چگونگى و امکان علم دینى
آرشیو
چکیده
متن
در ادامه اقتراح علم دینى، در این شماره پاسخهاى دانشوران ذیل ارائه شده است; محمود رجبى (عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه) و یدالله دادگر (عضو هیات علمى دانشگاه مفید)
1. تعریف شما از علم، (Science) و دین، (Religion) چیست ؟
بسمالله الرحمن الرحیم، پاسخ سؤال شما را با اشارهاى به کاربردهاى مختلف علم و دین شروع مىکنم. علم کاربرد عامى دارد به یا معرفت و اصطلاح و کاربردهاى خاص و اخص نیز دارد. گاهى علم به مفهوم Science یا یک رشته از رشتههاى علم تجربى است. اگر این مفهوم مد نظر باشد، علم یعنى یک منظومه معرفتى که حول محور یک موضوعى مىچرخد و روشش روش تجربى است و قهرا موضوعاتش هم موضوعات تجربى است. چه بگوییم روش تابع موضوع است و یا موضوع تابع روش، به هر حال ایندو با هم متلازماند، اگر روش، تجربى باشد کارآیىاش در محدوده موضوعات تجربى است و اگر موضوع تجربى است، خوب، روش تجربى کارآیى و اعتبار و روایى دارد و مىتواند نتیجه دهد. بنابراین، علم به معنى منظومهاى معرفتى با روش تجربى است. براى دین هم تعریفهاى متعددى شده است آنچه که الان مىتوانم در این بحث قرار بگذارم این است که مقصود من از دین مجموعه دریافتهاى انسان از کتاب و سنت است. زیرا مقصود، از دین دین اسلام است و به ادیان دیگر کارى ندارم چنانکه به کاربردها و معانى دیگر دین کارى ندارم، پس دین عبارت است از مجموعه معارفى که از کتاب و سنت دریافت مىشود که البته در بحثهاى روششناسى فهم متون دینى گفتهاند که از عقل هم در این باب استفاده مىشود. به هر حال آن چه که با روش اجتهادى از کتاب و سنتبه دست مىآید مىشود دین. البته در اینجا سؤالها و بحثهاى شایان توجه و تعمق وجود دارد که پرداختن به آنها مرا از پاسخ سؤال شما دور مىکند.
2. تعریف شما از علم دینى، (Religious Science) چیست؟ آیا تعاریف دیگرى وجود دارد؟
این اصطلاح مىتواند به چند صورت تعریف و تصویر گردد; یکى این که ممکن است کسى بگوید، چنانکه کسانى گفتهاند، علم دینى به این معنى است که ما موضوعات را از دین بگیریم و با روش تجربى آنها را بررسى کنیم. بنابراین چون موضوعات و مسائل ما، از دین گرفته مىشود پسوند دینى به آن مىزنیم و به لحاظ آنکه روش آن، تجربى است علم دینى تجربى، مىشود. تصویر دیگر که عکس تصویر یاد شده است تجربى بودن را به لحاظ موضوع در نظر مىگیرد، ولى روش تحقیق را از دین برمىگزیند یعنى ما در متون دینى ببینیم در مورد مسائل تجربى، دین چه سخنانى دارد. این تصویر هم، به لحاظ موضوع تجربى است ولى به لحاظ منبع دریافت پاسخها، دینى است. طبعا روش آن هم روش فهم متون دینى یعنى روش اجتهادى است، تصویر سوم این است که موضوع از هر جایى که اخذ شود اهمیتى ندارد ولى باید روش تلفیقى را به کار ببریم; یعنى در فهم موضوعاتى که مدنظر ما است و در کشف واقعیتها و حقایق، هم از روش وحیانى استفاده کنیم، و هم از روش تجربى; البته ممکن است در مواردى، فقط دین مسالهاى را طرح کرده باشد و علم ساکتباشد، یا به عکس و در مواردى هم هردو با هم نظر داده باشند خواه نظرشان موافق یکدیگر باشد یا مخالف. به هرحال، اگر تاکنون مىگفتند در علم فقط روش تجربى معیار است از روش وحیانى هم به عنوان دریچهاى به جهان واقع استفاده بکنیم. تصویر چهارم این است که علم دینى، علم تجربى سازگار با ارزشها و معارف دینى استیعنى با روش تجربى به دست مىآید و با ارزشها و قوانین دینى سازگار مىشود; به عبارت دیگر با روش تجربى تحقیق مىکنیم و اگر در مواردى با دین ناسازگار بود بهنحوى به چارهاندیشى و حل این ناسازگارى مىپردازیم این علم دینى به لحاظ تجربى بودن روش آن علم science و به لحاظ سازگارى با ارزشهاى دینى، دینى است.
