فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۷۸۱ تا ۱٬۸۰۰ مورد از کل ۳۳٬۹۷۶ مورد.
حوزه های تخصصی:
مقدمه: اختلال طیف اوتیسم یک اختلال عصب روانشناسی است که به وسیله نقص در تعاملات اجتماعی، زبان و رفتارهای تکراری مشخص می شوند. هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر تحریک مستقیم الکتریکی فرا جمجمه ای مغز بر زبان بیانی کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم انجام شد. روش: این مطالعه به صورت نیمه آزمایشی همراه با پیش آزمون- پس آزمون و گروه گواه انجام شد. جامعه شامل کودکان طیف اوتیسم ۶-۴ ساله مراجعه کننده به کلینیک های توانبخشی شهرستان یزد در سال ۱۴۰۱ بود، که از بین آن ها ۳۰ نفر به شکل تصادفی ساده انتخاب شد. نتایج آزمون سنجش رشد نیوشا (۱۳۸۸) در سه نوبت زمانی قبل و بعد از تحریک مغزی و پیگیری مورد مقایسه قرار گرفت. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و SPSS نسخه ۲۱ انجام شد. یافته ها: تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که بین میانگین نمرات زبان بیانی در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معناداری وجود دارد (۰/۰۵>P). میزان اندازه اثر درمان تحریک مغزی برای نمرات زبان بیانی نیز ۰/۴۲۱ برآورد شد. نمرات آزمون سنجش رشد نیوشا در گروه آزمایش و بعد از دریافت تحریک مغزی و مرحله پیگیری در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری افزایش پیدا کرد. (۰/۰۰۱=P) نتیجه گیری: نتایج نشان داد که درمان تحریک مستقیم الکتریکی فرا جمجمه ای مغز منجر به بهبود زبان بیانی کودکان دارای اختلال طیف اوتیسم شد. لذا توصیه می شود این نوع درمان، به عنوان یکی از درمان های مکمل در توانبخشی بیماران اوتیسم استفاده شود.
تجربه زیسته دانش آموزان با آسیب بینایی از زندگی با مادران بینا: یک مطالعه کیفی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
388 - 409
حوزه های تخصصی:
هدف: آسیب بینایی یکی از مشکلاتی است که تعامل کودک با آسیب بینایی را با اعضای خانواده، به ویژه مادر با چالش روبه رو می سازد. هدف از مطالعه حاضر پدیدارشناسی تجربه زیسته دانش آموزان با آسیب بینایی از زندگی با مادران بینا بود. روش پژوهش: رویکرد این پژوهش، کیفی و بر اساس روش پدیدارشناسی بود. جامعه پژوهش شامل تمام دانش آموزان با آسیب بینایی دارای مادر بینا در استان اصفهان در سال تحصیلی 1400-1401 می شد که 14 نفر از آنها با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از روش مصاحبه عمیق و نیمه ساختاریافته استفاده شد. مصاحبه ها ضبط و کلمه به کلمه پیاده شد و با استفاده از روش هفت مرحله ای کلایزی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: در این مطالعه، 7 مقوله اصلی که شامل پذیرش کودک از سوی والدین، پذیرش والدین از سوی کودک، زندگی مستقل، اوقات فراغت، هیجان ها و عواطف، تحصیل و یادگیری، و جهت یابی و حرکت بودند و همچنین 19 مقوله فرعی استخراج شد. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این مطالعه، عواملی مانند پذیرش، استقلال، فراغت، هیجان، تحصیلات و مهارت های حرکتی دانش آموزان دارای آسیب بینایی از اهمیت زیادی برخوردار است و تاثیر مثبتی بر کیفیت زندگی آنان دارد. در نتیجه، اجرای برنامه های آموزشی مناسب بر اساس مقوله های استخراج شده برای این گروه از دانش آموزان و والدین شان به بهبود تعامل آنها کمک می کند.
