و جمعى بشر خواهند بود. علم و فن‏آورى نیز به میزان کم یا زیاد، مؤلفه‏هاى فرهنگها خواهد بود. در یک بافت فرهنگى، هیچ تعارض اساسى بین قلمروهاى علمى و دینى وجود ندارد - هرچند تنش و تعارض قطعا ممکن است‏به دلایلى که در بالا ذکر کردیم در اوضاع و احوالى خاص روى دهد سیطره یابند.
8. آیا مى‏توان حوزه‏هاى فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
این کار شدنى نیست. اولا، علم و دین از حوزه فرهنگى واحدى سهم مى‏برند و به این ترتیب، همواره به طرقى متفاوت و اغلب به طور خود کار و نیاندیشیده از طریق آموزش و پرورش، رسانه‏هاى جمعى، فن‏آورى، نمادها و صور ذهنى و ارزشهاى فراگیر، و مجموعه‏هاى علایق مشترک در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت.
ثانیا، در سطح شخصى تقریبا همه اشخاصى که در یک فرهنگ در داخل آن حوزه با یکدیگر تعامل خواهند داشت، به نحوى تحت‏تاثیر دین و علم هر دو قرار خواهند گرفت. هر فردى این چشم اندازهاى متفاوت را اتحاد مى‏بخشد یا از اتحاد بخشیدن به آنها ناتوان خواهد ماند. بعضى از افراد در آن واحد، تعهد و التزامى قوى نسبت‏به هر دو خواهند داشت، که هم اکنون در تمامى کشورهاى غربى قضیه از همین قرار است.
ترنس جرارد کندى (3)
ترجمان: حسین بستان نجفى
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
علم از نظر من به معناى مطالعه منظم جهان طبیعى یعنى جهان پدیده‏هاى فیزیکى، روانى و اجتماعى است. علم رشته‏هایى را که در دانشگاه امروزى وجود دارند نظیر فیزیک، شیمى، علم کامپیوتر، زیست‏شناسى، مردم‏شناسى، روانشناسى، روان پزشکى، اقتصاد، جامعه‏شناسى، و غیره را در برمى‏گیرد. این علم به معناى فلسفه; یعنى به معنایى که از آن در دوران باستان (ارسطو، افلاطون) و دوران میانه فهمیده مى‏شد نیست و از آن غالبا با عنوان «علم جدید»; یعنى طرز تفکرى که به دست گالیله و نیوتن به وجود آمد، تعبیر مى‏کنند. ویژگى این علم آزمایش با اندزه‏گیریهاى دقیق است که مى‏توان آن را از نظر ریاضى تعبیر و تفسیر کرد. از این رو، علم به معنى دقیق کلمه علمى عقلانى است و بدون آن فن‏آورى جدیدى هرگز امکانپذیر نبوده است. دین معانى متعددى دارد. مى‏توان دین را بر هر مجموعه‏اى از نمادها و باورها اطلاق کرد که به جهان و به حیات فرد معنا مى‏بخشند. گاهى یک ایدئولوژى مانند کمونیسم را به «دین‏» تعبیر مى‏کنند از این جهت که فلسفه و راهنماى زندگى است. دین به معناى دقیق عبارت از نتیجه ایمان به خدا است. در پرتو ایمان جهان به منزله مخلوق الهى و فعل اخلاقى به منزله تحقق مشیت الهى قابل فهم مى‏گردد. دین اصلى است مبتنى بر ایمان به خداوند که به حیات اجتماعى و فردى سروسامان مى‏بخشد.