در بین تصاویر و تعاریفى که اینجا مطرح شده تعریفى که به نظرمان قابل قبولتر است این است که ما اگر علمى را سامان بدهیم که بر پایه روشهاى معتبر از منظر دین شکل بگیرد یعنى ما ببینیم دین در شناخت جهان چه روشهایى را معتبر دانسته قلمرو آن را مشخص کرده و میزان اعتبارش را چگونه مىبیند، سپس نتایج تحقیقات حاصلشده با آن روشها، علم دینى است. روشن است از دید ما دین براى تجربه اعتبار قائل است همانطور که در محدوده خاص خودش براى عقل نیز اعتبار قائل است. به علاوه براى روش وحیانى هم اعتبار قائل است; به این معنى که از روش وحیانى نیز باید استفاده کرد و این هم دریچهاى استبراى شناخت واقع. این روشهاى معتبر، مىتوانند در مسائل و موضوعات تجربى نیز به کار گرفته شوند. اگر بخواهیم علم دینى به معنى science باشد باید در موضوعات تجربى، با استفاده از روشهاى متعددى که از نظر دین و عقل دریچهاى به جهان خارج است وارد تحقیق شویم. طبیعى است که اگر چنین علمى شکل بگیرد به طور طبیعى با ارزشها و موضوعات دینى سازگار است و این در واقع تصویر پنجمى است که در باب علم دینى وجود دارد. پس در تلقى ما علم دینى علمى است که براساس روشهاى معتبر از منظر دین، در فرایند تحقیق در باب موضوعات تجربى، به دست مىآید. این نکته شایان توجه است در این تصویر سؤالهاى روششناختى و معرفتشناختى مختلفى مطرح است که پرداختن به آنها ما را از مساله اصلى دور مىکند مانند این سؤال که ما اصل دین را با روش تعقلى اثبات مىکنیم پس چگونه مىگوییم علم دینى علمى است که با روشهاى معتبر از منظر دین سامان یابد و به این طریق میزان اعتبار روش تعقلى ماقبل دینى را با دادههاى دینى بدست مىآوریم. بر این اساس معیار در علم دینى، معتبر بودن روشهاى تحقیق و داورى آن از منظر دین است البته تعریف و تصویرهاى دیگرى نیز از علم دینى وجود دارد مثل تصویرى که دکتر حسین نصر و همفکران او دارند و یا تصویرهاى دیگرى که علم جدید را خرافه دانسته و اصلا آن را علم نمىدانند و علم را در معرفتهاى ماقبل علم و از جمله معرفت دینى خلاصه مىکند.
3. تفاوت علم دینى با علوم متعارف در چیست؟
به طور خلاصه گفته مىشود که تفاوتها در روش، اهداف، اصول موضوعه، مسائل علم و کاربردها است. طبق تعریفى که ارائه شد روشها متفاوت مىشود چون علم رایج فقط به تجربه تکیه مىکند. تفاوت در مسائل و موضوعات علم هم پدید مىآید زیرا وقتى روش وحیانى را مدنظر قرار دهیم، در تبیین پدیدههاى انسانى از عوامل فوق مادى نیز سخن به میان مىآید و یا عنصرى جدید - هرچند مادى - را ممکن است مطرح کند که اگر صرفا به روش تجربى پیش مىرفتیم مطرح نمىشد و به این ترتیب مسائل علم و حتى ساختار علم دینى با مسائل و ساختار علم رایج (علم غیردینى) متفاوت خواهد شد.