مقایسه اثربخشی برنامه فرزندپروری ذهن آگاهانه همراه با آموزش مدیریت والدین با فرزندپروری ذهن آگاهانه و مدیریت والدین به تنهایی بر راهبردهای مقابله ای و رضایت زناشویی در مادران کودکان پیش دبستانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
425 - 448
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی برنامه آموزش فرزندپروری ذهن آگاهانه همراه با آموزش مدیریت والدین (آموزش ترکیبی) با آموزش فرزندپروری ذهن آگاهانه و آموزش مدیریت والدین به تنهایی، بر راهبردهای مقابله ای و رضایت زناشویی در مادران کودکان پیش دبستانی انجام شد. روش پژوهش: پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل کلیه مادران کودکان پیش دبستانی شهر کاشمر در سال 1399-1400 بود که از این جامعه تعداد 120 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و در چهار گروه 30 نفره به صورت تصادفی گمارده شدند که گروه اول برنامه ی آموزشی فرزندپروری ذهن آگاهانه و گروه دوم برنامه ی آموزش مدیریت والدین را طی 8 جلسه 120 تا 150 دقیقه ای هفتگی، و گروه سوم آزمایشی بسته ی آموزش ترکیبی را طی 16 جلسه 150 دقیقه ای دو روز در هفته دریافت نمودند. گروه گواه برنامه ای دریافت نکرد و در لیست انتظار قرار گرفت. همه افراد در هر سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری پرسشنامه های رضایت زناشویی انریچ (1989) و راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن (1984) را تکمیل کردند. در نهایت داده ها به روش های تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر با کمک نرم افزار SPSSV19 تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد هیچکدام از روش های آموزشی باعث اثربخشی در رضایت زناشویی نشد (08/0 =F و 98/0=P). این در حالی بود که در دو راهبرد مسأله محور (14/8 =F و 0001/0 = P) و هیجان محور (97/6 =F و 001/0= P) این میزان معنی دار بود. به این معنی که در مراحل پس آزمون و پیگیری آموزش ترکیبی از دو آموزش مدیریت والدین و فرزندپروری ذهن آگاهانه مؤثرتر بود. نتیجه گیری: یافته های پژوهش بیان گر این است که آموزش ترکیبی فرزندپروری ذهن آگاهانه و آموزش مدیریت والدین می تواند باعث کاهش راهبردهای هیجان محور و افزایش راهبردهای مسأله محور شود، امّا در رضایت زناشویی تأثیری ندارد، لذا آگاهی والدین، معلمان، مشاوران، روانشناسان و سایر متخصصان از این آموزش ها می تواند کمک کننده باشد.
اثربخشی آموزش مهارت های ارتباطی در خانواده به شیوه نقاشی درمانی بر روابط والد-فرزند و مهارت های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
449 - 469
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر باهدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت های ارتباطی به شیوه نقاشی درمانی بر روابط والد-فرزند و مهارت های اجتماعی انجام شد. روش پژوهش: این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی همراه با گروه آزمایش و گواه و طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه بود. از بین کلیه دختران پایه دوم ابتدایی شهرستان تاکستان 24 نفر به شیوه نمونه گیری دردسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. دانش آموزان گروه آزمایش به مدت 11 جلسه آموزش مهارت های ارتباطی به شیوه نقاشی درمانی برگرفته از مداخله گروهی هنر درمانی (مارتین، 2009) و برنامه های مداخله ای پیشین (احسان پور، 1395؛ شلانی، 1394)، شرکت کردند و گروه کنترل هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. داده ها با استفاده از پرسشنامه رابطه والد-فرزند پیانتا (1994) و فرم معلم مهارت های اجتماعی گرشام و الیوت (1990) در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری جمع آوری و با استفاده از تحلیل کواریانس همراه با اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که در گروه آزمایش، در مقایسه با گروه کنترل، پس از آموزش مهارت های ارتباطی به شیوه هنردرمانی مبتنی بر نقاشی، نمرات بعد نزدیکی در روابط والد-فرزند (09/28=F، 001/0=P) و مهارت های اجتماعی (68/44=F، 001/0=P) افزایش معنی داری پیداکرده بود و نمرات بعد وابستگی (80/22=F، 001/0=P) و تعارض (58/133=F، 001/0=P) در روابط والدفرزند کاهش معنی داری پیدا کرده بود. نتیجه گیری: باتوجه به این یافته ها می توان نتیجه گرفت که برای بهبود روابط والد-فرزند و مهارت های اجتماعی کودکان، می توان از آموزش مهارت های ارتباطی به شیوه نقاشی درمانی استفاده کرد
تأثیر نگرش فرزند نسبت به پدر و مادر بر تفکر انتقادی با نقش میانجی گری بنیان های اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
495 - 507
