پژوهش های فلسفی-کلامی
پژوهش های فلسفی - کلامی سال بیست و سوم بهار 1400 شماره 1 (پیاپی 87) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مسئله اراده آزاد، از دیرباز یکی از مهم ترین مسائل فلسفی بوده است. علامه محمد تقی جعفری و جان سِرل، در سیاق نظام فکری شان، دستاوردی قابل توجه در ایضاح بحث «اراده آزاد»، عرضه کرده اند. در نظر سِرل، داشتن اراده آزاد به معنای دارا بودن اِختیار است، اما علامه جعفری، صِرف آزاد بودن اِراده را به مثابه اِختیار تلقی نمی کند. «اِختیار»، در نظر او، شامل اِعمال و نظارت «من» نسبت به اِراده و سپس نسبت به تصمیم است. هر دو اندیشمند، یکی از شاخصه های اصلی پیداییِ اختیار را حالت گسست یا وقفه ای می دانند که فاعل ، پیش از کنشْ تجربه می کند. جعفری و سِرل، «مَنِ غیر تجربی» را به عنوان یکی از شروط اصلی تحقّق «اراده آزاد» یا «اختیار» در نظر گرفته اند. در نظر سِرل، «مَن» ساحت متافیزیکی ندارد، اما فاقد وجهه مادی است، اما در نگاه جعفری، «مَن»، دارای بُعد متافیزیکی و ساحتی متعالی است. اراده آزاد در منظومه سِرل، به «آگاهی» فروکاهش می یابد. نیز از منظر جعفری، آگاهی یکی از مقوّمات اصلی کنش انسان و وجهه مختارانه اوست. رویکرد جعفری در مسئله امکان یا امتناع اراده آزاد، «اختیارگرایانه» است، اما سِرل، با طرح دو فرضیه، بیشتر در مقام تبیین گر مسئله نقش ایفا می کند. آرای جعفری در دسته ناسازگارگرای آزادی گرا و آرای سِرل طبق قرائت نخست، در دسته ناسازگارگرای تعیّن گرا و مطابق قرائت دوم، در دسته ناسازگارگرای آزادی گرا قرار می گیرد. تلاش این پژوهش در جهت شرح و بسط، و ایضاح مسئله اراده آزاد - نزد جعفری و سرل - با روش توصیفی ۔ تحلیلی است.
بررسی تطبیقی تحوّل جسم طبیعی در فلسفه ملاصدرا با تحول مستمر «ذرات» کوانتومی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظریه کوانتوم، اشیاء (ذرّات) مدام در حال تغیر ناشی از اصل عدم قطعیت بوده و حالت ذرّه با یک بسته موج تابع زمان توصیف می شود؛ به طوری که تابع موج منتسب به حتی یک ذرّه آزاد، دارای تحوّل پی در پی است و ذره، حالتی نامعین و دگرگون شونده دارد. همچنین در نظریه میدان های کوانتومی نسبیتی، به جای مفاهیم ذرّه و بسته موج، اصالت به شیْ ء پیوسته ای به نام «میدان» که دارای افت و خیز دائمی در حالت پایه (خلأ کوانتومی) است، داده می شود. از سوی دیگر، موضوع تحوّل جسم، در فلسفه ملاصدرا هم در قالب حرکت ذاتی و تکاملی جلوه گر شده است. در این پژوهش، برآنیم تا - با استفاده از منابع شناخته شده و استاندارد در حوزه فلسفه صدرایی و همچنین فیزیک مدرن - به روش مطالعه و تحقیق کتابخانه ای - در دو حوزه پیش گفته به بررسی تطبیقی بپردازیم. نتیجه کار این است که همان گونه که تحوّل جسم طبیعی در فلسفه صدرایی، دال بر وجود یافتن و وجود باختن فلسفی نیست، تحوّل و تغیّر ذرّات کوانتومی و یا خلق و فنای ذرّات بنیادین، بر اساس نظریه میدان های کوانتومی نیز قابل تطبیق با این معناست؛ هم چنین، این که بر اساس اصل عدم قطعیت کوانتومی، یک ذرّه در دو لحظه پیاپی وضعیت یکسانی ندارد، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا که حرکت را در بستر زمانْ تبیین می کند، قابل تطبیق است.