تفاوت در اهداف و غایات نیز به طور طبیعى حاصل مىشود البته هدف گاه هدف نظرى و معرفتى و گاه هدف کاربردى است. با بهرهگیرى از روشهاى متعدد در علم دینى، معرفتهاى حاصله متفاوت مىشود و دستاوردهاى معرفتى علم دینى بسى بیشتر از علم غیردینى خواهد بود و از سوى دیگر اهداف کاربردى دیگرى نیز مطرح خواهند بود; به علاوه، از متن دین، اهداف ویژه، به علم دینى تزریق مىشود به این معنى که در کاربردها، نیز به لحاظ آن که مىخواهد متناسب با ارزشهاى اسلامى پایهریزى شود تفاوت پدید خواهد آمد. منتها تفاوت در کاربرد سبب نمىشود که دو سنخ علم داشته باشیم زیرا علم کشف واقع است، این که واقع را به چه منظورى مىخواهیم کشف کنیم این فراتر از خود علم است. ما معتقدیم که علم دینى و علوم متعارف اهداف متعددى دارند. آنچه امروزه در علوم متعارف مطرح است توجه به کاربردهاى دنیایى و عدم توجه به ابعاد اخروى و معنوى استحتى اگر بعد معنوى هم در نظر گرفته شود امورى دنیوى است; آرامش روانى، امید به زندگى و از این قبیل چیزها که نگاهى به معاد و جهان ماوراء ندارند. به نظر مىرسد در اهداف علم، توجه به ابعاد آخرتى و سعادت ابدى و جهان دیگر یکى از موارد تفاوت اهداف است. اصول موضوعه نیز قطعا فرق مىکنند البته بخشى از این بحث مربوط به روششناسى استیعنى یک اصل موضوع این است که ما ازهمه روشهایى که از منظر دینى معتبرند استفاده مىکنیم. نکته دیگرى که به نظرم مىرسد ضرورت دارد به آن اشاره کنم این است که در اینگونه بحثها گاه به تفکیک مقام گردآورى و مقام داورى بسیار تکیه مىشود. به نظر من توجه به این تفکیک و لوازم آن به عنوان قاعده پژوهش مفید است، ولى گاهى این مساله به شکلى مطرح مىشود که گویا مورد غفلت دانشمندان گذشته بوده و آنها به این تفکیک توجهى نداشتهاند، دانشمندان گذشته به ویژه دانشمندان مسلمان همواره سخن از اثبات و مقام داورى مىگویند و اگر احیانا بر دریافتیک معرفت از منابع دینى یا عقلى تکیه مىشود مقصود کفایت مقام گردآورى یا خلط این دو مقام با یکدیگر نیستبلکه منبع دینى به دلیل آنکه اعتبار کلى آن با دلایل عقلى به اثبات رسیده کل آنچه در متون دینى معتبر آمده معتبر مىشود و به معناى معرفت اثبات شده با روش وحیانى است و مقام داورى آن تضمین شده است و به تعبیر دقیقتر وحیانى بودن عین تایید و اثبات آن در مقام داورى است.
4. آیا داشتن علم دینى ضرورت دارد؟ چرا؟
ضرورت علم دینى دلائل مختلفى دارد. دلیل اول این است که اگر ما معتقد شدیم که علم را براى شناخت واقع مىخواهیم و یا علم را براى حل معضلات خودمان مىخواهیم و از سوى دیگر قائل شدیم به این که دریچههاى ما به جهان خارج فقط در تجربه و دستاوردهاى عقلى خلاصه نمىشود بلکه دریچه دیگرى هم براى کشف واقع داریم و حتى برخى حقایق را فقط از آن طریق مىتوان شناخت، منطقا ضرورت دارد که ما علم دینى را پایهریزى کنیم. زیرا ما باید از تمامى دریچههاى شناخت واقع استفاده کنیم. و یکى از آنها هم دریچه وحى است. دلیل دوم این است که ارزشهاى اسلامى در میان دانشمندان مسلمان مقبول است. اساسا به جامعه جهانى هم که نگاه کنیم بسیارى از دانشمندان معتقد به خدا و وحى هستند خوب اگر ما بخواهیم تعارض در اندیشهها را حل بکنیم و تنشهاى احتمالى را که بین دیدگاههاى دینى و غیر دینى وجود دارد از بین ببریم و یک نوع سازگارى فکرى و آرامش روانى در سطح جامعه داشته باشیم، یک راه عمدهاش این است که ما بیاییم از همه روشهاى معتبر شناخت واقع استفاده کنیم و از این طریق برخى از تعارضهاى بین علم و دین را حل کنیم. دلیل سوم این است که دین مىخواهد تمام شئون انسان صبغه و جلوهاى الهى داشته باشد و با داشتن علم دینى این مقصود هم تامین خواهد شد. در صورتى که علم تجربى رایجبر مبناى تفکر الحادى شکل گرفته و درست نقطه مقابل آن صبغه الهى است. دلیل چهارم اینست که در ساختار علم متعارف نیز عناصر غیرتجربى و غیرعلمى وجود دارد. ما مىتوانیم این عناصر غیرتجربى را از دین بگیریم و اگر ما معتقد شدیم که دین واقعنما است چه خوب است که اینها را از دین بگیریم. بر این اساس تئوریهایى که مبتنى بر این عناصر که از علم بینهایت الهى سرچشمه گرفته استوار مىشوند واقعیات را عمیقتر و فراگیرتر نمایان خواهند ساخت. علاوه بر اینکه در بعضى موارد اگر بخواهیم از پیشفرضهاى دینى استفاده کنیم نظریه سادهتر و کممؤونهتر مىشود و این نکته نیز یکى از مزیتهاى علم دینى خواهد بود که در فلسفه علم به عنوان معیار ترجیح یک تئورى بر تئوریهاى رقیب مطرح است.
