مقالات
حوزه های تخصصی:
از واژه های پرکاربرد، به ویژه در متون نقلی کهن، واژه «مجوس» است. این واژه در منابع روایی اسلام سهم قابل توجه از احادیث را به خود اختصاص داده است. آنچه حائز اهمیت و مبنای این نوشتار بوده، تعیین مصداق مجوس در متون اسلامی است. دو دیدگاه کلی درباره مصداق مجوس مطرح است. برخی نویسندگان دایره مصادیق مجوس را گسترده دانسته و برای آن فرقه های متعددی نام برده اند که در تعداد و اسامی این فرقه ها با یکدیگر اختلاف دارند. نوشتار پیش رو پس از ذکر موافقان این دیدگاه و نقد دیدگاه آنان، به سرگذشت پیروان ادیان ایران باستان پرداخته و تنها دین زنده ایران باستان را آیین زرتشت دانسته است که پیروان فعالی دارند و تنها زرتشتیان اند که می توانند مصداق مجوس باشند؛ سپس با تحلیل و تطبیق مجوس در روایات اسلامی، این دیدگاه را برگزیده است که تنها مصداق مجوس در متون دینی اسلام، زرتشتیان هستند.
اهداف و اصول تربیتی آیین تائو و نقد آن بر مبنای حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ضروریات رشته های علوم تربیتی و بخصوص فلسفه تعلیم و تربیت، شناخت انتقادی مکاتب تعلیم و تربیت در پرتو مقایسه تطبیقی آن با برخی مکاتب فلسفی دینی معاصر است. پژوهش حاضر در راستای این هدف سعی دارد تا بر مبنای آموزه های حکمت متعالیه صدرالمتألهین، به نقد اهداف و اصول تربیتی آیین تائو بپردازد. برای این مقصود، ابتدا با روش استنتاجی، اهداف، اصول و روش های تربیتی آیین تائو استخراج شده و در وهله دوم براساس حکمت متعالیه به نقد آنها و مبانی فلسفی تائوئیسم پرداخته شده است. براساس یافته ها، مهم ترین هدف تربیتی آیین تائو، پرورش انسانی هماهنگ با طریقت راستین (تائو) است. بررسی این اهداف و اصول بر مبنای حکمت متعالیه، نشانگر آن است که در وهله اول فقدان خداشناسی مناسب و گسست فلسفی بین هستی شناسی و انسان شناسی باعث شده است تا تائوئیسم به عنوان یک فلسفه تربیتی قادر به تفسیر مناسبی از اهداف و اصولی مثل تعادل و تسلیم محض در مقابل طریقت نباشد. با وجود این، برخی از آموزه های تربیتی تائوئیسم، مثل سادگی، بازگشت به طبیعت و تعادل بین تربیت جسمانی و روانی، می تواند پیام های مثبتی برای تعلیم و تربیت باشد.
بازخوانی ریشه های تاریخی قدمگاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در گستره مطالعات بیناادیانی، مفهوم قدمگاه با فلسفه ها و کارکردهای گوناگونش، بخش مهمی از آثار مربوط به مناسک مشترک ادیان را به خود اختصاص داده است. غالباً معناکاوی و باستان شناسی مفهوم قدمگاه، از سوی مستشرقان و به ویژه محققان حوزه بودیسم انجام شده که نتیجه آن، سوگیری های کژاندیشانه در حوزه قدمت و تأثیر بودیسم در تحمیل مفهوم قدمگاه بر ادیان دیگر است. نوشتار پیش رو بر آن است با تکیه بر روش تحلیل تاریخی روشن سازد که با وجود نظریات تعدادی از شرق شناسان، قدمگاه ها در تاریخ ادیان ابراهیمی ریشه ای بودایی ندارند و درواقع نمایشی از باورهای مشترک جهانی انسان ها با ریشه و مبنایی توحیدی اند که در سطحی از ناخودآگاهِ جمعی به آداب و رسوم تبدیل شده اند و در این مسیر، منابع قرآنی و روایی دلیلی بر این مدعاست. یافته های پژوهش نشان می دهد که قدمگاه در هر دین، معنای الهیاتی خاص خود را پیموده و با توجه به قدمت مقام ابراهیم در مکه مکرمه، می توان اذعان کرد که ادیان توحیدی بر مبنای آیات قرآنی در ابداع مفهوم و فلسفه قدمگاه، پیشگام بوده و آیین بودا به صرف تکثر قدمگاه ها، مؤسس این گونه از زیارتگاه های دینی در تاریخ ادیان محسوب نمی شود.