2. آیا شما بین تعاریفى که از این دو مفهوم ارائه کردید تعارضى مى‏بینید؟
من این دو مفهوم را متعارض نمى‏دانم [بلکه] بین آنها تمایز قائل مى‏شوم. مثلا علم جهان طبیعى را مطالعه مى‏کند و مى‏تواند دین و رفتار دینى را به عنوان پدیده‏اى مشهود در جهان، مورد بررسى قرار دهد. اما هرگز نمى‏تواند اثبات کند که خداوند این جهان را از عدم آفریده است. این مساله به ایمان بستگى دارد. [البته] واضح است که در مورد چگونگى ارتباط علم و دین در مقاطعى از تاریخ، تنشهایى به وجود آمده که لازم است‏بر طرف شوند. علم و دین مى‏توانند یکدیگر را یارى کنند و مى‏بایست روشنى‏بخش همدیگر باشند.
3. فکر مى‏کنید در کجا ممکن است‏بین این دو تعارضى وجود داشته باشد؟
در جایى که علم هیچ مجالى براى دین باقى نگذارد تعارض به وجود خواهد آمد; یعنى زمانى که دانشمند معتقد باشد که نسبت‏به شخص شکاک یا ملحد، فقط انجام کار علمى امکانپذیر است. [از طرف دیگر] دین زمانى در تعارض با علم قرار مى‏گیرد که بگوید علم روش معتبرى براى تحقیق در پدیده‏هاى جهان طبیعى نیست; [و نیز] اگر گمان کند که دین تمام پاسخها را دراختیار ما قرارمى‏دهد وبراى فهمیدن پدیده‏هاى طبیعت،نیازى به‏علم نداریم.
4. دلایل گسترش تعارض بین این دو چه بوده است؟
دلایل تعارض، لااقل در اروپا، عمدتا تاریخى هستند. این نوع از علم که به دست گالیله و نیوتن عرضه شد چیز جدیدى بود که انسانهاى قرون وسطى در چارچوب طرح معرفتى خود، در مورد آن نیاندیشیده بودند. این علم جدید براى تثبیت‏خود و تثبیت اقتدار مستقل خود گمان کرد که باید بر ضد اقتدار کلیسا و الهیات مدرسى (4) که بر فرهنگ زمانه سیطره داشت، طغیان کند. زمانى که اقتدار و استقلال شایسته علم به رسمیت‏شناخته شد، «جنگ دین و علم‏» خاتمه یافت. امروزه تعارض بیشتر حول این محور متمرکز است که آیا شخص ایمان دینى دارد یا نه، در نتیجه چه نگرشى نسبت‏به علم دارد.
توسعه فن‏آورى‏هاى زیستى (5) به تعارضات جدیدى منجر شده است. سابقا، ولادت و مرگ لحظاتى دینى تلقى مى‏شدند که انسانها را به خداوند نزدیک مى‏گردند. حال در اثر فن‏آورى‏هاى جدید به گونه‏اى در این دو پدیده میتوان دخل و تصرف کرد که بسیارى به غلط معتقدند که قدرت خداوند محدود شده است و انسانها ضبط و مهار کامل سرنوشت‏خویش را به دست گرفته‏اند. چالش بر سر این است که براى کسب بهترین نتیجه در مسیر رشد و تطور بشریت این فن‏آوریهاى جدید چگونه باید ضمن مراعات شریعت الهى به کار گرفته شوند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین نقشى حیاتى در به جریان انداختن علم در اروپا ایفا کرده است. آموزه آفرینش کلید مساله بود. خداوند جهانى منظم و ممکن را آفرید. به تعبیر دیگر، الگوهایى عقلانى در جهان طبیعى وجود دارند، اما از آنجا که خداوند جهان را از روى اختیار آفرید; یعنى مجبور نبود این جهان را همانطور که الآن هست، بیافریند، بلکه خود آزادانه تصمیم گرفت که جهان رابه نحو دلخواه بیافریند. از این رو، الگوهاى منظم موجود در طبیعت فقط با بررسى آنها در وضعیت‏بى مانندشان و کشف چگونگى کار آنها قابل فهم هستند. پس براى درک نظم موجود در جهان ممکن، ضرورى است که دست‏به آزمایش بزنیم. دین مسیح مبتنى بر وقایع تاریخى بى‏مانندى است نظیر اینکه خداوند در مسیح تجسم یافت. یکى از تعالیم دین مسیح این بود که خداوند از این حیث عالم را دوست مى‏دارد که آن را در وجود مسیح و به واسطه او از عدم به وجود آورد. انسان فقط با بررسى واقعیت عینى و تاریخى وقایع مى‏تواند معناى آنها را کشف کند. همچنین، بر پایه درکى مسیحى از تاریخ رستگارى، کل جهان را تنها از طریق تاریخش مى‏توان تبیین کرد.