5. اگر بین علم دینى و علوم متعارف تعارض پیش بیاید چه باید کرد؟
البته پدید آمدن تعارض بدوى و ظاهرى امرى طبیعى است، حتى ممکن است دو عالمى که متعهد به روش تجربى هستند دستاوردهاى علمى متعارضى نسبتبه یک مساله مورد پژوهش داشته باشند; منتها بایستى تلاش کرد که دادهها به مرور زمان دقیقتر شوند. همانطور که ممکن استبین دستاوردهاى پژوهشى متکى به روش عقلى با دستاوردهاى مستند به روش نقلى و محصولات متخذ از روش شهودى نیز ناسازگارى وجود داشته باشد. مطلب اساسى این است که بین عقل، نقل، شهود و تجربه در مقام واقعیت آنچنانکه هست ناسازگارى و تعارضى وجود ندارد تعارضها در مرحله شناخت پدید مىآیند.
حال که وقوع تعارض امرى طبیعى است نباید از یاد برد که فرمول و اصل و قاعده واحدى براى رفع تعارض و مقدم داشتن یکى از طرفین آن نیز وجود ندارد بلکه به حسب مورد به کمک معیارهایى بایستى مرحله به مرحله به پیش رفت. مثلا گاه اتقان و انسجام دادهها،بسیارزیاد ودرطرف مقابل، دلیل نقلى چندان واضح ورسا نیست، درچنین موقعیتى نمىتوان دلیل نقلى را - آنهم با معناى مبهمى که متوجه مىشویم - مقدم بداریم. این نکته نیز مهم است که حجیت روایت در امور عملى با اعتبار آن در امور نظرى متفاوت است.
در مباحث عملى که در فقه و اصول مورد توجه است، معذر و منجز مىخواهیم، به دلیل محکمهپسند براى انجام یا ترک یک عمل، نیازمندیم، ولى در مباحث نظرى و به تعبیر دقیقتر در شناخت واقعیتها ما راه و طریق نشاندهنده واقع را مدنظر داریم تا به واقع برسیم البته از منظرى دیگر، چون مىخواهیم این نظریه را به خدا نسبت دهیم، نسبت دادن به خدا یک عمل است و معذر و منجز مىخواهد ولى این در مرحلهاى دیگر و متاخر از مرحله کشف واقع است.
مبناى کلى این دیدگاه اینست که بالاخره وحى درصدد بیان متن واقع است و اگر در مواردى دادههاى متقن مشاهدتى و یا دستاوردهاى روش عقلى به گونهاى استوار، واقع را مکشوف ساخت و معناى ظاهرى مستند نقلى معارض - با توجه به اینکه درصدد بیان واقع است - نمىتواند اعتبار داشته باشد. پس در مواردى که نمىتوان یکى از طرفین را با توجیه و یا نشان دادن نادرستى آن از صحنه خارج کرد بایستى با معیارهاى قابل قبول درصدد ترجیح دادن طرفى باشیم که مزیتهاى واقعنمایانه بیشترى داشته، خطاپذیرى آن منطقا کمتر است و در این راستا گاه بازشناسى داورى تجربى و مداقه مجدد در آن ضرورت پیدا مىکند و گاه توجیه متن دینى یا تصحیح فهم خود از متن دینى لازم است.
