مقالات
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی ذاتیِ شهید صدر;، پس از طرح مراحل دلیل استقرا و یقین آوری آن، به ترسیم نظام مبناگروی خود بر اساس آن پرداخته است. در باب گزاره نظری، درجه احتمالی با ملاک صدقِ «قناعت استنباطی» و درجه تصدیق یقینی در این گزاره ها نیز با ملاک صدق «هماهنگی با سایر یقین ها» مورد نقد است. در گزاره های بدیهی، با عبور از یقینی بودن وجدانیات به نحو پیشین و ناکارآمدی راه استقرا در آن، گزاره اولی و امکان اجرای دلیل استقرا در تلازم بین موضوع و محمول، مورد بررسی قرار گرفت و نتیجه آن شد که محکی گزاره های اولی، اعم از گزاره های مقدر و خارجی- به شرط اثبات وجود موضوع در خارج- است و دلیل استقرا امکان اجرا بر محکی آن ندارد. در صورت اجرا نیز با ملاکی روان شناختی روبه روست. از طرفی هم ملاک صدق بدیهی اولی در نظر شهید صدر;، هماهنگی و عدم تناقض با سایر تصدیقات یقینی عنوان شده که انسجام گرایی را تداعی می کند. تبیین پایه های معرفتی (احتمالی و یقینی) در مبناگرایی معتدل شهید صدر; و نیز نقد آن، بر بی نیازی دلیل استقرا به اصل علیت عقلی به نحو پیشین، نقطه عطف این نوشتار در ارزیابی دیدگاه صدری است.
یقین در تفکر فارابی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی فارابی مکتبی است یقین گرا؛ بدین معناکه معرفت غیریقینی را معرفت حقیقی تلقی نمی کند. یقین اجمالاً بر دو قسم است: یقین روان شناختی و یقین معرفت شناختی. یقین روان شناختی عمدتاً از سنخ اقناع است و از نظرگاه منطقی و فلسفی یقین به شمار نمی رود؛ اما یقین معرفت شناختی یقینی است که از نظرگاه منطقی و فلسفی یقین به شمار می رود و در تفکر منطقی و فلسفی فارابی به دو قسم است: خاص و عام. یقین خاص یا ضروری (مطلق و دائم) خصوصیت جاودانی و همیشگی دارد؛ اما یقین عام یا غیرضروری (غیرمطلق و غیردائم) ممکن است در برخی زمان ها زایل شود؛ لذا یقین به معنای حقیقی فقط قسم نخست است. یقین در تفکر فارابی اولاً ناظر به مقام تصدیق است و اگرچه تصدیق از اقسام علم حصولی است، دیدگاه وی در باب یقین، ناظر به علم حضوری نیز می باشد؛ چه دریافت های حضوری نیز می توانند در قالب تصدیقی و گزاره ای بیان یا حکایت یا تفسیر شوند؛ ثانیاً یقین در تفکر او از سنخ یقین عقلی است و چنین یقینی یا از طریق علم به احکام عقلی بدیهی و یا از طریق قیاس برهانی (مبتنی بر احکام عقلی بدیهی) حاصل می شود. به نظر می رسد مجموعاً دیدگاه فارابی در مسئله یقین کاملاً متعهد به رویکرد عقل گرا، موجه و دقیق ا ست، اگرچه ممکن است با این نقد مواجه شود که او علی رغم بررسی انواع و مراتب مختلف یقین- حتی بررسی یقین در برخی ادراکات حضوری- تبیینی از کیفیت یقین در ادراکات شهودیِ عرفا [و اشراقیون] ارائه نکرده است.
