۱.
هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر سازگاری زناشویی و احساس تنهایی زنان دارای همسر وابسته به مواد انجام شد. روش: پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی پژوهش شامل همه زنان دارای همسر وابسته به مواد مراجعه کننده به مراکز مشاوره دولتی شهر یاسوج بودند که از بین آن ها 32 نفر به شیوه هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 16 نفری آزمایش و گواه جایگزین شدند. آزمودنی های گروه آزمایش برنامه آموزش تنظیم هیجانی را به مدت 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. آزمودنی ها پرسشنامه احساس تنهایی عاطفی اجتماعی و مقیاس سازگاری زناشویی را در مراحل پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیری استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که پس از کنترل اثر پیش آزمون، تأثیر آموزش تنظیم هیجان در گروه آزمایش بر سازگاری زناشویی و احساس تنهایی زنان دارای همسر وابسته به مواد معنی دار بود. به بیان دیگر، نتایج، کاهش معنی دار احساس تنهایی و افزایش معنی دار سازگاری زناشویی را در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در پس آزمون نشان داد. نتیجه گیری: آموزش تنظیم هیجان بر افزایش سازگاری زناشویی و کاهش احساس تنهایی زنان دارای همسر وابسته به مواد مؤثر است. نتیجه این پژوهش می تواند در حوزه های آموزشی و درمانی مرتبط با وابستگی به مواد و پیامدهای آن مورد استفاده قرار گیرد.
۲.
هدف: هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی روایت درمانی بر انعطاف پذیری شناختی و ادراک سربار بودن در افراد با گرایش به اعتیاد بود. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی افراد 35-18 سال با گرایش به اعتیاد در شهر اردبیل در کمپ ترک اعتیاد در سال 1401 بود. از میان آن ها 24 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه 12 نفره آزمایش و کنترل گمارده شدند و به پرسشنامه انعطاف پذیری شناختی و پرسشنامه نیاز بین فردی پاسخ دادند. گروه آزمایش 6 جلسه درمان روایتی دریافت نمودند. داده ها با استفاده از کوواریانس چندمتغیره تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها : نتایج نشان داد که مداخله روایت درمانی بر افزایش انعطاف پذیری شناختی و کاهش ادراک سربار بودن موثر بود. نتیجه گیری : یافته های این پژوهش اطلاعات سودمندی در رابطه با اثربخشی روایت درمانی بر گرایش به اعتیاد در افراد فراهم می کند و روان شناسان و مشاوران می توانند از مداخله روایت درمانی در راستای افزایش و بهبود انعطاف پذیری شناختی و کاهش ادراک سربار بودن در بازتوانی افراد با گرایش به اعتیاد استفاده کنند.
۳.
هدف: هدف از پژوهش حاضر، تعیین نقش میانجی شفقت به خود در رابطه بین طرحواره های ناسازگار اولیه با ولع مصرف در افراد وابسته به مواد تحت درمان نگهدارنده با متادون بود. روش: این پژوهش توصیفی-همبستگی از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. از میان بیماران وابسته به مواد تحت درمان با متادون مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر شاهرود، 250 نفر با توجه به ملاک های ورود و خروج به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسشنامه ولع مصرف، پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه، و مقیاس شفقت به خود بود. به منظور تحلیل مدل پژوهش، از روش مدلسازی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزار آموس-24 استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه بر ولع مصرف اثر مستقیم و معنادار داشتند و شفقت به خود در رابطه طرحواره های ناسازگار اولیه و ولع مصرف نقش واسطه ای معناداری داشت. در مجموع، نتایج نشان داد که مدل از برازش مطلوبی برخوردار بود. نتیجه گیری: نتایج به دست آمده نشان می دهد که افراد در معرض خطر برگشت، دارای طرحواره های ناسازگار اولیه بودند و با توجه به اینکه این طرحواره ها در سال های اولیه زندگی شکل می گیرد و نقش عمده ای در آسیب پذیری افراد دارند، توصیه می شود که طرحواره های ناسازگار در طرح ریزی روش های پیشگیری و همچنین برنامه های درمانی برای افراد وابسته به مواد مورد توجه قرار گیرد. لذا، هر دو متغیر طرحواره های ناسازگار اولیه و شفقت به خود نقش مهمی در ولع مصرف دارند. بنابراین، توجه به این متغیرها در کاهش ولع مصرف از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
۴.