بررسی تطبیقی مراتب حکمت در منظومه فکری شنکره چاریه و عزیزالدین نسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در منظومه فکری شنکره چاریه و عزیز الدین نسفی بحث درباره مراتب حکمت و مسائل پیرامون آن یکی از مسائل بنیادین است که بررسی تطبیقی آن میزان همانندی سلوک و تفکر سلوکی این دو حکیم را در دو سنت معنوی نشان می دهد. حکمت در منظومه فکری شنکره چاریه عبارت است از شناختی که باور نادرست را محو می سازد. در منظومه فکری شنکره، حکمت دو سطح دارد: متعالی و متعارف. حکمت متعارف مبتنی بر حواس است؛ درحالی که حکمت متعالی معرفت به «آتمن» است که نیازی به احتجاج عقلی ندارد. حکمت در منظومه فکری حکیم نسفی، حضور علم و عمل است که به دو مقوله شهودی و اکتسابی تقسیم می شود. نسفی بر این باور است که رسیدن به مقام حکمت، رسیدن به مقامی هم شأن جایگاه ربوبی است. حکمت در منظومه فکری این دو حکیم صرفاً جنبه بحثی و نظری ندارد. در منظومه فکری این دو حکیم، حکمت عملی والاتر است از حکمت بحثی و نظری. هر دو حکیم در طریق حکمت و تأملات عرفانی خود به نقد حکمت نظری و بحثی می پردازند. ازجمله اختلاف های این دو حکیم این است که تقسیم بندی شنکره از حکمت تقسیمی کاملاً دوگانه است؛ اما حکمت شهودی (کشفی) در تفکر نسفی از ماهیتی تشکیکی برخوردار است. یافته های تحقیق نشان می دهد که در منظومه فکری هر دو حکیم دستیابی به مراتب متعالی حکمت، از راه سلوک عملی و ریاضت و مجاهده امکان پذیر است.
یهودیت، فراماسونری و کابالا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یهودیت یکی از ادیان الهی است که به مانند دیگر ادیان ابراهیمی دارای فرق و عرفان هایی است که گاه رنگ وبویی غیرالهی به خود گرفته اند. یکی از مهم ترین و بزرگ ترین عرفان های تأثیرگذار یهودی که از یهودیت دوری جست، عرفان کابالا بود که بعدها به دلیل نزدیکی و پراکندگی یهودیان در بین مسیحیان اروپا باعث پدید آمدن کابالای مسیحی شد. کابالیست ها به شوالیه های معبد نزدیک شده و توانستند اندیشه های خود را نیز به این گروه القا کنند. این فعالیت ها در قرون وسطا با اوج کار بنایان آزاد (Freemason’s) همراه بود که برای حفاظت از: شغل، هنر و علم خود و تربیت شاگردان باوفا، اقدام به تأسیس لژ (lodge) نمودند کم کم اشراف، سیاسیون و شاهزادگان به دلیل رازآلود بودن لژ جذب آن شدند که این فرصتی برای اندیشمندان کابالیست جهت توسعه نفوذ و افکار خود شد. با گذشت زمان و کم اهمیت شدن شغل بنایی و پدیدار شدن رنسانس در اروپا، لژها از حالت عملی خارج شده و حالت نظری به خود گرفتند و فراماسونری (Freemasonry)، به صورت سازمان و علنی با شروع گراندلژ انگلستان در سال 1717م آغاز گردید.
دین پژوهی ترجمان بصری جهنم در نقاشی های قرن 18 و 19 میلادی اروپا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشتیاق و علاقه آدمیان برای رسیدن به عدالت در پایان جهان و اندیشیدن به چگونگی زندگی پس از مرگ، همواره بخشی از محتوای آثار هنرمندان را به خود اختصاص داده است. با وجود ابهامات و دوگانگی هایی که در متون مقدس یهود و مسیح در خصوص سرنوشت نهایی بدکاران به چشم می خورد، در آیات مختلفی از عهد عتیق و به ویژه عهد جدید، از جهنم و عذاب گناهکاران سخن به میان آمده است؛ ازاین رو کتاب مقدس همواره یکی از منابع الهام هنرمندان برای خلق و تولید آثار هنری با مضامین دینی بوده است. در کنار متون و روایات دینی، عوامل دیگری چون فضای سیاسی و فرهنگی زمان تولید اثر نیز تأثیر بسزایی در نوع نگرش هنرمندان به جهنم و آخرالزمان داشته است. این مقاله به روش تحلیلی تطبیقی به بررسی میزان وفاداری به دین در نقاشی های قرون 18و19م اروپا در نمونه آثار هنرمندان برجسته آن دوران، یعنی ویلیام بلیک، جان مارتین و گوستاو دوره درباره جهنم می پردازد. با توجه به بررسی آیات مختلفی از عهد عتیق و جدید، به نظر می رسد که در بسیاری از موارد، میزان تطبیق اثر هنری با متن مقدس بیشتر در نوع گناه است تا نوع عذاب درنظرگرفته شده برای آن گناه؛ و هنرمندان علاوه بر اقتباس از مضامین دینی، از یکدیگر، از نسخ ادبی، از اتفاقات سیاسی، فرهنگی و هنری، و در نهایت از ذهن خود نیز برای خلق تصویر جهنم و روز داوری الهام گرفته اند.
