آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

در ادامه اقتراح علم دینى، در این شماره پاسخهاى دانشوران ذیل ارائه شده است; محمود رجبى (عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه) و یدالله دادگر (عضو هیات علمى دانشگاه مفید)
1. تعریف شما از علم، (Science) و دین، (Religion) چیست ؟
بسم‏الله الرحمن الرحیم، پاسخ سؤال شما را با اشاره‏اى به کاربردهاى مختلف علم و دین شروع مى‏کنم. علم کاربرد عامى دارد به یا معرفت و اصطلاح و کاربردهاى خاص و اخص نیز دارد. گاهى علم به مفهوم Science یا یک رشته از رشته‏هاى علم تجربى است. اگر این مفهوم مد نظر باشد، علم یعنى یک منظومه معرفتى که حول محور یک موضوعى مى‏چرخد و روشش روش تجربى است و قهرا موضوعاتش هم موضوعات تجربى است. چه بگوییم روش تابع موضوع است و یا موضوع تابع روش، به هر حال این‏دو با هم متلازم‏اند، اگر روش، تجربى باشد کارآیى‏اش در محدوده موضوعات تجربى است و اگر موضوع تجربى است، خوب، روش تجربى کارآیى و اعتبار و روایى دارد و مى‏تواند نتیجه دهد. بنابراین، علم به معنى منظومه‏اى معرفتى با روش تجربى است. براى دین هم تعریفهاى متعددى شده است آنچه که الان مى‏توانم در این بحث قرار بگذارم این است که مقصود من از دین مجموعه دریافتهاى انسان از کتاب و سنت است. زیرا مقصود، از دین دین اسلام است و به ادیان دیگر کارى ندارم چنانکه به کاربردها و معانى دیگر دین کارى ندارم، پس دین عبارت است از مجموعه معارفى که از کتاب و سنت دریافت مى‏شود که البته در بحثهاى روش‏شناسى فهم متون دینى گفته‏اند که از عقل هم در این باب استفاده مى‏شود. به هر حال آن چه که با روش اجتهادى از کتاب و سنت‏به دست مى‏آید مى‏شود دین. البته در اینجا سؤالها و بحثهاى شایان توجه و تعمق وجود دارد که پرداختن به آنها مرا از پاسخ سؤال شما دور مى‏کند.
2. تعریف شما از علم دینى، (Religious Science) چیست؟ آیا تعاریف دیگرى وجود دارد؟
این اصطلاح مى‏تواند به چند صورت تعریف و تصویر گردد; یکى این که ممکن است کسى بگوید، چنانکه کسانى گفته‏اند، علم دینى به این معنى است که ما موضوعات را از دین بگیریم و با روش تجربى آنها را بررسى کنیم. بنابراین چون موضوعات و مسائل ما، از دین گرفته مى‏شود پسوند دینى به آن مى‏زنیم و به لحاظ آنکه روش آن، تجربى است علم دینى تجربى، مى‏شود. تصویر دیگر که عکس تصویر یاد شده است تجربى بودن را به لحاظ موضوع در نظر مى‏گیرد، ولى روش تحقیق را از دین برمى‏گزیند یعنى ما در متون دینى ببینیم در مورد مسائل تجربى، دین چه سخنانى دارد. این تصویر هم، به لحاظ موضوع تجربى است ولى به لحاظ منبع دریافت پاسخها، دینى است. طبعا روش آن هم روش فهم متون دینى یعنى روش اجتهادى است، تصویر سوم این است که موضوع از هر جایى که اخذ شود اهمیتى ندارد ولى باید روش تلفیقى را به کار ببریم; یعنى در فهم موضوعاتى که مدنظر ما است و در کشف واقعیتها و حقایق، هم از روش وحیانى استفاده کنیم، و هم از روش تجربى; البته ممکن است در مواردى، فقط دین مساله‏اى را طرح کرده باشد و علم ساکت‏باشد، یا به عکس و در مواردى هم هردو با هم نظر داده باشند خواه نظرشان موافق یکدیگر باشد یا مخالف. به هرحال، اگر تاکنون مى‏گفتند در علم فقط روش تجربى معیار است از روش وحیانى هم به عنوان دریچه‏اى به جهان واقع استفاده بکنیم. تصویر چهارم این است که علم دینى، علم تجربى سازگار با ارزشها و معارف دینى است‏یعنى با روش تجربى به دست مى‏آید و با ارزشها و قوانین دینى سازگار مى‏شود; به عبارت دیگر با روش تجربى تحقیق مى‏کنیم و اگر در مواردى با دین ناسازگار بود به‏نحوى به چاره‏اندیشى و حل این ناسازگارى مى‏پردازیم این علم دینى به لحاظ تجربى بودن روش آن علم science و به لحاظ سازگارى با ارزشهاى دینى، دینى است.