هدف: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی توانبخشی شناختی رایانه ای بر ارتقاء بازداری پاسخ و حافظه کاری در نوجوانان دارای گرایش به مصرف مواد انجام شد. روش: روش پژوهش، نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه ی پژوهش شامل تمامی نوجوانان 15 تا 18 ساله ساکن تبریز بودند که از بین آنها 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه آزمایش، برنامه توانبخشی شناختی رایانه ای را به مدت 12 جلسه 30 دقیقه ای دریافت کردند. ابزار پژوهش شامل پرسشنا مه نقص در کارکردهای اجرایی نوجوانان و پرسشنامه گرایش به مصرف مواد بود. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری بین دو گروه کنترل و آزمون در نمرات متغیر پس آزمون بازداری پاسخ و حافظه کاری بعد از تعدیل تأثیر پیش آزمون بازداری پاسخ و حافظه کاری وجود داشت. نتیجه گیری: بر اساس پژوهش حاضر می توان چنین مطرح کرد که توانبخشی شناختی رایانه ای موجب ارتقاء بازداری پاسخ و حافظه کاری در نوجوانان دارای گرایش به مصرف مواد می گردد.
۵.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر انگیزش درمان و خودانتقادی در افراد وابسته به مواد انجام شد. روش: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش، افراد وابسته به مواد مراجعه کننده به مرکز بهبودی میان مدت اقامتی شهرستان آستارا در سه ماهه اول سال 1399 بود. از بین جامعه فوق، تعداد 20 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایش (10 نفر) و کنترل (10 نفر) گمارده شدند. ابزار اندازه گیری پژوهش، پرسشنامه مراحل آمادگی برای تغییر و انگیزش درمان و مقیاس سطوح خودانتقادی بود. جهت تحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری استفاده شد. یافته ها: بر اساس نتایج به دست آمده از تفاوت بین گروه آزمایش و کنترل در پیش آزمون و پس آزمون، اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر انگیزش درمان و خودانتقادی در افراد وابسته به مواد تأیید شد. به عبارت دیگر، نتایج نشان داد که شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به طور معنی داری موجب افزایش میزان انگیزش درمان و کاهش خودانتقادی در گروه آزمایش شده است. نتیجه گیری: با توجه به نتایج پژوهش، به متخصصان فعال در زمینه ترک اعتیاد پیشنهاد می شود از پروتکل شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی به عنوان درمان مکمل روان شناختی در جهت افزایش انگیزش درمان و همچنین کاهش خودانتقادی در افراد وابسته مواد بهره ببرند.
۶.
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه ای ناگویی هیجانی در رابطه ی بین سبک های هویت با گرایش به رفتارهای پرخطر بود. روش: پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه ی این پژوهش شامل تمامی دانشجویان مقطع کارشناسی مرکز آموزش عالی پلدختر در سال تحصیلی 1401-1400 بود. حجم نمونه آماری بر اساس قاعده کلاین، برابر با 225 نفر تعیین شد که به روش نمونه گیری در دسترس و با پرسشنامه آنلاین انجام شد. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه ی ناگویی هیجانی تورنتو ، مقیاس خطرپذیری نوجوانان ایرانی، و سیاهه سبک های هویت بود. تمام تحلیل ها با استفاده از نرم افزارهای اس پی اس اس-22 و آموس-24 انجام شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که سبک های هویت سردرگم- اجتنابی و تعهد بر گرایش به رفتارهای پرخطر تأثیر مستقیم داشتند. همچنین، سبک های هویت سردرگم- اجتنابی و تعهد به واسطه ی ناگویی هیجانی بر گرایش به رفتارهای پرخطر تأثیر غیرمستقیم داشتند. سبک هویت هنجاری بر گرایش به رفتارهای پرخطر و ناگویی هیجانی اثر مستقیم داشت، اما سبک هویت اطلاعاتی بر گرایش به رفتارهای پرخطر و ناگویی هیجانی اثر مستقیم نداشت. علاوه بر این، ناگویی هیجانی بر گرایش به رفتارهای پرخطر دارای اثر مستقیم بود. نتیجه گیری: افراد دارای سبک هویت تعهد، هیجانات مثبت بیشتری را تجربه خواهند کرد و بهتر هیجانات خویش را تنظیم می کنند، اما افراد دارای سبک هویت سردرگم- اجتنابی، نارسایی در فهم، وصف و پردازش هیجان دارند، که این امر سبب گرایش آنان به رفتارهای پرخطر (مصرف مواد، سیگار، و مصرف الکل و ...) می شود. لذا پیشنهاد می شود دست اندرکاران آموزشی با پرداختن به هویت ایرانی- اسلامی، موجبات هدایت دانشجویان را به سوی سبک هویت تعهد و با آموزش دانشجویان دارای سبک هویت سردرگم- اجتنابی، ناگویی هیجانی را در آنها کاهش دهند تا گرایش آنان به رفتارهای پرخطر کمتر شود.
