امکان و چگونگى علم دینى
آرشیو
چکیده
متن
1. تعریف شما از علم، (Science) و دین، (Religion) چیست؟
قبل از آنکه تعریف خودم را از علم بگویم، یک مطلب را تاکید مىکنم و آن این است که از زمانى که علم به صورت یک معرفت مستقل از فلسفه جدا شد، اختلاف نظر فراوانى در تعریف آن پدیدار شد. عدهاى علم را رشتهاى مىنامند که با واقعیات سروکار داشته باشد. و لذا آن را مرتبط با مشاهدات و ظواهر پدیدهها تلقى مىکنند، اما برخى دیگر آن را رشتهاى معرفى مىکنند که با حقایق سروکار دارد. «ارسطو» علم را یک معرفت اثبات شده پیرامون علل اشیاء مىداند. «راجر بیکن» علوم تجربى را مبتنى بر مشاهدات و ریاضیات مىداند و علوم نظرى و استنباطى را در مرحله پس از آنها معتبر مىداند. «ویلیام اکامى» علوم را در دو دسته عقلانى و واقعى جاى مىدهد.
در نظر «فرانسیس بیکن» علمى بودن با استقرایى بودن روش معرفت مورد نظر همراه بود. «تامس هابز» علوم را با توجه به منشاء آنها تقسیم کرده،یک دسته را ناشى از واقعیت و یک دسته را ناشى از استدلال و عقل تصور مىکند. «دکارت» منشاء علم را منحصرا در عقل و استدلال عقلى سراغ مىگیرد. «گالیله» و «نیوتن» جنبههاى تحلیل ریاضى و تجربى را در علم مورد تاکید قرار مىدهند. «اگوست کنت» نیز این مشى اثباتگرایى را در مورد علم تاکید دارند. «چارلز پیرس» (1914 - 1839) نوعى دیدگاه عملگرایانه از علم را مورد تاکید قرار مىدهد و «جان دیوئى» ضمن تاکید بر روش «پیرس»، علم را هممرز با عقلانیت تلقى مىکند. «ویندل بند»(1915 - 1848)، بر این امر تاکید دارد که علوم در دو دسته طبیعى و فرهنگى قراردارند وبین آنها تفاوت واقعى وجود دارد. «پوانکاره» علوم و اصول علمى را مجموعهاى از قراردادها و میثاقها تلقى مىکند.
«کارل پیرسون» علمى بودن را مترادف با تشریحى بودن (و نه توضیحى بودن) تلقى مىکند. از نظر «دوهم» علم معرفتى است که به کشف روابط پدیدهها مبادرت مىکند. «همپل» کاربرد روش «فرضیهاى - قیاسى» را نهادى از علم (چه طبیعى و چه اجتماعى) تلقى مىکند. «تولمین» بر ماهیت تکاملى علوم (همانند بیولوژى) تاکید دارد. در مقابل «فاى رابند» به جاى جمع آورى دادهها و واقعیتها، تنوع فرضیات و تکثرى بودن و حتى بدون مرز بودن روشها را براى پیشرفت علوم ، اساس مىداند و....
این امور نشان مىدهد که دنبال کردن یک تعریف جهانشمول از علم، هم کارى ناممکن و هم تلاشى غیر ضرورى است. در نتیجه به نظر ما باید روى چارچوبى کلىتر از علم پیش رفت تا معارف بیشترى را دربرگیرد. لذا من عقیده دارم که هر نوع معرفت و یا هر عنصر از یک معرفت که قابلیت روشمندسازى و ارزیابى منطقى داشته باشد، علم محسوب مىشود. به عبارت دیگر ما علم را به نحوى به مطالعه علمى تحویل مىبریم. البته با توجه به تنوع روشها و نگرشها در مطالعات معارف مختلف مىتوان گفت که تصورات مربوط به علمى بودن، تنظیم فرضیهها و نظریهها، چگونگى ارزیابى و آزمون تئورىها، قلمرو موضوعات، چگونگى کاربرد تئوریها و امور مشابه در آنها متفاوت خواهد بود. در نتیجه علمى بودن ریاضیات با علمى بودن اقتصاد و با علمى بودن اقتصاد اسلامى تفاوت دارد. مثلا در علم اقتصاد، در موارد زیادى تئورىها قابلیت آزمون تجربى دارند، ولى در اقتصاد اسلامى ابزار توضیح و تحلیل کارآیى بیشترى خواهد داشت.
