نگاهى به ترجمه قرآن کریم محمد مهدى فولادوند
آرشیو
چکیده
متن
یکى از ده ترجمهاى که در پانزده سال اخیر از قرآن کریم به زیور طبع آراسته شده است، ترجمه آقاى دکتر محمد مهدى فولادوند، استاد دانشگاه تهران است، و در حق آن مىتوان گفت مشکى است که خود مىبوید. با وجود این، صاحبنظرانى در حق آن ستایش و تمجید فراوان کردهاند. فصلنامه حوزه و دانشگاه، به لحاظ اینکه این اثر گرانقدر، نماد همکارى عملى حوزه و دانشگاه نام گرفته است، نقد و بررسى و صرف وقت و تامل و دقت را سزاوار آن مىداند.
نویسنده مقاله حاضر، آقاى مرتضى کرباسى از حوزه علمیه قم، با تقدیر از سى سال زحمت مترجم به بعضى از نکاتى که موجب امتیاز این ترجمه و تمجید از آن شده و از طرف دیگر به مواردى که به تجدید نظر و تصحیح نیازمند است، اشاره کرده و مىکوشد نقاط قوت و ضعف آن را بنمایاند. در این شماره فصلنامه توجه خوانندگان را به قسمت اول این مقاله جلب مىکنیم.
قسمت اول
عاقبت، انتظار دوستداران ترجمهاى نیکو از قرآن کریم به سر آمد; برگردان آقاى محمد مهدى فولادوند به زیور طبع آراسته شد، و چشمان مشتاق ما به نتیجه سالها دقت، زحمت و هنرمندى ایشان روشن شد.
کار این ترجمه نزدیک به سى سال پیش(1346) آغاز شده و پس از اتمام آن در سال 1357، بارها به وسیله خود مترجم بازخوانى و بویژه با برخى از تفاسیر معتبر، ترجمههاى کهن فارسى و ترجمههاى فرانسوى و انگلیسى مقابله شده است. این برگردان، اکنون پس از سه سال تحقیق، تهذیب و پیرایش مستمر آن از سوى جمعى از محققان دارالقرآنالکریم در «دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى - قم» و ویرایش نهایى آقاى بهاءالدین خرمشاهى به چاپ رسیده است.
مترجم دقیقالنظر این اثر که صاحب ذوقى سرشار و نثرى فخیم در زبان فرانسوى است و پیش از این نیز ترجمهها و تالیفاتى در زمینه علوم قرآن به چاپ رسانیده است (1) ، در ترجمه خود از قرآن کریم، سعى در ارائه یک متن موجز و شیوا، با کمترین افزودههاى خارج از قرآن داشته است و از عهده این مهم(البته نه به شکل کامل و بىنقص) برآمده است.
ویراستار نهایى این ترجمه، آقاى بهاءالدین خرمشاهى، که خود ترجمهاى از قرآن کریم در دست نشر دارد، برگردان دیگرى از قرآن کریم(به قلم آقاى کاظم پورجوادى، بنیاد دایرةالمعارف اسلامى، تهران، 1372) را نیز ویراسته است. تفاوت مهمى که میان این دو ویرایش به چشم مىخورد، آن است که بسیارى از لغزشهاى مترجمان پیشین، که همواره در نقدهاى آقاى خرمشاهى یادآورى شدهاند، به ترجمه آقاى پورجوادى نیز راه یافتهاند; اما در ترجمه آقاى فولادوند از آنها کمتر مىتوان یافت. نکته دیگر اینکه عنصر دقت و حفظ امانت در ترجمه آقاى فولادوند، بسیار بیشتر از ترجمه آقاى پورجوادى مورد نظر بوده است. گروه محققان و ویراستاران درالقرآنالکریم که با موافقت مترجم، این ترجمه را تحقیق و پالایش کردهاند، در بالا بردن میزان امانت و دقت ترجمه، روانى و شیوایى آن، و هماهنگى و یکسانى در برگردان موارد و سیاقهاى مشابه و بالاخره ویرایش فارسى آن زحمت فراوانى کشیدهاند. سعى همه این عزیزان مشکور و ماجور باد.
ترجمه آقاى فولادوند که جدیدترین برگردان فارسى قرآن کریم به شمار مىآید(انتشار در بهمن 1373)، ترجمهاى است که براى عامه مردم سودمند است. از آنرو که این ترجمه نه تحتاللفظى است تا تصنعى و مغلق شود و نه نثر آن یکسره ادیبانه و آهنگین است که فنى و متکلف گردد و تنها به کار ادیبان آید.
در این ترجمه سعى بر حفظ امانت و دقت، همراه با ایجاد شیوایى و خوشخوانى شده است. (2) با آنکه این ترجمه به فتبرگردان لفظ به لفظ دچار نشده، مترجم و ویراستاران آن در انتخاب واژهها و ساختار نحوى جملات دقت و مانتخوبى مبذول داشتهاند. پایبندى ایشان به اصل دقت چندان زیاد است که مىکوشند حتى یک«واو» را از خود نیافزایند، و هر چه توضیح و افزوده خارج از متن آیات به شمار آید، درون قلاب قرار دهند. این کوشش بسیار ستودنى و قابل توجه است; اگر چه کاملا موفق و تام نبوده و اضافات فراوانى مىتوان یافت که برخلاف میل مترجم و ویراستاران درون قلاب قرار نگرفته است.
ترجمه حاضر از بیشتر اشکالها و ایرادهاى غیر قابل چشمپوشى که در ترجمههاى پیشین یافتشده -و آقاى خرمشاهى به برخى از آنها اشاره کرده- پیراسته و مبراست. اما از آنجا که در این ترجمه بر عنصر دقت و امانت تاکید بسیار رفته است، در نقد خود مىکوشیم تا راههایى براى بالابردن دقت این ترجمه ارائه دهیم و لغزشگاههایى را که از امانت ترجمه و یا یکسانى آن در برگردان موارد مشابه مىکاهد، گوشزد کنیم; چرا که به اعتقاد مترجم محترم «در مورد ترجمه قرآن کریم هر قدر احتیاط و صرف وقت و هزینه شود، جاى دورى نمىرود». (3) یادآورى این نکته بهجاست کهاینگونه لغزشها در اغلب ترجمههاى دیگر، فراوان یافت مىشود، اما از آنجا که آن ترجمهها تا این اندازه به «امانت، مطابقتبا اصل در ایجاز و اطناب و تاکید، سادگى و صلابت و رعایت ریزهکاریهاى ادبى و بلاغى» (4) نرسیدهاند، طرح چنین دقتهایى تنهادر ترجمه آقاى فولادوند و برگردانهایى مشابه آن رواست. نقدنویسى بر این ترجمهها، سبب روشن شدن نقاط قوت و ضعف، راهگشاى مترجمان آینده در به کار گیرى دقت و وسواس بیشتر، و بالاخره نمودار میزان پیشرفت و اصلاح روند تکاملى ترجمه قرآن کریم خواهد بود.
در این قسمتبیشتر به ترجمه سوره بقره و آیات مشابه آن نظر خواهیم داشت. این نقدها اغلب با مقایسه ترجمه حاضر با برگردانهاى چند سال اخیر از قرآن کریم همراه است. (5)
1. «و اتوا به متشابها(بقره:25); و مانند آن[نعمتها] به ایشان داده شود». معناى «اتى، یاتى»، «آمدن» است و هرگاه با «باى تعدیه» همراه شود، به معناى «آوردن» است. اما همین فعل، وقتى با کمک «باب افعال» متعدى شود(آتى، یؤتى)، معناى آن «دادن و بخشیدن» مىشود.