۷.
هدف: هدف پژوهش حاضر کندوکاوی در بسترهای خانوادگی و پیامدهای پدیده اعتیاد در بین مردان در شهر اهواز بود. روش: از روش کیفی نظریه زمینه ای استفاده شد که ابتدا از طریق نمونه گیری هدفمند و سپس روش نظری با 18 نفر از مردان مصرف کننده مواد مخدر که در کمپ ترک اعتیاد اهواز حضور داشتند، مصاحبه ی عمیق صورت گرفت. همزمان با جمع آوری داده ها، کدگذاری و تحلیل در سه مرحله کدگذاری باز، محوری، و گزینشی انجام پذیرفت. یافته ها: نتایج شامل 6 مقوله اصلی شامل اختلال در زیست اقتصادی خانواده، استیصال فرهنگی، بافت اجتماعی اعتیادخیز، عوامل ساختاری تسهیل کننده مصرف مواد، اعتیاد به مثابه یک امر مثبت و پیامدهای چندبعدی اعتیاد بود که در غالب مدل پارادایمی ارائه شد. نتیجه گیری: نتایج پژوهش نشان می دهد که مقوله ی هسته ی زندگی، بحران ساز است و کانون آن، بسترهای خانوادگی می باشد که افراد را به سمت مصرف مواد مخدر هدایت می کنند.
۸.
هدف: هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، ذهن آگاهی و مصاحبه انگیزشی بر خودتنظیمی ارادی در افراد دارای اختلال مصرف مواد تحت درمان نگهدارنده بود. روش: این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمام مردان دارای اختلال مصرف مواد تحت درمان رباط کریم از اسفند 1399 تا خرداد 1400 بود که از بین آن ها نمونه ای به حجم 71 نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شد و به طور تصادفی در سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل جای دهی شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه خودتنظیمی ارادی استفاده شد. گروه های آزمایشی به مدت 10 جلسه 50 دقیقه ای تحت گروه درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد، مصاحبه انگیزشی، و ذهن آگاهی قرار گرفتند اما گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. یافته ها: یافته ها نشان داد که تفاوت گروه آزمایش و گروه گواه در هر سه رویکرد معنادار بود و به ترتیب ذهن آگاهی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، و مصاحبه انگیزشی بیشترین تأثیر را بر خودتنظیمی ارادی در افراد دارای اختلال مصرف مواد تحت درمان نگهدارنده داشتند. نتیجه گیری: بر اساس یافته های حاصل می توان نتیجه گرفت که افراد دارای اختلال مصرف مواد با یادگیری فنون مبتنی بر ذهن آگاهی، درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، و مصاحبه انگیزشی می توانند به خودتنظیمی ارادی بیشتری دست پیدا کنند، اما فنون ذهن آگاهی و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بیش از مصاحبه انگیزشی در این امر توفیق دارند.
۹.
هدف : پژوهش حاضر با هدف فهم و شناخت مسائل و نیازهای نوجوانان پسر وابسته به مواد محرک انجام گرفت . روش : این پژوهش از نوع کیفی و تحلیل تماتیک بود. جامعه پژوهش شامل همه نوجوانان پسر وابسته به مواد محرک بود که بر اساس روش نمونه گیری هدفمند و با استفاده از تکنیک اشباع داده ها، 12 نفر از نوجوانانی که در مراکز ترک اعتیاد دولتی و غیردولتی تهران و البرز در سال های 1399-1398 حضور داشتند، انتخاب شدند. جمع آوری داده ها با روش مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته انجام گرفت و سپس داده ها با استفاده از روش کلارک و براوون (2006) تحلیل گردید. یافته ها : بر اساس تحلیل داده ها، نیازهای نوجوانان در سه دسته نیازهای عمومی (شامل نیاز به حمایت خانواده، آموزش مهارت های والدینی، ارتباط سالم با دوستان و همسالان، آموزش رسمی و مهارت های زندگی، و تفریح)، نیازهای دوره بازتوانی (شامل نیاز به حمایت دوستان و خانواده، ارائه خدمات متناسب با دوره نوجوانی، پیگیری وضعیت سلامت، داشتن هدف، امید، احترام، و انگیزه)، و نیازهای پس از دوره بازتوانی (شامل نیاز به وجود افراد تاثیرگذار و مراقبت و حمایت اجتماعی مداوم و بلندمدت) به عنوان مضمون های اصلی و فرعی استخراج گردید. نتیجه گیری: بر اساس نتایج مطالعه، ایجاد و گسترش مراکز ارائه خدمات تخصصی توسط کادر متخصص آموزش دیده آشنا با نیازها و مسائل نوجوان وابسته به مواد به جهت ارائه خدمات روانی-اجتماعی به نوجوانان و خانواده هایشان و برنامه های سوادآموزی و مهارت آموزی ضرورت دارد.