در عین حال آزمون تئوریها در اقتصاد نیازمند به تحلیل رفتارهاى پیچیده مصرف کنندهها و تولید کنندهها و دولتمردان است که مىتوانند جهتدار باشند، اما در فیزیک، محقق با جرم، وزن، فشار، انرژى، اندازه در مواد طبیعى سروکار دارد که بىطرف و غیرجانبدار هستند. براى تحلیل فیزیک و اقتصاد و حتى اقتصاد اسلامى ممکن است از قواعد ریاضى کمک گیریم، اما براى اثبات علم ریاضى از علوم دیگر کمک نمىگیریم. لذا نهایتا تفاوت در درجه علمیت مىتواند مربوط به عناصر خاص، قلمرو و ماهیت هر معرفتبرگردد، اما ضابطه کلى علمیتیکسان باشد.
تعریف از دین نیز (جز در اصول کلى) همانند علم (البته نه به گستردگى آن)، یکسان و جهانشمول نمىباشد و هر محقق مىتواند با توجه به متافیزیک حاکم بر اندیشه خود و با حفظ اصول کلى یادشده تعریفى از دین داشته باشد. طیف دیدگاهها در مورد مذهب به نحوى وسیع است که برخى حتى مذهب را با خرافات مترادف مىگیرند (به اندیشه هراکلیتوس و همعصران وى در یونان قدیم و حتى عصر جدید مىتوان رجوع کرد). آکویناس با وجودى که چند عنصر عقیدتى در دین را منحصر به فرد و ایمانى مىداند، اما در عین حال ارتباط دین و فلسفه را بسیار تنگاتنگ مىداند. «تامس پین» و «تامس جفرسن» و پیروان آنها، مذهب را یک پدیده طبیعى مىدانند. «هولباخ» عقیده دارد که مذهب عناصر مستقلى ندارد که وجودى مستقل از علم داشته باشد. کانت مذهب را در عنصر عقلى محض خلاصه مىکند. هگل مذهب را جایگزینى براى فلسفه مىخواند. فوئرباخ مذهب را نوعى فرافکنى از خصوصیات انسانى مىداند. «کرکگارد» عقیده به یک مذهب جهانشمول دارد.
دورکهم مذهب را نظامى از عقیده و عمل مرتبط با امور مقدس دانسته و مؤثر در ایجاد و حفظ همگرایى اجتماعى مىداند. «سانتایانا» مذهب را پل مابین جادوگرى و علم تلقى مىکند. «کاسیرر» مذهب را یک معرفت استعارهاى در مقابل علم به عنوان یک معرفت نمادین معرفى مىکند. «پل تیلیخ» مذهب را دغدعه نهایى انسانها مىنامد. «برایت وایت» مذهب را با تعهد و تسلیم اخلاقى مرتبط مىداند. برخى، نوشتههاى کتاب آسمانى و سنت پیامآورنده آن را، مذهب مىدانند. عدهاى اصولا دین را «تجربه دینى» مىدانند. گروهى دین را «ایمان و عقیده دینى» تلقى مىکنند. عدهاى مکتب مورد عمل در جوامع اسلامى را دین اسلام قلمداد مىنمایند. عدهاى حتى کمتر از این، دین را کار نیک مىنامند و گروهى دین را محبوبترین امور زندگى مىدانند (مانند ماتیو آرنولد). برخى عقیده به امور مجرد را دین مىدانند (مثلا ادوارد تایلور).
به عقیده ما با وجودى که ارائه تعریف جامع از دین دشوار مىباشد در عین حال مىتوان آن را به صورتى ترکیبى بیان کرد; زیرا دین به طور اساسى پدیدهاى همه بعدى است که ضمن عقیده به ماوراءالطبیعه، جهان را هدفدار، قاعدهمند و با عناصرى سازگار تلقى مىکند، با نظامى اخلاقى و تجربه خاص دینى و عمل مربوط به آن (مرتبط با کتاب و سنت) همراه بوده، پاداش و توبیخ اخروى را اعمال مىنماید و هدف غایى آن هدایتبشر به سوى سعادت دنیا و آخرت و سرانجام کمال معنوى است.