دین مسیح بسیارى از پیشفرضهاى ضمنى مورد نیاز علم را فراهم کرد. فلسفه قرون وسطى در شکلهاى اسلامى و مسیحى‏اش نیز با فراهم ساختن بسیارى از ابزارهاى فکرى مورد نیاز براى «تولد» علم، مثلا، رابطه کلى و جزئى در منطق به این امر یارى رساند.
بسیارى از دانشمندان بزرگ بر انگیخته شدند تا کار پژوهش را به عهده بگیرند و حتى نظریه‏هاى علمى‏اى مطرح کنند که آنها را با بصیرت ایمانى (6) خود نسبت‏به جهان متعلق به خداوند سازگار مى‏دید.
6. آیا مى‏توانیم علم دینى داشته باشیم؟
به معناى دقیق، نه. علم اصول و روشهاى مناسب و خاص خود را براى فهم [اشیاء] دارد. اما ایمان دینى مى‏تواند انگیزه لازم را براى به کار بستن علم و نیز درکى از پیشفرضهایى که علم را ممکن مى‏سازند، فراهم آورد. دانشمندان، اعم از مؤمنان، ملحدان یا لا ادرى گویان همگى مى‏توانند در سطح علم و بر پایه منطق آن، سخن یکدیگر را بفهمند. آنها همگى جزء کار سترگى هستند که آن را «علم‏» مى‏نامیم. به محض این که اصول علم به واسطه منطق و آزمایش به طور قاطع اثبات شوند، دیگر ضرورتى ندارد که براى ایجاد انسجام درونى بین آنها به یک اصل ایمانى (7) متوسل شویم.
7. آیا علم مى‏تواند از دین بى‏نیاز شود؟
خیر! علم مى‏تواند پدیده‏هاى طبیعى را تبیین کند، اما نمى‏تواند تنها با منابع خاص خودش معناى غایى عالم هستى را کشف کند. این مساله فراتر از روشهاى آزمایشى است که علم به کار مى‏بندد. این فقدان افق [بینش] مطلق در علم مى‏تواند دریچه‏اى به سوى ایمان باشد; زیرا مساله هدف غایى را پیش مى‏کشد. به عنوان مثال، علم ممکن است تا اولین پدیده در آغاز «مهبانگ‏» به عقب برگردد، ولى این امر با آفرینش جهان از عدم توسط خداوند یکسان نیست. مى‏توان گفت در عین حالى که علم به ما کمک مى‏کند تا درباره خداوند شناخت پیدا کنیم، او را شخصا به ما معرفى نمى‏کند. یکى از کارکردهاى ایمان این است که روشنى‏بخش علم به عنوان جزء سرنوشت ما باشد.
8. آیا مى‏توان حوزه‏هاى فعالیت علم و دین را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد؟
تفکیک به معناى تقسیم، نه! و از این رو، مستلزم فقدان ارتباط است. ما انسانها موجودات پیچیده‏اى هستیم با اجزاى متعددى که با هم سازگارى مى‏یابند تا یک واحد را بسازند. بهتر است‏به جاى «تفکیک‏»، سخن از «تمایز» بین دین و علم و چه بسا سخن از سطح مختلف فهم و معنا به میان آوریم که این امر به گفتگو و فهم متقابل منجر خواهد شد.