فعل «اتوا به» در این آیه مجهول است و «باء» در آن، «باى تعدیه» است; پس باید در ترجمه از واژه «آورده شدن» استفاده شود. در ترجمه آقاى فولادوند، این فعل به «داده شدن» برگردانده شده و ظاهرا با «اوتوا» (فعل مجهول از بابافعال) یکسان انگاشته شده است. فعل «اوتوا» (داده شدن)، 23 بار در قرآن کریم آمده، اما «اتوا به» (آورده شدن) تنها در همین آیه به کار رفته است. ترجمه دقیقتر آیه چنین است: «و مانند آن[نعمتها] برایشان آورده شود». (6)
ترجمه آیه 71 از سوره مؤمنون نیز به همین اشکال دچار است. «بل اتینا هم بذکرهم; [نه!] بلکه یادنامهشان را به آنان دادهایم». در این آیه، فعل «اتینا هم ب’» با «آتینا هم» مترادف گرفته شده است. آنچه مترجم محترم آورده، برگردان عبارت «بل آتینا هم ذکرهم» است. براى ترجمه صحیحتر این آیه، باید از کلمه «آوردهایم» استفاده کنیم، چنان که مترجم نیز در آیه نود همین سوره چنین کردهاند: «بل آتینا هم بالحق; [نه!] بلکه حقیقت را بر ایشان آوردیم».
یاد آور مىشویم که ترجمه آقاى فولادوند، تا کنون دقیقترین و روانترین ترجمه قرآن کریم در برگردان آیاتى است که در آنها «باى تعدیه» به کار رفته است. اگر از هفتیا هشت مورد اشتباه کوچک مانند آنچه گذشت، چشمپوشى کنیم، باید اعتراف کنیم که ترجمه ایشان از نزدیک به دویست آیه دیگر که در آنها «باى تعدیه» آمده، بسیار هماهنگ و یکسان است و این یکسانى در هیچ ترجمه دیگرى تا امروز دیده نشده است. براى نمونه، ترجمه دو آیه را ذکر مىکنیم که مترجمان دیگر همگى، افعال متعدى آنها را لازم ترجمه کردهاند.
الف) «فلما قضى موسى الاجل و سار باهله(قصص:29) ترجمه آقاى فولادوند: و چون موسى آن مدت را به پایان رسانید و همسرش را[همراه] برد...». ترجمه آقاى آیتى:«و با زنش روان شد». ترجمه آقاى مجتبوى: «و با خانواده خویش روان گشت». ترجمه آقایان مکارم شیرازى و پورجوادى: «و همراه خانوادهاش حرکت کرد».
ب) «الا من اتى الله بقلب سلیم(شعراء:89); مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا بیاورد». ترجمه آقاى آیتى: «مگر آن کس که با قلبى رسته از شرک به نزد خدا بیاید». ترجمه آقایان پورجوادى و مکارم شیرازى: «مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا بیاید». ترجمه آقاى مجتبوى: «مگر آن که با دلى پاک و رسته[از شرک و کفر و گناه] به نزد خدا آید». (7)
3. «و اوفوا بعهدى اوف بعهدکم(بقره:40); و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم».
در معناى آیاتى مشابه با این آیه که در آنها فعل مضارعى بعد از یک فعل امر قرار مىگیرد و در جواب آن مجزوم مىشود، نوعى ارتباط و علیت میان این دو فعل نهفته است. به همین دلیل مترجمانى که این موارد را نیک شناختهاند، براى بیان این ارتباط، از کلمه «تا» استفاده کردهاند; مانند ترجمه آقاى فولادوند در همین آیه. نکته مهم در ترجمه این گونه آیهها آن است که نباید فعل مضارع(مجزوم) را به شکل اخبارى و مرفوع معنا کنیم. مثلا صحیح نیست در ترجمه آیه یاد شده بگوییم: «به پیمانم وفا کنید و من نیز به پیمانتان وفا مىکنم».
مثال دیگرى از ترجمه استاد فولادوند مىآوریم: «فاذ کرونى اذکرکم(بقره:152); پس مرا یاد کنید[تا] شما را یاد کنم». این بار کلمه «تا» که سببیت را مىفهماند میان دو قلاب قرار گرفته است. مناسب است که تمام این موارد یکسان شوند(یا همه درون قلاب باشند; مانند آیه 152، و یا همه بدون قلاب باشند; مانند آیه 40).
در قرآن کریم 97 فعل مضارع در جواب امر مجزوم شدهاند، (8) و هیچ مترجمى تمامى این آیهها را یکسان و مانند هم ترجمه نکرده است. یعنى در ترجمه برخى از آیات، ارتباط و علیت میان دو فعل امر و مضارع نشان داده نشده است. اگر چه این عدم هماهنگى در بیشتر جاها، چندان اشتباه معنایى ایجاد نمىکند، از دقت و امانت ترجمهها به صورت چشمگیرى مىکاهد. به مواردى از این آیات در ترجمه آقاى فولادوند اشاره مىکنیم:
الف) «ثم ادعهن یاتینک سعیا(بقره: 260); آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوى تو مىآیند». فعل مضارع «یاتین» در ظاهر مجزوم نیست، زیرا جمع مونث است. از آنجا که این فعل بدون هیچ حرف ربطى، در جواب امر قرار گرفته، ترجمه دقیقتر آیه چنین مىشود: «آنگاه بخوانشان تا شتابان به سوى تو آیند»(مجتبوى). ترجمه آقایان مکارم شیرازى، پورجوادى و آیتى از این آیه مانند ترجمه آقاى فولادوند است. ترجمه شاه ولى الله دهلوى از دقت کمترى برخوردار است: «بعد از آن ندا کن ایشان را البته بیایند پیش تو شتابان». کلمه تاکید «البته» در ترجمه ایشان براى نشان دادن نون تاکید به کار مىرود، در حالى که فعل «یاتین»، نون تاکید خفیفه یا ثقیله ندارد.
ب) «و هزى الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا(مریم: 25); و تنه درختخرما را به طرف خود[بگیرو] بتکان، برتو خرماى تازه مىریزد». در این آیه، فعل مضارع «تساقط» در جواب فعل امر «هزى» جزم یافته است. ترجمه دقیقتر این جمله چنین است: «و تنه درختخرما را به طرف خود بتکان تا به تو خرماى تازه ریزد».
ج) «قاتلو هم یعذ بهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مؤمنین(توبه: 14); با آنان بجنگید; خدا آنان را به دستشما عذاب و رسوایشان مىکند و شما را برایشان پیروزى مىبخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنک مىگرداند». در این آیه، چهار فصل مضارع «یعذب»، «یخز»، «ینصر» و «یشف» در جواب فعل امر «قاتلوا» مجزوم شدهاند و براى ترجمه دقیقتر باید ارتباط و سببیت میان فعلهاى مجزوم و فعل امر را نمایان کنیم. ترجمه آقاى پورجوادى: «با آنها پیکار کنید تا خدا با دستشما عذابشان کند و خوارشان گرداند و شما را برآنها پیروزى دهد و دل مؤمنان را شفا بخشد».
د) «و اذا قیل انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات(مجادله: 11); و چون گفته شود: «برخیزید»، پس برخیزید. خدا[رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند[بر حسب] درجات بلند گرداند». در این آیه، فعل «یرفع» مجزوم است و هیچ دلیل دیگرى براى جزم آن، جز قرار گرفتن در جواب امر(فانشزوا) نداریم. بنابراین باید این قسمت از آیه به صورت مسبب و مرتبط با فعل امر ترجمه شود آن چنان که مترجم محترم در ابتداى همین آیه در جواب «فافسحوا» این نکته را رعایت کردهاند. با چشمپوشى از کلمه «برحسب» که در قلاب آمده، ترجمه دقیقتر چنین است: «و هنگامى که گفته شود: «برخیزید»، بر خیزید; تا خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند و کسانى را که علم به آنان داده شده به درجات عظیمى بلند گرداند».
لازم به ذکر است که ترجمه آقایان فولادوند و مجتبوى از اغلب آیات دیگرى که در آنها فعل مضارع در جواب امر مجزوم شده، دقیق و یکسان است.
4. «و ان کانت لکبیرة الا على الذین هدى الله(بقره: 143); هر چند[این کار] جز برکسانى که خدا هدایت[شان] کرده، سختگران بود».
این ترجمه مبتنىبر آن است که «ان» در آیه «ان وصلیه» به معناى «هر چند» یا «اگر چه» باشد; اما وجود «لام مفتوح» بعد از «کانت» شاهد آن است که «ان»، مخففه از ثقیله است و در ترجمه آن باید مانند «ان» از ادوات تاکید و تحقیق به کار ببریم. نا بنابراینترجمه آیه چنین مىشود: «و بىتردید[این کار] جز برکسانى که خدا هدایت[شان] کرده، سختگران بود».