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف پیش بینی نوموفوبیا بر اساس سبک های دلبستگی با نقش واسطه ای احساس تنهایی در نوجوانان انجام گرفت. روش پژوهش: این طرح پژوهش همبستگی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. نمونه پژوهش متشکل از 500 نفر از دانش آموزان شاغل به تحصیل در دوره متوسطه دوم در سال تحصیلی 1400-1399 بود که با روش نمونه گیری در دسترس بصورت آنلاین انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش از پرسشنامه نوموفوبیا یلدریم و کوریا (2015)، مقیاس دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید (۱۹۹۰) و مقیاس احساس تنهایی دیتوماسو و همکاران (2004) استفاده شد. داده ها با ضریب همبستگی پیرسون و مدل معادلات ساختاری تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد مسیرهای مستقیم این پژوهش سبک های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا به جز سبک دلبستگی ایمن ادراک شده بر نوموفوبیا معنادار شدند. همچنین نتایج تحلیل عامل تاییدی اصلاح شده نشان می دهد (001/0=P، 626/0 =F) همچنین نتایج حاکی از برازش خوب مدل اندازه گیری با داده هاست؛ و تمامی متغیرهای مشاهده شده دارای بار عاملی بالاتر از 3/0 بودند. در بخش دیگر نتایج مربوط به مسیرهای مستقیم، سبک های دلبستگی بر احساس تنهایی معنادار شدند. همچنین تمامی مسیرهای غیرمستقیم سبک های دلبستگی از طریق نقش واسطه ای احساس تنهایی بر نوموفوبیا معنادار بود. همچنین یافته ها نشان می دهد سبک های دلبستگی و احساس تنهایی می توانند 54 درصد از تغییرات نوموفوبیا را پیش بینی می کند ضریب تعیین متغیر احساس تنهایی برابر 38 درصد در حد متوسط تا قوی می باشد. نتیجه گیری: لذا متغییر های سبک های دلبستگی ادراک شده پیش بینی کننده های نوموفوبیا در نوجوانان می باشند
بررسی نقش اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی در پیش بینی نگرش به خیانت زناشویی در زنان دارای روابط فرازناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: روابط فرازناشویی یکی از مهم ترین آسیب هایی است که در سالیان اخیر انسجام خانواده ها را تهدید می کند. شناسایی و عوامل مرتبط با روابط فرازناشویی اهمیت بسزایی دارد چراکه می تواند خطر فروپاشی خانواده را کاهش دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی در پیش بینی نگرش به خیانت زناشویی در زنان دارای روابط فرازناشویی انجام شد. روش پژوهش: جامعه آماری پژوهش شامل زنان دارای روابط فرازناشویی بود که در سال ۱۳۹۹-۱۴۰۰ به 7 مرکز مشاوره در شهر تهران مراجعه کرده و تعداد آنها 273 نفر بود. 2۱۶ نفر از افراد دارای معیارهای ورود با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و پرسشنامه های پژوهش پاسخ دادند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های اعتیاد به اینترنت یانگ (1999)، هیجان خواهی جفری آرنت (1992)، خودکنترلی تانجی (2004) و نگرش به خیانت زناشویی مارک واتلی (2006) بود. داده ها با استفاده از همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه تحلیل شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد بین خودکنترلی و نگرش به خیانت زناشویی رابطه منفی معنی دار (۰01/0>P) و اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی با نگرش به خیانت زناشویی رابطه مثبت معنی داری وجود دارد (۰01/0>P). نتایج رگرسیون چندگانه نیز نشان داد که اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی در پیش بینی نگرش به خیانت زناشویی نقش دارد و سهم خودکنترلی بزرگتر از سایر متغیرهای پیش بین بوده است. نتیجه گیری: بر اساس نتایج تحقیق می توان نتیجه گرفت که مداخله در اعتیاد به شبکه های مجازی، هیجان خواهی و خودکنترلی می تواند به کاهش نگرش به خیانت زناشویی بیانجامد.
مدل ساختاری پیش بینی علاقه اجتماعی بر اساس روابط بین فردی و رضایت از رابطه زناشویی با نقش میانجی عشق زوجین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ین پژوهش با هدف، ارائه مدل ساختاری پیش بینی علاقه اجتماعی بر اساس روابط بین فردی و رضایت از رابطه زناشویی با نقش میانجی عشق زوجین انجام شد. روش پژوهش مقطعی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه زنان مراجعه کننده به سرای محلات شهر تهران در سال 1401-1400 تشکیل داد، که از میان آن ها، تعداد 305 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای تک مرحله ای انتخاب شدند. در این پژوهش از ابزارهای علاقه اجتماعی (کراندال، 1975)، روابط بین فردی (هرویتز و همکاران، 1988)، رضایت از رابطه (برنز و سایرس، 1988) و عشق (استنبرگ، 1989) استفاده شد که همگی از اعتبار و پایایی قابل قبولی برخوردار بودند. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها از نرم افزار SPSS-V23 و Lisrel-V7.8 استفاده گردید. به منظور پاسخگویی به فرضیه های پژوهش از مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که مدل از برازش مناسبی برخوردار است. نتایج نشان داد روابط بین فردی بر علاقه اجتماعی در زوجین تاثیر مستقیم دارد. رضایت از رابطه زناشویی بر علاقه اجتماعی در زوجین تاثیر مستقیم دارد. روابط بین-فردی بر علاقه اجتماعی در زوجین با نقش میانجی عشق تاثیر غیر مستقیم دارد. رضایت از رابطه زناشویی بر علاقه اجتماعی در زوجین با نقش میانجی عشق تاثیر غیرمستقیم دارد. لذا توجه به متغیرهای مذکور در پیشگیری و طراحی درمان های مناسب تر به پژوهشگران و درمانگران یاری می رساند.