۱۰.
هدف : پژوهش حاضر به منظور پیش بینی سبک های حل مسئله بر اساس ابعاد تمایزیافتگی خود در افراد وابسته به مواد مخدر انجام گرفت. روش : این پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی بود و جامعه آماری آن شامل مردان و زنان وابسته به مواد بود که در سال 1399 به مراکز ترک اعتیاد شهر اراک مراجعه کردند. نمونه مطالعه 270 نفر بود که با شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شد. ابزار پژوهش پرسشنامه تمایزیافتگی و مقیاس شیوه های حل مسئله بود. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون گام به گام مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها : نتایج نشان داد که ابعاد تمایزیافتگی خود با سبک های حل مسئله در افراد وابسته به مواد رابطه معناداری داشتند. تحلیل رگرسیون نیز بیانگر آن بود که همجوشی با دیگران توانست سبک های خلاقیت و اعتماد به نفس را پیش بینی کند. همچنین، گسلش عاطفی توانست سبک های روی آورد و درماندگی را پیش بینی کند. به علاوه، واکنش هیجانی در گام دوم توانست سبک های خلاقیت و روی آورد را پیش بینی نماید. واکنش هیجانی نیز پبش بینی کننده سبک مهارگری بود، اما موقعیت من نتوانست هیچ یک از سبک های حل مسئله را پیش بینی نماید. نتیجه گیری : طبق این یافته ها سطح تمایزیافتگی خود نقش قابل توجهی در پیش بینی شیوه های رویارویی در افراد وابسته به مواد با مسائل و رویدادهای زندگی روزمره دارد. به همین دلیل، لازم است در برنامه های پیشگیری از اعتیاد برای کودکان و نوجوانان و همچنین در درمان افراد وابسته به مواد تمهیداتی برای ارتقاء سطح تمایزیافتگی آنان منظور گردد.
۱۱.
هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی الگوی روابط ساختاری نشخوار ذهنی و نگرانی با پیش بینی بازگشت افراد به مواد محرک با واسطه گری خودکنترلی بود. روش: روش پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی از نوع تحلیل مسیر بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی افراد مصرف کننده مواد محرک مستقر در مراکز نگهداری و مراقبتی شهر تهران در سال 1400 بود که 250 نفر با روش نمونه گیری صورت تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. جمع آوری داده ها از طریق پرسشنامه خودکنترلی، پرسشنامه پیش بینی بازگشت افراد به مواد، پرسشنامه نشخوار ذهنی، و پرسشنامه نگرانی انجام شد. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل مسیر استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد بین نشخوار ذهنی و نگرانی با پیش بینی بازگشت افراد به مواد محرک رابطه مثبت و بین خودکنترلی و پیش بینی بازگشت افراد به مواد رابطه منفی وجود داشت. نشخوار ذهنی و نگرانی اثر مستقیم معنی دار و همچنین اثر غیر مستقیم معنی دار از طریق خودکنترلی بر پیش بینی بازگشت به مصرف مواد محرک داشتند. نتیجه گیری : یافته های پژوهش حاکی از برازش مناسب مدل مفهومی پژوهش بود. پیشنهاد می شود متخصصان حوزه اعتیاد در شناسایی و تجزیه و تحلیل پیش بینی بازگشت به مواد محرک به کاهش نگرانی، نشخوار ذهنی، و افزایش خودکنترلی این افراد توجه ویژه ای نمایند.
۱۲.