در 24 آیه از قرآن کریم «ان مخففه از ثقیله» به کار رفته است (10) و آقاى فولادوند تنها در همین آیه، آن را به شکل وصلیه معنا کرده، هر چند در برخى از موارد نیز براى روان کردن ترجمه، از کلمات تاکید(بىتردید، حقا، قطعا، بىشک، براستى، به یقین) استفاده نکرده است. از مترجمان متاخر آقاى جلالالدین فارسى نه مورد، آقاى پورجوادى شش مورد، آقایان خواجوى و آیتى هر کدام پنج مورد و آقاى مکارم شیرازى سه مورد از آیات یاد شده را به صورت وصلیه معنا کردهاند. شادروان فیضالاسلام و آقایان بهبودى و مجتبوى در هیچ یک از این آیات، «ان» را وصلیه نگرفتهاند. مرحوم شریف لاهیجى در «تفسیر شریف لاهیجى» و مرحوم ملا فتحالله کاشانى در «تفسیر منهجالصادقین» در تمامى این آیهها از ادوات تحقیق و تاکید استفاده کرده و «ان» را مخففه معنا کردهاند.
در پایان ذکر این نکته مناسب است که آقاى فولادوند در یک آیه دیگر(ابراهیم: 46) نیز «ان» را به «اگر چه» ( وصلیه) معنا کردهاند، که البته در آن مورد، «ان» از نوع نافیه است و ما در شماره پنج این نوشتار از آن سخن خواهیم گفت.
5. «و ما کان الله لیضیع ایمانکم(بقره: 143); و خدا بر آن نبود که ایمان شما را ضایع گرداند».
این برگردان بسیار مناسب و روان است، و آن را از این رو آوردیم تا با موارد مشابهش مقایسه کنیم. در قرآن کریم 23 بار «لام جحود» آمده استظ (11) که آیه فوق یکى از موارد آن است. «لامجحود» بعد از مشتقات منفى فعل «کان» قرار مىگیرد و بر سر فعل مضارع در مىآید و آن را منصوب مىسازد. خبر «کان» محذوف است و مفسران و ادیبان در اغلب موارد چنین تقدیرى را در نظر مىگیرند: ما کان الله[مریدا] لیضیع ایمانکم (12) یعنى: خداوندنمىخواهد ایمان شما را تباه کند». ترجمه مترجم گرامى در آیه یاد شده(بقره: 143) بنابر همین تقدیر است. زیرا اضافه کردن عبارت «برآن نبود»، آشکار کردن همان کلمه «مریدا» است. اما مناسب است که همه آیاتى که در آنها «لام جحود» آمده است، یکسان و یکنواخت ترجمه شوند; مثلا جمله «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل»(اعراف: 101) به این صورت ترجمه شده است: «اما آنان به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند[باز] ایمان نمىآوردند». و مورد مشابه آن «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل(یونس:74) چنین ترجمه شده: «ولى ایشان بر آن نبودند که به چیزى که قبلا آن را دروغ شمرده بودند، ایمان بیاورند»، که ترجمه دوم دقیقتر است.
آقاى فولادوند در دوازده مورد از آیاتى که در آنها «لام جحود» آمده است، همین تقدیر را در نظر گرفتهاند(بقره: 143; آل عمران: 179(دو مورد); نساء: 168(دو مورد); انفال: 33; توبه: 70، 115; هود: 117; یونس: 13، 74; روم:9)، و در بقیه آیات، معنایى نزدیک به همین تقدیر را آوردهاند. برگردان چند تن از مترجمان متاخر از آیه 143 سوره بقره[و ما کان الله لیضیع ایمانکم] را مرور مىکنیم: خواجوى: «و خدا نماز شما[به سوى بیتالمقدس] را تباه نگرداند». مکارم شیرازى: «و خدا هرگز ایمان[ نماز] شما را ضایع نمىگرداند». پور جوادى و آیتى: «و خدا ایمان شما را تباه نمىکند». جلالالدین فارسى: «و خدا بر آن نبود که ایمانتان را ضایع کند». مجتبوى: «و خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند». که دو ترجمه آخر دقیقتر از بقیه است و از آنجا که در آیه فوق، فعل «کان» منسلخ از زمان ماضى است، ترجمه آقاى مجتبوى دقیقتر است.
اکنون که به اختصار از «لام جحود» سخن گفتیم، به برگردان آیه 46 سوره ابراهیم مىنگریم و مىبینیم که آقاى فولادوند، آن را مانند غالب مترجمان دیگر صحیح ترجمه نکردهاند: و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال. «هر چند از مکرشان کوهها از جاى کنده مىشد».
ترجمه اکثر مترجمان شبیه به همین جمله است، و این برگردان مبتنى بر آن است که «ان» در این آیه را «وصلیه» فرض کنیم، اما همچنان که همه مفسران یادآور شدهاند «لام» در «لتزول» «لام جحود» است و فعل «کان» در این آیه با «ان نافیه» منفى شده است(بر خلاف مثالهاى دیگر که در آنها از حروف منفى کننده «ما» یا «لم» استفاده شده است). (13) ترجمه آیه چنین مىشود: «و مکرآنان[چنان] نبود که کوهها بدان از جاى در رود». البته در این جا به دلیل وجود کلمه «مکر»، نمىتوان خبر محذوف «کان» را «مریدا» فرض کرد، بلکه تقدیرى مانند «عظیما» مناسب است: و ان کان مکرهم [عظیما] لتزول منه الجبال. از این نظر بجز شادروان فیضالاسلام و شاه ولى الله دهلوى، کسى از مترجمان معاصر این آیه را بدقت ترجمه نکرده است. ترجمه دهلوى: «و نیستبد سگالى ایشان بدان مشابه که از جاى روند به سبب آن کوهها[یعنى مکر ایشان ضعیف است]». ترجمه فیضالاسلام: «و نیست مکرشان(به اندازهاى) که کوهها از جاى خود برود». تفاسیر روان جاوید و شریف لاهیجى نیز همینگونه بر گرداندهاند.
یادآورى مىشود که تنها کسائى از(قراء سبعه) این آیه را «لتزول»(لام اول مفتوح و لام دوم مضموم) قرائت کرده است. در این صورت نیز «ان» وصلیه نمىشود، بلکه «ان» مخففه از ثقیله خواهد بود که «لام مفتوح» در «لتزول» مؤید آن است، و آن را «لام فارقه» مىنامند. (14) مرحوم ملا فتح الله کاشانى در تفسیرمنهجالصادقین، با آنکه «ان» را نافیه مىشمارد، این آیه را بنابر قرائت کسائى(ان مخففه از ثقلیه) ترجمه مىکند.
6. «و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره لئلا یکون للناس علیکم حجة الاالذین ظلموا فلاتخشو هم و اخشونى ولاتم نعمتى علیکم و لعلکم تهتدون(بقره: 150); و هر کجا بودید رویهاى خود را به سوى آن بگردانید، تا براى مردم -غیر از ستمگرانشان- بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتخود را بر شما کامل گردانم و باشد که هدایتشوید».
در این برگردان یک «واو» ترجمه نشده(در جمله «و لاتم نعمتى علیکم») و باعث گردیده که جمله «لاتم نعمتى علیکم» غایت و دلیل عبارت «فلا تخشوهم» قرار گیرد، در حالى که این جمله عطف است، بر عبارت «لئلا یکون للناس علیکم حجة» و هر دو آنها غایت و نتیجهاند براى «فولوا وجوهکم». بنابراین مراد آیه چنین مىشود: هرجا بودید روى خود را به سوى کعبه بگردانید تا اولا مردم بر ضد شما حجتى نداشته باشند، و ثانیا من نعمتخود را بر شما کامل گردانم. جمله «فلا تخشوهم و اخشونى» یک جمله معترضه مىباشد. مرحوم طبرسى در تفسیر این قسمت از آیه مىنویسد: «قوله «ولاتم نعمتى علیکم» عطف على قوله «لئلا» و تقدیره: لئلا یکون لاحد علیکم حجة ولاتم نعمتى علیکم بهدایتى ایاکم الى قبلة ابراهیم علیهالسلام». (15) ترجمه آقاى مجتبوى از این آیه کاملا دقیقاست: «و هرجا که باشید روى خود را بدانسو کنید تا مردمان را بر شما بهانه و دستاویزى نباشد -مگر کسانى از آنها که ستم کردند. پس، از آنها نترسید و از من بترسید- و تا نعمتم را بر شما تمام کنم و باشد که راه یابید». در این ترجمه، ضمیر «هم» در «فلا تخشوهم» به «ظالمین» ارجاع داده شده است; در حالى که در ترجمه آقاى فولادوند به نظر مىرسد مرجع آن، «ناس» است.