در بین تصاویر و تعاریفى که اینجا مطرح شده تعریفى که به نظرمان قابل قبولتر است این است که ما اگر علمى را سامان بدهیم که بر پایه روشهاى معتبر از منظر دین شکل بگیرد یعنى ما ببینیم دین در شناخت جهان چه روشهایى را معتبر دانسته قلمرو آن را مشخص کرده و میزان اعتبارش را چگونه مى‏بیند، سپس نتایج تحقیقات حاصل‏شده با آن روشها، علم دینى است. روشن است از دید ما دین براى تجربه اعتبار قائل است همان‏طور که در محدوده خاص خودش براى عقل نیز اعتبار قائل است. به علاوه براى روش وحیانى هم اعتبار قائل است; به این معنى که از روش وحیانى نیز باید استفاده کرد و این هم دریچه‏اى است‏براى شناخت واقع. این روشهاى معتبر، مى‏توانند در مسائل و موضوعات تجربى نیز به کار گرفته شوند. اگر بخواهیم علم دینى به معنى science باشد باید در موضوعات تجربى، با استفاده از روش‏هاى متعددى که از نظر دین و عقل دریچه‏اى به جهان خارج است وارد تحقیق شویم. طبیعى است که اگر چنین علمى شکل بگیرد به طور طبیعى با ارزشها و موضوعات دینى سازگار است و این در واقع تصویر پنجمى است که در باب علم دینى وجود دارد. پس در تلقى ما علم دینى علمى است که براساس روشهاى معتبر از منظر دین، در فرایند تحقیق در باب موضوعات تجربى، به دست مى‏آید. این نکته شایان توجه است در این تصویر سؤالهاى روش‏شناختى و معرفت‏شناختى مختلفى مطرح است که پرداختن به آنها ما را از مساله اصلى دور مى‏کند مانند این سؤال که ما اصل دین را با روش تعقلى اثبات مى‏کنیم پس چگونه مى‏گوییم علم دینى علمى است که با روشهاى معتبر از منظر دین سامان یابد و به این طریق میزان اعتبار روش تعقلى ماقبل دینى را با داده‏هاى دینى بدست مى‏آوریم. بر این اساس معیار در علم دینى، معتبر بودن روشهاى تحقیق و داورى آن از منظر دین است البته تعریف و تصویرهاى دیگرى نیز از علم دینى وجود دارد مثل تصویرى که دکتر حسین نصر و همفکران او دارند و یا تصویرهاى دیگرى که علم جدید را خرافه دانسته و اصلا آن را علم نمى‏دانند و علم را در معرفتهاى ماقبل علم و از جمله معرفت دینى خلاصه مى‏کند.
3. تفاوت علم دینى با علوم متعارف در چیست؟
به طور خلاصه گفته مى‏شود که تفاوتها در روش، اهداف، اصول موضوعه، مسائل علم و کاربردها است. طبق تعریفى که ارائه شد روش‏ها متفاوت مى‏شود چون علم رایج فقط به تجربه تکیه مى‏کند. تفاوت در مسائل و موضوعات علم هم پدید مى‏آید زیرا وقتى روش وحیانى را مدنظر قرار دهیم، در تبیین پدیده‏هاى انسانى از عوامل فوق مادى نیز سخن به میان مى‏آید و یا عنصرى جدید - هرچند مادى - را ممکن است مطرح کند که اگر صرفا به روش تجربى پیش مى‏رفتیم مطرح نمى‏شد و به این ترتیب مسائل علم و حتى ساختار علم دینى با مسائل و ساختار علم رایج (علم غیردینى) متفاوت خواهد شد.