کارل دبلیو. گیبرسن (8)
مترجم: محمد فتحعلیخانى
1. تعریف شما از علم و دین چیست؟
من فکر مى‏کنم تعریف علم و دین به شکلى واضح که حق مطلب را در مورد هر دو ادا کند ممکن نیست. هر تعریفى در معرض انتقاد است. با وجود این من علم را این گونه تعریف مى‏کنم: «آنچه که با آن نوع از دعاوى صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس مشاهده تایید مى‏شوند» و دین را اینگونه تعریف مى‏کنم; «آنچه که با آن نوع دعاوى صدق سروکار دارد که سرانجام بر اساس ارزشها یا معانى تایید مى‏شوند». من از تعریف خود در خصوص علم راضى‏تر هستم تا از تعریف دین.
2. آیا تعارضى میان تعاریف خودتان از این دو مفهوم مى‏بینید؟
بله، تعارض روشنى وجود دارد; زیرا مشاهدات را نمى‏توان به طور کامل از ارزش جدا ساخت; یعنى تباین امر واقع - ارزش که هردو مدتهاى طولانى بخشى از گفتگوى فلسفه غرب بوده است. مثلا در سنت مسیحى، اهمیت و اعتبار دینى قابل توجهى به شمارى از مشاهدات ثبت و ضبط شده در کتاب مقدس اختصاص یافته است. مشاهده شکافتن دریاى سرخ، مشاهده ابلاغ ده فرمان و مشاهده رستاخیز جسمانى عیسى مصادیقى از این مشاهدات هستند. با وجود این من استدلال خواهم کرد که علاقه اصلى دینى به این رخدادهاى تاریخى، به جاى خود رخدادها، ارزش یا معناى منضم به آنهاست. سنت مسیحى از دیرباز تفاوت میان این دو مدعى را که «عیسى از میان مردگان برخاست‏» و «خداوند عیسى را از میان مردگان برانگیخت (زنده کرد)»، تصدیق کرده است. مورد نخست ادعایى است که على‏الاصول امکان داشت از نظر علمى مورد بررسى قرار گرفته باشد، در حالى که ادعاى دوم ادعایى تعبدى است که فراتر از مشاهده قرار مى‏گیرد. به همین ترتیب علم، داراى پاره‏اى از ارزشها است - [مثل] سادگى، طبیعت‏گرایى، تناسب - که پژوهش علمى درباره جهان مشهود را هدایت مى‏کند. اظهار اینکه اینها «ارزش‏» نیستند به معناى فراموش کردن برخى از سودمندترین نیروهاى پیش برنده در تاریخ علم است. البته ارزش در علم دقیقا به همان معنایى که واژه ارزش مى‏تواند در دین داشته باشد، نیست.
3. فکر مى‏کنید در کجا ممکن است میان این دو تعارضى باشد؟
مفهوم تعارض به شدت اغراق‏آمیز است. در واقع همه علوم چنان با دین نامربوط هستند که یافتن حتى نقاط تماسى میان آنها مشکل است چه رسد به یافتن تعارض میان آنها. استعاره مشهور «نزاع‏» میان علم و دین ناشى از اشتیاق نارواى ما به مناقشه است. همین اشتیاق است که گالیله، داروین و جان اسکوپ را بسیار مشهور کرده در حالیکه ماکسول، [نیلز] بور، و وایزمن فقط در آثار علمى شناخته شده‏اند. اگر از دانشمندان حرفه‏اى - شیمیدانهایى که درباره رنگهاى ساختمانى جدید کار مى‏کنند، فیزیکدانهایى که ماهواره‏هاى تلویزیونى پرتاب مى‏کنند، زیست‏شناسهایى که نحوه عمل یک هورمون را کشف مى‏کنند - درباره لوازم دینى کارشان پرس و جو کنید چیزى براى گفتن ندارند. تعارض در حوزه‏هایى بروز مى‏کند که علم و دین هر دو علائقى دارند - منشا عالم، حیات، نوع انسان، شالوده سرشت انسان، رابطه انسان و حیوانات و غیره. ولى همین قدر کافى است که نشریه‏اى علمى را باز کنیم تا بفهمیم که بیشتر دانشمندان روى چنین مسائلى کار نمى‏کنند.