7. «ولویرى الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوة لله جمیعا و ان الله شدید العذاب(بقره: 165); کسانى که[با برگزیدن بتها به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آن خداست، و خدا سخت کیفر است».
مترجم گرامى، «لو» را در این آیه به معناى تمنى و آرزو( کاش) نگرفتهاند، بلکه آن را به همان صورت شرطى(اگر) ترجمه کردهاند. البته برخى دیگر از مترجمان که این آیه را به همین شکل برگرداندهاند، از آنجا که در متن آیه 165 جوابى براى «لو شرطى» نیافتهاند، جواب شرط را از خود افزودهاند، اما در ترجمه آقاى فولادوند چنین جواب شرطى نیامده است.
در این نوشتار مجال آن نیست تا به تفصیل درباره کاربرد «لو» در معناى آرزو و تمنى سخن گوییم، لیکن با مراجعه به آیههاى مشابه در ترجمه آقاى فولادوند در مىیابیم که ایشان چنین معنایى را براى «لو» پذیرفتهاند. مترجم محترم از سیزده آیهاى که در آنها «لو» در معناى تمنى و آرزو به کار رفته است، 10 مورد را بر خلاف آیه 165 سوره بقره به شکل آرزو(کاش) ترجمه کردهاند. مثلا در برگردان آیه «لو یعلم الذین کفروا حین لایکفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ینصرون(انبیاء: 39) چنین آوردهاند: «کاش آنان که کافر شدهاند مىدانستند آنگاه که آتش را نه از چهرههاى خود و نه از پشتشان باز نمىتوانند داشت، و خود مورد حمایت قرار نمىگیرند[چه حالى خواهند داشت]». و آیه «ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا...(انعام: 27)» را چنین ترجمه کردهاند: «و اى کاش[منکران را] هنگامى که بر آتش عرضه مىشوند، مىدیدى که مىگویند:...». پس باید براى یکسانى و دقتبیشتر، ترجمه آیه 165 سوره بقره به این شکل انجام شود: «و اى کاش کسانى که[با برگزیدن بتها به خود] ستم کردند مىدانستند وقتى که عذاب را مشاهده کنند، همه نیرو[ها] از آن .
مترجم گرامى، آیه سىام سوره انعام و آیه پنجاهم سوره انفال را مانند آیه 165 سوره بقره به صورت شرطیه معنا کردهاند(که لازم است آنها نیز به صورت تمنى برگردانده شوند); اما در موارد زیر، «لو» را به معناى تمنى و آرزو گرفتهاند: بقره: 167; انعام: 27، 93; هود: 80; انبیاء: 39; شعراء: 102; سجده: 12; سبا: 31، 51; زمر: 58. یادآورى مىکنیم که هیچ مترجمى از میان سیزده آیه یاد شده، بیش از پنج مورد را به صورت تمنى ترجمه نکرده است. آقایان آیتى، مجتبوى و پورجوادى هر کدام در چهار مورد و آقایان خواجوى و مکارم شیرازى هر کدام در پنج مورد از کلمات آرزو و تمنى به کار بردهاند. (16) ؟ برخى از ترجمهها از آیه 39 سوره انبیاء (لو یعلم الذینکفروا...) را در اینجا مىآوریم: ترجمه آقاى آیتى: «کافران، آنگاه که نتوانند آتش را از چهره و پشتخود باز دارند و کسى به یاریشان برنخیزد، خواهند دانست». در این ترجمه اصلا کلمه «لو» در نظر گرفته نشده است، و از این عبارت معلوم نمىشود که کافران چه چیزى خواهند دانست؟ ترجمه آقاى مکارم شیرازى: «ولى اگر کافران مىدانستند زمانى که (فرا مىرسد) نمىتوانند شعلههاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یارى نمىکند (این قدر درباره قیامتشتاب نمىکردند)!». ایشان در آیات، انعام: 93، انفال: 50، سبا: 31 و 51 نیز مانند همین ترجمه، جملات مقدرى از قبیل «به حال آنها تاسف خواهى خورد» یا «از وضع آنها تعجب خواهى کرد» را به جاى جواب شرط قرار دادهاند.
7. «وقال الذین اتبعوا لو ان لنا کرة فنتبرا منهم کما تبرؤا منا (بقره: 167); و پیروان مىگویند: «کاش براى ما بازگشتى بود تا همانگونه که [آنان] از ما بیزارى جستند [ما نیز] از آنان بیزارى مىجستیم».
ترجمه آقاى فولادوند در این آیه کاملا صحیح و دقیق است، اما در بعضى آیههاى مشابه آن (نساء: 73; شعراء: 102) این دقتبه کار نرفته است.
در این آیه، «فاء سببیت» که بر سر فعل مضارع (نتبرا) آمده، از آنجا که بعد از تمنى (لو ان لنا کرة) قرار گرفته، فعل مضارع را منصوب کرده است (فنتبرا).
به این دلیل، براى رعایت معناى سببیت «فاء»، در ترجمه این آیه و نظایر آن، فعل مضارع منصوب را غایت، هدف و نتیجه براى ماقبل از «فاء»، ( تمنى) مىگیریم و براى نشان دادن ارتباط میان تمنى و فعل مضارع بعد از «فاء»، از کلمه «تا» و مشابه آن استفاده مىکنیم.
فعل مضارعى که «فاء سببیت» بر سر آن در آمده، تنها پس از تمنى و در جواب و نتیجه آن، نصب نمىگیرد; بلکه جملات دیگرى از قبیل امر، نهى، نفى، استفهام، عرض، تخصیض و ترجى نیز مانند تمنى هستند. نزدیک به 55 آیه در قرآن کریم چنین صورتى دارند، (17) یعنى یک فعل مضارع در آیات به دلیل قرارگرفتن بعد از آنچه برشمردیم، با کمک «فاء سببیت» منصوب شده است. ترجمه آقاى فولادوند در بیشتر این آیهها با در نظرگرفتن معناى سببیت و نتیجه براى «فاء»، از قتخوبى برخوردار است، یعنى ایشان در ترجمه، از کلمات «تا»، «که» و «تا مبادا» بهره بردهاند (18) ، در حالى که مترجمان بسیارى چنین نکردهاند. ترجمهآیه 52 سوره مائده فعسى الله ان یاتى بالفتح او امر من عنده فیصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمین «امید استخدا از جانب خود فتح [منظور] یا امر دیگرى را پیش آورد، تا [در نتیجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند». فعل مضارع «یصبحون» بعد از جمله ترجى (عسى الله ان یاتى)، به علت وجود «فاء سببیت» نصب گرفته است. پس باید در ترجمه همان گونه که آقاى فولادوند انجام دادهاند به معناى سببیت «فاء» و نتیجه بودن فعل مضارع (یصبحوا) براى جمله «عسى الله» ( ترجى) توجه کنیم. (19)
ترجمه جلالالدین فارسى و شادروانان الهى قمشهاى و فیض الاسلام نیز در این آیه از همین دقتبرخوردار است.