ارائه مدل کارکردهای شبکه های اجتماعی در کنترل بحران امنیت روانی خانواده در مرحله پس از بحران (مطالعه موردی سیل خوزستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
507 - 529
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر، تدوین مدل کارکردهای شبکه های اجتماعی در کنترل بحران امنیت روانی خانواده (مرحله پس از بحران مطالعه موردی سیل خوزستان) بود. روش پژوهش: این پژوهش در دو بخش کیفی و کمی انجام شد. در بخش کیفی، توسط مصاحبه و روش گراندد تئوری، مولفه های مدل کارکردهای شبکه های اجتماعی موثر بر کنترل بحران امنیت روانی خانواده در مرحله پس از بحران در 6 شبکه داده بنیاد شامل پدیده محوری، شرایط علّی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها و پیامدها دسته بندی شدند. جامعه آماری در بخش کیفی، خبرگان شامل اساتید دانشگاهی متخصص در زمینه مدیریت بحران و کارکردهای شبکه های اجتماعی و همچنین خبرگان تجربی در زمینه مدیریت بحران سیل استان خوزستان که مشغول به فعالیت در این زمینه می باشند (مانند مدیران سازمان مدیریت بحران) هستند. روش نمونه گیری در بخش کیفی، از نوع سطح اشباع و هدفمند برابر 20 نفر بدست آمد. در بخش کمی، توسط پرسشنامه و روش معادلات ساختاری، مدل کیفی ارائه شده در بخش قبل آزمون گردید. جامعه آماری در بخش کمی، کارشناسان و کارکنان سازمان مدیریت بحران در ایران می باشند. نمونه گیری در بخش کمی به روش نمونه گیری تصادفی ساده برابر 384 نفر بدست آمد. یافته ها: بر اساس نتایج بخش کیفی، کدهای شناسایی شده، در 6 شبکه اصلی، 16 مولفه اصلی و 87 مولفه فرعی دسته بندی شدند. بر اساس نتایج بخش کمی، شرایط علی با بار عاملی 588/0 بر پدیده محوری تاثیرگذار است. پدیده محوری، شرایط زمینه ای و شرایط مداخله گر به ترتیب با بارهای عاملی 515/0، 309/0 و 419/0 بر راهبردها تاثیرگذار هستند و راهبردها با بار عاملی 558/0 بر پیامدها موثر است.
نقش میانجی گر راهبردهای شناختی و فراشناختی در رابطه بین ادراک رابطه والد- فرزند و اضطراب امتحان در دختران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
61 - 78
حوزه های تخصصی:
هدف: اضطراب امتحان نوعی اضطراب وابسته به موقعیت است و به عنوان تجربه ای ناخوشایند تجربه می شود و مانع رشد و پیشرفت تحصیلی دانش آموز میگردد. بنابراین شناسایی عواملی که می تواند مانع اضطراب امتحان شود از اهمیت بالایی برخوردار است. هدف پژوهش حاضر تعیین نقش میانجیگر راهبردهای شناختی و فراشناختی در رابطه بین ادراک رابطه والد- فرزند و اضطراب امتحان بود. روش پژوهش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم در شهر تهران در سال تحصیلی 98- 1397 بود که از میان آن ها 330 نفر استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه رابطه والد- فرزند؛ مقیاس اضطراب امتحان ساراسون و همکاران (1956) و پرسشنامه راهبردهای شناختی و فراشناختی داوسون و مک اینری (2004) بود. برای تحلیل داده ها از روش مدلیابی معادلات ساختاری استفاده شد. یافته ها: یافته های حاصل از پژوهش نشان داد ادراک رابطه پدر- فرزند (001/0=P، 120/0-=β) و ادراک رابطه مادر- فرزند (001/0=P، 161/0-=β) به صورت غیرمستقیم با اضطراب امتحان رابطه دارند. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت راهبردهای شناختی و فراشناختی در رابطه بین ادراک رابطه والد- فرزند و اضطراب امتحان در دختران نقش میانجی داشت.