ذکر دو مطلب در مورد تعریف کلى فوق حائز اهمیت است. یکى این است که قاعدهمندى اقتضاء مىکند که در هر حوزه سازگارترین عناصر گردآورى شوند. لذا با وجودى که عقیده به ماوراءالطبیعه جزیى از دین است، اما تمامى امور ماورایى را نمىپوشاند یا با وجودى که کتاب و سنت اصلىترین ادبیات آن است، در عین حال تمامى عناصر آنها لزوما جزء دین نیست; زیرا بخشى از آنها به امورى عادى پرداخته و مربوط به مقطع خاصى است. دوم اینکه با وجود اینکه توجه به تمام ابعاد دین، تعریف کامل آن است، ارتباط خالصانه انسان و خداوند نقش محورى دارد. کنار گذاشتن بخشى از دین، به منزله ارائه دین بطور ناقص و عمل دینى کم پاداش، مىباشد.
2. تعریف شما از علم دینى، (Religious Science) چیست؟ آیا تعاریف دیگرى وجود دارد؟
این سؤال در واقع در برگیرنده دو سؤال و متضمن جواب مثبتبه یکى از آنها است. سؤال ضمنى این است که آیا اصولا علم دینى وجود دارد؟ که سؤال کننده در واقع جواب داده است که آرى ، علم دینى وجود دارد. سؤال دوم این است که تعریف علم دینى چیست؟ ما نیز عقیده داریم که علم دینى وجود دارد، اما آن را در یک قالب خاص در نظر داریم. به این صورت که پاسخ را با توجه به دو هدف و انتظار خود از علم دینى ارائه مىنماییم. یک هدف و انتظار ما از علم دینى این است که با حفظ استقلال عناصر هر کدام، چنان پیوندى بین امور علمى و امور دینى ارائه شود که دین تلطیفکننده جوانب تندى، خشکى و تیزى علم گردد و البته علم نیز در حوزههاى سازگار عندالاقتضاء به تبیین امور دینى کمک کند.
به عقیده ما همین که نظریههاى علمى و فرضیات عقلانى مربوطه متضمن و متاثر از امور ماورایى و ارزشى هستند، خود بیانى از پیوند ریشهاى بین عناصر علم و دین و وجود علم دینى است. این موضوع به ویژه در عصر «مابعد اثباتگرایى» اهمیتخاصى پیدا کرده است. به گونهاى که پس از آن تاثیر امور ماورائى در ایجاد و فرایند تکاملى فرضیههاى علمى بدیهى مىنماید. البته مطالعات در این زمینه به طور جدى ادامه دارد و مشاجرات قابل توجهى بین محققان و دانشمندان مطرح است. در عین حال جدال مربوطه عمدتا در مورد میزان نقش و قلمرو امور دینى در علم مىباشد و نه در اصل آن. به عبارت دیگر مثلا برخى پیوند مربوطه را از کانال عناصر روانشناختى و برخى از مسیر جامعه شناختى دنبال مىکنند.
هدف دیگر ما و انتظار دیگر ما از علم دینى این است که بتوان با کمک آن، مطالعات و تحقیقات دینى را در قالبهاى روشمند، سازگار و دقیق علمى بازسازى نمود. بنابراین در اینجا ترجیح مىدهیم به جاى کاربرد «علم دینى» از عبارت «مطالعات علمى در حوزه دین» استفاده کنیم. لذا وقتى سخن از علمى بودن اقتصاد اسلامى مىنماییم، این معنا را در نظر داریم که مىتوان تحقیقات اقتصادى اسلام را با شیوههاى علمى دنبال نمود (براى ملاحظه یک نمونه از این نگرش مىتوان به مقاله نگارنده در مجله عرفتشماره 23 مراجعه کرد). این امور با توجه به ماهیت عناصر دینى با وجودى که گاهى به وادى تجربه و آزمون کمى و مشاهدهپذیر کشانده مىشود، اما در موارد دیگر امکان آزمون تجربى نبوده ، تنها در محدوده منطقى قابل اثبات خواهد بود.