هدف: هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی درمان ریتم اجتماعی و میان فردی بر الکسیتیمیا و خودنظم دهی در افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد در مراکز سرپایی بود. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مردان مبتلا به اختلال مصرف مواد در مراکز سرپایی شهر خرم آباد در سال 1400 بود. از این بین، 18 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (9 نفر) و کنترل (9 نفر) قرار گرفتند. افراد گروه آزمایش درمان ریتم اجتماعی و میان فردی را در 12 جلسه 45 دقیقه ای با فراوانی دو جلسه در هفته دریافت کردند. جهت جمع آوری داده ها از مقیاس الکسیتیمیا تورنتو و پرسشنامه خودنظم دهی استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون ناپارامتری یو من ویتنی تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که بین دو گروه تفاوت معناداری وجود داشت و درمان ریتم اجتماعی و میان فردی باعث کاهش الکسیتیمیا و افزایش خودنظم دهی در افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد شد. نتیجه گیری: بنا بر نتایج پژوهش حاضر، می توان از درمان ریتم اجتماعی و میان فردی برای کاهش مشکلات هیجانی و بهبود مهارت های خودنظم دهی در افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد بهره برد .
۱۳.
هدف : این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر تنظیم شناختی هیجان، اجتناب تجربی، و کاهش دوز متادون در بیماران تحت درمان با متادون انجام شد. روش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی افراد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد شهر رشت در سال 1401 بود. از این بین، 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. شرکت کنندگان هر دو گروه پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان و پرسشنامه پذیرش و عمل را در پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی طبق پروتکل بوئن، چاولا، و مارلات (1396) در 8 جلسه 80 دقیقه ای با فراوانی یک جلسه در هفته بر روی گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش ذهن آگاهی منجر به افزایش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان سازش یافته و کاهش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان سازش نایافته، اجتناب تجربی، و دوز متادون در بیماران تحت درمان متادون شد. نتیجه گیری : با توجه به یافته های به دست آمده می توان گفت که ذهن آگاهی به عنوان مداخله ای موثر می تواند در بیماران تحت درمان با متادون به کار گرفته شوند .
۱۴.
هدف : پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی روان درمانی انگیزشی بر سلامت روان زنان دارای همسر وابسته به مصرف مواد انجام شد . روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل همه زنان مراجعه کننده به کلینیک های ترک اعتیاد شهر تربت حیدریه در سال 1400 بود که همسران آنها تحت درمان با متادون بودند. از این بین، 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش در 10 جلسه روان درمانی انگیزشی شرکت کردند، در حالی که گروه گواه تحت هیچ مداخله ای قرار نگرفت. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه سلامت عمومی بود و برای تحلیل نتایج از روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد . یافته ها: نتایج نشان داد که روان درمانی انگیزشی به طور معناداری منجر به بهبود سلامت روان، افسردگی، اضطراب، نشانگان جسمانی، و عملکرد اجتماعی زنان دارای همسر وابسته به مصرف مواد شد. نتیجه گیری: نتایج حاصل از این پژوهش می تواند راهگشای مشاوران و درمانگران در کمک به زنان دارای همسر وابسته به مصرف مواد باشد.
۱۵.
هدف: هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی هیپنوتراپی برآشفتگی روان شناختی، ناتوانی کارکردی، و اضطراب مرگ در افراد وابسته به هروئین بود. روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل همه مصرف کنندگان هروئین مراجعه کننده به کمپ ترک اعتیاد در شهرستان قائم شهر در سال 1399 بود. از این بین، 32 فرد وابسته به هروئین به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (16 نفر) و کنترل (16 نفر) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه آزمایش، هیپنوتراپی را به مدت 8 جلسه 75 دقیقه ای دریافت کردند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه ارزیابی ناتوانی کارکردی سازمان جهانی بهداشت، مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس، و پرسشنامه اضطراب مرگ بود. به منظور تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیری استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد که بین دو گروه تفاوت معنی داری وجود داشت و هیپنوتراپی باعث کاهش معنادار نمرات آشفتگی روان شناختی، ناتوانی کارکردی، و اضطراب مرگ در افراد وابسته به هروئین شد. نتیجه گیری: هیپنوتراپی می تواند به عنوان یک روش مداخله ای مفید جهت کاهش آشفتگی روان شناختی، ناتوانی کارکردی و اضطراب مرگ به کار رود .