4. زمینه‏هاى گسترش تعارض میان این دو چه بوده است؟
در اغلب موارد، زمینه‏هاى تعارض کارى به محتواى واقعا علمى یا دینى آنها نداشته است. براى مثال، قضیه گالیله به سبب تحولات خاص صرفا سیاسى کلیساى کاتولیکى روم در طى قرن هفدهم بروز کرد. فرضیه خورشید مرکزى که گالیله پذیرفت و تعلیم کرد به خودى خود مساله‏ساز نبود. آنچه مساله ساز بود شیوه این دیدگاه انتقادى ضد ارسطویى در تضعیف و تحلیل بخشى از اقتدار و حجیت کلیساى کاتولیک رومى بود. کتاب کوپرنیک در ایتالیا که وضعیت‏سیاسى بى ثباتى داشت در فهرست [کتب ضاله] قرار گرفت، ولى در اسپانیا که وضعیت‏سیاسى بسیار متفاوت بود چنین نشد. گالیله در همان زمانى در ایتالیا محاکمه و محکوم شد که عقاید او را مبلغان کاتولیک در چین تعلیم مى‏دادند. محاکمه شرم‏آور گالیله که در طى قرون و حتى امروز کانون توجه بسیارى بوده است، اساسا [ناشى از] تعارضى میان علم و دین نبود. این حقیقت که از این مساله به طور گسترده‏اى سوء برداشت‏شده است‏بیشتر ناشى از قدرت جدال انگیز نویسندگانى ضد مسیحى نظیر ولتر و دیدرو است که آن را در مبارزه تبلیغاتى خود بر ضد کلیساى مسیحى به کار بردند تا [اینکه ناشى از] فرضیه خورشید مرکزى باشد که ظاهرا محاکمه بر آن متمرکز بود. البته مواضع زیادى وجود دارد که در آن تعارض واقعى وجود داشته و همچنان ادامه دارد. مثلا تکامل داروینى واقعا نمى‏تواند به طور کامل با تفسیر کتاب مقدس از مساله آفرینش سازگار افتد مگر اینکه از برخى تاکیدات مهم تفسیر کتاب مقدس صرف‏نظر شود. مسیحیان کمتر محافظه‏کار از طریق تغییر در روش فهم خود از کتاب مقدس با داروین مصالحه کرده‏اند، با این همه، بسیارى از مسیحیان مى‏کوشند با حمله یا جرح و تعدیل نظریه تکامل تفسیر کتاب مقدس [از خلقت] را دست‏نخورده باقى گذارند. زمینه‏هاى تعارض در این مورد صرفا این است که نویسندگان کتاب مقدس آرا و نظرهاى نادرستى درباره چگونگى پیدایش اشیاء داشته‏اند و علم پاره‏اى از عناصر آن آرا و نظرهاى نادرست را ابطال کرده است.
از سوى دیگر بسیارى دانشمندان - نظیر کارل ساگان، ریچارد داوکینز، استفان گلد، پیتر اتکینز - ظاهرا سخت دلمشغول بسط تبیین علمى تا بدان حدى هستند که تبیین علمى امکان وجود هر منظر دینى را در جهان در خود فرو برد براى مثال، بسیارى سنتهاى دینى از دیر باز بر این اعتقاد بوده‏اند که عالم غایتى دارد - یعنى اینکه همه چیز برخاسته از قوانین کور و صدفه بدون شعور نیست. منشا این غایت در خالقى متعالى است که به عنوان منشا نهایى همه موجودات به تصدیق رسیده است. این تصدیق دینى مضمون علمى بسیار اندکى دارد و دانشمندانى که آن را تصدیق مى‏کنند (ما معتقدیم که خداوند خالق... است‏») عموما دریافته‏اند که مساله غایتمندى مطلقا هیچ مشکلى را براى پژوهش علمى درباره جهانى که معتقدند آفریده خداوند است، پیش نمى‏آورد. با وجود این، برخى دانشمندان محبوب و صاحب نفوذ به طور قاطع با تعصب اصرار دارند همه را قانع کنند که در طبیعت هیچ چیز غایتى ندارد. این ادعا فراتر از چیزى است که علم مى‏تواند مدعى شود که درباره جهان کشف کرده است واساسا به تصدیق دینى مشخصى مى‏انجامد که این دانشمندان مایلند آدمیان پذیراى آن باشند.