دخالت اجتناب ناپذیر پیش فرض ها در فهم در محک عقل و آیات قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
مهم ترین ادعای هرمنوتیک فلسفی گادامر تاریخیت یا تاریخ مندی فهم است. گادامر در کتاب حقیقت و روش حیثیت های مختلفی برای فهم می شمارد؛ از جمله حیثیت اطلاقی فهم، حیثیت امتزاجی فهم و حیثیت تبعیت ضروری فهم از پیش فرض های سیال. هدف او از برشمردن و تحلیل هر یک از این حیثیت ها اثبات تاریخمندی فهم به معنای مصدری فهم (= فهمیدن) است که بالتبع فهم به معنای اسم مصدری (= فهم گزاره ای) هم تاریخ مند خواهد شد. مقاله حاضر ابتدا اصل انگاره دخالت اجتناب ناپذیر پیش فرض ها در فهم را تحلیل و سپس نقدهای عقلی و تحلیلی این نظر را ارائه کرده است و در بخش سوم مقاله دیدگاه گادامر در ترازوی دلالت آیات قرآن به محک زده شده است. گرچه قرآن کتاب معرفت شناسی نیست، اما از لوازم برخی آیات می توان دیدگاه قرآن را درباره موضوع مقاله اصطیاد نمود. اینجا هم دلالت آیات بر خلاف مدعای ایشان به اثبات رسیده است.
ادراک کلی از منظر صدرالمتألهین و علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
بحث از مفاهیم کلی و چگونگی شکل گیری آنها از مهم ترین مباحث معرفت شناسی است. ملاصدرا در این بحث بر خلاف نحوه حصول مفاهیم جزئی، حصول مفهوم کلی را محصول خلاقیت نفس نمی داند، بلکه معتقد است ناشی از اشتداد جوهری نفس و مشاهده عقول می باشد. این نظریه مورد پذیرش بیشتر حکمای پیرو حکمت متعالیه است؛ ولی علامه طباطبایی; با پذیرش اصول فلسفه ملاصدرا مناقشانی بر ملاصدرا دراین باره از جمله در مسئله عقول عرضی و ارباب انواع دارد و در صدد است با انتقال مسئله از عقول عرضی به عقول طولی، هندسه معرفتی صدرالمتألهین را تکمیل نماید. در این مقاله از اشاره به نحله ها و نظریات مهم درباره چگونگی شکل گیری مفاهیم کلی، به تحلیل و مقایسه نظر صدرالمتألهین و علامه طباطبایی; پرداخته می شود.
ماهیت ادراک حسی و اعتبار آن از منظر حکمت عقلانی وحیانی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
ادراک حسی یکی از مسائل بسیار مهم در معرفت شناسی است. مسئله اصلی این مقاله بررسی ماهیت و اعتبار ادراک حسی در چارچوب حقیقت گرایی است. در این مقاله از برخی یافته های وحیانی بهره گرفته شده است. گرچه امروزه این یافته ها چندان پنهان نیستند که استناد به وحی در آنها ضروری باشد، اما یکی از اهداف مقاله نشان دادن این نکته است که اگر متفکران مسلمان به این یافته ها توجه می کردند، بیش از هزار سال پیش به یافته های این مقاله می توانستیم دست یابیم. در این مقاله هم از ماهیت ادراک حسی و هم اعتبار آن تحلیلی جدید ارائه شده است. شاید جذاب ترین یافته مقاله این نکته باشد که بدون انکار شخصی بودن مفاهیم شخصی، آنها را حاصل تجرید دانسته و عقل را عامل این تجرید شمرده است. نویسنده تلاش کرده است دو موضوع را به اثبات برساند: نخست اینکه ادراک حسی عبارت است از ادراک امری طبیعی با واسطه اندام حسی در حین تأثیر آن امر طبیعی بر یکی از اندام حسی ؛ دیگر اینکه ادراک حسی مسبوق به ادراکی اجمالی پیشین از همان شیء محسوس است. در این ضمن، تحلیلی جدید از اقسام مفاهیم نیز ارائه شده است.