در ترجمه آیتى (اما باشد که خدا فتحى پدید آرد یا کارى کند، آنگاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشیمان شوند) و مکارم شیرازى (شاید خداوند پیروزى یا حادثه دیگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پیش بیاورد; و این دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند) هیچ نوع علیت و ارتباطى بین دو جمله نشان داده نشده است. ترجمه پور جوادى: «شاید خدا فتحى پیش آورد یا امرى که از مکنونات دل خویش سخت پشیمان شوند». ترجمه مجتبوى: «امید است که خدا پیروزى و گشایشى یا امرى - فرمانى یا حادثهاى - از نزد خویش پدید آرد، پس بر آنچه در دلهاشان نهان داشتند پشیمان گردند».
در کنار تمام این دقتها و زیباییها در ترجمه آقاى فولادوند، برگردان دو مورد از آیههایى که در آنها «فاء سببیت» فعل مضارع را بعد از تمنى، منصوب گردانیده است، مانند بقیه موارد دقیق نیست:
الف - «یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما(نساء:73); کاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مىرسیدم». فعل مضارع «افوز» پس از «فاء» نصب گرفته است و ترجمه صحیح آیه چنین است: «اى کاش با آنان مىبودم تا به کامیابى بزرگ دست مىیافتم» (مجتبوى).
ب - «فلو ان لنا کرة فنکون من المؤمنین (شعراء: 102) و اى کاش که بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مىشدیم». فعل «نکون» منصوب شده و ترجمه صحیح آیه چنین است: «کاش ما را [به دنیا] بازگشتى بود تا از مؤمنان مىشدیم» (مجتبوى) لازم به ذکر است که ترجمه آقاى فولادوند در آیه 58 سوره زمر که با آیه 102 شعراء کاملا مشابه است، از این نظر دقیق و صحیح است: «لو ان لى کرة فاکون من المحسنین; کاش مرا برگشتى بود تا از نیکوکاران مىشدم».
8. «کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم (بقره: 167); اینگونه خداوند، کارهایشان را - که بر آنان مایه حسرتهاست - به ایشان مىنمایاند».
ایراد این ترجمه آن است که «حسرات» از نگاه نحوى، حال انگاشته شده، در صورتى که مفعول است. دو فعل «علم» و «راى» از «افعال قلوب»اند و دو مفعول مىگیرند، و هر گاه به باب افعال بروند ( اعلم، ارى)، سه مفعولى مىشوند; فىالمثل در ترجمه اریت زیدا عمرا جاهلا مىگوییم: «عمرو را به زید، جاهل نمایاندم»، اما این ترجمه صحیح نیست که بگوییم: «عمرو را - که جاهل بود - به زید نمایاندم».
در این آیه نیز، فعل «یرى» از باب افعال است، «الله» فاعل آن; «هم»، «اعمالهم» و «حسرات» به ترتیب مفعولهاى اول تا سوم آن هستند. پس «حسرات» سومین مفعول فعل «یرى» است و معناى دقیق آیه چنین مىشود: «این چنین خداوند کارهایشان را مایه حسرت به آنان نشان مىدهد». ترجمه آقاى مجتبوى: «خداوند اینگونه کردارهایشان را مایه پشیمانى و اندوه به آنان مىنمایاند».
ترجمه آقاى فولادوند در آیات 43 و 44 سوره انفال از این نظر دقیق است: «اذیریکهم الله فى منامک قلیلا (انفال: 43); ... آنگاه را که خداوند آنان [ سپاه دشمن] را در خوابتبه تو اندک نشان داد». ضمایر «ک» و «هم» و «قلیلا» سه مفعول فعل یرى هستند. ترجمه غیر دقیق این آیه آن است که بگوییم: «آنگاه را که خداوند آنان [ سپاه دشمن] را - که اندک بودند - در خوابتبه تو نشان داد».
9. «فما اصبرهم على النار (بقره: 175); پس به راستى چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند!». این عبارت در ترجمه یک جمله تعجبى گفته شده است و ایراد کوچکى دارد، و آن اینکه کلمات «به راستى» و «باید» از افزودههاى مترجم است. ترجمه سادهتر و بىپیرایهتر چنین است: «پس چه شکیبا و دلیرند بر آتش!» (مجتبوى) (20) آقاى فولادوند در سه آیه دیگر که در آنها صیغه تعجب به کار رفته است، بدون افزودن «کلمات تاکید» و «باید»، ترجمههاى دقیقى انجام دادهاند: «ابصر به واسمع (کهف: 26); وه! چه بینا و شنواست». «اسمع بهم وابصر یوم یاتوننا (مریم: 38); چه شنوا و بینایند روزى که به سوى ما مىآیند». «قتل الانسان ما اکفره (عبس: 17) «کشته باد انسان، چه ناسپاس است!».
حال که سخن از باب تعجب به میان آمد، شگفتى خود را از برگردان برخى آیههاى غیر تعجبى در ترجمه آقاى فولادوند ابراز مىداریم; آیاتى که ساختار اخبارى دارند، اما به شکل تعجبى ترجمه شدهاند.
مثلا در ترجمه آیه «وبئس المصیر» (بقره: 126) مىخوانیم: «و چه بد سرانجامى است».
از اکثر آیاتى که در آنها فعل «بئس» آمده، چنین ترجمهاى ارائه شده و حال آن که در این موارد به کلمه «چه» نیاز نیست. ترجمه آقاى مجتبوى از آیه پیشین چنین است: «و بد سرانجامى است».
مترجم گرامى، فعلهاى «نعم» و «ساء» را نیز غالبا به شکل تعجبى (و نه اخبارى) ترجمه کردهاند، مثلا «نعم المولى ونعم النصیر (انفال: 40); چه نیکو سرور و چه نیکو یاورى است»، که صحیح نیست. ترجمه صحیح و دقیق از کلمه «نعم» در آیه 173 سوره آل عمران صورت گرفته است: «حسبنا الله ونعم الوکیل»; خدا ما را بس است و نیکو حمایتگرى است». فعل «ساء» نیز به عنوان نمونه در آیات، نساء: 22; مائده: 66; فرقان: 66، به صورت اخبارى (صحیح) و در آیههاى نساء: 38; انعام: 31; منافقون: 2، به شکل تعجبى (غیر صحیح) ترجمه شده است. آقاى مکارم شیرازى نیز گاه این فصلها را در قالب تعجبى ترجمه کردهاند، مانند بقره: 126 و انعام: 31.
در ترجمه آقاى فولادوند، جملههایى که در آنها «قلیلا ما» آمده، نیز به شکل تعجبى برگردانده شده است; مانند «قلیلا ما تذکرون (اعراف: 3); چه اندک پند مىگیرید!» و آیات، بقره: 88; اعراف: 10; مؤمنون: 78; نمل: 62; سجده: 9; غافر: 58 و ملک:23، که این جملات نیز اخبارى هستند و در ترجمه آنها نباید ساختار تعجبى به کار بریم.
ترجمه آقاى مجتبوى از تمام آیاتى که در این بخش به آنها اشاره کردیم، یکسان و به شکل اخبارى است; مانند ترجمه آیه یاد شده (اعراف: 3) به: «[ولى] اندک یاد مىکنید و پند مىپذیرید».
یادآورى مىکنیم که آقاى فولادوند دو آیه 41 و 42 سوره حاقه را که مشابه آیات یاد شدهاند، برخلاف موارد دیگر به صورت اخبارى (صحیح) ترجمه کردهاند.
فعل «حسن» نیز در آیات زیر به تعجبى معنا شده است: «حسن اولئک رفیقا (نساء: 69); و آنان چه نیکو همدمانند». «نعم الثواب وحسنت مرتفقا (کهف: 31); چه خوش پاداش و نیکو تکیهگاهى!». «حسنت مستقرا ومقاما (فرقان: 76); چه خوش قرارگاه و مقامى!».
10. «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من آمن بالله والیوم الآخر والملائکة والکتاب والنبیین وآتى المال على حبه ذوى القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل والسائلین وفى الرقاب واقام الصلوة وآتى الزکاة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرین فى الباساء والضراء وحین الباس اولئک الذین صدقوا واولئک هم المتقون (بقره: 177); نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پاى دارد و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارنند; و در سختى و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند; آنانند کسانى که راست گفتهاند، و آنان همان پرهیزگارانند».