بررسی نسبت امرِ الوهی و شخص وارگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نسبت «شخص وارگی» و «امرِ الوهی»، همواره، از مسائل مهم الهیات و فلسفه دین بوده و سبب شکل گیریِ دوگانه «شخص وارگی» و «ناشخص وارگیِ» امرِ الوهی شده است. «شخص وارگی» به معنای داشتن اوصافی مانندِ علم، قدرت، اراده و خیر است که در انسان نیز، به صورت محدود، دیده می شود. «تئیزم» با نسبت دادن چنین اوصافی به امرِ الوهی، مهم ترین مدافع شخص وارگی است. در مقابل، «پنتئیزم» چنین استدلال می کند که الف) شخص، مساوی انسان است؛ ب) جسمانیت، مشخصه بارز انسان است؛ ج) در نتیجه، داشتن صفاتی مانند علم و اراده مستلزمِ جسمانیت و مساوی انسان وارگی است. بنابراین، امرِ الوهیِ پنتئیستی از داشتن این اوصاف مبرّاست. چیستی نسبت میان الوهیت و شخص وارگی، پرسش اصلی مقاله حاضر است. نسبت جسمانیت با شخص وارگی و نسبت کمال با امرِ الوهیِ ناشخص وار، سؤالات فرعی پژوهش را تشکیل می دهند و بر آنیم تا نشان دهیم که شخص وارگی لازمه «الوهیت» است. این مسیر با بررسی مؤلفه های الوهیت، یعنی تعالی، تأثیرگذاری و عدم تناهی، و بیان دیدگاه های معارض پی گیری می شود. در پایان، روشن می شود که - بر خلاف ادعای منتقدان - «جسمانیت»، لازمه شخص وارگی نیست و همچنین انکار شخص وارگی امرِ الوهی و در عین حال، پذیرش مؤلفه های کمال مانند «آگاهی»، در گفتار قائلان به ناشخص وارگی تناقض آمیز و نامنسجم است.
تحلیل دیدگاه کِندی درباره کمال انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«کمال» یکی از مسایل انسان شناسی است که از یک حیث عمرش به قدمت انسان است، اما ازحیث تِئوری، فیلسوفان یونان نقش برجسته ای در این امر داشتند. آنها این امر را بیشتر تحت عنوان «فضلیت» پی گیری می کردند. پرسش اصلی این پژوهش آن است که چه تحلیلی برای دیدگاه کندی پیرامون کمال انسان می توان ارائه داد؟ این پژوهش، به صورت توصیفی و تحلیلی انجام گرفت و اهم یافته های آن عبارتند از: در تحلیل دیدگاه کندی پیرامون کمال، می توانیم آن را به دو قسم (کمال فلسفی و کمال اخلاقی) تقسیم کنیم. مراد از «کمال فلسفی» در این پژوهش، کمال در حیطه عقل نظری است. او در رساله عقل خود، آن را به چهار معنا به کار برد که دومین معنای آن ناظر به عقلی است که در این پژوهش مدِّ نظر است. او مراتبی برای عقل نظری ذکر می کند، اما ما شاهد نوعی ابهام و نقاط ضعف در کمال فلسفی ایشان هستیم. مراد ما از «کمال اخلاقی»، کمال عقل عملی است که از آن به «فضایل» یاد می شود. او در کمال اخلاقی بیشتر از ارسطو، تحت تأثیر افلاطون است و بر اساس قوای نفس انسان، فضایل را به چهار قسم (حکمت، نجده / شجاعت، عفت و عدالت) - تقسیم می کند. از آن جا که کندی در مراحل اولیه نهضت ترجمه بوده و همه اثارش بر اساس گزارش های موجود به دست ما نرسیده است، داوری قطعی درباره دیدگاهش ناظر به مسایل مختلف و از جمله، «کمال» کاری صعب و دشوار است.
فلسفه اخلاق زردشتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله، «پژوهشی میان رشته ای» در «فلسفه اخلاق» و «فرهنگ و زبان های ایران باستان» است که با رویکردی نوین «فلسفه اخلاق زردشتی» را تشریح می کند. این مقاله «فلسفه اخلاق زردشتی» را گونه ای از «پیامدگراییِ فراگیرِ فایده گرا و لذت گرا» می داند که برپایه «هستی شناسی، مابعدالطبیعه و الهیات زردشتی» بنا نهاده شده است. تضاد بنیادین میان «نیک» و «بد»، «لذت» و «درد» و «نیروهای زندگی» و «نیروهای مرگ» در «فلسفه اخلاق زردشتی»، مبتنی بر تضاد بنیادین میان «خیر» و «شر»، «اهورا مزدا» و «اهریمن» و سپنته مینو و انگره مینو در اوستا است. متون اخلاقی پهلوی، مانند دین کرد ششم، نیز بر این نکته تأکید می کنند که تن را باید در رامش و خوشی داشت و از درد و رنج پرهیز کرد و کار نیک کردن برای کسی که درد را در تن راه دهد دشوار است. این مقاله نشان می دهد، سال ها پیش از «چرخش زبانی» و «تغییر بزرگ در افکار عمومی نسبت به زندگی، سازندگی و نوآوری» که در سده های هفدهم و هجدهم در شمال غرب اروپا رخ داد و به «انقلاب صنعتی» و سپس «رشد اقتصادی در جهان مدرن» انجامید، بنیان های اصلی «سرمایه گرایی» در «فلسفه اخلاق زردشتی» وجود داشتند.
