۱.
در این نوشتار، ابتدا دریافتهای حسی و احساسات انسانی همچون درد و لذت بهعنوان برخی از مصادیق علم حضوری برمبنای فلسفة اشراقی تبیین میشود و سپس جهات تمایز و اشتراک آنها با «معرفت از راه آشنایی» راسل و «شهود» برگسون مورد بررسی قرار میگیرند و ادامة بحث، اختصاص دارد به بررسی تطبیقی این نحوه از علم حضوری با برخی دیدگاههای ویتگنشتاین و جمعبندی نهایی و تاکید نویسنده بر رویکرد اشراقی مذکور.
۲.
تفکیک ذهن از عین و اندیشه از واقعیت، هنگامی برای انسان مطرح میشود که وی در مییابد که برخی اندیشهها کاذب و برخی صادقند و تشخیص این مطلب کار چندان دشوار و سختی نیست. لیکن موضوع مهمتر این است که معیار و ملاک حقیقت و خطا یا صدق و کذب چیست. این مساله به لحاظ معرفتشناختی از گذشتههای دور تاکنون همواره محل بحث و بررسی گستردة اندیشمندان بوده است. دیدگاه حکیمان اسلامی از آغاز تاکنون عموماً این بوده است که تعریف حقیقت و صدق مطابقت با نفسالامر است و اما اینکه نفسالامر چیست و آیا فلاسفة مسلمان بر روی یک مفهوم اتفاق نظر دارند یا نه، بحثی است که این مقاله بدان میپردازد. افزون بر این بیان سیر تاریخی این مفهوم و طرح نظریات مختلف و گزیدن دیدگاهی ویژه دربارة آن از ویژگیهای دیگر این مقاله است.
۳.
دوست ارجمند و فاضل جناب حجةالاسلام آقای فعالی طی مقالهای در مجلة ذهن شمارة 5 دیدگاهی را در خصوص توجیه و صدق از منظر ابن سینا و صدرالمتألهین، که هر کدام سردمدار مکتب فلسفی خاصی هستند، مطرح کردند که تازه و جدید بود. لیکن پس از بررسی آن، بهنظر اینجانب رسید که سخن ایشان از جهاتی قابل تأمل است و با توجه به قراین و شواهد موجود در آثار این دو شخصیت، نمیتوان مدعای نویسندة محترم مقاله را پذیرفت.
در این جستار کوتاه ابتدا سعی میکنم به کمک خداوند متعال مدعای ایشان را بیان داشته و سپس برخی از دلائلی را که مانع از پذیرش این مدعاست برشمرم.
۴.
بحث و پژوهش پیرامون معرفتشناسی و بهطور خاص توجیه معرفتی بستگی تام به منابع معرفت همچون عقل و تجربه و نیز اقسام گزارهها و تحلیل آنها دارد. و از اینرو مباحث مذکور، جایگاه ویژه و درخوری در این دانش دارند. در این نوشتار، مولف نامور، سعی کرده است تا دیدگاههای برجسته و مطرح معرفتشناسان متأخر غربی را در این زمینه تشریح و تبیین کند. وی ضمن بررسی گزارههای تحلیلی - ترکیبی و نسبت آنها با گزارههای پیشینی و پسینی از منظر کلاسیک - که از سوی کانت ابراز شده است - به بیان دو رهیافت تجربهگرایانه و قراردادگرایانه در این باب میپردازد و نقاط قوت و ضعف هر یک را نشان میدهد.
۵.
ما دارای احوال نفسانی متنوعی از قبیلِ «امید»، «باور» و «شک» هستیم. گاهی این احوال متنوع که از رهیافتهای مختلفی حکایت میکنند، دارای محتوای نفسانی (mentalcontent) یکسانی هستند که از وضعِ امور بهگونهای خاص حکایت میکند.
ولی چه چیزی سبب شده است تا این احوال التفاتی تنها واجد این محتوای نفسانی خاص گردیده و مشتمل بر محتوای نفسانی دیگری نباشند.
مؤلف ابتدا نظریه تفسیر اساسی را مطرح نموده و از طریق آن سعی در کشف دنیای نفسانی و معنایی بومیان براساس مشاهدة رفتارشان میکند و در ادامه از «رهیافت ناواقعگرایی محتوایی» نام برده و به نقد و بررسی آن میپردازد. در مقابل این رهیافت «نسبیتگرایی محتوایی» قرار دارد که به جای قبول عدم قطعیت در وجود باور، وجود یا عدم یک باور را وابستة به یک نظام تفسیری میداند. پس از نقد و بررسی این دیدگاه، نویسنده به دفاع از یک رهیافت واقعگرایانه در باب احوال نفسانی پرداخته و آن را نوعی «واقعگرایی محتوایی» مینامد.
ادامة بحث، اختصاص به بررسی «رهیافتِ علی - تلازمی» دارد که براساس آن ریشة تفاوتِ در محتویات متفاوتی که به احوال نفسانی نسبت داده میشوند، در بیرون از سیستمهای ادراکی فاعلهای شناسایی دانسته شده و تفاوت در متعلَق عینی ادراک بهعنوان علتِ تفاوت در محتویات نفسانی معرفی میگردد. باورهایی که محتوایشان به دلیل ارتباط با خارج متعین شده باشند، باورهای دارای «محتوای باز یا گسترده» هستند که در مقابل باورهایی قرار دارند که محتوایشان صرفاً براساس امور درونی تعین یافتهاند. این باورها دارای محتوای «بسته یا محدود» هستند.
برای اثبات این عقیده که اکثر باورهای ما دارای «محتوای باز» هستند نویسنده به بررسی دو آزمایش فکری میپردازد و در پایان نتیجه میگیرد که بسیاری از باورها و دیگر احوال التفاتی ما، اگر نگوئیم همة آنها، دارای محتوای باز هستند که بوسیلة عواملی در بیرون از فاعل شناسایی متعین میگردند.