براى بررسى ترجمه آیه فوق به سه نکته مهم درباره ساختار نحوى این آیه اشاره مىکنیم:
نکته یکم: در جمله «لکن البر من آمن بالله»، کلمه «البر» اسم «لکن» و «من آمن» خبر آن است. اما چگونه مىتوان یک شخص را به یک مصدر و اسم معنا اسناد داد و بر آن حمل کرد؟ نمىتوانیم بگوییم: نیکوکارى کسى است که به خدا ایمان آورد. براى حل این مشکل، مفسران سه راه پیشنهاد کردهاند. (21) نخست اینکه «البر»(مصدر) را به معناى «البار» (اسم فاعل) بگیریم. (22)
بنابراین ترجمه آیه چنین مىشود: «نیکوکار کسى است که به خدا ایمان آورد» ترجمه آقایان آیتى و فارسى و شادروانان رهنما و الهى قمشهاى ناظر به چنین تقدیرى است. دوم آنکه بگوییم: ذو(مضاف) از سر «البر» (مضافالیه) حذف شده و تقدیر آیه چنین بوده است: ولکن ذالبر من آمن بالله. بدین لحاظ ترجمه آیه چنین مىشود: «صاحب نیکى کسى است که به خدا ایمان آورد». برگردان مرحوم شاه ولىالله دهلوى بنابراین تقدیر است. سوم این که بگوییم «بر» (مضاف) از سر «من آمن» (مضاف الیه) حذف شده، (236) وتقدیر آیه این بوده است:
ولکن البر بر من آمن بالله، و طبق آن ترجمه چنین مىشود: «نیکى، نیکى کسى است که به خدا ایمان آورد». آقاى مجتبوى نیز آیه را اینگونه ترجمه کرده است.
راه چهارمى هم دیده شده است، و آن اینکه اسم (من آمن) به جاى فعل (مصدر ایمان) نشسته باشد، چنانکه گویند: انما البر الذى یصل رحمه، یعنى: انما البر صلة الرحم. فراء ومفضل این آیه را اینگونه معنى کردهاند. (24) ترجمه آقاى فولادوند بر پایه هیچ یک ازاین تقدیرها نیست. برگردان عبارت ایشان به عربى چنین مىشود: ولکن البر ان یؤمن نفس بالله. این تقدیر اشکال بزرگى ایجاد مىکند که در سطور بعد به آن اشاره مىکنیم.
نکته دوم: در عبارت «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» کلمه «الموفون» بر کلمه «من آمن» عطف شده و به همین دلیل مرفوع است. بنابراین، خداوند با این جمله، دسته دوم نیکوکاران را معرفى مىکند. (گروه نخست همان کسانى هستند که به خدا و روز بازپسین و... ایمان آورند... و نماز بخوانند و زکات دهند.)
در ترجمه استاد فولادوند، کلمه «الموفون» مبتداى جملهاى جدید و مستقل از ماقبل فرض شده، که خبر آن «اولئک الذین صدقوا» است. زیرا بنابر تقدیرى که مترجم محترم در ترجمه «من آمن بالله» در نظر گرفتهاند، اگر بخواهیم «الموفون» را بر «من آمن» معطوف بدانیم، ترجمه ایشان چنین مىشود: «بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و... ایمان آورد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند». مىبینیم که «آنان» نمىتواند بر «کسى» عطف شود. این ناهماهنگى و اشکال در عطف بنابر هیچ یک از تقدیرهایى که ذکر کردیم، ایجاد نمىشود. مثلا ترجمه آقاى آیتى چنین است: «بلکه نیکوکار کسى است که به خدا و... ایمان آورد و کسانى که چون عهدى مىبندند بدان وفا مىکنند».
نکته سوم: دسته سومى که خداوند به عنوان نیکوکاران معرفى مىکند، در جمله «والصابرین فى الباساء والضرآء وحین الباس» یاد شدهاند. اما در این قسمت نیز یک مشکل ادبى وجود دارد. «الصابرین» مرفوع نیست و نمىتواند مانند «الموفون» بر «من آمن» عطف شود باید گفت - آن چنان که غالب مفسران و ادیبان گفتهاند: نصب گرفتن «الصابرین» به دلیل اختصاص و مدح است. (25)
پس معناى فشرده آیه چنین مىشود: نیکوکاران: مؤمنان به خدا، وفاکنندگان به پیمان و بویژه شکیبایان هستند. کلمه «بویژه» که نشاندهنده اختصاص و مدح است، تنها در ترجمه آقاى مجتبوى آورده شده است.
همان گونه که اشاره کردیم در ترجمه آقاى فولادوند، کلمه «الموفون»، گویا ابتداى جمله جدیدى فرض شده است. به همین ترتیب، عبارت «الصابرین فى الباساء والضراء وحین الباس» از اوصاف و ویژگیهاى وفاداران به عهد ( الموفون) انگاشته شده است. ترجمه ایشان در این دو قسمت از آیه چنین است: «و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند; آنانند کسانى که راست گفتهاند».
11. واخرجوهم من حیث اخرجوکم (بقره: 191); و همان گونه که شما را بیرون راندند، آنان را بیرون برانید».
عبارت «من حیث»; یعنى «از جایى که»، نه «آنگونه که». بنابراین ترجمه بهتر آیه چنین است: «از آنجا که شما را بیرون کردند، بیرونشان کنید». منظور این است که مشرکان را از مکه بیرون کنید که آنها نیز شما را از آنجا بیرون راندند. شواهد چندى ترجمه دوم را تایید مىکند.
اولا، «حیث» ظرف مکان است; بویژه اگر حرف جر «من» بر سر آن درآید. البته هر گاه حرف «باء» پیش از آن قرار گیرد ( بحیث) مىتوان آن را «آنگونه که» ترجمه کرد. (26)
ثانیا، مترجم محترم عبارت «من حیث» را در یازده موضع دیگر قرآن «از جایى که» معنا کرده و تنها در ترجمه آیه 44 سوره قلم «سنستدرجهم من حیث لایعلمون»، آوردهاند: «به تدریج آنان را بهگونهاى که در نیابند [گریبان] خواهیم گرفت». اما همین آیه را در جاى دیگر (اعراف: 182) به شکل صحیح ترجمه کردهاند: «به تدریج از جایى که نمىدانند گریبانشان را خواهیم گرفت».
ثالثا، در تاریخ نیامده است که مسلمانان، مشرکان را همانگونه اخراج کردند که ایشان مسلمانان را. یعنى مسلمانان آن همه آزارها، مصادره اموال، حصرها و غیره را درباره مشرکان اجرا نکردند.
رابعا، مفسران قرآن کریم همچون طبرى، زمخشرى، فخر رازى، ابوحیان، شیخ طوسى، طبرسى و... تصریح کردهاند که مراد آن است که مشرکان را از مکه بیرون کنید.
ترجمه آقاى مجتبوى: «و از همانجا که بیرونتان کردند - مکه - بیرونشان کنید». ترجمه آقایان پورجوادى، مکارم شیرازى، خواجوى، آیتى و... نیز مانند برگردان آقاى مجتبوى است.
12. «حتى یقول الرسول والذین آمنوا معه متى نصرالله الا ان نصرالله قریب (بقره: 214); تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند گفتند: «پیروزى خدا کى خواهد بود؟» هشدار، که پیروزى خدا نزدیک است».
واژه «نصر» (و همه مشتقات آن از قبیل نصر، انصار، ناصر، نصیر و...) به معناى یارى و امداد است و در ترجمه آقاى فولادوند، معمولا به همین معنا ( یارى) گرفته شده، بجز پنج آیه از قرآن کریم (بقره: 214; آل عمران: 126; انفال: 10; حج: 39; عنکبوت: 10) که در آنها به «پیروزى» برگردانده شده است; مثلا آیه 123 سوره آل عمران «ولقد نصرکم الله ببدر وانتم اذلة» چنین ترجمه شده: «و یقینا خدا شما را در [جنگ] بدر - با آنکه ناتوان بودید - یارى کرد». اما آیه 126 همین سوره (وما النصر الا من عندالله العزیز الحکیم) که آن نیز درباره جنگ بدر است، این گونه ترجمه شده: «و پیروزى جز ازجانب خداوند تواناى حکیم نیست». همچنین واژه «نصر» در آیات انعام: 34 و یوسف: 110، که سیاقى تقریبا همانند آیه 214 سوره بقره دارند، به «یارى» برگردانده شده است. شایسته است که براى افزونى دقت و یکسانى در ترجمه، این کلمه در همه جا به «یارى» معنا شود. در قرآن کریم براى «پیروزى» غالبا واژه «فتح» به کار رفته است; مانند: «انا فتحنالک فتحا مبینا»(فتح: 1); «فقد جاء کم الفتح»(انفال: 19); «فجعل من دون ذلک فتحا قریبا»(فتح: 27) و در دو آیه، تفاوت میان فتح(پیروزى) و نصر(یارى) بهروشنى هویداست: «نصر من الله وفتح قریب»(صف: 13); «اذا جاء نصرالله والفتح»(نصر:1).