پیشرفت علم از منظر روی بسکار و خطاپذیری شناخت؛ نقدی بر چهار رویکرد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مهمترین رویکردها در تبیین پیشرفت علم، عبارتند از: رویکرد معنایی، کارکردی، معرفتی و ادراکی. هر کدام از این رویکردها با توجّه به هدفی که برای علم متصوّر است، پیشرفت را نیز بر همان مبنا تعریف می کنند. رویکرد معنایی، پیشرفت را مبتنی بر تقرّب به صدق، رویکرد کارکردی مبتنی بر حلّ مسئله، رویکرد معرفتی مبتنی بر انباشت دانش و رویکرد ادراکی نیز پیشرفت را مبتنی بر افزایش فهم، تعریف می کند. روی بسکار با توصیفی لایه مند از جهان، «علم» را حرکت به سمتِ لایه های عمیق تر دانسته که با هدفِ کشف مکانیزم های مولّد انجام می شود. او «پیشرفت» را نیز مبتنی بر همین لایه مندی و کسبِ دانش نسبت به لایه های زیرین، تبیین می کند، امّا از آنجا که به اجتماعی بودنِ علم معتقد است و دانش را محصولی اجتماعی و در معرض تغییر می داند، به خطاپذیریِ شناختْ اذعان دارد و بر این باور است که حرکت به سمت لایه جدید، ضرورتاً به پیشرفت علم نمی انجامد؛ اگر چه این امکان وجود دارد که با کسبِ دانش نسبت به لایه جدید، دانشِ پیشینْ بازبینی و تصحیح شود. در این مقاله، ضمنِ شرح نظریه پیشرفت بسکار و تبیینِ امکانی بودنِ آن با توجّه به خطاپذیریِ شناخت، یک هدف اساسی را دنبال می کنیم. این هدف، در بررسیِ هر چهار رویکرد، به منظور نشان دادنِ عدم توجّه آنان به جنبه خطاپذیریِ شناخت و تأثیر آن در تبیین پیشرفت، خلاصه می شود.
تفسیر مارتین هَیدگر از تمایز هستی شناختی بنیاد و وجود در نظام آزادی فردریش شلینگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) منسجم ترین صورت تلاش فردریش شلینگ برای شرح نظام مطلق یا نظام آزادی است. نخستین بار در قرن بیستم و با رجوع متأملانه مارتین هَیدگر به رساله آزادی و تفسیر چندین باره او در سال های 1936 و 1941، اهمیت این رساله در تاریخ اندیشه غربی آشکار شد. تمرکز هَیدگر بر تفکر شلینگ به ویژه با نگارش رساله شلینگ در باب ذات آزادی انسان، پژوهش در اصل شکل گیریِ نظام و پرسش از امکان نظام آزادی چونان پرسش در باب ذات هستی است. شلینگ برای عبور از آزادی صوری چونان تعین بخشیِ ناوابسته به علیت مکانیکی و دستیابی به تعریف واقعی آزادی به عنوان توانایی انجام خیر و شر، پژوهش خود در باب نظام آزادی را بر مبنای هستی شناختی صحیح استوار می سازد. هدف مقاله حاضر، تحلیل تفسیرِ هَیدگر از مفهوم نظام آزادی در نگاه شلینگ، با تأکید بر تمایز هستی شناختی بنیاد و وجود است. این پژوهش در پی پاسخ به این دو پرسش است که جایگاه آزادی در نظام فلسفیِ بنیادمحور شلینگ چیست و چگونه طرح مفهوم واقعی آزادی، راه را برای تبیین بنیاد هستی شناختیِ امکان شر و امکان آزادی در نظام می گشاید؟ همچنین تمایز میان بنیاد و وجود چگونه به هدف اصلی شلینگ در حل تعارض نظام و آزادی می انجامد؟