به عقیده ما انطباق علم دینى همانند علم سنتى که در قالب آن، دادههاى مربوط به معارف مورد نظر جمعآورى گردد و الگوهاى رفتارى هماهنگ استخراج شود، هم غیرضرورى است و هم ناسازگار مىباشد; زیرا در صورتى سازگار و واقعى است که دین به طور کامل در تار و پود فرد و اجتماع رسوخ پیدا کند تا دادههاى رفتارى مربوطه انطباق کافى دینى داشته باشند. در نتیجه با تعریف علم دینى به شکل کاملا سنتى همان دشوارى حاصل مىشود که آیتالله صدر در توضیح علمى بودن اقتصاد اسلامى با آن مواجه است. وى عقیده دارد که این امر زمانى امکان دارد که رفتارها تبلور کامل اسلام باشند (ضمن مجتمع اسلامى، یطبق فیه، مذهب الاسلام تطبیقا کاملا). اما اینکه از علم دینى تعاریف دیگرى وجود دارد یا خیر، باید توجه داشت که به خاطر جدید بودن این حوزه مطالعاتى، ارائه تعاریف سازگار و کارآمد، ساده نمىباشد، در نتیجه، حداقل ما با تعاریف اقناع کنندهاى برخورد نکردهایم. بدیهى استبا توجه به آزادى ارائه تعریف در قالب منطق، محققان حوزه موردنظر موضع خاصى اتخاذ مىنمایند.
3. تفاوت علم دینى با علوم متعارف چیست؟ [روش گردآورى، داورى، اهداف، غایات، اصول موضوعه، موضوعات، کاربردها].
ورود ابعاد ارزشى و دینى به درون مطالعات علمى مىتواند منشا تفاوتهایى در شکل و محتوا بین علم دینى و علم متعارف گردد. اگر نگرش کلى متفاوت باشد چگونگى تمایز بین این دو نیز متفاوت خواهد بود. مثلا فرض کنید علم دینى درست مشابه علم سنتى باشد و از دادههاى رفتارى افراد متدین معمولى (و نه متدین کامل) براى ترسیم نظریهها استفاده کند، در این صورت، از لحاظ شکلى تفاوت جدى وجود ندارد و از لحاظ محتوایى، عمدتا تفاوتهایى در غایات و تا حدودى در اهداف و اصول موضوعه وجود خواهد داشت. مثلا یک معیار داورى براى نشان دادن تئورى خوب در علوم سنتى قدرت پیشبینى تئورى مربوطه است، در تئورى علم دینى (با فرض یادشده) نیز عنصر پیشبینى همان نقش را دارا خواهد بود.
روش گرد آورى و کاربردها در این صورت تفاوت عمدهاى نخواهند داشت. تنها انسان متدین معمولى با انسان غیرمتمدن تفاوت خواهند داشت. ملاحظه کنید مثلا اگر در حال حاضر رفتار یک ایرانى مسلمان را با یک کانادایى غیرمسلمان در امور اقتصادى مقایسه کنیم چه تفاوتهایى وجود دارد. البته برخى کالاهاى ممنوع (مثل شراب) در سبد مصرف ایرانى نمىگنجد. اما هر دو دنبال کسب مطلوبیت و نفع هستند، ولى چون در جامعه ایرانى هنوز اسلام به طور کامل پیاده نشده و معاملات ربوى هنوز وجود دارد (یا رسما و یا به صورت حیله) و چون تربیت اسلامى به طور کافى رسوخ نکرده است، تفاوت اساسى بین دو الگوى استخراج شده وجود ندارد.
