زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)
زن در توسعه و سیاست دوره 11 پاییز 1392 شماره 3 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
جهانی شدن با مختصات نوپای خود پدیده ای است که کشورهای مختلف و از جمله ایران را با چالش مواجه کرده است. مقاله حاضر به مطالعه ارتباط جهانی شدن فرهنگی و پذیرش اجتماعی بدن بین زنان شهر کرمانشاه می پردازد. چارچوب نظری استفاده شده در این پژوهش ترکیبی از نظریه های گیدنز و رابرتسون است. با استفاده از روش پیمایشی و ابزار پرسشنامه،600 نفر از زنان و دختران بین 18 تا 65 سال ساکن شهر کرمانشاه، در سال 1391 1392، با استفاده از نمونه گیری تصادفی سهمیه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. در این مطالعه، ابعاد پذیرش اجتماعی بدن شامل سه بُعد (پذیرش جامعه، پذیرش جنس مخالف، و پذیرش فردی بدن) در نظرگرفته شد. یافته های پژوهش نشان می دهد که متغیرهای: نوگرایی، بازاندیشی، نگرش نقش جنسیتی، وسایل ارتباط جمعی خارجی، و آگاهی از جهانی شدن در مجموع 8 / 28 درصد از تغییرات متغیر پذیرش اجتماعی بدن را در سطح کل تبیین می کنند.
بررسی نابرابری در آموزش و پرورش دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه استان آذربایجان غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی نابرابری در آموزش و پرورش دختران و پسران مقطع متوسطه استان آذربایجان غربی با استفاده از شاخص های زمینه، فضا، منابع انسانی، پوشش تحصیلی، فرایند آموزش، برونداد شناختی (واسطه ای)، و برونداد غیرشناختی (نهایی) به صورت مقایسه ای انجام گرفت. پژوهش حاضر از نوع اسنادی و پیمایشی است و اطلاعات ضروری از طریق مراجعه به اسناد و منابع آماری موجود در سازمان آموزش و پرورش استان و توزیع پرسشنامه بین دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه جمع آوری شد. پرسشنامه های پژوهش بین نمونه ای با حجم 815 نفر دانش آموز (419 پسر و 396 دختر) با نمونه گیری طبقه ای تصادفی توزیع شد. روایی پرسشنامه ها با بهره گیری از تکنیک تحلیل عاملی و پایایی پرسشنامه ها با استفاده از محاسبه ضریب آلفای کرونباخ تأیید شد. یافته های پژوهش نشان می دهد که در زمینه شاخص های زمینه ای، به جز نابرابری در حساسیت آموزشی والدین، در بقیه متغیرها بین دختران و پسران تفاوت معنا داری وجود ندارد. در زمینه شاخص های فضا، نیروی انسانی و پوشش تحصیلی بین دختران و پسران نابرابری وجود دارد. درباره نابرابری در شاخص فرایند آموزش، به جز احساس دانش آموز درباره رفتار عادلانه بین دختران و پسران، تفاوت معناداری وجود ندارد. درباره نابرابری در پیشرفت تحصیلی، درصد قبولی دختران در کنکور، و متغیرهای رشد اعتقادی و انگیزش نسبت به مدرسه، عملکرد دختران بهتر از پسران است.
موانع دستیابی زنان به پست های مدیریتی از دیدگاه مدیران زن (مطالعه ای کیفی در شهر بندرعباس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال های اخیر، افزایش کمّی حضور زنان در سازمان ها با بهبود کیفی منزلت و جایگاه آن ها همراه نبوده و از این نیروی عظیم و خلاق، که نیمی از صاحبان تفکر و اندیشه به شمار می روند، در سطوح مدیریتی بهره چندانی گرفته نشده است. بر این اساس، در پژوهش حاضر، به بررسی این پرسش پرداخته می شود که چه عواملی باعث شده زنان کمتر به سطوح بالای مدیریتی دست یابند؟ هدف این پژوهش شناسایی موانع دستیابی زنان به سطوح مدیریتی از طریق به کارگیری روش تحقیق کیفی است. در این پژوهش، مدیران زن دستگاه های دولتی شهر بندرعباس، که به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند، از طریق مصاحبه عمیق و نیمه ساختارمند مطالعه شدند. داده های حاصل از مصاحبه با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی و با کمک نرم افزار MAX QDA تجزیه و تحلیل شد. نتایج حاصل از داده ها، چهار دسته کلی از موانع دستیابی زنان به پست های مدیریتی را از دیدگاه خود آن ها آشکار کرد که آن چهار دسته کلی نیز براساس بررسی و تحلیل عمیق تر و چند باره داده ها به چندین مؤلفه تقسیم می شوند. این موانع به ترتیب اهمیت عبارت اند از: موانع شخصی با چهارده مؤلفه شامل وضعیت تأهل و فرزندان، حمایت نشدن از جانب خانواده و همسر، بی اعتمادی زنان به توانایی های خود، و...؛ موانع سازمانی با نوزده مؤلفه شامل دیدگاه و تفکر تصمیم گیرندگان و مدیریت، ترجیح مردان به زنان در شرایط مساوی، توجه نکردن به شایستگی ها و توانمندی ها، و...؛ موانع اجتماعی با چهار مؤلفه شامل فرهنگ جامعه و دید مردسالاری در جامعه، باورنداشتن توانمندی بالای زنان در جامعه، وجود پیش داوری های منفی درباره زنان، و...؛ و موانع سیاسی با پنج مؤلفه شامل قانون مرخصی طولانی زایمان، تابعیت زن از همسر، و... . در پایان این مقاله، علاوه بر بحث یافته های پژوهش، پیشنهادهایی برای رفع این موانع، مانند بالا بردن حس خودباوری و اعتماد به نفس زنان از طریق معرفی مدیران زن موفق در کشور و همچنین توجه کردن به توانمندی های زنان در سازمان ها ارائه شده است.