تفاوت در اهداف و غایات نیز به طور طبیعى حاصل مى‏شود البته هدف گاه هدف نظرى و معرفتى و گاه هدف کاربردى است. با بهره‏گیرى از روشهاى متعدد در علم دینى، معرفتهاى حاصله متفاوت مى‏شود و دستاوردهاى معرفتى علم دینى بسى بیشتر از علم غیردینى خواهد بود و از سوى دیگر اهداف کاربردى دیگرى نیز مطرح خواهند بود; به علاوه، از متن دین، اهداف ویژه، به علم دینى تزریق مى‏شود به این معنى که در کاربردها، نیز به لحاظ آن که مى‏خواهد متناسب با ارزشهاى اسلامى پایه‏ریزى شود تفاوت پدید خواهد آمد. منتها تفاوت در کاربرد سبب نمى‏شود که دو سنخ علم داشته باشیم زیرا علم کشف واقع است، این که واقع را به چه منظورى مى‏خواهیم کشف کنیم این فراتر از خود علم است. ما معتقدیم که علم دینى و علوم متعارف اهداف متعددى دارند. آنچه امروزه در علوم متعارف مطرح است توجه به کاربردهاى دنیایى و عدم توجه به ابعاد اخروى و معنوى است‏حتى اگر بعد معنوى هم در نظر گرفته شود امورى دنیوى است; آرامش روانى، امید به زندگى و از این قبیل چیزها که نگاهى به معاد و جهان ماوراء ندارند. به نظر مى‏رسد در اهداف علم، توجه به ابعاد آخرتى و سعادت ابدى و جهان دیگر یکى از موارد تفاوت اهداف است. اصول موضوعه نیز قطعا فرق مى‏کنند البته بخشى از این بحث مربوط به روش‏شناسى است‏یعنى یک اصل موضوع این است که ما ازهمه روشهایى که از منظر دینى معتبرند استفاده مى‏کنیم. نکته دیگرى که به نظرم مى‏رسد ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که در اینگونه بحثها گاه به تفکیک مقام گردآورى و مقام داورى بسیار تکیه مى‏شود. به نظر من توجه به این تفکیک و لوازم آن به عنوان قاعده پژوهش مفید است، ولى گاهى این مساله به شکلى مطرح مى‏شود که گویا مورد غفلت دانشمندان گذشته بوده و آنها به این تفکیک توجهى نداشته‏اند، دانشمندان گذشته به ویژه دانشمندان مسلمان همواره سخن از اثبات و مقام داورى مى‏گویند و اگر احیانا بر دریافت‏یک معرفت از منابع دینى یا عقلى تکیه مى‏شود مقصود کفایت مقام گردآورى یا خلط این دو مقام با یکدیگر نیست‏بلکه منبع دینى به دلیل آنکه اعتبار کلى آن با دلایل عقلى به اثبات رسیده کل آنچه در متون دینى معتبر آمده معتبر مى‏شود و به معناى معرفت اثبات شده با روش وحیانى است و مقام داورى آن تضمین شده است و به تعبیر دقیقتر وحیانى بودن عین تایید و اثبات آن در مقام داورى است.
4. آیا داشتن علم دینى ضرورت دارد؟ چرا؟
ضرورت علم دینى دلائل مختلفى دارد. دلیل اول این است که اگر ما معتقد شدیم که علم را براى شناخت واقع مى‏خواهیم و یا علم را براى حل معضلات خودمان مى‏خواهیم و از سوى دیگر قائل شدیم به این که دریچه‏هاى ما به جهان خارج فقط در تجربه و دستاوردهاى عقلى خلاصه نمى‏شود بلکه دریچه دیگرى هم براى کشف واقع داریم و حتى برخى حقایق را فقط از آن طریق مى‏توان شناخت، منطقا ضرورت دارد که ما علم دینى را پایه‏ریزى کنیم. زیرا ما باید از تمامى دریچه‏هاى شناخت واقع استفاده کنیم. و یکى از آنها هم دریچه وحى است. دلیل دوم این است که ارزشهاى اسلامى در میان دانشمندان مسلمان مقبول است. اساسا به جامعه جهانى هم که نگاه کنیم بسیارى از دانشمندان معتقد به خدا و وحى هستند خوب اگر ما بخواهیم تعارض در اندیشه‏ها را حل بکنیم و تنشهاى احتمالى را که بین دیدگاههاى دینى و غیر دینى وجود دارد از بین ببریم و یک نوع سازگارى فکرى و آرامش روانى در سطح جامعه داشته باشیم، یک راه عمده‏اش این است که ما بیاییم از همه روشهاى معتبر شناخت واقع استفاده کنیم و از این طریق برخى از تعارضهاى بین علم و دین را حل کنیم. دلیل سوم این است که دین مى‏خواهد تمام شئون انسان صبغه و جلوه‏اى الهى داشته باشد و با داشتن علم دینى این مقصود هم تامین خواهد شد. در صورتى که علم تجربى رایج‏بر مبناى تفکر الحادى شکل گرفته و درست نقطه مقابل آن صبغه الهى است. دلیل چهارم اینست که در ساختار علم متعارف نیز عناصر غیرتجربى و غیرعلمى وجود دارد. ما مى‏توانیم این عناصر غیرتجربى را از دین بگیریم و اگر ما معتقد شدیم که دین واقع‏نما است چه خوب است که اینها را از دین بگیریم. بر این اساس تئوریهایى که مبتنى بر این عناصر که از علم بینهایت الهى سرچشمه گرفته استوار مى‏شوند واقعیات را عمیقتر و فراگیرتر نمایان خواهند ساخت. علاوه بر اینکه در بعضى موارد اگر بخواهیم از پیش‏فرضهاى دینى استفاده کنیم نظریه ساده‏تر و کم‏مؤونه‏تر مى‏شود و این نکته نیز یکى از مزیتهاى علم دینى خواهد بود که در فلسفه علم به عنوان معیار ترجیح یک تئورى بر تئوریهاى رقیب مطرح است.