حال فرض کنید که الگوهاى علمى در علم دینى، بر اساس رفتار انسانهایى استخراج شوند که هم در جامعه و هم در زندگى فردى و هم در احکام حکومتى و مقررات و کنترلهاى اجتماعى و روابط بین عاملان اقتصادى ترسیم گردد. در این صورت دولتمردان شما همانند حضرت على(ع) خواهند بود که شدیدترین کنترل در هزینههاى عمومى را به عمل مىآورد. معامله ربوى صورت نمىگیرد و دروغ و رشوه و دزدى و غصب و حیله در معامله و تبلیغ اغراقآمیز ممنوع خواهد بود. هدف و غایت رضایتخداوند است و اقتصاد و معامله و تولید و توزیع ابزارهایى جهتحصول به آن به کار مىروند. نوعدوستى و انصاف حاکم است و کنترل و نظارت قانونمند و منظم برقرار است و لذا با الگوهاى اقتصادى و علمى غیردینى، تفاوت اساسى وجود دارد.
همینطور اگر علم دینى را در قالب «مطالعه علمى در حوزه دین» در نظر بگیریم تفاوتهاى دو الگو بیشتر خواهد شد; زیرا در حالتسنتى و متعارف، روش استقراء سیطره بیشترى دارد و در اندیشه علم دینى روش قیاس کارآمدتر است . طراحى الگوى متعارف با فرض انسانهاى معمولى است ولى در علم دینى با فرض انسانهایى است که هم به مبانى دینى پایبندى جدى دارند و هم مقررات مربوطه را به خوبى به عمل مىآورند. حداقل مىتوان گفت در حالت اخیر، روش ترکیبى است (از قیاس و استقراء) و وظیفه دولتبراى زمینهسازى و تحکیم تربیت اسلامى سنگینتر است. داورىها در حالت اخیر ارزشمدارتر از حالت قبلى است; زیرا جامعه یا تطابق کافى با ارزشها را دارد و یا در تلاش جدى براى فراهم آوردن این همراهى مىباشد. به عقیده ما و با تصور علم دینى مورد نظر، ضمن وجود همکارى عناصر علمى و دینى در قالب آن، در عین حال تفاوتهایى در ابعاد یادشده وجود دارد.
4. آیا داشتن علم دینى لزومى دارد؟ چرا؟
اگر منظور سؤال این است که، تدوین علم دینى فایده دارد یا خیر، جواب ما این است که بلى، فایده دارد (که ذیلا اشاره مىشود). اما اگر منظور این است که تدوین علم دینى جنبه حیاتى دارد و بدون آلترناتیو است و راه گریزى از آن نیست، به عقیده ما جواب منفى است و ایجاد علم دینى در این درجه از اهمیت نیست. اما در مورد اینکه، تدوین علم دینى فایده دارد، از چند بعد قابل بررسى است. یکى این است که قرار گرفتن معارف دینى در جرگه تحقیقات علمى باعث مى شود که تقاضا براى انجام مطالعات دینى بیشتر شود.
قالب منظم و عقلانى مطالعات علمى نوعى جذبه دارد که موجب ترغیب بیشتر محققان و علاقهمندان بررسىهاى دینى خواهد شد. یکى از موفقیتهاى واضح حوزههاى فرهنگى کشورهاى پیشرفته همین ترسیم معارف مربوطه در یک شکل و چارچوب علمى است. حتى ارائه دقیق و منظم مطالعات فرهنگى مسیحیت موجب تشویق علاقه به متون مربوطه مىباشد. اصولا شکل دادن موضوعات اندیشهاى و دینى در چارچوب علمى، باعث صرفهجویى در زمان مراجعه و مطالعه خواهد شد. مثلا طرح علمى اندیشه اقتصادى اسلام و یا عقاید کلامى و اصولى آن در یک بافت جدید، باعثبهره بردارى بیشتر از آنها مىگردد.