5. نقش دین در رشد علم در غرب چه بوده است؟
دین چندین نقش داشته است. در طى هزاره نخست، هنگامى که تمدن، و فرهنگ غربى در حال فروپاشیدن بود تحقیق و آموزش در غرب توسط کلیسا زنده نگهداشته شد. اندیشه درخشان و خلاقى که در دوره رنسانس ظهور یافت فقط از این رو امکانپذیر شد که 1- کلیسا سطح بالایى از سواد و دانش را در طى دوره رهبرى خود حفظ نموده 2- فرهنگ یونانى به ویژه علم یونانى در جهان اسلام شکوفا شد و از آنجا به غرب وارد شد. اگر کلیسا اجازه داده بود که فرهنگ دینى‏اش همراه با دیگر اجزاء سنت غربى نابود شود ممکن نبود رنسانسى وجود داشته باشد.
همچنین شمارى از روابط نهانى ممکن میان سنت مسیحى و تولد علم در هنگام انقلاب علمى وجود دارد. الهیات مسیحى از قدیم تعلیم داده بود که 1- طبیعت، عقلانى، نظامدار و مخلوق خداوند یگانه عاقل است. این دیدگاه مستلزم بى‏جانى طبیعت‏بود - نه اینکه آکنده از ارواح متعددى باشد که آن را پیش بینى‏ناپذیر، بى قاعده و گریزان از پژوهش علمى سازد 2- نظم عقلانى طبیعت در قواى عقلانى انسان که بر صورت خالق آفریده شده بود منعکس بود. لذا قابل تصور بود که عقل انسان ممکن است قادر باشد نظمهایى را که خلقت مطابق آن بنا شده، کشف کند. 3- منابعى در طبیعت وجود داشت که مى‏توانست در روحانیت کلیسا به کار گرفته شود. این ملاحظه عملى بسیارى از رهبران کلیسا را برانگیخت تا مثلا به مطالعه پزشکى رو آورند. 4- کشف نظامهاى طبیعت عبادتى مشروع و راهى براى ستایش خالق بود. این چهار انگیزه، به درجات مختلف مسلما در اندیشه دانشمندانى که متصدى انقلاب علمى هستند نقش داشته است. تعیین اینکه آیا این نقش اساسى بوده یا نه دشوار است. مسلما این عقاید براى علم کافى نیستند و الا علم باید هزار سال زودتر ظهور مى‏یافت. ولى مى‏توان استدلال کرد که یک یا چند مورد از این عقاید بخوبى مى‏تواند براى علم ضرورى باشد. در طى هزاره نخست وقتى که فرهنگ غربى و علم یونانى در حال فروپاشى بودند علم در جامعه اسلامى در حال شکوفایى بود. - جایى که به طور مشابه «الهیات درباره خلقت‏» ذى‏نفوذ و مؤثر بود.
پژوهشگران شاید هیچگاه درباره میزان وامدارى سرچشمه‏هاى علم و دین توافق نکنند ولى مى‏توان شواهد محکمى را اقامه کرد مبنى بر اینکه دیدگاه الهیاتى یهودى - مسیحى درباره آفرینش، نقشى زیربنایى، شاید مرکزى و احتمالا حتى ضرورى، در ظهور علم مدرن داشته است.