دگرگونی های حضور زنان در فضای عمومی شهری موردکاوی: پارک ائل گلی و خاقانی تبریز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در دهه اخیر، تغییراتی در زمینه حضور زنان در فضای عمومی شهری مشاهده می شود. بدین لحاظ، این نوشتار، با توجه به تحولات و دگرگونی های حاکم بر چنین فضاهایی برای پذیرش حضور زنان، انتخابی یا ضروری شدن حضور زنان را در این فضاها بررسی می کند. روش تحقیق از نوع پیمایشی است و برای گردآوری اطلاعات از ابزار پرسشنامه استفاده شد. نمونه آماری شامل 128 نفر از شهروندان مرد و 133 نفر از شهروندان زن شهر تبریز است که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی بررسی شدند. براساس نتایج پژوهش، زنان جوان هنوز هم در مقایسه با مردان، آزادی عمل و استقلال کمتری برای حضور در فضاهای عمومی دارند. محدودیت های خانوادگی، کارهای زنانه، و آزاد نبودن فعالیت های مناسب برای زنان در فضاهای عمومی، مانند پارک، از عوامل مهم محدود کننده حضور زنان در فضاهای عمومی نظیر پارک هاست. حضور زنان در این عرصه ها افزایش یافته است که بخشی از این افزایش با توجه به حضور گسترده زنان در مراکز دانشگاهی، آموزشی، و مراکز شغلی اجتناب ناپذیر است. بخش دیگری از حضور زنان در فضاهای عمومی به دلیل کاهش مقاومت مردان و خانواده ها در مقابل زنان برای حضور در این عرصه است. به عبارت دیگر، دیدگاه های جامعه (شامل هر دو گروه زنان و مردان) به فضاهای عمومی شهری و حضور زنان در این فضاها دگرگون شده است.
عوامل اقتصادی- اجتماعی مؤثر بر اقدام به خودکشی در زنان شهرنشین کشور طی سال های 1386- 1388(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خودکشی از پدیده هایی است که به نابودی سرمایه های انسانی منجر می شود. این امر لزوم مطالعات متعدد در زمینه بررسی عوامل تأثیرگذار بر خودکشی را موجب می شود. مطالعه حاضر به دنبال بررسی شواهد مربوط به خودکشی زنان و شناسایی متغیرهای تأثیرگذار بر خودکشی زنان در ایران است. برای این منظور از متغیرهای نرخ بیکاری زنان، نابرابری درآمدی، نرخ طلاق، میزان شهرنشینی و شاخص صنعتی شدن، که آمار آن ها در سال های 1386 1388 در دسترس بوده، استفاده و با به کارگیری روش اقتصادسنجی داده های تلفیقی، به بررسی رابطه میان متغیرهای مذکور و اقدام به خودکشی زنان در کشور پرداخته شد. نتایج نشان دهنده رابطه مثبت و معنادار میان بیکاری زنان، نابرابری درآمدی، صنعتی شدن، و نرخ طلاق و اقدام به خودکشی در زنان است. نتایج پژوهش همچنین اگرچه نشان دهنده رابطه مثبت میان شهرنشینی با اقدام به خودکشی در میان زنان است، این رابطه از لحاظ آماری معنادار نیست. بر این اساس، جهت حفظ سرمایه انسانی لزوم توجه به متغیرهای بررسی شده در این مطالعه در برنامه ریزی های مقابله با خودکشی بیشتر احساس می شود و شناسایی دقیق تر عوامل مؤثر بر خودکشی زنان مستلزم مطالعات دیگر و به کارگیری سایر متغیرهای تأثیرگذار بر خودکشی در کنار متغیرهای استفاده شده در این پژوهش است.