یادآور مىشویم که گاه کلمه واحدى در ترجمه آقاى فولادوند به معانى متفاوتى ترجمه مىشود، با آنکه سیاق همه آیهها یکسان است; مثلا واژه «ضراء» در بقره: 214 و 177 و فصلت: 50، به «زیان» ترجمه شده; ولى در سورههاى دیگر، معادلهاى دیگرى براى آن انتخاب شده است. در آل عمران: 134; «تنگى»; در انعام: 42; «بیمارى»; در اعراف: 94 و 95 «رنج»; در یونس:21 «آسیب»; در هود: 10 «محنت». مىبینیم که این شش معادل، معانى یکسان ندارند، با این همه در ترجمه ایشان راه یافتهاند. شاید کلمه «سختى» یا «گزند» براى همه این موارد مناسب باشد.
مثال دیگر فعل «اید» است که به سهگونه ترجمه شده: اول، نیرومند گردانیدن (انفال: 26 و 62). دوم، تایید کردن (بقره 87 و 253; آل عمران: 13; مائده: 110; توبه: 40; مجادله: 22). سوم، یارى کردن (صف: 14). در ترجمه آقاى مجتبوى این کلمه همواره به همان معناى نخست (نیرومند گردانیدن) برگردانده شده است. خوب است در ترجمه آقاى فولادوند، میان فعلهاى تعقلون، تفقهون، تعلمون، تشعرون، تتفکرون ویتدبرون تفاوت گذاشته و براى هر کدام از این فعلها معادل معینى انتخاب شود. این موضوع در اکثر ترجمههاى فارسى رعایت نشده است; فى المثل مترجم محترم، افعال «تعقلون و یعقلون» را به این معانى گرفتهاند: 1 - اندیشیدن (بقره: 164; انعام: 32; نور: 61); 2 - فکر کردن (بقره: 76; یونس: 16); 3 - تعقل کردن (آل عمران: 118; نحل12); 4 - درک کردن (بقره: 170); 5 - دریافتن (بقره: 171); یونس 42). 6 - به فکر فرو رفتن (صافات: 138); 7 - به اندیشه فرورفتن(غافر: 67); 8 - فهمیدن(حجرات: 4); برخى از این معادلها براى افعال «تفقهون» یا «تشعرون» مناسبتر است.
13. «یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر(بقره: 217); از تو درباره ماهى که کارزار در آن حرام است مىپرسند بگو: «کارزار در آن گناهى بزرگ ... است».
این برگردان، براى چنین عبارتى مناسب است: «یسئلونک عن شهر حرم القتال فیه». زیرا در ترجمه ایشان «الشهر الحرام» به شکل نکره و «قتال» با نقش فاعلى ترجمه شدهاند.
در این آیه «قتال فیه» بدل اشتمال براى «الشهرالحرام» است و معناى دقیق آیه چنین مىشود: «از تو درباره ماه حرام مىپرسند،[از] جنگ کردن در آن[ماه]». ترجمه روانتر این است: «از تو درباره کارزار[در] ماه حرام مىپرسند». مقصود این است که آنچه براى پرسش کنندگان مجهول و مطلوب استحکم جنگ کردن در این ماههاست; نه فىالمثل تعداد ماههاى حرام یا زمان آنها، و به همین دلیل خداوند مىفرماید: بگو: «کارزار کردن در آن[ماه] گناهى بزرگ است». ترجمه مجتبوى: «تو را از کارزار کردن در ماه حرام پرسند». ترجمه مکارم شیرازى: «از تو درباره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال مىکنند». ترجمه پور جوادى: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مىپرسند». ترجمه آیتى: «تو را از جنگ کردن در ماه حرام مىپرسند». ترجمه خواجوى: «از تو از ماه حرام و جنگ در آن مىپرسند». چهار ترجمه نخست صحیح است; ولى ترجمه آقاى خواجوى دقیق نیست; اگر آن را به عربى برگردانیم چنین مىشود: «یسئلونک عن الشهرالحرام و القتال فیه».
14. «نساءکم حرث لکم فاتوا حرثکم انى شئتم و قدموا لانفسکم واتقواالله و اعلموا انکم ملاقوه(بقره: 223); زنان شما کشتزار شما هستند. پس، از هرجا[و هر گونه] که خواهید به کشتزار خود[در] آیید و[آنها را براى خودتان مقدم دارید، و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد».
ترجمه جمله «و قدموا لانفسکم» معناى روشنى ندارد; «زنان را براى خود مقدم داشتن» معناى بعیدى از مراد آیه است.
1 . قلابى که قبل از کلمه «آنها» باز شده، ظاهرا بعد از حرف «را» باید بسته شود.
در واقع، مترجم محترم تقدیر آیه را چنین در نظر گرفتهاند: و قدمو[هن] لانفسکم. اما نیازى به این تقدیر نیست; قدموا لانفسکم یعنى «براى خودتان[کار نیک] پیش فرستید».
ترجمه آقاى مجتبوى: «و براى خود[کار نیک] پیش فرستید». ترجمه آقاى مکارم شیرازى: «و اثر نیکى براى خود، از پیش فرستید». ترجمه آقایان پور جوادى و خواجوى: «و براى خود پیش اندیشى کنید».
این تعبیر(قدموا لانفسکم) در آیات دیگرى نیز آمده است و ترجمه آقاى فولادوند در آن موارد، مطابق با همین معناست. مثلا «و ما تقدموا لانفسکم من خیر تجدوه عندالله(بقره: 110; مزمل: 20); و هر گونه نیکى که براى خویش پیش فرستید، آن را نزد خدا باز خواهید یافت».
پى نوشتها
1 - عناوین برخى از ترجمههاى ایشان عبارتند از:
الف) ازژرفاى قرآن (تالیف محمد رضا حسینى) تهران، بنیاد قرآن، تیر 1360.
ب) قرآن و نسل امروز (تالیف مصطفى محمود) تهران، بنیاد قرآن، خرداد 1360.
ج) آفرینش هنرى در قرآن (تالیف سید قطب) چاپ دوم: تهران، بنیاد قرآن، آبان 1360.
این کتاب ترجمه دیگرى نیز دارد: تصویر فنى: نمایش هنرى در قرآن، ترجمه محمد على عابدى، تهران، بنیاد قرآن، تیر 1359.
2 - ترجمه آقاى سید جلاالدین مجتبوى ویراسته آقاى حسین استاد ولى، چاپ اول، تهران، انتشارات حکمت، 1371) تنها ترجمه موجودى است که مىتوان آن را در برخى دقتها، مشابه ترجمه آقاى فولادوند دانست. یادآورى این نکته مىسزد که با وجود اصرار بر دقت و امانت در هر دو ترجمه یاد شده، مواردى یافت مىشود که از دقت کمترى نسبتبه نمونههاى مشابه خود برخوردار است.
3 - «قرآن به فارسى»; محمد مهدى فولادوند، مجله بینات، سال اول، ش 1، بهار 1373، ص 155.