6. چه الزامى وجود دارد که علم درصدد کشف واقع باشد. هدفگذارى حل معضلات زندگى و حیات بشرى براى پروژههاى علمى معقولتر نیست؟ مکتب ابزارانگارى چه کاستیهایى دارد؟
با نگاه به تاریخ علم و جستجو از اینکه چرا دانشمندان به ابزارانگارى روى آوردند مىتوانیم به پاسخ نزدیک شویم. ابزارانگارى معلول نومیدى از کشف واقع است. وقتى برخى دانشمندان به زعم خود از کشف واقع و احراز اینکه آنچه بدان دستیافتهاند عین واقع است مایوس شدند به ناچار ابزارانگار شدند. از اینجا مىتوان گفت که خواست اصلى و حقیقى دانشمند نیل به واقع و احراز آن است و تمام تلاشهایش رابه خاطر این هدف ساماندهى مىکند. حتى براى حل معضلات زندگى و ارائه راهحل نیز آن را در کشف واقع جستجو مىکند. حال اگر در مواردى علیرغم بىخبرى از احراز واقع مشکل بشر حل مىشود به خاطر اینست که راهحل به اصطلاح منطقى «لازم اعم واقع» است، وگرنه، نمىشود واقعیتبه گونهاى باشد و ما تصویر دیگرى متفاوت با آن داشته باشیم و در عین حال بتوانیم بر واقعیت فائق آییم. بلکه این در حقیقت ناشى از آن است که واقعیت، یک لازمه اعم داشته و ما آن را کشف کرده و یا ناخودآگاه چنین پنداشتهایم و یا در عمل طبق آن تصویر عمل کردهایم و از این طریق توانستهایم معضلهاى را حل کنیم مثلا با هر دو هیئتبطلمیوسى و هیئت جدید مشکلاتمان حل مىشود. حل شدن مشکل نه براى این است که ما اگر واقعیت را هم نشناسیم، مشکلمان حل مىشود بلکه به خاطر اینست که آن هیئت قدیم ناشى از لوازم اعمى بوده که سازگار با هر دو هیئتبوده است. بعلاوه همهوقت هم اینطور نیست که براساس ابزارانگارى بتوان مشکلات را حل کرد ممکن است در مواردى بعدها مشخص شود که راهحلها داراى عوارض نامطلوبى است که علت آن این بوده که دادههاى علوم تجربى با واقعیتها فاصله داشتهاند، بسیارى از عدم موفقیتها در راهحلهاى علوم انسانى برخاسته از این امر است.
بعلاوه اینطور نیست که در همه یا اکثر موارد ما دو تجربه همسان در اختیار داشته باشیم که یک بار بر اساس کشف واقع حرکت کرده باشیم و یک بار هم بر اساس ابزارانگارى و سپس به نتایج همانندى دستیافته باشیم. اگر چنین وضعیتى را - بخصوص در مسائل انسانى - پدید آورده بودیم آن وقت جا داشتبگوییم ابزارانگارى مشکل ما را حل مىکند و ضرورتى به کشف واقع نیست، در غیر این صورت اقتضاى طبیعى مساله این است که ما برویم کشف واقع بکنیم; تجارب خارجىمان هم نشان مىدهد که نگرش ابزارانگارى خیلى جاها پاسخگو نیست و معضلات را بهویژه در مسائلانسانى نمىتواند حل کند،البته معضلات منحصردرمعضلاتمادى نیست معضلات روحى نیز هست که ابزارانگارى در آن عرصه، مواجه با کاستیهاى فراوانى است.
این نکته را نیز از یاد نبریم که از آیاتى مانند ولاتقف مالیس لک به علم نیز مىتوان اعتبار واقعگرایى را مقبول دانست، این استناد در صورتى است که علم در آیه شریفه به معنى کشف واقع باشد. در بحثهاى اجتهاد و تقلید در مسائل دینى نیز گفته مىشود راه عاقلانه و فطرى و مطلوب آنست که همه مجتهد و متخصص شوند ولى به خاطر وجود موانع، پیروى از متخصص، و تقلید وجه عقلائى پیدا مىکند لذا در این بحث نیز بدست آوردن واقع و تلاش در راه نیل به آن و نه ابزارنگارى امرى مطلوب و مقبول معرفى مىشود. نهایتسخنى که مىتوان گفت اینست که ابزارانگارى راهحلى است از باب اضطرار و ناچارى و ناامیدى از کشف واقع.