اگر مطالعات اقتصاد اسلامى به صورتى ارائه گردد که تعریف مشخص ، قلمرو روشن مکانیسمها و معیارهاى شفاف، طرح اهداف و غایات و ترسیم پیوند بین آنها و معیارها و سرانجام معرفى روشها و نگرشها و امور مشابه مورد توجه قرار گیرد، کارآیى مطالعات در حوزه مربوطه افزایش خواهد یافت. مقایسه کتاب اصول فقه «قوانین» با اصول فقه «فرائد الاصول»، و مقایسه کتاب فقه «مبسوط» با کتاب فقه «جواهر الکلام» و مقایسه نوشتههاى اقتصادى اسلام در اوایل قرن 20 میلادى (مانند الاموال محمد کامل در سال 1937 با اقتصادنا آیتالله صدر در دهه 1960)، همگى این تفاوت کارآیى بین طرح متون با غیرعلمى آن را نشان مىدهد. تذکر این مطلب را در پایان لازم مىدانم و آن این است که اگر به هر دلیل ایجاد و یا گسترش علم دینى (به هر مفهوم که باشد)، با دشوارى روبرو شود، نباید نگران بود; زیرا رسالت دین بالاتر و والاتر از طرح علمى آن است. به عبارت دیگر طرح علمى آن مفید است ولى فقدان زمینه طرح علمى آن نباید موجب دلسردى و ناامیدى و بدبینى نسبتبه عناصر و معارف دینى گردد. اصولا (و به تعبیر آیتالله صدر) دین و اسلام، یک پیام و درخواست هدایتگر و راهنما و راهگشاى زندگى است و وظیفه اصلى آن بررسیهاى علمى نمىباشد (لان الاسلام دین دعوة و منهجحیاة و لیس من وظیفته الاصلیة ممارسة البحوث العلمیه).
در حال حاضر گروهى از دانشمندان علوم اجتماعى و انسانى براى نشان دادن اینکه معرفت مورد مطالعه آنها «علمى» استبه دردسرهاى زیادى افتادهاند و به قول صاحبنظر معروف روششناسى «مک لاپ» آنها دچار عقده حقارت شدهاند. ما معتقدین به دین نیز نباید دچار عقده حقارت شویم و براى نشان دادن علم دینى به هر نوع کاهش عزت دینى و فرهنگى تن در دهیم. لذا اگر توانستیم علم دینى ارائه دهیم بسیار مفید است و اگر نتوانستیم، گمان نکنیم آن موضوع نشانه دون مرتبه بودن دین است که دین گوهرى استبسیار شریف که سعادت دنیا و آخرت و تضمین اخلاق و شرف انسانى و اطمینان قلبى و اعتقادى و ضامن بقاى یک جامعه سالم در بلندمدت مىباشد.
5. اگر بین علم دینى و علوم متعارف تعارض پیش آید چه باید کرد؟
اولا در صورتى که ترسیم پایههاى علم دینى بر مبناى اصول متناسب و صحیح صورت گرفته باشد، و حوزهها و قلمرو و مرزهاى آن با دیگر علوم شفاف گردیده باشد و انتظارات مربوط به هر کدام واضح باشد، اصولا تعارض به وجود نخواهد آمد. البته تغایر و تفاوت بین آنها ممکن است فراوان باشد، اما تعارض بسیار غیر محتمل است. چون اصولا تعارض یا در موضوع و تعریف علوم دینى و علوم متعارف بروز مىکند و یا در اهداف و غایات و یا در روش بررسى و مطالعه خواهد بود.
با توجه به تغایر حوزههاى مربوطه در علم دینى و علم متعارف، اصولا زمینه تعارض وجود ندارد; زیرا یک اصل کلى در «علم دینى» به عقیده ما نقش ابزارىبودن آن براى معرفى قاعدهمندتر «دین» است. یعنى هدف ما از طرح علم دینى این است که خود دین را دقیقتر و کارآمدتر معرفى کنیم، اما هدف دیگر علوم متعارف، خود علمى بودن آنهاست و نقش ابزارى ندارد. بسیارى از علماى جامعهشناسى و اقتصاد تلاش مىکنند معرفتهاى جامعهشناسى و اقتصاد را علمى جلوه دهند و از آن با انرژى کافى دفاع مىکنند و عدم اثبات علمیت را نوعى ضعف جدى و حتى شکستبراى خود تلقى مىکنند. اما گوهر اصیل ما در بحث علم دینى خود دین است و نه علم دینى.
ثانیا، اگر هم تعارضى جدى بین علم دینى و علم متعارف ایجاد گردید، با استفاده از منطق مورد استفاده هریک و با شناسایى منطقه تعارض و کاربرد استدلال مرتبط با موضوع مىتوان به حل و فصل مساله مورد نظر پرداخت.