6. آیا مى‏توان علمى دینى داشت؟
اگر مقصود از علم دینى علمى باشد که در آن معانى دینى متناسب به نظریه‏هاى علمى ضمیمه مى‏شوند من در اینکه بتوان علم دینى داشت تردید دارم. علم از آنجایى بسیار موفق است که متوجه سؤالات کلان که دین از دیرباز دلمشغول آن بوده است نمى‏باشد. [سؤالاتى از این دست:] اشیاء از کجا آمده‏اند؟ چرا چیزهایى وجود دارند به جاى آنکه وجود نداشته باشند؟ غایت وجود انسان چیست؟ آیا حقایقى دیگر در آن سوى جهان موجود، وجود دارد؟ به سختى مى‏توان دقیقا تصور کرد که علم اصلا چگونه مى‏تواند شروع به اندیشیدن درباره این سؤالات دشوار کند، چه رسد به پاسخگویى آنها. علم بسیار چابک به نظر مى‏رسد; زیرا مى‏کوشد فقط به سؤالات آسان پاسخ دهد. اگر از من از حیث دانشمند بودنم بپرسید که چگونه مى‏توان معلوم کرد آیا شخصیت انسان از مرگ جان به در مى‏برد یا غرض از جاذبه چیست، هیچ تصورى از اینکه حتى چگونه شروع به تفکر درباره این سؤالات کنم ندارم.
از سوى دیگر اگر مقصود از علم دینى، علمى است که به طور مناسب در برابر بصیرتهاى دینى متواضع و پذیرا باشد آنگاه تصور مى‏کنم چنین علمى در افق دید [امکان] خواهد برد. یکى از ویژگیهاى عصر پست مدرن این است که معرفت در حال ادغام و اتحاد است و پرسش از معنا دوباره به پرسش از واقع پیوند مى‏خورد. جدا از این یگانگى، ممکن است علم دینى‏اى پدید آید که در آن تبیینهاى کل‏نگر مشتمل بر امور واقع و ارزش ظهور کنند، ولى فکر مى‏کنم همواره ممکن خواهد بود که بخش دینى و علمى تبیین ازهم متمایز شوند.
7. آیا علم مى‏تواند از دین صرف نظر کند؟
مطمئنا بیشتر فعالیتهاى علمى بدون دین تحقق یافته‏اند. به هر حال، این واقعیت‏به این علت نیست که علم دین را نادیده گرفته است‏بلکه به خاطر اینکه موضوعات دین ارتباط صریحى [با موضوعات علم] ندارند. براى مثال دین درباره رانش قاره‏اى چه چیزى براى گفتن دارد؟ ولى علم مجالى وسیع است و تعیین مرزهاى آن همواره دشوار است و به نحو تاریخى تحول یافته است، چنانکه پرسشهایى از نوع پرسشهاى دینى قابل پژوهش شده‏اند. همیشه کار علم منجر به بروز مسائل نو مى‏شود و این مسائل بعضا در مرز و یا ماوراى قلمرو پذیرفته شده علم روز قرار دارند. تاملات کیهان‏شناختى جارى درباره امکان فقدان یک آغاز زمانى براى جهان، مطمئنا قلمروهاى علم را به خوددارى از اظهارنظر وامى‏دارد و مسائل دینى را مطرح مى‏کند. مادامى که علم وضعیتى پیش رونده دارد بى‏شک خود را در تلاقى با دین خواهد یافت.
ما باید به خاطر داشته باشیم که علم را دانشمندان انجام مى‏دهند و آنان همچون [همه] انسانها اغلب فطرتا مذهبى هستند. کاملا بجاست که از یک دانشمند بپرسى وقتى کتابش را مى‏نوشت او از نشان دادن اینکه جهان غایتى ندارد، چه مقصد و منظورى داشت؟ یا بپرسیم که اصلا چرا کار علمى مى‏کنند و یا چگونه تصمیم گرفتند به تحقیقات زیست‏شناختى - پزشکى روى آورند؟ و یا چرا فکر مى‏کنند برخى انواع مشخص تحقیقات ژنتیک، (DNA) باید ممنوع شود؟
8. آیا مى‏توان قلمرو فعالیت علم و دین را کاملا جدا ساخت؟
نه به طور کامل نمى‏شود، ولى باید هوشیار باشیم که به سبب مناقشات مطرح در مناطق مرزى مبهم و مغشوش میان علم و دین از توجه به قلمروهاى آرام بعید از این مرز غافل نشویم. انتخاب یک متن الهیاتى و کوشش براى مشخص کردن بخشهایى که مورد علاقه علم است آموزنده است. [البته] این بخشها [در این متون] زیاد نیست. به همین شکل یافتن عناوین مورد علاقه دین در یک متن علمى دشوار است.