5. اگر بین علم دینى و علوم متعارف تعارض پیش بیاید چه باید کرد؟
البته پدید آمدن تعارض بدوى و ظاهرى امرى طبیعى است، حتى ممکن است دو عالمى که متعهد به روش تجربى هستند دستاوردهاى علمى متعارضى نسبت‏به یک مساله مورد پژوهش داشته باشند; منتها بایستى تلاش کرد که داده‏ها به مرور زمان دقیقتر شوند. همانطور که ممکن است‏بین دستاوردهاى پژوهشى متکى به روش عقلى با دستاوردهاى مستند به روش نقلى و محصولات متخذ از روش شهودى نیز ناسازگارى وجود داشته باشد. مطلب اساسى این است که بین عقل، نقل، شهود و تجربه در مقام واقعیت آنچنانکه هست ناسازگارى و تعارضى وجود ندارد تعارضها در مرحله شناخت پدید مى‏آیند.
حال که وقوع تعارض امرى طبیعى است نباید از یاد برد که فرمول و اصل و قاعده واحدى براى رفع تعارض و مقدم داشتن یکى از طرفین آن نیز وجود ندارد بلکه به حسب مورد به کمک معیارهایى بایستى مرحله به مرحله به پیش رفت. مثلا گاه اتقان و انسجام داده‏ها،بسیارزیاد ودرطرف مقابل، دلیل نقلى چندان واضح ورسا نیست، درچنین موقعیتى نمى‏توان دلیل نقلى را - آنهم با معناى مبهمى که متوجه مى‏شویم - مقدم بداریم. این نکته نیز مهم است که حجیت روایت در امور عملى با اعتبار آن در امور نظرى متفاوت است.
در مباحث عملى که در فقه و اصول مورد توجه است، معذر و منجز مى‏خواهیم، به دلیل محکمه‏پسند براى انجام یا ترک یک عمل، نیازمندیم، ولى در مباحث نظرى و به تعبیر دقیقتر در شناخت واقعیتها ما راه و طریق نشان‏دهنده واقع را مدنظر داریم تا به واقع برسیم البته از منظرى دیگر، چون مى‏خواهیم این نظریه را به خدا نسبت دهیم، نسبت دادن به خدا یک عمل است و معذر و منجز مى‏خواهد ولى این در مرحله‏اى دیگر و متاخر از مرحله کشف واقع است.
مبناى کلى این دیدگاه اینست که بالاخره وحى درصدد بیان متن واقع است و اگر در مواردى داده‏هاى متقن مشاهدتى و یا دستاوردهاى روش عقلى به گونه‏اى استوار، واقع را مکشوف ساخت و معناى ظاهرى مستند نقلى معارض - با توجه به اینکه درصدد بیان واقع است - نمى‏تواند اعتبار داشته باشد. پس در مواردى که نمى‏توان یکى از طرفین را با توجیه و یا نشان دادن نادرستى آن از صحنه خارج کرد بایستى با معیارهاى قابل قبول درصدد ترجیح دادن طرفى باشیم که مزیتهاى واقع‏نمایانه بیشترى داشته، خطاپذیرى آن منطقا کمتر است و در این راستا گاه بازشناسى داورى تجربى و مداقه مجدد در آن ضرورت پیدا مى‏کند و گاه توجیه متن دینى یا تصحیح فهم خود از متن دینى لازم است.