6. آیا تاکنون کوششى جهت پدید آوردن علم دینى درجهان صورت گرفته است؟
آرى، به عقیده ما تلاشهایى در این رابطه صورت گرفته است. البته این تلاشها عمدتا مربوط به قرن 20 مىباشد. هر چند کوششهاى نامنظمى در دل تاریخ وجود دارد که حداقل از نظر محتوا نشاندهنده اقدامى در این رابطه است، اما از نظر هماهنگى شکلى و محتوایى این امر مخدوش به نظر مىرسد. مثلا تلاشهایى که در قرون وسطا براى علمى جلوه دادن دین به عمل مىآمد و یا توجیهاتى که پس از اکتشافات گالیله و نیوتن در آشتى دادن علم و دین صورت مىگرفت از این نمونه است.
از اوایل قرن 20 (پس از پایان جنگ جهانى اول)، اقدامات جدىترى صورت گرفته است. به خصوص پس از نگرش افراطى «اثبات گرایان منطقى» که امور مذهبى و ارزشى را نه تنها علمى نمىدانستند، بلکه حتى معنىدار هم تلقى نمىکردند، زمینههاى طرح علمى معارف دینى و ماوراءالطبیعه بیشتر فراهم گردید. مثلا فیلسوف و صاحبنظر معروف «آگاسى» به تبیین اصل تاثیرگذارى امور متافیزیکى بر ایجاد و گسترش فرضیههاى علمى پرداخت و این تلاش مؤثرى در حوزه علم و تحقیق بود. نقد اندیشه پوپر در جداکردن امور متافیزیکى از امور علمى نیز زمینه دیگرى براى تدوین علم دینى و یا به طور کلى علم ماورایى محسوب مىگردد. برخى از صاحبنظران در رد ادعاى پوپر تلاشهایى کردهاند که آشتى بین علم و امور ماورایى و به نحوى وجود علم دینى را مىرساند. متفکرانى مانند «ویزدم»، «واتکینز» و فیزیک دانانى چون «مارگنو»، «چارلز تاونز» و حتى خود «انیشتین» در این زمینه نقشهاى مؤثرى ایفا کردهاند.
بروز دشواریهایى در تحلیل مسائل مربوط به شعور انسانى، بررسى برخى از ابعاد «روح» و ذهن، و امثال آن باعثشد که برخى به عدم توانایى علوم متعارف به پاسخ دشواریهاى مذکور، اقرار نموده سراغ راه حل دیگرى باشند. طرح علم دینى در این رابطه تا حدودى نقش جایگزین خواهد داشت.
7. در صورت مثبتبودن پاسخ سؤال 6، دلایل توفیق و یا ناکامى آنها را چه مىدانید.
به اعتقاد ما، موفقیت چندان نبوده و شواهدى براى این عدم توفیق و ناکامى وجود داشته است. یکى این است که طرح جدى مباحث مربوطه خیلى جدید است و هنوز مراحل اولیه خود را مىگذراند. موضوع دوم این است که گروه مستقلى از اندیشمندان و یا نهادها و سازمانهاى تحقیق ضرورت موضوع را خیلى جدى نگرفتهاند و اقدامات رسمى و پىگیر در این رابطه به عمل نیامده است. مساله سوم به نظر ما خوشبینى عدهاى از محققان درجه دوم در خلط حوزهها، قلمروها، انتظارات، اهداف بین علوم متعارف و علوم دینى است. به این صورت که عدهاى موضوع را حل شده تلقى مىکنند و نوعى خلط واضح بین دو معرفت مذکور ایجاد کردهاند و با اقداماتى شکلى به ترسیم علوم دینى (درست همانند علوم متعارف) پرداختهاند. به نظر مىرسد براى انجام تلاشى جدى دراینزمینه بایستى اولا یک مؤسسه رسمى ویا مربوط بهبخش خصوصى، اقداماتى مؤثر بهعمل آورد. درثانى نوعى گفت وشنود علمى بین علاقهمندان وصاحبنظران موضوع راه اندازى شود. مطلب کلیدى این است که لجنه یادشده نیازمند به محققانى است که هم درک دینى عمیقى داشته باشند، و هم در حوزه علوم متعارف صاحبنظر باشند.