7. آیا تاکنون کوششى جهت پدید آوردن علم دینى در جهان صورت گرفته است؟
بله، کوششهاى مختلفى شده متناسب با تصاویر مختلفى که وجود داشته، در عربستان، پاکستان، انگلستان، اندونزى، مالزى و الجزایر تحقیقاتى انجام شده، کنفرانس برگزار شده کتاب نوشته شده; در مرکز جهانى اندیشه اسلامى جمع قابل توجهى از دانشمندان مسلمان در مسیر نیل به علم دینى کار و تلاش مىکنند، دانشگاه تاسیس کردهاند. در الجزایر کنفرانسهاى متعددى داشتهاند با عناوینى مثل به سوى جامعهشناسى اسلامى، به سوى اقتصاد اسلامى، در کشورهاى دیگر هم بوده است و الان هم ادامه دارد، عده دیگرى مثل دکتر سیدحسین نصر - با تصویر خاصى که از علم دینى و قدسى دارند - نیز سخت مشغول هستند و پیروانى نیز دارند.
8. دلایل توفیق یا ناکامى آنها را در چه مىدانید؟
به نظر مىرسد که یک چیزى که در خیلى از علوم هم مطرح است، اینجا هم مطرح است و آن اینکه معمولا علوم در آغاز پیدایش یک مقدار مشکلاتى دارند و خیلى از دانشمندان مثلا در باب جامعهشناسى وقتى معضلات جامعهشناسى مطرح مىشد مىگفتند این علم جوان است، جوان بودن یک علم مسالهاى جدى است. در باب علم دینى هم این مساله مطرح است، مخصوصا اگر این نکته را هم بیافزایید که تصویرهاى متفاوتى از علم دینى مطرح بوده و تصویر واحدى دنبال نشده، است. اگر یک رشته علمى با یک تصویر مشخص دنبال شود، طى 60 سال، 70سال، باید به نتایج مشخصى برسد، ولى وقتى ما تصویرهاى مختلفى داریم، اگر 60سال بر عمر این اندیشه گذشته، باید عمر آن را به تناسب تعداد تصاویرى که از آن هست تقلیل دهیم که مثلا با 6 تصویر موجود عمر این رشته 10 سال است. قبلا اشاره شد که حتى یک دانشمند در سیر تحول افکار خود تصویرهاى مختلفى را دنبال کرده است. نکته دیگر قلتسرمایهگذارى در این زمینه است، اگر میزان سرمایهگذارى در این رشته را با دیگر رشتههاى علمى مقایسه کنیم، پى خواهیم برد که هزینههاى صرف شده در این بخش اندک است.
عامل سوم که جنبه مخرب دارد تصویرهاى افراطآمیزى است که احیانا از علم دینى معرفى مىشود مثلا کسانى پیدا مىشوند که فرمولهاى شیمى و حتى ریاضى را هم به اسلامى و غیراسلامى تقسیم مىکنند و از این راه شیمى اسلامى را مىخواهند معرفى نمایند. این تصویر عدهاى را از توجه و گرایش به این رشته دور مىکند. عامل چهارم نداشتن متدلوژى واحد استبه عنوان مثال مرکز جهانى اندیشه اسلامى در مقاطع مختلف فعالیتخود جهتگیرىها و متدهایش را تغییر داده است، به گونهاى که این تغییرات همسو نبوده است. خلاصه با توجه به عوامل یاد شده علم دینى سیر درخشان و شایان توجهى در مسیر پیشرفت نداشته است، در عین حال علم دینى موفقیتهایى نیز داشته، یک عامل موفقیتش این بوده است که کسانى که طرفدار علم دینى هستند آنرا فوق یک مشغله معمولى ذهنى و زندگى مىدانند و با انگیزههاى دینى و با تلاش خستگىناپذیر به عنوان انجام وظیفه در این مسیر تحقیق مىکنند. انگیزه قوى الهى گاه سبب مىشود که تلاش افراد مضاعف شده و تمامى مشکلات را از پیش پا بردارند البته عوامل دیگرى نیز براى توفیقات نسبى اندیشمندان این عرصه مىتوان برشمرد که مجال دیگرى مىخواهد.