رویکرد جنسیتی در سنجش رابطه هوش هیجانی و قابلیت های کارآفرینی دانشجویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، شواهد جدید حاکی از آن است که شخصیت و هوش هیجانی نقش مهمی در منشأ کارآفرینی ایفا می کند؛ هرچند، به رغم اهمیت موضوع، مطالعات اندکی در این زمینه، به ویژه با در نظر گرفتن تفاوت جنسیتی بین افراد، انجام شده است. از این رو، هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر هوش هیجانی بر قابلیت های کارآفرینی دانشجویان رشته های کشاورزی در دانشگاه زنجان و آزمون اثر مداخله گری متغیر جنسیت در رابطه بین هوش هیجانی و قابلیت کارآفرینی است. جامعه آماری پژوهش شامل 366 نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد دانشکده کشاورزی دانشگاه زنجان است که با توجه به جدول کرجسی و مورگان، تعداد 280 نفر از آن ها از طریق روش نمونه گیری طبقه ای با انتساب متناسب انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه استفاده و روایی محتوایی پرسشنامه با نظر اعضای هیئت علمی دانشگاه زنجان تأیید شد. به منظور تعیین قابلیت اعتماد ابزار پژوهش پیش آزمون انجام شد که مقدار آلفای کرونباخ محاسبه شده برای مقیاس های اصلی پرسشنامه در حد مناسب بود. داده های گردآوری شده با استفاده از تکنیک چند متغیره مدل سازی معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان می دهد که هوش هیجانی از اثر مثبت و معنا داری بر متغیر وابسته قابلیت های کارآفرینی برخوردار بود و در حدود 35 درصد از واریانس آن را تبیین می کند. همچنین، براساس نتایج تحقیق مشخص شد که متغیر جنسیت از اثر مداخله گری در رابطه بین هوش هیجانی و قابلیت کارآفرینی برخوردار است؛ به نحوی که این رابطه برای دانشجویان پسر غیرمعنا دار، ولی برای دانشجویان دختر مثبت و معنا دار بود.
سنجش میزان امنیت غذایی زنان سرپرست خانوار و عوامل مؤثر بر آن (مطالعه موردی شهرستان رزن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زن سرپرست خانوار به زنی اطلاق می شود که به یکی از دلایل فوت، مفقودالاثر شدن، متارکه، طلاق، اعتیاد، از کارافتادگی (دائم یا موقت)، محکومیت به زندان، اعزام به سربازی، یا بیماری، سرپرست مرد را از دست داده و مسئول تأمین معاش مادی و نیازهای معنوی خانواده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی امنیت غذایی زنان سرپرست خانوار روستایی شهرستان رزن و عوامل مؤثر بر آن انجام شد. روش تحقیق پیمایشی است و از پرسشنامه استاندارد مقیاس ناامنی غذایی خانوار (از بعد دسترسی) HFIAS استفاده شده است به این منظور، 92 نفر از زنان سرپرست خانوار شهرستان براساس فرمول کوکران برای نمونه انتخاب و بررسی شد. پس از بررسی ادبیات موضوع، از پرسشنامه استاندارد شده برای ارزیابی امنیت غذایی استفاده شد. میزان روایی ابزار پژوهش با کمک الفای کرونباخ برابر 5 / 89 بود. نتایج پژوهش نشان داد فقط 25 درصد از زنان بررسی شده در امنیت کامل غذایی به سر می برند و 75 درصد از آن ها درجات مختلفی از ناامنی غذایی دارند. همچنین، امنیت غذایی با عواملی چون بار تکفل، میزان تحصیلات، تعداد فرزند زیر 18 سال، علت سرپرستی، و وضعیت تملک منزل مسکونی ارتباط معنادار دارد.
سنجش تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده و روابط اجتماعی (مطالعه موردی شهر آران و بیدگل)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، یکی از مباحث مهم در حوزه مسائل زنان، نقش و حضور زنان در بازار کار است. به همین دلیل پژوهش حاضر درصدد سنجش تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده و روابط اجتماعی در شهر آران و بیدگل است. این پژوهش با روش پیمایشی و مصاحبه با 250 نفر از زنان شاغل متأهل در شهر آران و بیدگل انجام شد. نتایج نشان می دهد که بین نقش های کاری و نقش های سنتی خانه داری، همسرداری، و فرزندداری و همچنین روابط اجتماعی تعارض وجود دارد و رابطه میان آن ها معنادار و مستقیم است. علاوه بر این، به موازات بالا رفتن سن و تعداد فرزندان، فشار کاری نیز افزایش می یابد. بین تحصیلات و فشار کاری نیز رابطه معنادار و معکوس وجود دارد. نتایج تحلیل چندمتغیره و تحلیل مسیر نشان می دهد از میان چهار متغیر مستقل اول، تنها دو متغیر، یعنی تعارض در روابط اجتماعی و تعارض در خانه داری، وارد معادله رگرسیونی و متغیرهای دیگر از معادله خارج می شوند. درنتیجه، می توان گفت فشار کاری زنان شاغل بیشتر روابط اجتماعی آن ها و خانه داری شان را تحت الشعاع قرار می دهد و در این زمینه ها برای آن ها تعارض ایجاد می کند. مسلماً تعارض های نقشی، به ویژه فشارهای کاری، می توانند سلامت جسمانی و روانی زنان شاغل را در معرض خطر قرار دهند.