6. چه الزامى وجود دارد که علم درصدد کشف واقع باشد. هدف‏گذارى حل معضلات زندگى و حیات بشرى براى پروژه‏هاى علمى معقولتر نیست؟ مکتب ابزارانگارى چه کاستیهایى دارد؟
با نگاه به تاریخ علم و جستجو از اینکه چرا دانشمندان به ابزارانگارى روى آوردند مى‏توانیم به پاسخ نزدیک شویم. ابزارانگارى معلول نومیدى از کشف واقع است. وقتى برخى دانشمندان به زعم خود از کشف واقع و احراز اینکه آنچه بدان دست‏یافته‏اند عین واقع است مایوس شدند به ناچار ابزارانگار شدند. از اینجا مى‏توان گفت که خواست اصلى و حقیقى دانشمند نیل به واقع و احراز آن است و تمام تلاشهایش رابه خاطر این هدف سامان‏دهى مى‏کند. حتى براى حل معضلات زندگى و ارائه راه‏حل نیز آن را در کشف واقع جستجو مى‏کند. حال اگر در مواردى علیرغم بى‏خبرى از احراز واقع مشکل بشر حل مى‏شود به خاطر اینست که راه‏حل به اصطلاح منطقى «لازم اعم واقع‏» است، وگرنه، نمى‏شود واقعیت‏به گونه‏اى باشد و ما تصویر دیگرى متفاوت با آن داشته باشیم و در عین حال بتوانیم بر واقعیت فائق آییم. بلکه این در حقیقت ناشى از آن است که واقعیت، یک لازمه اعم داشته و ما آن را کشف کرده و یا ناخودآگاه چنین پنداشته‏ایم و یا در عمل طبق آن تصویر عمل کرده‏ایم و از این طریق توانسته‏ایم معضله‏اى را حل کنیم مثلا با هر دو هیئت‏بطلمیوسى و هیئت جدید مشکلاتمان حل مى‏شود. حل شدن مشکل نه براى این است که ما اگر واقعیت را هم نشناسیم، مشکلمان حل مى‏شود بلکه به خاطر اینست که آن هیئت قدیم ناشى از لوازم اعمى بوده که سازگار با هر دو هیئت‏بوده است. بعلاوه همه‏وقت هم اینطور نیست که براساس ابزارانگارى بتوان مشکلات را حل کرد ممکن است در مواردى بعدها مشخص شود که راه‏حلها داراى عوارض نامطلوبى است که علت آن این بوده که داده‏هاى علوم تجربى با واقعیت‏ها فاصله داشته‏اند، بسیارى از عدم موفقیتها در راه‏حلهاى علوم انسانى برخاسته از این امر است.
بعلاوه اینطور نیست که در همه یا اکثر موارد ما دو تجربه همسان در اختیار داشته باشیم که یک بار بر اساس کشف واقع حرکت کرده باشیم و یک بار هم بر اساس ابزارانگارى و سپس به نتایج همانندى دست‏یافته باشیم. اگر چنین وضعیتى را - بخصوص در مسائل انسانى - پدید آورده بودیم آن وقت جا داشت‏بگوییم ابزارانگارى مشکل ما را حل مى‏کند و ضرورتى به کشف واقع نیست، در غیر این صورت اقتضاى طبیعى مساله این است که ما برویم کشف واقع بکنیم; تجارب خارجى‏مان هم نشان مى‏دهد که نگرش ابزارانگارى خیلى جاها پاسخگو نیست و معضلات را به‏ویژه در مسائل‏انسانى نمى‏تواند حل کند،البته معضلات منحصردرمعضلات‏مادى نیست معضلات روحى نیز هست که ابزارانگارى در آن عرصه، مواجه با کاستیهاى فراوانى است.
این نکته را نیز از یاد نبریم که از آیاتى مانند ولاتقف مالیس لک به علم نیز مى‏توان اعتبار واقع‏گرایى را مقبول دانست، این استناد در صورتى است که علم در آیه شریفه به معنى کشف واقع باشد. در بحثهاى اجتهاد و تقلید در مسائل دینى نیز گفته مى‏شود راه عاقلانه و فطرى و مطلوب آنست که همه مجتهد و متخصص شوند ولى به خاطر وجود موانع، پیروى از متخصص، و تقلید وجه عقلائى پیدا مى‏کند لذا در این بحث نیز بدست آوردن واقع و تلاش در راه نیل به آن و نه ابزارنگارى امرى مطلوب و مقبول معرفى مى‏شود. نهایت‏سخنى که مى‏توان گفت اینست که ابزارانگارى راه‏حلى است از باب اضطرار و ناچارى و ناامیدى از کشف واقع.
