مقالات
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی اصلاح شده که در دهه های اخیر توسط الوین پلانتینگا احیا شده است، در مواجهه با چالش شاهدگرایی، باورهای دینی را باورهایی دارای توجیه غیر استنباطی و بی نیاز از شاهد، تبیین و حس خداشناسی را به عنوان قوه ای خاص که این باورها را تولید و توجیه می کند، معرفی کرده است. اما افتراق توجیه از شاهد و توسل به حس خداشناسی به عنوان یک ادعای خاص برای حل معضل کنونی که نقش شاهدی برای طبیعت قایل نمی باشد، علاوه بر نقد های بسیار، مسئولیت سنگین اثبات را بر عهده خداباوران می گذارد. ما در این مقاله در راستای تعدیل معرفت شناسی اصلاح شده، با تبیین توسعه رویکرد محافظه گرایی پدیداری، به عنوان رویکردی که توجیه و شاهد را با گرایشی درون گرایانه تعریف می کند، تلاش کرده ایم توجیه غیر استنباطی باورهای دینی را با شاهدگرایی سازگار کنیم؛ همچنین با توجه به نظریه محافظه گرایی پدیداری و یافته های علوم شناختی دین، حس خداشناسی را از قوه ای که هیچ رابطه حمایتی میان باورهای دینی و طبیعت لحاظ نمی کند، به فرایندی فعال در دستگاه کشف عامل و قوای شناختی معمول انسان تغییر دهیم و به این ترتیب رابطه حمایتی طبیعت و باورهای دینی را حفظ کنیم.
تحلیل میدان معنایی همنشینی «تقوا» و «ایمان» در ساختار معنایی قرآن با تأکید بر روش ایزوتسو(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
با مراجعه به قرآن کریم این نکته کشف می شود که تقوا از جمله اموری است که در زندگی انسان ریشه دوانده است؛ لذا در جهان بینی قرآن کریم تقوا از جایگاه ویژه ای برخوردار است. تقوا از اموری است که با بسیاری از مؤلفه های دینی ارتباط دارد. از جمله مواردی که در قرآن کریم ارتباطی عمیق با تقوا دارد، ایمان است؛ لذا هم آیی تقوا و ایمان و بررسی ارتباط آن دو با هم که چه میدان معنایی را ترتیب می دهند، ضروری می باشد؛ چراکه فهم میدان معنایی تشکیل شده در فهم صحیح از این دو مؤلفه تأثیرگذار است. در این نگاشته بر آن ایم با روش معناشناسی ایزوتسو که یکی از روش های موجود در معناشناسی می باشد، میدان معنایی از همنشینی تقوا و ایمان را کشف و این ارتباط عمیق را اثبات کنیم. در این پژوهه به این نکته دست می یابیم که ایمان در نسبت همنشینی با تقوا سه ساحت زمینه، مکمل و نتیجه ای دارد؛ یعنی انسان متقی در تمام مراحل سیر خود از ایمان بهره جسته و از آنجایی که ارتباطی دو سویه بین تقوا و ایمان قرار دارد، با ازدیاد ایمان، تقوا نیز افزایش می یابد. می توان بیان داشت مرتبه تقوا فوق مرتبه ایمان می باشد. تقوا فضیلتی است ورای ایمان و هر مؤمنی متقی نیست؛ لکن هر شخص متقی باایمان است.
منابع معرفتی هنرمند در آفرینش محتوای اثر هنری با تکیه بر مبانی صدرایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
در حکمت اسلامی علم مستقلِ مدونی که کل مباحث نظری هنر در آن طرح شود، به وجود نیامده است؛ اما می توان با عنایت به تعالیم حکمت اسلامی، در خصوص هنر اسلامی نظریه پردازی نمود. بی تردید این حکمت هنر تبیینی از آثار هنری اصیل اسلامی نیز به دست می دهد. مبانی معرفت شناختی و منابع معرفتی هنرمند در تولید و آفرینش محتوای اثر هنری، از جمله مباحث مهم در فلسفه هنر است. اثر هنری علاوه بر اینکه دارای یک قالب مادی زیباست، واجد یک محتوا و مضمون نیز هست که قالب در خدمت آشکارگی آن محتواست و پیامی به مخاطب القا می کند. با توجه به مبانی مختلف جهان شناختی و معرفت شناختی هنرمندان، منابع معرفتی محتوای اثر نیز متغیر است. هنرمند در آفرینش اثر هنری، علاوه بر ادراکات حسی، خیالی و عقلی، از پشتوانه معرفتی مبتنی بر شهود، فطرت، وحی و نقل بهره مند می گردد.
