مقالات
حوزه های تخصصی:
در عرفان اسلامی و نیز عرفان بودایی، مراتب هستی به صورت نظام طولی و نزولی تبیین می شود. مراتب هستی در عرفان اسلامی بر اساس نظریه وحدت وجود و کثرت نمود و در قالب مقام ذات و حضرات خمس، و در عرفان بودایی در قالب سه کالبد بودا و بودای نخستین و تجلیات آن سازمند شده است. بررسی تطبیقی این دو نظام در تبیین مراتب هستی، از یک سو می تواند زمینه فهم همدلانه آموزه های آیین بودا را فراهم کند؛ و از سوی دیگر، شباهت ها و تفاوت ها و نیز امتیازات آنها را از یکدیگر تبیین نماید. این مقاله با توصیف و تحلیل، مراتب هستی را در هر یک از این دو نظام تبیین می کند؛ آن گاه به مطالعه تطبیقی آنها می پردازد. بر این اساس، عرفان اسلامی و عرفان بودایی در اصلِ ترسیم مراتب هستی به صورت طولی و نزولی برای عالم هستی شباهت دارند؛ اما در محتوا و تبیین جزئیات مراتب، با وجود برخی شباهت های اندک، تفاوت بنیادین دارند. اساس این تفاوت در این است که مراتب هستی در عرفان اسلامی بر الوهیت و توحید ناب بنیان نهاده شده؛ اما در عرفان بودایی بر نوعی الوهیت انسان یا الوهیت فراانسان مبتنی شده است.
تبیین نقدهای شکندگمانیک وزار (= گزارش گمان شکن) به راه حل معتزله برای مسئله شر و عدل الهی و داوری درباره آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله شر و حل آن، یکی از مسائلی است که بشر از قدیم الایام با آن درگیر بوده است. کتاب شکند گمانیک وزار نوشته مردان فرخ، از نوادر کتاب های کلامی زردشتی است که نویسنده آن معتقد است دین منتخب او راه حل منطقی مسئله شر است و به همین دلیل ناقض توحید. نوشتار حاضر به تلازمی که مردان فرخ به آن اشاره کرده است و نیز اصل عدالت که از مهم ترین ارکان و دغدغه های مکتب معتزلی است، می پردازد و با تبیین اِشکال مردان فرخ و تحلیل مؤلفه های توحید، تلازم مذکور را نفی می کند؛ همچنین بیان می دارد که با تکیه بر راه حلِ معتزلیِ شر، اصولاً صدور شر از ایزد محال، و وجود حوادث و موجودات نا خوشایند، بنا به حکمت و مصلحت خداوند، صلاح بندگان و لطف به آنهاست. او در حوزه شرور انسانی و عدم انتساب آنها به خداوند بنا بر قرائت معتزلی، مسئله عدالت خداوند را مطرح می کند که ضمن قبول آن از سوی این مقاله، با ارائه راهکار جدیدی راه حل معتزلی رد و پاسخی در خور به آن داده می شود.
مطالعه تطبیقی شاخصه های معنوی روح القدس و سیمرغ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نیاز فطری انسان به کمال و آگاهی باعث شده است در تمامی ادیان مسیری برای رسیدن به این مقام ترسیم شود؛ اما طبیعی است دینی که تعالیم آن به طور کامل از سوی آفریدگار طرح شده باشد، می تواند دقیق ترین مسیر را ارائه دهد. در این مسیر، موجودات مقرب الهی حضور دارند و مؤمنان را یاری می دهند. مقاله حاضر تلاش کرده است با تطبیق روح القدس از مسیحیت و سیمرغ از عرفان اسلامی به این سؤال مهم پاسخ دهد که چه تفاوت هایی در بنیاد آنها و چه شباهت های بنیادینی میان کارکردهای معنوی این دو برای تعالی معنوی مؤمنان وجود دارد. تفاوت ها در دو مورد است: یکی بینش غیرتوحیدی مسیحیان درباره ذات خداوند، که باعث شده است روح القدس برخلاف سیمرغ، منشأ و صاحب آگاهی و کمال نیز باشد؛ در حالی که سیمرغ تنها سفیر الهی است؛ تفاوت دوم به ذات این دو موجود برمی گردد که سیمرغ اساساً نمادی است برای بازنمایی عالم؛ اما روح القدس موجودی روحانی است که گاه نمادهایی نیز برای آن تصوّر شده است. تشابهات، مربوط به روند کمال بخشی بود؛ هم سیمرغ و هم روح القدس بدون محدودیت، امکان تکامل را برای بندگان مهیا کرده اند؛ اما تنها افرادی از این موهبت برخوردار می شوند که ظرفیت کمال را در خود ایجاد کرده باشند. نهایت کمال در هر دو مورد، یکی شدن با آن موجود است؛ در روح القدس، نهایت سلوک، پر شدن از روح القدس است؛ و در سیمرغ، انتهای راه، فنا شدن در نور.