7. آیا تاکنون کوششى جهت پدید آوردن علم دینى در جهان صورت گرفته است؟
بله، کوششهاى مختلفى شده متناسب با تصاویر مختلفى که وجود داشته، در عربستان، پاکستان، انگلستان، اندونزى، مالزى و الجزایر تحقیقاتى انجام شده، کنفرانس برگزار شده کتاب نوشته شده; در مرکز جهانى اندیشه اسلامى جمع قابل توجهى از دانشمندان مسلمان در مسیر نیل به علم دینى کار و تلاش مى‏کنند، دانشگاه تاسیس کرده‏اند. در الجزایر کنفرانسهاى متعددى داشته‏اند با عناوینى مثل به سوى جامعه‏شناسى اسلامى، به سوى اقتصاد اسلامى، در کشورهاى دیگر هم بوده است و الان هم ادامه دارد، عده دیگرى مثل دکتر سیدحسین نصر - با تصویر خاصى که از علم دینى و قدسى دارند - نیز سخت مشغول هستند و پیروانى نیز دارند.
8. دلایل توفیق یا ناکامى آنها را در چه مى‏دانید؟
به نظر مى‏رسد که یک چیزى که در خیلى از علوم هم مطرح است، اینجا هم مطرح است و آن اینکه معمولا علوم در آغاز پیدایش یک مقدار مشکلاتى دارند و خیلى از دانشمندان مثلا در باب جامعه‏شناسى وقتى معضلات جامعه‏شناسى مطرح مى‏شد مى‏گفتند این علم جوان است، جوان بودن یک علم مساله‏اى جدى است. در باب علم دینى هم این مساله مطرح است، مخصوصا اگر این نکته را هم بیافزایید که تصویرهاى متفاوتى از علم دینى مطرح بوده و تصویر واحدى دنبال نشده، است. اگر یک رشته علمى با یک تصویر مشخص دنبال شود، طى 60 سال، 70سال، باید به نتایج مشخصى برسد، ولى وقتى ما تصویرهاى مختلفى داریم، اگر 60سال بر عمر این اندیشه گذشته، باید عمر آن را به تناسب تعداد تصاویرى که از آن هست تقلیل دهیم که مثلا با 6 تصویر موجود عمر این رشته 10 سال است. قبلا اشاره شد که حتى یک دانشمند در سیر تحول افکار خود تصویرهاى مختلفى را دنبال کرده است. نکته دیگر قلت‏سرمایه‏گذارى در این زمینه است، اگر میزان سرمایه‏گذارى در این رشته را با دیگر رشته‏هاى علمى مقایسه کنیم، پى خواهیم برد که هزینه‏هاى صرف شده در این بخش اندک است.
عامل سوم که جنبه مخرب دارد تصویرهاى افراط‏آمیزى است که احیانا از علم دینى معرفى مى‏شود مثلا کسانى پیدا مى‏شوند که فرمولهاى شیمى و حتى ریاضى را هم به اسلامى و غیراسلامى تقسیم مى‏کنند و از این راه شیمى اسلامى را مى‏خواهند معرفى نمایند. این تصویر عده‏اى را از توجه و گرایش به این رشته دور مى‏کند. عامل چهارم نداشتن متدلوژى واحد است‏به عنوان مثال مرکز جهانى اندیشه اسلامى در مقاطع مختلف فعالیت‏خود جهت‏گیرى‏ها و متدهایش را تغییر داده است، به گونه‏اى که این تغییرات همسو نبوده است. خلاصه با توجه به عوامل یاد شده علم دینى سیر درخشان و شایان توجهى در مسیر پیشرفت نداشته است، در عین حال علم دینى موفقیتهایى نیز داشته، یک عامل موفقیتش این بوده است که کسانى که طرفدار علم دینى هستند آنرا فوق یک مشغله معمولى ذهنى و زندگى مى‏دانند و با انگیزه‏هاى دینى و با تلاش خستگى‏ناپذیر به عنوان انجام وظیفه در این مسیر تحقیق مى‏کنند. انگیزه قوى الهى گاه سبب مى‏شود که تلاش افراد مضاعف شده و تمامى مشکلات را از پیش پا بردارند البته عوامل دیگرى نیز براى توفیقات نسبى اندیشمندان این عرصه مى‏توان برشمرد که مجال دیگرى مى‏خواهد.

 

تبلیغات