ارزیابی مبانی و پیش فرض های نظریه مطابقت ماهوی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مطابقت ماهوی، جنبه ای هستی شناختی و جنبه ای معرفت شناختی دارد. جنبه هستی شناختی نظریه، عبارت است از وحدت سنخی ماهوی ذهن و خارج؛ به این معنا که ماهیت به معنای «ما یقال فی جواب ما هو» که منحصر در معقولات اولی می باشد، در دو موطن ذهن و خارج موجود است و بر مفهوم و مصداق ماهیت، حقیقتاً صادق است؛ زیرا ماهیت من حیث هی (کلی طبیعی)، نسبت به ذهنیت و خارجیت لابشرط است. مطابقت ماهوی از جنبه معرفت شناختی، معیار ثبوتی صحت قضایایی است که در آنها جنس، فصل و حدّ تام بر ماهیت حمل می گردد؛ بنابراین انکار آن در حکم سفسطه دانسته شده است؛ زیرا نفی مطابقت ماهوی به معنای انکار امکان معرفت در این گونه قضایاست. این نظریه مبتنی بر پیش فرض های نادرستی است؛ زیرا اولاً لابشرط بودن ماهیت نسبت به ذهن و خارج، مستلزم تناقض است؛ ثانیاً انحصار ماهیت به معقولات اولی بدون دلیل است؛ ثالثاً در این نظریه، مطابقت معرفت شناختی مبتنی بر مطابقت هستی شناختی است، در حالی که این ابتناء، نه بدیهی است و نه ثابت شده است، رابعاً موجودیت ماهیت در ذهن و خارج، مستلزم اصالت ماهیت می باشد. بنابراین نظریه مطابقت ماهوی قابل پذیرش نیست.
معرفت عقلی در پارادایم سلفی گری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عقل به عنوان یک قوّه ادراکی، توان درک حقایق را به نحو کلی داراست و با فهم عقلانی می توان به شناخت و ادراک مفاهیم کلی دست یافت. معرفت عقلی معرفتی اصیل، معتبر و قابل استناد است و عقل منبعی برای کسب معارف دینی شمرده می شود. عقل در کنار کتاب و سنت قطعیه، حجّتِ معتبر بوده، قادر است به معرفت راستین دست یابد و حقایق هستی را کشف کند؛ لیکن معماران مکتب سلفی با عرض دانستن عقل و انکار جوهریت آن، معقول بودن را یک صفت غیر لازم به شمار آورده، ضمن توصیف عقل به عنوان یک غریزه، آن را عنصر مستقل در فهم حقایق باور ندارند و جایگاه مدرک کلیات بودن عقل را تنزل داده، آن را با حس و خیال همسان می داند و عقل صریح مورد پذیرش ایشان یک عقل حسی خواهد بود. در پاردایم سلفی گری محور نقل است و عقل حجیت نیست و قابلیت پیروی ندارد و به وقت تعارض شرع و عقل، تقدیم شرع واجب است؛ در حالی که بسیاری از آموزه های بنیادین دین مانند اثبات خدا، اوصاف و افعال الهی از سنخ مسائل عقلی است.
تبیین و نقد طبیعت گرایی زیست شناختی جان سرل(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
سرل مسئله ذهن-بدن را طبیعت گرایی زیست شناختی می نامد. به نظر وی آگاهی همانند فتوسنتز و گوارش بخشی از جهان طبیعی است و سطح زیست شناختی یعنی فرایندهای نورونی در مغز باعث ایجاد آگاهی می شوند. سرل فرض سنّتی تقسیم جهان به ذهنی و فیزیکی را منشأ مسئله ذهن-بدن می داند که هم ماده گراها و هم دوگانه گراها در آن سهیم اند. دوگانه گراها فکر می کنند به محض پذیرش واقعیت و تحویل ناپذیری آگاهی، ناچار باید دوگانه گرایی را پذیرفت. ماتریالیست نیز چنین می اندیشد که با پذیرش مفهوم طبیعت گرایانه علمی جهان مجبور به انکار واقعیت و تحویل ناپذیری آگاهی هستیم. به نظر سرل هر دو گروه می خواهند چیز درستی بگویند، اما نتیجه نادرستی می گیرند. طبیعت گرایی زیست شناختی بر آن است که قسمت درست این دو دیدگاه را حفظ و بخش نادرست آنها را حذف کند. در این نوشتار پس از تبیین نظریه سرل به بیان اشکالات متعدّد آن خواهیم پرداخت. نقدهای مقاله از سه منظر مطرح شده اند: از منظر فلسفه ذهن، فلسفه علم و فراروان شناسی.
بررسی ملاک این همانی عددی نفس از دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
هویت شخصی، مسئله ای پردامنه است. این پژوهش با روش تحلیلی- توصیفی به بررسی ملاک این همانی عددی نفس از دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین می پردازد. ابن سینا حقیقت انسان را نفس مجرد می داند. ایشان قایل به عدم حرکت جوهری و ثبات نفس است؛ لذا به راحتی می تواند ثبات و این همانی عددی نفس را اثبات کند؛ ولی از آنجا که حرکت جوهری نفس در حکمت متعالیه به اثبات رسیده است، دیدگاه ابن سینا در این همانی عددی نفس دچار خلل می شود. صدرالمتألهین با اعتقاد به حرکت جوهری نفس و تغییر تدریجی آن در اثبات این همانی عددی نفس دچار تهافت بدوی شده است؛ زیرا حرکت جوهری نفس با ثبات آن ناسازگار است؛ اما این تهافت بدوی با ارائه دو تقریر از حرکت جوهری رفع می شود: تقریر حرکت جوهری امتدادی که به معنای اتصال وجودی است و تقریر حرکت جوهری غیر امتدادی که نفس را در زمان دوم امتداد گذشته نمی داند، بلکه همان فرد گذشته و به همراه سعه وجودی می داند. از آنجا که تقریر اول بر خلاف تقریر دوم فرد گذشته را معدوم می شمارد، پس تنها تقریر دوم می تواند ملاک صحیح این همانی عددی نفس باشد.