تحلیل عرفانی- روان شناختی از کشفیات متناقض مبتنی بر نور و رنگ(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
عرفا در سیر و سلوک نفسانی خود مراتب و مقاماتی را طی می کنند که هر کدام از آن مراتب، آثار خاص خود را دارد؛ از جمله اینکه عارف وقتی به مشاهدات قلبی رسید و تمثلات رنگین برای او حاصل شد، این تمثلات از مرتبه و مقام او حکایت می کند. رنگ از جمله عناصر مهم در زبان نمادین عرفان است که عرفا برای تحلیل معارف و حقایق به کار می گیرند. سالک در مسیر حرکت معنوی خود رنگ های مختلف و متفاوتی را شهود می کند که به ظاهر در تضاد و تناقض با هم هستند. از طرفی در روان شناسی رنگ ها، هر رنگ اثر روانی و معرفتی خاص خودش را دارد که گاهی در تضاد با هم می باشند و دو نوع حالت متضاد با هم را برای سالک به ارمغان می آورند. اکنون این پرسش مطرح می شود که با توجه به روان شناسی رنگ ها، آیا ممکن است عارف در یک مقام، دو حالت متفاوت و متناقض برای او حاصل شود؟ و این حکایت از شطح گویی او دارد یا باید به گونه ای دیگر به تحلیل آن پرداخت؟ ما در این پژوهش با بیان بعضی از این وقایع در صددیم به تحلیل این تمثلات بپردازیم؛ به این صورت که سالک در ابتدای سلوک در مقام تلوین بوده، هر کدام از اسما و صفات الاهی با رنگ خاص خود بر او جلوه گری می کند؛ از طرفی تناسب و هماهنگی بین رنگ های متفاوت، عارف را از لذت شهود اسما و صفات به لذت شهود ذات حق سوق می دهد. با رسیدن به مقام تمکین عارف به عبادات و اذکارخود توجهی نمی کند و رنگ ها دیگر برای او جلوه ای ندارد و به مقام فنا و شهود ذات حق رسیده که با نور و رنگ سیاه خودش را نشان می دهد؛ لذا تمثلات رنگی مختلف که در آنِ واحد برای عارف شهود می شود، حکایت از مقام او می کند و اینکه در ابتدای سلوک است نه اینکه تناقض گویی و شطح از او سر زده باشد.
بینامتنیت مضامین اخلاقی قرآن با غزلیات عربی دیوان شمس(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
یادگرفته های هر شخص، خواه ناخواه در کلام و گفتارش انعکاس می یابد و گفتار هر شخصی به تناسب بهره گیری از منابع مختلف دستخوش تغییرات و تأثراتی است که متون و آموزه های پیشین بر او دیکته می کنند. شاعران نیز که همواره یک قدم از افراد دیگر در کشف نهان اشیا جلوترند، از این پدیده مستثنا نیستند؛ بلکه قصاید و اشعار شاعران به شکل بارزی، انعکاسی است از آموزه های مختلفی که فراگرفته اند. آموزه های قرآنی دراین میان بخش وسیعی از پیش فرض های ذهنی شاعران را شکل می دهد. در آثار مولانا نیز می توان نمود عینی این آموزه های اخلاقی قرآن را مشاهده کرد؛ از جمله در دیوان شمس که بخش وسیعی از آن را ابیات عربی تشکیل داده است. پژوهش حاضر بر آن است که نشان دهد چگونه مولانا معنایی عارفانه را با آیات بیان کرده است و برای تبیین این مسئله از روش تحلیلی و توصیفی بهره برده و با استناد به بینامتنی مضمون و لفظ این هم تنیدگی مضامین آیات قرآنی را با کلام مولانا در غزلیات عربی اش به تصویر کشده است. نتیجه این پژوهش در دو محور زیر خلاصه می شود: نخست اینکه مولانا به دفعات زیاد، لفظ و مضامین آیات قرآنی را در غزلیات عربی به کار برده است؛ دوم آنکه تغییراتی ظریف در لفظ، معنا و موسیقی واژه ها ایجاد کرده تا بهتر بتواند پیام مورد نظر خود را به مخاطبش منتقل کند.