رابطه سبک های فرزندپروری و سازگاری اجتماعی والدین در کودکان با اختلال یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
93 - 104
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف این مطالعه بررسی رابطه سبک های فرزند پروری و سازگاری اجتماعی والدین در کودکان با اختلال یادگیری می باشد. روش پژوهش: پژوهش حاضر از لحاظ هدف جز پژوهش های کاربردی و از لحاظ اجرا توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش را کلیه والدینی هستند که دارای کودک با اختلال یادگیری می باشند. به منظور تعداد 150 نفر به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. با توجه به ماهیت پژوهش، گرد آوری داده ها با استفاده از پرسش نامه های اختلال یادگیری غلامی و دلاور (1400)، شیوه های فرزند پروری دیانا بامریند (1973)، مقیاس سازگاری اجتماعی ویزمن وپی کل (1978) استفاده شد، در تجزیه وتحلیل یافته های پژوهش، ضرایب همبستگی و رگرسیون چندگانه با نرم افزار 20SPSS مورداستفاده قرار گرفت. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داده ضرایب همبستگی اسپیرمن در مؤلفه سبک های فرزند پروری 352/ و سبک سهل انگارانه 175/0، سبک استبدادی 187/0، سبک قاطع و اطمینان 322/ و سطح معناداری (005/0 ≤ p) می باشد. بنابراین بین سبک های فرزند پروری با سازگاری اجتماعی والدین در کودکان با اختلال یادگیری رابطه مستقیم دارد. همچنین ضریب رگرسیون چندگانه بین سبک های فرزند پروری با سازگاری اجتماعی والدین در کودکان با اختلال یادگیری معادل (377/0=R 2 ) می باشد. این مقدار نشان دهنده ی این واقعیت است که سبک های فرزند پروری توانسته اند حدود 377/0 درصد از واریانس تغییرات سازگاری اجتماعی را پیش بینی کنند. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که بین سبک های یادگیری فرزند پروری و سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد و مراکز یادگیری و دیگر سازمان های مرتبط با اختلالات یادگیری می توانند در نوع آموزش این نوع از کودکان به سبک های فرزند پروری توجه بیشتر کنند تا زمینه آموزش بهتر آنان فراهم شود
مقایسه اثربخشی مداخله درمانی مبتنی بر نظریه انسان سالم با روان درمانی مثبت نگر بر خودشفقتی و همجوشی شناختی مادران دارای کودک طیف اوتیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
158 - 181
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی مداخله درمانی مبتنی بر نظریه انسان سالم با روان درمانی مثبت نگر بر خودشفقتی و همجوشی شناختی مادران دارای کودک طیف اوتیسم بود. روش پژوهش : روش پژوهش نیمه آزمایشی (سه گروهی- سه مرحله ای) و جامعه آماری شامل تمام مادران کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم مراجعه کننده به مراکز اوتیسم در شهر اصفهان در تیرماه سال 1401 بود که به روش هدفمند در هر گروه 20 نفر قرار گرفتند. داده ها در هر سه مرحله به وسیله پرسشنامه خودشفقتی نف (۲۰۰۳) و مقیاس همجوشی شناختی گیلاندرز و همکاران (2014) گرداوری شدند. بسته ی روان درمانی مثبت نگر رشید و سلیگمن (2013) در طی 8 جلسه 90 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش اول و بسته ی مداخله درمانی مبتنی بر نظریه انسان سالم به صورت 9 جلسه 90 دقیقه ای بر روی گروه آزمایش دوم اجرا گردید. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که هر دو بسته مداخله درمانی مبتنی بر نظریه انسان سالم و روان درمانی مثبت نگر باعث کاهش همجوشی شناختی و افزایش خودشفقتی مادران دارای کودک طیف اوتیسم شده است و این اثربخشی در طول مرحله پیگیری نیز پایدار بوده است (05/0≥p). نتایج آزمون تعقیبی بونفرنی نشان داد که بین اثربخشی دو بسته مداخله درمانی در هیچ کدام از متغیرهای پژوهش تفاوت معناداری وجود ندارد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش روانشناسان می توانند از هر دو مداخله برای افزایش آگاهی مادران دارای کودک طیف اوتیسم در خصوص معنا و هیجانات مثبت در راستای کاهش همجوشی شناختی و افزایش شفقت به خود استفاده نمایند.
اثربخشی درمان شناختی- رفتاری متمرکز بر تروما (TF-CBT) بر نشانه های سوگ کودکان داغدیده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
182 - 198
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری متمرکز بر تروما (TF-CBT) بر کاهش نشانه های سوگ کودکان داغدیده بود. روش پژوهش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری کلیه کودکان 9 تا 11 ساله شهرستان ساری بودند که یکی از والدین خود را در اثر ابتلا به بیماری کووید - 19 از دست دادند. برای انتخاب نمونه آماری، به روش هدفمند از واجدین شرایط، تعداد30 نفر که با ملاک های ورودی پژوهش همخوانی و تمایل به درمان داشتند، انتخاب و در یک گروه آزمایشی و یک گروه گواه (هر گروه شامل 15 نفر) به صورت تصادفی ساده گمارش شدند. گروه آزمایش، درمان شناختی- رفتاری متمرکز بر تروما کوهن، مانارینو و کنودسن (2004) را به روش گروهی طی 16 جلسه 90 دقیقه ای و گروه گواه نیز تا اجرای آزمون مرحله پیگیری هیچ گونه مداخله ای دریافت نکردند. ابزار به کار رفته در این پژوهش شامل مقیاس سوگ کودکان(IPG-C) (اسپویچ و همکاران، 2011)، بود. داده های به دست آمده در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با استفاده از نرم افزار SPSS-22 به وسیله تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که درمان شناختی- رفتاری متمرکز بر تروما منجر به کاهش نشانه های سوگ (69/4=F؛ 05/0>P) کودکان داغدیده شده است. نتایج همچنین نشان داد که اثر درمان در زمان پیگیری ماندگار بود. نتیجه گیری: نتایج پژوهش شواهدی را ارایه می کند که درمان شناختی- رفتاری متمرکز بر تروما برای کاهش نشانه های سوگ در کودکان روش مناسبی است و می تواند منجر به ارتقاء سلامت روانی کودکان داغدیده شود
اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر تعامل والد – فرزندی و تنیدگی والدگری: یک مطالعه کارآزمایی کنترل شده تصادفی بر روی کودکان مبتلا به نشانه های اختلال های تیک و مادران آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ ویژه نامه ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۷) مجموعه مقالات حوزه خانواده و فرزند
199 - 214
حوزه های تخصصی:
هدف : هدف اصلی این پژوهش اثربخشی درمان مبتنی بر ذهنی سازی بر تعامل والد-فرزندی و تنیدگی والدگری در یک مطالعه کارآزمایی کنترل شده تصادفی بر روی کودکان مبتلا به نشانه های اختلال های تیک و مادران آن ها بود. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری به همراه گروه گواه بود. نمونه پژوهش شامل 30 نفر از مادران و کودکان آن ها با نشانه های اختلالات تیک بود که در نیمه دوم سال 1401 به مراکز و کلینیک های مشاوره شهر ماکو مراجعه کرده بودند که به صورت در دسترس انتخاب شده و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) گماشته شدند. گروه آزمایش 15 جلسه در برنامه مداخله گروهی درمان مبتنی بر ذهنی سازی شرکت کردند و گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. آزمودنی های هر دو گروه در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون به سوالات مقیاس رابطه والد- فرزند، فرم کوتاه مقیاس تنیدگی والدین پاسخ دادند. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس چند متغیره مختلط انجام شد. یافته ها : نتایج تحلیل واریانس چند متغیره آمیخته دال بر اثربخشی درمان گروهی ذهنی سازی بر بهبود ابعاد رابطه والد-کودک و استرس والدگری کودکان بود (001/0>P). همچنین نتایج نشان داد که مداخله ذهنی سازی موجب کاهش نمرات استرس والدگری کودکان دارای نشانه های اختلال تیک می شود (001/0>P). نتیجه گیری بر این اساس می توان به این نتیجه رسید که مداخله گروهی ذهنی سازی درمانی موثر در بهبود ابعاد رابطه والد-کودک و استرس والدگری کودکان دارای نشانه های اختلال تیک است و می توان از این درمان در جهت کاهش مشکلات روانشناختی کودکان دارای نشانه های اختلال تیک بهره برد
مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان تعامل والد -کودک بر اضطراب و تنهایی کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری و درمان تعامل والد -کودک بر اضطراب و تنهایی کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نوع طرح های کاربردی و شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری همراه با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه کودکان (دختر و پسر) مبتلا به اختلال اضطراب جدایی شهر ساری در شش ماه نخست سال 1400 بود. نمونه این پژوهش شامل 45 نفر از مراجعه کننده به مرکز مشاوره بامداد و مرکز مشاوره باور که با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی درمان شناختی- رفتاری و درمان تعامل والد -کودک و گروه گواه در لیست انتظار جای داده شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه، مقیاس اضطراب کودکان اسپنس (1997) و پرسشنامه تنهایی آشر و همکاران (1984) به دست آمد. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و نرم افزارSPSS-26 به اجرا درآمد. یافتهها: نتایج نشان داد که بین دو گروه درمان شناختی-رفتاری و درمان تعامل والد –کودک بر اضطراب و تنهایی در کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی تفاوت معناداری وجود دارد و درمان درمان شناختی- رفتاری سبب ایجاد تغییرات بیشتر در اضطراب در کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی شد و این درمان قویتر از درمان درمان تعامل والد-کودک در این گروه از بیمارن است. در درمان تعامل والد -کودک سبب ایجاد تغییرات بیشتر در تنهایی در کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی شد و این درمان قوی تر از درمان شناختی- رفتاری در این گروه از کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی بود (001/0>P). نتیجه گیری: میتوان نتیجه گرفت که درمان شناختی-رفتاری بر اضطراب در کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی و درمان تعامل والد –کودک می تواند به عنوان روش مداخله ای موثری برای بهبود تنهایی کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی باشد.
مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب زنان نابارور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
227 - 240
حوزه های تخصصی:
هدف: زنان نابارور در زندگی با اضطراب زیادی مواجه می شوند و به نظر می رسد که درمان های برگرفته از موج سوم روان درمانی بتواند در کاهش اضطراب آنها موثر واقع شود. در نتیجه، هدف این مطالعه مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب زنان نابارور بود. روش پژوهش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه با گروه گواه بود. جامعه پژوهش زنان نابارور مراجعه کننده به کلینیک های دارای پزشک متخصص باروری شهر تهران در سال 1401 بودند. نمونه پژوهش 45 نفر بودند که پس از بررسی معیارهای ورود به پژوهش با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه مساوی شامل دو گروه آزمایش و یک گروه گواه جایگزین شدند. هر یک از گروه های آزمایش به تفکیک 8 جلسه 90 دقیقه ای تحت درمان های مبتنی بر شفقت و شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند و در این مدت گروه گواه درمانی دریافت نکرد. داده ها با سیاهه اضطراب بک و همکاران (1988) گردآوری و با روش های تحلیل واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بونفرونی در نرم افزار SPSS تحلیل شدند. یافته ها: تحلیل ها نشان داد که هر دو روش درمان مبتنی بر شفقت و درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با گروه گواه باعث کاهش اضطراب زنان نابارور شدند و اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت در مقایسه با درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب آنان بیشتر بود (001/0> P ). نتیجه گیری: طبق نتایج پژوهش حاضر و با توجه به اثربخشی بیشتر درمان مبتنی بر شفقت در مقایسه با درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش اضطراب زنان نابارور، پیشنهاد می شود که درمانگران در مداخله های خود از روش درمان مبتنی بر شفقت استفاده نمایند.
بررسی اثربخشی بسته مشاوره قبل از ازدواج با رویکرد تلفیقی طرحواره درمانی و ایماگوتراپی بر درمان مشکلات بین فردی زوجین در آستانه ازدواج(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
279 - 290
حوزه های تخصصی:
هدف: ازدواج باتوجه به عوامل مختلف ازجمله مشکلات بین فردی زوجین می تواند پایدار یا ناپایدار باشد. هدف پژوهش، تعیین اثربخشی آموزش بسته مشاوره پیش از ازدواج مبتنی بر تلفیق رویکردهاِی طرحواره درمانی و ایماگوتراپی بر درمان مشکلات بین فردی زوجین در آستانه ازدواج بود. روش پژوهش: پژوهش به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون،پس آزمون و پیگیری دوماهه با گروه گواه بود. جامعه آماری را دختر و پسرهای در آستا نه ازدواج مراجعه کننده به مرکز مشاوره راه فردا در شهر تهران در سال 1400 تشکیل دادند که بیست زوج به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند. سپس به طور تصادفی در دو گروه متشکل از 10 زوج آزمایش و 10 زوج گواه قرار گرفتند. برای هر دو گروه، پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری اجرا شد.پرسشنامه مشکلات بین فردی(هرویتز و همکاران، 1989) به کار رفت. بسته مشاوره در هشت جلسه نود دقیقه ای دو بار در هفته صرفاً برای گروه آزمایش اجراشد. تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی LSD در نرم افزار SPSS نسخه ۲۲ صورت گرفت. سطح معناداری آزمون های آماری 05/0 در نظر گرفته شد. یافته ها: نتایج نشان داد، اثر اصلی زمان (006/0= p) اثر اصلی گروه (001/0 = P) و اثر متقابل زمان و گروه (001/0 = P) بر متغیر مشکلات بین فردی معنادار بود. در گروه آزمایش، میانگین نمرات پیش آزمون متغیر مشکلات بین فردی زوجین به طور معناداری بیشتر از میانگین نمرات پس آزمون (015/0 = P) و پیگیری (024/0 = P) بود. به علاوه، تفاوت معناداری بین میانگین نمرات متغیر مذکور بین مراحل پس آزمون و پیگیری مشاهده نشد (228/0 = p)که به معنای ماندگاری اثر مداخله آموزش ها، در طول زمان در گروه آزمایش است. نتیجه گیری: براساس نتایج، آموزش بسته تدوین شده مشاوره پیش از ازدواج برمبنای تلفیق رویکردها و مفاهیم طرحواره درمانی و ایماگوتراپی، بر کاهش مشکلات بین فردی زوجین در آستانه ازدواج اثربخشی دارد.
اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت بر دلزدگی زناشویی و تنظیم هیجان در پرستاران دارای تعارضات زناشویی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
خانواده درمانی کاربردی دوره ۴ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۱۶)
315 - 323
حوزه های تخصصی:
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه اثربخشی رویکرد زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت بر دلزدگی زناشویی، تنظیم هیجان در پرستاران دارای تعارضات زناشویی انجام شد. روش پژوهش: روش پژوهش حاضر، آزمایشی است. طرح پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری یک ماهه با گروه گواه است. جامعه آماری شامل تمامی پرستاران مشغول به خدمت در بیمارستان دولتی امام سجاد شهرستان رامسر در سال 1399 بود. از این بین تعداد 30 زوج (90 نفر) به روش نمونه گیری غیرتصادفی در دسترس انتخاب و در گروه آزمایشی (زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت) و یک گروه گواه به صورت تصادفی ساده جایگزین شدند (15 زوج در هر گروه). سپس 10 جلسه 90 دقیقه ای (هفته ای 2 جلسه) زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت (لیو و مک کی، 2017) در گروه های آزمایشی انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه تعارضات زناشویی ثنایی و براتی (۱۳۷۹)، پرسشنامه های دلزدگی زناشویی پاینز (1996) و تنظیم هیجان گراس و جان (2003) جمع آوری شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS-24 و از طریق آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تحلیل شد. یافته ها: نتایج پژوهش نشان داد که زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت بر دلزدگی زناشویی (001/0>P، 53/13=F) و تنظیم هیجان (001/0>P، 86/49=F) در پرستاران دارای تعارضات زناشویی اثربخش است. نتیجه گیری: باتوجه به اثربخشی زوج درمانی مبتنی بر طرحواره و اکت در پرستاران دارای تعارضات زناشویی، پیشنهاد می شود درمانگران از این رویکرد درمانی و آموزشی استفاده نمایند.
Family Process and Domestic Violence among Iranian Families during COVID-19 Outbreak: A Cross-sectional Study(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
Introduction: This study aimed to investigate the relationship between the Covid-19 Outcomes with family processes and domestic violence. Methods: 937 participants were recruited through available and snowball sampling and completed the questionnaires. Results: The results indicated that people who feel they are less likely to develop COVID-19 and probably will get recovered if they get infected are more likely to have general and physical violence. Violence was lower in people who thought they were less likely to recover from the disease and those who had a little pleasant experience of quarantine than in others. families who thought they are not likely to have COVID-19 infection and thought they were more likely to recover, had higher communication and problem-solving skills than others. Coping skills, cohesion, respect, and religious orientation were also higher in families with moderate risk of COVID-19 disease than in families with low risk. Families who consider the likelihood of getting infected and recovering from COVID-19 as a medium had higher coping skills, were more cohesive, respected each other, and had a higher religious orientation than families who considered the possibility of getting infected low and recovering to be high. Communication skills and problem-solving skills were higher in families who had a pleasant experience from quarantine Coping skills and cohesion/respect were higher in families who worked together for less than 2 hours. Religious orientation was higher in families with doctoral and master's degrees. Discussion: The results can be used in epidemics to keep health in families.
A Psychoanalytical Study: Memory, Naratology, Story Teller-audience, and Récit in Maurice Blanchot's The Step Not Beyond(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
This paper illustrated the new state of memory in terms of the act of representation through the notion of "récit" as the non-narrative entity outside of narratology in Maurice Blanchot, French literary theorist and novelist. This study used the argumentative method through theoretical and analytical design to move from Freud to Blanchot through discussing the notion of memory. For the present study, Freud ideas on memory was theoretically were analyzed in order to prove how Blanchot goes beyond Freud and propose the new state of memory. It was proved the récit happens outside memory completely in the sense that memory is no longer perceived as the place of past experience. For Blanchot, it is because what is called the present does not pass and we live always in this present in which there is neither presence nor absence. The new term 'the extended present' was coined to imply the absence of a being in a unified entity passing from the past to present and going into the future. Being does not come to presence. Therefore, it is illusory that the past is filled with events in associative chains of meaning or narrative organization. The récit neither narrates the past nor the present; it actually illustrates the impossibility of narration. Blanchot's view of memory is an empty space in the sense that the occurrence of events lingers from the past to the present and continues in future. An event does not begin and end in a specific period of time
The Comparison of the effectiveness of mindfulness-based Therapy and cognitive-emotional Therapy on cognitive fusion in autoimmune patients(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Journal of preventive Counselling, Volume ۴, Issue ۲, June ۲۰۲۳
105 - 119
حوزه های تخصصی:
This study aimed to compare the effectiveness of mindfulness-based therapy and cognitive-emotional therapy on the cognitive fusion of autoimmune patients. In this study, the research method was experimental with a pre-test-post-test design and a control group. The statistical population included all autoimmune patients in Tehran who were referred to medical centers in Tehran in 2019, and 45 autoimmune patients using the purposive sampling method were selected. This number of samples was randomly divided into two experimental groups (15 people in experimental group 1 and 15 people in experimental group 2) and a control group (15 people). The experimental groups were then trained in mindfulness-based therapy and cognitive-emotional therapy (for each therapy, seven weeks and sessions in two hours). But the control group did not receive any training. The instrument used was the revised Cognitive Fusion Questionnaire (Gillanders, Bolderston, Bond, Dempster, Flaxman, et al., 2014). Data were analyzed using a multivariate analysis of covariance. Finally, the findings showed that the effectiveness of both mindfulness and cognitive-emotional therapies on cognitive fusion components are desirable, but according to the mean, cognitive-emotional therapy was more effective than mindfulness therapy on the component of cognitive fusion. In conclusion, these therapies will help to decrease cognitive fusion and improve cognitive defusion in autoimmune patients.