تحلیل و بررسی جبرگرایی و نفی کَرمَه در اندیشه آجیویکا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آجیویکا، یکی از صورت های ناستیکایی و بدعت گذار دیانت هندی است که به رغم همنوایی تقریبی با آیین جین و آیین بودا، طریقتِ اثربخش جداگانه ای را در قرن ششم قبل از میلاد در برابر برهمنیسم ایجاد کرده است. «دین مفقوده هندی»، تعبیری در وصف آجیویکاست؛ زیرا آن از قرن چهاردهم میلادی ناپدید شد و احتمالاً در نحله های متأخرتری چون دیگمبره جینیسم و ویشنوپرستی جذب گردید. اندیشه کانونی و متمایز آجیویکا، «جبرگرایی» است که به عنوان گرایشی نادر در فضای فکری هندویی، در یک قرائت حداقلی ظاهراً در تضاد با انگاره فراگیر «کَرمَه» قرار می گیرد. پژوهش پیش رو با تمرکز بر «جبرگرایی» در بیان ابعاد نظری و عملی آجیویکا، می خواهد احتمال هماهنگی نسبی یا تعارض کامل انگاره تقدیرِ مقدّر (نیاتی) را با آموزه کَرمَه بررسی و تحلیل کند. در این جستار، تحلیل ها نشان می دهند که پذیرش مطلق تقدیر و مآلاً نفی اراده آزاد انسان توسط آجیویکا با سایر انگاره های این مکتب، همچون «قول به طبقات شش گانه وجود»، «اتم باوری»، «پیشگویی با توجه به قول به جبر طبیعت» و نیز «باور به کارآمدی ریاضت (تَپَس) در نیل به رستگاری (مُکشه)» ظاهراً سازگار به نظر می رسد. بااین حال از منظری انتقادی، می توان اظهار داشت که اندیشه های آجیویکا با وجود برخورداری از انتظام صوری، بر پیش فرض های پیشینی تجربه ناپذیر و در پاره ای موارد بر پنداره های ظنی استوار است.
عوامل ظهور و شیوع معنویت های نوپدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از ویژگی هایی که عصر حاضر را متمایز و برجسته کرده، ظهور و شیوع جنبش ها و گرایش های معنوی بسیار متنوع و جدید است که با تفاسیری نو از هستی، انسان و حیات او، هویتی جدید برای خود ساخته و پرداخته اند. فراگیری و گسترش روزافزون این گرایش های معنوی نوین، ما را بر آن می دارد که به علل ظهور و شیوع آنها بپرد ازیم. عموم جامعه شناسان این گرایش های معنوی را ادیان جدید معرفی کرده اند. به همین دلیل، ابتدا سعی کرده ایم تعریفی از این نوع ادیان به دست دهیم؛ سپس برحسب تعاریف ارائه شده، اسباب و عوامل ظهور و شیوع این معنویت ها را با توسل به مشاهدات و تحلیل و تبیین یافته های موجود، چه در درون این جنبش های نوظهور و چه با توجه به شرایط متفاوت جامعه امروزی بررسی کنیم؛ آنگاه به ارزیابی مدرنیسم و پسامدرنیسم، نفی سنت و بسط فردگرایی پرداخته ایم و اینکه چگونه پسا مدرنیته در برخی از خصوصیات خود، نسخه رادیکال شده مدرنیته است و با نفی موجودیت سوژه مستقل و آگاه و نفی هر فراروایتی، بستر انواع تبیین های معنوی را مهیا کرده است. در ادامه به اسباب و عواملی چون فقدان معنا در زندگی و عدم رضایت از سبک زندگی مدرن، بحران هویت، وجود فناوری های جدید مثل اینترنت و... پرداخته شده؛ سپس از جنبش هایی که در بستر و راستای سیر مدرنیته و همسو با آن و کمک به آن پدید آمده اند نیز سخن به میان آمده است.