4 - آقایان بهاءالدین خرمشاهى، کامران فانى، محمد على مهدوىراد، مصطفى ملکیان و مهدى محقق درباره این ترجمه چنین نوشتهاند: «از حیث صحت و امانت، مطابقتبا اصل در ایجاز و اطناب و تاکید، به کارگیرى معادلهاى مصطلح در فارسى امروزین و در عین حال، پرهیز از زبان روزمره، روشنى و گویایى، روانى و شیوایى، سادگى و صلابت، رعایت ریزهکاریهاى ادبى و بلاغى، و دخالت ندادن عنصر تفسیرى در ترجمه، در میان ترجمههایى که در پنجاه سال اخیر از این کتاب آسمانى عرضه و منتشر گشته است، بهترین است». این تایید در انتهاى ترجمه آقاى فولادوند به چاپ رسیده است.
5 - ترجمه آقایان عبدالمحمد آیتى (چاپ سوم:1371)، کاظم پورجوادى (1372)، سید جلالالدین مجتبوى (1371) و ناصر مکارم شیرازى (1373)
6 - ر. ک’ : کرباسى، مرتضى: «باى تعدیه در قرآن کریم، قسمت اول»، مجله بینات، سال دوم، ش 1، بهار 1374.
7 - خوب است آیههاى «اذ جاء ربه بقلب سلیم» (صافات:84) «و جاء بقلب منیب» (ق:33) در ترجمه آقاى فولادوند، مانند آیه 89 سوره شعراء برگردانده شود.
8 - ر. ک’ : بقره: 40، 58، 61، 68، 69، 70، 135، 152، 246، 260; آل عمران: 31، 61; نساء: 35; انعام: 151; اعراف: 73، 111، 143، 145، 161; توبه: 14، 86; هود: 3، 52، 64; یوسف: 9، 10، 12، 54، 63، 93; ابراهیم: 44; حجر: 3; اسراء: 53 و...
9 - ر. ک’ : «مترجمان و لغزش در فهم معناى ان»، مجله بینات، سال اول، ش 2، تابستان 1373.
10 - آیههاى: بقره: 143، 198; آل عمران: 164; انعام: 156; اعراف: 102; یونس: 29; یوسف: 3، 91; حجر: 78; اسراء: 73، 76، 108; طه: 63; مؤمنون: 30; فرقان: 42; شعرا: 97، 186; قصص: 10; روم: 49; صافات: 56، 167; زمر: 56; جمعه: 2; قلم: 51.
11 - آیههاى: بقره: 143; آل عمران: 179، 179; نساء: 137، 137، 168، 168; انعام: 111; اعراف: 43، 101; انفال: 33; توبه: 70، 115، 122; یونس: 13، 74; هود: 117; یوسف: 76; ابراهیم: 46; حجر: 33; عنکبوت: 40; روم: 9; فاطر: 44.
12 - النحوالوافى، عباس حسن، ج 4، ص 298 - 306.
13 - ر. ک’ : طبرسى; مجمعالبیان فىتفسیر القرآن (دارالمعرفه، بیروت) ج 5 و 6، ص 495 - 496; شیخ طوسى; التبیان فى تفسیرالقرآن (داراحیاء التراث العربى، بیروت) ج6، ص 306 - 308; قرطبى; الجامع لا حکام القران، تحقیق محمد ابراهیم الخضارى (دارالحدیث، قاهره) ج9، ص 394 - 395; فخر رازى; التفسیر الکبیر (دارالکتب العلمیه، بیروت) ج19 ، ص 114; طبرى; جامع البیان عن تاویل آىالقرآن (دارالفکر، بیروت) ج8، ص 246.
14 - مجمعالبیان، ج 5 و 6، ص 495 - 496. اکثر تفاسیر معتبر و مشهور این نکته ادبى را یادآور شدهاند.
15 - مجمع البیان، ج1، ص 298 - 299.
16 - مرحوم علامه طباطبایى(ره) نیز در المیزان تنها یک مورد (سجده: 12) را، ظاهرا شرطیه گرفتهاند و هفت آیه را به صورت تمنى و آرزو، تفسیر کردهاند و در چهار مورد چیزى نگفتهاند.
17 - مثالهاى قرآنى چنین است: «امر»: یونس: 88. «نهى»: بقره: 35; نساء: 129; مائده: 21; انعام: 108، 153; اعراف: 73; انفال: 46; یونس: 95; هود: 64; 113; یوسف:5; نحل: 94; اسراء: 22، 29، 39; طه: 61، 81، 117; شعراء: 156، 213; احزاب: 32; ص:26. «نفى»: انعام: 52; فاطر: 36. «استفهام»: بقره: 245; نساء: 129; مائده: 31; انعام: 148; اعراف: 53; یوسف: 109; حج: 46; روم: 9; فاطر: 44; غافر: 21، 82; محمد: 10; حدید: 11. «تحضیض»: طه: 134; فرقان: 7; قصص: 47; منافقون: 10. «تمنى»: بقره: 167; نساء: 73; شعراء: 102; زمر: 58. «ترجى»: مائده:52; غافر: 37 و 38; عبس: 3 و 4. در قرآن کریم مثالى براى «عرض» نیامده است.
18 - خوب است همه این آیات از نظر ترجمه فاء سببیتیکسان و همانند باشند و در آنها از یکى از این کلمات استفاده شود. علاوه بر این، یا همه موارد، درون قلاب قرار گیرد و یا در هیچ موردى از قلاب استفاده نشود.
19 - در آیه یاد شده، ممکن است کسى احتمال دهد که منصوب بودن فعل «یصبحوا» به دلیل معطوف بودن بر فعل «یاتى» است، و بنابراین «فاء» تنها نقش عطف کردن را بر عهده دارد و دیگر از نوع «فاء سببیت» نیست. این احتمال بعید و بلکه غیر واقعى به نظر مىآید; عطف کردن فعل «یصبحوا» بر «یاتى» معناى آیه را دچار نابسامانى مىکند. زیرا با عطف کردن این دو فعل بر یکدیگر چنین جملهاى ساخته مىشود: «فعسى الله ان یصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمین». که معناى محصل و مفهومى ندارد.
20 - برخى از مترجمان این جمله را به شکل سؤالى ترجمه کردهاند. ایشان در جمله «ما اصبرهم» «ما» را استفهامى و «اصبر» را فعل ماضى و «هم» را مفعول آن انگاشتهاند. ترجمه آقاى آیتى: «چه چیز بر آتش شکیبایشان ساخته؟». ضعف این برگردان آن است که دو ساختار «ما افعل» و «افعل ب’» همواره براى بیان تعجب به کار مىرود، و از طرف دیگر، در ساختار عربى آنچه ایشان ترجمه کردهاند یک کلمه موصول نیز به کار مىرود: «فماذا اصبرهم یا فما الذى اصبرهم». به علاوه، اساسا «اصبر» در زبان عربى به معناى «شکیبا ساختن» نیست; بلکه معناى آن درخواست و طلب صبر کردن و دستور دادن به آن است. (ر.ک: المنجد و تاج العروس).
21 - التبیان فى تفسیر القرآن، ج2، ص 95 - 96; مجمع البیان، ج1، ص336 - 337; زمخشرى;الکشاف، ج1، ص217-218.
22 - موارد دیگرى از نصب گرفتن اسماء به دلیل مدح یا ذم در این آیات آمده است: نساء: 143، 162; احزاب: 61 و 62; مسد: 3 (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج، دار الکتاب اللبناتى، بیروت، ج2، ص 741 - 742).
23 - این نظر نحویان کوفى است.
24 - این نظر سیبویه است، ر.ک: الکتاب، ج 1، ص 108.
25 - معانى القرآن، فراء، ج 1، ص 104; دو نظر دیگر چنین است: نخست اینکه مصدر ( البر) از روى مبالغه به شخص ( من آمن) نسبت داده شده است، چنانکه مىگوییم: هو رجل عدل. دوم اینکه البر خودش اسم فاعل باشد. اصل آن «برر» بر وزن «فطن» بوده، پس از ادغام، کسره راء را به باء داده شده است.
ر.ک: الدر المصون فى علوم الکتاب المکنون، احمد بن یوسف المعروف بالسمین الحلبى (م 756). دمشق: دارالقلم، ج2، ص245 - 246
26 - الاعراب المفصل لکتاب الله المرتل، بهجت عبدالواحد صالح (دار الفکر، عمان الاردن)، ج 1، ص 248.