پى‏نوشتها:
1) فصلنامه، گزینش موارد یاد شده را مرهون الطاف استاد مصطفى ملکیان است که بدینوسیله از ایشان سپاسگزارى مى‏شود.
2) 1. تاریخ تولد: 5 اکتبر 1943 William R. Stoeger
تحصیلات: اخذ لیسانس در فلسفه و فیزیک، 1967، دانشکده اسپرینگ هیل; سمت استادى در فیزیک (1969)،دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس ; سمت استادى در خداشناسى (الهیات) 1972، مدرسه عیسوى الهیات، برکلى، کالیفرنیا; دکتراى فلسفه در فیزیک ستارگان (1979)، دانشگاه کمبریج.
مدارج دانشگاهى: مدرس فیزیک (1969)، دانشگاه سانفرانسیسکو; ستاره‏شناس موقت (1975)، رصدخانه واتیکان; ستاره‏شناس ستاد (از سال 1979)، رصد خانه واتیکان; معاون پژوهشى دانشکده در فیزیک و ستاره‏شناسى (1977)، دانشگاه مریلند، عضویت در انجمن ج. ک. راسل (89-1988)، مرکز الهیات و علوم طبیعى، برکلى، کالیفرنیا; دانشیار موقت‏ستاره‏شناسى، دانشگاه آریزونا (تاسون، آریزونا)
رشته: فیزیک و فیزیک ستارگان; فلسفه و الهیات.
آثار منتشر برگزیده شده: بیش از 45 اثر.
3) تاریخ تولد: 28 دسامبر 1942 (منسفیلد، ویکتوریا، استرالیا) Terence Gerard Kennedy
تحصیلات: اشتغال به تحصیل در آکادمى آلفونس در رم (1979-1975); داراى دکتراى الهیات، .1980 ,(S.T.D)
تجارب حرفه‏اى پس از اخذ دکترا: مدیر مسئول مطالعات اخلاقى در بزرگداشت پدر آرگان; عضو کمیته سازماندهى کنگره بین‏المللى اخلاق زیستى، رم، 5 تا 8 آوریل، 1988. سمت استادى در آکادمى آلفونس، رم، 1984; استاد موقت در دپارتمان الهیات اخلاقى، دانشگاه گریگورى، رم، از سال 1986.
4. Scholastic theology
5. biotechnologies
6. faith - vision
7. faith - principle
8) تاریخ تولد: سیزدهم مه 1957 Karl W. Giberson
تحصیلات: فوق‏لیسانس فیزیک (1982) و دکتراى فیزیک (1984) از دانشگاه رایس (هیوستون، تکزاس).
تجارب کارى: استاد فیزیک، از سال 1984 عضو ارشد مؤسسه مطالعات میان رشته‏اى; برنده جایزه استاد نمونه کالج نازارن در سال 1995; برنده جایزه بنیاد نمپلتون براى دوره درسى برجسته در علم و دین در سال 1996. برنده جایزه اولى زینان براى بهترین تحقیق در مجله مطالعات میان رشته‏اى در سال 1998.
آثار: مجموع ده مقاله درباره لیزر و فیزیک اتمى; مقالات متعدد در باره تقابل علم و الهیات; کتابى بنام: جهانهاى از هم جدا: جنگ نا مقدس میان علم و دین (1994 ، (Beacon Hill press of kansos city

 

تبلیغات