نجات و توبه از دیدگاه آبای کلیسا: با تکیه بر آرای یوحنای دمشقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بیشتر سنت های دینی، از جمله ادیان ابراهیمی، بحث نجات اهمیت خاصی دارد. در آموزه نجات شناسی، یکی از راه ها را توبه می دانند. در الهیات و شعایر مسیحی، با توجه به جایگاه عیسی مسیح علیه السلام در مقام منجی و خدای پسر، مباحث نجات شناسی به صورت مبسوط مطرح شده است. در کلیسای ارتدوکس، شعایر مسیحی، از جمله آیین اعتراف و نیز شمایل ها، در نیل به نجات و رستگاری و تعریف ایمان مسیحی بسیار اهمیت دارند. در این مقاله با دقت در کاربرد نجات و توبه در عهدین و معنای اصطلاحی آنها به واکاوی این دو مفهوم بنیادین می پردازیم. همچنین با توجه به آبای برجسته کلیسا، از جمله ایرنائوس، اوریگن و آنسلم، نجاتِ روحی و جسمیِ انسان گناهکار به واسطه هبوط و ارتباط آن با مسیح شناسی بررسی شده است. یوحنا دمشقی، متأله برجسته قرن هشتم میلادی و آخرین فرد از آبای یونانی کلیسا، دیدگاه هایی خاص و تأثیرگذار درباره جایگاه شمایل ها دارد که ارتباط این مسئله با نجات و رستگاری و نیز نقش توبه، با دقت در منابع برجای مانده از این متأله، بررسی شده است.
تحلیل سطوح معنایی قطعه حکمی 4قم184 طومارهای بحرالمیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حکمت و شرارت در نماد «زن» در سنت یهود، به ویژه در موارد ارائه تصاویر زنانه در ادبیات حکمی همواره مطرح بوده است. این جستار با تمرکز بر یکی از متون قمران، یعنی 4قم184، به تحلیل برخی کارکردهای وجوه حکمت در اندیشه قمرانیان می پردازد. وجود قطعه 4قم184 در میان نسخه های خطی قمران، دال بر اهمیت این متن کنایی در میان انجمن قمران و بازتاب اوضاعی است که این فرقه با آن درگیر بوده است. این قطعه طومارهای بحرالمیت، با شواهدی از کتاب مقدس در سه لایه معنایی واکاوی شده است: نخست، آموزه های اخلاقی که در سنت دیرپای یهود شکوفا شده بود. در لایه معنایی دوم، جنسیت حکمت، با در نظر داشتن ایزدبانوان حکمت بین النهرین و پیش زمینه تاریخی عهد قدیم، انگیزه ادبی الهیاتی دارد. با تحلیل زمینه تاریخی روشن می شود که این شعر در سطح سوم، استعاره ای است از کهانت اورشلیم که همچون زنی شریر در حال اغواگری پرهیزگاران است. بر اساس همین باورِ قمرانیان به کهانت نادرست معبد و حکمت دروغین اورشلیم، آنان از اورشلیم کناره گرفتند.
فرجام شناسیِ انسان با توجه به مهابهاراتا و ارداویراف نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«باور به حیات پس از مرگ» یکی از واکنش های نظری انسان به عطش جاودانگی است و برجسته ترین تجلّیگاه آن، ادبیات دینی می باشد. مهابهاراتا و ارداویراف نامه دو متن کلاسیک دینی هستند که به ترتیب به فرهنگ دینی هندویی و زرتشتی تعلق دارند. یودیشتیرا و ویراف، که اساساً وجود انسانی را در دو سنّت دینی متفاوت نمادپردازی می کنند، در قالب نوعی سفر روحانی، وضعیت انسان ها را در دنیای دیگر تجربه و توصیف می نمایند. جُستار پیش رو با تطبیق این دو متن دینی درمی یابد که در هر دو متن، مرگ امری محتوم، اما نامطلوب است؛ هرچند نه به معنای نابودی، بلکه به معنای گذر از یک نشئه وجودی به مرتبه وجودی دیگر. در این دو متن دینی، کردار صحیح، دوشادوش پندار نیک و گفتار نیک، اهمیت بسزایی در سعادت آدمی دارد و نسیان جوهر الهی و اسارت مادی، ناشی از عدم بصیرت است. با وجود این، برخلاف مهابهاراتا که فرجام انسان را بر اساس هم آموزه سمساره (بازتولد) و هم انگاره بهشت و دوزخ تبیین می کند، ارداویراف نامه فقط از استقرار در بهشت یا دوزخ پس از مفارقت روح از بدن و عبور از پل چینود سخن می گوید.